شب پنجم دوشنبه (22-8-1396)
(تهران حسینیه بنی الزهرا (مرحوم طریقت))عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدتهران/ حسینیهٔ بنیالزهرا/ دههٔ سوم صفر/ پاییز1396هـ.ش./ سخنرانی پنجم
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین الصلاة والسلام علی سید الانبیاء والمرسلین حبیب الهنا وطبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه وعلی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
آیهٔ شریفهٔ نورانی پانزدهم سورهٔ مبارکهٔ احقاف در یک مرحله به پدر و مادر نظر دارد؛ در یک مرحلهٔ جداگانه به مادر نسبت به روزگار حاملهبودنش و زاییدنش و شیردادنش نظر دارد؛ در بخش بعدی آیه هم به فرزند نگاه دارد. پدر و مادر نقش کامل و جامعی نسبت به فرزندشان دارند که ما از آیات و روایات خیلی صریح استفاده میکنیم. فرزند در عقل، در فکر، در روان، در روحیه، در اخلاق، در عمل، در ایمان، در آبادی دنیا و آبادی آخرتش ساختهٔ پدر و مادر است و برعکس آن، در معطلبودن عقلش، در بداخلاقی، در اختلال روانش، در بدکرداریاش و در بدعملی محصول پدر و مادر است.
بسیاری از فرزندان در قیامت شاد هستند، برای آن پدر و مادری که داشتند و بسیاری از فرزندان هم شاکی از پدر و مادر در پیشگاه خداوند هستند؛ ما اگر همهٔ این آیات و روایات را ببینیم و ظرایف، دقایق و حقایقش را مورد توجه قرار بدهیم، یک پروندهٔ عظیم و بزرگی میشود که نقش پدر و مادر در دنیا خلاصه نمیشود، تمام هم نمیشود و به آخرت هم کشیده میشود. در سورهٔ مبارکهٔ رعد و سورهٔ مبارکهٔ مؤمن در جزء بیستوسوم(غیر از سورهٔ مؤمنون است)، در این دو سوره میخوانیم: پروردگار مهربان عالم، عباد صالحِ شایستهاش را در قیامت وارد بهشت میکند، البته نه بهتنهایی(این دو آیه از آیات فوقالعادهٔ قرآن است) و به یک پدر و مادر نمیگوید که کاری به کار بچهتان نداشته باشید، شما به بهشت بروید، بلکه پروردگار میفرماید: «و من صلح من آبائهم و ازواجهم و ذریاتهم»، این پدر و مادری که به بهشت میروند، تنها نیستند و پدر و مادران صالحِ شایستهشان هم با اینها به بهشت میروند؛ زنان شایستهشان هم با شوهرانشان -که پدر و مادر بچهها هستند- آنها هم به بهشت میروند؛ دختران و پسران شایستهشان هم با پدر و مادرها بهشت میروند و کنار هم هستند؛ یعنی آن گرمی بازار زندگی را که در دنیا داشتند، آن متانت و وقار و اخلاق و ایمانی که در دنیا داشتند، آن شادی و نشاطی که کنار هم داشتند، عین آن به بهشت منتقل میشود.
اما آنچه که در این دو آیهٔ سورهٔ رعد و مؤمن مهم است، کلمهٔ «صلح»، شایستهبودن است؛ پدر و مادری شایسته بودند و فرزند شایسته تربیت کردند؛ یعنی خیلی در دنیا مواظب این امانت الهی بودند، چون بچههای ما ملک ما نیستند و ما هم مالک آنها نیستیم، بلکه بچههای ما بچههایی هستند که فقط ما باعث بهدنیاآمدنشان شدهایم؛ اگر مرد ازدواج نمیکرد و زن هم ازدواج نمیکرد، پای بچهای در میان نبود؛ اما یک آقایی با یک خانمی ازدواج کردند و واسطه بودند، نه مالک، نه همهکاره! واسطهٔ پدیدآمدن فرزند بودهاند و خودشان خالق فرزند نبودهاند، خالق وجود مقدس ربالعالمین بوده، خالق حکیم بوده، علیم بوده، ودود بوده، رحمان بوده، رحیم بوده، رزاق بوده است. اختیاردار این اولاد پروردگار است، خدا از اختیار خودش استفاده کرده و به مرد و زنی فرزند داده، این فرزند مملوک حق و امانت پروردگار پیش این مرد و زن است.
