فارسی
پنجشنبه 06 ارديبهشت 1403 - الخميس 15 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

نومیدی از درگاه خدا، بالاترین گناه


سرمایه عمر - شب هفتم پنجشنبه (13-2-1397) - شعبان 1439 - حرم حضرت فاطمه معصومه(س) - 11.23 MB -

رحمت خدانومیدی از درگه حقتصور اشتباه درمورد گناه کبیرهتصورات ذهنی و باطنی آلوده، گناه است؟مال مردم خوریطرز برخورد با گناه‌کارانداستان محبت پیغمبر به جوان یهودیسلام مستحب ما و جواب واجب اباعبداللهروضه اباعبدالله

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل‌بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.

 

قرآن مجید 276 بار رحمت پروردگار عالم را مطرح کرده است. طرح رحمت الهی در قرآن مجید به صورت‌های گوناگون است و برای توجه دادن مردم به مهربانی و مهرورزی بی‌نهایت او به همه موجودات به‌ویژه انسان است. این‌گونه طرح رحمت، امید را در قلب انسان تقویت می‌کند، ناامیدی و دلسردی را درمان و معالجه می‌کند، تا هیچ انسانی نسبت به عبادتش، به پیشگاه خداوند و خدمتش به عباد پروردگار به دلسردی کشیده نشود و بداند که عبادت و خدمت او را پروردگار عالم ضایع نمی‌کند و بدون پاداش و مزد نمی‌گذارد.

 

رحمت خدا

در سوره مبارکه بقره می‌خوانیم: «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أُولئِكَ يَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيم»(بقره، 218) کسانی که ایمان دارند یعنی خدا قیامت، انبیا، قرآن و فرشتگان را باور کردند حالا یا زحمت تحصیل علوم دینی را کشیدند تا به این باور رسیدند یا به قول امیرالمؤمنین: «وقفوا اسماعهم علی العلم نافع لهم» گوش خود را وقف دانش سودمند که دانش دینی است کردند، از راه گوش حقایق را شنیدند و حق بودنش برای آنها ثابت شد و به باور رسیدند.

 

دارندگان چنین قلبی یعنی قلبی که ظرف باور خدا و قیامت و انبیا و قرآن و فرشتگان است «وَ الَّذِينَ هاجَرُوا» و آنهایی که برای حفظ دینشان هجرت کردند. آنها در شهری که زندگی می‌کنند، در محلی که زندگی می‌کنند ایمان خود و زن و بچه‌شان در معرض خطر است به‌همین دلیل از وطن، محل و مردم منطقه گذشتند و رو به‌جانب دیاری کردند که می‌دانستند در آن دیار ایمان و اسلامشان حفظ می‌شود و هجرت کردند.

 

«وَ جاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ» و کسانی که در راه خدا برای خدا زحمت کشیدند، رنج بردند، کوشش کردند «أُولئِكَ يَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ» اینان به رحمت پروردگار امید دارند، باید هم امید داشته باشند. اگر مؤمنِ مهاجرِ مجاهد دلسرد از رحمت پروردگار باشد و به خودش تلقین کند واقعاً خدا اعمال من، ایمان من، هجرت من و جهاد من را قبول می‌کند؟ واقعاً خدا من را مورد رحمت قرار می‌دهد؟ واقعاً خدا رقم پاداش برای من می‌زند؟ بعد می‌گوید: فکرنمی‌کنم، من کجا رحمت خدا کجا، من کجا و مغفرت خدا کجا.

 

نومیدی از درگه حق

در سوره مبارکه یوسف پروردگار می‌فرماید: چنین حال منفی مساوی با کفر است یعنی این‌قدر دلسردی و ناامیدی نسبت به پروردگار قبیح و مردود است که گناه چنین حالت شیطانی با کفر مساوی است. «إِنَّهُ لا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْكافِرُون» (یوسف، 87) از رحمت خداوند دلسرد و ناامید نمی‌شوند مگر کسانی که دچار ظلمت کفر هستند.

 

مؤمنی که دارای هجرت و دارای کوشش در راه خدا است حق ندارد ناامید بشود، حق ندارد نسبت به پروردگار دلسرد بشود و اما کسی که مدتی از عمرش را خطا کرده، گناه کرده، اشتباه کرده، معصیت کرده به او هم حق داده نشده که از رحمت پروردگار دلسرد و ناامید باشد. معنی دلسردی گنهکار و یأس خطاکار و اشتباه‌کار این است که خدا قدرت بخشیدن من را ندارد، خدا قدرت نیرو دادن به من برای جبران گذشته آلوده‌ام را ندارد، لذا ناامیدی از رحمت خدا از گناهان کبیره معرفی شده است.

