شب دهم یکشنبه (16-2-1397)
(قم حرم حضرت فاطمه معصومه(س))عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدبسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
در میان سرمایههای مهمی که خداوند مهربان از باب رحمت، لطف، احسان و محبتش به انسان عطا فرموده، یقیناً نعمت عمر جایگاه ویژهای دارد. البته برنده در دنیا و آخرت کسی است که این سرمایه الهی را تبدیل به تجارت بیخسارت کند؛ ساعات، روزها، شبها، هفتهها، ماهها و سالهایش را مثبت خرج کند و با کلنگ گناه و معصیت به جان این سرمایه نیفتد. هزینه کردن عمر چه در معاصی باطنی مانند حسد، کبر، بخل، ریا و چه هزینه کردنش در گناهان کبیره و اصرار بر گناهان صغیره عمر را تبدیل به آتش دوزخ میکند.
تعریف خوشبختی از منظر پیامبر
چنانکه از آیات سوره مبارکه فاطر استفاده میشود سؤالات بسیار مهمی از رسول خدا و ائمه طاهرین درباره عمر شده است و پیغمبر اکرم و ائمه بزرگوار پاسخهای الهی و عرشی به این سؤال دادند.
وجود مبارک علامه خبیر، محدث کمنظیر، عالم بسیار مفید، فیض کاشانی در یکی از کتابهایشان از سیصد جلد کتابی که دارند نقل کردند: شخصی به محضر پیغمبر آمد از حضرت پرسید یا رسول الله خوشبختی و سعادت چیست؟ «ما السعاده؟» پیغمبر عظیمالشأن اسلام دو کلمه جواب این سؤال را دادند (دو کلمه است ولی یک کتاب است) فرمودند: «طول العمر فی عبادة الله» این که عمرت زیاد باشد ولی این عمر زیاد را در عبادت الهی هزینه کنی.
عبادت خدا با کارهای ساده
هر کار مثبتی را که انسان به نیت جلب رضایت خدا انجام دهد عبادت است، چرا؟ چون همه کارهای مثبت فرمان پروردگار است و انجام فرمان پروردگار عبادت است. اگر خدا در قرآن میفرماید: «وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً»(بقره، 83) نیکی به پدر و مادر عبادت خداست، اگر میفرماید: یتیم را رعایت کن رعایت یتیم عبادت خداست، اگر میفرماید: «وَ تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى»(مائده، 2) عبادت خداست، اگر در قرآن میفرماید: «أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناكُم»(بقره، 254) این انفاق عبادت خداست، اگر میفرماید از یکدیگر غیبت نکنید غیبت نکردن به فرمان خدا عبادت خداست، اگر میفرماید به پاکدامنان تهمت نزنید این تهمت نزدن عبادت خداست، اگر میفرماید چیزی را که یقین نداری اصراری بر گفتنش نداشته باش این عبادت خداست، اگر میفرماید: «وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنا»(بقره، 83) با مردم خوب حرف بزنید این عبادت خداست.
اگر ما روی منبرها به شما برادران و خواهران میگوییم خدا را عبادت کنید، بلافاصله ذهن شما متوجه نماز و روزه و حج و واجبات دیگر نشود، هر قدم مثبتی، هر کار خیری، هر عمل درستی، هر گفتار پسندیدهای عبادت خداست. شما در سوره مبارکه انبیا این آیه را میبینید که درباره پیغمبران است «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إِيتاءَ الزَّكاةِ وَ كانُوا لَنا عابِدِين»(انبیا، 73) ما به انبیا دستور دادیم به اذن ما مردم را هدایت کنید، به انبیا وحی کردیم هر کار خیری را انجام بدهید، به انبیا دستور دادیم نماز بخوانید، به انبیا دستور دادیم زکات بپردازید و آخر آیه میگوید کانوا لنا عابدین، همه انبیا بندگان واقعی من بودند.
زکات دادن بندگی است، نماز بندگی است، هر کار خیری بندگی است، مردم را راهنمایی کردن بندگی است، حضرت فرمودند: سعادت این است «طول العمر فی عبادة الله» این که آدم یک عمر طولانی داشته باشد و این عمر طولانی را در عبادت خدا هزینه کند.
طلب عمر طولانی زینالعابدین(ع) از خداوند
بنا داشتم در جلسه قبل در این زمینه دو آیه برای شما بخوانم؛ البته قبل از خواندن این دو آیه عرض کردم طرح هزینه کردن عمر در عبادت را باید از چهار منبع بگیریم: «قرآن کریم، روایات اهل بیت، دعاهای وارده از اهل بیت، زیارتهای اهل بیت» این چهار منبع ما را هدایت میکند، راهنمایی میکند که این مدت عمری که در اختیارتان است چگونه هزینه کنید.