حالا به این آیه توجه کنید: «ان الله یأمرکم ان تعد الامانات الی اهلها»، به همهتان فرمان واجب میدهم که امانات را به صاحبانش درست و سالم برگردانید. یک امانت هم بچهها هستند و اینها را باید مردم -مادران و پدران- در قیامت صحیح، سالم، با تربیت، دیندار و اهل خدا به خدا برگردانند و او هم حاضر نیست امانت عیبدار را قبول بکند؛ اگر پدر و مادر در قیامت بچهای را به خدا بدهند و بچه بینماز است، بهوسیلهٔ اینها هم بینماز شده؛ بیدین است، بهوسیلهٔ اینها بیدین شده؛ حرامخور بوده، بهوسیلهٔ اینها حرامخور شده؛ ناجوانمرد بوده، با تشویق اینها ناجوانمرد شده؛ بد شده، چون از او مواظبت نشده است. خب پروردگار اشکال به آن پدر و مادر کامل دارد که من امانتی که به تو دادهام، فطرتاً، جسماً، روحاً و عقلاَ سالم بوده، اما الآن این امانت من را که داری به من میدهی، تو ای پدر و مادر هزار عیب در او ایجاد کردهای.
یک مطالبی هم اینجا امیرالمؤمنین دارد که هم در «نهجالبلاغه» و هم در روایاتشان هست، اصلاً بهتآور است! مثلاً بچهای که پدر و مادر عیبدار بار آوردند، بیدین بار آوردند و هیچ هم ناراحت نبودند که این بچه دارد غیرمسلمان و غیر عبد خدا بار میآید، ادب الهی ندارد، ادب انسانی ندارد، ادب عبادت ندارد؛ حالا پدر و مادر مردهاند و مثلاً صدمیلیون، دویستمیلیون، یکمیلیارد، دومیلیارد، دهتا خانه، ششتا پاساژ و دوتا ویلا از این پدر و مادر به این بچه ارث رسیده است و این بچه هم کنار این ارث هوسران هست، شهوتران هست، اهل فسق هست، اهل فجور هست، اهل گناه هست؛ یعنی ارثی که از پدر و مادر به او رسیده، اینها را هزینهٔ گناه کرد و پیر شد و مُرد؛ حالا قیامت است، پروردگار به آن پدر و مادر دوتا ایراد دارد: یک، چرا زمانی که زنده بودید، حقوق مالیتان را که مربوط به شخص من بوده، زکات بوده، انفاق بوده، خمس بوده، صدقه بوده، «تعاون علی البر و التقوی» بوده، نپرداختهاید؟ براساس اینکه نپرداختهاید، شما در این صحرای محشر بخیل شناخته میشوید؛ بخیلی که پیغمبر در طواف مسجدالحرام در حال طواف(حالا طواف واجب بود یا مستحب، در روایت ندارد. روایت را یکی از بزرگترین شخصیتهای ما ملامهدی نراقی در کتاب «جامعالسعادات» خودش نقل میکند. من اگر بخواهم ملامهدی را برایتان معرفی کنم، حتماً دو شب منبر لازم است. این آخوند شیعه فرشته بوده، ملکوتی بوده عرشی بوده، این چهچیزی بوده و چهکسی بوده است. علامهٔ بحرالعلوم که چندبار خدمت امام عصر رسیده، وقتی ملامهدی به عراق برای زیارت میرود، خدمت بحرالعلوم میآید، بحرالعلوم وقتی ملامهدی بلند میشود که برود، کفشهایش را جلوی پایش جفت میکند و ما الآن دستمان از این سرمایهها تهی شده است. این مرد الهی پدرش چهکسی بوده که ملامهدی را بهوجود آورده است؟ به سراغ زندگی پدرش رفتم و این کتاب، آن کتاب، این کتاب را خواندم، او کارمند شهرداری نراق بوده است؛ ولی این کارمند چهکسی بوده که چنین گوهر ناب عظیمی را به نبوتِ انبیا و امامت امامان و توحید تحویل داده است! آن پدر چهکسی بوده، درون آن پدر چه درونی بوده، شیر آن مادر چه شیری بوده، دامن آن مادر چه دامنی بوده، اینها همه عین حلقههای زنجیر از دنیا تا قیامت بههم وصل است، تا بهشت و تا جهنم هر دو وصل است. اصلاً با مردن ما هیچچیزی قطع نمیشود و ما با مردنمان از وضع بچههایمان قطع نمیشویم. چگونه اینها در خانهٔ ما بار آمدهاند، آن چگونه بودن بعد از جاندادن ما بهدنبال ما میآید و در برزخ قیامت هم دنبال ماست. ما نمیتوانیم اعلام جدایی بکنیم!)