 وجود مبارک مرحوم کلینی در جلد دوم «اصول کافی» روایاتش را از اهل‌بیت نقل کرده که این ناامیدی از رحمت خدا برای بیمارِ گناه و برای بیمارِ معصیت از گناهان کبیره است.

 

تصور اشتباه درمورد گناه کبیره

 شاید عده‌ای تصورشان این باشد که گناه کبیره یک سلسله گناهان عملی و بدنی است اما اینطور نیست.

ربا از گناهان کبیره است، زنا از گناهان کبیره است، ظلم به مردم به هر کسی می‌خواهد باشد به زن و بچه و به شوهر و به مردم از گناهان کبیره است، قسم به ناحق خوردن از گناهان کبیره است، شهادت باطل دادن ضد یک پرونده از گناهان کبیره است. امام صادق می‌فرماید: گناهانی است که خداوند صریحاً در قرآن مجید به آنها وعده آتش داده گناه کبیره است. شما از اول سوره بقره تا جزء آخر قرآن هر گناهی را که در آیه‌ای دیدید خدا مطرح کرده و بلافاصله تهدید به عذاب کرده، گناه کبیره است.

 

در آیه‌ای می‌خوانیم کشتن بی‌گناه، شرک به خدا، زنا از گناهان کبیره است و بلافاصله در آیه پروردگار می‌فرماید: «يُضاعَفُ لَهُمُ الْعَذاب»(هود، 20) کسی که یک معبود باطلی را در مقابل خدا علم بکند، کسی که به ناحق خونی را بریزد، کسی که زنا کند او باید بداند که در قیامت دچار عذاب سختی خواهد شد. این تصور بیشتر مردم است که گناهان کبیره گناهان عملی است یعنی گناهی که زبان یا دست یا شکم یا غریزه جنسی مرتکب می‌شود، این گناه کبیره است ولی حالات باطن اگر منفی باشد این گناه کبیره نیست، این تصور اشتباه است.

 

تصورات ذهنی و باطنی آلوده، گناه است؟

حالات باطن هم تقسیم به دو مرحله شده؛ در قرآن بعضی‌هایش گناه است ولی دیگر خداوند نفرموده من چنین گناهی را به عذاب دچار می‌کنم، مانند سوءظن. اگر من به یک مسلمانی، متدینی، مردی و یا زنی گمان بد ببرم گناه است. از در خانه شخصی که می‌شناسم رد می‌شوم و می‌گویم: این خانه‌ای که ساخته جز با دزدی میسر نبوده، در دلم می‌گویم به کسی نمی‌گویم، اگر به کسی بگویم که تهمت است.

 

 امام صادق می‌فرماید: آنهایی که به پاکدامنان تهمت می‌زنند می‌گویند این زنا کرده، عرق خورده، ربا خورده در حالی که طرف مقابل نه عرق خورده، نه ربا خورده، نه زنا کرده (نه در یک کتاب، نه در دو کتاب، در کتاب‌های متعدد شیعه آمده) قیامت او را پیش از جهنم در یک تپه آتش می‌گذارند به حساب اولین و آخرین که رسیدند و همه بهشت و به جهنم رفتند، تازه نوبت تهمت‌زنان می‌شود که در آن تپه آتش هستند. فرشتگان الهی به آنان می‌گویند تهمت زنایی که زدی، تهمت مال حرامی که زدی، تهمت عرق و ورقی که زدی ثابت کن و از این تپه آتش بیرون بیا.

 

تهمت قابل اثبات نیست چون تهمت واقع نشده. تهمت یعنی یک دروغ پرلجن، آلوده و کثیف که تولید زبان بی‌کنترل و زبان گنهکار است. چوب‌انداز گفته این آدم زنا کرده یا عرق خورده یا ربا خورده یا دزدی کرده به او می‌گویند ثابت کن و نمی‌تواند ثابت بکند، آن وقت آن تپه آتش راه می‌افتد مثل ماشین و او را که در تپه آتش است با خودش می‌برد وارد جهنم می‌کند. تهمت گناه کبیره است.

