لطفا منتظر باشید

شب سوم شنبه(7-11-1396)

(تهران مسجد جامع غدیر خم)
جمادی الاول1439 ه.ق - بهمن1396 ه.ش
9.96 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

تهران/ مسجد جامع غدیرخم/ دهه اول جمادی‌الاول/ زمستان1396ه‍.ش./ سخنرانی سوم

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».

حکیم به زبان ساده یعنی کسی که کار بیهوده، پوچ، پوک، بی‌اساس و بی‌ریشه انجام نمی‌دهد. نگاه انبیای الهی و ائمهٔ طاهرین و تربیت‌شدگان این مدرسه -که در سورهٔ یونس از مقامات بالای این تربیت‌شدگان به اولیاءالله تعبیر شده است- به تمام عالم هستی، جریانات و مخلوقات براساس همین وصف بوده است؛ لذا برای هیچ پیغمبری، هیچ امامی و هیچ ولیّ‌ای نسبت به فعل خداوند، شبهه، سؤال، وسوسه، اشکال، ایراد نیامد. او حکیمی است که در قرآن مجید می‌فرماید: نگاه انبیا و ائمه و اولیا با همین عینک بوده است، «الذی احسن کل شیء خلقه»، یعنی هرچه را در این عالم می‌دیدند، نیکو و خوب می‌دیدند، هیچ‌چیزی به‌نظرشان در خلقت، فعل و کار او شرّ نمی‌آمد، چون شرّی نبود: «بیده الخیر و هو علی کل شیء قدیر». پس اینکه مردم دنیا می‌گویند شکل فلانی زیباست، فلانی متوسط است، فلانی خوشگل نیست، بی‌ریخت نیست، این چیست که از قدیمی‌ترین ایام در زبان مردم رواج دارد؟ این برای خطای دید و برای ناآگاهی به حکیم‌بودن وجود مقدس اوست. او هرچه را که خلق کرده، نیکو خلق کرده و خودش هم نیکو می‌بیند. درحقیقت، قضاوت‌های مردم دربارهٔ خوشگلی‌ها و نازیبایی‌ها قضاوت‌های اعتباریِ جاهلانه است. اینها زیبایی را اعتبار کرده‌اند که اگر قیافه این باشد، زیباست و اگر این نباشد، نازیبا است. این امر اعتباریِ خیالیِ جاهلانه ارزشی ندارد.

ابلهی دید اشتری به چرا

گفت نقشت همه کج است چرا؟

شتری را یک آدم ناآگاه در بیابان مشغول چریدن دید و گفت: این شکم به این گردن نمی‌خورد و این گردن و شکم به این پا نمی‌خورد، این کله به این سینه نمی‌خورد!

گفت اشتر که اندرین پیکار

عیب نقاش می‌کنی تو چرا؟

تو می‌دانی نقاش من کیست؟ آن که اوّل طرح قیافهٔ مرا ریخته، او حکیم است و درست هم ریخته است، چشمت عیب دارد درست نمی‌بیند.

در کج من مکن به عیب نگاه

تو ز من راه راست رفتن خواه

اما حالا نگاه خود پروردگار را به شتر در قرآن ببینید که در جزء سی‌ام است: «افلا ینظرون الی الابل کیف خلقت»، یعنی مردم را تحریک می‌کند که چگونگی خلقت شتر را با نگاه عقل ببینند، نه با نگاه چشم. «رؤیت» در قرآن، یعنی نگاه با چشم و «نظر» یعنی نگاه با عقل. «اولم ینظروا الی ملکوت السماوات و الارض»، این نگاه با عقل است، نگاه با چشم سر را که هفت‌میلیارد نفر دارند هر روز و هر شب می‌بینند و از این دیدنشان هم هیچ بهره‌ای نمی‌برند، چون یک نگاه صد درصد حیوانی است؛ یک آدمی که با عقل نگاه می‌کند، تا برگ را نگاه می‌کند، حتی سراغ درخت، تنه و ریشه هم نمی‌رود، فقط برگ را که با نگاه عقلش نگاه می‌کند، می‌گوید:

برگ درختان سبز در نظر هوشیار

هر ورقش دفتری است معرفت کردگار

سبزی را از کجا آورده است؟ این کارخانه‌ای که به برگ رنگ سبز سیر و روشن داده، کجای جهان است؟ این درخت که در محاصرهٔ چهار نعمت نور، هوا، خاک و آب است، کارخانهٔ رنگرزی کجای این چهارتاست؟ چرا این رنگ قرمز نشده است؟ دانشمندان می‌گویند اگر برگ درختان و هر برگ‌داری قرمز بود، بینایی چشم‌های مردم و حیوانات طول نمی‌کشید و سه-چهارسال بعد از تولد کور می‌شدند، بعد هم دل آدم را می‌زد؛ اما آدم از رنگ سبز خسته نمی‌شود. این کارخانهٔ رنگرزی کجاست و اینکه این کارخانه کجا باید رنگ را سیر بزند، کجا کمرنگ بزند، کجا متوسط بزند، کجا دلربا بزند؟ بعد هم این برگ چطور هفت‌-هشت‌ماهِ سال با یک پیوند خیلی نازکی با این‌همه باد و طوفان به شاخه وصل است و این ریشهٔ درخت گردو در پمپاژکردن آب و غذا چقدر قوی است که تا آخرین برگ سر چهل‌متری را به‌اندازهٔ نیازش آب و املاح می‌دهد. این پمپاژ به چه برقی وصل است و چرا این پمپاژ خراب نمی‌شود و یدکی نمی‌خواهد؟ دویست‌سال است که این ریشه کار پمپاژ را انجام می‌دهد، روغن‌کاری و جعبه ابزار و مکانیک هم کنارش نمی‌خواهد. این نگاه عقل است که اسم آن در قرآن «نظر» است. «افلا ینظرون الی الابل کیف خلقت»، البته این نکته را هم برایتان عرض بکنم که بسیار نکتهٔ مهمی است. روزی یکی از علمای قم به من گفت: من تفسیر قرآن می‌گویم(شاگرد هم زیاد داشت و تفسیرش هم در مدرسهٔ فیضیه بود. یک عالم باسواد، سادات، اهل یزد)، اما تفسیر من با اینکه خیلی روی آن کار می‌کنم، به‌نظرم می‌آید که برای طلبه‌ها جاذبه ندارد. شما در درس تفسیر در فیضیه چه‌کار می‌کنی؟ گفتم: من به یک آیهٔ قرآن متکی هستم که پروردگار می‌فرماید: من گفتم، ولی گسترهٔ این گفتهٔ من را «واسئل به خبیرا»، از آگاهان این رشته بپرسید. گفت: این راهنمایی خیلی خوبی است. گفتم: من دربارهٔ نطفه ده جلسه سخنرانی کردم. این نطفه را هر کسی نگاه می‌کند، یک آب مختصرِ غلیظِ بدبو و نجسی می‌بیند و تمام شد. این «رؤیت» است؛ اما وقتی «نظر» باشد، این نطفه غوغایی از حکمت و قدرت پروردگار مهربان عالم است. من توانستم این نطفه را در ده شب با کمک چند کتاب برای مردم توضیح بدهم که یکی کتاب «آفرینش انسان» است. این کتاب در فرانسه نوشته شده و پاورقی‌هایش هم پر از آیهٔ قرآن است؛ البته این آیات را مترجم آورده و آن دانشمند نطفه را از اول تکوّن تا وقتی که جنین به‌دنیا می‌آید، بررسی کرده است. جهانی از علم و معلومات و حقایق در این کتاب است که نود درصد آن در قرآن ریشه دارد. حالا آن دانشمند از قرآن خبر نداشته یا داشته، نمی‌دانم؛ ولی مترجم آیه و روایت بخش‌بخش تحقیقات او را در پاورقی آورده که این «نظر» است.

بعد قرآن می‌گوید: «کیف خلقت»، چگونگی شتر و چگونگی خلقتش را با چشم عقل ببینید. حالا چطوری با چشم عقل ببینیم؟ فرض کنید الآن یک شتر در مقابل ماست و می‌خواهیم کیفیت و نظر بکنیم، نه نگاه؛ چگونه با چشم عقل ببینیم؟ اینجا باید به خبیر مراجعه کنیم: «واسئل به خبیرا».