شما در صحیفه سجادیه میبینید زین العابدین به پروردگار میگوید: «امرنی ما کان عمری بذلة فی طاعتک» خدایا تا لباس اطاعت بر قلب و جان من است عمر من را طولانی کن، من دوست ندارم بمیرم، مرگ برای مؤمن دوست داشتنی نیست، مؤمن دوست دارد بماند و پروردگار عالم را بیشتر عبادت کند تا وقتی خدا مرگش را برساند.
زین العابدین میگوید من مرگ نمیخواهم، با اینکه در بین امامان ما از دوازده نفر هیچکدام زندگیشان سختتر، پرمصیبتتر، پربلاتر از زین العابدین نبود ولی شما میبینید بلاها را اصلاً محل نگذاشته، مصائب او را خسته نکرده، باز هم به پروردگار میگوید: «عمرنی» عمرم را طولانی کن اما تا زمانی که لباس عبادت و طاعت بر قلب و جان من است «و اذا کان عمری مرتعا للشیطان فاقبضنی» اما اگر لحظهای برسد که شیطان بخواهد عمر من را محل چراندن خودش قرار بدهد (کنایه از این که اگر زمانی برسد که بخواهد دشمن من را وارد معصیت کند) همان وقت جان من را بگیر که من به گناه دچار نشوم. این خسارت گناه است و آن منفعت عبادت است.
مؤمنان با محبت
نوبت بیان طرح قرآن درباره هزینه کردن عمر و روایات و دعاها و زیارتها نرسید فرصتی نبود، من میخواستم از قرآن شروع کنم و بعد بخشی از روایات و دعاها و زیارتها را بگویم از هر کدام یکی دو جمله نرسید. فقط دو آیهای که وعده دادم را میخوانم.
در آیه اول در سوره توبه پروردگار خیلی روشن بیان میکند که مردان مؤمن و زنان اهل ایمان قلب، بدن، حال و فکرشان را چگونه هزینه میکنند. این از آیات بسیار مهم کتاب خداست «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْض»(توبه، 71) تمام مردان مؤمن از زمان نزول قرآن تا زمان ظهور امام دوازدهم (که دیگر همه در سایه عدل پروردگارند) تمام مردان مؤمن و خداباور نسبت به یکدیگر محبت دارند و تمام زنان مؤمنه نسبت به زنان با ایمان محبت دارند.
معنی این آیه واقعا چیست؟ یعنی دل مؤمن نسبت به مؤمن دیگر کینه ندارد، حسد ندارد، غرور ندارد، نخوت ندارد، ریا ندارد، حرص ندارد، قلب مؤمن نسبت به مؤمنین دیگر یک قلب صاف و پاکی است.
خداوند، چهار خانه دارد
من در کتابهای بزرگان دینمان خواندم؛ شخصیتهای بسیار مهمی از قبیل آقا شیخ محمد بهاری همدانی که یک کتاب به نام «تذکرة المتقین» دارد، این کتاب خیلی خواندنی است، کتاب حال است، کتاب معنویت است، کتاب تربیت است، کتاب عبادت است. حجم کمی دارد یعنی شما این کتاب را در نصف روز میتوانید بخوانید ولی دنیا دنیا معنا در این کتاب است.
ایشان میفرماید: پروردگار عالم چهار تا خانه دارد؛ یک خانهاش «بیت المأمور» است، میگویند در عالم بالاست ما دقیق نمیدانیم کجاست، یک خانهاش «بیت المقدس» است، یک خانهاش «کعبه» است. انتصاب این خانهها به پروردگار عالم تشریفی است مثل ما نیست که مالک دویست متر خانه هستیم، تشریفاً و احتراماً این خانهها به خدا منصوب است. میگوید خانه چهارم هم «قلب انسان» است.
در علوم جدید میگویند جنین را که در رحم مادر پروردگار خلق میکند، اولین عضوی که آفریده میشود به دست قدرت خدا قلب است بعدش اسکلت استخوانی و دست و پا و شکم و روده بزرگ و کوچک و ریه و کبد و کلیه است و بعد پوست و مو است. اولین عضو قلب است. خداوند این قلب را برای خودش ساخته، قلب بیت الله است. کعبه را دست دو تا پیغمبر ساخته، بیت المقدس را احتمالاً سلیمان ساخته، بیت المأمور را فرشتگان ساختند ولی قلب را خود خدا ساخته یعنی وقتی میخواهد بدن را نظام بدهد اول جای خودش را درست میکند.
