لطفا منتظر باشید

جلسه بیست و دوم دوشنبه (21-3-1397)

(تهران مسجد امیر)
رمضان1439 ه.ق - اردیبهشت1397 ه.ش
11.23 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.

 

تجلی اخلاق الهی در جامعه

شیوه رفتار پیغمبر اسلام با خانواده، با مردم و با مخالفانی که وارد جنگ با اسلام نمی‌شدند تجلی رحمت پروردگار بود. نوع عمل حضرت، اخلاق حضرت، گفتار حضرت و نگاه حضرت همه رحمت الهی بود؛ یعنی ما با شناخت رفتار پیغمبر تقریباً می‌توانیم رحمت الهی را حس کنیم و اگر همه ما هم حوصله کنیم در حد ظرفیت خودمان شیوه رفتاریمان مانند رسول خدا باشد، یقیناً افق طلوع رحمت پروردگار شدیم و این رحمتی است که روز قیامت برای ما جلب رحمت می‌کند.

 

حکایت پیامبر و بوسیدن نوه‌هایش

در روایتی داریم که روزی یک عرب چادرنشین مدینه آمد و به مسجد رفت، وقت نماز هم نبود مردم یک ساعتی بود که کار زیادی نداشتند کنار پیغمبر نشسته بودند، این عرب دید دو تا پسر سه چهار ساله روی دامن پیغمبر نشستند و پیغمبر گاهی با یک حالت پرمهری به این دو تا فرزند نگاه می‌کند و آنها را می‌بوسد. سؤال کرد اینها بچه‌های شما هستند؟ فرمود: نوه‌های من هستند، دو تا پسر دخترم هستند. این مرد بیابانی که در چهارچوب رفتار محبتی نبود خیلی تعجب کرد، چرا که خودش فاقد این سرمایه بود و برایش شگفت‌آور بود که مردی این‌قدر نسبت به نوه‌اش مهرورز است، پرعاطفه است، پرمحبت است.

 مرد اعرابی گفت: یا رسول الله من چند تا بچه دارم، بچه‌های خودم نه نوه‌هایم، یک‌بار هم آنها را نبوسیدم. پیغمبر اسلام خیلی آرام و با طمأنینه و با یک زبان مهربانانه به این بیابان‌نشین دو کلمه فرمودند که در اعماق این دو کلمه چقدر مطلب قرار دارد: «اِرحم تُرحم» مهرورز باش تا به تو مهر بورزند، مهربانی کن تا مورد مهربانی قرار بگیری، محبت کن تا به تو محبت بشود. این جمله مطلق است و یک مفهوم گسترده‌ای دارد، با همه مهربان باش تا همه با تو مهربان باشند، با همه مهربان باش تا کنار مرگ و برزخ و قیامت به تو مهربانی بشود.

 

توفیق شگفت‌آور فیض کاشانی

یکی از کسانی که این روایتی که می‌خواهم بگویم و همه هم می‌دانید نقل کرده وجود مبارک مرحوم فیض کاشانی است در کتاب چهار هزار صفحه‌ای «محجة البیضا». این کتاب یکی از کتاب‌های فیض است که چهار هزار صفحه است، ایشان دویست و نود و نه کتاب دیگر دارد که بعضی از آن دویست و نود و نه تا تعداد صفحاتش از بیست هزار صفحه بیشتر است مانند کتاب «وافی»، بعضی از کتاب‌هایش دو هزار صفحه است.

