شب هفتم جمعه (5-8-1396)
(ایلام مسجد جامع)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- توصیف قرآن از حضرت نوح(ع)
- پیروزی خودنگهداران در مسابقۀ معنوی
- حکایت نامۀ جوانی در آستانۀ گناه
- فرصت برابر زن و مرد در حرکت به سوی سعادت
- دستور قرآنی تعامل زن و شوهر در اختلافات
- توقف طرفین نزاع خانوادگی از حرکت الهیه
- مصداق کامل خانوادۀ حرکت کننده
- حرکت مثبت جوان در معرض گناه، با قدرت دعای کمیل
- دو عضو متضاد یک خانواده در باب حرکت
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابوالقاسم محمد و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرّمین.
توصیف قرآن از حضرت نوح(ع)
یکی از کسانی که پربارترین و زیباترین حرکات را در مسیر رسیدن به لقا و رضای حق و رضوان الهی داشت، با اینکه در مسیر حرکتش دچار انواع سختیها و مشکلات شد، آن هم سختیها و مشکلاتی که مولدش خودش نبود، بلکه از جانب مردم زمانش به او تحمیل شد و او یک لحظه توقف نکرد و قویترین شکیبایی را در برابر آن مشکلات و سختیها نشان داد، اولین پیامبر اولوالعزم الهی، حضرت نوح(ع) بود. تمام شئون زندگی انبیای الهی(علیهم السلام) برای مردم تا قیامت درس است. در قرآن کریم دو بار کلمۀ «اسوه» به معنای سرمشق ذکر شده است؛ یعنی اگر واقعاً کسی بخواهد دنیا و آخرت آبادی داشته باشد، با درس گرفتن از زندگی انبیا، در حد و به اندازۀ گنجایش خودش، میتواند به آن برسد.
دنیای آباد از دیدگاه قرآن، قصر و صد باب مغازه و چندصد هکتار زمین و ویلا و گرانترین ماشین نیست، بلکه دنیایی پاک است. در سورۀ مبارکۀ نحل آمده است: (مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً)[1] کسی که کوشش و حرکت مثبت داشته باشد، به شرط باور واقعی خدا و قیامت، من خدا برای او زندگی پاکی را معماری و مهندسی میکنم؛ یعنی عقل و قلبش را هدایت میکند که با تمام پاکیهای مادی و معنوی در ارتباط قرار بگیرد.
پیروزی خودنگهداران در مسابقۀ معنوی
خانمی فاقد تقوا، ایمان و صفای باطن، در محلهشان به جوانی گفت: من دلبستۀ تو شدهام. پولی هم نمیخواهم. خودم همه چیز دارم. خانه هم دارم. با من قرار ملاقات بگذار تا یک روز در میان یا دو روز درمیان همدیگر را ببینیم و من از تو کامجویی کنم. جوانی که کپسول شهوت است، آن هم شهوت بسیار پرفشار، ولی عقل و قلبش تحت هدایت پروردگار مهربان عالم بود، خیلی آسان، روان، بیدردسر به آن خانم گفت: اگر با تو در ارتباط نامشروع قرار بگیرم، میدانی چه چیزی را از دست میدهم؟ گفت: نه. جوان این آیه از سورۀ مبارکۀ آلعمران را خواند: (وَ سَارِعُوا إِلَى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ)[2] متقین، یعنی خودنگهداران. این ارتباط را برقرار نمیکنم، به خانهات نمیآیم، نامهات یا تلفنت را جواب نمیدهم، راهم را عوض میکنم که مرا نبینی، اسم اینها تقواست. آیه میگوید: بهشتی که پهنای تمام آسمانها و زمین را دارد، برای اهل تقوا، یعنی خویشتنداران و خودنگهداران آماده شده است.
