لطفا منتظر باشید

شب اول پنجشنبه (18-8-1396)

(تهران حسینیه بنی الزهرا (مرحوم طریقت))
صفر1439 ه.ق - آبان1396 ه.ش
12.7 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

تهران/ حسینیهٔ بنی‌الزهرا/ دههٔ سوم صفر/ پاییز 1396هـ.ش./ سخنرانی اول

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین الصلاة والسلام علی سید الانبیاء والمرسلین حبیب الهنا وطبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه وعلی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».

به‌طور یقین بخش عمده‌ای از آیات کتاب خدا را ما جز با کمک پیغمبر و ائمهٔ طاهرین نمی‌فهمیم. این حقیقت را صاحب قرآن -که قرآن را نازل کرده است- در آیات متعددی متذکر شده و معلمی برای فهم آیات معرفی کرده است. آیاتِ به این صورت را شنیده‌اید: «یعلمهم الکتاب و الحکمه»، شما به معلمِ قرآن نیاز دارید. قرآن مجید جلوهٔ علم بی‌نهایت حق، جلوهٔ رحمت حق، جلوهٔ احسان حق است و کتاب آسانی نیست که هرکسی در حوزه‌ها و در دانشگاه‌ها به مقامات عالی علمی برسد، بتواند بفهمد. وقتی قرآن مجید می‌فرماید: «یعلمهم الکتاب»، معنی‌اش این است که کل شما به معلم نیازمند هستید. این مقدمه را که عنایت فرمودید، بعد از اینکه دل‌های مبارکتان با قرائت این قرآنِ بسیار زیبا و اثرگذار نورانیت پیدا کرد، آیهٔ پانزدهم سورهٔ مبارکه احقاف را که نزدیک به دوازده حقیقت در آن است، برایتان قرائت می‌کنم. آیهٔ شریفه فقط دربارهٔ یک‌نفر صحبت می‌کند، یعنی به قول ما طلبه‌ها ضمائر آیات مفرد است؛ یعنی آیه نشان می‌دهد که سخن وجود مقدس پروردگار دربارهٔ یک فرد است، یک‌نفر است؛ البته آیهٔ بعد -یعنی آیهٔ شانزدهم- سایه‌ٔ مطلب را روی جمع می‌برد و علت هم دارد. من داشتم از منزل می‌آمدم، علتش را دقت می‌کردم که یک کلمه در آیهٔ شانزده با آیهٔ پانزده با هم نمی‌خواند. معلوم می‌شود که در آیهٔ دوم -یعنی شانزدهم که به آیهٔ اول اتصال دارد- آن شخص آیهٔ اول در این یک کلمه داخل نیست، ولی بقیه هستند؛ حالا آن بقیه را هم به شما معرفی می‌کنم. خب ما آیه را می‌خوانیم، معنی می‌کنیم، معنی‌اش را می‌فهمیم، اما آنچه که برای ما در آیهٔ پانزدهم صد درصد مجهول است، این است که این آیه دارد دربارهٔ چه‌کسی حرف می‌زند؟ آن شخص کیست؟ برای شناختن شخص آن هیچ راهی ندارد که آن شخص در علم خدا بوده و آیه را برای او نازل کرده، پیغمبر و ائمه به ما معرفی می‌کنند؛ اگر ما به‌دنبال پیغمبر و ائمه نرویم، آن شخصی که محور آیه است، اصلاً شناخته‌شده نخواهد شد؛ یعنی تا قیامت هم معطل بشویم، نمی‌فهمیم این شخص کیست که این‌قدر پروردگار روی آن سرمایه‌گذاری کرده است. باید یک شخص خاصی باشد! این آیهٔ پانزدهم در آیات قرآن نمونه ندارد و همین یک آیه است و معلوم می‌شود شخصی که محور این آیهٔ شریفه است، شخص خاصی است، موجود خاصی است که این‌قدر پروردگار مهربان عالم برای او مایه گذاشته است.

