شب دوم دوشنبه (2-11-1396)
(تهران حسینیه حضرت قاسم)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- روایات اهلبیت و قرآن، دو بدنۀ قوی اسلام
- دینداری حقیقی در پرتو قرآن و روایات
- کیفیت عبادات در کلام معصومین(علیهمالسلام)
- -کیفیت خواندن نماز
- -حدود اطاعت از والدین
- -نحوۀ گرفتن وضو
- -احکام روزهداری
- -حکم غسل و تیمم
- -اعمال حج در روایات
- -حکم ازدواج
- عامل اصلی گمراهی انسان
- اسلام جامع و کامل
- اسلام حقیقی در نظر زینب کبری(س)
- الف) ایمان
- ب) عمل اسلام
- ج) اخلاق اسلام
- اخلاق، حلقۀ اتصال ساختمان ایمان و عمل
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین الصلاة والسلام علی سید الانبیاء والمرسلین حبیب الهنا وطبیب نفوسنا ابوالقاسم محمد صلی الله علیه وعلی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
روایات اهلبیت و قرآن، دو بدنۀ قوی اسلام
همهٔ اسلام در قرآن مجید و روایات ناب اهلبیت(علیهمالسلام) است؛ البته دانشمندان بزرگ شیعه روی روایات بیش از هزارسال کار کرده و ما را راهنمایی کردهاند که کدام روایات قابلقبول هستند و چه روایاتی مردود. روایات مردود به روایاتی میگویند که در صدورش از پیغمبر(ص) و ائمهٔ طاهرین(علیهمالسلام) شک هست. اگر این روایات مردود با روایات صحیح یا آیات قرآن هماهنگی داشته باشد، میگویند قبول میکنیم؛ اما اگر هماهنگی نداشته باشند، در مردودبودن باقی میمانند. شیعه روایات مردود خیلی کمی دارد، ولی روایات مردود غیرشیعه بیش از روایات درست آنهاست.
علت اینکه میگویم شیعه روایت مردود (نباید به آن اعتناکرد) کم دارد، برای این است که خود من کتاب شریف «اصول کافی» را حدود دوسال کامل ترجمه کردهام. این دو جلد عربیِ اصول، حدود پنج جلدِ نزدیک ششصد صفحه شده، یعنی آن دو جلد با ترجمهٔ من حدود سههزار صفحه است. این دو جلد نزدیک چهارهزار روایت دارد. من هم درس روایتشناسی را در قم خواندهام و هم پنجاهسال با روایات سروکار داشتهام، در این چهارهزار روایت، فقط یک روایت مردود دیدهام. البته در پاورقی ترجمه توضیح دادهام که این روایت یقیناً از اهلبیت(علیهمالسلام) صادر نشده و قلم دشمن این را زمانی که کتابها خطی بوده، در این کتاب وارد کرده و مردود است.
دینداری حقیقی در پرتو قرآن و روایات
در هر صورت، اینکه میگوییم روایت یک بدنهٔ اسلام است، منظور ما روایاتی است که هم با قرآن، هم عقل، هم علم و هم دانش حکمت هماهنگی دارد. اگر بخواهیم روایات را کنار بگذاریم و بگوییم اسلام فقط قرآن است، ما اگر بخواهیم دیندار واقعی بشویم، نمیتوانیم با قرآن دیندار واقعی بشویم؛ چون خیلی از جاهای قرآن فقط یک دستور است، ولی توضیحی ندارد؛ مثلاً آیهٔ مربوط به نماز ظهر و عصر، مغرب و عشا و نماز صبح که پنج نماز است، ولی پروردگار در آیهٔ شریفه سه وقت بیان کرده است و آیه میگوید: شما میتوانید ظهر و عصر را با هم بخوانید؛ لازم نیست تفکیک بکنید و نماز ظهر را ظهر بخوانید و دو ساعت دیگر هم نماز عصر را بخوانید؛ یا اینکه میتوانید مغرب و عشا را با هم بخوانید.