قلب در اجاره شیطان یا تملک خدا
سنی و شیعه نقل کردند: «ان لله فی الارض عوانی» خدا در این کره زمین ظرفهایی دارد که خواست خودش است، برای خودش است، ویژه خودش است، آن ظرفها چیست؟ دیگ و دیگچه که نیست، قابلمه که نیست، ظرفهای سنگی و روحی و مسی و چدنی که نیست. پیغمبر میفرماید: «و هی القلوب» این ظرفها دلهاست که پروردگار عالم در محفظه سینه قرار داده است.
این قلب را به شیاطین اجاره ندهید، اگر بیایند این قلب را اجاره کنند دیگر بیرون نمیروند. این قلب را ظرف محبتها و عشقهای شهوانی نکنید، این قلب را محل محبت نامحرمان و بیگانگان نکنید، خانه خدا را دست غیرخدا، دست بتها، دست پول، دست شهوت، دست ریاست و مقام ندهید. غصب نکنید و این خانه را محل دشمنان خدا قرار ندهید، خانه اوست.
شاعرانههای ملا احمد نراقی
مرحوم ملا احمد نراقی از عالمان کمنظیر حدود سه قرن قبل است. ایشان غیر از کتابهای علمی مهم، یک کتاب شعر دارند به نام «طاقدیس» که عمرشان هم کفاف نداد این کتاب را تمام کنند. ایشان در این کتاب با پروردگار عالم یک مناجاتی دارند (من بچه بودم مدرسه نمیرفتم) که پدرم شبها مینشست، این مناجات را میخواند و عین آدم داغدیده گریه میکرد. پدرم روحانی نبود، کارش بقالی بود، کاسب بود ولی خیلی اهل معنا بود، اغلب شعرهای نراقی را میخواند و مفصل گریه میکرد.
در یک از این مناجات به پروردگار میگوید: من غلط کردم در اول بیشمار، میگوید من جوانیهایم (البته از زبان گنهکاران میگوید، نراقی که اهل گناه نبوده) زمان نوجوانی و جوانی تا برسم به سنی که دیگر نمیتوانستم گناه کنم خیلی اشتباه داشتم. یک اشتباه این است که اهرمن را یعنی شیطان، یعنی گمراهکننده، منظور از شیطان هم فقط شیطانی نیست که نمیبینیم، الان امریکا شیطان است، اسرائیل شیطان است، انگلیس شیطان است، آدمهای بیدین در این مملکت شیطان هستند، آدمهای مخالف پیغمبر و ائمه طاهرین و مرجعیت و قرآن در قوم و خویشهایمان در کشور شیطان هستند، اینها را آدم راه بدهد در دل و به آنان محبت داشته باشد، با دل آدم بازی میکنند و اعضا و جوارح را به انحراف میکشند.
من غلط کردم در اول بیشمار ***اهرمن را راه دادم در حصار
یعنی در دلم را باز گذاشتم و هر بیگانهای، هر منحرفی، هر گمراهی، هر گمراهکنندهای را راه دادم، رفتم با همه رفاقت کردم و کنار آنها خوش میگذراندم، نمیدانستم که من را به جهنم میبرند.
من غلط کردم در اول بیشمار *** اهرمن را راه دادم در حصار
یک نظر ای خدا یک نظر در کار این ویرانه کن ***یک نظر اهرمن را خود برون زین خانه کن
خانه خودت بوده من دادم دست دزدهای انسانیت، خانه تو بوده ولی بیاجازه تو اجاره دادم، خانه تو بوده ولی بیاجازه تو ملکش را واگذار به سگها و خوکهای آدمنما کردم. دشمن چهل سال است در این خانه جا خوش کرده من دیگر زورم نمیرسد خودم بیرونش کنم، یک نظر در کار این ویرانه کن خانه خراب شده، دشمن خود را برون زین خانه کن.
از اول نباید بگذارید دشمن راه پیدا کند، قلب مؤمن صاف است، قلب مؤمن جای اهریمن نیست، قلب مؤمن جای کینه و حسد و دشمنی و سوءظن نیست، مؤمن به تمام مؤمنان محبت دارد، نرمی دارد، صفا دارد، با همه صاف است. زنان مؤمنه هم با همه زنان اهل ایمان اهل محبت هستند، صاف هستند و دل یکرنگ دارند. هیچوقت یک زن مؤمن نمیگوید مادرشوهر است باید او را بزنم کنار، خواهر شوهر است باید بخوابانم روی خاک، این حرفها به هیچ عنوان در زنان اهل ایمان نیست.
