شب هفتم جمعه (27-11-1396)
(تهران حسینیه سیدالشهداء)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- نماز، جامع همهٔ عبادات
- -نماز، بالاترین عبادت و ستون دین
- ارتباط نمازِ نمازگزار با مردم
- -نماز، در رأس اعمال صالح
- احکام نماز، بیانگر عظمت و کمال دین
- گسترهٔ حقیقت نماز از مبدأ تا ابدیت
- ناظران اعمال انسان
- الف) خدا
- ب) پیامبر(ص) و مؤمنون
- معنای «والمؤمنون» در روایات اهلبیت(علیهمالسلام)
- الف) روایت نخست
- ب) روایت دوم
- ج) روایت سوم
- د) روایت چهارم
- د) روایت پنجم
- اقامهٔ نماز، خواستهٔ ابراهیم(ع) از خداوند
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابوالقاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
نماز، جامع همهٔ عبادات
قرآن مجید دعایی را در سورهٔ مبارکهٔ ابراهیم از ابراهیم(ع) نقل میکند که برای خودش و نسلش است. این مرد الهی و انسان کامل و جامع در این دعا یک خواسته از پروردگار عالم داشته که این بوده است: پروردگارا! مرا مقیم نماز قرار بده و نسل من را هم مقیم نماز قرار بده.
-نماز، بالاترین عبادت و ستون دین
نماز جامع همهٔ عبادات است. نمازی که نمازگزاران بهجا میآورند، آنهایی که اهل نماز هستند، جلوهٔ ایمان و اعتقادشان، هم به پروردگار عالم و هم به قیامت است. نماز از یکطرف به ایمان به حق اتصال دارد و به قول امیرالمؤمنین(ع)، نمازگزار پروردگار را «وَجَدْتُک أَهْلاً لِلْعِبادَةِ فَعَبَدْتُک» یافته است. این حقیقت را حس کرده که وجود مقدس او شایستهٔ عبادت است و بالاترین عبادت، نماز است. نماز رکن و ستون است. از یکطرف هم، نمازگزار دغدغهٔ قیامتش را دارد. با معرفتی که به پروردگار دارد و میداند که برپاکردن قیامت از شئون حق و اقتضای عدالت الهی است. یکطرف نماز هم به زلف قیامت گره دارد. در حقیقت، نماز از یکطرف به بینهایت و زمانی اتصال دارد که که نهایت ندارد. یکطرف به وجود مقدس بینهایت وصل است و یکطرف هم به زمان بینهایت متصل است.
ارتباط نمازِ نمازگزار با مردم
نماز نمازگزار یک ارتباطی هم با همهٔ مردمی دارد که با آنها سروکار دارد. ارتباطش با مردم این است که نماز واقعی، انسان را یقیناً از تجاوز به حقوق مردم و حقوق انسانی خودش حفظ میکند: «إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَر»(سورهٔ عنکبوت، آیهٔ 45). منکر به کارهایی میگویند که پیش همهٔ مردم دنیا زشت شمرده شده است، ولو اینکه آنکسی که زشت میشمارد، خودش کار را مرتکب بشود. هیچکس در دنیا نیست که بگوید بردن مال مردم ذاتاً خوب است. آنکسی هم که مال مردم را میبرد، معرفت دارد که کار بدی میکند.
