شب پنجم شنبه (1-2-1397)
(تهران بقعه شیخ طرشتی)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدبسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیا و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهلبیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
انتقال فرهنگ از طریق ادعیه حضرت سجاد(ع)
وجود مبارک حضرت سجاد(ع) حدوداً در طول سیسال یا بیشتر فرهنگ کاملی را به صورت دعا، روایت، توضیح آیات قرآن و عبرتها از خودشان به جا گذاشتند که خوشبختانه این فرهنگ از زمان خودشان به وسیله فرزندانشان امام باقر(ع) و زید ابن علی و اصحابشان نوشته شد.
این پنجاه و چهار دعای صحیفه سجادیه را حضرت که میخواندند و اشک میریختند امام باقر(ع) کنار ایشان مینوشتند، امام صادق(ع) هم از روی نوشته امام باقر(ع) یک رونویسی کامل کردند. انصافاً علمای شیعه هم از زمان غیبت صغری برای حفظ این آثار خیلی زحمت کشیدند. من دقیقاً نمیدانم ولی اینطور که شنیدم نزدیک سه هزار کتاب فقط ویژه ایشان، آثار ایشان و شرح معارف ایشان الان موجود است.
با یک شب و دو شب، با یک سال و ده سال و صد سال امکان بیان همه معارف حضرت برای کسی وجود ندارد ولی به قول جلال الدین «آب دریا را اگر نتوان کشید، هم به قدر تشنگی باید چشید» اگر تشنه تشنه بمانند که میمیرند، عقل هم میمیرد، قلب هم میمیرد نه بدن. مردن بدن که یک امر طبیعی است اما مردن عقل غیرطبیعی است چون به ما اجازه ندادند عقل خودمان را بمیرانیم، اجازه ندادند روان خودمان را بمیرانیم، اجازه ندادند چراغ فطرتمان را خاموش کنیم.
اگر در حد خودمان با معارف سرو کار نداشته باشیم مرگ عقل حتمی است؛ اگرچه این عقل از رشتههای دیگر دانش بهره داشته باشد، ولی آن عقل عقل مرده است. عقلی که صاحبش را به طرف پروردگار حرکت ندهد به طرف ارزشهای انسانی حرکت ندهد، عقل مردهای است. حالا هواپیمای دو طبقه هم بسازد هزار تا مسافر جا بگیرد.
تفاوت انسان و حیوان در گوش دادن به ندای قرآن
در سوره انفال این آیه را خواندید، تازه به اهل ایمان میگوید: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْيِيكُم(انفال، 24)» دعوت خدا و پیغمبر را گوش دهید نه صدای دعوت را. خیلی کشاورزها در زمینهایشان کار میکنند و هنوز هم اسب و قاطر و الاغ دارند، آنجاهایی که چارهای جز این وسایل حیوانی ندارند گوسفند و گاو دارند. اینان رادیو دستی دارند، مینشینند چایی بخورند رادیو را روشن میکنند قرآن بخواند یا یک سخنرانی ناب پخش میکند، این صدا به گوش گاو و الاغ و قاطر که میرسد سودی دارد؟ نه.
صدا به گوشم بخورد و گوش دهم یعنی گوشِ قبول کردن به میدان بیاورم، یعنی بشنوم به قول امیرالمؤمنین بفهمم و بعد هم این شنیده را تبدیل به عمل کنم. در این حالت عقل آدم زنده است وگرنه در آیه میبینید میگوید به دعوت خدا و پیغمبر گوش دهید زمانی که خدا و پیغمبر دعوتتان میکنند، برای چه دعوتتان میکنند؟ «لِما يُحْيِيكُم» برای اینکه زنده بشوید. اینجا دارد با یک آدمی که حیات بدنی دارد حرف میزند که چشمش میبیند، گوشش میشنود، زبانش حرف میزند ولی از نگاه پروردگار میت است، هیچ است، ارزشی ندارد.
