روز ششم جمعه (27-11-1396)
(تهران حسینیه بنی الزهرا (مرحوم طریقت))عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- باور قرآن بهعنوان وحی الهی
- -خوشحالی عباد خدا از عبادت
- -آتش جهنم در انتظار منکرین آیات الهی
- -عاجز نبودن انسان از دستساختههای دیگران
- شناخت خدا بهعنوان خالق هستی
- -اعتقاد شیعه به حرکت جوهری عالم
- -معرفی محرک از سوی انبیای الهی
- زندگی شگفتانگیز کرم ابریشم و باور قیامت
- خشوع یعنی لذتبردن از عمل به دستورات خداوند
- محبت ویژهٔ اهلبیت(علیهمالسلام) به شیعیان
- -خدمات مرحوم فیض کاشانی به تشیّع
- -لطف خداوند به مؤمنین
- -لحظهٔ باشکوه احتضار برای مؤمنین
- -ارزش همسایگی با اهلبیت(علیهمالسلام)
- -اهلبیت(علیهمالسلام)، همراه همیشگی شیعه
- -شیعهٔ واقعی در امنیت و آرامش
- از شافعین روز قیامت
- الف) قرآن
- ب) اهلبیت(علیهمالسلام)
- احسان به والدین، حکم الهی
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابوالقاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
باور قرآن بهعنوان وحی الهی
-خوشحالی عباد خدا از عبادت
کسانی که باور دارند همهٔ قرآن کریم وحی الهی است و هر حکمی از احکام قرآن بدون اینکه احساس سنگینی کنند، شامل حالشان میشود و عمل میکنند. عمل نسبتاً مشتاقانهای که به فرمودهٔ حضرت رضا(ع)، «اَلَّذینَ اِذا اَحسَنُوا أَستَبشَروُا» اینان خوشحال و شاد هستند از اینکه خدا را عبادت میکنند و حقوق مالی خودشان را میپردازند. عنوان این حقوق مالی هم در قرآن مجید، زکات و خمس و اضافهتر از زکات و خمس است که در این آیه میفرماید: «وَالَّذِينَ فِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ × لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ»(سورهٔ معارج، آیات 24-25) وقتی حکم الهی بهطرفشان میآید، چونوچرا و احساس سختی نمیکنند. چنین مردمی کتاب خدا را بهعنوان وحیالله باور دارند که باورکردنش هم مشکلی نیست و راه آن خیلی ساده و آسان است. آدم با سهچهار دقیقه میتواند به کتاب خدا بهعنوان وحی الهی یقین پیدا بکند و خیلی کلاس و معلم نمیخواهد.
-آتش جهنم در انتظار منکرین آیات الهی
هزاروپانصد سال است تا الآن، با پیشرفت اینهمه علوم و پیداشدن اینهمه دانشگاه، دانشمند و متفکر، قرآن مجید میفرماید: اگر در وحیبودن این کتاب از جانب پروردگار شک دارید، ده سوره یا یک سوره مثل آن بسازید یا همهاش را بسازید. این سه مسئله در متن قرآن است، بعد خود پروردگار میفرماید: اگر نمیتوانید، خودتان را از جهنم حفظ بکنید؛ چون انکار وحیبودن قرآن، شما را اهل جهنم میکند. سپس در سورهٔ مبارکهٔ اسراء به پیغمبر(ص) میگوید: به کل جن و انس بگو، نه به هزار نفر و دوهزار نفر، بلکه به هرچه انسان در این کرهٔ زمین هست و بعداً میآیند و به همهٔ جنها بگو که قدرت دارند: «قُلْ لَئِنِ اِجْتَمَعَتِ اَلْإِنْسُ وَ اَلْجِنُّ»(سورهٔ إسراء، آیهٔ 88) کلمهٔ انس در اینجا یعنی همه از زمان آدم(ع) تا آخرین نفری که بهعنوان انسان آفریده میشود، اگر همهٔ انسانها و جنها در یکجا جمع بشوند و عقلها، علمها، قلمها، هنرها، افکار و اندیشههایشان را روی هم بگذارند، «عَلیٰ أَنْ یأْتُوا بِمِثْلِ هٰذَا اَلْقُرْآنِ» که مانند این قرآن را بیاورند، «لاٰ یأْتُونَ بِمِثْلِهِ» این پاسخ پروردگار است! «لاٰ یأْتُونَ» فعل مضارع است؛ یعنی تا قیامت نمیتوانند یکی مثل قرآن مجید را بیاورند، «وَ لَوْ کٰانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً» اگرچه کل جن و انس پشتوانهٔ همدیگر بشوند. «ظَهِیر» یعنی پشتیبانی و دلگرمیدادن.
