لطفا منتظر باشید

شب پنجم چهارشنبه (25-11-1396)

(تهران حسینیه سیدالشهداء)
جمادی الاول1439 ه.ق - بهمن1396 ه.ش
11.52 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابوالقاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».

 

عظمت و کرامت خانهٔ کعبه در پرتو نسبت با پروردگار

کلام دربارهٔ نماز از دیدگاه قرآن مجید، یعنی وحی الهی بود و سه آیه انتخاب شده بود: آیهٔ اوّل از سورهٔ مبارکهٔ بقره که توضیح داده شد. آیهٔ دوم از سورهٔ مبارکهٔ ابراهیم که نکات خیلی مهمی در رابطه با این آیه بیان شد. مقدمتاً لازم است دو آیه از سورهٔ مبارکهٔ آل‌عمران قرائت بشود: «إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكًا وَهُدًى لِلْعَالَمِينَ × فِيهِ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ مَقَامُ إِبْرَاهِيمَ وَمَنْ دَخَلَهُ كَانَ آمِنًا»(سورهٔ آل‌عمران، آیات 96-97) قبل از بنای خانهٔ کعبه، در آیین نوح، ادریس و آدم(علیهم‌السلام) که پیش از ابراهیم(ع) به‌سر می‌بردند، عبادت بود؛ ولی عبادت کامل و جامعی نبود و به تناسب ظرفیت مردم، عقل و روح مردمِ پیش از ابراهیم(ع) بوده است، نه اینکه عبادت از زمان ابراهیم(ع) شروع شده باشد. خانه‌ای هم در کرهٔ زمین به‌عنوان سمبل عبادت کامل وجود نداشت که عنوان قبله داشته باشد و خداوند آن خانه را به خودش نسبت داده باشد؛ اما اوّلین خانه‌ای بود که برای عبادتی جامع وضع شد، هم عنوان قبله پیدا کرد و هم به پروردگار منسوب شد. در کجا می‌گوید که منسوب به خداست؟ در سورهٔ بقره می‌فرماید: «وَعَهِدْنَا إِلَىٰ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ أَنْ طَهِّرَا بَيْتِيَ»(سورهٔ بقره،‌آیهٔ 125) همین یک‌دانه «ی» که به بیت چسبیده و «بَيْتِيَ» شده است، این خانه را به این عظمت و کرامت و شرافت درآورد.

 

قبل از اینکه پروردگار خانه را به خودش نسبت بدهد، چهاردیواری سنگی بود و سقف آن با خانه‌های دیگر فرقی نمی‌کرد. در ارادهٔ حکیمانهٔ پروردگار بود که این خانه را تشریفاً به خودش نسبت بدهد؛ نه به‌عنوان خانهٔ ملکی، بلکه خانهٔ تشریفی. حالا که من به خودم نسبت دادم، شرافت و عظمت و نور پیدا کرد. اوّلین خانه‌ای بود که برای عبادت بنا شد و خواست او هم این بود که در یک درهٔ محاصره در کوه‌های خشن، زمین ریگزار و منطقه‌ای بدون آب و علف بنا بشود. امیرالمؤمنین(ع) در «نهج‌البلاغه» می‌فرمایند: یقیناً می‌شد این خانه را در مرکزی قرار بدهد که در محاصرهٔ باغستان و گلستان، نوای بلبلان، آبشار، چشمه و رودخانه است؛ اما دیگر آنجا جای عبادت نبود، بلکه جای خوش‌گذرانی، سیزده‌به‌در و اطراق عیاشان می‌شد. درحالی‌که وجود مقدس او اراده داشت که خانه محل عبادت و قبله بشود.

