لطفا منتظر باشید

جلسه بیست و سوم جمعه (18-3-1397)

(تهران حسینیه همدانی‌ها)
رمضان1439 ه.ق - اردیبهشت1397 ه.ش
12.4 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».

 

دنیا، بهترین اقامتگاه انسان

بهترین محل برای انسان دنیاست، چون اقامت انسان در رحم به فرمودهٔ قرآن بین شش تا نه‌ ماه است و به مادران می‌گوید: «وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْرً»(سورهٔ احقاف، آیهٔ 15)، بارداری و شیردادن‌ شما سی‌ماه است؛ اگر بچه نه‌ماه در رحم بود، 21ماه باید شیر بدهید. انسان در دنیای رحم درحال آفریده‌شدن است و فقط برای جسمش از معدن احسان و کرامت پروردگار فیض می‌گیرد.

 

عالم برزخ، توقف‌گاه انسان

عالم برزخ هم که دوبار در قرآن به اسم و کنایه از آن یاد شده، فقط در ارتباط با روح انسان است و با جسم کاری ندارند. تا آدم را غسل بدهند و کفن بکنند، به خاک می‌سپرند؛ خاک هم دهانش را باز می‌کند و لقمه‌ای را که قبلاً به‌صورت نطفه به یک زن و شوهر شرعی تحویل داده بود، پس می‌گیرد؛ یعنی مدتی بعد که قبرها را بشکافند، خاک در آن است و آنچه قبلاً به پدر و مادر داده بود، بعد از دفن پس می‌گیرد و روح تنهای از جسم می‌ماند؛ هرچه در عالم برزخ صورت می‌گیرد، به روح مربوط است.

اسم برزخ یک‌بار در سورهٔ مؤمنون آمده و یک‌بار هم وصف برزخ را در سورهٔ مؤمن بیان کرده است. درحقیقت، در برزخ یک بخش وجود انسان که روح است، با نتیجهٔ اعمالش روبه‌روست؛ البته نه یک نتیجهٔ کامل و جامع. روح مؤمن با نور روبه‌روست و روح بدکارِ غیرمؤمن هم با ظلمت؛ مؤمن حقایقی را در آن نور برزخ می‌بیند و شاد می‌شود، روح کافر هم یک مسائلی را در آن تاریکی می‌بیند و زجر می‌کشد؛ یعنی برزخ نه جای پیشرفت است و نه جای پس‌رفت، بلکه طبق آیات قرآن و روایات یک توقف‌گاه است.

اگر بخواهد پس بیاید که برگشتن به این است که خدا او را به دنیا برگرداند که برنمی‌گرداند و اگر بخواهد پیش برود، یعنی برای ورود به قیامت شتاب بکند که خدا زمان را جمع نمی‌کند و باید روزگار برزخ به‌تدریج کم بشود. وقتی هم وارد قیامت شد، به نتیجهٔ کامل خوبی‌ها و بدی‌های مردم می‌رسند.

 

دنیا، محل پیشرفت یا پس‌رفت

اما دنیا هم جای پس‌رفت و هم جای پیشرفت است؛ پس‌رفت پس‌رفتگان تا کجاست؟ تا اینجا: «أُولَٰئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ»(سورهٔ اعراف، آیهٔ 179)؛ پیشرفت تا کجاست؟ تا اینجا: «إِنَّ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصّٰالِحٰاتِ أُولٰئِک هُمْ خَیرُ اَلْبَرِیةِ»﴿سورهٔ بینة، آیهٔ 7﴾. پیشرفت تا آنجایی که این مرد یا این زن، بهترین موجود جنبندهٔ عالم هستی می‌شود. راه رسیدن به بهترین موجود عالم خلقت‌شدن باز است، عدد هم معیّن نشده که ما از زمان آدم تا روز قیامت، جاده را برای چهارصدهزار میلیارد مرد و زن باز گذاشته‌ایم، بلکه برای همه باز است: «گر کافر و گبر و بت‌پرستی باز آی»، اگر دلت می‌خواهد.

