لطفا منتظر باشید

شب ششم پنجشنبه (26-11-1396)

(تهران حسینیه سیدالشهداء)
جمادی الاول1439 ه.ق - بهمن1396 ه.ش
11.43 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابوالقاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».

 

قرآن، احسن کتاب‌ها

پروردگار که کافی است فقط قرآن را دلیل بر وجودش بدانیم، تعریفی از قرآن می‌کند که این است: این کتاب احسن است؛ یعنی حدّ نهاییِ نیکویی و زیبایی را در همهٔ شئونش (انتخاب کلمات، چینش کلمات، نظم آیات و سوره‌ها) دارد. دراین‌زمینه، بین کتب عالم تا قیامت و همچنین در مفاهیم و معانی آیات بی‌نظیر است. کتابی را نمی‌توان پیدا کرد، حتی کتا‌ب‌هایی که پیش از خود قرآن مجید بوده که احسن این کتاب در معنا و مفهوم باشد. خدا آراستگی را با این کتاب تمام کرده و جا نگذاشته دیگر که آراسته‌تر بشود و همهٔ حقایقِ کتاب، احسن است.

 

معرفی مردان و زنان اسوه در قرآن

یک مسئله‌ای که در این کتاب احسن است، معرفی افرادی در بین مردان و زنان است که اگر همهٔ انسان‌ها بخواهند سرمشق کاملی برای زندگی‌شان قرار بدهند، باید این مردان و زنان را سرمشق قرار بدهند. مهم هم این است که قرآن تفکیک هم نکرده، بگوید این مرد اسوهٔ گروه مردان و این زن اسوهٔ گروه زنان است. زنانی که معرفی کرده، این‌قدر در ارزش‌ها کامل، جامع و احسن هستند که حتی این زن‌ها را هم سرمشق مردان معرفی کرده است. یک آیه‌اش را از باب نمونه برایتان قرائت می‌کنم.

 

آسیه، سرمشق همهٔ مردان و زنان مؤمن

خدا در کتاب احسن می‌گوید: «وَ ضَرَبَ اَللّٰه مَثَلاً لِلَّذِینَ آمَنُوا»(سورهٔ تحریم، آیهٔ 11)؛ «مثلاً» در اینجا به‌معنی سرمشق، الگو و اسوه است؛ «لِلَّذِینَ آمَنُوا» هم جملهٔ جامعی است و فقط مردها نیستند. «المُؤمِنُون وَ المُؤمِنَات» که در سورهٔ توبه است، شامل مردان مؤمن و زنان باایمان می‌شود. «لِلَّذِینَ آمَنُوا» هم همهٔ مردان باایمان و هم زنان با ایمان را تا برچیده‌شدن نظام عالم شامل می‌شود. آیه روشن است: «وَ ضَرَبَ اَللّٰه مَثَلاً لِلَّذِینَ آمَنُوا اِمْرَأَتَ فِرْعَوْنَ» من به تمام مؤمنین و مؤمنات تا قیامت (آیهٔ شریفه مدت هم نگذاشته است) یک سرمشق نشان می‌دهم. این سرمشق چه‌ کسی است؟ «اِمْرَأَتَ فِرْعَوْنَ» همسر فرعون.

 