حرف ما با غیرشیعه همین است: آنها میگویند نمازها را باید جدا خواند؛ یعنی ظهر را باید ظهر، عصر را هم سهساعتِ بعد خواند؛ مغرب را باید غروب و عشا را هم دو ساعت بعد خواند. درحالیکه ما میگوییم طبق آیهٔ شریفه، قرآن سه وقت قرار داده است: «أَقِمِ اَلصَّلاٰةَ لِدُلُوک اَلشَّمْسِ»(سورهٔ إسراء، آیهٔ 78) یک نماز را تا وقتی بخوانید که خورشید از نصفالنهار بگذرد و روز وارد ظهر بشود. «إِلیٰ غَسَقِ اَللَّیلِ»،یک نماز را وقتی بخوانید که هوا سیاه و تاریک شد. «وَ قُرْآنَ اَلْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ اَلْفَجْرِ کٰانَ مَشْهُوداً» و یک قرائت شما هم در طلوع صبح صادق است. کلمهٔ «قرآن» در این آیه، یعنی قرائت و خواندن، بهمعنی قرآنِ سی جزء نیست. این سه زمان شد: «لِدُلُوک اَلشَّمْسِ»، «غَسَقِ اَللَّیلِ» و «قُرْآنَ اَلْفَجْر».
کیفیت عبادات در کلام معصومین(علیهمالسلام)
-کیفیت خواندن نماز
خدا در اولِ آیه فقط به نماز فرمان میدهد و میفرماید «أَقِمِ اَلصَّلاٰةَ» در این سه وقت نماز بخوانید. حالا کیفیت این نماز چیست؟ این نماز چیست که پروردگار امر واجب دارد در این سه وقت نماز بخوانید، اما نمیگوید نماز ظهر چهار رکعت و به این شکل است، نماز عصر چهار رکعت و به این کیفیت است، نماز مغرب سه رکعت و به این کیفیت است، نماز عشا چهار رکعت و به این کیفیت است، نماز صبح هم دو رکعت است. کیفیت خواندن نماز در هیچ کجای آیه نیست. ما فقط یک کلمهٔ «صلاة» در آیهٔ شریفه داریم؛ اما عدد رکعت، وضو، قبله، ایستاده نماز خواندن، بلندخواندن و آهستهخواندن نداریم! هیچچیزی از نمازهایی که میخوانیم، در این آیه نیست؛ نه فقط در این آیه نیست، بلکه در هیچ آیهای نیست.
حالا به آیهٔ دوم و سوم سورهٔ مبارکهٔ بقره دقت کنید که سلسله مسائلی را مطرح کرده است: «ذٰلِک اَلْکتٰابُ لاٰ رَیبَ فِیهِ هُدی لِلْمُتَّقِینَ × اَلَّذِینَ یؤْمِنُونَ بِالْغَیبِ وَ یقِیمُونَ اَلصَّلاٰةَ». این نماز چیست؟ آیه ساکت است و نمیگوید چیست؛ یا در آیهای از سورهٔ توبه میخوانیم: «وَ اَلْمُؤْمِنُونَ وَ اَلْمُؤْمِنٰاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیٰاءُ بَعْضٍ یأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ ینْهَوْنَ عَنِ اَلْمُنْکرِ وَ یقِیمُونَ اَلصَّلاٰةَ وَ یؤْتُونَ اَلزَّکٰاةَ وَ یطِیعُونَ اَللّٰهَ وَ رَسُولَهُ أُولٰئِک سَیرْحَمُهُمُ اَللّٰه»(سورهٔ توبه، آیهٔ 71) مردم مؤمن بهطور پیوسته و تا آخر عمرشان نماز میخوانند و ترک نماز ندارند؛ کجای آیه میگوید که زن و مرد مؤمن تا پایان عمرشان اهل نمازخواندن هستند؟ «یقِیمُونَ» فعل مضارع است و فعل مضارع در ایران هم زیاد است. من به فارسی میتوانم فعلهای مضارع زیادی برای شما بگویم؛ مثل «میآیم»، «با شما همسفر میشوم»، «انشاءالله در آن جلسه شرکت میکنم». فعل ماضی (گذشته) هم داریم؛ مثل «من مسافرت بودم»، «من فلانی را دیدم»، «من آن نامه را نوشتم». عرب چهارده فعل در ماضی و چهارده فعل در مضارع دارد و زبان خیلی کاملی است؛ اما ما شش فعل در ماضی و شش فعل در مضارع داریم. ساختمان فعل مضارع بر استمرار و پیوستگی دلالت دارد؛ پس شما در هر کجای قرآن که فعل مضارعی مثل «یقِیمُونَ اَلصَّلاٰةَ» دیدید، یعنی زنان و مردان مؤمن پیوسته نماز میخوانند.