آیه با این جمله شروع می‌شود: «و وصینا الانسان بالوالدین احسانا»، این انسان در این آیه همان یک‌نفر است و مراد همهٔ انسان‌ها نیستند. سفارش پروردگار به احسان پدر و مادر در سورهٔ اسراء و لقمان به همهٔ انسان‌هاست، ولی در این آیهٔ شریفه سفارش به یک‌نفر است و آن یک‌نفر هم در احسان به پدر و مادر معجزه کرده است؛ اما این انسان نه به‌معنای همهٔ انسان‌هاست، چون تمام ضمائر آیه به این انسان مفرد برمی‌گردد؛ اما در سورهٔ اسراء می‌بینیم که می‌فرماید: «وَ قَضیٰ رَبُّک أَلاّٰ تَعْبُدُوا إِلاّٰ إِیٰاهُ وَ بِالْوٰالِدَینِ إِحْسٰاناً»﴿الإسراء، 23﴾، بر همهٔ شما واجب است، خدا را بپرستید و بر همهٔ واجب است که به پدر و مادر احسان کنید. این عام است و خیلی هم عجیب است که پدر و مادر را در آیهٔ اسراء و لقمان در کنار خودش گذاشته، ولی در اینجا اصلاً از خودش صحبتی نمی‌کند؛ در سورهٔ لقمان هم همین‌طور است که پروردگار عالم می‌فرماید: «بالوالدین احسانا»، به پدر و مادر نیکی کنید، «وَ إِنْ جٰاهَدٰاک عَلیٰ أَنْ تُشْرِک بِی مٰا لَیسَ لَک بِهِ عِلْمٌ فَلاٰ تُطِعْهُمٰا»﴿لقمان، 15﴾، یعنی هم در لقمان و هم در اسراء روی کلام با همهٔ انسان‌هاست؛ ولی در آیهٔ پانزدهم سورهٔ احقاف سخن از یک‌نفر است که می‌گوید انسان، ولی ما نمی‌دانیم این انسان کیست؟! حالا آن را با روایات پیدا می‌کنیم. خیلی این آیه عجیب است! انسان در این آیه یک‌نفر است، ولی براساس آیات سورهٔ آل‌عمران، این یک‌نفر برابر همهٔ انسان‌های عالم است؛ یعنی تمام ارزش‌هایی که در عقل و در اخلاق و در ایمان و در رفتار بین میلیاردها انسان تقسیم است، در این یک‌نفر جمع است؛ یعنی آن یک‌نفر همه است، ولی همه آن یک‌نفر نیستند، یعنی هیچ‌کس در عالم نیست که او باشد، ولی او به‌تنهایی همه است.

ما به انسان، به این تک‌انسان سفارش کردیم، «بالوالدین احسانا» که هرچه خوبی داری، احسان «الف» و «لام» ندارد و از نظر ادبیات عرب نکره است و بر عام دلالت می‌کند؛ یعنی یک مورد خاصی را نمی‌گوید. احسان چون «الف» و «لام» ندارد، من وصیت کرده‌ام که ای انسان! آنچه از نیکی در وجودت است، برای پدر و مادرت هزینه کن. اینجا یک نکته بگویم و آیه را دنبال بکنم و این نکته جواب یک سؤالی است که ممکن است در ذهن شما آمده باشد: ما به چه پدر و مادری احسان بکنیم؟ مؤمن؟! شیعه؟! خب این مطلبش صاف است، اما اگر پدر و مادر ما -هردوی آنها- بی‌دین بودند، یهودی بودند، مسیحی بودند، مشرک بودند، کافر بودند، لائیک بودند، آیا این نوع پدر و مادرها از سفارش پروردگار خارج هستند؟ یعنی هرگز نباید به آنها نیکی کرد؟ یا اینکه در سفارش پروردگار داخل هستند؟ کسی که به قرآن وارد باشد، می‌فهمد که تمام پدر و مادرها با هر دینی که دارند، با هر روشی که دارند، با هر اعتقادی که دارند، بر فرزندانشان واجب است به آنها احسان کنند؛ البته بار بسیار سنگینی است، ولی طاقتش را به ما داده که این بار تکلیفی را تحمل بکنیم و به همه طاقت داده است. آنچه که نگاه قرآن است، این است: پدر و مادر، کاری ندارد که این پدر و مادر اهل کجا هستند، چه‌کاره هستند، دین دارند یا ندارند، شیعه هستند، سنّی هستند، یهودی هستند، مشرک هستند، کافر هستند، مخالف با پروردگار هستند، کاری به اینها ندارد.

 پسر متوکل که جلوی زائران قبر ابی‌عبدالله را چندسال گرفت و بسیار هم سخت‌گیری کرد. این یک آدم خوبی بود، پیش حضرت هادی آمد و گفت: یابن‌رسول‌الله! به این دلیل(دلیلش را گفت و من نمی‌خواهم بگویم) پدر من واجب‌القتل است، به من اجازه می‌دهید که او را بکشم؟ فرمودند: هرگز به تو اجازه نمی‌دهم، او را یکی دیگر بکشد، اما تو نه، به تو اجازه نمی‌دهم!