-مطهرون، درک‌کنندهٔ باطن قرآن

من وقتی بعضی از این آیات قرآن را می‌خوانم یا می‌نویسم یا در کیفیت، شکل و رده‌بندی آیه فکر می‌کنم که چند حقیقت می‌توان از این آیه درآورد! ما خیلی محدود هستیم، اما پیغمبر اکرم(ص) می‌فرمایند: هر آیه‌ای مثل «وَالْعَصْر» که یک آیه است، دارای هفتاد باطن غیبی است و هر کدام از آن هفتادتا هم دارای هفتاد باطن غیبی است. ما این را نمی‌فهمیم؛ آنچه ما می‌فهمیم، این است که عصر به‌معنای یک قطعهٔ زمان (بعدازظهر یا عصر) است یا به‌معنای یک زمان و عصارهٔ فشرده است. این یک‌ی از آن هفتادتاست، پس 69 تای دیگر چه؟ بعد از این هفتاد‌تای اوّل، هر یک‌دانه‌اش هم هفتادتای دیگر با مسائل معنوی پیوند دارد. آنها چیست؟ ولی هر کسی به‌اندازهٔ فکر، عقل، درس و از همه مهم‌تر، به‌اندازهٔ طهارت باطنش، «لاٰ یمَسُّهُ إِلاَّ اَلْمُطَهَّرُونَ»(سورهٔ واقعه، آیهٔ 79) این قرآن من چیزی نیست که همه به آن برسند. «مَس» یعنی رسیدن و تماس؛ فقط این کتاب را «مُطهرون» می‌فهمند که چه دریایی از معارف و معانی و به قول سیدالشهدا(ع)، حقایق و لطایف و دقایق در این کتاب است. 

من گاهی که آیات را می‌خوانم، روی آن فکر می‌کنم و می‌نویسم و برداشت‌هایم را درمی‌آورم، آنجا می‌فهمم سورهٔ حشر چه می‌گوید! «لَوْ أَنْزَلْنٰا هٰذَا اَلْقُرْآنَ عَلیٰ جَبَلٍ لَرَأَیتَهُ خٰاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیةِ اَللّٰهِ»(سورهٔ حشر، آیهٔ 21﴾ اگر من این قرآن را به کوه نازل می‌کردم، متلاشی می‌شد؛ چون تحمل آن را نمی‌آورد. بار معنویتش این‌قدر سنگین است که کوه را «مِنْ خَشْیةِ اَللّٰهِ» از بیم عظمت خدا تکه‌پاره می‌کرد! شما بار این آیه را ببینید که چقدر سنگین است!

 

-خلوص آسیه در عمل به معارف الهی

اصلاً آدم نمی‌تواند سنگینی بار معنویت آیهٔ شریفه را بفهمد که پروردگار می‌گوید: من می‌خواهم برای کل مؤمنین از زمانی که قرآن نازل می‌شود تا روز قیامت، سرمشقی معرفی کنم که اگر می‌خواهند به کمال برسند، انسان واقعی بشوند، رضایت مرا جلب کنند، به مغفرت و رحمت من برسند و فردای قیامت با نبییّن و صدیقین و شهدا و صالحین هم‌نشین بشوند، از این زن درس و سرمشق بگیرند. این خانم چه‌کار کرده و خودش را به کجا رسانده است؟ چه درکی از توحید، نبوت، شخصیت کلیم‌الله، معارف و احکام الهی داشته است؟ از نظر عمل هم چقدر خلوص داشته است؟ آن‌هم در دربار! آخر در دربارهای دنیا که آدم حسابی پیدا نمی‌شود و گاهی اصلاً آدم پیدا نمی‌شود. شما همهٔ قرآن مجید را بگردید، پروردگار یک‌نفر را در دربار به‌عنوان مؤمن آل‌فرعون معرفی کرده است. در دربارهای فعلی دنیا که آدمی وجود ندارد! این آیه خیلی بار معنوی سنگینی دارد که خدا اسم هم می‌برد و می‌فرماید: «اِمْرَأَتَ فِرْعَوْنَ» زن فرعون.

 

طغیان روحی و فکری فرعون بر پروردگار

پروردگار فرعون را در چند سوره جلوتر معرفی می‌کند: «إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلاٰ فِی اَلْأَرْضِ»(سورهٔ قصص، آیهٔ 4)؛ «عَلاٰ فِی اَلْأَرْضِ» یعنی بدبخت، این‌قدر طغیان روحی و انحراف فکری داشت که به مردم مصر گفت: «أَنَا رَبُّکمُ اَلْأَعْلیٰ»(سورهٔ نازعات، آیهٔ 24) شما هر چندتا ربّ دارید، به من چه! این بت ربّ شماست، این شخص ربّ شماست، خدا ربّ شماست؛ ولی من «ربّ اَعْلی» در این عالم برای شما هستم. این طغیان روحی و فکری است. اگر می‌گفت «أَنَا رَبُّکمُ»، می‌گفتیم یک اشتباهی کرده است؛ اما می‌گوید: «أَنَا رَبُّکمُ اَلْأَعْلیٰ» من ربّ برتر هستم! یعنی از همهٔ ربّ‌ها و ارباب‌ها در این عالم، حتی از این ربّی که موسی به شما می‌گوید، من برتر هستم. این طغیان است!

