روز دهم سه شنبه (1-12-1396)
(تهران حسینیه بنی الزهرا (مرحوم طریقت))عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- وجود الگو و سرمشق در کل تاریخ بشر
- -سرمشقهای الهی، حجت خداوند بر خلق
- -امامان کفر و هدایت بهعنوان سرمشق در تاریخ
- مواظبت اهل تقوا بر «یجوز» و «لایجوز»ها
- پیشوایان تاریخ از منظر قرآن
- الف) امامان کفر در تاریخ بشر
- ب) امامان هدایت در تاریخ بشر
- امیرمؤمنان، بهترین الگوی حاکمیت
- الف) لباسی همانند تهیدستان
- ب) غذایی چون فقرا
- خواستههای امیرمؤمنان(ع) از مردم
- الف) پاکدامنی و تقوا
- ب) پرهیز از تنبلی در کار خیر
- ج) حفظ عفت
- د) استواری در زندگی
- الگوهای معرفیشده در قرآن
- اوصاف اسوههای عالم در قرآن
- -تطبیق نداشتن آیهٔ تطهیر بر زنان پیامبر(ص)
- -ازدواجهای پیامبر(ص) از روی حکمت
- -طهارت همهجانبهٔ اهلبیت(علیهمالسلام) در آیهٔ تطهیر
- -طهارت سرّ، مختص انبیا و ائمه
- بذل جان و مال در راه حقیقت، بدون توقع بهشت
- مودّت اهلبیت(علیهمالسلام)، پاداش رسالت پیامبر
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابوالقاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
وجود الگو و سرمشق در کل تاریخ بشر
-سرمشقهای الهی، حجت خداوند بر خلق
قرآن مجید برای معرفی شخصیتهای کامل و جامع دو طرح دارد که این شخصیتهای کامل و جامع، هم در جنس مردان و هم در جنس زنان هستند. شخصیتهایی که از ارزشهای الهی و انسانی کم نداشتند؛ یعنی خود را اختیاراً به درجات پایانیِ مقامات عقلی و معنوی و اخلاقی و روحی رسانده بودند. اینان در قیامت، حجت بر خلق خدا هستند؛ چون در همهٔ امتها بودهاند. در دنیا هم اینکه اینقدر خدا در قرآن برای معرفی آنها آیه و سوره نازل کرده، سرمشق هستند و پروردگار عالم دراینزمینه چیزی از سفرهٔ بشر کم نگذاشته است. اگر زنی بخواهد خودش را در حد ظرفیت و استعدادی که به او عطا شده، به ارزشها برساند، این سرمشق هست؛ اگر مردی بخواهد خودش را در حد خودش به کمالات برساند، این سرمشق هست.
-امامان کفر و هدایت بهعنوان سرمشق در تاریخ
امیرالمؤمنین(ع) نهتنها در «نهجالبلاغه»، بلکه در کتابهای دیگر هم نقل شده،؛ حتی پیش از نهجالبلاغه هم نقل شده که میفرمایند: «ألا و إنَّ لِكُلِّ مَأمومٍ إماما يَقتَدي بِهِ» سرمشق، پیشوا و الگو در کل تاریخ بشر بوده که مردم به او اقتدا میکردند که این سرمشقها هم طبق قرآن دو جور بودند: امام کفر و امام هدایت. «أَئِمَّةَ الكُفرِ» پیشوایان کفر که این جمله در سورهٔ توبه است و خیلی هم مشتری داشتند، چرا؟ چون مکتب آنها مکتب اباحهگری بود و در مکتبشان خیلی «لَا یَجوز» نداشتند؛ این کار جایز نیست، این حرکت جایز نیست، این عمل جایز نیست. «لَا یجوز» آنها خیلی کم بود که آنهم در محور فرهنگ خودشان بود؛ اما «یجوز» آنها خیلی زیاد بود که همهٔ شما این فتوای «یجوز» را در فرهنگ غرب میبینید. ما هنوز زنده هستیم، به اسلام اتصال داریم و از گناهان کبیره، گناهان صغیره، فکرهای بد، خیالات فاسد میگوییم؛ ولی آنها آنچه شما گناه میدانید و کبیره، گناه نمیدانند؛ آنچه شما گناه میدانید و صغیره، آنها گناه نمیدانند. در حقیقت، آنچه شما از طریق قرآن و روایات، معصیت میدانید، اخلاق دوم و طبیعت ثانویهٔ آنها شده است.
