روز سوم دوشنبه (9-11-1396)
(تهران حسینیه محبان الزهرا (س))عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
امر پروردگار به دعا در همهٔ امور
به ما دستور دادهاند که هم برای امور درست دنیای خود و هم برای آخرتتان دعا کنید؛ البته در آیات قرآن وعدهٔ استجابت دعا داده شده، ولی زمان آن اعلام نشده است. کِی دعا مستجاب میشود؟ مستجاب میشود، ولی هر زمانی که پروردگار عالم ظرفیت استجابت در ما ببیند و مصلحت ما را بداند، به اجابت میرسد؛ البته در روایات ما آمده که بعضی از دعاها که خیلی هم دعاهای خیلی خوبی است و رنگ دنیایی هم دارد، ولی در آخرت مستجاب میشود. چرا با چنین زمان طولانی؟ چون ما ظرفیت استجابتش را نداریم.
شرایط استجابت دعا
یکنفر آدم خوبی است، در پیشگاه پروردگار مقبول است و مردود نیست، شاید هم خیلی نیتهای خوبی داشته باشد و از پروردگار عالم درخواست یک ثروت قابلتوجه حلالی میکند، شرایط دعا هم در او جمع است؛ یعنی دعا که میکند، مال حرام در زندگیاش نیست و مال حرام هم نمیخورد. این یکی از شرایط دعا برای مستجابشدن است: پاک است؛ دستفروش است، یک مغازهٔ معمولی دارد، بهاندازهٔ یک زندگی قناعتپیشهای درآمد دارد؛ ولی بهخاطر خوبیاش نیتهای خوبی هم دارد که برای انجامگرفتن این نیتهای خوب پول میخواهد؛ دوست دارد یک مسجد یا یک درمانگاه بسازد یا سالی بیست جهیزیهٔ کامل بدهد، اما پول ندارد؛ مؤمن هم هست و یکی از شرایطی که دعا مستجاب بشود، ایمان است. حلالخور است، کسب پاکی دارد و اهل ایمان است. آدم هم فکر میکند دعای او با این آیات و روایات مستجاب است، ولی مستجاب نمیشود! یعنی آنجوری که دلش میخواهد پولدار بشود، پولدار نمیشود و خدا جادهٔ پولدارشدن را برای او باز نمیکند. چرا؟ خدا که بخیل نیست، خزائن الهی هم که پر است و هرچه هم خرج بکند، از آن کم نمیآید: «یا من لا تنقصه تنقص خزائنه».
مستجابنشدن دعا، مصلحت پروردگار
پروردگار عالم از حال و وضع و آینده و ظرفیتش آگاهی دارد و میداند با اینکه آدم خوبی است و نیتهای خوبی هم دارد، ولی این ثروت به مصلحت او نیست. حالا به خود آدم نشان نمیدهد که داستان از چه قرار است و آنچه نشان میدهد، این است که دعا را مستجاب نمیکند؛ البته این دعا بالاخره مستجاب میشود، ولی استجابتش را از دنیا برداشته و به آخرت انداخته است.
اما اینکه اگر تو را ثروتمند کنم، چه میشوی؛ این را به ما نشان نمیدهد و پیش خودش است، ولی نمونه داده که آرام و راحت باش، امنیت داشت باش. از کجا میدانی که اگر به تو ثروت بدهم، این نشوی؟ این را من میدانم و خودت نمیدانی؛ اگر به تو ثروت نمیدهم، بدان که علتی دارد و علتش هم به نفع و سود توست. حالا یکی-دو نمونه را برایتان عرض بکنم.
نمونهٔ اوّل
موسیبنعمران برای مناجات به کوه طور میرود که یکی را دید؛ این فرد تا ناف روی خودش خاک ریخته و نشسته، موسی به او گفت: برای چه در خاک رفتهای؟ گفت: منتظر هستم لباسی به من برسد و بپوشم؛ چون لباسی هم که داشتم، پاره شد و و دیگر نمیشود پوشید. حالا به کوه طور میروی، به پروردگار بگو که نگاهی به ما بکند. معلوم میشود که خدا و موسی را قبول داشته است. موسی دلش سوخت!