-عاجز نبودن انسان از دستساختههای دیگران
این دلیل بر اینکه قرآن وحی است. قرآن اگر کار بشر بود، بشرهای دیگر هم میتوانستند مثل آن را بیاورند؛ چراکه بشر از آوردن کاری مثل کار بشر دیگر عاجز نیست. یک مهندسی میگوید من ساختمان چهلطبقهای میسازم و یکی روی دستش بلند میشود و میگوید من صد طبقه میسازم؛ یک بشر میگوید من هواپیمایی میسازم که چهارصدنفر را ببرد و بیاورد و یک نفر دیگر روی دستش بلند شده، هواپیمای دو طبقه ساخته و هزارتا را سوار میکند، بار هم بلند میکند و اینطرف و آنطرف میبرد. ساختن کاری مثل بشر برای هیچ بشری عاجز نیست؛ ولی 1500 سال است که نصفه یک آیه مانند قرآن مجید ساخته نشده است. معلوم میشود که این کار، ویژهٔ پروردگار و وقف حریم مقدس الهی است. این باورکردن قرآن که فکر کنم چهار دقیقه هم از روی ساعت نشد.
شناخت خدا بهعنوان خالق هستی
خود خدا را هم اگر آدم بخواهد باور بکند، آنهم دوسه دقیقه بیشتر طول ندارد. شما به یک قاعده فکر کنید که تمام عالم در حرکت است؛ یعنی ما در عالم -چه در جمادات، چه نباتات و چه زندهها- برای نمونه یک موجود ساکن هم نداریم. همین کوهها را میبینید، آدم خیال میکند که هیچ حرکتی ندارند؛ اما الآن برای دانشمندان ثابت شده که کوهها هم حرکت دارند. قرآن هم 1500سال پیش فرمود: «وَ تَرَی اَلْجِبٰالَ تَحْسَبُهٰا جٰامِدَةً»﴿سورهٔ نمل، آیهٔ 88﴾ کوهها را که میبینید، تصور میکنید ساکن هستند، «وَ هِی تَمُرُّ مَرَّ اَلسَّحٰابِ» ولی حرکت ابرمانند دارند.
-اعتقاد شیعه به حرکت جوهری عالم
دانشمندان شیعه یک اعتقادی دارند که صدرالمتألهین شیرازی این اعتقاد را بهشدت تقویت کرد و چهارصدسال قبل از انیشتین هم حرفش را زد. کتابی بهنام «دو فیلسوف شرق و غرب» هست که افکار انیشتین و صدرالمتألهین را که بیشتر از چهارصدپانصد سال پیش در شیراز، اصفهان و کهک قم بوده، مقایسه کرده است. آدم ماتش میبرد که ملاصدرا به هرچه که رسیده، انیشتین هم از طریق ریاضی به آن رسیده است. اعتقاد شیعه و مخصوصاً ملاصدرا به «حرکت جوهری» بود و ایشان ثابت هم کرده که تمام عالم در حرکت هستند. شما از هر آدم باسوادی (دکتر، دانشمند، استاد) سؤال بکنید که آیا حرکت استقلالی است، یعنی هر حرکتی برای خودش است که این حرکت را دارد؟ میگویند محال است! حرکت محرک میخواهد؛ اگر بلندگو بخواهد صدایش درآید، محرک میخواهد که برق است؛ کولر اگر بخواهد بچرخد، محرک میخواهد که برق است؛ چرخ کارخانه اگر میخواهد دوهزارتا بچرخد، محرک میخواهد که برق است. هیچ حرکتی در عالم استقلالی نیست و محرک میخواهد، محرک کل عالم هم پروردگار است و اصلاً حرکت بیمحرک بهوجود نمیآید. این هم باور کردن خدا که چند دقیقه طول کشید.