مواظبت اهل تقوا بر «یجوز» و «لایجوز»ها
شما اگر این جملات الهی، مثل ارتباط نامشروع و زنا را در آنجا برایشان بگویید (من گفتم)، بهتزده میشوند! ارتباط نامشروع یعنی چه؟ اصلاً از این کلمه متحیر میشود، زنا یعنی چه؟ من با یک جوان دانشگاهی در لندن سهساعت دربارهٔ مسائل انسانی و اخلاقی، گناه و نبوت مسیح(ع) صحبت کردیم، در آخر گفت: از این حرفها پول درمیآید یا نمیآید؟ گفتم: شما اینجا زندگی میکنی. گفت: اگر پول دارد، باید قبول کرد و اگر پول ندارد، باید دور ریخت. گفتم: آینده! گفت: آینده یعنی چه! گفت: شما باید ارزیابی کنی که الآن چهچیزی برای تو لذت دارد و نگذار آن قضا بشود.
دویستسال با اینها کاری کردهاند که باطنشان چیزی را بهعنوان گناه نپذیرد، بلکه به این عنوان بپذیرد که باید از زندگی لذت ببری. با چهچیزی میشود لذت برد؟ میگوید: «یجوز» به اینکه از هرچه میشود لذت برد، لذت ببری. البته در ایران خودمان هم الآن «یجوزُ» که «لایجوز» در کنار آن خیلی کم است، در مرد و زن فراوان است. آنکه بر «یجوز»های خدا، یعنی جایز است و آزاد هستی که عمل کنی و بر «لایجوز»های خدا، یعنی جایز نیست که وارد آن بشوی، مواظب است؛ در اصطلاح قرآن، اهل تقوا، اهل صبر، «عِبَادُ الرَّحْمَٰنِ» و «أُولَٰئِكَ هُمُ الْوَارِثُونَ × الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ» است.
پیشوایان تاریخ از منظر قرآن
الف) امامان کفر در تاریخ بشر
امامان کفر زیاد بودهاند، از چه زمان پیدا شدهاند؟ از زمان حیات خود حضرت آدم(ع). حوا و آدم(ع) زنده بودند و دختر و پسر داشتند؛ ولی در جمع این خانواده یک امام کفر هم سر درآورد و گفت: «لایجوز» یعنی چه؟ «یجوز» یعنی چه؟ این تقسیمبندیها چیست؟ مقابل پدرش ایستاد که پیغمبر بود! کشتن حرام است، حرام چیست؟ برادرش را کشت. این امامت کفر ادامه پیدا کرد که الآن این امامت کفر در 92-93 درصد و شاید هم بیشتر در کشورها کار میکند. سران کشورها امامان کفر هستند که پروردگار میفرماید: محال است اهل ایمان در این کرهٔ زمین یک زندگی آرامی پیدا کنند و راه آرامش این است: «فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْر»(سورهٔ توبه، آیهٔ 12) آنها را نابودشان کنند.
