شب دوم جمعه (6-11-1396)
(تهران مسجد جامع غدیر خم)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدتهران/ مسجد جامع غدیرخم/ دههٔ اوّل جمادیالاوّل/ زمستان1396ه.ش./ سخنرانی دوم
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین الصلاة والسلام علی سید الانبیاء والمرسلین حبیب الهنا وطبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه وعلی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
رحمت پروردگار در کل سی جزء قرآن کریم، دعاهایی که از اهلبیت نقل شده و در روایات الهی و ملکوتی این بزرگواران مطرح است و این رحمت هم در بخشهای مختلف خلقت حیات انسان بیان شده است. رحمت یک امر تصوری و خیالی نیست و چه در جهان آفرینش چه در زندگی انسان جلوههای گوناگونی دارد. کل خلقت جلوهٔ رحمت الله است. من یک آیه از سورهٔ مبارکهٔ بقره برایتان قرائت میکنم و بعد یکی از مسائل مهم آیه را که در آیات دیگر عنوان رحمت به آن داده شده، برایتان عرض میکنم. آیهٔ شریفه در شمارهٔ 164 سورهٔ بقره و یکی از آیات بسیار قابلتوجه قرآن است: «إِنَّ فِی خَلْقِ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ»، این دو موجود، سماوات و ارض که هر دو اثرات فوقالعادهای در زندگی موجودات زنده دارند، «وَ اِخْتِلاٰفِ اَللَّیلِ وَ اَلنَّهٰارِ»، آمدورفت شب و روز که براساس قدرت و ارادهٔ او انجام میگیرد، در ارتباط با گردش زمین در هر 24ساعت به دور خودش است. این گردش بسیار منظم است و وقتی کرهٔ زمین نصف ساعات شبانهروز بهطرف خورشید قرار میگیرد و در حال گردش است، روز است و وقتی پشت به خورشید میشود، شب است. پیوسته کره غرق در روز و غرق در شب است.
اینطور که دانشمندان میگویند(من ده-پانزدهسال هست که عدد جدیدی را ندیدهام؛ البته دائم در جستوجو هستم) و نوشتهاند: با آزمایشاتی که شده، عمر زمین چهارمیلیارد و پانصدمیلیون سال است و نظام رفتوآمد شب و روز تا حالا بههم نخورده است. تقویم 97 تازه درآمده و تقویمهای گذشته، تحویل سال را که مینویسند، ساعت و دقیقه و ثانیه، زمین علاوهبر اینکه سالی یکبار به دور خودش میگردد، دور خورشید هم میگردد و این دور خورشید گشتن اینقدر منظم است که دانشمندان میدانند تحویل سال سرِ این ساعت و این چند دقیقه و چند ثانیه انجام میگیرد؛ یعنی قویترین کارخانهٔ ساعات سوئیس به این دقیقی نیست. تمام ساعتهای جهان عقبافتادن و جلوافتادن دارند، گاهی در حدی که محسوس نیست؛ ولی ساعت خلقت عقب و جلو نمیافتد و اگر بیفتد، خیمهٔ نظام بههم میریزد. آسمانها و زمین، شب و روز، این چهار نعمت است.
«وَ اَلْفُلْک اَلَّتِی تَجْرِی فِی اَلْبَحْرِ بِمٰا ینْفَعُ اَلنّٰاسَ»، کشتیها با بار و مسافر که به سود کل مردم است، «الناس» یعنی کل مردم در دریاها در حرکتاند. پانصدهزار تُن بار دارد، ولی چندبار در قرآن فرموده که حرکت به ارادهٔ من است. آب که خیلی روان است و این پانصدهزار تُن باید دهان آب را باز کند و کشتی را قعر دریا ببرد، اما نمیبرد. این از آیات خداست، در سورهٔ یس میگوید: کشتی در دریا نشانهٔ قدرت و ارادهٔ من است؛ اگر چشمم را از کشتی بردارم، «انک نغرقهم» کشتی فرو میرود، «فلا صریخ لهم»، فریادرسی پیدا نمیشود، «و لا هم ینقذون». شما دیدید با یک تصادف، با اینهمه پیشرفت علوم، هواپیما و هلیکوپتر و مواد آتشنشانی، کشتی سوخت و فرو رفت. «انک نغرقهم»، فکر نکنید که کشتیها با موتورها و قطبنماها و کاپیتان حرکت میکند، اینها همه ابزارند و من محرک هستم. کاپیتان و کشتی و موتور و ابزار دیگر کشتی متحرکهای به تحریک من هستند که اگر این تحرک را بگیرم، فرو میرود.