تنها خداوند، آگاه بر وضع انسان
طبق آیات قرآن، خدا وضع من را تا آخر عمر میداند و هنوز هم به آخر عمرم نرسیدهام، ولی پرونده تا آخر عمرم پیش اوست: «و کل شیء احصیناه فی امام مبین»، این یک تعبیر است؛ «یا یملا الله ما یشاء و یثبت و عنده ام الکتاب» و این هم یک تعبیر است که کل جریانات هستی و آیندهٔ هر کسی و هر چیزی در لوح محفوظ است. ما نمیدانیم چیست، فقط میدانیم قرآن میگوید.
یا اینکه در کتاب محو و اثبات است. کتاب محو و اثبات بهاصطلاح قابلیت تغییر جهتِ زندگی ما را دارد؛ مثلاً در لوح محفوظ زده شده که من سر 82سالگی بمیرم و این با دعای هیچ پیغمبر و امامی، حتی دعاهای خودم قابلتغییر نیست. آن تقدیر حتمی و قطعی همیشه سر جای خود میماند و تغییر پیدا نمیکند؛ اما عالم یک پروندهٔ دیگر بهنام پروندهٔ محو و اثبات دارد. در لوح محفوظ نوشته که من باید سر 82سالگی بمیرم و این باید، هیچ تکلیفی برای من نمیآورد. امیرالمؤمنین میداند که بیرونرفتن او از دنیا با ضربهٔ ابنملجم قطعی و حتمی و در لوح محفوظ است، این را میداند؛ ولی علم به این که اگر امشب به مسجد بروم، ابنملجم مرا میکشد، برای او تکلیف نمیآورد که بگوید حالا که میخواهم کشته بشوم، به مسجد نروم. هیچ تکلیفی در این مرحله از مسائل الهی وجود ندارد.
یکوقت من نمیدانم و احتمال میدهم که اگر بروم، کشته میشوم و این برای من تکلیف میآورد که خودت را به کشتن نده و به یک جای دیگر برو؛ اما اگر قضای حتمی الهیه بر این تعلق گرفته که ایشان در شب نوزدهم ضربت بخورد و قابلتغییر هم نیست، تکلیف نمیآورد. این مسئله خیلی دقیق و علمی است، چون خیلیها میگویند امیرالمؤمنین که میدانست، چرا آن شب به مسجد رفت؟ حضرت مجتبی که میدانست کوزه زهر دارد، چرا خورد؟ امام حسین که میدانست، چرا رفت؟ حالا قضای حتمی را به من خبر نمیدهند، اما آن که محرم دستگاه است، به او خبر دادهاند این سفری که میروی، مدینه تا مکه و از مکه تا کربلاست، در کربلا هم سیهزار گرگ بر سرت میریزند و قطعهقطعهات میکنند. این یک امر واقعشدنی و غیرقابلتغییر است. این برای ابیعبدالله تکلیف نمیآورد که از مدینه نرود یا از مکه بیرون نیاید و یا به کربلا نیاید. اصلاً این مرحله مرحلهٔ تکلیف و مسئولیت نیست. بالاخره یکروزی من باید بمیرم و اگر به من خبر بدهند، برای من تکلیف نمیآورد که از مرگ در بروم. من باید در رد شدن از خیابان مواظب باشم؛ چون میدانم اگر بیاحتیاطی کنم، ماشینهایی که بهسرعت میآیند، به من میزنند. من مکلف هستم بهگونهای عمل نکنم که ماشین به من بزند؛ اما خبر ندارم که مرگم حتمی با تصادف است و این برای من تکلیفآور نیست. میدانم با تصادف است.
سرانجام دعا و تفاوت ظرفیت انسانها
به موسی گفت دعا کن و موسیبنعمران در کوه طور دعا کرد؛ خدا هم که عاشق اولیائش است، آنهم کلیمالله! ظاهراً سهروز یا چهار روز طول کشید تا موسی از این سفر معنوی برگشت. وارد شهر شد، دید یکجا شلوغ است و داد و بیداد و فریاد است، جلو آمد و گفت: چه خبر است؟ گفتند: یکی زیادی مشروب خورده و مست کرده، کارد کشیده و یکی را کشته، او را گرفتهایم. چه کسی بوده که اینقدر بیادب، بیتربیت و قاتل بوده است؟! به موسی راه دادند، جلو آمد و دید همان پریروزی است که زیرشلواری نداشت و خودش را در چاله پوشانده بود. ظرفیت و گنجایش پول را نداشت، وگرنه گنجایش ایمان و خوبیها را که داشت. تا پول به دستش آمد، گفت برویم یک پنجسیری بزنیم، ببینیم مزهاش چیست! خورد و مست کرد و عقلش پرید، در آن بیعقلی هم کارد را کشید و یکی را کشت.