 

جنایات فرعون در حق مردم

الف) شکستن وحدت مردم

«وَ جَعَلَ أَهْلَهٰا شِیعاً»(سورهٔ قصص، آیهٔ 4) جنایتی که فرعون کرد، وحدت ملت را خرد کرد، جامعهٔ یک‌دست را به جامعهٔ چنددست تبدیل کرد و همه با هم مخالف بودند. این حزب با آن حزب، این دوتا با حزب سوم، این سه‌تا با حزب چهارم؛ همه را با هم مخالف کرد. در این مخالفت‌ها هم خیلی خوب می‌شود از آب گل‌آلود ماهی گرفت. این هم یک کار او بود که وحدت بندگان من را خرد کرد و شکست.

 

ب) کشتار نوزادان و سوزاندن دل مادران

«یذَبِّحُ أَبْنٰاءَهُمْ» قدیمی‌ها روی منبر می‌گفتند: برای هر زن حامله مأمور گذاشته بود که وقتی بچه‌ای به‌دنیا می‌آید، سرش را ببرّد؛ ولی جوان‌های مردم را هم می‌کشت و فقط کشتن بچه‌ها نبود که حالا این نوزاد را بکشیم، نکند موسی باشد! «وَ یسْتَحْیی نِسٰاءَهُمْ» اینجا هم ایهامی در آیهٔ شریفه هست که من یکی از آنها را کنار بگذارم و نگویم و دومی‌اش را بگویم: مادرها را زنده می‌گذاشت که به داغ بچه‌ها بسوزند و رحم نداشت!

 

ج) به بردگی گرفتن ضعیفان و بیچارگان

«یسْتَضْعِفُ طٰائِفَةً مِنْهُمْ» بخشی از جامعه را نوکر بخش دیگر کرده بود. اینها باید تمام حمالی‌ها را می‌کردند و آنها شکم‌هایشان را بزرگ می‌کردند. اینها باید همه کارها را می‌چرخاندند و دیگران نتیجهٔ کار اینها را می‌بردند و می‌خوردند. «إِنَّهُ کٰانَ مِنَ اَلْمُفْسِدِینَ» «إنَّ» یعنی یقیناً، شک نکنید که فرعون از مفسدین بود. «مُفْسِد» اسم فاعل است، یعنی لحظه‌به‌لحظه اهل تباهکاری بود و تا وقتی غرق شد، قطع نمی‌کرد.

 

آسیه، معلم ارزش‌های والای انسانی

آن‌وقت خانم او در کنار این مرد چه کرده که پروردگار می‌گوید: اگر بناست درس زندگی دنیا و آخرت بگیرید، از این زن درس بگیرید. «وَ ضَرَبَ اَللّٰه مَثَلاً لِلَّذِینَ آمَنُوا اِمْرَأَتَ فِرْعَوْنَ» هم مردهای مؤمن و هم زن‌های مؤمن از او درس بگیرند. این یک نمونه زن که پروردگار معرفی کرده تا شاگردی کنید. این زن استاد معنویت و معلم ارزش‌های بالاست و  خدابه تمام مردان و زنان مؤمن می‌گوید که شاگردی کنید. سرمشق یعنی چه؟ یعنی برو و یاد بگیر، از او رنگ و شکل بگیر. این یک کار قرآن که احسن است. حالا شما این احسن بودن قرآن را به مسائل قرآن تقسیم کنید، همه احسن می‌شوند. یک کار احسن قرآن، معرفی‌ معلم کامل است که زانو بزنید، ادب کنید و از او درس بگیرید تا به رحمت، مغفرت، بهشت، رضوان و جنت من برسید.