آیا پیوسته یعنی همین روز که بیدارند، نماز میخوانند؛ شب هم تا به خواب نرفتهاند، نماز میخوانند؟ نه، میگوید نمازهای واجب را تا آخر عمر ادامه میدهند و ترک هم نمیکنند. نمازی که خدا در این آیهٔ سورهٔ توبه میگوید، فقط «یقِیمُونَ اَلصَّلاٰةَ» میگوید و چیز دیگری غیر از کلمهٔ «صلاة» در آیه نیست؛ یا در جزء آخر قرآن میگوید: «عَبْداً إِذا صَلَّى»(سورهٔ علق، آیهٔ 10) هنگامی که بندهٔ مورد احترام من نماز میخواند، اما هیچ توضیحی ندارد.
چه کسی گفته که نماز ظهر چهار رکعت است؟ غیر از «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحیم» که میتوانید بلند بخوانید، واجب است که حمد و سوره را آهسته بخوانید؛ چرا واجب است که آهسته بخوانید؟ ما نمیدانیم! من نمیگویم این حرفی که میزنم، درست است؛ اما شاید خداوند خواسته به ما بگوید که هم صدای بلند شما و هم صدای آهستهتان را میشنوم؛ البته شاید هم حکمت دیگری داشته باشد که من نمیدانم!
نماز صبح واجب است که بلند خوانده شود؛ نه بهمعنی دادکشیدن، بلکه قرآن میگوید بین آهسته و داد (صدای طبیعی). نماز صبح باید با صدای طبیعی خوانده شود. حالا آدم یکجا هست که شش نفر خواب هستند، به من هم نگفتهاند بیدارمان کن و واجب است که نماز صبحم را بلند بخوانم؛ آیا مزاحم استراحت این پنجشش نفر نیست؟ پروردگار فرموده است نماز صبح را بلند بخوان، این مزاحمتْ مزاحمتِ خلاف شرع نیست.
-حدود اطاعت از والدین
واجبِ پروردگار بر حق یک انسان، مقدّم است. پدر من میگوید مشروب بخور یا مادر من میگوید قماربازی کن؛ خود قرآن میگوید «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً»، احسان به والدین این است که هم به حرفشان گوش بدهم و هم به آنها خدمت و محبت بکنم. الآن هم پدرم به من میگوید مشروب بخور یا مادرم میگوید قماربازی با بردوباخت کن؛ خدا هم گفته شنیدن دستور هر دو واجب است. آیا اینجا هم واجب است؟ خدا شراب را حرام کرده، اینجا حق دستور خدا مقدّم است یا حق دستور پدرم که مخلوق خداست؟ معلوم است که حق دستور خدا بر پدر و مادرم مقدّم است.
حالا ممکن است پدرم ناراحت شود و بگوید اگر با من شراب نخوری، من خیلی ناراحت میشوم، نفرینت هم میکنم و از تو هم ناراضی میشوم؛ اینجا باید چهکار کرد؟ اینجا هم حق خدا که خالق جهان، من، پدر و مادرم است، بر حق پدر و مادرم مقدّم است و من باید به حرف خدا گوش بدهم.
حالا پدر یا مادرم دهتا دعوت از من میکند که با دعوت خدا هماهنگ است، اینجا حرام است که من پدر و مادر را رد بکنم؛ چون خواستهشان با خواستهٔ خدا موافق است. مادرم خیلی بامحبت میگوید: دخترم، پسرم! نمازت را بخوان. این دعوت با دعوت خدا هماهنگ است و من اگر نماز بخوانم، دو کار کردهام: یکی اینکه از خدا اطاعت کردهام و یکی هم به پدر و مادرم محبت کرده و حرفشان را گوش دادهام. در حقیقت، دو ثواب میبرم: یک ثواب برای عبادتم و یک ثواب هم برای شادکردن دل پدر و مادر.
