لطفا منتظر باشید

روز دوم سه شنبه (3-11-1396)

(تهران مسجد رسول اکرم (ص))
جمادی الاول1439 ه.ق - بهمن1396 ه.ش
9.86 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابوالقاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».

 

آزادی و اختیار انسان در انتخاب راه

کلام در رابطهٔ با نماز بود؛ از سال گذشته که این بحث به مدت ده‌روز مطرح بود تا امسال، امروز به توفیق خداوند نزدیک هشت روایت بسیار مهم را دربارهٔ نماز از رسول خدا(ص)، امام باقر(ع) و امام صادق(ع) قرائت می‌کنم که روایات بسیار مهمی است. بعضی از این روایات در کتاب باعظمت «اصول کافی»، بعضی در کتاب «وسائل‌الشیعه» و بعضی هم در «من لا یحضره‌الفقیه» نوشتهٔ شیخ صدوق، رئیس محدثین شیعه است. به قول معروف، هم کتاب‌هایی که برایتان اسم بردم و هم روایاتی که می‌خواهد خوانده شود، بتون‌آرمه است. این کتاب‌ها از مهم‌ترین کتب مدرسهٔ اهل‌بیت و روایات هم روایات فوق‌العاده‌ای است. 

مضمون روایتی که در کتاب شریف «اصول کافی» از حضرت باقر(ص) نقل شده، این است: ساختمان دین برای هر کسی که می‌خواهد دیندار باشد؛ خدا کسی را به دینداری مجبور نکرده و نمی‌کند! از زمان آدم(ع) تا الآن سابقه ندارد که خدا آزادی و اختیار انسان را با قدرتش سلب کرده و با انسان کاری بکند که انسان قدرت ورود به عمل را نداشته باشد و به اجبار خدا در عمل قرار بگیرد. این کار را نکرده و نمی‌کند! معنی آیهٔ شریفهٔ «لٰا إِکْراهَ فِی الدِّینِ» در سورهٔ بقره و در دل آیت‌‌الکرسی که به اشتباه دستاویز مُشتی جاهل توجیه‌گر است، همین است که شنیدید. پروردگار آزادیِ اختیار هیچ انسانی را سلب نمی‌کند و او را با قدرت خودش وارد عمل نمی‌کند. 

 

-بی‌ارزش بودن عبادت در اجبار

البته خدا این کار را نکرده و نمی‌کند، فرض کنید که پروردگار عالم کسی را به عبادت اجبار بکند؛ یعنی آدم از خودش هیچ اختیار و آزادی‌ای نداشته باشد و مثل ابزار مُرده‌ای در دست صنعتگر باشد. پیچ‌گوشتی و آچار که جان و آزادی ندارند و صنعتگر این پیچ‌گوشتی و آچار را به هر صورتی که به‌کار بگیرد، همانی را انجام می‌دهد که صنعتگر می‌خواهد، نه همانی که خودش می‌خواهد. فرض کنید پروردگار عالم بنده‌اش را مثل آچار یا پیچ‌گوشتی وارد نماز یا عبادت دیگری بکند، آیا عقلاً این عبادت پاداش دارد؟ نه پاداشی ندارد؛ چون انسان خودش عبادت نکرده، بالاجبار بر او تحمیل شده و خودش کاره‌ای نبوده است. از نظر فقهی، مثل این می‌ماند که دست‌وپای یکی را در روز ماه رمضان ببندند، یکی روی پایش و یکی هم روی سینه‌اش بنشیند، یکی هم دهانش را به زور باز کند و او هم نمی‌خواهد این کار بشود، لیوان آبی در حلقش بریزد و بعد رهایش بکنند. آیا روزهٔ او باطل است؟ نه باطل نیست؛ چون نه نیت آب‌خوردن داشته، نه خودش آب را خورده و وقتی هم که این کار را می‌کردند، خودش نمی‌خواسته است. به روزه‌اش لطمه‌ای نمی‌خورد؛ چون در خوردن آب، نه اقدام نیتی و نه اقدام عملی کرده، بلکه فرد دیگری این کار را کرده است. در عبادات اجباری هم همین است و اگر کسی را در عبادت مجبور کنند، آن عبادتش ارزش ندارد.