آدم از توفیق خدا واقعاً شگفت‌زده می‌شود که یک نفر در پانصد سال پیش در گوشه شهر کاشان ـ نه وسط شهر ـ در یک خانه خشتی و کاه‌گلی که شش ماه گرمایش طاقت‌فرساست، با نبود هیچ نوع وسایل خنک‌کننده، با سن بالا از چهل سال تا هشتاد و چهار سالگی این کتاب‌ها را نوشته است، درس هم داشته، نماز شب هم طولانی بوده و هر شب هم یکی را کنار نماز و جانمازش می‌نشانده، او می‌خوانده و ایشان هم زار زار در نماز گریه می‌کرد. معمولاً چنین نماز سنگینی اقتضا می‌کند آدم بعد از خوردن صبحانه پنج ساعت بخوابد، ولی چه توفیقی رفیق راه این‌گونه انسان‌ها بوده که چنین آثار عظیمی را در راه خدمت به اسلام، به خدا، به انبیا، به ائمه و به مردم به وجود آوردند.

 

برزخ سخت جزای تندخویی با زن و بچه

ایشان نقل می‌کنند که سعد بن معاذ، یک مؤمن واقعی بود در جنگ خیبر به شدت مجروح شد اما آنجا نمرد، او را به مدینه برگرداندند، بین مناطق خیبر و مدینه هم تقریباً اندازه تهران و قم بود حدود صد و پنجاه کیلومتر، طب هم که آن وقت خیلی قوی نبود، همین داروهای گیاهی و مرهم‌های گیاهی بود که عطارها درست می‌کردند، با همین‌ها یک مقدار دردش را ساکت کردند تا رساندند مدینه، مدینه دیگر بدنش طاقت نیاورد و از دنیا رفت.

او یک مجروح جبهه و مؤمن واقعی بود، رسول خدا در تشییع او شرکت کرد و به مشیعین فرمودند: چند هزار فرشته از جانب خدا به تشییع سعد آمدند. سعد پیر نبود و مادرش هنوز زنده بود، مادرش هم در تشییع جنازه بود تا قبرستان بقیع که پیغمبر اکرم نمازش را خواندند، دفنش کردند، لحد چیدند، قبر را پوشاندند و مادرش آمد بالای سر قبر گفت که خوش به حالت عجب مردنی داشتی، مجروح جبهه که پیغمبر تشییعت کرد و ملائکه نیز از جانب خدا تو را تشییع کردند.

 

پیغمبر آرام به این مضمون به مادر گفت: چه یقینی به وضع برزخ بچه‌ات داری که می‌گویی خوش به حالش؟ در برزخ در فشاری قرار گرفت که گوئی آن فشار در حدی بود که شیری که از تو خورده بود از انگشت‌هایش بیرون زد، در آن حد فشار بود، چرا؟ بچه مؤمن، نمازخوان، جبهه‌ای، مقاتل فی سبیل الله، تشییع پیغمبر، تشییع فرشتگان، اینها هیچ‌کدام کاری برایش نکرد؟ خیر، نه این‌که اهل آتش و عذاب باشد، برزخ خوبی برایش نبود زیرا در خانه با خانواده آدم تلخی بود، نه به زن و نه به بچه‌هایش مهربانی نداشت.

مقداری دقیقتر معنی بکنم، در این رشته نه در رشته عبادتش یا جنگش یا جبهه‌اش یا ایمانش، نه آنها همه درست بود، همه آنها هم به دادش می‌رسند، همه آنها هم پاداش دارد، هیچ‌کدام از خوبی‌هایش هم نابود نمی‌شود ولی در این رشته یعنی محبت به زن و بچه از رحمت خدا محروم بود یعنی اخلاقش اخلاق خدا نبود.

 

علت جذب مردم به پیامبر اسلام

اگر ما در حد خودمان رفتارمان با پیغمبر اکرم هماهنگ بشود که رفتار محبتی، مهر، عاطفی و نرم‌خوئی باشد این رفتار سبب می‌شود که در هنگام مرگ و در برزخ و در قیامت هم همین رفتار به داد ما برسد. آیه‌ای را برایتان قرائت کنم از سوره مبارکه آل‌عمران «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ»(آل‌عمران، 159) این که حبیب من با تمام مردم اهل نرمی و مدارا هستی نسبت به هیچ‌کس تند و تیز و هیجانی و داد و بیدادی، تلخ، عصبانی، هجومی، یورشی نیستی.