 

ابراهیم(ع)، اسوه‌ای کامل برای بشر

-قرآن، هشدار و تذکری برای همه

یک آیه هم راجع‌به مردانی بخوانم که سرمشق قرار داده است. همین آیه‌ای که می‌خواهم بگویم، مخصوصاً خدا کلمهٔ اسوه، یعنی سرمشق را در آن آورده است. آنجا «مثلاً» آورده و می‌فرماید: «وَ ضَرَبَ اَللّٰه مَثَلاً لِلَّذِینَ آمَنُوا»؛ اما اینجا کلمهٔ اسوه را آورده است و می‌فرماید: «قَدْ کٰانَتْ لَکمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی إِبْرٰاهِیمَ»(سورهٔ ممتحنة، آیهٔ 4) اگر دوست دارید! خدا کسی را در دنیا اجبار نمی‌کند و فقط یک‌جا مجبور می‌کند که آن‌هم در قیامت و برای اهل دوزخ است. آنها را در جهنم هُل می‌دهد که نمی‌توانند کاری بکنند؛ اصلاً می‌گوید با زنجیر ببندید و بکشید و به آنجا بیندازید. در قرآن می‌خوانیم: «خُذُوهُ فَغُلُّوهُ × ثُمَّ اَلْجَحِیمَ صَلُّوهُ»(سورهٔ حاقة، آیات 30-31). هیچ‌کس هم دلش نمی‌خواهد که به جهنم برود، اما می‌برند و اجبار است. 

 

خدا در دنیا هیچ‌کس را مجبور نمی‌کند؛ چنان‌که در قرآن آمده است: «إِنْ هُوَ إِلاّٰ ذِکرٌ لِلْعٰالَمِینَ»(سورهٔ ص، آیهٔ 87) قرآن من هشدار و تذکر و درسی برای تمام جهانیان است؛ «لِمَنْ شٰاءَ مِنْکمْ أَنْ یسْتَقِیم»(سورهٔ تکویر، آیهٔ 28) البته اگر دلتان بخواهد که انسان مستقیمی بار بیایید! دلتان هم نخواهد، به‌سراغ قرآن من نمی‌آیید، جای دیگری می‌روید و از آنها سرمشق می‌گیرید؛ در قیامت هم با صدجور کجی‌ومُعوجی وارد محشر می‌شوید. «لِمَنْ شٰاءَ مِنْکمْ أَنْ یسْتَقِیم» از آیاتی است که نشان می‌دهد خدا بشر را آزاد آفریده است؛ اما اگر دلتان نمی‌خواهد، همهٔ فرهنگ‌های غیرقرآنی کمرتان را می‌شکند، تکه‌پاره‌تان می‌کند، کجی در شما ایجاد می‌کند و بدی‌ها را در وجودتان رشد می‌دهد.

 

-مسئولیت و تعهد ابراهیم(ع) به کلمات

اگر بخواهید مستقیم بار بیایید، یک معلم و سرمشق کامل که هیچ‌چیزی کم ندارد، ابراهیم(ع) است. شما نمی‌توانید یک ایراد از ابراهیم(ع) بگیرید. قرآن در سورهٔ بقره می‌فرماید (این هم خیلی آیهٔ فوق‌العاده‌ای است): «وَإِذِ ابْتَلَىٰ إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ»(سورهٔ بقره، آیهٔ 124) چون «کلمات» در اینجا مبهم است، امام باقر(ع) می‌گویند: من کلمات را به ابراهیم مسئولیت دادم. کلمات چیست؟ خود آیه نمی‌گوید، ولی وجود مقدس حضرت باقر(ع)، سی مسئلهٔ اعتقادی، اخلاقی، عملی و فکری را بیان می‌کنند که مرحوم طبرسی در جلد اوّل «مجمع‌البیان» به این سی مسئله اشاره کرده است. البته با به‌کارگرفتن سه آیه که در هر آیه‌ای ده واقعیتِ مسئولیتی هست. امام باقر(ع) می‌گویند: او به سی مسئولیت از جانب خدا متعهد شد. 

