روز اول شنبه (7-11-1396)
(تهران حسینیه محبان الزهرا (س))عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدتهران/ حسینیهٔ محبانالزهرا/ دههٔ اوْل جمادیالاوّل/ زمستان1396ه.ش.
سخنرانی اول
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
قرآن مجید که سند حقایق است و روایات اهلبیت، ما را تشویق کردند که شما تا زنده هستید، دو نوع دعا داشته باشید و به ما یاد دادهاند که چه نوع دعایی کنیم و از پروردگار مهربان عالم برای دنیا و آخرتمان چه بخواهیم؛ همچنین تأکید هم شده که از دعا جدا نباشید. وقت دعا کردن هم دارید و دو وقت برای دعا بهترین وقت است: یکی بعد از تمامشدن نمازهای واجب است که آدم تا سلام نماز را داد، نباید جای نماز را ترک بکند و باید چند دعا برای خودش، زن و بچهاش و مردم بکند؛ دعاهایی که یادمان دادهاند. چرا برای خودم، زن و بچهام و مردم دعا کنم؟ چون پروردگار دوست ندارد که بندهاش تنها برای خودش دعا بکند. او کریم است و دست قدرتش هم باز است، وقتی آدم درِ خانهٔ کریم میرود، قبیح است که کم بخواهد؛ بنابراین باید هم برای خودش، هم برای زن و بچهاش و هم برای مردم بخواهد و نسبت به مردم هم نباید بخل داشته باشد که حالا فلان کاسب یا فلانکس که یکوقت شریک من بوده، فلان قوموخویشم که من را آزرده و ناراحتم کرده است، نمیخواهد برای او دعا بکنم و این کار را نکنم.
دعایی از ابوحمزهٔ ثمالیِ زینالعابدین را برایتان بخوانم که ماه رمضانها میخوانند. عدهای جمعیتی میخوانند و عدهای در خانهشان میخوانند، وقتی میخواهد دعا بکند، اینجوری دعا میکند. امام است دیگر و دارد به ما یاد میدهد که اگر میخواهی دعا کنی، این نوع دعا کن: «اللهم اغفر للمؤمنین و المؤمنات و المسلمین و المسلمات الاحیاء منهم و الاموات»، معنیاش هم روشن است، «اللهم اغفر لحینا و میتنا و صغیرنا و کبیرنا و حرنا و مملوکنا و ذکرنا و اناثنا»، این را ترجمه کنم: خدایا! من آمرزش تو را در این سحر ماه رمضان برای کل مردان مؤمن از زمان آدم تا قیامت میخواهم، آمرزش تو را برای کل زنان اهل ایمان میخواهم، آمرزش تو را برای هرچه مسلمان -مرد و زن- در دنیاست میخواهم، آمرزش تو را برای زندهها و مردهها، برای کوچکها و بزرگها، برای مردان و زنان، برای آزادها و گرفتارها میخواهم. خدا نمیتواند این دعا را مستجاب کند؟ میتواند که دستور داده دعا میکنی، برای همه دعا کن. حالا که سفره پهن است خودت نخور و در رو، برای دیگران هم ببر.