-معرفی محرک از سوی انبیای الهی
البته انسان تا اینجا بیشتر نمیرود، یعنی نمیتواند جلوتر برود و فقط باورش میشود که محرک باید باشد تا حرکت صورت بگیرد. خدا انبیا را برای از اینجا به بعد فرستاده و گفته که به بندگانم بگو: این محرک اسم دارد که «الله»، «رحیم»، «کریم»، «غفور»، «ودود»، «ارحمالراحمین»، «اکرمالأکرمین»، «رزاق»، «خالق»، «رحمان»، «شاکر» و «شکور» است. انسان میتواند تا اینجا را بیاید که یقین کند متحرک محرک میخواهد. حالا این محرک کیست؟ انبیا معرفی کردهاند. آنها از کجا معرفی کردهاند؟ آنها هم این محرک را بهوسیلهٔ تعلیم خود پروردگار مهربان عالم شناختهاند و معرفی کردهاند.
زندگی شگفتانگیز کرم ابریشم و باور قیامت
باورکردن قیامت هم فقط دوسه دقیقه وقت میخواهد. اینهایی که در مازندران و جنوب خراسان تولید ابریشم میکنند. من چند رفیق در جنوب خراسان دارم که اصلاً کارشان تولید ابریشم است. کرمْ کرم سفیدی است و بهترین غذایی که به او برای تولید ابریشم میدهند، امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: دیگر بهتر از این نخ و بالاتر از این نخ در دنیا ساخته نمیشود. با اینکه کارخانههای عظیمی در دنیا با مواد نفتی و حتی نخهای خیلی نازکی تولید نخ میکنند که انگار نامرئی است، حضرت میفرمایند: بالاترین تولید در نخ برای این کرم است. کِرمی اندازهٔ انگشت سبابهٔ انسان با بدن خیلی نرم که بافتش هم برای لعاب دهانش است. آن یک تار نخی را که میبافد، از چندهزار نخ نازک تنیده است. کرم بافت را شروع میکند و دور خودش هم میبندد، یعنی این نخ را دایرهوار و خیلی منظم تولید میکند و پیله میشود. خود کرم در پیله گیر میکند، چون برای خانهای که میسازد، در و پنجره نیست و خودش در آنجا گیر میکند. پیله هم بسیار قوی و روزنهها بسته است، در پیله میمیرد. «میمیرد» یعنی واقعاً میمیرد، نه اینکه خوابش میبرد! دانشمندان میگویند: وقتی در پیله مُرد، اصلاً آثار حیاتی ندارد و بعد هم در پیله خشک میشود. مدتی که میگذرد، همین کرم جمعشده، چروکیده و خشکشده شروع به حرکت میکند. اگر پیله را باز نکنند، خودش باز میکند، با دو پَر و زیباترین نقاشی بیرون میآید و پروانه میشود. شعرای ایران برای این پروانه صدجور شعر عاشقانه ساختهاند. این همان کرمی است که خشک شد، تقریباً چروکیده شد و اصلاً آثار حیات در او نبود. اینهم زندهشدن یک مرده است.
حالا یک مُرده را در قبری بهنام پیله زنده میکند و مردهای مثل مرا هم در قبر خاکی زنده میکند. اصلاً باورکردن خودش، باورکردن قرآن و قیامتش روی همدیگر ده دقیقه نمیشود. مگر اینکه من خیلی آدم بیانصاف، متکبر و بیوجدانی باشم که اینها را هم ببینم و باور نکنم. وقتی من مصرّ بشوم که الآن در این حسینیه یک چراغ روشن نیست، دروغ است و کمال بیانصافی، بیوجدانی، نامردی و بیشرمی است.