اضافه کردن به خوبان جامعه
بعد از قلب مردان و زنان مؤمن، سراغ زبان مردان و زنان اهل ایمان میرود. مردان و زنان مؤمن مردم را تشویق به کار پسندیده میکنند ولی با یک زبان نرم، با یک بیان گرم، با یک زبان عاطفی چون قلبش پر از محبت نسبت به مردم است. با چه کسی زبان مهربانی دارند؟ یامرون بالمعروف تا کی؟ تا وقتی زنده هستند. فعل «یأمرون» مضارع است و دلالت بر استمرار دارد «و ینهون عن المنکر» و با مردمی که بدکار هستند طوری صحبت میکنند که بدکاری را ترک کنند یعنی زبان مردان و زنان مؤمن دائم به کار است که به رفیقهای خدا اضافه کنند، به خوبان جامعه اضافه کنند، به نسل پاک برای جامعه اضافه کنند.
«يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلاة» مردان و زنان مؤمن تا زنده هستند اهل نماز هستند. «یقیمون» هم فعل مضارع است و دلالت بر دوام دارد یعنی تا زنده هستند نمازشان را میخوانند. نماز هیچ جایگزینی ندارد، شما بگو من دو رکعت نماز صبح نمیخوانم به جایش صد تا روزه میگیرم فایدهای ندارد. بگو سه رکعتی مغرب را نمیخوانم به جایش صد میلیون به مستحق میدهم فایدهای ندارد و جایش را نمیگیرد. جای خالی نماز را قضای نماز میگیرد. نباید کاری کنیم که جای نماز خالی بماند.
عمل نکردن به استخاره امام
این روایت در باب استخاره بحار است (فکر میکنم خیلی وقت پیش دیدم) که شیعهای میآید نزد امام صادق و میگوید: یابنرسول الله یک استخاره برای من بگیرید. حالا من یادم نیست استخاره زمان امام صادق چگونه بوده، بالاخره استخاره نوع خودش را داشته، امام معصوم است، امام آگاه است، استخاره برایش میگیرد، میفرماید: بد است، انجام نده. این شیعه میگوید حالا یکبار هم به استخاره گوش ندهیم مهم نیست.
سه ماه بعد آمد خدمت امام صادق گفت: یابنرسول الله من را میشناسید؟ فرمود: آری میشناسم. گفت: یابنرسول الله برایم استخاره کردید، من یک مسافرت تجارتی میخواستم بروم دودل بودم استخاره بد آمد اما رفتم، دیروز هم برگشتم ده هزار دینار طلا از تجارتم در این سفر سود گیرم آمد. امام صادق فرمود: آن ده هزار دینار هیچ نیست همه دنیا را بدهند باز هم به تو میگویم استخارهات بد بود. همه دنیا را در راه خدا صدقه بده جبران دو رکعت نمازی که صبح بلند نشدی بخوانی نمیکند.
خیال کردی نماز به این سبکی است که حالا خوابم برد که خوابم برد، شب دیر میخوابم میدانم صبح بیدار نمیشوم خب نشوم، فکر کردی نماز خیلی ارزان است، خیلی سبک است، همه دنیا را در راه خدا بدهی جبران دو رکعت نماز از دست رفته صبح را نمیکند. مؤمن نمیگذارد نماز از دستش برود، نماز ساده نیست، نماز عبادت ویژه است، نماز ارتباط عاشق با معشوق است، نماز ارتباط محب با محبوب است، نماز ارتباط فقیر با غنی مطلق است، نماز نردبان معراج مؤمن است، نماز مرکب بالابرنده اهل تقواست.
چگونگی تشویق فرزندان به نماز
صد و بیست و چهار هزار پیغمبر نماز داشتند. من یک رسالهای درباره نماز نوشتم تمام انبیا را که خدا در قرآن و ائمه در روایات درباره نمازشان گفتند در این رساله آوردم از حضرت آدم دینش نماز داشته تا اسلام، هیچ پیغمبری آئین بینماز نداشته هیچ پیغمبری.
ارزش و عظمت نماز را با محبت به بچههایتان بگویید، نماز را انتقال دهید اگر انتقال ندهید بعد از شما در نسلتان میبرّد، قطع میشود. برای نماز بچه را نزنید، برای نماز بچه را تلخ بیدار نکنید، برای نماز عصبانی نشوید. بیشتر بیدینیها از بددینیهاست. این جمله یادتان بماند: بیشتر بیدینها از بددینی دینداران است، بددینی دینداران افراد خانواده را از دین فراری میدهد.