بعضی‌ها در بچه‌های خودمان هم هستند، هجومی هستند، یورشی هستند، بالا و پایین می‌پرند و حرف زدنشان حمله‌وار است، نگاه کردنشان تند است، پس زدنشان عجولانه است؛ اما بعضی از بچه‌ها خیلی نرم هستند، آرام هستند، یورش ندارند، هجوم ندارند، تلخی ندارند.

در مردم هم همین‌طور است بین خانم‌ها و آقایان یک عده‌ای پرخاشگر هستند، حتی چیزی هم در میان نیست و طرف کار مهمی نکرده روش سختی به کار نبرده، ولی اخلاقاً نسبت به او حالت یورش دارد، حالت هیجان دارد، حالت تلخ مزاجی دارد، حالت طرد کردن دارد، همه اینها باعث می‌شود که آتش دوزخ به آدم هجوم کند، هیجان داشته باشد، طردکننده باشد، در سر آدم بزند.

 

شخص نرم‌خو اگر کافر باشد، چنان‌که در روایات داستان‌هایی را در این زمینه بیان کردند همین نرم‌خویی، همین آرامش، همین محبت داشتن، همین نگاه کردن با محبت سبب می‌شود که از کفر درآید و متدین بشود. اخلاق الهی خیلی برای انسان کار می‌کند، کارش واقعاً شگفت‌آور است.

این را من به شما عرض بکنم من تجربه این پنجاه و پنج شش ساله که بین مردم و علما و مراجع گشتم به این نتیجه رسیدم که نرم‌خویی، نبود هیجان، آرامش، محبت، برای انسان در پیشگاه خدا ایجاد مراتب می‌کند؛ یعنی پروردگار مقام به مقام، منزلت به منزلت انسان را سیر صعودی می‌دهد، رفعت در پیشگاهش برای انسان ایجاد می‌کند.

«فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُم»(آل‌عمران، 159) این‌که با همه مردم اهل نرمی و مدارا و محبت هستی، سببش رحمتی از جانب پروردگار به توست. خداوند تو را شایسته دید، لایق دید که افق وجودت را محل طلوع رحمت قرار بدهد، «فَاعْفُ عَنْهُم» حال که سرمایه عظیمی مثل رحمت خدا از وجود تو طلوع دارد، مقصرین، خطاکاران، اشتباه‌کاران اطرافیانت و دیگران را چشم‌پوشی کن.

 

همه که عمداً اشتباه نمی‌کنند، خیلی‌ها سهواً اشتباه می‌کنند، متوجه نیستند در حق آدم یک بدی انجام می‌دهند دستور این است چون در سوره احزاب پروردگار می‌فرماید: «لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»(احزاب، 21) برای شما در روش رفتاری پیغمبر من سرمشق نیکوست، یعنی این «فَاعْفُ عَنْهُم» شامل تک تک ما هم می‌شود «فَاعْفُ عَنْهُم» گذشت کن.

این یک گذشت معمولی است یک گذشت غیرمعمولی هم داریم که باز در قرآن مطرح است و بزرگان دین می‌گویند «و اصفح الصفح الجمیل» از اینها چشم‌پوشی زیبایی داشته باش. چشم‌پوشی زیبا چیست؟ معنی چشم‌پوشی زیبا این است که تا زنده است کار بد او و اشتباه و خطایش را نسبت به خودت به رخ او نکش، خیلی ایمان می‌خواهد که آدم تا آخر عمرش که طرف زنده است چنین حوصله‌ای داشته باشد که هیچ اشاره‌ای به اشتباه او در حق خودش نکند، یک وقت نگوید: یادت است یک روزی چه غلطی در حق من کردی؟ اما من گذشتم، این دیگر گذشت نیست، شکستن شخصیت است.