خشوع یعنی لذتبردن از عمل به دستورات خداوند
حالا کاری به این مسائل ندارم، همهٔ اینها را گفتم که پروردگار عالم میگوید: آنکه قرآن من را باور دارد، وقتی به احکام من میرسد، مشتاقانه و نه با کسالت و بیحوصلگی و بیمیلی انجام میدهد، «وَ إِنَّهٰا لَکبِیرَةٌ إِلاّٰ عَلَی اَلْخٰاشِعِینَ»﴿سورهٔ بقره، آیهٔ 45﴾ باید عمل به احکام من با خشوع همراه باشد؛ یعنی نمازی که میخوانی، واقعاً مثل شیرینی باشد که در دهانت میگذاری و لذت ببری. خدای پاک، تو یکمُشت خاک را به این راحتی راه داده و به زبانت هم اجازه داده که در مقابلش بایستی و بگویی: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ × الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ × الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ». «الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ» را که همین الآن در اوّل سورهٔ حمد، یعنی در «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ» گفتیم؛ «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ» یک نصفه آیه بعد از «بِسْمِ اللَّهِ» است و دوباره «الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ». پشت این دوتا «الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ»، بلافاصله میگوید: «مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ» یعنی بندهٔ من، از قیامتت ترسی نداشته باش. اگر تو بندهٔ من هستی، با رحمانیت و رحیمیت من در قیامت روبهرو میشوی. چه نگرانی، ترس، دغدغه و اضطرابی داری؟
محبت ویژهٔ اهلبیت(علیهمالسلام) به شیعیان
-خدمات مرحوم فیض کاشانی به تشیّع
مرحوم فیض(اعلیالله مقامهالشریف) یکی از بینظیرترین آخوندهای شیعه است. خدا میداند این آخوندهای شیعه بعد از غیبت صغرای امام عصر(عج) تا الآن، برای حفظ فرهنگ الهی چه زحماتی کشیدهاند! الآن هم هستند، به چهارتا گولخورده نگاه نکنید که من همیشه در شبهای احیا و وقتهای دیگر دعایشان میکنم تا پروردگار بزرگ اینها را هم به جمع ما برگرداند. اینها هم برای ما بودهاند و از برادران و خواهران ما هستند. حالا با ماهوارهها یا با اشتباه دوتا مثل من میگویند مرگ بر آخوند! خیی به اینها نگاه نکنید، اینها موجهای ردشدنی است؛ ولی این را بدانید که آخوندهای شیعه، آنهایی که واجد شرایط بودند، چه خدمتهای عظیمی کردهاند. همه میدانید که کاشان حدود هفتماه گرم است و چهارماه آن از پنجاه درجه بالا میرود. من هر سال که به کاشان میروم، به محلهای میروم که فیض زندگی میکرده و نزدیک قبرش است. اصلاً از محلهای که زندگی میکرده، رد میشوم و خیلی هم به او علاقه دارم، یعنی عاشقش هستم. بخش عمدهای از منبرهایم هم از کتابهای ایشان است. فیض در آن گرمای پنجشش ماه کاشان که سهماه آن پنجاه درجه بود، در خانهای کاهگلی که کلِ چیلر، کولر و خنککن آن، یک بادبزن بوده است. ماشین چاپ و آیپدها و بهاصطلاح ابزار الکترونیکی هم نبود. این آدم در آن خانهٔ کاهگلی کتاب نوشته که یک کتابش هم هنوز پِرت نشده است. اگر آن کتابها را به سبک الآن چاپ کنند که مشغول شدند و چاپ میکنند، پانصد جلد میشود.