در روایاتمان داریم که کسی وارد مسجد شد، هیچکس در مسجد نبود و فقط پیغمبر بود، هنوز مردم نیامده بودند. دو رکعت نماز خواند و در قنوت نمازش گفت: «اللهم اغفر لی و لرسولک برحمتک یا ارحم الراحمین»، خدایا! آمرزشت را نصیب من و پیغمبر کن. سلام نماز را که دادف پیغمبر صدایش زدند و فرمودند: چقدر بد دعا کردی! مگر دعا هم بد میشود؟ بله، همهچیز بد میشود، خوب هم میشود. بد دعا کردی و دعا دعای خوبی نبود؛ برای اینکه کریم تو را راه داده، اما تو فقط برای خودت و من خواستی، بقیه مگر در این دنیا حق ندارند که به آنها دعا بشود؟ از این به بعد، اینگونه دعا نکن، چون خدا دوست ندارد و من هم دوست ندارم. کریم آنهم این کریم «باسط الیدین بالعطیه» دست قدرتش در دنیا و در آخرت برای عطاکردن باز است، برای چه میگویی من و پیغمبر؟ خیلی اشتباه کردی و دعای غلطی کردی. شما دیگر وضع مدینه را خبر دارید هم ما برایتان گفتیم مدینه را بعد از مرگ پیغمبر هم آقایانی که مدح میخوانند. خیلی وضع بد، تاریک و ظالمانهای داشت، اما امام مجتبی میفرمایند: مادرم شبها و سحر که دعا میکرد، اوّل برای کل همسایههای اطراف خانه دعا میکرد که پدرش فرموده بود همسایه دیوار به دیوار نیست و حدود همسایه را پیغمبر بیان کرده بودند؛ شمال خانه تا چهل خانه، جنوب خانه تا چهل خانه، غرب خانه تا چهل خانه و شرق خانه تا چهل خانه، هر شب به همه دعا میکرد. بعد از حوادث مدینه هم دعا میکرد، یعنی سحر به در خانهٔ خدا نمیرفت که بگوید خدایا! غیر از سلمان و ابوذر و مقداد و عمار و ابورافع و ابوالهیثم و ابنتیهان، دمار از روزگار این مردم درآور و نابودشان کن، بلکه دعا میکرد.
من به مادرم گفتم: مادر، چرا هر شبْ اوّل برای دیگران دعا میکنی و برای خودت دعا نمیکنی؟ آخر از همه برای خودش دعا میکرد، به من فرمودند: پسرم «الجار ثم الدار»، اوّل دیگران و بعد خودت؛ بگذار اول دیگران به نانونوایی برسند، یعنی این من را بشکن و بردار، چراغ من را خاموش کن و از من درآی و بگو ما. بد است که بگویی من، مگر فقط تو در این دنیا هستی؟ پدرت، مادرت، زن و بچهات، دوستانت، اقوامت و مردههایت هستند، چرا بگویی من؟ مگر پروردگار عالم در این دنیا هرچه آفریده، تنها برای تو آفریده است؟ یعنی در این دنیا دیگران، حالا ضعیفالایمان و عصبی هستند و به تو بد کردهاند، دیگران حق ندارند؟مردهها حق ندارند؟ یکی از بهترین وقتهای دعا بعد از سلام نماز و یکی دیگر از بهترین وقتهای دعا سحر شب جمعه است. خیلی وقت عجیبی است! ما روایاتمان را که میبینیم، واقعا آدم را شگفتزده میکند که پروردگار برای سحر شب جمعه چه ارزشی قائل شده است. بعد از اینکه یعقوب و بچههایش، مادر یوسف، زن و بچهٔ بچههایش به مصر آمدند و به قول ما دیدوبازدیدها تمام شد، همه همدیگر را بوسیدند و خوشحال شدند، یکروز این ده برادر که میدانید چهلسال چه داغی به جگر این پدر گذاشتند، حادثهای را ایجاد کردند که یعقوب از شدت گریهٔ دائم دو چشمش کور شد. شما بودید، چهکار میکردید؟ اگر پیش شما میآمدند و پیشنهاد میدادند فلانی که چهلسال داغ روی جگرت گذاشته، دعایش کن؛ دعایش کنم؟! دعا؟! انشاءالله زیر تریلی برود، انشاءالله بیفتد و مغزش داغون بشود. مگر تو دیوانه هستی که به من پیشنهاد دعا میکنی! اما قرآن است، با قرآن چهکار باید کرد؟ قرآن سند است. بچهها هر دهتا در یک خلوتی پیش بابا آمدند و گفتند: پدر برای ما دهتا از خدا نسبت به گناهی که تبعاتش چهلسال طول کشید، آمرزش بخواه. گناه خیلی سنگین بود، قرآن میگوید: وقتی گفتند «یا ابانا استغفر لنا»، از خدا بخواه از ما بگذرد، در جا یعقوب جواب داد: «سوف استغفر لکم»، من به همین زودی از خدا برایتان آمرزش میخواهم و یقین هم دارم اگر دعایتان بکنم، دعا مستجاب است؛ یا از حضرت باقر پرسیدند(من الآن دقیق یادم نیست، یا حضرت باقر مستقلاً خودشان فرمودند، احتمالا پرسیدند): یابنرسولالله! یعقوب وقتی پیغمبر وسط هفته ده گنهکار، آنهم با آن گناه سنگین، از او درخواست کردند که برای ما از خدا طلب آمرزش کن، یعقوب که آدم بامحبتی بود، چرا به آینده حواله داد؟ خب همانوقت با دل متوجه پروردگار میشد و آمرزش این بچهها را میخواست. فرمودند: یعقوب کار درستی کرد که گفت من بعداً دعا میکنم؛ اینکه گفت بعداً دعا میکنم، منتظر سحر شب جمعه بود، چون نمرهٔ زمان سحر شب جمعه بیست است و دعا هم حتماً در سحر شب جمعه مستجاب است.