 

معمار جادهٔ پیشرفت و پس‌رفت

راه عقب‌گرد تا «أُولَٰئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ» هم باز است، ولی شما عزیزانم! شما برادرانم! شما مادران و خواهرانم! از این دریچه به دنیایی که در آن زندگی می‌کنیم، نگاه کنید؛ دریچه‌ای که قرآن می‌گوید. اینجا کجاست؟ جای پیشرفت تا کجا؟ تا «أُولٰئِک هُمْ خَیرُ اَلْبَرِیةِ»، جای این پیشرفت تا این نقطه در اینجاست. این جاده که برای پیشرفت قرار داده شده و آن مقام، یعنی «أُولٰئِک هُمْ خَیرُ اَلْبَرِیةِ»، کار پروردگار است و این سبکِ ساختن دنیا کار اوست. جاده‌اش هم او نشان داده، مقصد را هم او برای بهترین شدن نشان داده است.

 

اما جادهٔ پس‌رفت اصلاً به پروردگار کاری ندارد؛ نه معمارش است، نه مهندسش است، نه ساخت‌وسازش دست اوست، نه مقصدش مربوط به اوست. در قرآن مجید هم علناً تمام بارهای منفی و انحرافات را از وجود مقدس خودش سلب کرده است. پیشرفت را به خودش نسبت می‌دهد و می‌گوید: «إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ»(سورهٔ انسان، آیهٔ 3)، بازکردن راه پیشرفت کار من است و عطای تمام نیروی لازم برای پیشرفت هم کار من است؛ اما جاده پس‌رفت را که به «أُولَٰئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ» می‌رسد، می‌گوید: «وَمَا أَصَابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ»(سورهٔ نساء، آیهٔ 79)، معمار، بنّا و مهندس تمام بدی‌هایی که به تو می‌رسد، خودت هستی و اصلاً من وارد این جریان نمی‌شوم که کسی را به منکر، زشتی، فحشا، حیوانیت، اعمال پست، اخلاق درندگان و اخلاق شیاطین راهنمایی کنم. این کار من نیست و من از هر عیب و نقصی پاک هستم و این‌گونه راهنمایی‌ها عیب و نقص است، ظلم است ستم است و «أَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ»(سورهٔ حج، آیهٔ 10)، خداوند به بندگانش ظلم نمی‌کند.

 

ناخشنودی خداوند از هرگونه انحرافی در انسان

خدا می‌فرماید: «فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنْكُمْ وَلَا يَرْضَىٰ لِعِبَادِهِ الْكُفْرَ»(سورهٔ زمر، آیهٔ 7)، هیچ‌گونه انحرافی را من برای شما نپسندیده‌ام که با خودت بگویی: تقدیر من این بود که عرق‌خور بشوم، رباخور بشوم یا صندلی‌دار ستمگر بشوم؛ نمی‌توانم از تقدیر تخلف بکنم و خدا رقم زده است که من فرعون و شمر و نمرود بشوم، رباخور یا زناکار بشوم.

 

اقرار انسان به پاکی خداوند از هر عیبی در نماز

من اصلاً چنین رقمی نزده‌ام و به تو هم یاد داده‌ام، البته اگر اهل آن هستی، وقتی «کُفُواً اَحَد» را گفتی و به رکوع رفتی، در رکعت اول سه‌بار بگو «سبحان الله» یا یک‌بار بگو «سبحان ربی العظیم و بحمده»؛ یعنی به خودت تلقین که من «سبحان الله» و از هر عیب و نقصی پاک هستم. امر به ظلم نقص است، امر به گناه عیب و زشت است. از رکوع بلند شدی، حالا به سجدهٔ اول برو، یک‌بار بگو «سبحان ربی الاعلی و بحمده» پروردگار من از هر عیب و نقصی پاک است و یا سه‌بار بگو «سبحان الله». از سجدهٔ دوم که بلند شدی، دوباره در رکعت دوم هم همین کار را بکن و یک بار در رکوع، دوبار هم در سجود.

 

سه‌بار در رکعت اوّل و در رکعت دوم هم سه‌بار به مشاعر و احساساتت برسان که من از هر عیب و نقصی پاک هستم. در نماز ظهر هم این کار را چهاربار بکن؛ یعنی چهار رکوع و هشت سجده، باز هم بگو «سبحان الله» و در رکعت سوم و چهارم هم باز بگو «سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اکبر» که عالمانه خیالت راحت باشد ذره‌ای شرّ برای تو نخواسته‌ام، پس چرا این‌قدر شرّ داری؟ برای خودت است، کار خودت است، معماری خودت است، مهندسی خودت است.