-نحوۀ گرفتن وضو
از بحث دور نشوم؛ من بیش از صدبار از اوّل تا آخر قرآن را کلمه به کلمه خواندهام و سهبار از اوّل تا آخر ترجمه کردهام. گاهی برای ترجمهٔ یک آیه باید نیمساعت، سهربع یا یکساعت معطل میشدم و ریشه و معنای کلمات رامیفهمیدم. دراینزمینه باید به کتابهایی مراجعه میکردم که دانشمندان عرب نوشتهاند تا بدانم نظرشان راجعبه این کلمه چیست؟ معنی این کلمه از قدیم تا حالا همین بوده یا معنیاش در عرب تغییر کرده و معنی بهتری پیدا کرده است؟ این خیلی پرزحمت بود! قرآن ترجمه شد. اینطور که متولیان ترجمه و چاپ قرآن میگویند، تا حالا دهمیلیون نسخه از این ترجمه چاپ شده است. من که شاید بیشتر از صدبار قرآن را دیدهام و سهبار کلمه به کلمهٔ قرآن را ترجمه کردهام، از اوّل سورهٔ بقره تا جزء آخر، دربارهٔ نماز فقط و فقط کلمهٔ «صَلاة» را داریم؛ یک آیه هم در سورهٔ مائده داریم که پروردگار فقط شکل وضو را بیان کرده است: «یٰا أَیهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا إِذٰا قُمْتُمْ إِلَی اَلصَّلاٰةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکمْ وَ أَیدِیکمْ»(سورهٔ مائده، آیهٔ 6). «غَسل» در لغت عرب یعنی شستن، نه مسحکردن؛ «فَاغْسِلُوا وُجُوهَکمْ» یعنی آب بریزید و بشورید، «وَ أَیدِیکمْ» دستهایتان را هم بشورید. این سه پیکرهٔ وضو، یعنی صورت، دست راست و دست چپ؛ «وَ اِمْسَحُوا بِرُؤُسِکمْ وَ أَرْجُلَکمْ» اما سرتان را نشورید. «غَسل» یعنی شستن، «مَسح» یعنیکشیدن با رطوبت؛ رطوبت دستتان را بهاندازهٔ چهار انگشت روی سر و دو پایتان بکشید.
شما در مکه و مدینه میبینید اینها صورتشان را میشورند که تا اینجا مطابق با قرآن است؛ دستشان هم البته سربالایی میشورند که شستن آن مطابق با قرآن است؛ بعد هم سرشان را زیر شیر میگیرند و تمام سر، گوش، پشت گوش و نزدیک گردن را میشورند، پایشان را هم میشورند. من دربارهٔ وضو در تفسیر قرآنم و توضیح همین آیهٔ ششم سورهٔ مائده، صد صفحه بحث علمی با اهلتسنن کرده و از مدارک خودشان ثابت کردهام که وضویتان باطل است. این وضو درست است که وضوی قرآن و اهلبیت(علیهمالسلام) است و ما میگیریم.
خدا وضو را در قرآن گفته، یکبار هم در سورهٔ بقره گفته که ای پیغمبر، نماز را رو به آن قبلهای بخوان که من تعیین میکنم و آن همکعبه است. کل بساط نماز در قرآن، یک کلمهٔ «صلاة»، یک شکل وضو و یک رو به قبله است و هیچچیز دیگری از نماز در قرآن نیست. خدا نگفته نماز، یعنی بعد از اینکه وضو گرفتی، تکبیرةالاحرام بگو؛ این در هیچ جای قرآن نیست. در قرآن ندارد که باید سورهٔ حمد را در نمازت بخوانی و واجب است؛ اگر نخوانی، باطل است. این در قرآن نیست که بعد از «وَلَاالضّالّین»، دوباره یک سوره با «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحیم» بخوان. این در قرآن نیست که وقتی رکعت اول را با حمد و سوره تمام کردی، به رکوع برو و ذکر «سُبْحانَ رَبِّی العَظِیمِ وَبِحَمْدِهِ» بگو. این در هیچ جای قرآن نیست که وقتی از رکوع بهآرامی بلند شدی و کامل ایستادی، یک نفس کشیدی، به سجده برو؛ سجده به این است که دو انگشت بزرگ پا، دو زانو، دو کف دست و پیشانی بر روی خاک یا هر چیزی باشد که از مادهٔ خاک است. وقتی مستقر شدی و دیگر تکان نخوردی، حالا «سُبْحانَ رَبِّی الأعْلَی وَبِحَمْدِهِ» بگو؛ سپس «ه» را که گفتی و تمام شد، میتوانی بلند شوی.