گفت: اگر با تو ارتباط برقرار کنم، هم مغفرت محبوبم را از دست میدهم و هم بهشتی که وسعت آن پهنای آسمانها و زمین است. خانم! خیلی احمقانه است که من با برقرار کردن تماس بدنم با تو هم مغفرت الهی را از دست بدهم، هم بهشت را. برو پی کارت! اسم این حرکت اخلاقی، باطنی، معرفتی و تقوایی، حیات طیبه است که معمارش پروردگار عالم میباشد.
حکایت نامۀ جوانی در آستانۀ گناه
ایام شعبان چند سال قبل در شهری دعوت داشتم، آن وقتی که توانم خوب بود. بنا شد شبجمعه در آن شهر دعای کمیل خوانده بشود. مردم بزرگواری مثل شما در آن جلسه شرکت میکردند که اهل حال بودند و رابطه و اتصالشان با سیدالشهدا(ع) قوی بود. بین آنها افرادی بود که غیر از عید فطر و عید قربان، طول سال را روزه بودند. وضع خوب و مناسبی داشتند و فقیر و تهیدست نبودند و اغلب مشکل اقتصادی چندانی نداشتند.
در تاریکی کمیل که هیچ نوری در مجلس نبود و چراغی هم روشن نبود، حتی یک شمع هم جلوی من روشن نبود؛ چون من از کلاس ششم دعای کمیل را حفظ بودم، در اوج تاریکی و گریه و نالۀ مردم که قطع نمیشد، یک نفر از پشت سرم نامهای به دستم داد که اگر برمیگشتم نیز او را نمیدیدم. نامه را در جیبم گذاشتم. دعا تقریباً نیم ساعت بعد تمام شد. وقتی به منزل آمدم، نامه را باز کردم. خط و انشای بسیار خوبی داشت، معلوم بود که نویسندۀ نامه هم در خط کار کرده بود و هم در انشا. نوشته بود: این نامهای که مینویسم، برای جریانی دربارۀ خودم در سال گذشته است. برای الآن نیست که امروز چه اتفاقی برای من افتاده. گفت: سال گذشته در همین شهر یک دوست به من گفت که پدر و مادرم به تهران رفتهاند، خانه خالی است. دوست ثروتمندی هم بود؛ یعنی پدرش ثروتمند بود. قرآن مجید اسم این افراد را دوست نمیگذارد.
در سورۀ مبارکۀ فرقان سه آیه پشت سر هم آمده است و اسم این افرادی که کلنگ برمیدارند، ساختمان شخصیت رفیق خودشان را تخریب میکنند، شیطان گذاشته است؛ یعنی موجود خسارتزننده. «شطن» یعنی زیانبار. شطن سه حرفی است، بعد شده شیطان، بعد شده شیاطین. قرآن مجید اسم هرچیز مضر، گمراه، بدکار، بدطینت و عاشق تخریب دیگران را شیطان گذاشته است. شیطان اسم عام است و خدا فرد خاصی را شیطان نمیگوید؛ چون اسم آن فرد خاص «ابلیس» است، نه شیطان و چون ابلیس خسارتزننده است، قرآن به او نیز شیطان میگوید. شیطان یک عنوان است، نه نام خاص. هر کسی که ضرر زننده، خسارت زننده و گمراهکننده شد، زیر عنوان شیطان قرار میگیرد.
نوشته بود: دوست من، ولی من میگویم: شیطان من؛ به من گفت: خانه خالی است، ساعت پنج بعدازظهر دو خانم جوان زیبا را دعوت کردهام. به آنها گفتهام: هرچه پول میخواهید، میدهم. مشروب نیز خریدهام. یکی از خانمها برای خودم، یکی هم برای تو.