 

محل خانهٔ کعبه، آزمون الهی در عبادت

چرا در منطقهٔ پر از باغ، گلستان، مرغزار و هوای بهاری با ریزش باران‌های متعادل قرار نداد و آنجا برد؟ برای اینکه مردم در عبادتش با این خانه امتحان بشوند که خیلی‌ها هم در این امتحان از زمان ابراهیم(ع) تا حالا رفوزه شده‌اند. می‌گفتند: برای چه برویم؟ به چه هدفی برویم؟ چرا به شهر بی‌آب و علفی با پنجاه درجه گرما برویم؟ اصلاً برای چه پولمان را در آنجا خرج کنیم؟ همهٔ اینها نشانهٔ رفوزگی است! بعضی‌ها هم می‌گویند که آنجا شهر غیرشیعه‌ای است، چرا ما پولمان را در شکم آنها بریزیم؟ همین‌جا خرج می‌کنیم!

 

چطور امام مجتبی و حضرت حسین(علیهما‌السلام) بعد از مرگ پیغمبر(ص)، 25 بار به‌خاطر احترام خانه (مرحوم فیض کاشانی پانصدسال پیش نقل کرده‌اند) با پای بدون کفش در آن جاده‌های خاکی و سنگلاخ مدینه تا مکه و مسجدالحرام آمدند؟ مگر آن‌وقت در دست شیعه بود؟ آن‌وقت که این دو برادر 25 بار به آنجا رفتند، هم خانه اجاره کردند، نان و گوشت و مواد غذایی خریدند، مگر از شیعه خریدند؟ آنجا دست بنی‌امیه بود و کلیدداران زمان امام مجتبی و ابی‌عبدالله(علیهما‌السلام)، سقیفه‌ای‌ها یا بنی‌امیه بودند. چرا این دو امام این حرف را نزدند و نگفتند ما جایی برویم که پر از غیرشیعه است و شکم آنها را بزرگ کنیم؟! پولمان را در شکم آنها بریزیم؟!

مگر خدا نمی‌دانست که این کعبه به‌دست دشمن می‌افتد؟ بعد از مرگ پیغمبر(ص) تا الآن هم در دست دشمن است. خدا این را نمی‌دانست تا به اینهایی که در امتحان رفوزه می‌شوند، بگوید مکه در دست بیگانگان است، به آنجا نروید! پروردگار عالم چنین حکمی ندارد. حالا دست بیگانه باشد، مگر من می‌روم که در مسجدالحرام، منا، عرفات و مشعر برای بیگانه کار بکنم؟ اینهایی که به خارج می‌روند، مگر به هتل‌هایی نمی‌روند که دست بیگانگان یهودی و مسیحی است؟ چطور آنجا برای هزینه‌کردن پولشان ایراد نمی‌گیرند، اما اینجا ایراد می‌گیرند؟ این اوّلین خانه بوده که قرآن می‌گوید: «وُضِعَ لِلنَّاسِ» به نفع دنیا و آخرت انسان بنا شده است. من دنیایی‌اش را کار ندارم، اما این خانه برای هر کسی که «لِله» به‌طرف مناسکش برود، منافع آخرتی عجیبی دارد.

 

خزائن الهی در جهان

من بحث را به‌طرف مناسک حج جهت نمی‌دهم و فقط روایتی برایتان می‌خوانم که خیلی از بزرگ‌ترهای دین ما نقل کرده‌اند. قبل از اینکه روایت را بخوانم، باید این جمله را عرض بکنم که ما از کیفیت خزائن پروردگار خبر نداریم و از قرآن، روایات و دعاها کاملاً استفاده می‌کنیم که هرچه از خزائن الهی در این جهان هستی هزینه بشود، از آن کم نمی‌شود. خزانه‌های زنده‌ای هستند که نمونه‌اش هم در دنیا هست؛ مثلاً ماده‌ای درون خورشید دارد که اگر خدا این ماده را از اوّل به او نمی‌داد تا خودش تولید شعله بکند، در فعل و انفعالی که ایجاد می‌کند، چندمیلیون سال قبل، تاریک و تکه‌پاره شده بود و دیگر حیاتی در کرهٔ زمین وجود نداشت؛ نه زنده‌ای و نه دریایی وجود داشت. در سورهٔ نبأ می‌گوید: «وَجَعَلْنَا سِرَاجًا وَهَّاجًا»(سورهٔ نبأ، آیهٔ 13) خدا این کلمه را 1500سال پیش کنار خورشید گذاشته است. «وَهَّاجً» یعنی تولیدکنندهٔ نور، نه تابش نور. این حرارت و شعله‌ها را از دل خودش تولید می‌کند که چندمیلیون سال دیگر هم به حرکتش ادامه می‌دهد و هیچ‌کس از انسان‌ها یا عالم طبیعت پشت او نیست. خدا او را ساخته و فعل و انفعالی درونش قرار داده است که نمی‌گذارد وزن و حرارتش کم بشود. روزی چندمیلیون تُن از وجود خودش هم هزینه می‌کند، ولی کوچک و تاریک نمی‌شود. این یک نمونه که ما بدانیم خزائن پروردگار، زنده هستند و شعور هم دارند و هزینه می‌کند.