-لطف خداوند به مؤمنین
فیض کاشانی در کتاب «شافی» نقل میکنند و میگوید: حضور امام صادق(ع) پر از جمعیت بود که پیرمرد محاسنسفیدِ قدخمیدهای از درِ اتاق وارد شد، اما جا نبود که بنشیند. الآن یکی وارد میشود و جا نیست، همانجا دمِ در مینشیند. پیرمرد میخواست که دم در و نزدیک کفشها فرود بیاید، امام صادق(ع) فرمودند: پیرمرد، از بین جمعیت رد بشو و پیش خودم بیا. مردم هم راه دادند و پیرمرد درحالیکه زارزار گریه میکرد، کنار امام صادق(ع) آمد. ائمهٔ ما خیلی بامحبت بودند و نظیر نداشتند! اگر ما این چهلساله محبت بهکار میگرفتیم، خیلی از مسائل، هم در خانوادهها، هم جامعه و هم طبقات بالا پیش نمیآمد. ائمه خیلی بامحبت بودند! من محبتی را از امام صادق(ع) برایتان بگویم، لذت ببرید و بدانید خدا چقدر به شما لطف کرده که در تلاویو و اسرائیل بهدنیا نیامدید؛ چقدر خدا به شما لطف کرده که در جاهای دیگر بهدنیا نیامدید! بدانید که خدا سروکار شما را با چه کسانی در این دنیا انداخته است که همین سروکار افتادن تا قیامت ادامه دارد.
-لحظهٔ باشکوه احتضار برای مؤمنین
من بالای سر عالمی در همدان رفتم که عالم فرهیختهای بود و شاید شصتسال برای مردم منبر رفته بود. آدم دانشمند، قوی و والایی بود. وقتی سرپا و فعال بود، او را دیده بودم و دیگر وقتی رفتم که احوالش را بپرسم، گفتند درحالرفتن است. فوری به خانهاش رفتم، دیدم در رختخواب افتاده و درحال رفتن است، دیگر حرف نمیزند و چشمهایش را باز نمیکند. عالم سیدی هم کنار او نشسته بود که قبل از من آمده بود و گریه میکرد. به او گفتم: چرا گریه میکنی؟ گفت: مگر نمیبینی چه حالی است و این لحظه چه لحظهای هست؟ گفتم: شما چرا این حرف را میزنید؟ این لحظه چه لحظهای است! گفت: این لحظه لحظهٔ سختی نیست؟ گفتم: نه والله! گفت: سخت نیست؟! گفتم: نه، سخت نیست! گفت: چرا؟ گفتم: ایشان چندسال به منبر رفت و مردم را با خدا و اهلبیت(علیهمالسلام) آشنا کرد و چقدر اشک برای ابیعبدالله(ع) گرفت؟ گفت: شصتسال! گفتم: شصتسال بهدنبال علی و فاطمه و امام حسین(علیهمالسلام) دویده است، الآن میگویی او را رها میکنند و میروند؟ یکدفعه گریهاش بند آمد و گفت: من واقعاً بیتوجه بودم. گفتم: آخر شما باید به مردم دلگرمی بدهید! ما که پنجاهشصتسال، صبح زود، بعدازظهر، شب، محرّم، صفر و ماه رمضان بهدنبال اینها دویدیم، آیا ما را دمِ مُردن رها میکنند و میروند، میگویند به ما چه؟ تو را به خیر و ما را به سلامت! این درست است؟!
پیرمرد، چرا گریه میکنی؟ با محبت، حالا یک رشته از محبت را ببینید؛ حالا محبت اهلبیت(علیهمالسلام) که دریاست، نه ساحل و نه عمق دارد.