من در کتابی که به فیلمنامهٔ کشتی تایتانیک مربوط بود، خواندم که این کشتی در زمان خودش از بینظیرترین کشتی کشورها بوده و واقعاً هم نمونهاش در ساختمان، بدنه، قدرت و قدرت موتوری نبود. وقتی سازنده کشتی را آماده کرد، به سههزار مسافر با بار بلیط فروختند که اقیانوس را از اروپا حرکت کند و مسافرها را به ساحل آمریکا ببرد. سازنده و مهندس اصلی طراح، سینهاش را سپر کرد و گفت: خیلی کشتی در این دریاها غرق شده، ولی هندسهٔ کشتی من بهگونهای است که خدا هم نمیتواند غرقش کند. یک قطعه یخ در همان سفر اوّل مأموریت پیدا کرد که برود و کشتی را از وسط نصف کند، نصفش با سر فرو رفت و نصفش هم با پایانهٔ کشتی فرو رفت؛ اینکه کشتی از کشوری حرکت میکند، پنجماه روی آب است و به ساحل کشور دیگر میرود و این هیچچیزی غیر از رحمت خدا نیست؛ اگر خدا این نگاه رحمت را بردارد، کشتی فرو میرود. درخت در بهترین زمین کاشته شده و باغبان عالم مواظب رشد درخت بوده، به موقع آب و کود دادند، کمال مراقبت را از درخت کردند و حالا یک درخت بیستساله شده و هر بار هم میوههای فراوانی میدهد؛ اگر خدا نظر رحمتش را بردارد، به چهار کرم غیرقابلمشاهده میگوید که ریشه را از زیر خاک بجوید و به درخت آسیب بزنید، خشک میشود. شما بار خاک را حساب کنید چقدر است! یک بیل خاک را بلند بکنید، ده کیلو یا پانزده کیلو است، آنهم خاکی که رطوبت و نم دارد و گِل است؛ ولی به یک کرم نرم مأموریت داده که زیر اینهمه گلولای و خاک برو، طاقت هم به آن بدن نرم داده که فشار خاک هیچ ضربهای به او نمیزند، راحت هم کنار ریشه مینشیند و به امر او میجود؛ یا اگر مسئلهٔ ریشه در کار نباشد، به یک نوع دیگر میگوید در تنه فرو برو، تنه را شروع به خوردن کن و پوک کن. اینهمه درخت روی کرهٔ زمین زنده است و هفتمیلیارد نفر از این درختها تغذیه میکنند، این رحمت خدا نیست؟ پس چیست؟ اگر رحمت وجود مقدس او نیست، چیست؟
یکی پای منبر میآمد و مقیّد بود آن دهشبی که یکجا سخنرانی بود، ترک نکند. یک شب نیامد. فردا شب که آمد، بعد از منبر جلو آمد و با هم سلاموعلیکی کردیم، گفتم: دیشب تشریف نداشتید! گفت: نشد بیایم. گفتم: چرا نشد بیایی؟ گفت: پیش آقایی که کار میکنم، یازده کارخانه دارد و چهلساله است، دیروز از اروپا برگشت و کارمندهای دفتر را در اتاق خودش دعوت کرد و شیرینی داد، احوالپرسی کرد و با نشاط عجیبی چهار-پنج ورقه از جیبش درآورد و گفت: قویترین دکترهای اروپا و آلمان و انگلیس، مرا دیدهاند و همهشان هم امضا کردهاند که بدن تو در اوج قدرت است؛ پزشکی ما نشان میدهد که این بدن تا صدسال دیگر فرسوده نمیشود و مرگت نمیرسد. شیرینیهایتان را بخورید و بروید. غروب شد، از طبقهٔ چهارم ساختمانی که دفترمان است، پایین آمد و با یکی از دوستانش پشت ماشین خیلی گرانقیمتش نشست، سوئیچ را زد، اما به رفیقش گفت: من انگار احساس خستگی میکنم، تو پشت ماشین بنشین. خانهشان فرمانیه بود، جابهجا شدند و او رفت پشت فرمان و رئیس ما هم روی این صندلی آمد، سرش افتاد و خِرخِر کرد و مرد. ماشین را در یک مطب دکتر آوردند، دکتر را پایین آوردند و در ماشین معاینه کرد، گفت: پنج دقیقه قبل مرده است. به خانمش زنگ زدند، دوتا هم بچه داشت، گفتند: ایشان ایست قلبی کرده، به خانه بیاوریم؟ گفت: من دوتا بچه دارم و میترسند، مرده را در سردخانه ببرید و خانه نیاورید. این ارادهٔ الهی است. طب اینجوری گفته و دکترهای اروپا اینجوری گفتهاند، آمپولها و داروها اینقدر قوی است؛ اگر اینها کارگشا بود که کسی مریض نمیشد، کسی نمیمرد، کسی شکست نمیخورد و کشتی فرو نمیرفت. تمام عالم به رحمت الهی گره دارد که اگر او اراده کند این گره را از هر کجا باز بکند، چکش فنا به سر آن موجود میخورد و هیچکس هم نمیتواند کاری بکند، «و الفلک التی تجری فی البحر بما ینفع الناس و ما انزل الله»، آیه نمیخواهد خدا را اثبات بکند، چون خدا اثبات شده است. خداوند ما را آفریده و طبق آیات سورهٔ روم، حقیقتی را در نهاد ما بهنام فطرت گذاشته است. فطرت یک عقربه است که کل وجود ما بهطرف او جهت میگیرد، ولی وقتی مواظبت نکنیم، روی این عقربه پوشش میآید، کار نمیکند و ما را بهطرف دیگر جهت میدهد؛ چنانکه جهانیان را توانسته بهطرف فسق و فجور و کفر و نفاق و شرک و گناه، اثم، طغیان نفس امارهشان جهت بدهد؛ ولی این نابودی حتمی انسان نیست، چون اگر همین انسانِ منحرفشده به یک طبیب الهی برخورد بکند، میتواند این پوششهای روی فطرتش را کنار بزند و آن عقربهٔ جهتدهندهٔ بهطرف پروردگار را یک لحظه بهکار بیندازد. این هم از جلوههای رحمت رحیمیهٔ پروردگار است که یک سپهبد با هزار زیردست، داشتن موقعیت در دولت، داشتن زن و بچه، حقوق و وجاهت اجتماعی، یک لحظه فقط یک لحظه، به پسرش بگوید بیا با همدیگر بهطرف ابیعبدالله برویم. پسرش گفت: شرمندهٔ او نیستی؟ تو هشتروز پیش جلوی او را با زن و بچه و یارانش گرفتی و پیادهاش کردی و در چنگال اینها انداختیٔ پیش ابیعبدالله برویم چهکار بکنیم؟! گفت: برویم و توبه کنیم. گفت: پدر، مگر توبهات قبول میشود؟ گناهت کم گناهی نیست و بار گناهت از آسمان و زمین سنگینتر است. گفت: پسرم، خیلی با من بحث نکن؛ تو با من فرق میکنی و فرقت با من در این است که تو حسین را نمیشناسی؛ بیا برویم. ابیعبدالله چون مهمان داشت، بیرون آمده بود. حر از همان دور پیاده شده بود و خودش را به احترام ابیعبدالله(در روایت دیدم) در هفت-هشت-ده قدمی روی خاک انداخت. همینطور که افتاده بود، با گریه و صدا عرض کرد: «هل لی من توبه»، دری به روی من باز است که من بهطرف شما بیام؟ اصلاً امام نگفت آری، در به روی تو باز است، فرمودند: «ارفع رأسک»، اینجا جای سر به پیشانداختن نیست، بلکه اینجا جای سربلندی است؛ بلند شو، تمام شد. این جلوهٔ رحمت خداست.