 

و اما سوءظن گناهی است که من درون خودم می‌گویم و فکر می‌کنم؛ قیافه‌اش نشان می‌دهد معتاد است، فکر می‌کنم درست راه نمی‌رود دیشب بیشتر عرق خورده. این را پروردگار می‌گوید: «اجْتَنِبُوا كَثِيراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْم»(حجرات، 12) این گناه سنگینی است، «اجتنبوا» در اسلام مسأله اخلاقی بسیار مهمی است. در اجتنبوا خدا نهی تحریمی می‌کند: بندگان من از گمان بردن نسبت به بندگان من بپرهیزید. باید پرهیز کرد.

 

مگر ما هر کسی را به هر رنگی، به هر حالی، به هر ضعفی دیدیم می‌توانیم پیش خودمان داوری بکنیم که این شخص این کاره است؟ نه اثم است گناه است. «ان بعض الظن اثم» یعنی این گمان بد را من در پرونده‌تان می‌نویسم، خیال نکنید حال است و یک مسأله درونی است که بر شما گذشته، در باطن کاری به آن ندارم، نه می‌نویسم، ثبت می‌کنم.

 

 یک حال باطنی هم هست گناه کبیره است و پروردگار عالم وعده حتمی عذاب به آن داده و آن ناامیدی از رحمت پروردگار است؛ گنهکاری، زناکاری، رباخواری، بدکاری، بی‌نمازی، به او بگویند بیا توبه کن، راهت را عوض کن، از این گذشته آلوده بِبُر و شروع کن به اصلاح‌گری، نمازهای نخوانده را بخوان، روزه‌های نگرفته را بگیر، عرق و ورق را به کل ترک کن، مال مردمی که پیشت است به صاحبانش برگردان و او ناامید باشد.

 

مال مردم خوری

 امروز مال مردم‌خوری در کشور ما فرهنگ شده مالی که مال مردم است من بردارم ببرم خودم بخورم، به زن و بچه‌ام هم بدهم بخورند این گناه بزرگی است. روایتی را برایتان بگویم وحشتناک است خیال نکنید همه روایات ما شادی‌آور است، نه. بعضی از روایات ما بسیار پرفشار است.

پیغمبر می‌فرماید: کسی که غروب بشود از سر کار به خانه برگردد درهمی (درهم به پول امروز نمی‌دانم چقدر می‌شود شاید همان یک قرآن قدیم باشد ده شاهی قدیم باشد) مال مردم را به ناحق به خانه ببرد تا زمانی که این یک درهم مال ناحق در خانه‌اش است پروردگار نظر رحمت به آن خانه نمی‌اندازد، یعنی خانه از چشم رحمت خدا می‌افتد، بی‌ارزش می‌شود.

 

رسول خدا در روایتی دیگر می‌گوید: کسی که لقمه حرام می‌خورد حق ندارد نمازش یا روزه‌اش را ترک کند، باید نمازش را بخواند و روزه‌اش راهم بگیرد ولی تا زمانی که آثار این لقمه حرام به صورت گوشت و پوست و ناخن و مو و اعصاب در بدنش است، خدا نه نماز و نه روزه‌اش را قبول می‌کند و باید حمالی مفت بکند.

 

طرز برخورد با گناه‌کاران

ناامیدی این است که وقتی نصیحتش می‌کنید به او می‌گویید: نمازهای نخوانده را بخوان، روزه‌های نگرفته را بگیر، مال مردم را که بردی و نمی‌خواستی پس بدهی پس بده، جواب می‌دهد: آب از سر من گذشته چه یک نی و چه صد نی، ما سی سال است گناه می‌کنیم حالا می‌گویی برگرد مگر خدا من را می‌بخشد؟ مگر رحمت خدا نصیب من می‌شود؟ چنین حالتی کفر است چنین حالتی قیامت عذاب دارد.

 

 متن قرآن مجید است بیمار گناه نباید ناامید از رحمت خدا باشد. امیرالمؤمنین به ما روحانی‌ها، مبلغین دین، علمای شیعه، می‌فرماید: از گنهکار و معالجه ‌شدنش ناامید نباشید با او حرف بزنید. یک روز، ده روز، یک ماه، دو ماه تا وقتی که به یقین رسیدید فایده‌ای ندارد. تا زمانی که به یقین نرسیدید که فایده‌ای ندارد شما بیدار کردن او را ادامه دهید، محبت به او، امر به معروف به او، نهی از منکر به او را ادامه بدهید.