در سوره دیگر خداوند میگوید: همه اینهایی که در اختیارتان است؛ مرکب، غذا، پوشاک، لباس، هوا، نور، آب، همه «مَتاعاً لَكُمْ وَ لِأَنْعامِكُم(عبس، 32)» شما با کل حیوانهایتان در آنچه که در اختیارتان است شریک هستید، سر یک سفره هستید، مهمترین مخترع باشی سر همین سفره هستی، ابن سینا باشی سر همین سفره هستی، معاویه هم باشی سر همین سفره هستی، این سفره که به آدم امتیاز نمیدهد.
چیزی که هست ما با چهارپایان در یک اتاق سر سفره نمینشینیم، همیشه هم شریکی با یک مرکب حرکت نمیکنیم اما بعضیها حرکت میکنند چون صد تا گوسفند در یک خاور میگذارند، در همان هم مینشینند و شریکی حرکت میکنند مثلاً از یک جایی که خیلی گوسفند میآورند تهران و میفروشند. خارجیها را هم که دیدید با سگشان در گرانترین هواپیما مینشینند، گاهی انسان با حیوانات یک جا مینشیند ولی آنچه که مربوط به انسان و حیوان است امتیاز نیست. انسان آن است که در مرحله عقل و قلب و روان و عمل و اخلاق جدای از آنها زندگی کند چون حیوانات نمیتوانند اینها را فراهم کنند، مکلف نیستند، عاقل هم نیستند ولی انسان میتواند فراهم کند. قرآن مجید میگوید: بدون من و بدون پیغمبرم مرده هستید، هر کسی میخواهید باشید.
عالمانی که خدایی نیستند
یک آیه برایتان بخوانم راجعبه دانشمندانی که با خدا و دین سروکار ندارند، با انبیا هم سروکار ندارند ولی خیلی میدانند. من با بعضیهایشان اروپا نیم تا یک ساعت و نیم نشستم، در زمین هستند و فقط چیزهای زمین را میدانند، هیچ رابطه قلبی با ملکوت، با باطن عالم، با حقایق و با ارزشها ندارند.
«مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْراة(جمعه، 5)» امام عسکری(ع) میفرماید: این آیه را میتوانید گستردهتر هم معنی کنید، غیر از علمای یهود سراغ علما دیگر ادیان حتی علمای بیعمل و هواپرست اسلام هم بروید. امام عسکری(ع) میگوید: خدا در این آیه عالمان یهود را میگوید ولی آیه به هر عالمی که مانند عالمان یهود است جریان دارد، به هر عالمی که امام اسم میبرد حتی علمایی که مسلمان هستند ولی اهل عمل و اهل حرکت به سوی خدا نیستند.
«مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْراة» آنهایی که عالم به این کتاب آسمانی هستند، «حمل» یعنی آگاهی دارند و عالم هستند و زیر و بم تورات را میفهمند یا زیر و بم انجیل را میفهمند و یا زیر و بم قرآن را میفهمند.
بیدینی پیشوایان عالم به دین
من کسانی را دیده بودم که عالم به قرآن بودند، زیر و بم قرآن را خوب میفهمیدند ولی در بیدینی نمرهشان بیست بود. یک عالم بود خیلی عالی زیر و بم قرآن را میفهمید، در یک جلسهای از دور به من نشانش دادند، پیر شده بود و آمده بود پای منبر چیزی بشنود، اشکی بریزد، رشوهای به خدا بدهد بلکه آن طرف جلویش را نگیرند.
همسایهها، آشناها و دوستانم به من گفتند: آن گوشه مجلس آن دومی را نگاه کن. گفتم: خب نگاه کردم، گفتند: این عالم درسخوانده بود، نجف هم درس خوانده بود، خوب هم درس خوانده بود، او را برای تبلیغ دین فرستادند انگلستان، یک مدتی گذشت و از زندگی آنجا خوشش آمد، زن و سه تا دخترش نیمه عریان شدند، خودش هم لباسش را درآورد و در همان فرهنگ افتاد.