، در طواف دیدند که یک مردی حلقهٔ در کعبه را گرفته و دارد دعا میکند، خوب هم دارد دعا میکند، باحال هم دعا میکند که خدایا مشکل من را به حق این کعبه حل کن. پیغمبر اکرم طوافشان را متوقف کردند و همینجوری که شانهٔ چپشان بهطرف خانه بود، آرام روی شانهٔ این دعاکننده دست گذاشتند و فرمودند: خدا را به قسم بالاتر قسم بده! اینها یک واقعیاتی است. گفت: یارسولالله! من بلد نیستم که قسم بالاتر از قسم به کعبه چیست؟ فرمودند(دیگر هرکسی -قرآن میگوید- از همه به خودش آگاهتر است. من دوتا وجود دارم: یک وجود پیش شما دارم که خیلی وجود پاک، صاف، نورانی است، تا جایی که میخواهم حرکت کنم و برای منبر بیایم، بهخاطر من اعلام صلوات میدهید که برای سلامتی آقا با پیغمبر همنوا بشوید و بر او درود بفرستید؛ یک وجود هم وجود خودم است که آن را شما نمیدانید و قرآن میگوید: «بَلِ اَلْإِنْسٰانُ عَلیٰ نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ»﴿القیامة، 14﴾، خودم را خوب میشناسم و کاملاً هم درک میکنم آن که پیش شما هستم، آن نیستم. دوتا وجود دارم و این معنی نفاق است. چه باید کرد در قیامت با این دو وجودبودن، نمیدانم! نمیدانم، مگر به قول پیغمبر اکرم، فضل خدا دستمان را بگیرد و اگر نه، اگر بخواهد محاسبهٔ دقیق بکند و ببیند من دو وجوده هستم، یک وجود پاک در ذهن مردم و یک وجود ناپاک در علم پروردگار، این خیلی خطرناک است! دعای بالاتر از به حق کعبه چیست؟): اگر مطمئن هستی که مؤمن هستی، خدا را به حق خودت قسم بده و بگو خدایا! به حق خودم، مشکل من را حل کن. تا اینجای روایت را نگه دارید، تا بعدش را بگویم.
خیلی عجیب است! این روایت را من از اهلسنت نقل میکنم. این روایت را قشنگ نوشتهاند، خوب نوشتهاند، درست نوشتهاند. امیرالمؤمنین 22-23ساله بودند، میفرمایند: وارد مسجد شدم و دیدم پیغمبر تکوتنها نشسته و هیچکس نیست. گفتم: یارسولالله! من یک درخواست دارم. فرمودند: بگو علیجان. گفتم: شما با زبان خودتان از خدا بخواهید که خدا من را بیامرزد. علی دارد میگوید! یعنی امت من، حساب خودتان را داشته باشید! امت من، خودتان را حالیتان میشود! امیرالمؤمنین میفرمایند: پیغمبر پذیرفت و بلند شد دو رکعت نماز خواند، چون دعای بعد از نماز مستجاب است؛ البته با شرایطش، اینکه دعاکننده حرامخور نباشد، دعاکننده پول مردم را نبرده باشد، دعاکننده اخلاص داشته باشد، دعاکننده یقین داشته باشد و اگر دعا مستجاب نشد، امیرالمؤمنین میفرمایند: خودتان را بررسی کنید، گیر دعا برای خدا نیست، خدا که توان مستجابکردن دعا را دارد، گیر دعا در خودتان است. دو رکعت نماز خواند(باز هم بگویم این را اهلسنت نوشتهاند) امیرالمؤمنین میگویند: در سجدهٔ آخر، من نشسته بودم و داشتم گوش میدادم که پیغمبر یعنی سلطان عقل، علم و عبودیت، چگونه به من دعا میکند، دیدم در سجدهٔ با حال گفت: «اللهم اغفر لعلی بحق علی»، خدایا! علی را به حق علی بیامرز. نمازش تمام شد، گفتم: آقا چرا خدا را به خود من قسم دادی؟ فرمودند: در سجدهام ملک و ملکوت عالم را نگاه کردم و دیدم کسی پیش خدا محبوبتر از تو نیست. دیدم خدا را به تو قسم بدهم، دعا در جا مستجاب است. دعاکننده! به خودت اگر مطمئن هستی و مؤمن هستی، خدا را به حق خودت قسم بده.
یک مقدار مکث کرد، پیغمبر فرمودند: چرا مکث میکنی، دعا کن! گفت: آقا من وضع مالیام خوب است، اما بخیل هستم و نمیتوانم خرج کنم. اینهمه یتیم، مستحق، ازکارافتاده، آبرودار، اما نمیتوانم. پیغمبر اکرم -روایت میگوید- به طوافشان سرعت دادند و با صدای بلند فرمودند: «البخل فی النار»، این آدم جزء افراد دوزخ است و طبق سه آیهٔ قرآن به طواف و نماز و روزهاش نگاه نکنید.