 

عالمان اسلام هم حق ناامیدی از گنهکار را ندارند، نباید رو برگرداند، گنهکار هم یک بیمار است. اما اینکه حالا من با گنهکار روبرو بشوم به او بگویم احمق، نمک به حرام، ناجوانمرد، آدم پست که سی چهل سال است پشت به خواسته‌های خدا کردی، این گونه سخن گفتن درست نیست. با گنهکار باید نرم صحبت کرد، حالا گنهکار پسرم، دامادم، همسایه‌ام، رفیقم و یا هم محلم است. اگر چه امر به معروف واجب است طوری بکن که قلب گنهکار نشکند.

 

سعدی می‌گوید: متاب ای پارسا روی از گنهکار، این را از زبان گنهکار می‌گوید؛ خودت دامنت پاک است، کسبت پاک است، اخلاقت پاک است، برمی‌خوری به یک آدم آلوده آن آلوده زبان حالش این است: «متاب ای پارسا روی از گنهکار/ به بخشایندگی در وی نظر کن» اگر من ناجوانمردم به کردار، من نمک به حرامی کردم، من بد کردم، من گناه کردم، من معصیت خدا را کردم، «اگر من ناجوانمردم به کردار/ تو بر من چون جوانمردان گذر کن».

 

حالا یک پیغامی هم در سوره زمر از پروردگار رحیم از پروردگار رحمان، به گنهکار بشنوید، به پیغمبر می‌گوید: تو از قول من به گنهکار بگو «قُلْ يا عِبادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعا»(زمر، 53) بنده من که به خودت ظلم کردی و اعضا و جوارح و حالت را تباه کردی «اسرفوا علی انفسهم» حالا که بیدار شدی نگو آب از سر من گذشت چه یک نی چه صد نی، نه آب از سرت نگذشته «لا تقنطوا من رحمة الله» از رحمت من، از دستگیری من، از طبابت من، از درمان کنندگی من، ناامید نباشید.

 

«اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعا» وقتی توبه کنی مال مردم را به مردم برگردانی، رباهایی که گرفتی به مردم برگردانی، زناهایی که داشتی به شدت پشیمان بشوی من قدرت آمرزیدن تو را دارم، من قدرت پاک کردن این گناهان را از پرونده تو دارم، «لا تقنطوا من رحمة الله ان الله یغفر الذنوب جمیعا».

 

داستان محبت پیغمبر به جوان یهودی

حوزه‌ها شیخ طوسی را می‌شناسند، شیخ طوسی از اعاظم علمای بزرگ مذهب و تشیع است، شیخ به گردن تمام حوزه‌ها و آخوندها حق حتمی دارد. شیخ نقل می‌کند که یک جوان حدود پانزده شانزده ساله از کنار مسجد پیغمبر رد می‌شد. دیوارهای مسجد بلند نبود، نتوانسته بودند دیوارها را ببرند بالا، یک دیوار نیم متری در هزار و دویست متر زمین کشیده بودند و صیغه مسجد خوانده بودند، طاق و در و پنجره نداشت، ظهرها مردم در آفتاب مدینه روی عبای خودشان نماز می‌خواندند. پیغمبر آنجا می‌نشست برای مردم صحبت می‌کرد.

 

این جوان چهارده پانزده ساله یهودی روزها که مسیرش از کنار مسجد بود می‌ایستاد پیغمبر را تماشا می‌کرد، از چهره پیغمبر، زبان پیغمبر، تن صدای پیغمبر خوشش می‌آمد. گاهی پیغمبر یک محبتی به او می‌کرد و کاری را به او می‌گفت برود انجام بدهد، با اشتیاق می‌رفت و آن کار را انجام می‌داد و برمی‌گشت. دو روز این تماشاکننده چهره ملکوتی رسول خدا پیدایش نبود.

 

پیغمبر که پرونده جهان پیش اوست «وَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ أَحْصَيْناهُ فِي إِمامٍ مُبِين»(یس، 12)، این اعتقاد قرآنی و روایاتی ماست ولی پیغمبر طبیعی با مردم برخورد می‌کرد، پرسید: برادران مؤمن، این جوانی که هر روز می‌آمد کنار دیوار من را تماشا می‌کرد دو روز است نیست چه کسی سراغش را دارد؟ یک نفر گفت: آقا خانه‌شان نزدیک خانه ماست، همسایه ماست. اولاً این جوان یهودی است، پدر و مادرش هم یهودی هستند. این دو روز که از خانه بیرون نیامده مریض شده و دارد می‌میرد. پیغمبر فرمودند: من می‌روم عیادتش، شما هرکدام دلتان می‌خواهد دنبال من بیایید.