فرصت برابر زن و مرد در حرکت به سوی سعادت
اینجا خدا حرفش با خانمها چیست؟ حرف پروردگار این است که شما میتوانید مایۀ تباهی بندگان من بشوید، ولی در قیامت جوابم را نمیتوانید بدهید. حرف خدا به جوانها و مردها نیز این است که شما هم میتوانید مایۀ تباهی ناموس مملکت شوید، ولی در قیامت جواب مرا نمیتوانید بدهید. خدا یکطرفه حرف نزده است. پروردگار عالم دیوار را دوطرفه کاهگل کرده است. در بعضی آیات مردان بدکار را سرزنش میکند و در بعضی آیات زنان بدکاره را. در بعضی آیات میگوید ایمان زن، عمل زن، ایمان مرد و عمل مرد، در ترازوی وزن من یکی است و در بهشت نیز جای مردان و زنان فرقی نمیکند. اینگونه نیست که من ایمان و عمل زنان را کمتر و از شما مردان را بیشتر ارزیابی کنم. برای بهشت و جهنم هر دو را یکسان ارزیابی میکنم. یکی از آن آیات که مرد و زن خوب را ارزیابی مساوی میکنم، همین است که اول سخن خواندم: (مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ)،[3] در زمینۀ عمل صالح و ایمان، بین زن و مرد برای من فرقی نمیکند. مردان و زنانتان یکی هستند و بندگان پروردگارند، نه بردگان شما. این اشتباه در مملکت ما در خیلی جاها هنوز حکومت میکند. زنان طبق آیات قرآن، بندگان خدا و مخلوق پروردگار هستند، نه بردگان مردان.
دستور قرآنی تعامل زن و شوهر در اختلافات
قرآن مجید میگوید ارزش وجودی زن با مرد یکی و مساوی است: (الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَ بَثَّ مِنْهُمَا رِجَالًا كَثِيرًا وَ نِسَاءً) شما بیعلتِ شرعی، حق تلخی با زنان را ندارید. بیعلت شرعی، حق حمله به زنان را ندارید. اگر بنا باشد حمله کنید، حملۀ شما باید این باشد که زن را بنشانید یا اگر بنا باشد زن به مرد حمله کند، باید مرد را بنشاند، مرد به زن بگوید: خانم بزرگوارم! دو سه سال است ثابت شده که بین ما دو نفر توافق اخلاقی وجود ندارد. ما باید از هم جدا بشویم. این نهایت حملۀ مرد به زن است. خدا بیشتر از این را اجازه نداده است. به زن هم میگوید که اگر میخواهی به شوهرت حمله کنی، او را بنشان، بگو: ثابت شده ما همکفو همدیگر نیستیم و باید از هم جدا بشویم. تو برو، انشاءالله خدا یک زن خوب نصیبت کند، من هم میروم، خدا یک مرد خوب نصیبم کند.
اینکه زنی مهریه را اجرا بگذارد، آبروی مرد را ببرد، او را به زندان بیندازد یا به شوهرش بگوید: اگر میخواهی با تو زندگی کنم، یک خانۀ یک میلیاردی به نامم بکن، پانصد میلیون هم غیر از مهریهام در بانک بگذار و... این جنگ با قرآن، انبیا و ائمۀ طاهرین(علیهم السلام) است. خیلی چیزها را ما نمیدانیم که جنگ با پروردگار است. ما فقط شنیدهایم خدا به رباخور در سورۀ بقره گفته است: اگر ربا بخوری، من و پیغمبرم به تو اعلام جنگ میدهیم که البته بعضیها این آیه را برعکس معنی میکنند، میگویند: رباخور به خدا و پیغمبر(ص) اعلام جنگ میدهد، نه پدرجان! نه مادرم! معنی واقعی آیه این است که: (فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ)[4] اگر دست از رباخواری برندارید، «مِن»؛ یعنی از جانب خدا و پیغمبرم به جمع شما رباخواران اعلام جنگ میدهم. در این جنگ هم پیروزی با شما نیست. ما فکر میکنیم همین یک جنگ است، نه. در نظام خانواده، بسیاری از مسائل ما جنگ با پروردگار است.