من گنجایش ایمان دارم، حالا مؤمن هستم؛ گنجایش عبادت دارم، عبادت میکنم؛ تحمل مال حلال را دارم، کم و زیاد به حرام میلی ندارم؛ خوب و مقبول هستم، ولی پروندهام را اصلاً خبر ندارم. نمیدانم چهچیزی گنجایش من را بههم میزند، چهچیزی صبرم را از من میگیرد، چهچیزی حوصله ٔمرا از من میگیرد؟! این را نمیدانم و در نادانیِ به آیندهٔ خودم گریه و دعا میکنم؛ در کمیل دعا میکنم، در ابوحمزه دعا میکنم، در حرم سیدالشهدا دعا میکنم که خدایا ثروت حلال حسابی به من بده. بیشتر هم دلم به دعای حرم ابیعبدالله خوش است و مدام به خودم میگویم که آخوندها گفتهاند و در روایت دارد دعا در زیر قبه مستجاب است، اما چهار-پنجسال است که از کربلا برگشتهایم و خبری نیست. راه یک پول حسابی به روی ما بسته است و به هر دری هم میزنیم، نمیشود! آیا عیب در حرم یا در زیر قبه است؟ عیب در دعای من است؟ عیب در خداست که بخیل است؟ عیب در هیچ کدام این موارد نیست، بلکه عیب در خود من است؛ اگر آن ثروت که میخواهم به من بدهند، او میداند که در کنار آن ثروت بهدنبال نیتهای خوب نمیروم؛ درمانگاه و مسجد و حسینیه نمیسازم یا سالی بیستتا جهیزیه هم نمیدهم و وقتی ثروتمند بشوم، مست میکنم؛ خدا هم مرا دوست دارد و نمیخواهد مست بکنم و در مستی به جهنم بروم.
دعای سوء بندگان در حق خودشان
حالا اگر شما با خواستهٔ خدا موافق نیستید، یعنی خدا میگوید دوست ندارم که بندهام به جهنم برود، آن ماشینی که او را به جهنم میبرد، ثروتی است که از من میخواهد. خدا دوست ندارد که من به جهنم بروم، اما حالا ممکن است من وسط میدان بیفتم و بگویم من خودم دوست دارم به جهنم بروم، به من پول بده! این دعا مستجاب است و به تو پول میدهد که به خواستِ خودت به جهنم بروی. این را من از قرآن برایتان میگویم که وقتی خواستِ خدا را نخواستی و مهارِ خواست به گردن خودت افتاد، پروردگار مجبور نمیکند که تو را به بهشت ببرد. وقتی میگویی نمیخواهم، پس چه راهی را میخواهی؟ ثروت میخواهم، این ثروت هم ممکن است باعث دوزخ رفتن من بشود. دعا مستجاب میشود و بد دعایی است!
این دعا دعای سوء است، چون این دعا عاقبت من را نابود و به شر تبدیل میکند. دعا باید بکنم، اما اگر مستجاب نشد، طبق این مسائل علمی که برای شما در مسئلهٔ تقدیرات و قضای الهیه گفتم، شما اصلاً دلسرد نشوید. بدان که مولایت، پروردگارت و خالقت، عالم و حکیم است و مصلحت تو را میخواهد، تو فقط از مستجابنشدن دعا دلسرد ئ ناامید از خدا نشو؛ البته اگر مؤمن هستی! این دعا تمام شد؟ نه، تمام نشد.