 

جهنم، ساختهٔ دست خود انسان

یک کار تو دست من است که اگر بیدار شدی و دیدی کوه کوه، دریا دریا، صحرا صحرا ،گناه بار توست، می‌توانی توبه کنی و تمام گذشته‌ات را جبران کنی، من هم چشم می‌پوشم. من این یک کار را برای تو می‌کنم، اما اگر بدون توبه وارد قیامت و برزخ بشوی، گیر گناهانت می‌افتی و در قیامت هم گرفتار جهنم می‌شوی، جهنمی که خودت ساخته‌ای. من در قیامت کبابی باز نکرده‌ام که شما را سیخ بکشم و روی آتش جهنم بگذارم، بلکه خودت خودت را در سیخ گناه کشیده‌ای، حالا هم در آتش می‌روی و به من هم ربطی ندارد.

 

یاری خداوند در رسیدن بندگان به بهشت

اما بهشت‌رفتن تو به من ربط دارد، چون اگر خودت بخواهی با خودت به بهشت بروی، نمی‌توانی؛ برای اینکه جاده می‌خواهی، این جاده را من باید به تو نشان بدهم که کدام به بهشت می‌رسد؛ راهنما می‌خواهی که باید من معرفی کنم تا او جاده را به تو نشان بدهد؛ توفیق هم می‌خواهی که باید من در اختیارت بگذارم؛ تنها کاری که تو می‌توانی به اختیار خودت بکنی، این است که من را عبادت کنی و به خلق من خدمت کنی، بقیه‌اش دست من است؛ هدایت دست من است، فرستادن پیغمبر دست من است، نصب‌کردن امام دست من است، نشان‌دادن جاده دست من است، وارد کردن‌ شما به بهشت هم دست من است: «يُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ»(سورهٔ مجادله،‌آیهٔ 22). فاعل «یُدخِل» که فعل مضارع و از باب افعال و فعل متعدی است، پروردگار است؛ نمی‌گوید خودت به بهشت می‌روی، می‌گوید باید خودم دستت را بگیرم و به بهشت ببرم، مگر خودت می‌توانی به بهشت بروی؟ کمک می‌خواهی، راه می‌خواهی، راهنما می‌خواهی.

 

عبادت حق و خدمت به خلق، دو خواستهٔ خدا از انسان

فقط کاری که به خودت در این مسیر واگذار کرده‌ام، عبادت حق و خدمت به خلق است که این دو کار هم خرج سنگینی ندارد. عبادت را در قرآن به ما گفته است: «مَا اسْتَطَعْتُمْ»، من تو را دعوت نکرده‌ام که نماز ابراهیم را بخوانی؛ نمی‌توانی! من تو را دعوت نکرده‌ام که اگر به حج آمدی، اولین پسرت را بیاور و در منا سر ببر؛ نمی‌توانی! من تو را دعوت نکردم که نماز صبحت را یک‌ساعت طول بده. من در قرآن به تو پیغام داده‌ام: «فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ»(سورهٔ تغابن،‌آیهٔ 16)، تا آنجایی که در توان شماست، در عبادت و ترک گناه «وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَىٰ»(سورهٔ مائده، آیهٔ 2) و خدمت به خلق بکوشید.

 

دین اسلام، دین آسانی‌ها

حالا یکی به پروردگار می‌گوید: من واقعاً عاشق نماز شب هستم، اما نمی‌توانم و حالش را ندارم؛ نمی‌گویم هم که بیدار نمی‌شوم، بیدار می‌شوم و می‌دانم هم دلم می‌خواهد نماز شب بخوانم، باز می‌گویم بخوابم، خوشمزه‌تر است؛ بخواب، کاری با تو ندارم.

می‌گویی یک‌سال بر من گذشته و هرچه طبق فقه قرآنت حساب می‌کنم، می‌بینم که زکات و خمس به من تعلق نگرفته است، اگر نگرفته که دستوری برای پرداخت نداری.