جوانی در صحرای عرفات به امام صادق گفت: من نه خواهر دارم، نه برادر و پدرم هم مُرده، یک مادر دارم که مسیحی است، ولی من خودم شیعه شده‌ام، خانهٔ جدا هم ندارم، من و این مادر هستم که هم‌خرج هستیم، با او چه‌کار بکنم؟ بعد از اینکه شیعه شدم، رهایش کنم یا خانهٔ جدا برای او بگیرم؟ فرمودند: نه! فقط یک سؤال من را جواب بده، مادرت عرق و گوشت خوک می‌خورد؟ عرض کرد: نه! فرمودند از مکه برگشتی، غذایت را در یک ظرف با مادرت بخور. آن‌وقت‌ها هم قاشق نبود، یعنی امام صادق فرمودند: مادرت پاک است و با او هم‌غذا شو، از لیوانش آب بخور و تخلف نکن. کاری هم نمی‌شود کرد، پدر پدر است و مادر مادر است، اولاد نمی‌تواند پدر را از پدربودن سلب بکند، مادر را از مادربودن سلب کند. خیلی از جوان‌ها در مکه مسلمان واقعی شده بودند و پدر و مادرهایشان بت‌پرست بودند، ما یک مورد نداریم که پیغمبر فرموده باشند از این پدر و مادر جدا شو، یک مورد هم نداریم!

 خب این جدای از این آیه بود و نکتهٔ آیه را هم گفتم. در سورهٔ اسرا و لقمان، اول خدا خودش را مطرح می‌کند و بعد پدر و مادر را می‌گوید؛ اما در آیهٔ احقاف خودش را مطرح نمی‌کند. چه احترامی به این یک‌نفر گذاشته و اول آیه نمی‌گوید که مرا واجب است بپرستید و بعد به پدر و مادر احسان بکنید. اسمی از خودش نیاورده و من سرّ آن را حالی‌ام نمی‌شود و نمی‌دانم، فقط می‌دانم کسی که آیه دربارهٔ او نازل شده، عظیم‌ترین انسان در ملک و ملکوت است و خدا اسم خودش را کنارش نگذاشته است. چرا؟ من نمی‌دانم! اینکه من می‌گویم، شاید یک تعبیر عرفانی باشد و آن، این است که دیده این یک‌نفر در صفات و اوصاف و در کمالات جلوه‌گاه تام خودش است، نیازی نداشته که اسم خودش را ببرد و همین او را گفته است؛ مثل اینکه همهٔ ارزش‌های خودش را گفته است. خیلی سنگین است! من خیلی آرزو دارم که ای‌کاش، بعضی از آیات قرآن را می‌فهمیدم، ولی نمی‌فهمم؛ یعنی گنجایش آن را ندارم، نمی‌دانم! عقلش را ندارم، نمی‌دانم! توفیقش را ندارم، نمی‌دانم! آدم می‌ماند. خب این یک جملهٔ آیه: «وَ وَصَّینَا اَلْإِنْسٰانَ بِوٰالِدَیهِ إِحْسٰاناً»، ببینید همهٔ ضمیرها در جملهٔ بعد مفرد است: «حملته» و نه «حملتهن»، همهٔ زن‌ها را نمی‌گوید، بلکه یک‌دانه زن را در این آیه می‌گوید: «حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کرْهاً»، ای بندگان من! این انسانی که دارم در این آیه می‌گویم، وقتی مادرش به او حامله شد، از روز اول حاملگی تا روز ولادتش در مشقّت و سختی غرق بود و رنج داشت، جملهٔ سوم هم می‌گوید: «وَ وَضَعَتْهُ کرْهاً»، زاییده‌شدنش هم برای مادرش خیلی سخت و پرمشقّت بود. نمی‌دانم که این مشقّت در ایام حاملگی، بدنی است یا روحی است؟ این زاییدن و هنگام تولد این انسان برای مادرش بدنی بوده است، یعنی او را سخت زاییده یا روحی بوده است؟ نمی‌دانم و نمی‌توانم هم تشخیص بدهم، آیه را هم باید احترام کنم و از خودم چیزی دربارهٔ آیه نگویم. جملهٔ بعد می‌فرماید: «وَ حَمْلُهُ وَ فِصٰالُهُ ثَلاٰثُونَ شَهْراً»، برای این انسان 24ماه کامل شیرخوردن قرار دادم و حداقل حامله‌بودن مادرش را شش‌ماه قرار دادم، یعنی بچه اگر شش‌ماهه به‌دنیا بیاید، نترسید که نمی‌میرد! حداکثر شیر 24ماه و حداقل حمل شش‌ماه که سی‌ماه می‌شود، حالا در این سی‌ماه چه جریانات عظیمی پیش آمده است؟ آنهایی که سری است، ما نمی‌فهمیم! آنهایی که راز است، ما نمی‌فهمیم! آنهایی هم که در کتاب‌ها نوشته‌اند، نمی‌دانیم جزء اسرار است، جزء رموز است یا امور طبیعی است، این هم نمی‌دانیم! «حَتّٰی إِذٰا بَلَغَ أَشُدَّهُ»، تا این بچه به نوجوانی رسید، «بلغ اشده»، از نظر بدنی، از نظر عقلی و از نظر روحی در همان ایام بچگی کامل شد، «وَ بَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَةً» و این بچه سیر الهی، ملکوتی، عقلی و فکری را تا چهل‌سالگی آمد و دیگر در چهل‌سالگی همه‌چیز این انسان در نهایت کمال، در نهایت کمال بود.