تنها دنیا زمان استجابت دعا نیست
وقتی وارد قیامت میشوی، باز طبق آیات قرآن و روایات، خودش تو را صدایت میزند: بندهٔ من! میدانی چند دعا کردهای و من مستجاب نکردهام؟ عرض میکند: میدانم! مستجاب نکردم، دلسرد هم که نشدی؟ نه، بالاخره مهمان تو و ساخت تو بودیم. حالا چیزی از تو خواستیم و به ما ندادی، حتماً خیر ما نبوده است؛ برای چه دلسرد بشوم؟ آنوقت خدا پرده را کنار میزند و میگوید: غیر از این بهشتی که برای تو گذاشتهام، این نعمتها را هم خاص و ویژه برایت قرار دادهام که این استجابت دعای دنیایت است. دعایت مستجاب شد، اما زمان مستجابشدنش برای تو در دنیا نبوده و اینجا بوده است. آنوقت امام صادق میگویند: این آدم وقتی دعای مستجابشده را در آخرت میبیند و هنوز در بهشت نرفته است، میگوید ایکاش! هیچ دعایی از من در دنیا مستجاب نمیشد. حیف شد که بعضی از دعاهایم مستجاب شد، از دستم رفت! اما آنوقت اگر در دنیا مستجاب بکند، ما دیگر در آخرت طلبکار نیستیم و مدام غصه میخوریم؛ البته وقتی در بهشت میرود، غصهاش را میگیرند و دیگر آرامش و امنیت در بهشت دارد. وقتی هم میخواهند به او بگویند در بهشت برو، میگویند: «ادخلوا بسلام آمنین»، سلام یعنی امنیت کامل.
پس حرفم با شما خواهرانم و برادرانم، آنهایی که به من نامه نوشتند که ما گریه میکنیم، حال هم داریم، رو به قبله هم مینشینیم و دعا میکنیم، اما دهسال، پانزدهسال است که مستجاب نشده است. دعا مستجاب میشود، اما به ما نگفتهاند که در اینجا یا آنجا مستجاب میشود؟ دعا نمیماند، ولی شما از خدا، دین، منبر، حرم ابیعبدالله و زیر قبه دلسرد نشوید. در هیچ کجا عیب وجود ندارد و فقط یکذره عیب در منِ دعاکننده وجود دارد که اگر بعضی از دعاهایم در دنیا مستجاب بشود، مست میکنم و آنوقت کار خراب میشود. این یک چشمه که به زمان موسی مربوط بود.
نمونهٔ دوم
حالا یک چشمهٔ قرآنی به شما نشان بدهم. کدام سوره؟ سورهٔ کهف. داستان عظیمی بنا به درخواست خود موسی اتفاق افتاد که این داستان سه چشمه داشت. من نمیخواهم داستان را بگویم، چون میدانید. داستانهایی که از قرآن معروف و مشهور است، معمولاً روی منبر توضیح نمیدهم، چون مردم میدانند. روزی خود موسیبنعمران به پروردگار گفت: عالمتر از من هم هست؟ خطاب رسید: بله! چون کل علم که پیش یک پیغمبر نبوده، علم پیش خدا مقولهٔ بینهایت است و بخشی از آن علم را برابر گنجایش هر کسی عطا میکند. انبیا همه عالم بودند و عالمترینشان پیغمبر بوده است. رشتههایی از علم هم پیش خدا بوده و به انبیا نداده بوده، البته نیاز هم نبوده است؛ اگر نیاز بود و عطا نمیکرد، خدای بخیل میشد. نیاز نبود که عطا نکرده است! خطاب رسید: عالمتر از تو هم هست؛ خوشبهحال آنهایی که قلب فروتنی دارند و خوشبهحالشان موسی، اصلاً از کوره در نرفت که بگوید من سومین پیغمبر اولواالعزم و کلیمالله هستم، این بابا کیست که از من بیشتر علم دارد؟! نباید اینجوری میشد! این حرفها برای منِ کمظرفیت است، اما ظرفیت انبیا ملکوتی است.