ب) امامان هدایت در تاریخ بشر
امام هدایت هم بوده و گل سرسبد امامان هدایت، انبیای الهی هستند. قرآن میفرماید: «وَ إِذِ اِبْتَلیٰ إِبْرٰاهِیمَ رَبُّهُ بِکلِمٰاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قٰالَ إِنِّی جٰاعِلُک لِلنّٰاسِ إِمٰاماً»﴿سورهٔ بقره، آیهٔ 124)، نه لِلْمُؤمنین؛ بشر، اگر سرمشق میخواهی تا همهٔ استعدادها و نیروهایت را به ارزشها و کمالات وصل کنی، این سرمشق است. امیرالمؤمنین(ع) خودشان را میگویند: «ألا و إنَّ لِكُلِّ مَأمومٍ إماما يَقتَدي بِهِ» ای جامعهٔ انسانی! امام شما، یعنی من خودم را امام شما قرار ندادهام و بهدنبال همان جریان « إِنِّی جٰاعِلُک لِلنّٰاسِ إِمٰاماً» هستم و جَعْل امامت برای من همان جعل امامت برای ابراهیم(ع) است. پروردگاری که ابراهیم(ع) را به پیشوابودن برای کل انسانها انتخاب کرد، همان هم مرا انتخاب کرد و من جلوهٔ ارادهٔ حق هستم که به امامت انتخاب شدهام.
امیرمؤمنان، بهترین الگوی حاکمیت
الف) لباسی همانند تهیدستان
«أَلَا وَ إِنَّ إِمَامَكُمْ قَدِ اكْتَفَى مِنْ دُنْيَاهُ بِطِمْرَيْهِ» امام شما از اول زندگیاش تا حالا که در کوفه هستم و این حرف را برایتان میزنم (چون این حرف برای کوفه و نزدیک شهادت ایشان است)، به یک لباس معمولیِ مندرس اکتفا کردهام. حاکم مملکت شما هستم، اما لباس خاصی ندارم. همیشه سعی من این بود که تهیدستترین مردم کشورم چه لباسی میپوشد، من همان را بپوشم. روزی در بازار میرفتند، به قنبر فرمودند: پیراهنم خیلی کهنه شده و دیگر خجالت میکشم که برای وصلهکردن بدهم، برویم تا یک پیراهن بخریم و برای تو هم بخرم؛ چون پیراهن تو هم تکهتکه است. کاری که الآن هیچ حاکمی در این کرهٔ زمین نمیکند! ما هم نمیکنیم، شما هم نمیکنید!
وارد مغازهٔ پیراهنفروشی شدند و سلام کردند. پیراهنفروش چقدر شاد شد که علی(ع) در مغازهاش آمده است. علی(ع) سلام کرد و او گفت: «عَلَیْک السّلام یا اَمِیرَالمُؤمنین» و خیلی به او محبت کرد. به قنبر فرمودند: برویم، بیرون آمدند. قنبر گفت: آقا چرا نخریدید؟ فرمودند: ما را شناخت، ممکن است بخواهد سودش را کم بکند و به زن و بچهاش لطمه بخورد. به آخرهای کوفه برویم و از همین پیراهنفروشهای معمولی بخریم. به یک مغازهٔ پیراهنفروشی آمدند که علی(ع) را ندیده بود، فرمودند: دو پیراهن میخواهم. گفت: چند قیمت میخواهید؟ گفتند: قیمت پیراهنهایت چند است؟ گفت: این قیمت است! فرمودند: یکی سه درهمی و یکی هم دو درهمی بده. دو پیراهن خریدند و بیرون آمدند، سه درهمی را به قنبر دادند. قنبر گفت: آقا، شما حاکم این مملکت هستید! فرمودند: سنی از من گذشته و از پارچهٔ گران لذتی نمیبرم؛ اما تو جوان هستی، تو این سه درهمی را بپوش. آدم باید همهچیز را زیر ذرهبین داشته باشد. عدالت کار آسانی نیست! عدالت کار امیرالمؤمنین(ع) است، عدالت کار خدا و انبیاست.