 

-هزینهٔ پروردگار برای مخلوقاتش

الآن خدا رزق کل ماهیان دریا، کل پرندگان و کل حیوانات جنگلی، صحرایی، خزندگان، چرندگان، پادار و شکم‌دار (روی شکم راه می‌رود) را هزینه می‌کند. برای انسان‌ها هم هزینه می‌کند. من کتابی دارم که یک‌بار چاپ شده است. خیلی از مسائل عجیبی که از عالم طبیعت کشف شده است، در این کتاب هست. یکی این است که دانشمندان تحقیق کرده و راست گفته‌اند؛ یک تپهٔ خاکی، مثل همین تپه‌هایی که از تهران به قم یا به‌طرف شمال یا مناطق دیگر یا از قم به جنوب کشور می‌رویم و در دو طرف جاده هست، موجوداتی دارد که به چشم نمی‌آیند، اما زنده و فعال هستند، نفس می‌کشند و خوراک هم می‌خورند. نوشته‌اند: تعداد موجودات زندهٔ ذره‌بینی یک تپه آن‌قدر زیاد است که اگر این چندمیلیارد جمعیت کرهٔ زمین با آنها قاتی بشوند و بعد از دوسه روز دربیایند، نمی‌فهمند کسی به آنها اضافه یا کم شده است. خدا هزینهٔ روزی آنها را هم می‌دهد. از چه موقع تا حالا؟ ما تاریخ به‌وجودآمدن موجود زنده را نداریم، ولی تاریخی که من می‌گویم، دیگر بیشتر از این را هنوز در مراکز علمی یا مجلات علمی ندیده‌ام و این آخرین حرف است. البته شاید بعداً عوض بشود، الآن می‌گویند از عمر زمین چهارمیلیارد و پانصدمیلیون سال گذشته است. خدا در این مدت هزینهٔ روزی می‌کند، اما خزانه دست نخورده است. این روشن شد؟

 

عظمت و جایگاه کعبه

-یک نگاه به کعبه، برابر صدهزار حسنه

حالا روایت را گوش بدهید، یعنی قبول‌کردن روایت با این مسئله برایتان خیلی ساده و آسان می‌شود. کسی که وارد مسجدالحرام بشود و هیچ کاری نکند؛ نه ذکر بگوید، نه نماز بخواند و نه دعا، فقط وارد مسجدالحرام بشود و بنشیند و کعبه را نگاه بکند. وقتی نگاه کرد، سرش را برگرداند و دوباره نگاه کند، بعد سرش را پایین بیندازد و دوباره نگاه کند، بعد به سجده برود و بلند شود و دوباره نگاه کند. به هر یک‌باری که کعبه را نگاه می‌کند، پروردگار صدهزار حسنه در نامهٔ عملش ثبت، صدهزار سیئه را پاک و صدهزار درجه به درجات قیامتی او اضافه می‌کند. این عظمت بیت است! اصلاً ما نمی‌توانیم شرافت این چهاردیواری سنگی را با یک سقف تصور بکنیم. شما وقتی از مدینه به‌طرف مکه می‌آیید یا آنهایی که از جحفه، یَلملم یا شام می‌آیند، سنگ‌هایی از چهار طرف هست که به شهر نرسیده، روی سنگ نوشته «مَبْدأ الْحَرَم»؛ یعنی از چهار طرف شهر و از هر طرف چند کیلومتر حرم الهی است. ساختمان هم در آن نیست، هتل هم نیست و بیابان است؛ مگر اینکه حالا جلو رفته باشند. من تا چندسال پیش هم مبدأ حرم را دیدم، بعدش هم بیابان بود تا اینکه به اول شهر برسیم.