 

-بهشت و جهنم، نتیجۀ اختیار انسان در عمل

شما الآن خدا را با آزادی و اختیار خودتان عبادت می‌کنید و بهشت بر شما واجب است؛ همچنین به اختیار خودتان گناه نمی‌کنید و جهنم بر شما حرام است؛ حتی بعضی از مستحب‌ها هم این‌طور است. در روایت داریم (این روایت با کاشی‌کاری قیمتی سردرِ صحن امام هشتم است و کتاب‌های مهم ما هم نقل کرده‌اند) که امیرالمؤمنین(ع) فرموده‌اند (بین امیرالمؤمنین و حضرت رضا بیش از صدسال زمان بوده، ولی سخن امیرالمؤمنین قبل از تولد زین‌العابدین است): «سَتُدْفَنُ بَضْعَةُ مِنِّي بِأَرْضِ خُرَاسَانَ مَنْ زَارَهُ اليها عَارِفاً بِحَقِّهِ وَ حَرَّمَ اللّه جَسَدَهُ عَلَیَّ النَّارِ» کسی که با شناخت حضرت رضا(ع) به اینکه امام واجب‌الاطاعه است؛ از ما نخواسته‌اند که تاریخ تولد حضرت (یازدهم ذی‌القعده) یا تاریخ شهادتش را بدانیم (روز سی‌ام صفر) یا اینکه بدانیم چندسال عمر کرد‌ه‌اند؛ بلکه می‌فرمایند: «عَارِفاً بِحَقِّهِ» کسی به حق حضرت رضا(ع) معرفت داشته باشد. حق او حق امامت و حق من هم حق مأموم‌بودن است. همین را بدانم و وقتی بدانم، مسئله‌ای که از حضرت رضا(ع) به من رسید، چون او را امام و واجب‌الاطاعه و خودم را مأموم می‌دانم، عمل می‌کنم. امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند: کسی که با این وضع به زیارتش برود، حالا در طول عمرش یک‌بار به زیارت برود، دیگر نگفته‌اند چندبار، مشهد هم که رفت، نگفته‌اند چندروز بماند؛ با این وسایل فعلی ممکن است ساعت پنج بعدازظهر با هواپیما برود، ساعت شش برسد و خودش را تا ساعت هفت به حرم برساند و زیارت بکند، دوباره به تهران برگردد. یک زیارت برود، اما «عَارِفاً بِحَقِّهِ» باشد، پروردگار بدن او را بر آتش جهنم حرام می‌کند؛ چون قدرت بعضی از مستحب‌ها هم به قدرت واجب نزدیک است.

 

نجات انسان در گرو دینداری قلبی و عملی

اینها برای آن‌کسی است که می‌خواهد دیندار و واقعاً مسلمان باشد، حالا عده‌ای هم نمی‌خواهند. در زمان پیغمبر(ص) هم نمی‌خواستند و بی‌دین بودند؛ یهودی، مسیحی یا منافق بودند. پروندهٔ آنها با من و شما که می‌خواهیم دیندار باشیم و می‌خواستیم دیندار باشیم، بعداً هم می‌خواهیم دیندار باشیم، فرق دارد. امام باقر(ع) می‌فرمایند: برای کسی که دوست دارد، رغبت و میل دارد که دیندار باشد، این دین پنج رکن دارد. من وقتی با این پنج رکن در ارتباط باشم، هم قلباً و هم عملاً دیندار هستم. عاقبت دیندار چه خواهد شد؟ یقیناً دیندار نجات پیدا می‌کند و شک ندارد. خدای ناکرده اگر من یا شما که با این پنج حقیقت در ارتباط و دیندار هستیم، در عاقبت و نجات خودمان شک بکنیم، به قرآن شک کرده‌ایم. چرا؟ 

 