کتاب‌های مختلف را دربارهٔ شتر خوانده‌ام. آخرین مطلبی که خیلی اعجاب‌انگیز بود و در این کتاب‌ها به دستم رسید، این بود که ما هنوز تاریخ پیدایش بشر را نمی‌دانیم، یعنی یک تاریخ صحیحِ مدوّن قابل‌اعتمادی نداریم. شش‌هزار سال، هفت‌هزار سال، هشت‌هزار سال، اینها هیچ‌کدام دلیل ندارد؛ ولی جدیداً جمجمه‌هایی را در یک قبرستان در هند پیدا کرده‌اند که اینها را به خارج برده‌اند، کاملاً شکل بشر امروزی هستند. از طریق علمی تجزیه کرده‌اند و دیده‌اند صاحبان این جمجمه پانزده‌میلیون سال است که مرده‌اند. نمی‌دانیم تاریخ بشر در کرهٔ زمین چقدر است! از زمان پیدایش آدم و حوا تا حالا، دانشمندان حیوان‌شناس نوشته‌اند که هنوز علم، تمدن و قدرت فکری بشر، جرثقیلی دقیق‌تر از شتر اختراع نکرده، یعنی تمام قوانین فیزیکیِ جرثقیل و قوانین ریاضی را پروردگار عالم در خلقت او به‌کار برده است. تمام حیوانات ایستاده بارشان می‌کنند، الّا شتر را که می‌خوابانند؛ چون شتر سنگین‌ترین بار را در حیواناتِ در اختیار بشر حمل‌ونقل می‌کند. حالا صدکیلو، 150کیلو، دوتا جُوال بسیار پر از جنس در دو طرف پالان شتر یا جهاز شتر می‌گذارند و می‌بندند، به او اشاره می‌کنند و شتر هم بار را با یک حرکت بسیار منظمِ جرثقیلی بلند می‌کند؛ بعد هم مسیرش در کویر است. کاشان بار می‌کنند، کرمان بار را پیاده می‌کنند. شتر می‌داند که از کاشان تا کرمان، بخصوص در عبور از کویر لوت آب پیدا نمی‌شود و همان‌جا در کاشان آب ده روزش را می‌خورد، در مسیر که می‌رود، خرده‌خرده مصرف می‌کند تا به مقصد برسد؛ بعد هم در حرکتش از جادهٔ اسفالت نمی‌رود. چندهزار سال است که در بیابان‌ها بدون جاده، تابلو، فلش و بدون اینکه جاده پیچ دارد، پیچ در پیچ دارد، جاده بین دو کوه است، جاده باریک است، ساربان بالای بار خواب است، شتر چه روز و چه شب می‌رود و جاده را هم اشتباه نمی‌کند. گاهی هم بادهای کویری می‌آید و جلوی حرکت را پر از گردوغبار می‌کند، ولی شتر باز هم مسیر را گم نمی‌کند، این را حکمت می‌گویند؛ یعنی شتر جلوهٔ حکمت پروردگار مهربان عالم و کاری بسیار درست و صحیح و دقیق است.

انبیا و ائمه و اولیای الهی هرچه را در این عالم از مخلوقات حق می‌بینند، جلوه‌ای از حکمت می‌بینند و برایشان ایراد نمی‌آید. این سوسک یا این پرنده برای چه آفریده شده است؟ حتماً یک علت حکیمانه دارد. آنها موج حکمت را در تمام موجودات می‌دیدند؛ ولی اینهایی که با چشم نگاه می‌کنند، هزارجور ایراد و چون‌وچرا به خدا دارند. خب چه‌کار بکنیم که ما به چون‌و‌چرا دچار نشویم؟ این را من با خواست خدا یک دقیقی می‌دهم. خدای حکیم برای هدایت بندگانش بعد از حضرت مسیح تا روز قیامت، یک کتاب فرستاده و اسم این کتاب را قرآن حکیم گذاشته است: «و القرآن الحکیم»، یعنی حکیم کتابی را تدوین کرده است؛ مانند کتاب آفرینش که تدوینش حکیمانه است، تدوین قرآن کریم هم حکیمانه است. یک چیز جالبی هم خودِ قرآن دربارهٔ خودش دارد که پروردگار عالم به پیغمبر می‌گوید: «ما انت بمسمع من فی القبور»، قرآن را برای مرده می‌خوانی، مرده می‌شنود؟ قرآن حیات‌بخش است. قرآن کسی را که از جهت عقلی و روحی مرده، زنده‌ می‌کند؛ ولی بدن در قبر را که زنده نمی‌کند. تدوین حکیمانه است، لذا می‌بینید 1500سال است تمام کرهٔ زمین که نسبت به قرآن پر از دشمن است و در رأس آن یهود و مسیحیت کلیسایی است و دشمنان بعد از این دو دشمن، اگر می‌توانستند یک ایراد به قرآن بگیرند که قرآن را از آن هویت قرآنی‌بودن بیندازند، در این 1500سال تا حالا آن ایراد را گرفته بودند؛ ولی نمی‌توانند، چون قرآن حکیم، استوار، محکم و نظامش براساس حکمت پروردگار مهربان عالم است. من چندسال پیش در مقاله‌ای دربارهٔ کشیشی خواندم که این پرفسور و خیلی باسواد بود، یک‌روز اعلام کرد که من سوره‌ای با هفت آیه به‌اندازهٔ سورهٔ حمد ساخته‌ام؛ اینکه قرآن می‌گوید: اگر در وحی‌بودن من شک دارید، «فاتوا بسورة من مثله»، یک سوره مثل من را بیاورید، حال من آورده‌ام! هفت آیهٔ عربی منظم که خیلی این آیات جالب است. یک طلبهٔ مصری به آدرس آن کشیش اروپایی نامه‌ای نوشت و گفت: من هنوز دانشمند، حجت‌الاسلام یا عالم فرهیخته نشده‌ام و اول طلبگی‌ام است و ادبیات عرب می‌خوانم؛ اما این سوره‌ای که جناب‌عالی ساخته‌ای، در این هفت آیه هفده ایراد ادبی و معانی بیان هست که این هم ایرادهایش؛ او هم بساطش را جمع کرد.