 

با این سی مسئولیت چه‌کار کرد؟ یکی از آنها این بود: حالا که عمری (هشتادسال) است بچه‌دار نشده‌ای و به تو بچه داده‌ام و الآن هم چهارده‌ساله شده است. این بچهٔ کاملِ جامعِ عالی را ببَر و سرش را ببُر! هیچ درنگ نکرد، چون قرآن می‌گوید: «فَأَتَمَّهُنَّ» مسئولیت‌ها را در زندگی‌اش پر کرد. این‌گونه نبود که به پروردگار بگوید: من سر بچهٔ چهارده‌ساله را ببُرم، به چه درد این عالم و دین می‌خورد؟ خدایا! باطن آن را برای من بگو که با دل راحت بروم و سرش را ببُرم. بی‌درنگ به پسرش گفت: «یا بُنَی إِنِّی أَریٰ فِی اَلْمَنٰامِ أَنِّی أَذْبَحُک» و بچه هم بی‌درنگ گفت: «یٰا أَبَتِ اِفْعَلْ مٰا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِنْ شٰاءَ اَللّٰه مِنَ اَلصّٰابِرِینَ»(سورهٔ صافات، آیهٔ 102).

 

مقیم نماز بودن، خواستهٔ ابراهیم(ع)

اینها مقدمه بود و به مطالب پنج‌شب قبل برمی‌گردم؛ وجود مقدس پروردگار در آیه می‌گوید: «قَدْ کٰانَتْ لَکمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی إِبْرٰاهِیمَ»(سورهٔ ممتحنه، آیهٔ 4) ابراهیم(ع) معلمی است که من سی مسئولیت به او ارائه کردم که هر سی‌تا را کامل و جامع انجام داد. این ابراهیم سرمشق شماست. این سرمشق را ببینید که چقدر برای نماز اهمیت قائل است و چقدر زیبا به نماز معرفت دارد؛ چقدر زیبا آثار نماز را در دنیا و آخرت می‌داند و چقدر روشن جایگاه نماز را در بین عبادات می‌شناسد. در قرآن (سورهٔ ابراهیم) می‌گوید: آمده و گدایی می‌کند؛ دعا یعنی گدایی فقیر از غنی مطلق. دعای انبیا با تضرع و زاری و فروتنی بوده و به این راحتی نبوده است. دعا هم می‌دانید که برای چه موقع است؟ برای آخرهای عمرش هست و برای جوانی‌هایش نیست. 

 

قرآن دعاهای جوانی‌هایش را هم نقل کرده، مثلاً یک دعای جوانی‌‌اش این است: «رَبِّ هَبْ لِی حُکماً وَ أَلْحِقْنِی بِالصّٰالِحِین»(سورهٔ شعراء، آیهٔ 83﴾؛ اما این دعا برای بعد از ساخته‌شدن خانهٔ کعبه است. مسجدالحرام مثلاً دیوارکشی شده و مناسک حج به او الهام شده، دعا برای آخرهای کار است. آدمی که «أَتَمَّهُنَّ» است، کم ندارد و منبع همهٔ ارزش‌هاست، با گدایی و تضرع و زاری در پیشگاه پروردگار می‌گوید: «رَبِّ اِجْعَلْنِی مُقِیمَ اَلصَّلاٰةِ»(سورهٔ إبراهیم، آیهٔ 40) خدایا! مرا مقیم نماز قرار بده تا از این نماز دلسرد نشوم و روی برنگردانم. خدایا! یک‌رکعت نماز از دستم نرود. خدایا! فقط خودم نمی‌خواهم مقیم نماز باشم، «وَ مِنْ ذُریَّتی» بلکه این نسل من را هم را مقیم نماز قرار بده. 