امام عسکری(ع) میفرماید: آیه جریان دارد. من با چشم خودم دیدم که درست است آیه جریان دارد نه فقط بر عالمان یهود. برایتان مثال بزنم؛ پیرمردها که یادشان است، جوانها هم ممکن است وقتی بشنوند بهتزده بشوند. من هنوز به دنیا نیامده بودم یا دو ساله بودم، یک ساله بودم که سه نفر از جوانمردان اسلام با اجازه مراجع نجف سال بیست و یک و بیست و دو همان وقتها که من نبودم یا اگر سال بیست و سه و چهار بوده من یک سالم بوده، با اجازه ریختند و درجا خودش و دفتردارش را کشتند. سید بود، سالی یک بار در خانهاش جشن میگرفت و مریدهایش را دعوت میکرد ـ فکل کراواتی بود ـ بخاری را روشن میکرد، «قرآن» و «مفاتیح» و «زاد المعاد» و «اصول کافی» را به جای زغال سنگ و هیزم میریخت در بخاری روشن میکرد که گرمشان شود.
اسمش سید احمد کسروی بود، خیلی آدم باسوادی بود، تاریخ مشروطه را هم او نوشته، تاریخ آذربایجان را او نوشته، کتاب پاک دینی را او نوشته، دو تا کتابش هر کدام هزار صفحه است. این آدم تا قبل از اینکه اینطور بیدین شدید شود در تبریز پیشنماز بود، مسجدش هم از جمعیت نمازگزاران راه نبود. من عکس نماز جماعتش را در تبریز دیدم، منبر دعوت داشتم، قدیمیها داشتند قاب خیلی زیبا، معمم، محاسن، و جمعیت زیادی هم پشت سرش برای نماز بودند.
پس آیه جریان دارد «مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوها» آنهایی که آگاه به تورات هستند یا به قول امام عسکری(ع) در جریان یافتن آیه آگاه به انجیل هستند، آگاه به زبور هستند، آگاه به قرآن هستند، «ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوها» ولی یک آیهاش را نه قبول دارند و نه عمل میکنند «كَمَثَلِ الْحِمار»، وزن و ارزش اینها وزن الاغ است. این حرف پروردگار است این ارزیابی خداوند است.
دانشمندان غربی جهنمی هستند؟
بنابراین اگر ما اتصال به معارف اهلبیت و معارف حضرت زینالعابدین نداشته باشیم، خبری از این سفره نداشته باشیم، عمل نداشته باشیم، طبق سوره انفال میت هستیم حتی اگر یک کامیون علم هم بار من باشد، مگر بار علمای یهود نیست؟ من واتیکان ملاقاتهای مهمی داشتم با سران بزرگ مسیحیت کاتولیک، در ارمنستان ملاقات دو ساعته داشتم با شخصیت اول ارمنی جهان که حالا برای جوانها سادهتر بگویم با مرجع تقلیدشان، ایلیا یک شاهی است برای خودش. در اوکراین با بزرگترین عالم نصاری ملاقات داشتم نزدیک دو ساعت که آن ملاقاتم را من آنجا بودم فکس کرده بودند (من خبر نداشتم) در روزنامههای ایران نوشته بودند. همه جا از من طلبه قم شکست خوردند و هیچ جوابی در مقابل من نداشتند.
آدمهایی بودند که بعضیهایشان از پرفسوری بالاتر بودند، مثلاً یک ملاقات با یکی داشتم واقعاً تریلی علم بود، غیر از آن شش تا زبان دنیا را مثل زبان مادری حرف میزد، اولهای ملاقاتش بود به من گفت: (مترجم بغل من بود) من با ایشان انگلیسی حرف بزنم؟ گفت: نه، عربی حرف بزنم؟ گفت: نه، ایتالیایی حرف بزنم؟ گفت: نه، فرانسوی حرف بزنم؟ گفت: نه پس با چه زبانی با ایشان حرف بزنم؟ گفت: فارسی، شروع کرد با من فارسی حرف زدن. یک ساعت و بیست دقیقه طول کشید انگار دارم با یکی از بچههای میدان شوش صحبت میکنم اینقدر قوی در زبان فارسی بود.