 

خدایا نماز به من واجب است و نمی‌توانم ایستاده بخوانم، می‌گوید بنشین و بخوان؛ نمی‌توانم نشسته بخوانم، فشار به کمر و اعضای بدنم سخت است، می‌گوید به یک پشتی نرم تکیه بده و نماز بخوان؛ می‌گوید به پشتی تکیه بدهم، نمی‌توانم رکوع کنم و وضع فقرات کمرم هم جوری است که نمی‌شود خَم بشوم، می‌گوید خَم نشو و همین‌طور که تکیه داده‌ای، سرت را یک‌خرده پایین بیاور، من به جای رکوع قبول می‌کنم؛ پیشانی باید در سجده روی مُهر برود و من نمی‌توانم سجده کنم، می‌گوید مُهر را در دستت نگه بدار، رکوع که کردی، مُهر را با اشارهٔ کله روی پیشانی‌ات بگذار و ذکر سجده را بگو، من سجده را قبول می‌کنم. دیگر چه می‌خواهی؟ می‌گویم زبانم بند آمده و سکتهٔ مغزی کرده‌ام، اما می‌فهمم، می‌گوید می‌فهمی که نماز را در ذهنت بخوان. دیگر با تو چه‌کار کنم؟ من که همه‌جوره در دینداری با تو راه می‌آیم، من که همه‌جوره در دینداری با تو موافقت می‌کنم، چه عذری داری؟ زین‌العابدین(ع) در یکی از دعاهایشان می‌گویند: «فما عذر من اغفل»، کسی که خودش را به بی‌عاری، خواب، بی‌فکری و غفلت زده است، چه عذری پیش تو دارد؟ احکام تو سخت است؟ دین تو سخت است؟ بهشت‌رفتن تو سخت است؟ پاک‌ماندن تو سخت است؟ چه عذری دارد؟

 

نگاه به دنیا از چشم پاک امیرمؤمنان(ع)

ائمهٔ ما هیچ‌چیزی را نسبت به ما واگذار نکرده‌اند، قران هم همین‌طور، حال به سراغ قیمت دنیا با این دیدگاه برویم. آن دنیای منفی که به پروردگار ربطی ندارد، افرادش هم به خدا ربطی ندارند، اعمالشان هم به پروردگار ربطی ندارد و جهنم‌رفتن آنها هم طبق آیات و روایات به خدا ربطی ندارد؛ حالا بیاییم این دنیا را از دیدگاه ولی‌الله‌الأعظم امیرمؤمنان(ع) نگاه بکنیم. چشم دل را شعبهٔ چشم دل او کنیم و دنیا را از آن چشم پاک نگاه بکنیم.

 

حکایت یوسف(ع) و تعبیر خواب شاه مصر

قدرت ولی‌الله قدرت کمی نیست! من نمی‌دانم کشور مصری که چهارهزار سال جلوتر از ایرانِ متمدن بوده است، در آن‌وقت اروپا بیابانی بود که وحشی در آن زندگی می‌کرد، آمریکا هنوز کشف نشده بود و آفریقا جمعیت زیادی نداشت، تراکم جمعیت در این ناحیه بود و علم در این ناحیه گسترده بود، تمدن عظیمی داشتند که یک کار آنها ساختن اهرام ثلاثه و یک کارشان هم مومیایی‌کردن مرده‌ها بود که تا دوهزار سال مُرده نمی‌پوسید. اینها قوی بودند!

شاه مملکت یک خواب می‌بیند؛ او می‌بیند هفت گاو لاغر هفت گاو چاق را خوراک خودشان کردند. تعبیرکننده‌ها را جمع می‌کنند و تعبیرکنندگان از تعبیر خواب می‌مانند، به شاه می‌گویند «اضغاث احلام» است؛ یعنی تمام این خواب تو چرند است، یاوه است، خیالات است. این جواب دانشمندان تعبیر خواب بود، اما یک ولی‌الله در این مملکت در زندان است و کشور هم معلوم نیست که چقدر جمعیت دارد. پرجمعیت‌ترین منطقهٔ آن روزگار بوده که شصت‌-هفتاد میلیون با شهرهای اطرافش داشته است.