 

 آمدند در خانه جوان یهودی را زدند. رسول خدا جلوه رحمت الهی است، این «بسم الله الرحمن الرحیم» هم رحمانیتش و هم رحیمیتش از افق وجود پیغمبر طلوع داشت. خدا درباره او گفته: «عَزِيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُفٌ رَحِيم»(بقره، 128). پیغمبر جلوه رأفت و رحمت خداست، پیغمبر آدم عصبانی نیست، آدم تلخی نیست، آدم خشمگینی نیست، پیغمبر جلوه محبت و رحمت و مهربانی و نرمی خداست.

 

 یهودی است ولی بالاخره پیغمبر را دوست دارد، برویم دیدنش، کسی هم دلش می‌خواهد بیاید. پیغمبر هیچ‌وقت در کل عمرش کار زور به کسی نمی‌گفت. دو سه نفر با پیغمبر راه افتادند، خود پیغمبر در زد. پدر این جوان آمد در را باز کرد دید پیغمبر اسلام است، کاری نمی‌توانست بکند، فرمودند: آمدم عیادت پسرت، گفت: تشریف بیاورید داخل. خانه‌ها هم همه یک طبقه بود.

 

آمدند کنار بستر جوان و دیدند که جوان در حال احتضار است. پدرش هم ایستاده بود، پیامبر خیلی نرم به جوان گفتند: داری از دنیا می‌روی بیا به وحدانیت خدا و رسالت من شهادت بده و مسلمان بمیر. آرزوی همه انبیا «تَوَفَّنِي مُسْلِماً وَ أَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِين»(یوسف، 101) بود. پدرش با تیزچشمی و تلخی نگاهش کرد یعنی مسلمان نشو. از پدر ترسید، پدر آدم تلخی بود. پیغمبر دوباره پیشنهاد کرد و پدر دوباره تلخ نگاهش کرد. بالاخره بار سوم گفت: «اشهد ان لا اله الا الله و لانک رسول الله» و از دنیا رفت.

 

 وقتی که از دنیا رفت پیغمبر اکرم به پدرش گفت: این جنازه مربوط به ماست، شما و قوم و خویش‌ها و خانواده‌ات حقی به این جنازه ندارید. من الان مردم مؤمن را می‌فرستم این جوان را بیاورند، خودمان غسلش می‌دهیم، کفن می‌کنیم و در بقیع هم دفن می‌کنیم چون این جوان اهل نجات است. اسم این کار رحمت پروردگار است. نه یک رکعت نماز داشت، نه یک روزه داشت فقط قلباً تسلیم پروردگار و نبوت شد و اهل بهشت هم بود. اسم این رحمت الله است.

 

حالا شما که سی چهل سال است، پنجاه سال است، خدا را قبول دارید، انبیا را قبول دارید، ائمه را قبول دارید، نماز می‌خوانید و روزه می‌گیرید جا دارد از رحمت خدا دلسرد باشید؟ نه. جا دارد به خودتان تلقین کنید معلوم نیست دست ما را بگیرند، این یاوه‌گویی چیست؟ چرا دست ما را نگیرند؟ چرا؟ چه سببی دارد که رحمت خدا نصیب ما نشود، فقط یادتان بماند دویست و هفتاد و شش بار قرآن رحمت خدا را مطرح کرده است. عمل‌کنندگان امید به نجات داشته باشید، گنهکاران در صورت توبه امید به آمرزیدن داشته باشید.

 

سلام مستحب ما و جواب واجب اباعبدالله

امشب شب دو نفر است: نفر اول شب خداست که حالا من روایاتش را بخواهم بخوانم طول می‌کشد که چطوری شب جمعه شب خداست. دوم امشب شب حضرت ابی‌عبدالله الحسین(ع) است،.

همین جا که نشستید گرچه در قلبتان نه به زبان فقط بگویید: «السلام علیک یا اباعبدالله» فرشتگان مأموریت دارند این صدای دل شما را به ابی‌عبدالله برسانند، یعنی بگویند حسین جان امشب در شهر قم در مسجد، کنار قبر حضرت معصومه این تعداد زن و مرد به شما سلام کردند. سلام مستحب و جوابش واجب است، ما می‌توانیم امشب سلام نکنیم چوبمان هم نمی‌زنند اما حالا که سلام کردیم بر ابی‌عبدالله جوابش واجب است. سلام ابی‌عبدالله جوابش یعنی رحمت خدا به ما.