استاد بزرگی بود، کلاسهایش را میآمد درس میداد، رئیس دانشگاهی هم بود که من را دعوت کرد و رفتم، در آن دانشگاه نشان علمی آن دانشگاه را هم به من داد چون خیلی چیزها از من شنید، اصلاً بهتزده بود میگفت: من هیچ اسمی روی شما نمیتوانم بگذارم جز اینکه بگویم تو یک کتابخانه سیار هستی. خیلی صحبت شد ولی درسش را میداد، بعد هم سر صبحانه مینشست قشنگ پنج شش سیری عرق حسابی ناب غیر تقلبی میخورد، ظهر هم جایتان خالی نباشد دو تا سیخ گوشت خوک بیچربی داد بالا ولی علم یک تریلی، این را خدا میگوید: مرده است.
آن مرد و زنی که با پروردگار زندگی نمیکنند، با خواستههای بهحق حکیمانه پروردگار زندگی نمیکنند، با خواستههای بهحق انبیا و امامان و حضرت سجاد زندگی نمیکنند، قرآن علنی میگوید: میت هستند. این مرده در قیامت و بهشت که جای دفن ندارد، ببرند آنجا میت است یعنی چشایی او، بویایی او، بینایی او، شنوایی او نابود است و از نعمتهای بهشت نمیتواند استفاده کند چون ابزارش را ندارد. همه را در دنیا با گوشت خوک و عرق و ورق و ربا و زنا کشته، این باید برود جهنم.
شما نگو با این همه علم برای چه میبری جهنم؟ به ما چه، مگر ما مالک اینها هستیم؟ مگر ما اینها را ساختیم؟ خدا اینها را خلق کرده اینها هم در مقابل خدا تا توانستند با آن بار علم جفتک انداختند، خودشان را رساندند به جهنم. به خدا چه؟ مگر خدا میبرد جهنم؟ کجای قرآن است که خدا گفته باشد این آتش دوزخ را من روشن کردم؟ همه آیات میگوید: این آتش را خودت فراهم کردی «بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيكُم (آلعمران، 182)»، خودت آتش را ساختی، مار و عقرب جهنم ساخت خودت است، گرزهایی که بر سر جهنمیها میخورد ساخت خودشان است، گردنبند فلزی آتشی که بالای بیست میلیون درجه حرارت دارد برای بخیلان است، کل پولشان را خدا قیامت در سوره آلعمران آیه 180 میگوید: تبدیل به گردنبند میکنم و گردن خودشان میاندازم. این تریلیارد ثروتی که در دنیا داشتی و یک قِران کار خیر نکردی اینجا هم برای خودت بنشین بغلش و بچر، اینها که کار خدا نیست.
من گاهی مقدمات بحثم پنجاه سال است، اینجوری از اصل مطلب من را دور میکند، نه اینکه مقدمه هم بیمایه باشد مقدمه هم قرآنی است یا روایتی است ولی نمیرسم به این که اصل مطلب را که یادداشت کردم (مثل منبر امشب) و در جیبم است برایتان بگویم، حالا این مقدمه را قطع کنم.
علم بینهایت حضرت سجاد(ع)
ما با زینالعابدین(ع) میتوانیم حیات اخلاقی و انسانی پیدا کنیم مثل اینکه با انبیا میتوانیم پیدا کنیم، با پدرانش ابیعبدالله(ع) و امیرالمؤمنین، عمویش امام حسن(ع) و فرزندانش تا امام عصر. من امروز فرمایشات ایشان را زیر و رو میکردم چون من با فرمایشات زینالعابدین خیلی کار کردم. صحیفه سجادیه پنجاه و چهار دعاست، در جیب جا میگیرد چون جیبی چاپ کردند، خیلی راحت سنگین هم نیست، آدم در جیبش میگذارد و در ماشین، قطار، هواپیما میخواند.
من این پنجاه و چهار دعا را هفت هزار صفحه تفسیر برایش زدم، ده بار هم تا کنون چاپ شده، الان هم بیروت عربیاش را چاپ میکنند. تا آدم با این فرهنگ آشنا نشود اصلاً نمیفهمد امام یعنی چه، علم امام را نمیفهمد. این را دانشجوها خوب میفهمند که زینالعابدین در یک دعایش به پروردگار میگوید: ای خدایی که وزن هوا را میدانی، در حالی که زمان زینالعابدین کسی عقیده به وزن هوا نداشت، هوا را که تعریف میکردند میگفتند نسیمی است لطیف و بیوزن. الان درس میدهند هوا ترکیبی از اکسیژن و ازت است؛ اکسیژن و ازت جرم است و جرم هم بار دارد، وزن دارد، وزن اتمی دارد.