ب) غذایی چون فقرا
من امام شما هستم و خودم هم خودم را انتخاب نکردهام، بلکه خدا مرا انتخاب کرده است. «وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَيْهِ» من از غذاهای جهان به دو نان جو قناعت کردهام که آنهم زیر نظر خودش بود. حضرت یک کیسهٔ چرمی داشتند، روزی که این کیسه چرمی را انتخاب کردند، برای این بود که حضرت مجتبی(ع) به ابیعبدالله(ع) گفت: بابا دیگر دندانِ خردکردن نان جو را ندارد، بیا دوتایی روی این دو نان جو را یکخرده روغن زیتون بمالیم تا نرم بشود. شب بعد از نماز مغرب و عشا آمدند، دیدند نان یکخرده نرم است و روغن زیتون مالیده شده است. علی(ع) در کل عمرش کسی را خجالت نداده بود که حالا بچههایش را صدا بکند و بگوید: چه کسی گفت روی نان من روغن زیتون بمالید، برای چه از من نپرسیدید؟
من یک چیزی به شما بگویم، قبول میکنید؟ طبق مدرک قوی، امیرالمؤمنین(ع) در روز نوزدهم ابنملجم را هم خجالت نداد. از امروز تصمیم بگیریم که نه زن و بچهمان، نه دامادمان، هیچکس را خجالت ندهیم! آن شب سریع یک کیسهٔ چرمی درست کردند، دو نانِ فردا را در کیسه گذاشتند و بستند، سرش را هم مُهر کردند. این یعنی عزیزانم وارد غذای من نشوید! به آنها نگفتند، ولی همین که نان را در کیسه گذاشتند، برای بچهها روشن بود که دیگر این کار را نکنید.
خواستههای امیرمؤمنان(ع) از مردم
«أَلَا وَ إِنَّكُمْ لَا تَقْدِرُونَ عَلَى ذَلِكَ» یکنفر در انسانها پیدا نمیشود که مثل من زندگی کند؛ نه از نظر لباس میتوانید مثل من زندگی کنید و نه از نظر غذا. من چهار خواسته از شما بهعنوان امام دارم:
الف) پاکدامنی و تقوا
«أَعِينُونِي بِوَرَعٍ» در این مورد به منِ علی کمک بدهید، برای من یار بشوید و مرا تنها نگذارید؛ فردفرد شما به من بپیوندید و پاکدامن باشید. میتوانید که پاکدامن باشید؟ شما نمیتوانید شبانهروز با دو نان جو اکتفا بکنید! شما نمیتوانید در این جامعه با یک لباس معمولی بگردید؛ مثلاً من فردا یک پیراهن معمولی بگیرم، عبا و عمامه و قبا را هم کنار بگذارم و بگویم میخواهم به علی(ع) اقتدا کنم. اینجا به من میخندند و من حق ندارم خودم را در معرض مسخره قرار بدهم. علی(ع) هم گفت نمیتوانید و راست هم میگوید؛ اما میتوانید پاکدامن باشید و غریزهٔ جنسیتان را کنترل بکنید تا به گناه دچار نشوید. این را که میتوانید؟!
ب) پرهیز از تنبلی در کار خیر
«وَ اجْتِهَادٍ» میتوانید در عبادت و کار خیر تنبل نباشید، پس تنبل نباشید!
ج) حفظ عفت
«وَ عِفَّةٍ» میتوانید پاکی چشم، گوش، زبان، دست، شکم، پا و غریزهتان را حفظ بکنید؟ بله، میتوانیم؛ پس با عفت و با ورع باشید و تنبل نباشید.
د) استواری در زندگی
«وَ سَدَادٍ» میتوانید زندگی استواری برای خودتان بسازید که در و پنجرهٔ این زندگی به روی شیاطین و ابزار شیاطین باز نباشد. این یک انسان انتخابشدهٔ او در جنس مردان، برای اینکه مردم از زندگیاش نسخهبرداری کنند.