 

-کعبه، حرم امن الهی

فرض کنید اینجا مبدأ حرم است؛ از این نقطه که رد بشویم، وارد حرم می‌شویم (حرم یعنی همان سرزمین و خیلی به مسجدالحرام مانده است). درختی از همان درخت‌های گز که در مناطق خشک سبز می‌شود و آب هم نمی‌خواهد، بیرون حرم سبز شده است. احترام کعبه و حرم، چون زمین به کعبه وصل است و تا اینجا حرم است، درخت هم بیرون حرم است، ولی وقتی آفتاب درمی‌آید، سایهٔ شاخه‌های درخت به این طرف و داخل حرم می‌افتد. خود درخت در حرم نیست و فقط آفتاب می‌تابد. آنجا آفتاب مستقیم می‌تابد. شب و روز مکه در کل سال، 24ساعت آن نصف به نصف است؛ یعنی دوازده ساعت آن روز و دوازده ساعت هم شب هست. خورشید وقتی طلوع می‌کند، آفتاب روی این درخت می‌آید، سایهٔ یک شاخه‌اش، آن‌هم نوک شاخه در حرم افتاده است. صدتا کبوتر، گنجشک و کلاغ روی این درخت آمده‌اند و استراحت کرده‌اند. حاجی مُحرِم است و می‌خواهد وارد حرم ‌شود؛ یعنی هنوز بیرون و داخل اتوبوس یا سواری است، شیشه هم پایین است. صدتا، دویست‌تا، سیصدتا کلاغ، گنجشک یا کبوتر روی این درخت نشسته‌اند، حاجیِ مُحرم در بیرون حرم دستی تکان می‌دهد و دویست‌ کبوتر می‌پَرند؛ واجب است که دویست گوسفند قربانی کند! چون این حیوانات روی سایهٔ درختی نشسته بودند که در حرم بوده و او آنها را ناامن‌ کرده است. حرم محل امن الهی است. این عظمت بیت است!

 

امر پروردگار بر ساخت کعبه

«إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ» جالب اینکه «وُضِع» را در آیه با فعل مجهول آورده و «وَضَعَ» نگفته است؛ یعنی من این خانه را بنا نکردم و کار منِ خدا نبوده، بلکه دستور من بوده و جبرئیل را فرستادم که حدود بیت را معلوم کرد؛ مثل معمارها که می‌خواهند چیزی را بسازند، گچ می‌ریزند. جبرئیل آمد و حدود بیت را معلوم کرد، من بیت را نساختم و فقط به ساختنش امر کردم. امین وحی رفته و حدود بیت را معلوم کرده، بعد به دو پیغمبر خدا (یک پیغمبر اولوالعزم، ابراهیم(ع) پدر تمام انبیای بعد از خودش، یکی هم اسماعیل(ع) پدر پیغمبر اسلام، زهرا(س) و دوازده امام) با آن باطنشان دستور دادم این خانه را روی این حدودی بنّایی کنید که جبرئیل به شما نشان‌ داده است.