حکایت موسی(ع) و مرد عالم
سؤال میکند عالمتر از من هم هست، خطاب میرسد: آری، هست. چقدر متواضع است! میگوید: خدایا آدرسش به من میدهی تا پیش او بروم و یاد بگیرم؟ خطاب میرسد: بله آدرس آن مردی که از تو عالمتر است(اینها در قرآن است)، در منطقهٔ مجمعالبحرین است؛ آنجایی که دو دریا بههم میپیوندد. علامت هم به او داد، موسی با یک همراه رفت و آن مرد را دید. اجازه گرفت(انبیا خیلی باادب بودند) و گفت: حاضر هستی که مدتی پیش تو باشم؟ گفت: میخواهی پیش من باشی باش، ولی تو طاقت مرا نداری و «لن تستطیع معی ابداً»، نمیتوانی با من همراه باشی. گفت: نه، من صبر میکنم و طاقت میآورم.
چشمهٔ اوّل را که نشان او داد، موسی از کوره در رفت و با داد و بیداد گفت: چرا این کار را کردی؟ این ظلم بود! مرد عالم هم به او گفت: من نگفتم طاقت همراهی با مرا نداری، چرا داد کشیدی؟ گفت: دیگر داد نمیکشم، برویم؛ اما در چشمهٔ سوم هم داد کشید. به او گفت: من نگفتم تحمل مرا نداری؟ من دیگر چشمهٔ چهارمی از علمم را به تو نشان نمیدهم و «هذا فراق بینی و بینک»، در این نقطه باید از هم جدا بشویم.
اما جریان سومی که نشان داد، این بود که موسی داشت آرام با یک مرد عالم میرفت، به یکجا رسید که چند بچهٔ قد و نیمقد -هشتساله، هفتساله، نهساله- بازی میکردند(این متن قرآن است)، آن عالم دست یکی از بچهها را گرفت و به گوشهای برد که هیچکس نمیدید، خواباند و سرش را برید؛ بعد به موسی گفت: برویم. موسی گفت: بچه که گناه و جرمی ندارد، الآن پدر و مادرش داغدار شدند و داد کشید که «اقتلت نفساً زکیة»، بیگناهی را میکشی! چهکاری است که کردی؟ عالم به او گفت: من همان اوّل کار به تو گفتم که تحمل مرا نداری، باز از کوره در رفتی! حالابیا تا فلسفه و حکمت هر سه کار را برای تو بگویم که کل را به دستور او انجام دادم و کار خود من نبوده است. خدا مالک است و آزاد است که در ملکش تصرف بکند. موسی به آن پنج-شش بچه که رسیدیم، خدا به من گفت که پدر این بچه مرد شایستهای است، مادرش نیز خانم شایستهای است و این پدر و مادر بندهٔ مؤمن و خوب من هستند؛ اما اگر این بچه بزرگ بشود، هر دو را بیدین میکند و من حیفم میآید که این زن و شوهر به جهنم بروند؛ پس این بچه را برای حفظ ارزش ایمان این زن و شوهر فدا بکنیم. بچه هم ساخت من است و ساخت پدر و مادرش که نیست؛ اگر من میگویم سرش را بِبُر، در مِلک خودم تصرف میکنم و تصرف در ملک خود که ظلم نیست. من الآن دو میلیون در جیبم است و دارم میروم که یک گلی را میبینم، عجب گلی است! گلدانش را میبینم، عجب گلدانی است! در مغازه میآیم و میگویم: آقا این گلدان با گل چند است؟ میگوید: دومیلیونودویستهزار تومان. کمتر نمیدهی؟ دویستهزار تومان هم شما نده! من دو میلیون را میدهم و گلدان را به خانه میروم، به حاجخانم میگویم: حاجخانم! ببخشید قابل شما را ندارد. این تصرف در مِلکم ظالمانه است یا تصرف محبتی است؟ خب معلوم است که تصرف محبتی است.
پروردگار بهترین محبتش را به یک زن و شوهر هزینه میکند که این زن و شوهر تا ابد به جهنم نروند؛ بنابراین حفظشان به این است که بچه فدا بشود و بچه هم که فدا شده، تکلیف نداشته است و او هم در قیامت با پدر و مادرش به بهشت میرود و اینجا هیچ ظلمی اتفاق نیفتاده است. بعد امام صادق میفرمایند: وقتی این زن و شوهر خبردار شدند که بچهشان را یکی کشته است، نمیدانستند قاتل هم در رفته، ناراحت شدند و گریه کردند. همین یک بچه راهم داشتند، بعد گفتند: ما از خدا ناامید نیستیم، پیر هم که نشدهایم، خدا به ما اولاد میدهد. بعد از مدتی خدا یک دختر به این زن و شوهر داد که خیلی دختر خوبی بود و هفتاد پیغمبر از نسل این دختر مبعوث به رسالت شد.