-نماز، در رأس اعمال صالح
زمینی که نماز در آن خوانده میشود، لباسی که با آن نماز خوانده میشود، آب و خاکی که عامل طهارت نمازگزار است و لقمهای که نمازگزار میخورد، همه باید پاک باشد. خدا در قرآن میفرماید: «کلُوا مِنَ اَلطَّیبٰاتِ وَ اِعْمَلُوا صٰالِحاً»(سورهٔ مؤمنون، آیهٔ 51). ابتدای آیه خیلی جالب است! طبق گفتهٔ امام ششم، خداوند 124هزار پیغمبر به رسالت مبعوث کرده است و در اوّل آیه دارد: «یٰا أَیهَا اَلرُّسُلُ کلُوا مِنَ اَلطَّیبٰاتِ وَ اِعْمَلُوا صٰالِحاً». یکی ممکن است بپرسد که انبیا در یکجا جمع نبودهاند، پیدرپی آمدهاند و از دنیا رفتهاند. بعد از آنکه از دنیا رفته، پیغمبر دیگری مثلاً پانصد یا چهارصد سال بعد آمده است. چطور خطاب خدا در اینجا یکجا به همهٔ انبیاست؟ همه در زمان این خطاب، زنده و جمع نبودهاند! پاسخ آن خیلی ساده است: «یٰا أَیهَا اَلرُّسُلُ» را میتوان اینجوری تحلیل کرد که من این خطاب را به هر پیغمبری داشتهام؛ اگر میخواهی مرا عبادت کنی، «کلُوا مِنَ اَلطَّیبٰاتِ وَ اِعْمَلُوا صٰالِحاً». در رأس عمل صالح، نماز است؛ یعنی به انبیائم گفتهام شما که میخواهید این عمل صالح را انجام بدهید، باید از حقوق مالی مردم کاملاً پاک باشید. «کلُوا» در قرآن بهمعنای خوردن و لقمه در دهان گذاشتن نیست، بلکه بهمعنای مصرفکردن، خرجکردن و هزینهکردن است. گاهی بهمعنای خوردن غذاست؛ اما در این آیه و شبیه این آیه، بهمعنای برداشتن، هزینهکردن و جمعکردن است.
احکام نماز، بیانگر عظمت و کمال دین
شما اگر میخواهید عمل صالح انجام بدهید، خیلی مواظب باشید که حق کسی در زندگی شما نباشد. ما فقهاً هم مسائل عجیبی دربارهٔ نماز داریم که آدم از کمال و عظمت این دین ماتزده میشود. من در بیابانی میروم و آبی که دارم، بهاندازهٔ خوردنم هست. به این راحتی هم به آب دسترسی ندارم؛ یا طاقت دارم تا خودم را به آب برسانم یا اینکه طاقت ندارم. اگر طاقت ندارم، این مقدار آب را باید خودم بخورم که جانم حفظ بشود، فقه میگوید: تیمم کن؛ اما اگر طاقت دارم و حس کنم که ضرر جانی و بدنی ندارم، باید وضو بگیرم. حالا سیراب هستم و میخواهم وضو بگیرم، اما به حیوان تشنهای مثل روباه، سگ یا خوک برمیخورم که از تشنگی افتاده و در حال جاندادن است و من هم کمی آب دارم؛ یا باید وضو بگیرم یا باید به این سگ، روباه یا خرس تشنه بدهم. چهکار کنم؟ اینجا حق حیوان تشنه بر وضوی من مقدّم است و فقه میگوید: آب را به آن حیوان تشنه بده که حقی از یک جاندار در کنار نمازت ضایع نشود. بهواقع، اینجور باید نمازم پاکِ پاک انجام بگیرد.
حالا حوصله ندارم که کنار روشویی بروم و وضو بگیرم، صندلیام کنار پنجرهٔ اتاقم است و هوا میخورم. کنار دیوار ساختمان هم یک باغ یا زمین کشاورزی یا زمین بایر است و هیچچیزی در آن نیست؛ اما مالک دارد. من میگویم یک کتری آب برایم بیاورید تا وضو بگیرم. اگر من در این پنجره وضو بگیرم و قطراتی از آب وضویم از لابهلای انگشتانم یا وقت دست شستن در زمین مردم میریزد، من هم مالکش را ندیدهام که بگویم یک نصف استکان آب در باغ و زمینت میریزم؛ ممکن است بگوید راضی نیستم که این وضو باطل است و باید دوباره وضوی غیرباطلی بگیرم.
گسترهٔ حقیقت نماز از مبدأ تا ابدیت
نماز چهارهزار مسئله دارد، ولی پهنای حقیقت نماز با این نمازی که من در مقدمه گفتم، از مبدأ تا ابدیت، یک هستی مسئله دارد. مسائل ظاهری آن، مثل مقدمات، مقارنات و رکعات نماز قابلشمردن است؛ اما ارتباطش با مبدأ عالم، با منتها و عاقبت جهان و حقوق مردم قابلشمارش نیست. جهان عجیبی است! انبیای الهی این شکل معرفت را به نماز داشتهاند و دعا میکردند که خدا آنها و نسلشان را مقیم نماز قرار بدهد. این شخصیت عظیم الهی، یعنی حضرت ابراهیم(ع) که تقریباً سه شب آیاتی را دربارهٔ ایشان برای شما قرائت کردم و توضیح دادم، فقط بهخاطر این بوده که جایگاه نماز روشن بشود. چنین کسانی از خدا متضرعانه درخواست اقامهٔ نماز و مقیمبودن در نماز را دارند. ابراهیم(ع) به خداوند میگوید: «رَبِّ اجْعَلْنِي مُقِيمَ الصَّلَاةِ»(سورهٔ ابراهیم، آیهٔ 40). «مُقِيمَ» اسم فاعل است و معنی مضارعش را میدهد.