-ارزش همسایگی با اهلبیت(علیهمالسلام)
این روایت غیر از روایت پیرمرد است که اشاره کردم، حالا آن را میگویم؛ امام صادق(ع) به کارگر خانه فرمودند: درِ خانهٔ این همسایهٔ دیواربهدیوارم را بزن، اگر هست، بگو امام صادق میخواهد تو را ببیند. او هم رفت و در زد، صاحبخانه بود. به او گفت که امام صادق(ع) میخواهند شما را ببینند. گفت: همین الآن آمدم، جانم فدای امام صادق(ع). خیلی باادب روبهروی حضرت نشست. امام(ع) فرمودند: شنیدهام که میخواهی خانهات را بفروشی! گفت: بله یابنرسولالله! فرمودند: چرا؟ گفت: آقاجان، یکخرده بدهکار شدم و چرخ نگشت، دلم نمیخواهد دیناری از مال مردم به گردنم باشد. به مستأجری میروم، ولی راحت باشم، در قیامت گیر نباشم و مردم نگویند یک شیعه مال مردم را خورد. اگر این را بگویند، من اصلاً تحملش را ندارم! شیعه مال مردم را خورد و بُرد، مگر میشود؟ امام(ع) فرمودند: چند قیمت گذاشتهای؟ گفت: یابنرسولالله! صدهزار درهم که دههزار دینار میشود. فرمودند: خانهات صدهزار درهم نمیارزد. گفت: یابنرسولالله! آنهایی که قیمت گذاشتهاند، بله نمیارزد. فرمودند: چند قیمت گذاشتهاند؟ گفت: چهلهزار درهم. فرمودند: چرا شصتهزار درهم بالاتر میگویی؟ گفت: یابنرسولالله! به خدا قسم، یک لحظه نمیخواهم از شما جدا بشوم. شصتهزار درهم بهخاطر همسایگی با تو قیمت گذاشتهام، وگرنه خانهام چهلهزار درهم میارزد. من شصتهزار درهم گرانتر گفتهام و به مشتری گفتهام که این خانه دیواربهدیوار خانهٔ جگرگوشهٔ زهراست، من اگر مشکل نداشتم که نمیرفتم. امام صادق(ع) فرمودند: خانهات را به من بفروش. گفت: یابنرسولالله! پول نمیخواهم، بهنام شما میکنم. فرمودند: نه!
آنوقت امام صادق(ع) کاغذ و قلم آوردند و مبایعهنامه را نوشتند. بعد مرد گفت: یابنرسولالله! قیمت را چهلهزار درهم بنویسید. فرمودند: نه، من همان قیمتی که خودت به اعتبار همسایهٔ خانه گفتی، همان را مینویسم. گفت: ما باید مطیع شما باشیم، بنویسید. امام(ع) نوشتند که جعفر صادق خانهای را از فلانی به صدهزار درهم خرید و پولش هم فوری پرداخت کرد. بعد فرمودند: کیسه را بیاورید و دههزار دینار که صدهزار درهم میشود، به او بدهید. وقتی امام صادق(ع) پولها را دادند، مرد گفت: یابنرسولالله! من مرخص هستم؟ فرمودند: نخیر، یک سند دیگر هم باید نوشته بشود! دوباره کاغذی آوردند و نوشتند: جعفربنمحمد منزل ملکی داشت که به این شخص هبه کرد. فرمودند: این سند خانهات، بلند شو و برو. حال اینها ما را رها میکنند؟!