حالا قیامت است، خدا به این ثروتمند پولدار میگوید: دوتا ایراد دارد: یک ایرادت این است که جمع کردی و مُردی، خب این جمعکردن چه فایده داشت؟ چه سودی برای تو داشت؟ اینکه اینهمه ثروت را روی هم چیدی و مُردی، چه سودی برای تو داشت؟ از این ثروت کلان، غیر از یک لباس و یک خوراک و یک خانه و یک مرکب استفاده کردی؟ کار دیگری که نکردی! غیر از این چهارتا کار نمیشود از ثروت استفاده کردک خوراک، پوشاک، مسکن، مرکب؛ خب تو بخیل هستی و بهخاطر ثروت بهجاماندهات و بُخلت باید به جهنم بروی. این یک اشکال است. این گفتار امیرالمؤمنین در «نهجالبلاغه» باب حکمتهاست.
ایراد دومت هم پسرت بیتربیت بود، بیدین بود، بیایمان بود و کنار دست تو هم بیایمان شد، کنار دست تو هم بندهٔ شیطان شد، کنار دست تو هم شهوتران شد و تو هیچ موضعی نگرفتی. پولهایی که از تو ماند، همه را خرج گناه کرد و تو کمکدهندهٔ به کل گناهان او بودی؛ چون آن که پولی نداشت و تو این پول را برای او گذاشتی، پس تو کمککننده و یار معصیت بر ضد من بودی؛ تو دو عذاب داری و یک عذاب هم آقازادهات که پولی گیرش آمد و خرج گناه کرد. حالا بخیل نبود، ولی بدخرج بود. رشتهٔ پدر مادری و فرزندی تا ابد ادامه دارد؛ یا «و من صلح من آبائهم و ازواجهم و ذریاتهم فی الجنه» و یا نه «فی النار»، هر دو باهم، زن و شوهر با هم و با بچههایشان. این موضوع را باید خیلی دقت کرد که بچهها امانت الهی هستند. این پدر و مادر هستند که افکار و آرا و ارواح و روان و عقل بچه را در خانه و در رحم میبافند. یکی از خطرات مهم برای بچه در رحم -روایات ما میگویند- حرامخوری پدر و مادر است و از عجایب است، من یکبار در تلویزیون شنیدم که دانشمندان آلمان -کامل یادم است- به این نتیجه رسیدهاند که مشروبخورها، آثار الکلی که میخورند، تا هفت نسل به نسلشان انتقال پیدا میکند؛ اما پیغمبر اکرم این را قبول ندارد و میفرمایند: «الحرام تبین فی الذریه»، حرامخوری تا وقتی که از این مرد و زن بچه و نسل بهدنیا میآید، اثر میگذارد، مگر اینکه به یکجا برسد و دیگر قطع بشود؛ ولی تا اینها نسل پیدا میکنند، اثر میگذارد. خیلی هم عجیب است! این حرف پیغمبر درست است و بعد هم حرف دانشمندان آلمان درست است. عموی پیغمبر، عباس رئیس رباخوران مکه بود. تا کِی ربا خورد؟ تا وقتی در مکه بود، مدینه هم که آمد، پولهایش کار میکرد، تا کِی؟ تا سورهٔ بقره نازل شد و حرمت ربا اعلام شد. پیغمبر وقتی سفر آخر به مکه آمد، یک حرفش با مردم این بود که هرکسی به عموی من ربا بدهکار است، من این ربا را برداشتم و یکنفرتان ربای بدهکاریتان را به عمویم ندهید و اصل پولش را بدهید. خب عموی پیغمبر بود، مدینه با پیغمبر بود، ولی نسلش -بنیعباس را در تاریخ ببینید- حدود ششصدسال تا آخرین حاکم بنیعباس، اینها به دین، به علما، به شیعه، به اهلبیت، به توحید و به نبوت، سختترین ضربهها را زدند. این آثار ربای پدرشان بود.
اما یک پدر و مادری را نگاه بکنید! امیرالمؤمنین و صدیقهٔ کبری و بچههایشان هم نگاه بکنید. یازدهتای آنها که امام شدند و آنهایی که امام نشدند، یکیشان زینب کبری شد، یکیشان حضرت کلثوم شد، یکیشان قمربنیهاشم شد. اینها آثار پدر و مادر است و حالا بعدیهایشان، بعدیهایشان را دیگر نسل این مرد و زن را من یک کتاب به شما آدرس میدهم، شصت جلد است و هر جلدی پانصد صفحه است، شما میتوانید در این سیهزار صفحه پاکیِ نسل امیرالمؤمنین و زهرا را ببینید؛ یعنی هنوز آن پدر و مادر دارند آثارشان را در نسل آشکار میکنند، ظاهر میکنند. این پاکی، این درستی، این ایمان است. این مسئلهٔ بسیار دقیق که فرزندان ما امانتالله هستند و سلامت بچه، سعادت بچه، دینداری بچه و عبادت بچه در گرو وضع روحی، جسمی، عقلی و خوراک پدر و مادر است.