الگوهای معرفیشده در قرآن
کاری که قرآن کرده، گاهی از مردان اسم برده است: «وَإِذِ ابْتَلَىٰ إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ»(سورهٔ بقره، آیهٔ 124)؛ گاهی از زنانی اسم میبرد که میخواهد بهعنوان سرمشق کل مردم معرفی کند. آدم واقعاً از درک عظمت اینجور زنها ناتوان است! یکوقت میگویند که این خانم درس خوانده، اجتهاد دارد و بزرگوار است، شما خانمها و دخترخانمها زندگیتان را از ایشان نقشهبرداری کنید؛ اما پروردگار زن را از زمان خود آن خانم تا صبح قیامت بهعنوان سرمشق کامل کل مردان و زنان باایمان معرفی کرده است. اینجا دیگر به بشریت رو نکرده، چون خیلیها ریزش دارند؛ جهنم که نباید خالی بماند و مشتری خودش را میخواهد. قرآن میگوید: برای هرچه مرد و زن مؤمن در قیامت هست، این یک زن بهعنوان سرمشق است. اگر ارزش، کرامت، کمال، مغفرت، رحمت، رضایت و بهشت میخواهید، از این زن سرمشق بگیرید. در سرمشقگرفتن از این زن، همهٔ اینها هست: «وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ»(سورهٔ تحریم، آیهٔ 11) «مثلاً» یعنی سرمشق؛ آسیه زن فرعون برای همهٔ مؤمنین، الگو و سرمشق است.
اوصاف اسوههای عالم در قرآن
-تطبیق نداشتن آیهٔ تطهیر بر زنان پیامبر(ص)
البته گاهی اسم زن و مرد را نبرده و تنها اوصافی را برای مرد و زن بیان کرده است که این اوصاف جز بر آنها در امت قابلتطبیق نیست. حالا اگر غیرشیعه یقه پاره کند و خودش را بکشد که آیهٔ «إِنَّمٰا یرِیدُ اَللّٰه لِیذْهِبَ عَنْکمُ اَلرِّجْسَ أَهْلَ اَلْبَیتِ وَ یطَهِّرَکمْ تَطْهِیراً»﴿سورهٔ أحزاب، آیهٔ 33﴾ بر زنان پیغمبر(ص)، مخصوصاً به دو تای آنها تطبیق بکند، آیه تطبیق نمیکند؛ برای اینکه میبینیم خدا خودش در قرآن به دوتا از این زنها بهشدت حمله کرده است. اگر فکرتان، زبانتان و اخلاقتان پاک بود، خدا که پاکی را مورد حمله قرار نمیدهد؛ اما علنی دربارهٔ شما دوتا گفته و صریح قرآن است: «صَغَتْ قُلُوبُكُمَا»(سورهٔ تحریم، آیهٔ 4) دلتان عوضی و خراب است.
اگر شما دوتا بخواهید پیغمبر مرا بیشتر اذیت کنید، من و جبرئیل، ملائکه و صالحالمؤمنین به یاری او میآییم. خدا، جبرئیل و فرشتگان، این سه بخش که نیروی کلی عالم هستند؛ خود خدا بهتنهایی نیروی کلی عالم است؛ جبرئیل امین پروردگار که اسم دیگر او در قرآن، «شدیدالقُوی» است و کل فرشتگان. جداگانه از میان کل مؤمنین فعلی که در مدینه هستند، یعنی صالحالمؤمنین؛ من، جبرئیل، فرشتگان و علی(ع)، یار پیغمبر(ص) هستیم. شما نمیتوانید هیچ غلطی علیه این مرد بکنید؛ چون من، جبرئیل، کل فرشتگان و علیبنابیطالب(ع) پشتوانهٔ پیغمبرم هستیم. چطوری آیهٔ تطهیر بر اینها قابلتطبیق است؟
-ازدواجهای پیامبر(ص) از روی حکمت
یکی از متدینترین و خوبترین آنها که حضرت سیدالشهدا و امام حسن(علیهماالسلام) به او مادر میگفتند و به زنهای دیگر نمیگفتند، امسلمه است. اولاً سن او بیشتر از پیغمبر(ص) بود و وقتی ازدواج کرد، پنجششتا بچه داشت که علت ازدواجش هم این بود: وقتی شوهرش مُرد، شب و روز در گوشهای گریه میکرد و میگفت: خدایا! وسیلهای جور کن تا پیغمبرت با من ازدواج کند. دعایش مستجاب شد و پیغمبر(ص) با او ازدواج کرد. همهٔ ازدواجهای پیغمبر(ص) حکیمانه بود. پیغمبر(ص) با دختر نهساله هم ازدواج نکردند و این دروغ است. من در کتابهای خودشان خیلی دقیق درآوردم و در تفسیر قرآن خودم هم نوشتهام؛ زمانی که عایشه با پیغمبر(ص) ازدواج کرد، نهساله نبود! او در مکه شوهر داشت و ابوبکر طلاق این دختر را از آن شوهر گرفت. وقتی به مدینه آمدند، به پیغمبر(ص) التماس کرد که این دختر ما بیشوهر مانده است، او را بگیر! در این زمان حدود 25 ساله بود و این دروغهای شاخدار علیه پیغمبر(ص) است. شما با چیزهایی که در کتابهایتان نوشتهاید، باعث شدید غربیها علیه رسول خدا(ص) و اسلام موضعگیری کنند. سلمان رشدی در کتاب «آیات شیطانی» خود هیچ دروغی را از خودش ننوشته و همه را از کتابهای شما نوشته است.