 

اخلاق نیکو، دلیل ارادت واعظ به آیت الله بروجردی

یک گوینده پرقدرتی ـ پرقدرت از نظر بیان ـ که من او را زیاد دیده بودم، هفت ساله بودم پدرم من را ماه رمضان‌ها می‌برد پای منبرش، با این‌که برای قم بود ماه رمضان تهران منبر می‌رفت خیلی هم شلوغ می‌شد. می‌گفتند نزدیک دو هزار روایت ناب اهل‌بیت را حفظ داشت که همیشه پدرم با خودش قلم و کاغذ می‌برد روایاتی که او روی منبر می‌گفت تندنویس هم بود می‌نوشت، چهارصد پانصد صفحه پدرم روایاتی که از او شنیده بود نوشته بود که آن نوشته‌ها نزد ماست یعنی نزد خانواده ماست.

ایشان ارادت عجیبی در قم به یکی از مراجع قبل از آیت الله العظمی بروجردی داشت، دلباخته آن مرجع بود، مرحوم آیت الله العظمی بروجردی هم بروجرد بود بعد علمای بزرگ قم و مدرسین وقتی آقای بروجردی را بیمارستان فیروزآبادی برای عمل آوردند آمدند عیادتش و دعوت کردند که بعد از خوب شدن حتماً مقیم قم بشوند و دیگر بروجرد نروند که علما و طلاب از دانش گسترده ایشان بهره‌مند بشوند.

 

ثابت شده بود که آیت الله العظمی بروجردی با این‌که در بروجرد زندگی می‌کرد اعلم علمای شیعه است، این را از نکات و نوشته‌های دقیق فقهی آقای بروجردی به دست آورده بودند. قم که ایشان اعلم است، آن وقت ایشان تقریباً هفتاد و دو سالشان بود، بیمارستان که عمل کردند تمام محاسنشان سفید بود و به رسم همان قدیم بروجرد محاسنشان را حنا می‌گذاشتند قرمز بود، عمامه ایشان هم پارچه خیلی فوق العاده‌ای نبود، آن وقت‌ها ـ پیرمردهای مجلس یادشان است ـ یک پارچه‌ای بود در ایران که تقریباً سورمه‌ای رنگش می‌کردند نزدیک به تیره، اسمش قدک بوده و آن را دستی می‌بافتند، پارچه نازک خوبی بود پارچه قدکی معروف بود و در رنگرزی سورمه‌ای نزدیک به سیاهی رنگ می‌کردند، عمامه ایشان هم پارچه قدکی بود.

آیت الله بروجردی پذیرفتند که دیگر از بیمارستان بروجرد نروند و بیایند قم. خانه‌ای برای ایشان اجاره کردند با اجاره دادن خودش چون از پدرش ارث خوبی به او رسیده بوده و مشکل مخارج منزل و اجاره دادن نداشت. خانه آماده شد و ایشان را از بیمارستان آوردند با استقبال شدیدی وارد آن خانه کردند، دید و بازدید علمای قم و اطراف قم شروع شد.

 

ایام منبر بود (یادم نیست چه ایامی بود فکر می‌کنم فاطمیه بود) منبرهای قم هم خیلی پرجمعیت بود. ایام فاطمیه و منبری درجه اول قم همین آقایی بود که ماه رمضان‌ها مسجد بزرگی در تهران منبر می‌رفت، ایشان بالای منبر یک مقدار هم هیجانی بود، حالت عصبی داشت، همان هفت سالگی هم هنوز صدایش در گوش من هست البته تا وقتی من طلبه و منبری شدم زنده بود و دو سه سال هم با هم دوتایی دعوت می‌شدیم، او هشتاد سالش بود و من بیست سالم بود، یک خوشمزگی هم به من داشت.

روزی منبرش تمام شد آمد پایین نوبت من بود در بازار بروم منبر با سن بیست سالگی، مردم هم وقت منبر من زیاد می‌آمدند، با شوخی به من گفت: من همش نفرینت می‌کنم، خدا ذلیلت کند، علیلت کند از وقتی تو آمدی منبر با این اسمت که هم اسم من هستی منبر من خلوت شده است. البته دعا می‌کرد به من، شوخی می‌گفت تو باعث شدی منبر من خلوت بشود.