 

بندگان من، اگر می‌خواهید درس بگیرید، این بهترین درس برای شماست؛ من دیگر حاشیه نروم که الآن عده‌ای از نسل جوان ما از چه کسانی درس می‌گیرند و چه چیزهایی درس می‌گیرند که نه به درد دنیایشان می‌خورد و نه آخرت! دخترهای جوان از چه کسانی درس می‌گیرند و چه چیزهایی درس می‌گیرند که نه‌تنها به درد دنیا و آخرت آنها نمی‌خورد، بلکه برای دنیا و آخرتشان ضرر دارد. این معلم احسن که قرآن احسن معرفی کرده و این عمل هم که اسم آن نماز است، یک عمل احسن است: «حَیّ عَلی خیرِ الْعَمل»، بهترین و نیکوترین عمل. این خواستهٔ ابراهیم(ع) است.

 

اهمیت به خانواده در دعای ابراهیم(ع)

آن نکتهٔ «اِجْعَلْنِی» را هم باز یادآوری کنم که پریشب عرض کردم؛ «اِجْعَلْنِی» یعنی خدا می‌گوید: مدیر خانواده! اوّل خودت با معرفت و شوق و اشتیاق به‌دنبال نماز برو؛ ابراهیم(ع) می‌گوید: اوّل خودم، یعنی من اگر در خانهٔ خودم تنبل و کسل باشم و نماز نخوانم، اهل خانه هم نمازی نمی‌شوند. در قرآن می‌خوانیم: «قُوا أَنْفُسَكُمْ»(سورهٔ تحریم، آیهٔ 6) مراقب اوّل خودت باش، «وَأَهْلِيكُمْ نَارًا» بعد هم مراقب زن و بچه‌‌ات باش. شما اوّل کاری بکنید که جهنمی نشوید. وقتی شما جهنمی نشوید و مواظب باشید، «وَأَهْلِيكُمْ» زن و بچه‌تان هم جهنمی نمی‌شوند. شما باید سرمایه‌گذاری کنید.

 

داستان صدیقهٔ کبری(س) و دلتنگی برای پدر

دختر پیغمبر(ص) تازه یک‌روز است که ازدواج کرده و دیگر از خانهٔ بابا بیرون آمده است. امیرالمؤمنین(ع) قبلاً خانهٔ دیگری اجاره کرده بودند که اگر الآن جغرافیای مدینه را در نظر بگیرید، نزدیک مسجد قمامه بود. بعد حادثهٔ خیلی زیبایی پیش آمد که وجود مقدس امیرالمؤمنین(ع) با صدیقهٔ کبری(س) به خانه‌ای دیوار به دیوار خانهٔ پیغمبر(ص) آمدند. داستانش را حتی اهل‌سنت هم نقل کرده‌اند که اگر برایتان هم بگویم، خوب و خیلی باارزش است. داستان این است: صدیقهٔ کبری(س) بعد از عروسی‌شان خیلی علاقه داشتند که خانه‌شان کنار خانهٔ پیغمبر(ص) باشد. علت هم بیان کردند و می‌فرمودند: الآن که من عروسی کرده‌ و رفته‌ام، شب‌ها صدای گریهٔ پیغمبر(ص) را در نماز شب نمی‌شنوم و به قول ما تهرانی‌ها، حالم گرفته است. شوهرم هم پول خرید خانه ندارد. 

سلمان رفیقی در بازار مدینه داشت که خانهٔ او کنار خانهٔ پیغمبر(ص) بود. وقتی سلمان این مطلب را فهمید، پیش رفیقش آمد که او هم مؤمن نابی بود. به او گفت: صدیقهٔ کبری(س) دلگیر است و دلش می‌خواهد شب‌ها صدای «یاربّ یاربّ» و استغفار و گریهٔ پیغمبر(ص) را بشنود، خانه‌ات را می‌فروشی؟ گفت: بله می‌فروشم. سلمان گفت: چه موقع می‌فروشی؟ گفت: به تو می‌گویم؛ برو تا همدیگر را ببینیم. 