-شک انسان به نجات خود، به منزلۀ شک به آیات قرآن

آیات فراوانی در قرآن می‌گوید: مردم مؤمن که دارای عمل صالح هستند، اهل آمرزش، رحمت و بهشت هستند. این سه موضوع در بیشتر سوره‌های قرآن هست که می‌فرماید: «إِنَّ اَلَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصّٰالِحٰاتِ» آدم دیندار که به دین هم عمل دارد، شایستهٔ آمرزش، رحمت و بهشت من هستند. اگر آدم در خودش شک بکند، حالا مؤمن است، هم خدا و هم قیامت را باور دارد، هم واجبات را عمل می‌کند، اما به خودش شک دارد و می‌گوید: آیا واقعاً نجات پیدا می‌کنم؟ نجات پیدا نمی‌کنم؟ نمی‌دانم! این شک به آیات قرآن است و خیلی زشت است. ما باید به نجات خودمان یقین داشته باشیم. مرحوم فیض کاشانی که سیصد جلد کتاب علمی دارد، این مطلب را در کتاب «شافی» نقل می‌کند که از کتاب‌های مهم اوست. من خیلی با کتاب شافی سروکار داشته‌ام، الآن هم به آن نیاز دارم؛ گاهی باید برای کارهای نوشتنی باز بکنم و روایاتش را ببینم. مردم در جلسه‌ای در اتاق امام صادق(ع) پر بودند که پیرمرد قدخمیده‌ای درحالی‌که مثل مادر داغ‌دیده گریه می‌کرد، وارد اتاق شد. جایی برای نشستن نبود و تا دم درِ ورودی اتاق پر بود. مردم وقتی صدای گریه را شنیدند، همه برگشتند و نگاه کردند، دیدند پیرمردی است. امام صادق(ع) اشاره کردند که از وسط جمعیت جلو بیا! به او راه دادند.

 

-سفارش ائمه به احترام و تکریم بزرگ‌ترها

ائمه به ما دستور داده‌اند که به بزرگ‌ترها احترام کنید و ائمهٔ ما خودشان در عمل به دین بر همه مقدّم و پیشرو بودند. ائمه، هم دین را می‌شناختند، هم ارزش دین را می‌دانستند و هم می‌دانستند که دین کلید نجات دنیا و آخرت است. یکی از دستورات اخلاقی دین این است: «وَ اقِّرُوا کِبٰارَکُم» به پیرمردهایتان احترام کنید. این خیلی حرف است! این غیر از آیاتی مثل «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً» است که در قرآن هست. اینهایی که پدرها و مادرهایشان را سوار ماشین می‌کنند، قبلاً هم با سالمندان قرارداد می‌بندند که ما می‌خواهیم پدر یا مادرمان به اینجا بیاوریم، در حقیقت پدر و مادرها را دور می‌اندازند. در روایت هست (البته این روایت عظمت کار و زحمت پدر و مادر را می‌گوید) که جوانی به امام صادق(ع) گفت: یابن‌رسول‌الله! مادرم خیلی دوست داشت به حج برود، ولی از پا افتاده بود، پاهایش خشک و ضعیف شده، سن او هم بالا رفته بود و نمی‌توانست راه برود. وزنی هم نداشت و پیرزن لاغرمردنی‌ای بود. من مادرم را از محل خودمان کول گرفتم و آرام‌آرام تا مکه بردم، کمک کردم که اعمالش را هم انجام بدهد و حاجیه‌خانم شد، بعد دوباره منطقه‌مان برگرداندم. آیا من حق مادرم را به‌جا آورده‌ام؟ حضرت فرمودند: حق یک شب‌بیداری او را در کنار گهواره‌ات و آن دغدغه و ناراحتی‌اش را هم به‌جا نیاورده‌ای؛ آیا باید اینها را دور انداخت؟ حالا خانم آدم حاضر نیست به مادر یا پدر ما کمک بکند، خودمان که می‌توانیم.

 