ناظران اعمال انسان
الف) خدا
یک معنای مضارع، «حال» و «الآن» است؛ مثل آیهٔ «فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ»(سورهٔ توبه، آیهٔ 105). این «یَرَی» فعل مضارع است و معنی آینده ندارد؛ چون نه با خدا میسازد، نه با پیغمبر(ص) و نه با مؤمنون که اهلبیت(علیهمالسلام) هستند. یقیناً ما نیستیم. این معنی حال میدهد؛ یعنی همین الآن که نماز میخوانی، همین الآن که کار خیر میکنی، همین الآن که دستت در جیبت است و میخواهی پولی بدهی و مشکلی را حل کنی، همین الآن که دروغ میگویی، همین الآن که غیبت میکنی، خدا و پیغمبر(ص) و مؤمنون عمل شما را میبینند. این معنی ندارد که آیه را به آینده معنا بکنیم؛ یعنی بگویم: من الآن نماز میخوانم، مثلاً خدا نماز مرا چهارصد سال دیگر میبیند؛ الآن روزه میگیرم، خدا روزهام را در قیامت خدا میبیند و الآن خبر نمیشود. اگر آیه اینجوری معنا بشود، نسبتدادن جهل به پروردگار است.
ب) پیامبر(ص) و مؤمنون
بعد میگوید: دو نگاه دیگر هم به نگاه من برای دیدن اعمال شما وصل است: یکی نگاه پیغمبرم، چه پیغمبرم در دنیا باشد و چه نباشد؛ چون آیه مطلق است و قیدِ بودن پیغمبر(ص) را در دنیا ندارد. این روایت در کتاب «بصائرالدرجات» هست که یکی از کتابهای بسیار مهم و از قدیمیترین کتابهای ماست. امام صادق(ع) وارد حرم پیغمبر(ص) شدند و عدهای در حرم بودند. حضرت در آن زمان فرمودند: مراقب باشید که پیغمبر(ص) را در برزخ نلرزانید! عدهای گفتند: پیغمبر(ص) از دنیا رفتهاند و الآن بین ما و ایشان دو دنیا فاصله است. ما اینطرف و در این دنیا هستیم، ایشان آنطرف و در آن دنیا هستند؛ مگر هنوز پیغمبر(ص) ما را میبیند که شما چنین میگویید؟ حضرت فرمودند (این باب مهمی در روایات اهلبیت است که در ذیل آیهٔ «فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ» آمده است): اعمال امت بهطور دائم به پیغمبر(ص) عرضه میشود و وقتی بدیهای شما را میبیند، میلرزد و دغدغه پیدا میکند و رنج میکشد. پیغمبر(ص) را رنجیده نکنید و نلرزانید.
من اعمال شما را میبینم، چه موقع میبینم؟ همین الآن میبینم. این را مضارع «حالیه» میگویند. پیغمبر(ص) چه موقع میبیند؟ پیغمبر(ص) هم همین الآن میبیند. حالا من برای این بخش دوم آیهٔ شریفه شاهد زیاد دارم که الآن میبینند.
معنای «والمؤمنون» در روایات اهلبیت(علیهمالسلام)
الف) روایت نخست
مرحوم مجلسی نقل میکنند که البته ایشان هم از کتابهای قبلتر نقل میکنند. یک عرب بیاباننشینِ مسلمان و شیعه وارد مدینه شد، قصد داشت امام صادق(ع) را زیارت کند و مطالبی را با حضرت در میان بگذارد. این عرب به غسل جنابت نیاز داشت، اما پیش خودش گفت وقت زیاد است، ما حضرت را زیارت میکنیم و کارهایمان را انجام میدهیم، بعد بیرون میآییم و با خیال راحت به حمام میرویم. آمد و در زد، راوی میگوید: وجود مقدس امام ششم خودشان پشت در آمدند (یک اخلاق ائمهٔ ما حفظ آبروی مردم بود، وگرنه ائمه در خانههایشان کارگر داشتند یا کنیزانی بودند که برای آنها کار میکردند و میتوانستند به کارگر خانه بگویند در را باز کن و ببین کیست)، اما در را باز نکردند و آرام از لای در به کوبندهٔ در فرمودند: شما اوّل تشریف ببرید و خودتان را پاک بکنید، بعد پیش ما بیایید؛ پیش ما آلوده نیایید!