-اهلبیت(علیهمالسلام)، همراه همیشگی شیعه
امام صادق(ع) به پیرمرد فرمودند: چرا گریه میکنی؟ عرض کرد: یابنرسولالله! گریهام برای این است که خمیده و پیر شدهام و نزدیک مردنم است، برای بعد از مرگ خودم دغدغه دارم. حالا ما را به غسّالخانه میبرند و میشورند، کفن میکنند و در قبر میاندازند و ما تکوتنها، بدبخت و بیچاره، گریهام برای این است. امام صادق(ع) فرمودند: تو با ما نیستی؟ گفت: یابنرسولالله! من گوشت و پوست و خونم با شماست. فرمودند: چرا برای مُردنت دغدغه داری؟ ما که با شما هستیم، در دنیا و قیامت با شما هستیم؛ مگر در قرآن نخواندهاید که فرشتگان رحمت در وقت مُردن مردم مؤمن میگویند: «نَحْنُ أَوْلِیٰاؤُکمْ فِی اَلْحَیٰاةِ اَلدُّنْیٰا وَ فِی اَلْآخِرَةِ»﴿سورهٔ فصلت، آیهٔ 31) ما عاشقان شما هستیم؛ هم در دنیا عاشق شما بودیم، ولی ما را نمیدیدید و هم در آخرت عاشق شما هستیم که آنجا دیگر ما را میبینید. چرا دغدغه دارید؟
-شیعهٔ واقعی در امنیت و آرامش
شیعهٔ واقعی آنکسی است که قرآن و قیامت را باور دارد و در انجام اعمال الهیه، اشتیاق و ذوق دارد. او نباید دغدغه داشته باشد، این دغدغهٔ شیطانی است! شما همیشه باید در آرامش و امنیت باشید. خدا میگوید: «سَلاٰمٌ عَلَیکمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهٰا خٰالِدِینَ»﴿سورهٔ زمر، آیهٔ 73) امنیت بر شما باد! «سَلام» یعنی امنیت؛ شما باید آرامش داشته باشید و این خیلی مهم است که آدم با باورداشتن حقایق و در حد توان خودش، عملکردن به حقایق باید شاد باشد.
این روایت را شنیدهاید که نه یک کتاب و نه دو کتاب، خیلی از کتابها نوشتند که برافروختگی چهرهٔ ابیعبدالله(ع) در گودال سابقه نداشته است؛ یعنی امام در اوج شادی و نشاط بود. چرا؟ چون امام کاملاً حس میکند که آغوش محبوب باز است و میگوید بیا!
خود بیا که میکشم من ناز تو ××××××××××× عرش و فرشم جمله پاانداز تو
از شافعین روز قیامت
الف) قرآن
این داستان باورداشتن، پذیرفتن و عملکردن؛ یقین بدانید که این اتصالْ اتصال طرفینی است و شما که خدا را باور دارید، خدا هم شما را میخواهد؛ شما که قیامت را باور دارید، قیامت آباد در انتظارتان است؛ شما که قرآن را باور دارید، در «اصول کافی» آمده که قرآن از قویترین شفیعان شما در قیامت است: «فَإِنَّهُ شَافِعٌ مُشَفَّعٌ»؛ نمیگوید قرآن فقط شافع است، بلکه میگوید «شافع مشفع»، قرآن شفاعت میکند و بیدرنگ خدا شفاعتش را قبول میکند.
ب) اهلبیت(علیهمالسلام)
همین شفاعت را اهلبیت(علیهمالسلام) هم دارند. من روایتی را چهارپنجروز پیش خواندم که نصفهکاره خواندم. آن بخشهایی را که خواندم، در ارتباط با بحث بود و حالا آن قطعهٔ آخرش را هم امروز برایتان بخوانم. این روایت خیلی ناب است و در ذیل یکی از آیات سورهٔ نبأ آمده است. من هم اوّلینبارم بود و این روایت را سهچهار روز پیش میدیدم و تا حالا ندیده بودم. خیلی روایت عالیای است! پنجشش مدرک دارد که مهمترین مدرک آن، «نورالثقلین» پنججلدی است. این کتاب از کتب بسیار باارزش شیعه است که صاحب «المیزان»، هم به این کتاب نظر خیلی مثبت داشته و هم روایات این کتاب را در بیست جلد تفسیرش نقل کرده است.