خداوند به حکیم‌بودن قرآن قسم خورده است: «و القرآن الحکیم»، این واو، واو قسم است؛ خودش حکیم، کتابش هم حکیم است و یک معلم هم برای این قرآن در اول کار قرار داد که حکیم است: «هو الذی بعث فی الامیین رسولا منهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه»، حکمت یعنی اعماق آیات قرآن و این معلم هم حکیم است. ائمهٔ طاهرین هم طبق روایت ثقلین حکیم هستند، چون عِدل قرآن هستند. خدای حکیم، قرآن حکیم و پیغمبر حکیم به چه هدفی؟ برای اینکه انسان‌ها حکیم بار بیایند و جامعهٔ بشری جامعهٔ حکیمی بشود؛ یعنی هر فکری و نگاهی که می‌کند، هر نظری که می‌دهد و هر حرکتی که می‌کند، کسبی را که راه می‌اندازد، ازدواجی که می‌کند، بچه‌دار که می‌شود، زبان به سخن که باز می‌کند، تمام آن حکیمانه باشد.

حالا من اگر بخواهم انسان حکیمی بشوم، چه‌کار باید بکنم؟ اینجا واقعاً من از مرحوم کلینی شگفت‌زده هستم! آدمی که دانشگاه ندیده بوده، آدمی که اساتید نظامِ در سخن و نوشته را ندیده بوده، آدمی که طلبه‌ای‌ در مدرسهٔ اهل‌بیت بوده و بیش از این نبوده، آدمی بوده که در بغداد زندگی می‌کرده و اصلش هم برای یکی از دهات‌های شاه‌عبدالعظیم به نام کلین بوده، در عمرش زمانی که متوسط بوده، ده جلد کتاب به‌نام «اصول کافی» که در حدود پنج‌هزار صفحه است، در ‌وقتی تدوین کرده که اصلاً نظام تدوین کتاب نبوده است. کتاب در سه بخش اصول، فروع و روضه تدوین شده است. روضه یعنی گلستان و باغ، نه ذکر مصیبت. شما اول کتاب «اصول کافی» را نگاه بکنید، نظام‌دهی این انسان در این کتاب کار شگفت‌آوری است؛ یعنی سیر رشد بشر را برای حکیم‌شدن در چهار سفر بیان کرده است که حتماً این سفرها به‌صورت منظم باید به‌دنبال همدیگر باشد و عقب و جلو نشود. اولین کتابی که در اصول تدوین کرده، کتاب «العقل و الجهل» است. خود قرآن مجید در سی جزء آن، بیش از هزار آیه دربارهٔ عقل دارد، یعنی این هزار آیه می‌خواهد به انسان بگوید: اگر طبیعت عالم را یک درخت فرض بکنیم، بهترین، زیباترین و پرقیمت‌ترین شاخه در درخت عالم خلقت، شاخهٔ وجود انسان است. چرا؟ چون بهترین و عظیم‌ترین میوهٔ عالم، یعنی عقل به این کیفیتی که در وجود ماست، در این شاخه قرار گرفته است. تمدن را می‌بینید، محصول عقل است؛ میلیون‌ها کتاب را می‌بینید، محصول عقل است؛ اختراعات را می‌بینید، محصول عقل است؛ معلوم است که این میوه گران‌ترین میوهٔ درخت عالم خلقت است. هزار آیه در قرآن، یک کتاب کامل در جلد اوّل «اصول کافی»(چند کتاب در اصول کافی است و اوّلین کتابش کتاب عقل است)، با روایاتی که هیچ فرهنگی در کرهٔ زمین ندارد. یک روایتش را برایتان بگویم، رسول خدا می‌فرمایند: کل عبادات مردم را در قیامت به وزن عقلشان محاسبه می‌کنند و پاداش می‌دهند. پاداشی که به امیرالمؤمنین می‌دهند، براساس وزن عقلش است؛ پاداشی که به زین‌العابدین می‌دهند، براساس وزن عقلش است؛ پاداشی که به من و شما می‌دهند، بر وزن رشد عقلمان است. چقدر با شنیدن و مطالعه رشد کرده؟ امیرالمؤمنین می‌فرمایند: تغذیهٔ عقل با شنیدن و مطالعه‌کردن است. شما عقل اولیه‌تان را که از رحم مادر با خودتان آورده‌اید، عقل مطبوع است؛ اگر روی این کار نکنید، تا هشتادسالگی هم عقلتان عقل بچه است، باید این را به عقل مسموع تبدیل کنید و عقل را از طریق گوش، علم و حقایق تغذیه کنید.