غسل در اشک زنم کهاهل طریقت گویند ×××××××××× پاک شو اوّل و پس دیده بر آن پاک انداز
این معنای «وَالْمُؤْمِنُونَ» در «فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ» است.
ب) روایت دوم
شاهد دراینزمینه در روایات ما خیلی زیاد است. همه میدانید که «اصول کافی» کتاب بسیار معتبری است؛ معارف دین ما در دو جلد اوّل، احکام دین در هفت جلد بعدی و بسیاری از روایات ناب هم در جلد آخر آن است. شخصی خدمت وجود مبارک امیرالمؤمنین(ع) میآید و به حضرت میگوید: «أُحِبّکَ» من عاشق شما هستم؛ امام هم فوری فرمودند: «کَذِبْتُ» خیلی راحت دروغ میگویی و تو محب من نیستی. آن شخص گفت: علیجان! محبت امری قلبی است و کسی از محبت یا کینه خبر ندارد، مگر خود آدم اقرار کند که من دشمنت هستم یا دوستت دارم. از کجا میگویی که من محب تو نیستم؟
-نظر شیعه و غیرشیعه به نگاه پیامبر(ص) و اهلبیت(علیهمالسلام) به آنها
منِ خدا، پیغمبرم و مؤمنون که اهلبیت(علیهمالسلام) هستند، همین الآن همهچیز شما را میبینیم. این معنی ندارد که بگویم من الآن نماز مغرب و عشا را خواندم، خدا دوهزار سال دیگر نماز مرا میبیند. خدا همین الآن میبیند، پیغمبر(ص) هم همین الآن میبیند، ائمه(علیهمالسلام) هم همین الآن میبینند. ما وقتی به مشهد میرویم، در اذن دخول میگوییم: «اَشهَدُ اَنَّکَ تَشهَدُ مَقَامِی». «شهود» بهمعنای حضور است؛ یعنی الآن تو در پیش من حاضر هستی و میبینی که من دمِ در حرم تو ایستادهام، «تَسمَعُ کَلامِی تَرُدُّ سَلامِی» سخنم را میشنوی و وقتی میگویم «أَلسَّلٰامُ عَلَیکَ یٰا عَلی اِبنِ موسَی أَلرّضٰا»، جواب مرا میدهی. این اعتقاد شیعه براساس قرآن و همین آیهٔ سورهٔ توبه است.
حالا غیرشیعه این حرفها را قبول ندارد، روزیاش نیست که قبول ندارد. اگر غیرشیعه هم دل پاک و مغز درست و حسابی داشت و قرآن حالیاش میشد، اینها را قبول میکرد. حالا قبول نمیکند، نکند! مثلاً حدود دومیلیارد بودایی در هند و ژاپن میگویند این عالم خدایی ندارد، آیا عالم خدا ندارد؟ مگر او بگوید خدا ندارد، دیگر خدا ندارد؟! غیرشیعه هم که میگوید اینها را از شیعه قبول ندارم و غلو است؛ در حقیقت، خجالت میکشد که بگوید من قرآن را قبول ندارم. وگرنه اگر قرآن را قبول داشته باشد،«فَسَيَرَى اللَّهُ» از نظر ادبیات عرب فعل مضارع است، اینجا بر حال دلالت دارد؛ یعنی دلالت بر الآن، نه دلالت بر آینده. خدا، پیغمبر(ص) و ائمه(علیهمالسلام) الآن اعمال شما را میبینند، نه فردا یا یک ساعت دیگر.