در دعا کردن جدا نکنید؛ این اتفاقات در زندگی همه هست که حالا خدایا ما رفتیم یک دختر از این خانم گرفتیم، سیسال است این مادرزن ما پدر ما را درآورده و بیچاره کرده است، میشود ذلیل و علیلش کنی؛ این کار را نکن! اذیت کرده، تو خوبی کن. دوبار در قرآن میگوید: بندگان واقعی من این اوصاف را دارند و اصلاً اخلاقشان، حالشان، رفتارشان و کردارشان اینهاست. یکی از آن اوصاف این است: «یدرؤن السیئة بالحسنه»، همیشه بدی را با خوبی تلافی میکند؛ اگر من ناجوانمردم به کردار، خب من ناجوانمردم، خبیث و آلوده هستم و باطنم پاک نیست، اخلاقم خوب نیست و غرور و حسد دارم. عروس و دامادی هستند که خیلی اذیت میکشیدند، البته هر دو از دست مادر عروس؛ مادر داماد را میشناختم، او خیلی خوب بود. تازه پنج-ششماه عروسی کرده بودند، هم دختر و هم پسر بههم میخوردند و خوب بودند، زندگی تمیزی هم داشتند؛ اما مادر دختر در بههمریختن و بلا سر این دو درآوردن غوغا میکرد. به من گفتند که میشود شما با مادر عروس صحبتی بکنید، این هم شماره تلفنش. گفتم: مادر عروس هم ما را میشناسد؟ گفتند: بله میشناسد. گفتم: مادر عروس گوشبده به حرف یک آخوند هست؟ الآن که زیاد میگویند مرگ بر آخوند، حالا این گوش میدهد؟ گفتند: گوش میدهد، چون یک جانماز با یک مُهر و تسبیح دارد که 24ساعته در یکی از اتاقها پهن است. تلفن کردم و یک سؤال کردم، به او گفتم: مادر، شما نمیشود برای خاطر خدا این عروس جوان را که دخترت است و این پسر جوان را که تازه بیستساله است، رنج ندهید و اذیت نکنید! باورم نمیشد، اگر کس دیگری برایم میگفت که اصلاً باورم نمیشد؛ اما الآن که خودم در کار تلفن بودم و صدای مادر را شنیدم، باز هم باورم نمیشود! گفت: حاجآقا به من دیگر تلفن نکن؛ من وقتی آرامش پیدا میکنم که برایم خبر بیاورند این عروس و داماد زیر تریلی له شدهاند. گفتم: باشد، ما دیگر تلفن نمیکنیم؛ اما دین میگوید به همین هم دعا کن، دعا کن که از این بند شیطان، بند ابلیس و این پستی نجات پیدا کند. حالا چرا نفرینش میکنی که بمیرد تا گیر بیمارستان، تشییع جنازه، قبرخریدن، ختم و هفت و چهلم بیفتی؟! آنها که خیلی زحمتش زیاد است پس، دعا کن آدم بشود.