 

-خانهٔ نورانی صدیقهٔ کبری(س) و امیرالمؤمنین(ع)

سلمان رفت، این مرد خانهٔ دیگری تهیه کرد و تمام اثاث‌هایش را از آن خانه جمع کرد و به آن خانه برد. ظهر که برای نماز آمد، بین دو نماز پیش پیغمبر(ص) زانو زد، کلید را داد و گفت: آقاجان! این کلید خانهٔ بغلی خانه‌تان که برای من است. من شنیده‌ام دخترتان صدیقهٔ کبری(س) از اینکه پیش شما نیست، ناراحت است؛ کلید را به علی‌بن‌ابی‌طالب(ع) بدهید. حضرت فرمودند: نه من پول دارم که خانه‌ات را بخرم و نه علی پول دارد. گفت: پول آن حاضر است. فرمودند: نه، ما دوتا پولی نداریم! گفت: شما فقط این کلید را قبول بکنید، پول خانهٔ من همین است. چه خانهٔ بابرکتی بود! این زن و شوهر شب‌ها در این خانه عبادت‌هایی که می‌کردند برای عبادت هر دوی آنها (عروس و داماد جوان) آیه نازل شد که در سورهٔ آل‌عمران است، در این خانه حسن(ع)، حسین(ع) و زینب کبری(س) به‌دنیا آمد. خدا می‌داند که زیر این سقف چه انواری از زمین به عالم بالا ساطع شد! همین خانه است که خدا در سورهٔ نور فرمود: «فِی بُیوتٍ أَذِنَ اَللّٰه أَنْ تُرْفَعَ وَ یذْکرَ فیها اِسْمُهُ یسَبِّحُ لَهُ فِیهٰا بِالْغُدُوِّ وَ اَلآصٰال × رِجٰالٌ لاٰ تُلْهِیهِمْ تِجٰارَةٌ وَ لاٰ بَیعٌ عَنْ ذِکرِ اَللّٰهِ»(سورهٔ نور، آیات 36-37).

 

-سفارش پیامبر(ص) به اهل‌بیت برای نماز

حالا این عروسی اتفاق افتاده و در روایاتمان هست که پیغمبر(ص) تا شش‌ماه در اوّل اذان درِ خانهٔ حضرت زهرا(س) را می‌زدند و می‌فرمودند: فاطمهٔ من، علی جان! وقت نماز است. زهرا(س) و علی(ع) که خودشان عین نماز بودند؛ اینها که در دورهٔ عمرشان یک کلمه از نمازشان کم نمی‌شد، چطور پیغمبر(ص) شش‌ماه می‌آمده و در می‌زده، می‌گفته فاطمهٔ من، علی من، وقت نماز است؟ اینها معلم هستند و به ما می‌گویند که این‌قدر اصرار محبتی روی نماز داشته باشید. به درِ خانهٔ عروس و داماد بروید یا تلفن کنید و با محبت بگویید: دخترم، پسرم! یک‌وقت خوابتان نبرد و نمازتان قضا بشود.

 

دو روایت بی‌نظیر از عظمت نماز

-نماز، کارخانهٔ تولید نور

دو روایت هم راجع‌به نماز بخوانم، تا فردا شب که باز آثار وجودی ابراهیم را برایتان بگویم که خیلی مهم است. پیغمبر(ص) می‌فرمایند: «اَلصّلاةُ نُورٌ» نماز نور است. من نماز می‌خوانم، نوری در من قرار می‌گیرد؛ اما فعلاً با چشمم نمی‌بینم. پنجاه‌سال است نماز می‌خوانم، آیا این نور ظهور هم خواهد داشت؟ خدا در سورهٔ حدید به پیغمبر(ص) می‌گوید: «یوْمَ تَرَی اَلْمُؤْمِنِینَ وَ اَلْمُؤْمِنٰاتِ یسْعیٰ نُورُهُمْ بَینَ أَیدِیهِمْ وَ بِأَیمٰانِهِمْ»(سورهٔ حدید، آیهٔ 12) حبیب من! در قیامت با چشمت می‌بینی که نوری در پیش روی و دست راست مردان مؤمن و زنان اهل ایمان در حرکت است. نوری با آنهاست که ملائکه از این نور با اینها حرف می‌زنند: «بُشْرٰاکمُ اَلْیوْمَ جَنّٰاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا اَلْأَنْهٰارُ خٰالِدِینَ فی‌ها ذٰلِک هُوَ اَلْفَوْزُ اَلْعَظِیمُ» نماز بخش عمده‌ای از این نور را تأمین می‌کند؛ یعنی کارخانهٔ تولید نور است که بهشت را در تاریکی قیامت، خیلی راحت به مردمی نشان می‌دهد که باید به بهشت بروند. مسیر این است، با این نور و پشت این نور حرکت بکنید.