-وظیفهٔ مردم، اقتدا به امامان
امیرالمؤمنین(ع) هم به آن مرد فرمودند: دروغ میگویی! گفت: من کجا دروغ میگویم؟ فرمودند (امام صادق هم این روایت را در جلد دوم اصول کافی نقل میکنند): همین الآن تمام ارواح کسانی که مرا دوست دارند، از زمان آدم(ع) که خدا اسم ما را به آدم(ع) و انبیا خبر داد و انبیا هم از ما خبر دادهاند؛ مگر در سورهٔ بقره نمیخوانیم که وقتی ابراهیم(ع) خانه را ساخت، گفت: «رَبَّنٰا وَ ابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ یتْلُوا عَلَیهِمْ آیٰاتِک وَ یعَلِّمُهُمُ اَلْکتٰابَ وَ اَلْحِکمَةَ وَ یزَکیهِمْ إِنَّک أَنْتَ الْعَزِیزُ اَلْحَکیمُ»(سورهٔ بقره، آیهٔ 129﴾ چندهزار سال قبل از پیغمبر(ص)، ابراهیم(ع) از خدا درخواست میکند که پیغمبر خاتم را بفرست و این ملت را محروم نگذار. خدا خبر اینها را به همهٔ انبیا داده بود.
علی(ع) از زمان آدم(ع) عاشق داشته و تا قیامت هم عاشق دارد. امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: همین الآن تمام ارواح کسانی که مرا دوست دارند، از اوّل تا قیامت نگاه کردم و تو در آنها نبودی؛ پس دروغ میگویی! اگر امام این علم را نداشته باشد که مأموم میشود. ما الآن چرا امام نیستیم؟ چون ویژگیهای آنها را نداریم. حالا که مأموم هستیم، تکلیفمان چیست؟ به امام هدایت اقتدا کنیم. اگر ما هم ویژگیهای آنها را داشتیم، مأموم نبودیم و امام بودیم.
ج) روایت سوم
امام هشتم از مردم نیشابور خداحافظی میکنند که بروند، حرفهایشان تمام شده بود و حدیث سلسلةالذهب را فرموده بودند. قافله راه افتاد. وقتی نزدیک قبرستان، بیرون شهر نیشابور رسیدند (حالا قبرستان تقریباً در شهر افتاده و قبرستان معروفی است، چهرههای معتبری هم در آنجا دفن هستند. یکی از آنها فضلبنشاذان نیشابوری است که زمان ائمه را درک کرده و پنجاه جلد هم کتاب دارد). امام(ع) به آن ساربان فرمودند: شتر را بخوابان. ساربان هم فوری شتر را خواباند. امام(ع) پیاده شدند، عدهای جنازهای را بهطرف قبرستان میبردند و امام(ع) هم برای تشییع آمدند. وقتی مرده را کنار قبر گذاشتند، امام(ع) ایستادند تا جمعیت آرام بشود. بعد خودشان در قبر رفتند و فرمودند: میّت را به من بدهید. میّت را در قبر گذاشتند و صورتش را باز کردند، چون غسلش داده بودند و نمازش را هم خوانده بودند. بعد در قبر خم شدند، صورت میّت را بوسیدند و روی خاک گذاشتند، دوتا لحد هم گذاشتند و بیرون آمدند. بعد فرمودند: روی قبر را بپوشانید. شخصی به حضرت گفت: خدا ایشان را بیامرزد! در مدینه خدمت شما رسیده بود؟ فرمودند: نه! او اصلاً از نیشابور بیرون نیامده بود. گفت: یابنرسولالله، او را میشناختید؟ فرمودند: خودش را تا زمان آدم(ع) و پدران و مادرانش و بچههایش را تا قیامت میشناسم.
-پروندهٔ هستی نزد امام مبین
خدا در سورهٔ یس میفرماید: «کلَّ شَیءٍ أَحْصَینٰاهُ فِی إِمٰامٍ مُبِینٍ»(سورهٔ یس، آیهٔ 12) پروندهٔ هستی را نزد امام مبین گذاشتهام. امام مبین تفصیل عالم هستی است و اگر اینگونه نبود، امام مبین نبود. در روایات «اصول کافی» است: «نَحْنُ إِمٰامٍ مُبِینٍ» ما امام مبین هستیم و این هم دلایلش است.