-طهارت همهجانبهٔ اهلبیت(علیهمالسلام) در آیهٔ تطهیر
آیا اینها قابل این هستند که آیهٔ تطهیر تطبیق به اینها داده بشود؟ آیا این طهارتی که خدا در آیه میگوید، طهارت بدن است؟ یعنی با بازکردن دوش از چرک پاک شده و حالا خدا در قرآن گفته است: «وَيُطَهِّرَكُم تَطهيرًا». اگر در مدینه هفتهای یکبار به حمام میرفتند که بیشتر مرد و زن ما هر شب میروند و آب میگیرند، پس اینها باید مطهرترین انسانها باشند! این طهارت، طهارت فکری بوده و معنیاش این است که اهلبیت(علیهمالسلام) برای یکبار هم فکر انحرافی پیدا نکردند؛ طهارت، طهارت اخلاقی بوده است و اهلبیت(علیهمالسلام) از رجس اخلاقی برکنار بودهاند؛ طهارت، طهارت عملی بوده است و یک عمل از اهلبیت(علیهمالسلام) صادر نشد که رنگ ریا یا رنگ عیب داشته باشد؛ یک طهارت هم طهارت قلبی بوده و یک طهارت هم طهارت سرّ که من این را نمیفهمم. من این را در جلد اوّل کتاب «محجة البیضاء» نوشتهٔ وجود مبارک مرحوم فیض کاشانی دیدم که طهارت درجهٔ چهارم اهلبیت(علیهمالسلام)، طهارت سرّ بوده است. فیض میگوید: این طهارت فقط در قدرت انبیا و ائمه بوده است و ما به این طهارت نمیرسیم.
-طهارت سرّ، مختص انبیا و ائمه
سرّ یعنی آن عمق باطن؛ از ماسویالله پاک بودند، در سرّ وجود اهلبیت(علیهمالسلام) جز خدا هیچچیز دیگری نبود و از ماسویالله پاک بودند. وصف طهارت، ایمان، جهاد، هجرت و درجهٔ بالای آن، «الَّذِينَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ»(سورهٔ توبه، آیهٔ 20). این «فِي سَبِيلِ اللَّه» و خلوص کامل به چه کسی در این امت قابلانتقال است؟
بذل جان و مال در راه حقیقت، بدون توقع بهشت
برادران، دیوانهکننده است! اصلاً از خلوص هم رد بشوید، خلوص برای اینها چیست؟ امام باقر(ع)، امام ما و معصوم است، شکافندهٔ علم، خلیفةالله و انسان کامل است. ایشان در زیارت اربعین راجعبه ابیعبدالله(ع) میگویند: «بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ» حسین ما داروندارش را در ذات و حقیقت تو بذل کرد. او عطا نکرد، انفاق نکرد، صدقه نداد، بلکه بذل کرد! در حقیقت، حضرت حسین(ع) برادرهایشان، قمربنیهاشم(ع)، علیاکبر(ع)، علیاصغر(ع)، زن و بچه و اصحابش را در روز عاشورا بذل کردند. معنی بذل این است: خدایا! هرچه فدای تو کردم، مطلقاً توقع پاداش از تو ندارم. آیا ما میتوانیم؟ این بذل به ما قابلتطبیق است؟
همین الآن پروردگار اعلام کند که بندگان خوب من، گریهکنهای اهلبیت(علیهمالسلام)، اصلاً من بهشت را فانی و جهنم هم خاموش کردم؛ دیگر نه بهشتی و نه جهنمی دارم. آیت ما باز هم اهل عبادت هستیم و باز هم میمانیم؟ میگوییم: بابا تا حالا خفه شدیم، این کار را نکن و آن کار را نکن، عذاب دارد. حالا که خدا اعلام کرد جهنم را خاموش کردیم، برویم و چندروز عمر را خوش بگذرانیم. ما را هم بهشت و جهنم مؤمن نگه داشته است. «بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ» حسین ما هیچ ارتباطی به بهشت و جهنم و پاداش نداشت. خیلی عجیب است! آیا اینها قابلتطبیق با کس دیگری است؟
صدیقهٔ کبری(س) هم مصداق اتمّ آیهٔ تطهیر است؛ یعنی فکر، عمل و اخلاق درست و اخلاص میخواهید، این خانم سرمشق است.