به دیدن تاجری در شهری رفتم که شنیده بودم خیلی اهل خیر، بزرگواری، کمک و دادن خمس است و وضع او هم خیلی خوب است. وقتی رفتم، دیدم پیرمرد نودساله‌ای در اتاقش روی تخت دراز کشیده است. به او گفتم: او کیست؟ گفت: پدرم است. گفتم: راه می‌رود؟ گفت: هفت‌هشت‌سال است که دیگر راه نمی‌رود. گفتم: پیش خودت است؟ گفت: بله، پیش خودم است. وقتی پدر من سرپا بود، عاشق نماز بود، اما الآن وقتی می‌خواهد نماز بخواند، یادش می‌رود؛ هم خواندن نماز و هم رکوع و سجودش را فراموش می‌کند. من صبح، ظهر و شب، بغل دستش می‌نشینم و می‌گویم بابا وقت نماز است (وقتی هم نباشم، یکی مأمور این کار است)، می‌گوید بخوان؛ من هم بلندبلند می‌خوانم و دقت هم می‌کنم، پدرم هم به‌دنبال من می‌خواند. تا الآن نگذاشته‌ام که یک رکعت از نمازش به گردنش بماند. دستشویی هم نمی‌تواند برود، می‌دانم و مواظبش هستم که چه موقع باید عوضش کنم، عوض می‌کنم و می‌شورم، پلاستیکش می‌کنم، کف پایش را می‌بوسم. هر هفته هم، خودم یک‌بار به حمام می‌برم و این‌قدر قربان‌صدقه‌اش می‌روم. بعد به من گفت: این کاسبی و زندگی من، اینکه الآن در این رکود اقتصادی هیچ رکودی ندارم، فقط محصول همین کارم است. خوش‌به‌حال آدمی که دین را بفهمد؛ یعنی «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً» را بفهمد که بخشی از دین است. بعد گفت: همهٔ زندگی من از دعا و گریهٔ اوست. من می‌توانستم او را در خانهٔ سالمندان مدرنی ببرم و ماهی پنج‌میلیون هم بدهم؛ اما می‌داند که او را یک‌روز هم از خودم جدا نمی‌کنم. امام باقر(ع) می‌فرمایند: کسی که بخواهد دیندار باشد، دین پنج رکن دارد و بعد هم شک نکند که اهل نجات است. 

 

-بشارت و مژدۀ ائمه به شیعیان

پیرمرد از طرف امام صادق(ع) احترام شد و بغل امام صادق(ع) آمد. امام فرمودند: پدر، چرا گریه می‌کنی؟ گفت: شکلم را ببینید؛ کمر خمیده‌ و ورشکستگی بدنم را ببینید! نزدیک مردنم است و از ترس عالَم بعد گریه می‌کنم. من می‌ترسم که بعد از مُردن چه خواهد شد؟! امام ششم فرمودند: یک سؤال مرا جواب بده که تکلیف بعد از مرگت را برای تو بگویم. عرض کرد: بپرسید! فرمودند: شیعه هستی؟ گفت: یابن‌رسول‌الله! افتخارم است که شیعهٔ شما هستم. فرمودند: دیگر گریه را ادامه نده و ترس در دلت نباشد. شما بعد از مُردنتان با خود ما هستید، دیگر چه ترسی؟! چه گریه‌ و چه ناله‌ای؟! ما چقدر روایت داریم که پیغمبر(ص) به امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند: به شیعیانت بشارت و مژده بده؛ یک روایت هم نداریم که فرموده باشند شیعیانت را بترسان! این کافر و منافق و بی‌دین است که باید بترسند. 

 

-توبه، علاج ترس از روز قیامت

من یک ترسی (البته نه ترس از بابت نجاتم) نسبت به گناهانی لازم دارم که به غفلت مرتکب شده‌ام. جوان بودم و نمی‌دانستم یا عمداً مرتکب شده‌ام، دیگر بالاتر از این نیست! این ترس را از گناهانم داشته باشم که نکند گریبان مرا دمِ مردن یا بعد از مردن یا روز قیامت بگیرد. تو که می‌ترسی، ائمهٔ ما فرموده‌اند: برای علاج ترس خودت توبه کن و دیگر هم نترس. چطوری توبه کنم؟ پیغمبر(ص) می‌فرمایند: گناهت را ارزیابی کن که چه گناهی است، ما توبهٔ مربوط به آن گناه را بیان کرده‌ایم. گناهت این است که زمانی صدهزار تومان از یکی گرفته‌ای و دیگر به او نداده‌ای؛ توبهٔ گناهت این است که پول را به صاحبش بدهی و توبهٔ دیگری ندارد. ده‌تا نماز صبحت را نخوانده‌ای، بیدار شده‌ای، ولی نخوانده‌ای؛ حالا ده‌تا نماز صبح بخوان، این توبه‌اش است. یک روز در ماه رمضان خیلی تشنه بودی و هوا هم گرم بود، آب خوردی و روزه‌ات را شکستی؛ حالا آن روزه را جبران کن. گناهانی هم هست که گناهان بدنی است؛ به نامحرم نگاه کرده‌ام و خدای ناکرده در جوانی‌ام یکی دوبار گرفتار زنا شده‌ام. اینها را هم قرآن مجید می‌گوید: اگر پشیمان هستی، از خدا عذرخواهی کن که بخشیده می‌شوی. 