 

ساقی شاه به او می‌گوید: من وقتی در زندان بودم، جوانی در آنجا بود که خیلی آدم عاقل و فهمیده‌ای بود. من و رفیق زندانی‌ام هر دو خواب دیدیم که خواب هر دوی ما را تعبیر کرد؛ به من گفت تو به کار خودت برمی‌گردی و به او هم گفت تو را می‌بَرند و به دار می‌کشند، این‌قدر سرِ دار می‌مانی تا مرغ‌ها کله‌ات را سوراخ می‌کنند و مغزت را می‌خورند. اعلی‌حضرت، آن را که به دار کشیدی ئ ما را هم به کار برگرداندی، این تعبیر برای اوست.

شا گفت: او را بیاورید! آوردند، گفت: خواب من را تعبیر کن. کل تعبیر خوابی که ولی‌الله می‌کند، همین مقدار است: هفت‌سال فراوانی می‌آید، تمام جنس‌های مورد نیاز را بکارید و هفت‌سال قحطی می‌آید. اضافهٔ جنس فراوان کاشته را در غلافش نگه دارید و از غلاف درنیاورید. جو، گندم، نخود، لوبیا، هرچه هست ،در همان سنبله نگه دارید و قحطی که شروع شد، در هفت‌سال قحطی از ذخیره‌های انبار به کل مردم مملکت بدهید. در هفت‌سال قحطی، نه یکی صبحانه‌اش، نه یکی ناهارش، نه یکی شامش و نه یکی لباسش لنگ شد. این روح ولی‌الله است، این نفس ولی‌الله است. با سه کلمه چند صدمیلیون نفر را در هفت‌سال از اینکه گروه‌گروه بمیرند، نجات داد.

 

جلب ‌نظر امام عصر(عج)، راه رهایی از لجنزار فساد و تباهی

اگر این مملکت هم می‌توانست نظر ولی‌الله‌الاعظم را -که امام عصر(عج) است- جلب بکند، فقط نَفَسش را جلب بکند، گروه‌گروه مرد و زن در لجنزار فساد نمی‌افتادند، در قحطی دین نمی‌افتادند، در قحطی عبادت و خدمت به خلق نمی‌افتادند، در قحطی غفلت نمی‌افتادند. اغلب مردم به‌دنبال کار خودشان هستند و به‌دنبال نفس ولی‌الله زمان نیستند. وقتی خدمت حضرت رسید، گفت: خیلی مشکلات دارم و مشکلاتم مانده است. فرمودند: یک‌بار به من متوسل شدی که من حل بکنم؟ کاری به کار من نداشتی!

 

- ولی‌الله، ریسمان خدا بر روز زمین

ولی‌الله در مصر زندگی می‌کند و یک‌دانه است، یعقوب در کنعان است و قرآن می‌گوید چندسال است که دو چشمش کور شده است. بچه‌ها وقتی برادر را شناختند، احوال بابا را پرسید، گفتند: کور شده است و دیگر هیچ‌جا را نمی‌بیند؛ هیچ گریه نکرد و نگران نشد. داروها دست ولی‌الله است، نفس دستش است، نگاه دستش است، ریسمان خدا در روی زمین است، گفت: بابا کور شده؟ گفتند: از بس برای تو گریه کرد، کور شد. پیراهنش را درآورد و گفت: ببرید و روی سر پدرم بیندازید، چشمش بینا می‌شود. پیراهن ولی‌الله یعنی پارچه‌ای که با تن ولی‌الله تماس پیداکرده است و کور را مثل روز ولادت از مادر بینا می‌کند.

طی این مرحله بی‌همرهی خضر مکن        ظلمات است بترس از خطر گمراهی

 