بهشت، پاداش صبر انسان بر مستجابنشدن دعاها
دعاهایی که کردهاید و مستجاب نشده است، امروز متوجه شدید که دلتان گرم باشد و بگویید خوب شد که مستجاب نشد. ما هم که از پشت پرده خبر نداریم، خوب شد در اینجا مستجاب نشد و در آخرت مستجاب میشود. یک رفیق داشتم که از رفیقهای دورهٔ اوّلم بود؛ یعنی من سه دوره رفیق دیدهام و ارزشهای هر دوره از دورهٔ قبلی کمتر شده است. الآن دیگر نمونهٔ آن دور اوّلیها را در هیچجا –نه در تهران، نه شهرهایی که میروم- نمیبینم.
این رفیق من با نشانههایی که میداد و من از روایات میدانستم(خودش نمیدانست، چون سواد نداشت)، یکبار در عرفات و یکبار در کاظمین خدمت امام عصر رسیده بود. امام در کاظمین پیغامی به او برای یکی از علمای تهران داده بود و در عرفات هم امام به او فرموده بودند: شب عرفه است، بیا به بیابان برویم تا برایت یک زیارت بخوانم. به من میگفت: زیارتی که برای ابیعبدالله در شب عرفه خواند(چون شب زیارتی امام حسین است)، من در طول هفتادسال عمرم(آنوقت که حضرت را دیدم، هفتادساله بودم) متن این زیارت را نشنیده بودم، کلمهبهکلمه هم در ذهنم جا میگرفت. یک ساعت کشید، اینقدر گریه کرد و من هم گریه کردم، تمام که شد، به من گفت: حاجمهدی من برای خودم کار دارم، خداحافظ! وقتی رفت، کل زیارت هم از ذهن من رفت و یک کلمهاش هم یاد من نیامد؛ چون گرفتار آلزایمر بسیار شدیدی شد که حتی ما دوستان چای که برای او میآوردیم، نصف استکان را هم که برمیداشت، اینقدر میلرزید که آن نصف چای هم در آخر میریخت.
زمانی با جمعی از دوستان به مشهد رفتیم. کل اینها هم اهل نماز شب بودند و سحرها عین روز عاشورا گریه میکردند. هیچکدام اهل گناه نبودند، اما خیلی در نماز شب برای خدا گریه میکردند. سرِ صبحانه بود، به او گفتند: حاجمهدی به حرم میروی، به حضرت رضا بگو شفاعت کند تا این آلزایمرت خوب بشود. گفت: نمیخواهد! گفتند: اینجا پیش کریم آمدهایم، آدم که پیش کریم میآید، باید بخواهد. گفت: شما میگویید بخواهم، میروم میخواهم. همگی غروب به نماز جماعت مرحوم آیتاللهالعظمی میلانی و بعد هم به حرم میآمدند. سحر آن شب که برای نماز شب بلند شد، گفت: به شما نگفتم نمیخواهد! شما بهزور گفتید که بخواهم، من هم دیشب بالای سر حضرت رضا آمدم و دو رکعت نماز خواندم، به حضرت گفتم: یابنرسولالله! پیش پروردگار شفاعت میکنی که این رعشه خوب بشود؟ قبل از نماز شب که بیدار شوم، دیدم به حرم آمدهام و امام هشتم بالای ضریح نشسته و به تکتک زائرها نگاه میکند. من تا چشمم به حضرت افتاد، سلام کردم؛ لبخند زد و جواب سلامم را داد، بعد به من فرمودند: حاجمهدی! بهخاطر این بلایی که به آن دچار شدهای، خدا پاداش ویژهای برای قیامتت گذاشته است؛ چون هرچه را از بندهٔ مؤمنش بگیرد، بهتر ابدی را در قیامت به او میدهد. دلت میخواهد به خدا بگویم که همین الآن دستت را شفا بدهد، اما آن پاداش میپرد و دیگر نیست؛ یا میخواهی آن پاداش باشد و دو-سهسال دیگر به عمرت بیشتر نمانده، با این بساز؟ گفتم: یابنرسولالله! باشد، نمیخواهم.