تمام کاخ شهان جایگاه جغد شود ×××××××× بساز کاخ محبت که خالی از خلل است

 

-رسوخ وجود الهی ابراهیم(ع) در باطن کعبه

من با چشمم دیدم؛ در کشور هلند سه روز منبر داشتم، کاخی در هلند برای شاهان گذشتهٔ هلند بود؛ همچنین کاخ «ورسای» در فرانسه که بعضی از اینها چهارصد اتاق داشت. چقدر ظالم در دنیا زیاد بوده است! همانی که قبلاً در اینجا ادعای شاهی داشت، چندین کاخ داشت؛ کاخ سعدآباد، کاخ نیاوران، کاخ صاحب‌قرانیه، کاخ مرمر. بقیه‌اش را من نمی‌دانم که جاهای دیگر هم داشته‌اند یا نه! چندهزار سال است که این بیت سرپاست و تا قیامت هم سرپاست، چرا سرپاست؟ چون وجود الهیِ ابراهیم(ع) در باطن این خانه رسوخ کرده است. خانه به سنگ و گل برپا نیست و بقا ندارد، بلکه با حقیقت ابراهیم(ع) برپاست و تداوم دارد.

 

منافع خانهٔ کعبه برای انسان

دو کلمه هم راجع‌به این خانه می‌گویم:

 

الف) ثواب نگاه به مسجدالحرام

«مبارکاً» این خانه بسیار سودمند است که یک سود آن نیز همین نگاه‌کردن است. شما یک نگاه می‌کنی، سیصدهزار بُرد معنوی می‌بری.

 

ب) ارزش خواندن نماز در خانهٔ خدا

اگر نگاهت را گذاشتی و بلند شدی و گفتی نماز مغرب و عشایم را که خواندم، دو رکعت نماز روبه‌روی بیت بخوانم؛ وقتی هر دو رکعت نمازت تمام می‌شود، دومیلیون ثواب در نامهٔ عملت ثبت می‌شود. اکنون سؤال این است: من دوسال نماز صبح نخواندم، شش‌ماه نماز ظهر و عصر نخواندم، یک‌سال نماز مغرب و عشا نخواندم؛ هفت‌هشت‌تا دو رکعتی در مسجدالحرام و روبه‌روی بیت بخوانم، جای آن نمازهای واجب را می‌گیرد که قبلاً نخوانده‌ام؟ به‌اندازهٔ یک جو نمی‌گیرد! پروندهٔ نمازهای واجب را جدا بکنید، چون هیچ‌چیزی در این عالم جایگزین نمازهای واجب نیست.

 

من این روایت را خیلی وقت پیش شنیده بودم و دوست داشتم که مدرک روایاتِ شنیده‌ام را ببینم. خوشبختانه به‌دنبال مطلب دیگری می‌گشتم، این روایت را دیدم. مرد شیعه‌ای به امام صادق(ع) گفت: استخاره‌ای برای من بگیرید. من نمی‌دانم استخارهٔ زمان امام صادق(ع) چطوری بوده است! امام برای او استخاره گرفتند و ظاهراً استخاره با قرآن نبوده، فرمودند: بد است! آن مرد رفت، سه‌ماه دیگر آمد و خدمت امام عرض کرد: مرا می‌شناسید؟ فرمودند: همان شخصی هستی که سه‌ماه پیش برای استخاره آمد. گفت: بله؛ استخارهٔ شما امام معصوم بد آمد، ولی به استخاره گوش ندادم. من استخاره کردم که از مدینه به شام بروم، جنسی بفروشم و جنس دیگری بخرم. با اینکه به استخاره‌ام بد آمد، من رفتم و به استخاره پشت کردم، ده‌هزار دینار طلا استفاده کردم. ده‌هزار دینار طلا در آن‌وقت خیلی پول بوده است! حضرت فرمودند: باز هم استخاره‌ات بد است! گفت: دیگر برای چه یابن‌رسول‌الله؟ فرمودند: در این سه‌ماه سفرت یک‌ روز نماز صبحت قضا شد که اگر کل آن سرمایه و پول را در راه خدا بدهی، جای خالی نماز واجبت را پر نمی‌کند و باز هم بد است.