همچنین این در قرآن نیست که دوباره یک رکعت دیگر هم اینجوری بخوان. در قرآن نیست که در رکعت سوم بلند شو، یا از «اَلْحَمْدُلِلّه رَبّ الْعَالَمین» تا ««وَلَاالضّالّین» را بخوان یا یکبار «سُبْحانَ اللهِ وَ الْحَمْدُ لِلهِ وَ لا إلهَ إلاّ اللهُ وَ اللهُ أکْبَرُ» » یا سهبار؛ هر کدامش را که دلت خواست. در هیچجای قرآن نیست که وقتی این رکعت تمام شد، یک رکعت دیگر هم بهشکل این انجام بده تا چهار رکعت شود. سجدهٔ رکعت چهارم را که بلند شدی، تشهد است. یک بخش از تشهد، توحید است؛ یک بخشِ آن، نبوت است؛ یک بخشِ آن، امامت و یک بخش هم امنیت است. اینها را هم در تشهد انجام بده.
پس این نمازهایی که الآن ما میخوانیم و 1500 سال است که پدران و مادران ما و نمازگزاران مؤمن، چه مرد و چه زن خواندهاند، هیچچیزی از اینکه در قرآن نیست، ما این نماز را از کجا آوردهایم؟ از روایات پیغمبر(ص) و اهلبیت(علیهمالسلام) آوردهایم. آنکه خدایناکرده میگوید روایات را باید حذف کرد و فقط باید بهسراغ قرآن برویم؛ هرچه قرآن گفت و اسلام همین است که قرآن میگوید، اصلاً نمیشود هیچ عمل الهی را انجام داد.
-احکام روزهداری
خدا میگوید: «کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ»(سورهٔ بقره، آیهٔ 183)؛ چه موقع روزه بگیرید؟ کجای قرآن دارد که در ماه رمضان روزه بگیرید؟ قرآن دارد که رمضان وقت روزه است، اما چگونه روزه بگیریم، چهچیزهایی روزه را باطل میکند، چهچیزهایی نشانهٔ صحت روزه است یا زن شیرده روزه بگیرد یا نگیرد؛ اینها در قرآن نیست. آدمی که دکتر گفته اگر در ماه رمضان روزه بگیری، چشمت ضعیف میشود؛ این در هیچ جای قرآن نیست. اگر یک نفر بگوید که روزه خیلی مهم است و دکتر بیخود گفته اگر روز بگیری، چشمت ضعیف میشود؛ این شخص اگر روزه گرفت و بعد از ماه رمضان نیم نمره چشمش پایین آمد، تمام روزههایش باطل است و باید قضای همه را بدهد. ولی اینها در کجای قرآن است؟
-حکم غسل و تیمم
غسل با سر و گردن، طرف راست و چپ؛ دو نوع هم داریم: هم میشود در استخر غسل کرد که آدم نیت بکند و بهطور کامل فرو برود، یک حرکت هم به بدنش به نیت غسل بدهد؛ هم میشود زیر دوش، اوّل سر و گردن را شُست، بعد طرف راست و بعد هم طرف چپ بدن را شُست. این کجای قرآن است؟
قرآن دربارهٔ تیمم هم میگوید: «فَتَيَمَّمُوا صَعِيدًا طَيِّبًا»(سورهٔ نساء، آیهٔ 43) روی خاک پاک تیمم کنید؛ اما از کجای پیشانی و از کجای دست. در قرآن نیست.
-اعمال حج در روایات
روایات همهٔ اینها را بیان کرده است و من اگر بخواهم آیات احکام را دراینزمینه برایتان بخوانم، پانصد آیهٔ احکام در قرآن هست؛ مثلاً قرآن میفرماید: «وَ لِلّٰهِ عَلَی اَلنّٰاسِ حِجُّ اَلْبَیتِ مَنِ اِسْتَطٰاعَ إِلَیهِ سَبِیلاً»(سورهٔ آلعمران، آیهٔ 97) اگر بدنت سالم است، راه باز است یا مکه در دست دشمن نیست، این را بازبودن راه میگویند. داشتن پول، سلامت بدن، امنیت جاده، امنیت مکه و مدینه، پول رفتوبرگشت، لَنگنشدن بعد از برگشتن؛ یعنی بازبودن راه. اینها در کجای قرآن است؟ هیچجا! حالا به مکه رفتم، کجای قرآن است که به مسجد شجره برو و لباسهایت را دربیاور، حولهای روی دوشَت بینداز، یک حوله به کمرت ببند، بعد بایست و بگو: «لَبَّیک، اَللّهُمَ لَبَّیک، لَبَّیک لا شریکَ لَکَ لَبَّیک اِنَّ الحَمدَ و النَعمهَ لَکَ و المُلک، لا شریکَ لَکَ لَبَّیک»، آنگاه مُحرم میشوی. این کجای قرآن است؟ هیچجای قرآن نیامده است!