دیروز یکی از دوستانم میگفت که به یکی از علمای الهی گفتم آقا مرا دعا کنید. گفت: چه دعایی میخواهی؟ گفتم: دعا کنید که من آدم بشوم. گفت: چیزی بخواه که عملی باشد، این عملی نیست و خودت هم به دنبال آن نرو که شدنی نیست. آدمیت خیلی مسئلهٔ مهمی است، «به حقیقت آدمی باش، نه به خویشتن سعدی»، اگر من هستی، آدمبشو نیستی تا من هستی؛ فقط خویشتن هستی، آدم نمیشوی.
به حقیقت آدمی باش نه به خویشتن سعدی
هم از آدمی شنیدست مقام آدمیت.
خب این دو وقت دعا، یکی بعد از سلام نماز که زود بلند نشو و برو، دو دقیقه خودت و زن و بچهات و اقوامت و آنهایی که اذیتت کردهاند و مردم دنیا، کل پنج قاره را در ذهنت بیاور، دو دقیقه هم نمیشود، بعد با یک حال خوبی بگو: «ربنا آتنا فی الدنیا حسنه و فی الآخره حسنه»، بعد بلند شو. این دعا را دیدهاید که در طوافهای کعبه هم میخوانند؛ هفت دعا برای هر شوطی دارد که این «ربنا اتنا فی الدنیا حسنه و فی الآخره حسنه» در همهٔ دعاها هست. کریم است، قبول میکند. میبیند کدام آدمی که تو دعایش کردهای، گرسنه است؛ او را سیر میکند و کدام آدمی که گرسنه و متکبر است، چیزی از این سفره کرم به او نمیدهد؛ آن دیگر به من و تو چه، اما تو دعا کن، هم «فی الدنیا حسنه» برای دنیای همهتان و هم «فی الآخره حسنه».
ما رفیقی داشتیم، یک روز به من گفت(ده-پانزدهسال پیش): یک عُمره با هم برویم؟ گفتم: آری میآیم. گفت: پس من کارهایش را میکنم که برویم؛ البته من تا دینار آخر پولم را دادم. مدینه بودیم، گفت: پنجشنبه و جمعه در مدینه روزه بگیریم. گفتم: بگیریم! گفت: حالا صبحانه که نمیخواهیم بخوریم، برویم حرم. به حرم رفت، دو-سه ساعت بود و برگشت، افطار کردیم و حرم آمدیم و برگشتیم. کاروان شام داد و خوابیدیم. صبح از اتاقش بیرون آمد، پیش من آمد و گفت: دیشب خواب عجیبی دیدم، برایت بگویم؟ گفتم: بگو! وقتی خواب را نقل کرد، دیدم یکی از راستترین و درستترین خوابهایی که در دورهٔ عمرم شنیدم یا دیدم، این است. تاجر یک جنس بود، گفت: تسبیحم را روبهروی حرم پیغمبر درآوردم، صدتا دانه است، گفتم هرچه رفیق در این صنف داشتیم، کاسب داشتیم، خریدوفروش کردیم و با من در ارتباط بودند، تکتک در این حرم به آنها دعا بکنم. تسبیح را انداختم، همه مرده بودند؛ خدایا فلانی را ببخش و گذشت کن. دانهٔ دوم، دانهٔ سوم، هر کسی یادم بود، تا به دانهٔ صدم رسید، وسط کار یک کاسبی یادم آمد که در خریدوفروش و پولدادن خیلی مرا اذیت کرده و دلم سوخته بود، آن دانهٔ تسبیح به او که رسید، گفتم: ولش کن و رد کردم. دیشب خواب همین آدمی را دیدم که به اسمش رسیدم و گفتم به این دعا نمیکنم، ول کن؛ دیدم با یک چهرهٔ گرفته(تهران هم مرده و در بهشت زهرا دفن بود) آمد و گفت: فلانی، خدا تو را تا مدینه میآورد و تا حرم راهت میدهد، مینشینی و تسبیحت را درمیآوری و به صدنفر از افراد صنفمان دعا میکنی، اما به اسم منِ بیچارهٔ گرفتار که میرسی، بُخل میکنی! چرا به من دعا نکردی؟ اگر در حرم دعا کرده بودی، خدا لطفی به من میکرد. این درست است؟ از خواب پریدم، تسبیح را درآوردم و نشستم برای همان یکنفر دعا کردم.