 

هر رکعت نماز مستحب در مسجدالحرام یک‌میلیون رکعت محاسبه می‌شود؛ فقه مطلب جالب دیگری هم دارد که این است: مسافر می‌تواند نمازش را در مسجدالحرام کامل و تمام بخواند؛ چون به مقصد رسیده و دیگر جاده‌ای نمانده است که طی کند. مسافر در حرم ابی‌عبدالله(ع) هم می‌تواند نمازش را تمام بخواند؛ چون آنجا هم به مقصد رسیده و دیگر مسافر نیست، بلکه مقیم است. ائمهٔ ما زیاد به کربلا می‌رفتند و نمازشان را در حائر تمام می‌خواندند، با اینکه مسافر بودند. این گوشه‌ای از منفعت‌ بیت است.

 

ج) چراغ هدایت برای عالم

«وَهُدًى لِلْعَالَمِينَ»، چطوری این خانه «هُدًى لِلْعَالَمِينَ» است؟ به‌خاطر وجود ابراهیم(ع) و دینش و وجود مبارک رسول خدا(ص) که ندای توحید، وحی، احکام و اخلاق را از کنار بیت سر داد؛ تا حالا هم «هُدًى لِلْعَالَمِين» آن کار می‌کند و در آینده هم کار می‌کند. این «هُدًى لِلْعَالَمِين» در زمان امام عصر(عج) فراگیر می‌شود. این آیهٔ اوّل از دو آیه‌ای که عرض کردم.

 

نشانه‌های رحمت و ربوبیت پروردگار در سرزمین عرفات

-آمرزش بندگان در صحرای عرفات

«فِيهِ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ»(سورهٔ آ‌ل‌عمران، آیهٔ 97) نشانه‌های رحمت، لطف، ربوبیت و احسانم در این منطقه روشن است. «بَیّنَه» یعنی نشانه؛ نشانهٔ رحمت و مغفرت من در این منطقه آشکار است. ائمهٔ ما می‌فرمایند: هر کسی که از ساعت دوازده ظهر روز نهم ذی‌الحجه تا غروب این روز در عرفات است، آمرزیده می‌شود. به حضرت عرض می‌کنند: ولو دشمن اهل‌بیت(علیهم‌السلام) باشد؟ می‌فرمایند: اگرچه دشمن اهل‌بیت باشد، در آن چندساعت آمرزیده است؛ اگر آمرزش را نگه دارد که نگه داشته و اگر غروب با حالت کینه بیرون برود، اینجا مغضوب خدا می‌شود. تا وقتی در عرفات است، اینجا برکات است.

 

-مقام ابراهیم(ع) از آیات بینات

یکی از آیات بینات، مقام ابراهیم(ع) است؛ جایگاهی که ابراهیم(ع) ایستاد و این خانه را بنا کرد. برادرانم و خواهرانم! مگر کف پای ابراهیم(ع) چقدر ارزش معنوی داشته که خدا آنجا را مقام قرار داده و در قرآن فرموده است: «وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقٰامِ إِبْرٰاهِیمَ مُصَلًّی»(سورهٔ بقره، آیهٔ 125) نماز طواف خود‌تان، چه طواف عمرهٔ تمتع، چه طواف حج تمتع و چه طواف نسا را باید در جایی بخوانید که ابراهیم(ع) کف پا گذاشته است؛ اگر این سه‌تا دو رکعت را در آنجا نخوانید و در حجر، آن‌طرف بیت یا در خود خانه بروید، قبول نمی‌کنم و باطل است. جایی بایستید و نماز بخوانید که کف پای ابراهیم(ع) آنجا را تبرک کرده است.

 

-درخواست ابراهیم(ع) از خداوند

امشب تا حدی ابراهیم(ع) را بیشتر شناختید؛ این ابراهیم(ع) است که با اشک چشم، زاری و دعا و التماس به پروردگار عالم می‌گوید: «رَبِّ اجْعَلْنِي مُقِيمَ الصَّلَاةِ»(سورهٔ ابراهیم، آیهٔ 40) خدایا! مرا در نماز پابرجا قرار بده. «وَمِنْ ذُرِّيَّتِي» خدایا! نسل من را از اسحاق و اسماعیل تا قیامت مقیم در نماز قرار بده. چقدر نماز مهم است! خدا می‌داند دو رکعت نماز واقعی چه برکاتی دارد!