- ولی‌الله، مأمور اجابت و پناه بندگان خدا

مردم! دست ولی‌الله‌الاعظم به‌طرف تک‌تک شما دراز است، ما در زیارتش می‌خوانیم: «انت مأمور بالاجارة و الضیافه»، ای ولی‌الله الهی و امام عصر(عج)! از طرف خدا به‌صورت واجب مأمور هستی که به ما پناه بدهی و ما را با نفست، نگاهت و دعایت مهمانی کنی؛ اما می‌گوید من که مطبم باز است، اصلاً مریض نمی‌آید و ما همین‌طوری منتظر می‌نشینیم. پیراهن بدن یک ولی‌الله، یک ولی‌الله است که کور را بینا می‌کند. چه خبر است؟ این دنیا، این خوبان دنیا، این نفس خوبان دنیا، این لباس خوبان دنیا، خیلی امور با هم تفاوت می‌کند! وقتی زین‌العابدین(ع) به یزید فرمودند: حالا که ما را اجبار می‌کنی که از تو سه چیز بخواهیم(که ما هیچ‌چیزی نمی‌خواهیم) و می‌گویی بخواهید تا آزادتان کنم، نخواهید آزادتان نمی‌کنم، اوّلین چیزی که می‌خواهم، بگو هرچه از ما در کربلا غارت کرده‌اند، به ما پس بدهند. یزید گفت: آقا ده‌برابر آن را می‌دهم، امام گفتند: نه! من صدبرابرش را هم نمی‌خواهم، در بین آنهایی که از ما بردید، پارچه‌هایی بوده که مادرم زهرا(س) بافته بود؛ یعنی پارچهٔ ولی‌الله کار صورت می‌دهد! من نمی‌فهمم، اما یعقوب می‌فهمد؛ مصر کجا و کنعان کجا؟ معلوم نیست از مصر تا کنعان چند فرسخ بوده است، قرآن می‌گوید: «وَلَمَّا فَصَلَتِ الْعِيرُ قَالَ أَبُوهُمْ إِنِّي لَأَجِدُ رِيحَ يُوسُفَ ۖ لَوْلَا أَنْ تُفَنِّدُونِ»(سورهٔ یوسف، آیهٔ 94)، کاروان که از دروازهٔ مصر بیرون آمد، یعقوب به خانواده و نوه‌هایش گفت: اگر دور هم ننشینید و بگویید این پیرمرد خرفت و دیوانه شده است، بوی یوسف می‌آید. یعنی چه؟ یوسف را چهل‌سال پیش کشتند و تمام شده است!

 

- ولی‌الله، قبلهٔ حقیقی بندگان

آنچه ولی‌الله دارد، ما نداریم و ما گدای ولی‌الله هستیم، ما سرمایه‌دار نیستیم. ما نه آن پیراهن را داریم، نه آن چشم را داریم، نه آن زبان را داریم، نه آن نفس را داریم، ولی نباید پشت به ولی‌الله زندگی بکنیم و باید رو به ولی‌الله باشیم. قبلهٔ واقعی ما ولی‌الله است که حقیقت کعبه است، نه چهارتا سنگ که از کوه‌ها آورده‌اند و کعبه را ساخته‌اند.

کعبه یک سنگ نشانی است که ره گم نشود        حاجی احرام دیگر بند، ببین یار کجاست

قبلهٔ حقیقی که روح کعبه است، ولی‌الله‌الاعظم است، به ولی‌الله گوش بده! حالا حرف‌های ولی‌الله را دربارهٔ دنیا فردا شب، اگر خدا بخواهد، برایتان بگویم و الآن فرصت نیست.

 

- مهار خوبی‌ها در شب قدر به دست ولی‌الله

«تَنَزَّلُ اَلْمَلاٰئِکةُ وَ اَلرُّوحُ فی‌ها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کلِّ أَمْرٍ»﴿سورهٔ قدر، آیهٔ 4﴾، پروردگار مهار تمام خوبی‌ها را در شب قدر به دست ولی‌الله‌الاعظم می‌دهد و او باید بگرداند، اما من هم باید خودم را در آن گردانه قرار بدهم که با حقیقت او، روح او، دید او و زبان او بگردم. لذا پیغمبر(ص) فرمودند: علی کعبه است، ننشینید تا کعبه پیش شما بیاید؛ کعبه پیش شما نمی‌آید، شما به‌طرف کعبه راه بیفتید. قرآن سخن ولیّ مؤمنین است: «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا»؛ و تمام روایات سخنان ولی‌الله‌اعظم است که دستگیرهٔ نجات است. ظاهر را نگاه نکنید، حیف است!

هر که آیین حقیقت نشناسد ز مجاز         خواجه در حلقهٔ رندان نشود محرم راز

یا به بیهوده مبر نام محبت به زبان           یا چو پروانه بسوز و از غم و با درد بساز

آن‌قدر حلقه بزن بر در درگاه خدا              تا کند صاحب این خانه به رویت در باز

 

برچسب ها :