توقف طرفین نزاع خانوادگی از حرکت الهیه
وقتی زن و مرد برای طلاق توافق دارند، چه باید بکنند؟ باید دو نفر عادل را پیدا کنند، مجوز بگیرند و طلاق را جاری کنند. بعد از طلاق سه ماه وقت دارد؛ اگر زن و شوهر پشیمان شدند، همدیگر را دیدند، مرد گفت: بد شد طلاقت دادم. زن هم گفت: من هم رنج میکشم که مرا طلاق دادی، این به جای عقد مجدد میشود. هردو میتوانند دوباره زندگی مشترک داشته باشند و با هم ادامه بدهند. آنقدر خدا از طلاق متنفر است که میگوید: در طلاق رجعی (طلاق اول که سه ماه وقت دارد یا دو طهر تا پایانش وقت دارد) عقد نمیخواهد. همین که همدیگر را خواستید، بروید با هم زندگی کنید و معطل عقد خواندن مجدد نشوید. من میخواهم شما دوباره با هم زندگی کنید. اما اگر سه ماه تمام شد و رجوع نکردند، زن چقدر حق دارد مهریهاش را بگیرد و مرد نیز واجب است بپردازد. در این سه ماهی که در عدۀ طلاق است - که این در ایران یک مرحله هم اجرا نمیشود - قرآن میگوید: حق اینکه زن را از خانه بیرون کنی، نداری، بلکه غذا و لباسش را باید به او پسندیده بپردازی. باید در خانۀ تو، در حالی که در طلاق به سر میبرد، زیر چتر محبت تو باشد تا زمان طلاق به سر بیاید؛ اما امروزه چه کسی این کارها را میکند؟ طلاق نداده، به زن میگوید: به خانۀ پدرت برو! هر گوری که میخواهی، برو، ولی اینجا نایست. اینجا خانۀ من است.
قرآن میگوید: نه، خانۀ او نیز هست؛ چون هنوز طلاق به سر نیامده و او نفقه را هنوز طلب دارد. حق اینکه به او فحش بدهی، تلخی کنی و چنان در فشارش قرار بدهی که بگوید: مهرم را بخشیدم، نداری. این مهر که با فشار بخشیده شده، از گوشت سگ نجستر است. پس محبت الهی، انسانی و خانوادگی چه شد؟ پس این همه هزینهای که مرد برای زن کرد و زن هزینۀ مرد شد و چند فرزند با جان کندن برایش زایید، چه شد؟
مصداق کامل خانوادۀ حرکت کننده
کسی که دارای حرکت مثبت باشد؛ یعنی همیشه در کارها فکر بکند، برای آینده بیندیشد. کسی در حرکت است که مشغول طهارت قلب است و میکوشد قیافۀ نحس نجس حسد، بخل، کینه و حرص را از دل پاک کند. این بهترین حرکت است. کسی که اموالش را حساب کرده، دیده سهم و ارث خواهر و مادر را به طرف خودش کشیده، آنها را جدا میکند، با سودی که کرده، به صاحب مال پس میدهد، در حال حرکت است و از طرف خدا شایستۀ کمک تا حیات طیبه پیدا کند؛ یعنی دنیای آباد.
خانهای را آدرس میدهم که خودم رفتم با چشمم متراژگیری کردم، ولی مرا راه نمیدادند که به داخل بروم و متر کنم، ببینم دقیقاً چند متر است. در خلوتی آمدم، از پشت ضریح پیغمبر(ص) نگاه کردم خانهای که حضرت علی و زهرا(علیهما السلام) این زن و شوهر در آن زندگی میکردند، چند متر است؟ کمتر از 90 متر با دیوارهای کاهگلی که سقف و تیرش نخلهای خشک خرما بود، چند پوست بز را به هم دوخته بودند که شبها فرش اتاقها بود و روزها برای صحرا و کار میبردند.