من به یک جوانی گفتم چرا نماز نمیخوانی؟ گفت: دیگر از دستم برنمیآید. گفتم: چرا؟ گفت: پنج شش سال وقتی میآمد من را بیدار میکرد بلند نمیشدم چنان لگد به پهلویم میزد دو سه متر میافتادم آن طرفتر، دو سه تا فحش هم به من میداد، نماز برای من خیلی خاطرات تلخی گذاشته. بیدینی برای بددینی است، این خیلی بحث دارد.
کار دیگر مردان و زنان با ایمان «وَ يُؤْتُونَ الزَّكاة» است. مردان و زنان با ایمان دست به جیب هستند. خیلی خانمها زمین کشاورزی به آنان ارث رسیده، گندم و جو دارند و به آنها زکات تعلق میگیرد، خیلی خانمها خیلی طلا به ایشان داده میشود بخشی از آن زکات دارد، خیلیها نخلستان دارند زکات دارد، خیلیها گاو و گوسفند و شتر دارند. استان قم و سمنان محل پرورش شتر است زکات دارد، مردان و زنان مؤمن اهل زکات هستند.
این چهار تا ویژگی غیر از قلبشان، «يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ» اینها طرح هزینه کردن عمر است. «وَ يُطِيعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَه» مردان و زنان مؤمن سرباز پروردگارند که دستور چه میدهد، آنان درجا بگویند روی چشممان و بروند سراغ عمل کردن.
«إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيم» این دستورات را خدایی که بر تربیت شما تواناست، به شما داده. خدایی که عالم واقعی است و مصلحت شما را در دنیا و آخرت میداند این دستورات را او داده است.
حال که عمل کردید آیه دوم را بشنوید «وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ» من ضمانت قطعی به مردان و زنان مؤمن دادم نه اینکه بعداً میخواهم ضمانت بدهم، «وعد» فعل ماضی است، من تعهد قطعی به مردان و زنان مؤمن دادم که در حقشان چه کار کنم؟ چه را تعهد دادم؟ «جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها وَ مَساكِنَ طَيِّبَةً فِي جَنَّاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيم»(توبه، 72) من هشت بهشت را وعده دادم، قصرهایی که آرامشبخش است، مساکن وعده دادم، از همه بهشتها و قصرها بالاتر رضوان من الله اکبر است و آنهایی که به این پاداشها میرسند به فوز عظیم رسیدند.
روضه علیاکبر
درست است شب پایانی مجلس است و معمولاً ما تهرانیها شب پایان مصیبت صدیقه کبری را میخوانیم اما دیشب من مصیبت وجود مبارک علیاصغر را خواندم امشب هم ادب بکنم مصیبت برادرش علیاکبر را بخوانم.
امام کنار خیمه بود حضرت سکینه میفرماید: برادرم که به طرف لشگر رفت چشمهای پدرم حالت آدم محتضر را پیدا کرد، انگار پدرم به جان دادن رسیده بود. صدای عزیزش را شنید «ابتاه علیک من السلام» خداحافظ بابا اما ابیعبدالله نرسید به زنده بودن اکبر، چرا؟ چون علیاکبر در محاصره قرار گرفت یعنی هیچ راه بیرون رفتی از وسط دشمن نداشت. این بیعاطفههای کافر بیرحم با هر اسلحهای که داشتند در همین حلقه محاصره به علیاکبر حمله کردند، وقتی ابیعبدالله رسید فرار کردند. امام دید بدن عزیزش قطعه قطعه روی خاک افتاده
پس بیامد شاه معشوق الست *** بر سر نعش علیاکبر نشست
سر نهادش بر سر زانوی ناز *** گفت کای بالیده سرو سرفراز
ای فروزان اختر برج شرف *** چون شدی تیر حوادث را هدف
عزیزم جوانم، پسرم، ای ز طرف دیده خالی جای تو *** خیز تا بینم قد و بالای تو
این بیابان جای خواب ناز نیست *** ایمن از صیاد تیرانداز نیست
پسرم خیز بابا تا از این صحرا رویم *** نک به سوی خیمه لیلا رویم
اینقدر بابا دلم را خون مکن ***زاده لیلا مرا محزون مکن
چون علیاکبر وسط میدان افتاده بود ابیعبدالله احتمال میداد دشمن دوباره میدان را پر کند، بدن زیر سم اسب برود، میخواست بدن را بکشد کنار اما دید دیگر قدرت ندارد، توان ندارد. سر زانو بلند شد و رو کرد به خیمهها «یا فتیان بنی هاشم احملوا اخاکم الی الفستات» جوانهای بنیهاشم خدا داند که من طاقت ندارم علی را بر در خیمه رسانم، بیایید بدن جوانم را از روی خاک بردارید.