سحرگه رهروی در سرزمینی

 چنین گفت این معما با قرینی

 که ‌ای صوفی شراب آنگه شود صاف

 که در شیشه بماند اربعینی

 «وَ وٰاعَدْنٰا مُوسیٰ ثَلاٰثِینَ لَیلَةً وَ أَتْمَمْنٰاهٰا بِعَشْرٍ»﴿الأعراف، 142﴾، عدد چهل در آیات قرآن مورد توجه پروردگار است، عدد چهل در روایات مورد توجه پیغمبر و ائمه است که یکی‌اش در «اصول کافی» است: «من اخلص لله اربعین صباحا»ف اگر کسی بتواند چهل شبانه‌روز خالصِ خالص بشود، یعنی این چهل شبانه‌روز در افکارش، روحیاتش، اعمالش و اخلاقش جز خدا کاری نکند، «جرت ینابیع الحکمه من قلبه علی لسانه»، جویبار حکمت از چشمهٔ دلش بر زبانش جاری می‌شود و لقمان می‌شود، «وَ لَقَدْ آتَینٰا لُقْمٰانَ اَلْحِکمَةَ»﴿لقمان، 12﴾ اما چهل شبانه‌روز باشد.

خب حالا به چهل رسیده و همه‌چیز او کامل است، من این را برای شما کامل معنی بکنم، البته بعداً لذت آن را می‌برید که شخصش را معرفی می‌کنم. کامل شد، یعنی جامع تمام ارزش‌ها و فاقد همهٔ نواقص شد؛ یعنی جهانیان نمی‌توانند در این آدم یک‌دانه عیب پیدا کنند، نمی‌توانند یک نقص پیدا کنند و هرچه در کتاب وجود اوست، کمال محض است. حالا چهل‌ساله شده و این انسان چندتا درخواست از من کرده است. درخواست‌هایش را ببینید، الله‌اکبر از عقل این انسان و از کمال این انسان! درخواستش را ببینید: «ربّ»، ای مالک من! اولاً یقین به اینکه من مملوک هستم و او مالک است، کل ایمان است؛ آخر خیلی‌ها خودشان را مملوک نمی‌دانند، لذا من را به همه‌چیز خودشان می‌چسبانند! پولم، علمم، منبرم، دانشم، زن و بچه‌ام، مِلکم، میلیاردها پولم؛ ولی این انسان یک‌دانه من در زندگی‌اش به خودش نچسبانده است! «قال رب»، مالک من! من مملوک تو هستم؛ مالک من! من حلقهٔ بندگی تو به گوش جانم است؛ مالک من! من اصلاً احساس ملکیتی بر خودم ندارم؛ «انت المالک و انا المملوک، انت الحی و انا المیت»؛ ای مالک من! درخواست من از تو این است: «أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکرَ نِعْمَتَک اَلَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَی وَ عَلیٰ وٰالِدَی»﴿النمل، 19﴾، این یک رشته احسان این فرزند به پدر و مادرش است: خدایا! من را راهنمایی کن و نشانم بده برای اینکه من شکر تمام نعمت‌هایی را که به من و به پدر و مادرم داده‌ای، به‌جا بیاورم. سه‌تا شکر بکنم: یکی برای نعمت‌هایی که به خودم داده‌ای، نعمت‌هایی که به پدرم داده‌ای و یکی هم نعمت‌هایی که به مادرم داده‌ای؛ به‌جای آن دونفر هم من شکر بکنم. ما چنین کاری تا حالا برای پدر و مادرهایمان کرده‌ایم؟