همهٔ شما عادت دارید که صبحها یک لیوان شیر میخورید، اما هیچ فکر کردهاید که این شیر چه ارتباطی با رحمت خدا دارد؟ آیات سورهٔ نحل را همین امشب ببینید، پروردگار میفرماید: این شیر گوارایِ خوشخوراک خوشرنگی که در اختیار شما قرار میگیرد، من از میان شکمبهٔ زرد بدبوی گاو و گوسفند و بز و خون درآوردهام؛ حالا شما شکمبه را بیاور و به قویترین کارخانه در آمریکا بده، خون گاو هم به او بده و بگو شیر درست کند، اگر درست شد. در بدن این حیوان چه کارخانهای است که پروردگار عالم بخشی از شکمبهٔ کثیف بدبو را با خون رنگین قرمز به این کارخانه میدهد و آن کارخانه به ارادهٔ او چهکار میکند که «لبنا صاعقا مریئا» میدهد؟ آنوقت یکدانه شیر که نیست، بلکه در شکم این لیوان شیر، پنیر، کره، سرشیر، کشک، دوغ و روغن گذاشته است. همهٔ اینها نهایتاً آن شکمبهٔ بدبوی کثیف و آن خون رنگین است، این رحمت نیست؟ پس چیست؟ برای چه اینهمه راجعبه رحمتش حرف میزند؟ برای اینکه بندگانش اینطرف و آنطرف نروند؛ بندگانش بهدنبال این مکتب و آن مکتب نروند و بدانند که قدرتمندان قدرت بازکردن یک گره از کارشان را ندارند؛ بندگانش بدانند که پول همهکاره نیست؛ بندگانش بدانند که بتهای جاندار و بیجان هیچکاره هستند؛ بندگانش بدانند که کلید کل مسائل ظاهر جهان و باطن جهان به دست یکنفر است که او هم پروردگار است. همهٔ این حرفها برای این است که توحید مردم اصلاح بشود، چون قرآن میگوید: توحید بیشتر مردم به شرک آلوده است. خیلی توحید خالص کم است و خیلی کم هستند آنهایی که توانستند به این آیه عمل بکنند: «قُلِ اَللّٰهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ»﴿الأنعام، 91﴾، همهٔ کلیدها در دست اوست، بقیه را دور بریزید و به هیچچیز و هیچکسی امید نبندید؛ چراکه من منبع تحقق امید و حل مشکلات هستم. آیات سورهٔ مبارکهٔ نمل دراینزمینه بسیار آیات راهگشایی است که یکی از آن آیات این آیه است: «أَمَّنْ یجِیبُ اَلْمُضْطَرَّ إِذٰا دَعٰاهُ وَ یکشِفُ اَلسُّوءَ»﴿النمل، 62﴾، این همزه «أمن» همزهٔ ندا نیست و به این معنی نیست که ای خدایی که جواب مضطر را میدهی و گره را از کار باز میکنی؛ این همزه همزهٔ استفهام است و آیهٔ شریفه ابداً جنبهٔ دعایی ندارد. این آیهٔ شریفه خطاب به مشرکین جهان و آنهایی است که بت زنده را میپرستند، مثل عربستان که دائم بت عوض میکند، بت وجود اوباما، ریگان، کارتر و الآن هم ترامپ؛ آنهایی که بت زنده و بت جامد میپرستند، مثل بسیاری از هندیها و ژاپنیها و بوداییها. آیه سؤال میکند که جواب مضطر را من در این عالم میدهم یا این بتهای شما؟ مشکلات را من حل میکنم یا اینها؟ اگر جواب مضطر را اینها میدهند و مشکلات را اینان حل میکنند، نمونه بدهید. سؤال است، چهار-پنج آیه است که همهاش سؤال است: اینها کار من است یا کار بتهای شما؟