در مدینه که یک مدرسه سه کلاسه نبود، زینالعابدین نشسته به صورت دعا به پروردگار عرض کرده: ای کسی که وزن هوا را میدانی. زینالعابدین یک بار هم در 57 سال عمرش، دریا را ندید یا مدینه بود یا کربلا بود یا در کویر کربلا تا شام به اسارت، اصلاً دریا ندید اما این حرفی که زده یعنی چه؟ این حرف حرف کسی است که کل خشکیهای جهان، کل پنج قاره، کل غارها، کل کوهها، کل جنگلها را رفته دیده، تمام اقیانوسها، کویرها، اطلس منجمد شمالی، منجمد جنوبی، اقیانوس هند وجب به وجب همه را از بالای آب رفته تا ته دریا گشته و دیده بعد آمده در مدینه میگوید: «یا من فی البحار عجائبه» خدایا شگفتیهای آفرینش تو در دریاست نه روی زمین.
زمین میلیونها نوع گل دارد، میلیونها نوع حشره دارد، هزاران نوع حیوان دارد، دوپا دارد، رو پا دارد، رودست دارد، دُمدار دارد، بیدم دارد، خدا میداند چقدر حیوان در این جنگلها و بیابانها و مناطق خشک است اما زینالعابدین(ع) میگوید: شگفتیهای خلقت تو در دریاست، واقعاً شگفتیهایش در دریاست.
شگفتی ماهیهای شهر کیپتون
من افریقای جنوبی منبر میرفتم، از تهران که سوار شدم یک سره رفتم تا آنجا، شانزده ساعت راه بود، چهارده ساعت روی هوا. آنجا ما را بردند در یک شهری به نام کیپتون، وقت نبود گفتند از اینجا تا یک شهر دیگر هزار کیلومتر است. آنجا یک دریا دارد که کیپتون لب دریاست، ماهیان قابل خوراکی بینمونه دارد ولی این ماهیان قابل خوراک میلیونها سال است تعدادشان در طول سال باید عدد معینی باشد مثلاً ده میلیون. خود این ماهیها درک میکنند که الان که فصلش است از ده میلیون سه میلیون اضافه شدند و سیزده میلیون شدند، میآیند لب ساحل سه میلیون از ماهیهای قبلی خودشان را میاندازند در خشکی میمیرند که آن عدد بالا نرود، هر سال کارشان این است. آن شهر هم تور نمیاندازند چون کامیون کامیون میآیند ماهی میبرند.
این حرف زینالعابدین است ای کاش این جوانهای ما امام شناس میشدند، ما پیرمردها که شناختیم الان دیگر به چه درد ما میخورد، دو قدمی بهشت زهرا هستیم یا یک قدمی، حالا چه کار کنیم با این حرف.
بروم سراغ آن چیزی که برایتان تهیه کردم. امام چهارم میفرماید: پنج خصلت است که عین معرفت و کمال دین اسلام است، کمال دین مسلمان است، پنج خصلت است که بعضیهایش خیلی کم است، بعضیهایش هم که باید نباشد خیلی زیاد است. دو خصلت باید در خانوادهها و جامعه نباشد ولی فراوان است، سه خصلت باید در جامعه باشد ولی در خانوادهها خیلی کم است.
دو خصلت که نباید در مؤمن باشند
«ان المعرفة و کمال دین المسلم» شناخت و معرفت، کمال دین مسلمان است که به این مرد و زن بگوییم تو دینت کامل است و کم ندارد. در این پنج مسأله دو تای اولی نباید در زندگی باشد، نباید در خانوادهها باشد، نباید در جامعه باشد
1ـ «ترک الکلام فیما لا یعنیه» از زیادهگوییهای بیسود، بیمنفعت، بیاستفاده، وقتکش، پرهیز دارند. اهل معرفت و آنهایی که اسلامشان کامل است هیچ وقت نمیآیند زبانشان، این عضو حساس الهیه و این نعمت ویژه خدا را خرج حرفهای دری وری، بیمعنی و بیفایده کنند و بعد هم بلند شوند بروند. سه چهار ساعت دم کوچه بنشینند، در مغازه بنشینند، بغل دیوار بنشینند هی بگویند بگویند بگویند.