 شکر در قرآن به چه معناست؟ به‌معنی «الحمدلله رب العالمین» گفتن است؟ نخیر! به‌معنای هزینه‌کردن خود و مال خود در راه پروردگار است، این شکر است: خدایا! من نعمت‌های تو و پدر و مادرم را شکر بکنم، یعنی آنچه که خودم دارم، آنچه که از مادرم به ارث رسیده، آنچه که از پدرم به ارث رسیده، مقداری از آن را برای معاش خودم بردارم و بقیه‌اش هم هدیهٔ در راه و در خواسته‌های تو کنم. «اوزعنی ان اشکر نعمتک التی انعمت علی و علی والدی»، این یک درخواست بود و درخواست دوم، این چه درخواست مهمی است! «وَ أَنْ أَعْمَلَ صٰالِحاً تَرْضٰاهُ»، خدایا به من لطف کن و توفیق بده، الهام کن تا هر پلکی که می‌زنم، هر صدایی که می‌شنوم، هر قدمی که برمی‌دارم، هر پولی که گیر می‌آورم، هر لقمه‌ای که می‌خورم، فقط و فقط به رضایت تو متصل بشود؛ یعنی یک‌دانه لقمه در عمرم نخورم که از آن راضی نباشم. پول در حدّی که دارم و داشت من جوری نباشد که تو از من راضی نباشی! «ان اعمل صالحا ترضاه».

اما خواستهٔ دیگرم: «وَ أَصْلِحْ لِی فِی ذُرِّیتِی»﴿الأحقاف، 15﴾، خدایا! نسلی به من بده که برای من یک نسل پاک، یک نسل شایسته، یک نسل درستکار، یک نسل پرقیمت، یک نسلِ مؤمن واقعی، یک نسل مورد توجه تو باشد.

 بعد دوتا اقرار هم این انسان در پیشگاه حق کرده که در این آیه آمده است: «إِنِّی تُبْتُ إِلَیک»ف من فقط روی حرکتم به‌سوی توست. من از وجود تو نه چشم برمی‌دارم، نه فکر برمی‌دارم و حرکت من، رجوع من، فقط و فقط به‌سوی توست؛ غیر از تو هیچ محوری را برای حرکت به‌سوی او نمی‌شناسم؛ «وَ إِنِّی مِنَ اَلْمُسْلِمِینَ»، خدایا! من از بندگان تسلیم تو هستم. اینجا دیگر نمی‌گوید حال تسلیم را به من بده، بلکه می‌گوید من بندهٔ تسلیم واقعی تو هستم. «انی تبت الیک و انی من المسلمین».

 این آیهٔ پانزدهم بود که نمی‌دانیم شخصِ آن کیست و تا قیامت هم نمی‌فهمیم کیست! عیبی ندارد! برای ما معرفی‌نامه گذاشته‌اند، به سراغ امام باقر و امام صادق برویم؛ چون آنها زمان آزادی در اختیارشان قرار گرفت و در همان زمان آزاد توانستند که همهٔ آیات قرآن را بشناسانند و بگویند معنی این آیه چیست؟ شخص در این آیه کیست؟ خدا دارد چه‌کسی را معرفی می‌کند؟ خب من هم مثل شما نمی‌فهمیدم شخصی که در این آیه مطرح است، کیست و به سراغ روایات رفتم. حالا کتاب‌هایی که دیدم، بماند و وقتتان را به اسم‌بردن از کتاب‌ها نگذرانم. کتاب‌ها بسیار مهم است! این آیه منظورش کیست؟ ائمهٔ ما می‌فرمایند: انسان در این آیه و منظور خدا در این آیه(حدود ده‌تا روایت من دیده‌ام)، آن یک‌نفر در این آیه و آن انسانِ جمع‌الجمع «ابی‌عبدالله‌الحسین» است. خب من طاقت ادامه‌اش را ندارم! با آن نکاتی که دربارهٔ آیه گفتم، مخصوصاً آن نکته که خدا در این آیه می‌گوید: «وصینا الانسان»، اسم خودش را نبرده است؛ یعنی اگر می‌خواهید من را ببینید، حسین را ببینید؛ کمالات منِ خدا را می‌خواهید ببینید، حسین را ببینید؛ نیاز نبوده که در اینجا دونفر را مطرح بکنم!

 من کی‌ام؟ لیلی و لیلی کیست؟ من

 هر دو یک روحیم اندر دو بدن

 آیه بعد را حالا ببینم، می‌توانم فردا شب ادامه بدهم، اگر خدا بخواهد! حالا با این آیه که خدا خیلی چیز گیر ما انداخت و خیلی سرمایه و مایه به ما داد و ما را متوجه به یک منبعی کرد که همهٔ ارزش‌هایش را در او جمع کرده است.

 

برچسب ها :