مودّت اهلبیت(علیهمالسلام)، پاداش رسالت پیامبر
یک آیه دیگر بخوانم و حرفم تمام! این هم عجیب است! آیه را که میخواهم بخوانم، در دلم صد دفعه، هزار دفعه، یکمیلیون دفعه به شما میگویم خوشبهحالتان! الآن که آیه را بخوانم و جایگاهتان روشن بشود، متوجه میشوید که چرا یکمیلیون خوشبهحالتان. من پنجاهسال است با قرآن سروکار دارم، تکتک آیاتش را میدانم و روی آن کار کردهام. خدا به تمام انبیائش دستور داد که به امتها بگویید: «مَا سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ ۖ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى اللهِ»(سورهٔ سبأ، آیهٔ 47) ای نوح، به ملتت بگو که من 950 سال برای شما جان کندهام، اما پاداش نمیخواهم و پاداش من برعهدهٔ خداست؛ به شعیب(ع)، موسی(ع) و مسیح(ع) هم گفت. به همهٔ انبیا گفت پاداش نخواهید؛ ولی وقتی به پیغمبر(ص) رسید، گفت: حبیب من! پاداش رسالتت را بخواه!
این خلاف حکمی بود که به 124هزار پیغمبر کرد! اینجوری پاداش بخواه: «قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَىٰ»(سورهٔ شوری، آیهٔ 23) هیچ اجری از شما برای این 23سال جانکندن خودم نمیخواهم؛ بگو پاداش نبوتت را بدهند که امت به تو بدهکار هستند. بدهیشان هم اینجوری صاف میشود که هم به اهلبیت تو عشق بورزند و هم اقتدا کنند. مودّت غیر از محبت است؛ مودّت یعنی هم عشقورزی و هم اقتدا. شماها مزد پیغمبر(ص) را در حد خودتان میدهید، خوشبهحالتان!
اگر دل ما را بشکافند، غیر از عشق شما، آنهم عشقی سالم چیزی نیست. ما در حد خودمان به شما اقتدا میکنیم؛ شکل نماز ما به فتوای شماست، روزهمان به فتوای شماست، حج ما به فتوای شماست، کسب ما به فتوای شماست. ما اینها را از شما یاد گرفتهایم و مزد پیغمبر(ص) را میدهیم. از زمانی که پیغمبر(ص) اعلام کرده که مزد من «مَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَىٰ» است تا روز قیامت، چقدر مزد گیر پیغمبر(ص) میآید؟!
خدا به پیغمبر(ص) میگوید: هیچچیزی گیر تو نمیآید و به امتت بگو: این مزدی که به من میدهید، «فَهُوَ لَكُمْ» نوشجان خودتان؛ این «مَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَىٰ» برای خودتان، برای دنیا و آخرت خودتان، برای زن و بچهتان و برای اینکه به رحمت، مغفرت و رضوان خدا برسید.