وقتی وارد مسجدالحرام میشوی، پروردگار فقط میگوید: «وَلْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ»(سورهٔ حج، آیهٔ 29) دور خانهٔ کعبه که خیلی کهنه و برای زمان ابراهیم(ع) است، طواف کن؛ اما اینکه باید چند دور طواف کنم، از طرف شانهٔ چپ طواف را شروع کنم یا طرف راست، شروع طواف باید از حجرالاسود باشد یا از روبهروی حجر اسماعیل(ع)، در هیچجای قرآن نگفته است. طواف باید هفت دور باشد، شروع طواف از روبهروی حجرالاسود و از طرف دست چپ بدن باشد؛ فرض کنید که این کعبه و این هم حجرالاسود است، من باید از این طرف طواف کنم، نه از این طرف. در حقیقت، من نباید از دست راست طواف کنم و باید از شانهٔ چپ بهطرف کعبه باشد؛ اینها در هیچجای قرآن نیست!
به سعی صفا و مروه میرسیم: «إِنَّ اَلصَّفٰا وَ اَلْمَرْوَةَ مِنْ شَعٰائِرِ اَللّٰهِ فَمَنْ حَجَّ اَلْبَیتَ أَوِ اِعْتَمَرَ فَلاٰ جُنٰاحَ عَلَیهِ أَنْ یطَّوَّفَ بِهِمٰا»(سورهٔ بقره، آیهٔ 158) کسی که حج واجب یا عمره رفته و میخواهد سعی صفا و مروه انجام بدهد، اول از صفا شروع کند یا از مروه؟ قرآن ندارد! حالا مبدأ جایی که میخواهم شروع کنم، کجاست؛ یعنی از بغل همان کوه باید شروع کنم یا احتیاطاً یک قدم بالای کوه بروم؟ از صفا که آمدم، تا کجای مروه بروم؟ وقتی میخواهم برگردم، از همان راهی که آمدهام، باید برگردم یا از راه بغلی؟ چند دور باید بروم؟ هفت دور، یعنی کل رفتوآمدم هفت بشود؛ عدد اینها کجای قرآن است؟ هیچجای قرآن نیامده است؛ پس چه کسی اینهمه اعمال حج را برای ما گفته است؟ در قرآن نیست که روز نهم دوباره مُحرم بشوید و به عرفات بروید؛ حتی شکلِ رفتن به عرفات، مشعر و منا را چه کسی گفته است؟ روایت همه را گفته است.
-حکم ازدواج
حالا یک حکم دیگر را برایتان عرض میکنم؛ قرآن مجید میفرماید: «فَانْكِحُوا مَا طَابَ لَكُمْ مِنَ النِّسَاءِ»(سورهٔ نساء، آیهٔ 3) با زنان پاکیزهای که دلخواهتان است و عفیفه و اهل ایمان هستند، ازدواج کنید؛ چون در سورهٔ نساء میگوید: با زن بدکاره و لاابالی ازدواج نکنید که هم خودتان و هم بچههایتان ضرر میکنید. همچنین با زنانی که دوست و معشوق پنهانی دارند و دوستدختر و دوستپسر هستند، ازدواج نکنید؛ اینها پاکدامن نیستند. قرآن فقط میگوید ازدواج؛ این عقد و ازدواج که دو کلمهٔ عربی است، حالا یا داماد بلد است و خودش میخواند، یا عروس بلد است و میخواند. در عقد دائم، مثلاً یک نفر دیگر میخواند و میگوید: «زَوَّجْتُ مُوَکّـِلَـتـی فُلانَةَ مُوَکّـِلی فُلانـاً عَلَی الْمَـهْـرِ الْـمَـعْـلُـومِ»، این صیغهٔ عقد دائم کجای قرآن است؟ این صیغه از قرآن درنیامده، بلکه در روایت است. در حقیقت، اگر بچه میخواهد حلالزاده باشد، صیغهٔ عقد در قرآن نیست و قرآن فقط میگوید: «فَانْكِحُوا» ازدواج بکنید؛ قرآن همین را میگوید، اما صیغهای که دو نفر نامحرم را به هم مَحرم میکند، کجای قرآن است؟ هیچ کجای قرآن نیست.