رختخوابشان از لیف خرما بود که ما پنج دقیقه هم نمیتوانیم صورت روی لیف خرما بگذاریم. این زن و شوهر، آبادترین زندگی را در این عالم داشتند و در فضای دنیایشان دو پسر از آنها به وجود آمد که هر دو امام شدند. پسر دوم که دل مردم دنیا را ربوده و شروع شده؛ انواع مذاهب در پیادهروی اربعین میآیند، شیعه که سر جای خودش. این پسر تبدیل به دولتی شده که پرخرجترین دولت عالم است و خرج دولت و کارمندها را خودش میدهد؛ یعنی ابیعبدالله(ع) نه معدنی دارد، نه خزانهای؛ اما عاشقان میگویند: ما نوکر و غلام او هستیم. هرچه ابیعبدالله(ع) خرج دارد؛ عاشورا، کربلا، اربعین، با جان و دل میدهیم. هیچ دولتی در عالم به این شکل نیست که حقوق بده آن دولت، کارمندهای خودش هستند. نه تنها حقوق نمیگیرند، بلکه جیب خود را نیز برای دولت ابیعبدالله(ع) خالی میکنند.
دختری در این خانه به دنیا آمده؛ زینب کبری(س). من این نامه را گم کردم، خیلی هم غصه میخورم که نمیدانم کجا گذاشتهام. نامهای است که امام زمان(ع) به یک گرفتاری که به حضرت شکایت کرده سخت گرفتارم، چه کنم گره من حل و مشکلم رد بشود؟ نامه را در کتابی قدیمی دیدم که امام زمان(ع) برای حل گرفتاری آن شخص نوشتهاند: خدا را به زینب کبری(س) قسم بده! در این خانه چنین دختری به دنیا آمده و این زندگی، کاخ و دنیای آباد آنهاست.
فکر میکنید کاخ سفید آباد است؟ کاخ سفید که دنیای ظلم، قتل، غارت، آدمکشی و نقشهکشی علیه تمام جهان است. کاخ کرملین دنیای آباد است؟ کاخهای مصر یا عربستان در ریاض، مکه و جده؛ کاخهای ساخته شده برای این شیخکهای خلیج، اینها دنیای آباد است؟ یعنی کاخ شاه بحرین دنیای آباد است که تاکنون صدها مظلوم را کشته و چند هزار نفر در زندانهایش هر شب و روز سهم شکنجه دیدن دارند؟ دنیای آباد برای من و توست که پول حلالی در میآوریم و با خانوادۀ خود میخوریم. یک خانۀ کوچک داریم که دنیای آباد ما همین است. خیلیها اشتباه فکر میکنند که دیگران دنیای آباد دارند؟ خدا به آنها محل نگذاشته و چیزی به آنان نداده است. خدا به ما خیلی محل گذاشته و نتیجۀ حرکت، همین دنیای آباد است.
حرکت مثبت جوان در معرض گناه، با قدرت دعای کمیل
در نامه نوشته بود: این نامه برای سال گذشته است، نه برای امسال. دوست من، یعنی به تعبیر قرآن شیطان من، در خانمهای ایران زن بد و خیلی بد هست، در مردها هم هست. یکسویه نیست. در مملکت مردهای بسیار عالی داریم، خانمهای بسیار عالی نیز داریم. گفت: دو زن جوان زیبا آماده کردهام، گران هم هستند، گفتم: میدهم. یکی برای تو، یکی برای من، میآیی؟ گفتم: میآیم. چرا نیایم؟ از خدا میخواهم.