 

-رستگاری امیرالمؤمنین(ع) و شیعیان در رستاخیز

این یک‌ذره ترس لازم است، اما ترس از نجات نه، نباید از آن بترسیم. در روایت داریم: «يَا عَلِيُّ أَنْتَ وَ شِيعَتُكَ هُمُ اَلْفَائِزُونَ» تو و شیعیانت رستگار هستید. ما فقط این روایت را نقل نکرده‌ایم، الآن شاید ده کتاب مهم سنی‌ها در ذهنم است که آنها هم نقل کرده‌اند و خود من هم در کتاب‌های آنها دیده‌ام. حالا عده‌ای نمی‌خواهند دیندار باشند، خدا مجبورشان نمی‌کند. بی‌دین زندگی می‌کنند و می‌میرند و به نتیجهٔ تلخ بی‌دینی‌شان می‌رسند! اما عده‌ای دوست دارند دیندار باشند و می‌گویند: خدا ما را خلق کرده، روزیِ ما را داده و به ما زن و بچه داده، ما باید به حرف او گوش بدهیم؛ حرفش هم این است: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا»(سورهٔ نساء، آیهٔ 136) این حرف خداست که می‌گوید دیندار باشید؛ من هم دوست دارم دیندار باشم. دینداری چیست؟ 

 

پایه‌های دین در کلام امام باقر(ع)

امام باقر(ع) می‌فرمایند: «عَلَی الصَّلَاةِ وَ الزَّکَاةِ وَ الْحَجِّ وَ الصَّوْمِ‏ وَ الْوِلَایَةِ وَ لَمْ یُنَادَ بِشَیْ‏ءٍ کَمَا نُودِیَ بِالْوِلَایَةِ». 

 

-اقامۀ نماز

دینداری به نماز خواندن است و آن‌که نماز نمی‌خواند، یقین بدانید که بی‌دین عملی است. می‌گوید من نماز را قبول دارم و منکر آن نیستم، اما حوصله‌اش را ندارم و خوشم هم نمی‌آید. خوشش نمی‌آید، این بی‌دین است. ما رفیقی داریم که خودش خیلی متدین است، چندروز پیش می‌گفت: نمی‌دانم با شوهرخواهرم چه‌کار کنم! پنجاه‌سال پیش که به خواستگاری خواهر ما آمد، پدرم به او گفت: من دخترم را به تو می‌دهم، فقط نماز بخوان و کار دیگری ندارم. گفت: چشم! با خواهرم ازدواج کرد، از شب عروسی تا حالا که پنجاه‌سال است، نه دو رکعت نماز صبح خوانده، نه یک نماز ظهر و نه یک نماز مغرب و عشا! سر بابای ما را کلاه گذاشت. این بی‌دین است؛ عاقبت او چه می‌شود؟ 

عاقبتش در سورهٔ مدثر است: «فِي جَنَّاتٍ يَتَسَاءَلُونَ»(سورهٔ مدثر، آیهٔ 40) بهشتی‌ها که در بهشت هستند (نه در زمین قیامت) و در جای خود استقرار پیدا کرده‌اند، خدا آنها را یک‌بار به جهنمی‌ها مُشرِف می‌کند و اینها جهنمی‌ها را از داخل بهشت می‌بینند؛ البته جهنمی‌های آشنا را می‌بینند، نه جهنمی‌های غریبه؛ با جهنمی‌های غریبه که حرف ندارند. جهنمیِ آشنا مثل همسایه، رفیق یا قوم‌وخویش. از همان داخل بهشت به جهنمی‌ها می‌گویند: «مٰا سَلَککمْ فِی سَقَرَ»(سورهٔ مدثر، آیهٔ 42) سبب جهنم آمدن تو چه بود؟ اوّلین جوابی که آن قوم‌وخویش، رفیق، شریک یا همسایه می‌دهد، به بهشتی می‌گوید: «لَمْ نَک مِنَ اَلْمُصَلِّینَ»(سورهٔ مدثر، آیهٔ 43) نماز نخوانده‌ام؛ بنابراین، نماز از دینداری و یک رکن اسلام است.