از این مطالبی که امروز برایتان گفتم که تا حالا نگفته بودم، معلوم میشود خدا دعا را دوست دارد، دعاکردن به همه را دوست دارد؛ دعاکردن به همسایهها، به آن که اذیتتان کرده، به مادرزن و پدرزن، برادر، عروس، داماد. یکخرده در اخلاقمان تخفیف بدهیم.
گاهی خانوادهٔ ما به من میگوید که کمیل یا عرفه میخوانی و احیا میگیری، مبادا به فلانکس و فلانکس و فلانکس دعا بکنی؛ اینها خیلی ما را اذیت کردهاند، برای قیامت بگذار؛ میگویم چشم؛ اما کنار میآیم و میگویم حالا تا قیامت که راهش خیلی دور است، همین حالا دعا کنیم؛ برای چه نسیه بگذاریم و بعد هم در قیامت، مگر ما چه کسی هستیم که بهخاطر خودمان، چهارتا برادری، عمویی، رفیقی، هیئتی، اینها را به دادگاه بکشیم. حالا خودمان خیلی خوب هستیم که چهارتا را هم به دادگاه بکشیم؟
کارهای عجیبی هم خدا در قیامت دارد که خیالتان را راحت بکنم، همهچیز را نگویید برای قیامت؛ در قیامت پدرت را درمیآورند، چون او کارهای عجیب و غریبی دارد. یکی این است که در روایات ما آمده که آنهم در مهمترین کتابهایمان نقل شده است: آقایی در روز قیامت(حالا از این آقاها خیلی هست، کم که نیست؛ اما این روایت نمونه میدهد) به پروردگار مهربان میگوید که این آقا یکتکه زمین مرا قاتی زمینش کرد، جنسی از من دهمیلیون خرید و یک تومانش را نداد و من تا حقم را نگیرم، از او رد نمیشوم. حالا آن تکه زمین در قیامت نیست که این بندهٔ خدا بگوید باشد، به محضر برویم و آن سیمتری که هنوز در هنوز دیوارکشی نبود و از باغ تو در باغ خودم انداختم، آن را به تو بدهم. زمین که نیست، پول هم که نیست، هر دو هم شیعه هستند که اینهم نورانیت تشیع است، پروردگار میفرماید: بندهٔ طلبکار من، خودت در پروندهات گناهی داری که به تو گیر بدهند، در جا وارد قیامت شدهای و یقهٔ مردم را همین اول کار گرفتهای و میگویی پدرش را درآور! خودت در پروندهات گناهانی داری که به تو گیر بدهم. در قیامت هم طبق آیات قرآن، پروندهٔ هفتادسالهٔ ما در جا جلوی چشممان است، یعنی هیچچیزی فراموش ما نیست و کل هفتادسال را در یک حساب یک لحظهای میبینم و غیر از دنیاست که یادم رفته است. امام صادق میفرمایند: به پروردگار عرض میکند که یک مقدار گناه در پروندهام هست، میشود به من گیر بدهی؟ خطاب میرسد: بدهکارت را گذشت کن، من نیز از گناهانی که میخواهم به تو گیر بدهم، گذشت میکنم؛ حالا دست همدیگر را بگیرید و به بهشت بروید. چرا من گیرهایی بدهم که بعد قبول نکند؟ از اوّل آرام و راحت باشم. حالا یکوقت کسانی به آدم گیر میدهند که قرآن میگوید قابلگذشت نیستند؛ مثل صدام که هشتسال به ما گیر داد، این دیگر قابلگذشت نیست. در بین شما کسی هست که اخلاقش بیست باشد، محبتش دریا و آرامشش اقیانوس باشد؛ در بین شما کسی هست که بگوید پنجاهسال است داری برای ابیعبدالله گریه میکنی، از شمر بگذر؛ میتوانی بگذری؟ نه، یک جاهایی هست که قابلگذشت نیست. اینهایی که من امروز برایتان گفتم، یکوقت بیرون برای دوستانتان اینجوری نقل نکنید که منبریِ امروز ما گفت برای «من الاولین و الآخرین» را دعا کن. دعا آنجاهایی است که به ما دستور دادهاند، یعنی دعای بهجا. خیلی از ما از پدر و مادرمان اذیت کشیدهایم؛ در بچگیمان، در جوانیمان و مخصوصاً سرِ زنگرفتن. گاهی پدر و مادر برای زنگرفتن، دنیا را جلوی چشم آدم میکشند و اذیت کردند؛ گاهی بعضیهایمان پدرهایمان خیلی اذیتمان کردهاند و تلخ بودهاند، از کوره در برو و اهل غضب بودهاند؛ گاهی مادرها اذیتمان کردهاند که حالا یا زنده هستند یا مرده، تکلیف ما در دعا و نفرین نسبت به این دو چیست؟ قرآن معلوم کرده که پسر یا دختر، تکلیفت نسبت به پدر و مادرت این است، به درِ خانهٔ من بیا و از من بخواه: «وَ قُلْ رَبِّ اِرْحَمْهُمٰا كَمٰا رَبَّيٰانِي صَغِيراً»﴿الإسراء، 24﴾، خدایا من بچه و شیرخواره بودم، این دو خیلی به من محبت کردند؛ مادرم که نهماه بار سنگین مرا کشید، دوسال من را شیر داد و شبها در کنار گهوارهام بود و تا صدایم درمیآمد، بیدار میشد و میگفت بمیرم؛ خدایا من بچه بودم، اینها خیلی به من محبت کردند، حالا بعداً در اذیتکردن افتادهاند؛ اما ای خدا، رحمتت را شامل حال هر دو کن، چنانکه در بچگی مهرشان را شامل حال ما کردند. این اخلاق دین و اخلاق خداست.
برادرانم و خواهرانم! یکخرده فروکش کنید و از خر غرور و تکبر پیاده شوید، از اسب چموش گذشتنکردن پیاده شوید. از امروز ظهر، بعد از سلام نماز، کل مردم را از زمان آدم تا قیامت، حتی آنهایی هم که نیامدهاند، در ذهنمان بیاوریم و بگوییم: «ربنا آتنا فی الدنیا حسنه و فی الآخره حسنه»، هم اینجا خوبی را نصیب ما کن و هم آخرت، تو هم که دستت باز است.
سحر شب جمعه هم بیستدقیقه یا نیمساعت به نماز صبح بلند شویم و در قنوت رکعت یازدهم، همه را در نظر بگیریم: «اللهم اغفر للمؤمنین و المؤمنات»، قیامت که میشود، ملائکه گریبان من را میگیرند و میگویند اعمالت قبول نشد و گناهانت هم بخشیده نشد، بفرمایید به جهنم بروید. من هم که در قیامت نه به خدا زورم میرسد و نه به ملائکه؛ تا مرا وارد جادهٔ جهنم میکنند، حضرت میفرمایند: هرچه مرد و زن مؤمن از زمان آدم تا قیامت است، جلوی این ملائکه را با محبت میگیرند و میگویند: این به همهٔ ما دعا کرده و به گردن ما حق دارد. خدا میفرماید: فرشتگان، آزادش کنید که مؤمنین و مؤمنات ناراحت هستند که من این را به جهنم ببرم. این اثر دعاست که آدم به کل عالم حق پیدا میکند.
پس، اول به ما دستور دادهاند که هم برای دنیایتان دعا کنید و هم برای آخرتتان؛ دوم، بهترین وقت دعا بعد از نماز واجب است؛ سوم، از بهترین وقت دعاها سحر شب جمعه است؛ چهارم، برای دنیا و آخرت همه دعا بکنید. اینها را گفتم تا دعایی را از صدیقهٔ کبری نقل بکنم که برای آخرت دعا کرده است: «اللهم اذا توفیت نفسی و قبضت روحی فاجعل روحی فی الارواح رابحه واجعل نفسی فی الانفس الصالحه و اجعل جسدی فی الاجساد المطهره و اجعل عملی فی الاعمال المتقبله».