در نامه نوشته بود که رفتم. مرا با آن خانم جوانی که برای من قرار داده بود، در یکی از اتاقهای خانۀ هزار متریاش فرستاد. وارد اتاق شدم، با آن زن روبهرو شدم که چادر و روسری خود را برداشته، آرایش غلیظ کرده، لباسهای کوتاه و تحریککننده پوشیده که اگر آن موقع مرا با سر در جهنم میانداختند، نمیفهمیدم. از بس که مست آن قیافه و هیکل شدم. آمادۀ زنا بودم، ناگاه در فکرم بنرهای سر چهارراهها رژه رفت که امشب در فلان مسجد دعای کمیل است و اسم شما را نوشته بود. گفت: فوراً لباسهایم را پوشیدم و بلند شدم. آن خانم گفت: کجا؟ گفتم: دارم میروم که بروم. بروم که رفتنم را ادامه بدهم. گفت: کجا؟ گفتم: به تو چه ربطی دارد؟
گفت: وقتی لباسهایم را پوشیدم و بیرون آمدم، گفتم: علی جان! نزدیک بود به جهنم بروم، ولی اسم دعای کمیل را روی پرده دیدم، به شدت برابر آن زن از تو خجالت کشیدم، گفتم: امشب باید عدهای بروند یک ساعت گریه کنند، ناله بزنند و به حضرت علی(ع) اقتدا کنند، ولی من باید اینجا زنا کنم که خدا در قرآن فرموده است: (وَ لا تَقْرَبُوا اَلزِّنى إِنَّهُ كانَ فاحِشَةً وَ ساءَ سَبِيلاً)[5] و در سورۀ فرقان میفرماید: عذاب زناکار دوبرابر است؛ یکی برای زنا و دوم برای خیانت به ناموس مردم. گفت: دیگر به خانه نرفتم، مستقیم به مسجد آمدم. یکی دو ساعت به دعا مانده بود که شما آمدید. من مثل امشب پشت سرت نشستم، از اول دعا سرم پایین بود، فقط گریه میکردم. خجالت میکشیدم سرم را بلند کنم. از خدا و امیرالمؤمنین(ع) خجالتزده بودم. این نامه را نوشتم که بگویم: بعد از دو سه ماه خداوند همسری نصیبم کرد که فکر نمیکنم در کل این شهر نمونۀ این زن در پاکی، ایمان و زیبایی باشد. غیر از این خانم، درهای کار اقتصادی به رویم باز شد.
روزی مرا دید، البته من نمیدانستم صاحب آن نامه است. از جایی دیگر فهمیدم. گفت: برای یک کار خیر مهم چقدر میگویی بدهم؟ شما بگو چقدر باید بدهم؟ گفتم: قدرتش را داری؟ گفت: آری. آنقدر خدا به من لطف کرده است که میتوانم. این حرکت و سود حرکت مثبت است.
دو عضو متضاد یک خانواده در باب حرکت
حضرت نوح(ع) 950 سال حرکتش طول کشید. فرزند خودش جزء متوقفین و ایستایی بود. تا چه زمانی؟ تا وقتی که پروردگار فرمود: این ملت فقط به درد نابود شدن میخورند. یکی هم زنده نماند. ای نوح! وقتی از تنور خانهات آب بیرون زد، من از آسمانم آب فرو میریزم. آب را از سر کوهها نیز رد میکنم. آب همه جا را فراگرفت. تا مچ پای پسرش آمد. پدرِ حرکتکننده به فرزند ایستای خود گفت: پسرم! غرق میشوی. آب نابودت میکند. گفت: من میدانم چگونه خودم را نجات بدهم. اصرار کرد، گفت: (سَآوِي إِلَى جَبَلٍ يَعْصِمُنِي مِنَ الْمَاءِ قَالَ لَا عَاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلَّا مَنْ رَحِمَ ۚ وَحَالَ بَيْنَهُمَا الْمَوْجُ فَكَانَ مِنَ الْمُغْرَقِينَ)[6] دو پا دارم، عین رخش میدوم و تا نوک کوه میروم. حضرت فرمود: آب از نوک کوه نیز رد میشود، بیا! یعنی راه بیفت! گفت: نه.
با پسر گفتوگو میکرد که پروردگار به او فرمود: (إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ)[7] او پسر تو نیست؛ چون دین و کرامت ندارد، بلکه او شخص متوقف کثیفی است. بعد هم آب آمد، موج زد و او را به جهنم برد که هنوز هم دارد میرود. دو نفر برای یک خانواده بودند؛ اما یکی در حرکت، یکی در توقف.
[1]. نحل: 97.
[2]. آلعمران: 133.
[3]. نحل: 97.
[4]. بقره: 279.
[5]. اسراء: 32.
[6]. هود: 43.
[7]. همان: 46.