 

روضه اباعبدالله

از قوی‌ترین و درست‌ترین روایاتمان بگویم. امشب اول غروب پروردگار به ارواح همه انبیا، همه ائمه، همه مؤمنین، همه مؤمنات و به هفتاد هزار فرشته امر واجب می‌کند شب جمعه است همه حرکت کنید کربلا برای زیارت ابی‌عبدالله. همه انبیا امشب موظفند زیارت بروند، ائمه همین‌طور، ارواح مؤمنین و مؤمنات همین‌طور، از روزی هم که حضرت دفن شده زیارت او قطع نشده است.

 

 من از شما می‌پرسم انبیا و ائمه و ارواح مؤمنین و مؤمنات و آنهایی که الان از ایران رفتند کربلا یا از هند رفتند یا از خارج رفتند کربلا چه می‌بینند؟ گنبد، حرم، آینه‌کاری، فرش‌های گران‌قیمت، ضریح گران، صحن، بارگاه، چه می‌بینند؟ شما که رفتید چه دیدید؟ همین‌ها را، اما یک زائری را به شما معرفی کنم که زیارتش با همه انبیا و ائمه فرق می‌کرد.

 

او وقتی آمد چه دید؟ یک گودال، یک بدن قطعه قطعه و بی‌سر، اطراف این بدن نیزه شکسته، شمشیر، خنجر، و عجیب است که خواهری که 56 سال از این برادر جدا نمی‌شد حالا شانزده هفده ساعت است او را ندیده و الان که آمده کنار گودال وضعی را که دید مجبور به سه تا سؤال شد، «أ أنت اخی؟» تو برادر من هستی؟ باورش نمی‌شد این سوال اول. «و ابن والدی؟» آیا تو پسر امیرالمؤمنین پدر من هستی؟ سوال سوم «و ابن والدی؟» ای بدن قطعه قطعه، ای بدن بی‌سر تو پسر فاطمه مادر من هستی؟

 

یک حالت جستجو داشت؛ بچه‌ها، دخترها، خواهرها، حال زینب را می‌دیدند که حالت جستجو دارد، اینقدر با ادب بودند که می‌دانستند عمه‌شان سراپا حکمت است بیخودی نمی‌گردد، بی‌خودی نمی‌پرسد. برادران و خواهران اگر این بچه‌ها می‌آمدند جلو می‌گفتند عمه دنبال چه می‌گردی؟ جواب می‌داد:

گلی گم کرده‌ام می‌جویم آن را      به هر گل می‌رسم می‌بویم آن را

اگر بینم در خاک و در خون         به آب دیدگان می‌شویم آن را

 

 بچه‌ها دیدند با یک دنیا ادب وارد گودال شد، شمشیر شکسته‌ها، نیزه شکسته‌ها را کنار زد، اگر امام باقر نگفته بودند هم باورم نمی‌شد هم نمی‌گفتم ولی در جستجوی حادثه کربلا این روایت را دیدم که عمه بزرگوارشان قلوه سنگ‌ها را کنار می‌زند، یک مشت چوب را کنار می‌زند، من نمی‌دانم مگر برای کشتن یک نفر چقدر اسلحه لازم بوده؟ مگر برای کشتن ابی‌عبدالله شمشیر و نیزه چقدر می‌خواسته، برای چه بدن را سنگ زدید؟ برای چه چوب زدید؟

 

همه را کنار زد بچه‌ها دیدند عمه دست برد زیر بغل یک بدن قطعه قطعه، بدن را گذاشت روی دامن، حسین من به خودت قسم دلم نمی‌خواهد بروم اما ما را می‌برند، حسین من وقت خداحافظی است می‌خواهم صورتت را ببوسم سرت را بالای نیزه زدند دستم نمی‌رسد، می‌خواهم بدنت را ببوسم جای درستی ندارد، من با این دلم چه کار کنم؟ دیدند بدن را گذاشت دو تا دستش را دو طرف بدن قرار داد خم شد لب‌هایش را به گلوی بریده گذاشت. بوسیدم آن‌جایی که پیغمبر نبوسید، زهرا نبوسید حیدر نبوسید، حتی نسیم صحرا نبوسید.

 


0% ( نفر 0 )
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
سخنرانی های مرتبط
پربازدیدترین سخنرانی ها
امید یأس درگاه خدا رحمت خدا گناه یأس

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^