 

حکایتی شنیدنی از اثر نماز

پدرم برایم نقل می‌کرد و می‌گفت: ایام نوجوانیِ من که در تهران زندگی نمی‌کرده و هفتاد فرسخ دور از تهران در منطقه‌ای زندگی می‌کرد که دره‌مانند و پر از کوه بوده است. پشت کوه‌های آن منطقه دزد سرگردنه بود که گرسنه بودند، جلوی مسافرها و کاروان‌ها را می‌گرفتند و آنها را لخت می‌کردند. یکی از همشهری‌هایم از قافله عقب مانده بود، با قاطر بار می‌برد تا پشت کوه در دهات‌هایی که به اصفهان می‌خورد، جنس بفروشد. دوسه دزد سرگردنه جلوی او را گرفتند و گفتند: بارت را بینداز! تو را نمی‌کُشیم و قاطرت را هم نمی‌خواهیم، اما تمام بار را بینداز. به او گفته بود که این بار شاید یک‌سوم سرمایهٔ من باشد، به من و زن و بچه‌ام رحم کنید! گفتند: بارت را بینداز. گفت: بارم را انداختم.

 

وقتی آماده شدم که سوار بشوم و برگردم، اذان ظهر شد؛ دیدم این دزدی که گردن‌کلفت‌تر بود (آن دوتا یا بچه‌هایش یا نوچه‌اش بودند)، وضو گرفت و به نماز ایستاد. چه نمازی هم خواند! من داشتم دیوانه می‌شدم که این دزدی چیست و این نماز چیست؟! وقتی نمازش تمام شد، نمی‌دانستم بخندم یا گریه کنم! به او گفتم: تو یک‌سوم مال مرا بردی و من دست‌خالی برمی‌گردم؛ با این دزدی‌ات، برای چه نماز خواندی؟ گفت: من دزد هستم، اما اگر همهٔ درهای فیوضات الهی را به روی خودم ببندم، یک در را باز می‌گذارم که اگر روزی دستم را گرفت و توبه کردم، بتوانم به محضرش راه پیدا کنم. یک در را باز می‌گذارم که آن‌هم درِ نماز است.

 

ایشان می‌گفت: چهارپنج‌سال از این ماجرا گذشت. این آقایی که بارش را دزد زده بود، واجب‌الحج شد. در آن‌وقت هم ماشین و طیاره نبود، سه‌چهار ماه طول می‌کشید تا با شتر، قاطر یا اسب به مکه بروند. وقتی از مکه برگشت، همشهری‌ها برای دیدنش و گفتن زیارت قبول رفتند. به او گفتند: آنجا چه‌چیزی دیدی؟ گفت: دیدنی‌های آنجا را نمی‌خواهد از من بپرسید، ولی در عرفات در چادر نشسته بودم که یکی با چشم گریان وارد چادر منطقهٔ ما شد؛ معلوم شد که این زائر هم برای منطقهٔ خودمان است. جلوی من زانو زد و همین‌جوری که زارزار گریه می‌کرد، به من گفت: حاج‌آقا مرا می‌شناسی؟ گفتم: نه! گفت: من همان دزد سرگردنه هستم که بارت را انداختم. من بار هر کسی را بردم، رفتم و حمّالی یا عملگی کردم، پولشان را دادم یا حلالم کردند؛ اما تو مانده بودی که پیدایت نمی‌کردم. من هم با عملگی و کار مستطیع شدم و به مکه آمدم. در اینجا از خدا خواستم که اگر آن بنده‌ات اینجاست، نشانم بده که یا پولش را بدهم یا مرا حلال کند.من  بلند شدم، او را بغل کردم، گریه کردم و گفتم: حلالت! گفت: به تو نگفتم که یک در را باز می‌گذارم که اگر روزی خواستند دستم را بگیرند، راه داشته باشم. بهترین دری که آدم باز بگذارد، همین درِ نماز است. چقدر عجیب است وقتی نگاهی به آدم بکنند، آن‌هم از طریق درِ نماز! آن نگاه غوغا می‌کند!

برچسب ها :