مسئلهٔ طرح رحمت و طرح صفات در قرآن و دعاها و روایات برای تصحیح اعتقاد مردم و توحید مردم است؛ اگر توحید هفتادمیلیون نفر در کشور ما ضعیف نبود و مردم توحید مستقیمی داشتند، یقین بدانید که اینهمه مشکلات دستوبال مردم را در زندگی نبسته بود. این کارگردانان مملکت نمیفهمند که ریشهٔ مشکلات کجاست؛ لذا ما در یک سخنرانی وزرا، وکلا، رئیسجمهور، مدیران و استانداران، هیچچیزی دربارهٔ پروردگار نمیشنویم و همهاش مردم را به بت تکیه میدهند؛ دلار درست میشود، جادهها ساخته میشود، به ما اطمینان کنید، به ما اعتماد کنید، چهکار میشود، چه کار میشود. سابقه ندارد یکنفر تا حالا گفته باشد که مردم، امیدتان را از ما بردارید و بهطرف خدا ببرید، از او بخواهید که ما را راهنمایی کند تا یک مشکلی را حل بکنیم. همه میگویند من، همه میگویند ما، همه میگویند حزب ما، همه میگویند دارودستهٔ ما، همه میگویند رأی ما، اما یکی نمیگوید خدا؛ ملت هم محکوم همین فرهنگی هستند که بر آنها حاکم است و گریبانشان را گرفته است. آن توحید خالص در اکثر مردم نیست، وگرنه اگر آن توحید خالص باشد، توحید خالص کلید حل همهٔ مشکلات و شفای همهٔ دردهاست.
دنبالهٔ آیه: البته این آیه را خیلی سواد من نمیکِشد که بخواهم مفصل توضیح بدهم. این آیهٔ شریفه خیلی پروندهٔ عجیبی است! فقط شما بخواهید «ان فی خلق السماوات و الارض» را بدانید که یعنی چه، اقلاً صد کتاب نوشتهشدهٔ شرق و غرب را لازم دارید؛ البته غیر از روایات «السماء و العالم» کتاب «بحارالأنوار» که دربارهٔ آفرینش آسمان و زمین در توضیحش پیغمبر و امیرالمؤمنین و ائمهٔ ما قویترین معجزهٔ فکری را از خودشان نشان دادند.
من برای رئیس دانشگاه گریگوریان ایتالیا که شش زبان بلد بود(پنجاه میلیون دانشجو در همهٔ جهان زیر نظر آن دانشگاه است)، دو ساعت اندیشهٔ امیرالمؤمنین و امام صادق و امام باقر را فقط دربارهٔ خلقت و کرهٔ زمین گفتم، در آخر حرفهای من گفت که حق با شماست. گالیله شما هستید، کپرنیک شما هستید، کخ شما هستید، پاستور شما هستید؛ این حرفها را شما داشتهاید و ما به خودمان بستهایم. بعد هم به مدیر دفترش زنگ زد و گفت که نشان علمی این دانشگاه را بیاور و به لباس ایشان وصل کن؛ ایشان یک کتابخانهٔ سیار است؛ هم همهچیز ما را میداند و هم همهچیز خودشان را میداند. «ان فی خلق السماوات و الارض»، اصلاً بهتآور است. من حالا به آخر آیه برسم، دوباره برمیگردم و گوشههایی از مسائل این آیه را علمی برایتان عرض میکنم: «مٰا أَنْزَلَ اَللّٰهُ مِنَ اَلسَّمٰاءِ مِنْ مٰاءٍ فَأَحْیٰا بِهِ اَلْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهٰا وَ بَثَّ فیها مِنْ کلِّ دَابَّةٍ»، من فقط از عالم بالا برایتان آب میفرستم و هیچچیز دیگری نمیفرستم، «انزل الله من السماء من ماء»، با همین آب هم کرهٔ زمین را که سهماه زمستان مرده بود، زنده میکنم و موجودات زندهٔ زیادی را پخش میکنم که هر موجود زندهای آثاری برای شما دارد.