 

-پرداخت زکات

پرداخت زکات هم دینداری و رکن دوم اسلام است؛ حالا ممکن است تهرانی‌های متدین بگویند ما که گاو و گوسفند و شتر، گندم و جو، خرما و مویز نداریم، این زکات به ما تعلق می‌گیرد؟ شهری‌ها اینها را ندارند، ولی طلا و نقره که دارند. به طلا و نقره‌ای که واجد شرایط فقهی است، زکات تعلق می‌گیرد. پرداخت زکات دینداری است. جمله‌ای هم برایتان از قرآن بگویم؛ شما ممکن است تابستان‌ها به شهرهایتان بروید و به قوم‌وخویش‌ها، برادرها یا پدرتان که کشاورز هستند، بگویید: در متن قرآن آمده کسی که زکات پرداخت نمی‌کند، با کسی که ایمان به آخرت ندارد، خدا دوتایی را یک‌جور حساب کرده است؛ آن‌که زکات نمی‌دهد و آن‌که کافر به آخرت است، یکی هستند. این هم یک رکن دینداری است.

 

-روزه و حج

رکن سوم هم روزهٔ ماه رمضان و رکن چهارم حج خانهٔ خداست. 

 

-ولایت ائمهٔ طاهرین(علیهم‌السلام)

رکن پنجم که امام باقر(ع) می‌فرمایند برای هیچ رکنی از این چهارتا مثل این رکن پنجم در اسلام فریاد کشیده نشده و ناله زده نشده، ولایت ائمهٔ طاهرین(علیهم‌السلام) است. ولایت یعنی چه؟ 

ولایت یعنی من اعتقاداً به‌صورت باور، آنها را ولیّ خودم بدانم، خودم را در اختیار ولایت آنها بدانم و دینم را از آنها بگیرم؛ مسائل نماز، زکات، روزه، حج، مسائل ازدواج و طلاق و حلال و حرامم را از آنها بگیرم و به‌سراغ مدرسه و مکتب دیگری نروم. وقتی می‌خواهم وضو بگیرم، مطابق وضوی آنها باشد؛ می‌خواهم نماز بخوانم، مطابق نماز اهل‌بیت باشد. آنها ولیّ ما هستند و خدا این ولایت را برای آنها برعهدهٔ ما قرار داده است. آیه‌اش را بخوانم: «إِنَّمٰا وَلِیکمُ اَللّٰهُ وَ رَسُولُهُ وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا اَلَّذِینَ یقِیمُونَ اَلصَّلاٰةَ وَ یؤْتُونَ اَلزَّکٰاةَ وَ هُمْ رٰاکعُونَ»(سورهٔ مائده، آیهٔ 55) در این آیه سه ولایت مطرح است: «ولایت‌الله»، «ولایت‌الرسول» و «ولایت‌الامام». آنها به ما ولایت دارند و بر ما واجب است که از ولایتشان پیروی کنیم. این به خیر دنیا و آخرت ماست و ما را سرمایه‌دار می‌کند.

عبدالله‌بن‌یعفور به زیارت امام ششم آمد، حضرت با چندنفر نشسته بودند و در بشقابی هم انار جلوی امام صادق(ع) بود. حضرت برای آنکه معنی اطاعت را به آنها بفهماند، به عبدالله‌بن‌یعفور رو کردند و فرمودند: تا کجا مطیع ما هستی؟ گفت: یابن‌رسول‌الله، این انار را نصف کنید و به من بگویید نصف این صددرصد حلال و نصف دیگر هم صددرصد حرام است، من اصلاً از شما نمی‌پرسم این انار که برای یک درخت، باغ و زمین است، یک آب هم به پای آن رفته و برای یک مالک است، چرا نصف آن حلال و نصفش حرام است؟ من نمی‌پرسم! شما می‌گویید حرام است، به‌روی‌چشمم! شما می‌گویید حلال است، به‌روی‌چشم.

 

تهران/ مسجد حضرت رسول(ص)/ دههٔ اول جمادی‌الاول/ زمستان 1396ه‍.ش./ سخنرانی دوم

برچسب ها :