آیه میگوید: زبان احدی در قیامت برای حرفزدن باز نمیشود، «إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَٰنُ»(سورهٔ نبأ، آیهٔ 38). معلوم میشود که بعضی از زبانها میتوانند حرف بزنند. آیه ابتدا بهطور مطلق میگوید که زبان احدی در قیامت برای حرفزدن باز نمیشود. راوی به امام صادق(ع) گفت: یابنرسولالله! این «مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَٰنُ» چه کسانی هستند که خدا اجازه میدهد حرف بزنند؟ فرمودند: ما اهلبیت هستیم. چرا به اینها اجازه ندهند که حرف بزنند؟! اصلاً اجازهٔ حرفزدن برای اینهاست. گفت: یابنرسولالله! به شما در قیامت اجازه میدهند که حرف بزنید، چه میگویید؟ فرمودند: سه کلمه میگوییم و بیشتر هم نه! یکی اینکه خدا را به بزرگواری میستاییم؛ چون وقتی در دنیا بودیم، با این قرآن، دین، نبوت و توفیقی که برای عمل به ما داد، چقدر لطف و بزرگواری در حق ما کرده است و او را میستاییم. دوم، بعد از پروردگار، کاملاً در زمین محشر به رسولش درود میفرستیم که او سعادت دنیا و آخرت ما را تأمین کرد. سوم، این حرف را که میگوییم، محال است پروردگارمان ما را رد کند و بگوید نه، نمیشود! ما وقتی میگوییم، پروردگار بیدرنگ قبول میکند؛ آن حرف، این است: ما نمیتوانیم تنهایی به بهشت برویم، شیعیان ما هم باید بیایند. پروردگار میفرماید: تمامشان را صدا بزنید، شفاعت شما را در حق شیعه صد درصد میپذیرم. شیعهای که امروز شنیدید . خدا، قیامت و قرآن را باور کرده است. کل آنهم در هفت دقیقه برایتان گفتم که چطوری میشود خدا، قرآن و زندهشدن مردگان را باور کرد و به قرآن در حد خودش عمل کرده است؛ البته نه عمل با کسالت، بلکه عمل مشتاقانه.
احسان به والدین، حکم الهی
یکی از مسائل الهی در قرآن که امروز روز ششم بحث آن است، احسان به پدر و مادر است. این یک حکم الهی است، «وَ بَرَّهُمَا حَيَّيْنِ كَانَا أَوْ مَيِّتَيْنِ» چه زنده یا مرده باشند، به آنها احسان کنید. احسان بعد از مرگشان چیست؟ اگر نیستند و نماز قضا دارند، برای آنها نماز بخوانید؛ اگر روزه دارند، روزه بگیرید و اگر خودتان نمیتوانید، پول بدهید تا بخوانند. خدا این فُرجه را به ما داده که دیگری نماز بخواند، من از پدرت قبول میکنم؛ دیگری روزه بگیرد، من از مادرت قبول میکنم؛ اگر پول دارید، به مستحق شرعی به نیت آنها کمک بکنید؛ برای ابیعبدالله(ع) گریه میکنید، در گریه بگویید: «وَارْحَمْهُما کَما رَبَیانِی صَغِیراً» خدایا! به دوتایی آنها رحم بکن. این دعایتان را با گریهٔ بر ابیعبدالله(ع) قاتی کنید که برزخ آنها پر از نور میشود. آنوقت دعایتان میکنند که حتماً دعای آنها را در حق شما مستجاب میکنند؛ اما اگر زنده هستند، اگر مشکلی دارند یا اگر دکتر و دوا میخواهند یا دوست دارند به مشهد بروند، دوتا بلیت و یک اتاق در هتل برایشان بگیر. به ائمه(علیهمالسلام) عرض میکنند: وضع پدر و مادر ما خیلی خوب است، میفرمایند: ما به خوببودن وضعشان کار نداریم، شما به آنها احسان کنید. وضعشان خوب است و هفتهای یکبار هم میتوانند به مشهد بروند، تو با خرج خودت به کربلا بفرست. «وَ إنْ کٰانا مُسْتَغْنَیَیْن» اگرچه جیب خودشان پر است، تو از جیب خودت مایه بگذار. این حکم باید با شوق عمل بشود. چطوری با شوق عمل بشود؟ در سورهٔ اسراء راهنمایی میکند که این حکم «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً» را چطوری با شوق عمل بکنید.