یک خروار حرف از دهانشان درمیآید، بگذارند در ترازو یک غاز هم کسی نمیخرد. این برای آدمهای بیمعرفت است، برای آدمهایی است که دینشان کامل نیست. این یک خصلت که نباید باشد. من دوستانی داشتم هم کم حرف میزدند، هم کم میشنیدند، وقتی هم میخواستند بشنوند اگر میدیدند کلام حکمت است علم است، هدایت است، گوش میدادند اگر میدیدند کلام نه سودمند نیست یا خواهش میکردند آقا ادامه نده یا بلند میشدند و میرفتند. این اولیت خصلت نباید باشد که الان پر است.
2ـ «قلة المراع» آدمهای با معرفت و با دین بگو مگو خیلی کم دارند، نزاع زبانی و دعوای زبانی بسیار کم دارند چون به جایی برنمیخورد. در خانهها بین زن و شوهر، بین پدر و پسر، بین دختر و مادر اینقدر مشاجره بگو مگو، دعوا، همه هم میگویند اعصاب نداریم. آقا بیایید همه متدین بشوید تا اعصاب داشته باشید، تا سالم باشید، تا آرام باشید، تا سر این به همریختگی اعصاب زخم معده نگیرید، کلیهتان کم کار نشود، فشار مغزی به شما نیاید، فشار عصبی به شما نیاید.
این بگو مگوها که ده بیست سال است زن و شوهرها، پدرها و پسرها، رفیقها با همدیگر دارند یک غاز هم به درد نخورده چون تهش هم پیدا نیست، فقط مشاجره است داد و بیداد است، بگو و مگو است. یکی این میگوید دو تا آن جواب میدهد، آن دو تا را که آن جواب میدهد شش تا این جواب آن دو تا را میدهد، بعد دوازده تا آن جواب این شش تا را میدهد. هر دو بیچارهها دهانشان کف میکند و همان جا خوابشان میبرد تا نوبت بگو مگو دوباره فردا شب.
سه خصلت که باید در مؤمن باشند
مسلمان با معرفت و دیندار که دینش کامل است سه خصلت هم تا آخر عمر با اوست:
1ـ «حلم» مؤمن، آدم سنگین و باوقار و بردباری است. حادثه میبیند، تلخی میبیند، جریانات اجتماعی را میبیند اما از کوره در نمیرود. میگوید من در این دنیا مهمان هستم، مهماندارم هم پروردگار است، اینهایی هم که اینطور هستند اشتباه میکنند، حالا من چرا خودم را هزینه اشتباه اینها کنم؟ میروم آرام با هر کسی که مناسب بود حرف میزنم، میگویم: آقا خانم راهت غلط است، گوش داد گوش داد، گوش نداد بگذار تا بیفتد و بیند سزای خویش. آدمهای خیلی بردباری هستند.
چهل سال یعقوب مبتلا به سختترین فراق شد، هر وقت آمدند حالش را پرسیدند گفت: حالم را به خدا میگویم ـ خیلی آرام ـ حالم را به خدا میگویم. ابراهیم را میخواستند بیندازند در آتش جلو که نمیتوانستند بیایند، یک منجنیق درست کردند از پنجاه شصت متری آتش چون هزار متر جا، دیوارکشی، آتش تا آسمان میرفت. او را در منجنیق گذاشتند، سر منجنیق را گرفتند که بچرخانند که پرتش کنند، جبرئیل به پروردگار گفت: یک رفیق جون جونی داری آن هم زنده زنده میاندازند در آتش. خطاب رسید برو کمکش کن. آمد کنار منجنیق گفت: کاری داری؟ گفت: نه. کاری نمیخواهی برایت انجام بدهم؟ گفت: نه. گفت: به پروردگار هم نمیخواهی بگویی چه بلایی به سرت میآید؟ گفت: نه. گفت: حالا به من میگویی کاری ندارم، به خدا چرا نمیگویی؟ گفت: «علمه حسبی بحالی» همین که میبیند من را کافی است. اگر راضی است بسوزم، خب باید بسوزم. اگر از سوختنم ناراضی است خودش میداند و خودش، همین.