اگر کل کشورها تصمیم بگیرند که در اوّل فروردین هرچه رتیل، زنبور، مار، عقرب و زهرداران در کرهٔ زمین و هواست نابود بکنند، یکسال نمیکشد که هفتمیلیارد نفر میمیرند؛ چون مسمومیت کل هوا در درجهٔ نابودکردن قرار میگیرد. وظیفهٔ این حیوانات سَمدار است که هوا را دائماً از سموم تصفیه و هوا را پاک کنند؛ از سم هوا هم برای خودشان اسلحه بسازند که خطر را از خودشان دور کنند. مار، رتیل، زنبور و عقرب رحمت خداست، اما کجاست چشمی که ببیند و دل از همهچیز بردارد و بهطرف پروردگار ببرد؟!
«و تصریف الریاح»، باد باید در کرهٔ زمین بگردد و اگر باد نباشد، دوسوم میوهها بهوجود نمیآید، هوا تصفیه نمیشود و خطرات سنگینی کرهٔ زمین و موجودات زنده را تهدید میکند. مردم فقط یک کلمه از باد بلد هستند: چه خوب شد که باد آمد، باد خنک است، باد گرم است، اما نمیدانند که باد شعاع رحمت پروردگار است و خدا چه مسئولیتهای عظیم و مفیدی را بر دوش باد گذاشته است.
آخرین مطلب آیه: «وَ اَلسَّحٰابِ اَلْمُسَخَّرِ بَینَ اَلسَّمٰاءِ وَ اَلْأَرْضِ»﴿البقرة، 164﴾، این ابرهایی که بار دارند و 24 ساعت در تهران میبارند(این بار است و ابر اینهمه بار دارد)، خدا میگوید: من اینها را بین آسمان و زمین نگه میدارم که با این بار در کلهٔ شما نیفتند و همهتان را نابود کنند؛ البته ستون هم زیرشان نزدهام، «مسخر بین السماء و الارض»، ابرهای پربار را بین آسمان و زمین بهکار گرفتهام؛ حالا اگر آنجا میایستادند یا پایین میایستادند و یا اگر به باران حامله نمیشدند، شما میخواستید چهکار بکنید؟ بعد در آخر آیه میگوید: «ان فی ذلک»، در تمام این مسائلی که در این آیه گفتم، «لآیات» نشانههایی از ربوبیت، رحمت، اراده و قدرت من است، «لقوم یعقلون» برای آنهایی که فکر کنند. شما تا حالا فکر کردهاید چرا با اینکه ما دو دست و دو پا داریم، راست راه میرویم و نه به چپ، نه به راست، نه به عقب و نه به جلو میافتیم؟ کل بدن ما را یک کف پا از نظر ساختمانی متعادل نگه میدارد. یکربع در نماز میایستیم، اما از جلو، عقب، راست و چپ زمین نمیخوریم؛ حتی راه هم که میخواهیم برویم، متعادل راه میرویم. این را فکر کردهاید؟ فکر کردهاید که خیلی از استخوانها ثابت است، ولی استخوان گردن گردان است و میتواند چپ، راست، عقب و جلو را نگاه کند؛ اگر این استخوانها ثابت بود، ما فقط جلو را میدیدیم؛ این را فکر کردهاید که اگر ما ناخن نداشتیم، چه بلایی به سرمان میآمد؟ فکر کردهاید که اگر ابرو نداشتیم، طول سال باید نهماه عرق شور در چشم ما میریخت؛ فکر کردهاید شبها که میخواهیم بخوابیم، اگر چشم ما باز بود و حشره وارد آن میشد(که یک مادهٔ نرم خوشمزهای است! کلهپاچهایها میگویند چشم برایت بگذارم)، تا میآمد بخورد، به خارش بیفتد، ما بیدار میشدیم، قرنیه را خورده بود و ما دیگر نمیدیدیم. چرا برای گوش در نگذاشته است؟ برای اینکه ما صدای حادثه را بشنویم و بیدار شویم؛ چرا برای چشم در گذاشته است؟ برای اینکه چشم نودسال بماند و گیر حشرات نیفتد. «لقوم یعقلون» همه اینها را برای کسانی میگویم که اندیشه میکنند.