عامل اصلی گمراهی انسان
بهسراغ جملهٔ اول منبر بروم؛ اسلامِ جامع و کامل، قرآن و روایات اهلبیت(علیهمالسلام) است. حالا ائمهٔ ما میگویند اگر فقط بهسراغ روایات بروی و کاری به قرآن نداشته باشی، گمراه شدهای؛ اگر فقط بهسراغ قرآن بروی و کاری به روایات اهلبیت نداشته باشی، باز هم گمراه شدهای. من اگر فقط بهسراغ قرآن بروم، نمیتوانم نماز بخوانم. حالا قرآن روی سینهام، روی سرم، پای سفرهٔ عقدم، در ماشینم یا در یک جعبهٔ طلا به اتاقم آویزان است؛ اگر فقط و فقط بهسراغ قرآن بروم، نمیتوانم به دین عمل بکنم. دین از کجای قرآن درمیآید؟ اصلاً احکام الهی از کجای قرآن درمیآید؟
آنکه میگوید قرآن برای ما بس است، ما به او میگوییم: قرآن میگوید «أَقِمِ الصَّلاةَ»، نماز را بگو یعنی چه! او نمیتواند بگوید؛ چون شکل نماز یا شکل ازدواج یا شکل حج یا مبطلات روزه در هیچجای قرآن نیست! مثلاً قرآن دربارهٔ مریض در ماه رمضان یک جمله دارد: «فَمَنْ كَانَ مِنْكُمْ مَرِيضًا»(سورهٔ بقره، آیهٔ 184) اگر کسی از شما مرد و زن مریض است، روزهاش را بعد از ماه رمضان بگذارد که خوبِ خوب شد. کدام مریض؟ قرآن ساکت است. یکنفر دو روز به ماه رمضان مانده، صد درصد سالم است؛ اما وقتی دکتر میرود و میگوید میخواهم روزه بگیرم، دکتر میگوید بخواب تا معاینهات کنم. دکتر هم یکذره دین ندارد، اصلاً اسلام را قبول ندارد! دکتر معاینهاش میکند و میگوید: مقدمهٔ بیرونریختن کهیر سخت برای شما مشهود است و خودت نمیدانی. این داروها را باید چهار ساعت به چهار ساعت مصرف بکنی. دین ما در روایت میگوید و در قرآن نیست، اگرچه دکتر بیدین است؛ اگر گفت روزه برای تو ممنوع است، بر تو ممنوع و حرام است که روزه بگیری. خدا به طب احترام گذاشته، ولو طب به دست یک دکتر کافر باشد؛ ولی اینها در قرآن نیست.
اسلام جامع و کامل
اسلام عبارت است از قرآن و اهلبیت(علیهمالسلام). امشب کاملاً به این عنایت فرمودید که اسلام نه بهتنهایی، قرآن است و نه بهتنهایی، فرهنگ اهلبیت(علیهمالسلام) است؛ بلکه اسلام ترکیبی از قرآن و فرهنگ اهلبیت(علیهمالسلام) است. خیلی جالب است که خدا حدود پنجبار در قرآن راجعبه پیغمبر(ص) میگوید: «وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ» شما قرآن مرا نمیفهمید! خدا این مطلب را به همه میگوید، عربها هم همینطور؛ با اینکه قرآن به زبان عرب نازل شده است، شما یک عرب بیابانی را پیدا کن که زبانش زبان قرآن باشد و با زبان قرآن به او بگو من میخواهم خدا را عبادت بکنم، خدا میگوید: «أَقِمِ الصَّلاةَ» نماز بخوان؛ این نماز چیست؟ میگوید من نمیدانم! اگر از یک عرب که جدّ و آبادی عرب است و دین هم ندارد، ولی زبان مادریاش عربی است، سؤال کنی و بگویی نماز چه شکلی است، او نمیداند؛ حتی یاران پیغمبر(ص) هم بلد نبودند. خدا میگوید: مسئولیتی که به پیغمبرم دادم، تعلیم قرآن است. وقتی میگویم «أَقِمِ الصَّلاةَ»، پیغمبر(ص) باید همه را جمع بکنند و بگویند که معنی آیه این است: وضو بگیر، در زمان معیّن رو به قبله بایست، تکبیرةالاحرام بگو، حمد و سوره بخوان، رکوع برو که این ذکرش است، سجده برو که این ذکرش است، رکعت سوم که این ذکرش است، تشهد که این ذکرش است، حالا «اَلسَّلامُ عَلَیْکُم وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَکَاتُه» بگو. وقتی از نماز بیرون آمدی، هم گناهانت ریخته شده و هم خدا پاداش عظیمی برایت مقرر کرده است. اینها کار روایت است؛ بنابراین اسلام یعنی قرآن و روایت.