وقتی عقل رشد کرد، حالا کلینی کتاب دوم را براساس فرهنگ اهل‌بیت تدوین می‌کند که کتاب «العلم» است. این کتاب راجع‌به دانش و فراگیری دانش و معلم و نوشتن و تبلیغ دانش و رساندن معرفت به مردم است. روایاتش معجزه است، متن نیست! تا کسی این کتاب را نبیند، نمی‌فهمد که ائمه چه‌کار کرده‌اند. من وقتی در طول دوسال «اصول کافی» را ترجمه می‌کردم، خدا شاهد است در بعضی از روایاتش بهت‌زده می‌شدم که ائمهٔ ما در 1500سال پیش از چه دانش گسترده و پرباری برخوردار بودند. بعضی‌ از مطالبی را که گفتند، الآن بعد از 1500 سال برای دانشمندان کشف شده است و سخنان ائمه در روانکاوی، روان‌شناسی و تربیت انسان در کرهٔ زمین تا قیامت، حرف برتر را می‌زند و حرفی مساوی با حرف آنها وجود ندارد. کتاب «العلم» یعنی عقلت که پخته شد، حالا به سراغ معرفت بیا و این مغز را ظرف آگاهی قرار بده. چقدر بخوانم؟ دانشمندان آلمان می‌گویند: آن بخش از مغز شما که می‌تواند حفظ بکند، چون چند بخش است و قدرت دارد که چهل‌میلیون صفحه کتاب علمی را در خودش جا بدهد: «علم من المهد الی اللحد».

کتاب سوم، حالا که عقلت پخته شد و عالم شدی، کتاب «التوحید» یعنی به سراغ خدا بیا و با این عقل پخته و علمت ببین خالقت کیست و چیست؟ کلیِ توحید را با عقل پخته و علمت درک می‌کنی و حالا تفصیل توحید، اراده و خواست خدا، دین خدا، وحی خدا، دنیای خدا، آخرت خدا و اهداف خدا را در کتاب چهارم «کتاب الحجه» نگاه کن. به سراغ پیغمبر و ائمه برو که این عقل پخته، این علم و این درک کلی نسبت به خدا برایت دریاوار بشود، آن‌وقت از ده‌ خودتان راه بیفت و به مدینه برو و این عقل، علم و توحید را کنار پیغمبر بیاور تا برایت هر سه را به کمال برساند؛ بعد از مدت کمی روی منبر برود و به جمعیت بگوید: این دهاتی ایرانی، «منا اهل البیت»، تا مقام ما اهل‌بیت –البته نه مقام برابر و مقام مادون ما- بالا آمده است. حالا این بیابانگردِ ربذه‌ای چوپان را ببین که با این عقل، معرفت، توحید و اتصال به نبوت، ابوذر شده است؛ یعنی حکیم شده است. سلمان حکیم است، ابوذر حکیم است، مقداد حکیم است. حالا جامعهٔ هفتادمیلیونی ایران چقدر از حکمت کم دارد؟ برای اینکه بدانیم چقدر از حکمت کم دارد، باید سری به زندان‌ها و پرونده‌های هشت‌میلیونی دادگستری بزنیم و به انواع گناهانی که رواج دارد و صاحبش گیر نمی‌افتد؛ معلوم می‌شود که ما چقدر از حکمت الهی و قرآنی و عقلی و نبوتی و توحیدی کم داریم.

 

برچسب ها :