بچهاش میمیرد، به پهنای صورتش گریه میکند اما آرام است، با خدا دعوا ندارد، با دنیا دعوا ندارد، با چرخ و فلک دعوا ندارد، با زنش دعوا ندارد، آرام است. داغ دیده اسلام هم به او اجازه داده گریه کند، گریه میکند گاهی هم با آن زبان دلش خیلی آرام در اوج گریه در موج گریه میگوید: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُون(بقره، 156)» بچهام هر کجا رفت من هم دنبالش میروم.
2ـ خصلت دوم آدمهای بامعرفت که باید در آنها باشد «صبر» است. خیلی آدمهای شکیبایی هستند، از گناهان، از معصیتها، از حوادث، از جریانات اجتماعی، از وسوسهها، از سفسطهها زخم نمیخورند. خودشان را کنار خدا نگه داشتند، محکم مانند بتون آرمه ایستادند، نمیگذارند این جریانات و حوادث و این اوضاع بازیگرانه اجتماع به ایمانشان، به اخلاقشان، ضربه بزند. کلنگ جریانات تلخ و شیرین به ایشان کارگر نیست.
3ـ خصلت سوم ایشان که باید داشته باشند و دارند «حسنخلق» است. خیلی آدمهای شیرینی هستند، آدمهای با اخلاقی هستند، آدمهای خوش برخوردی هستند با زن، با بچه، با پدر و مادر، با مردم خوش برخورد.
سر قبر یکی رفتم فکر کنم بیست کیلومتری همدان بود. آقا شیخ محمد بهاری که از طریق کتابها میشناختم، از عرفای بسیار بزرگ شیعه بود، کم نظیر بود، فوق العاده بود. یک روزی در کوچه در همان ده بهار (آن وقتها ده بود) مقداری چاق بود، داشت راه میرفت یک کسی به او رسید گفت: ماشاءالله به این هیکل. سبکی کرد، نباید با یک عالم عارف کم نظیر اینطور حرف زد. ماشاءالله به این هیکل یعنی خوب میخوری، هم صبحانهات و هم نهار و شامت را ببین وزن اضافه کردی.
حُسنخلق آقا شیخ محمد که اگر فقط به یک دانه از آنها میگفت که گوش این بیتربیت را بگیر بکش روی خاک تا ادب شود و بفهمد با بزرگان چطور حرف بزند. وقتی به او گفت خیلی چاق شدی یعنی خیلی خوردی، فرمود: آره، میدانی چرا چاق شدم؟ گفت: نه. گفت: عشق به من ساخته و هر کسی عشق به او بسازد همه جوره چاق است؛ عقلی، نقلی، اخلاقی، رفتاری و کرداری.
مؤمنان خیلی آدمهای خوش اخلاقی هستند. این توهین کرد، یکی را هم گفتی دو تا بزن در گوشش خب که چه؟ اگر در گوشش نزنی انسان هستی، فحش ندهی انسان هستی. این پنج تا که دو تایش نباید باشد، سه تا باید باشد.
دعای آخر
باز هم در شب عید هستیم انشاءالله ذکر مصیبت طلبتان برای فردا شب.
خدایا آن دو تا عیب را از ما برطرف کن، این سه خصلت بیان شده زینالعابدین(ع) را جامع به ما مرحمت فرما.
خدایا ما روی بداخلاقیهایمان خیلیها را اذیت کردیم، ما را از آن اذیتها ببخش. آنهایی که از ما رنج دیدند آنها را هم خودت در دنیا و آخرت از ما راضی کن.
پدران و مادران ما را غریق رحمت فرما.
امام زمان(عج) را دعاگوی ما و زن و بچه و نسل ما قرار بده.