یکبار دیگر میگویم، برادران و خواهران! شما خوب هستید و خودتان هم اطمینان دارید که خوب هستید؛ دعا میکنید، اما مستجاب نمیشود و بعد میگویید ما که خوب هستیم و نماز خواندیم، روضه آمدیم، پول برای جهیزیه دادیم، در اربعین به زیر قبه رفتیم و دعا کردیم، اما خبری نشد؛ دلسرد نشوید! خدا به شما از خودتان مهربانتر است.
سفارش به صبر در دنیا
حالا به سراغ دعای صدیقهٔ کبری برویم که چه دعایی میکرد! این برای فردا میماند، البته با یک مقدمه. یک مقدمهٔ زیبای قرآنی که آن را باید برایتان بگویم و بعد به سراغ متن دعای صدیقهٔ کبری بروم. انشاءالله، اگر توفیق باشد و زنده بمانیم، بتوانیم؛ اگرچه من اصلاً در دو روز نمیرسم. دعای حضرت زهرا دو صفحه است و من میخواهم چهار بخش کوتاهش را برایتان بگویم که تا حالا نگفتهام. متن دعا تمام نمیشود و شاید اصلاً به اصل آن هم نرسم.
سومینبار به شما سفارش میکنم، خانمها و آقایان! با اینکه اطمینان دارید که آدمهای خوبی هستید، در شب جمعه، احیای ماه رمضان، عرفه، حرم ابیعبدالله دعا کردهاید و مستجاب نشده است، در قیامت مستجاب میشود و الآن به مصلحت ما نیست، دلسرد نشویم! دعاهای مادی را میگویم، اما دعاهای معنوی که همینجا مستجاب میشود. حالا من که نمیدانم، فرض کنید بزرگواری در بین شما خانمها باشد که گریهاش نمیگیرد و زجر هم میکشد که گریهٔ بر ابیعبدالله اینهمه ثواب دارد و از علتهای ورود به بهشت است، چرا من یکخرده اشک ندارم؟ این را دعا کنی، یقیناً مستجاب میشود. دعاهای معنوی در دنیا مستجاب میشود، اما بیشتر دعاهای مادی مستجاب نمیشود؛ چون ما گنجایش آن را نداریم.
اجابت فوری دعاهای معنوی انسان
از خدا بخواهید که ارتباطتان را با ابیعبدالله بیشتر کند، مستجاب میکند؛ گریهتان را بیشتر کند، مستجاب میکند؛ دعا کنیم که خدایا! بخشی از پول مرا هم در راه ابیعبدالله قرار بده، این پول من نماند که هیچ کاری برای سیدالشهدا نکنم و کلی در قیامت از حضرت زهرا خجالت بکشم، مستجاب میشود. آیتاللهالعظمی بروجردی در روز چهارشنبه دوازدهم شوال، وقتی که صبح شد، فرمودند: همین الآن یک محضری به خانه بیاورید، چون فردای آن هم فوت کرد. سریع رفتند و تا ساعت نه یک محضری را با دفترهایش آوردند. ایشان فرمودند: طبق قرآن از پدرم به من ارث رسیده است، سهم امام و خمس تا حالا نخوردهام و 88سال از پول جیب خودم خرج کردهام؛ اما آنچه الآن به من ارث رسیده، در بروجرد یا قم ملک است. این دوثلث برای ورثه است و یکثلث هم خدا به خودم اجازه داده که در هر کار خیری خرج بکنم. به محضری گفت: جلوی چشمم در دفتر ثبت اسناد ثبت کن که این ثلث من است و به وصی وصیت کرد کل ثلث مرا خرج ابیعبدالله کن.
این دعا مستجاب است که خدایا! مرا حسینی قرار بده، مرا گریهکن قرار بده، مرا اهل اینکه یکمقدار از پولم را در راه ابیعبدالله قرار بدهم، این مستجاب است و خیلی دعای خوبی است. انبیا یک سلسله دعا دارند که خدا در قرآن نقل کرده و تمام آن هم در دنیا مستجاب شد.