 

-درخشندگی چهرهٔ شیعیان در قیامت با نماز

در دعای ندبه هم می‌خوانید که پیغمبر(ص) به امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند: چهرهٔ‌ شیعیان تو در روز قیامت، «مُبْیَضَّهً وُجُوهُهُمْ» درخشان است. این درخشندگی برای دماغ، غضروف گوش و پوست نیست، بلکه بخشی از این درخشندگی برای نماز و این ذکر عظیم است.

 

حکایتی شنیدنی از شیخ‌عباس قمی

مرحوم آیت‌الله حاج ‌شیخ‌مجتبی قزوینی را خدا رحمت کند! ایشان شاگردی داشت که با من در مشهد رفیق بود. حاج ‌شیخ‌مجتبی واقعاً از اولیای خدا و در علم هم خیلی آدم پرباری بود. اگر کسی این شش‌هفت جلد کتاب «بیان‌الفرقان» او را ببیند، می‌فهمد که دریایی از دانش بود. این شاگردش که حالا هم هست و خیلی پیر است، برای من نقل کرد و گفت: حاج ‌شیخ‌هاشم در درسش به من گفت که من با حاج ‌شیخ‌هاشم هم‌درسی‌ام، شبی از کوچه‌ای رد می‌شدیم و برق هم هنوز در مشهد نیامده بود؛ اما ما دیدیم که برقی از سی‌چهل قدمی ما در کوچه می‌زند و می‌رود، تعجب کردیم و به فکرمان نرسید که چیست! 

 

در تاریکی که می‌رفتیم، آن صاحب نور به ما رسید، دیدیم حاج ‌شیخ‌عباس قمی، صاحب «مفاتیح» و 69 جلد دیگر کتاب است. سلام کردیم، من به حاج ‌شیخ‌عباس گفتم (حاج ‌شیخ‌عباس بیست‌سال در مشهد زندگی می‌کرد): این نور برای شما بود؟ چون در کوچه که هیچ چراغی نبود! حاج‌ شیخ‌عباس فرمود: دوتایی‌ شما طلبه هستید؟ گفتیم: بله! فرمود: به حرم می‌روید؟ گفتیم: بله! گفت: پس به حرم مُشرّف شوید. حالت کاوش بیشتری به ما دست داد و گفتیم: برویم! این نور چه بود؟ فرمود: شما به حرم مشرّف شوید. اصرار داشت که حرفی نزند، اما بالاخره وادارش کردیم. گفت: روی خودتان را به گنبد بکنید. روی‌ خودمان را به گنبد کردیم، گفت: شما را به صاحب این قبر، پسر موسی‌بن‌جعفر(ع) قسم می‌دهم که اگر خواستید بگویید، بعد از دفن من بگویید! گفتیم: چشم! گفت: پروردگار کارم را به جایی رسانده که هر وقت ذکر می‌گویم، از دهانم نور پخش می‌شود؛ نور حسی! کسی که این نور را ندارد، قیامت باید در تاریکی بایستد؛ نه بهشت، نه انبیا، نه اولیا و نه حقایق قیامت را می‌بیند. قیامت که خورشید ندارد و ظلمت است؛ هر کسی در قیامت با نور خودش روشنایی دارد.

برچسب ها :