د) روایت چهارم
کسی از آفریقا به مدینه آمد. حج بهجا آورده و آمده بود که امامش را زیارت کند. مدینه از آفریقا خیلی دور است! خدمت حضرت صادق(ع) عرض کرد: یابنرسولالله! ما یکسال در راه بودیم، حالا هم حج بهجا آوردیم و باید برگردیم. برادرم خیلی به شما سلام رساند. حضرت فرمودند: خدا رحمتش کند! گفت: زنده بود. فرمودند: شما به حج آمدی، عمر او تمام شد و از دنیا رفت.
د) روایت پنجم
در روایت دیگر آمده است که حاجی از مکه برگشت و خدمت امام ششم آمد، حضرت فرمودند: حج تو قبول است و دل من هم از تو خیلی شاد است. گفت: یابنرسولالله! من برای شما کاری نکردم، برای چه دلتان از من شاد است؟ حضرت فرمودند: قوموخویشی داری که آدم بدی است و به تو هم بدی و اذیت کرده است؛ اما وقتی خواستی به مکه بروی، یک کیسهٔ پول دربسته به خانوادهات دادی و گفتی: پسرعمویم که خیلی پشتسر ما چرتوپرت میگوید، غیبت و اذیت میکند. این پول از مخارج حج من برای رفتوبرگشت زیاد است، او هم مشکل دارد؛ ببرید و به او بدهید. فرمودند: بهخاطر این عملت از تو خیلی خوشم آمد و برای این صلهٔ رحمی که تو کردی، عمر او را کوتاه کرد و بهخاطر آزاری که به تو داد، عمر تو رادراز کرد. بُهت هم ندارد که راوی بگوید من یواشکی این کار را کردم! او که به وجود امام معرفت دارد، میداند امام یعنی چه!
اقامهٔ نماز، خواستهٔ ابراهیم(ع) از خداوند
حالا بهسراغ فعل مضارعی برویم که بر اکنون دلالت ندارد و بر آینده دلالت دارد؛ یعنی از حالا تا آینده. اسم فاعل این فعل هم دلالت آیندهای دارد. بعضی از اسم فاعلهای مضارع، عین خود مضارع دلالت فعلیه دارد؛ مثل فعل «یَرَی». بعضیها هم دلالت آیندهای دارد؛ مثل «رَبِّ اجْعَلْنِي مُقِيمَ الصَّلَاةِ» که ابراهیم(ع) میگوید. «مُقِیم» اسم فاعل از فعل مضارع «یَقُومُوا» است. اینجا «مُقِیم» معنای مضارعش را میدهد؛ یعنی خدایا! مرا از حالا که تضرع و دعا میکنم تا زنده هستم، اهل نماز قرار بده؛ نسلم را هم تا وقتی زنده هستند، اهل نماز قرار بده که یک نماز قضا، یک نماز با کسالت و بیمیلی به تور ما نخورد. بعضی از محققین ما میگویند: «اقامهٔ صلاة» یعنی نماز با حفظ شرایط.
آدم وقتی به درِ خانهٔ خدا میرود، دهتا چیز میگوید؛ مثل: خدایا! بچهٔ خوب، پول خوب، خانهٔ خوب، مرکب خوب؛ اما اینقدر نماز مهم است که ابراهیم(ع) آن را در دعاهایش از بقیهٔ خواستههایش جدا کرده است و فقط میگوید: « رَبِّ اجْعَلْنِي مُقِيمَ الصَّلَاةِ».
البته دعاهایی هم در همین سورهٔ بقره دارد که ایشان یکجا هشتنه درخواست از پروردگار عالم کرده، ولی جایگاه نماز جایگاهی است که ابراهیم(ع) همین را تک از خدا میخواهد. آدم ممکن است بگوید که ابراهیم(ع)، روح تو خیلی بزرگ بوده و نماز را با تضرع خواستی، چهارتا چیز دیگر هم میخواستی! ابراهیم(ع) جواب میدهد: این نماز صد است، «چون که صد آمد، نود هم پیش ماست». این نمازی که من خواستم، همهچیز خواستهام. این را نگاه نکن که فقط یک عبادت است، بلکه من همهچیز خواستهام؛ «تَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَر»، ادب، عبودیت، آخرت، مغفرت، رحمت، رضوان و رضایتالله را خواستهام. کل اینها در نماز جمع است! من آدم بخیلی نیستم که به خودم و نسلم بخل بکنم و یکچیز بخواهم. من چیزی خواستهام که همهچیز در این یکچیز است.