اسلام حقیقی در نظر زینب کبری(س)
کل اسلام چیست؟ اینهایی که من میگویم، زینب کبری(س) در کوفه به مدت سهسال در سه کلاس به خانمها درس داده است: کلاس فقه، کلاس تفسیر و کلاس اخلاق. قبل از اینکه به کوفه بیاید، این سه کلاس را در مدینه داشت و وقتی هم که با آنهمه داغ برگشت، باز هم این کلاسها را داشت. در واقع، حرفهای زینب کبری(س) در توضیح فقه، همان روایات پدرش امیرالمؤمنین(ع)، مادرش صدیقهٔ کبری(س)، جدّش پیغمبر(ص) و برادرانش امام مجتبی و ابیعبدالله(علیهماالسلام) است. اینجوری که ما اسلام را از زینب کبری(س) یاد گرفتهایم و حالا برای شما میگوییم، ترکیبی از سه حقیقت است:
الف) ایمان
ایمان، یعنی باورداشتن خدا، قیامت، فرشتگان و انبیای قرآن.
ب) عمل اسلام
بخش دوم بخش عمل اسلام است؛ مثل نماز، روزه، زکات، خمس، امربهمعروف و نهیازمنکر (البته با زبان نرم و بامحبت)، تولّی، تبرّی، دستگیری از مستمندان، کمک به ورشکسته و افتاده (اینهایی که جزء واجبات است)، احکام ازدواج و احکام نماز از امور عملی اسلام هستند.
ج) اخلاق اسلام
بخش سوم هم که ساختمان را کامل میکند و اگر بخش سوم نباشد، نهایتاً آن دو ساختمان فرو میریزد، بخش اخلاق اسلام است؛ حریصنبودن، طمعکارنبودن، فحاشنبودن، ظالمنبودن، بیتحملنبودن، متکبرنبودن، حسودنبودن، مهربانبودن، فروتنبودن، متواضعبودن، محبتداشتن.
اخلاق، حلقۀ اتصال ساختمان ایمان و عمل
این بخش سوم حلقهٔ بین آن دو بخش است؛ یعنی ساختمان ایمان و عمل با حلقهٔ اخلاق بسته و حفظ میشود. اگر اخلاق فرو بریزد، دست راستی و دست چپی هم فرو میریزد. هیچکس نگفته است که طلحه و زبیر منافق بودند، بلکه این دو واقعاً مؤمن بودند و روزگاری ایمان بالایی داشتند. همین طلحه اینقدر آدم خوب و مؤمنی بوده که وقتی امیرالمؤمنین(ع) میخواستند برای ابیعبدالله(ع) زن بگیرد، بهسراغ دختر طلحه رفت. این دختر در دامن این پدر و مادر، واقعاً دختر بسیار متدینی بار آمده بود. دختر طلحه را گرفت که مادر حضرت سکینه(س) است. آنوقت در این کرهٔ زمین، از زمان آدم(ع) تا الآن، هیچ مردی و پدر هیچ دختری در دامادداشتن، شانس طلحه را نداشته است. او دامادی مثل ابیعبدالله(ع) دارد. طلحه با رفیقش ساختمان ایمان و عمل خوبی داشتند، اما دچار زشتی اخلاقی بهنام عشق به صندلی شدند که این صندلی با بیعت مردم در اختیار امیرالمؤمنین(ع) قرار گرفت و این دو گفتند: ما چهچیزی از علی کمتر داریم و چه کسی گفته که علی حاکم باشد؟! ما باید باشیم!
برای کشتن امیرالمؤمنین(ع) لشکرکشی کردند، ولی موفق نشدند که امامکُش بشوند. یکی از آنها بیرون از جنگ و یکی هم داخل جنگ کشته شد و هر دو به جهنم رفتند؛ چون یک بخش دین را از دست دادند. جنگ با علی(ع) کفر است و عذاب دارد که اینها یک بخش دین را از دست دادند. دین اسلام، اعتقاد، عمل و اخلاق است و کل قرآن و روایات، بیانکنندهٔ همین سه بخش هستند.