در یک منبر خیلی شلوغ در شهر قم همه طلبه و آخوند و بازاری‌های قم آقای بروجردی هم دو سه روز است مستقر شده روی منبر گفت: کار مملکت ما و کار ملت شیعه به جایی رسیده که انگلیس‌ها ریش قرمزی‌ها را برای ما به عنوان مرجع علم می‌کنند.

 

عواقب سنگین تهمت زدن

خیلی سنگین است اگر انسان از تهمت زدن توبه نکند، امام صادق می‌فرماید: (من روایتش را یادداشت کردم، در کتاب من بود) اگر کسی تهمت بزند و توبه نکند قیامت او را در یک تپه از آتش می‌اندازند و دیگر کاری به کارش ندارند تا حساب پرونده اولین و آخرین تمام بشود، جهنمی‌ها بروند جهنم و بهشتی‌ها بروند بهشت، تازه می‌آیند سراغ این آدم و می‌گویند دلت می‌خواهد از این تپه آتش درآیی، تهمتی که به این بنده من زدی ثابت کن. انسان باید بتواند ثابت کند که این انگلیسی بوده، این جاسوس بوده، این دزدی کرده، این خانه‌ای که ساخته طبیعی نیست، این یک جا جیب‌بری کرده ممکن است جیب ملت را بریده یا جیب بیت المال را، این کج و کوله راه می‌رود دیشب بیشتر از پنج سیر عرق خورده که این‌طور راه می‌رود.

یک روایت دیگر امام ششم دارند از کسی دیگر نقل می‌کنند، می‌فرمایند: «التهمة اثقل من جبال راسیات» بار گناه تهمت از تمام کوه‌های برافراشته شده روی گرده زمین سنگین‌تر است. اکنون این وسایل الکترونیکی در جیب مردم روزی دریاوار تهمت پخش می‌کند. از منبر پایین آمد، آدم‌های متدین و بی‌هیجان رفتند خدمت آقای بروجردی و گفتند: آقا این واعظ معروف شهر که حرفش هم زود پخش می‌شود در قم درباره شما چنین چیزی گفتند.

یقین بدانید آقای بروجردی می‌توانست دو کلمه بنویسد که او از اسلامیت خارج است؛ چون توهین به مرجع جامع الشرائط ـ نه هر آخوندی ـ امام باقر می‌فرماید توهین به ماست و توهین به ما توهین به خداست و توهین به خدا در حد کفر است. اگر این حفاظت را ائمه از مراجع واجد شرایط نمی‌کردند که سنگ روی سنگ بند نمی‌شد، هر روز باید مرجع تقلید واجد شرایط را با تهمت به خاک سیاه می‌نشاندند.

 

سجده شکر عارف برای بهائی شدن پسرش!

مرحوم آیت الله العظمی بروجردی فقط گوش داد اصلاً عکس العملی نشان نداد. گاهی بعضی از بندگان خدا خیلی آرام هستند، من ماه رمضان‌ها کلاس هفتم و هشتم دبیرستان از خانه خودمان در خیابان خراسان ـ پولی هم نداشتم ـ پیاده می‌آمدم مسجد جامع بازار مرحوم حجت الاسلام و المسلمین عارف وارسته حاج سید مهدی قوام منبر می‌رفت. من آن وقت دوازده سالم بود ولی منبرهای الان هم یک مقدار تحت تأثیر منبرهای او و حالات اوست، یک مرد عجیبی بود، از وجودش ارزش می‌بارید، فروتنی، تواضع، نرمی، آقایی، کرامت، عجیب بود. پدر ایشان از منبری‌های باسواد، فلسفه‌خوانده و عرفان‌خوانده تهران بود.

روزی چند تا بازاری می‌روند پیش حاج قوام پدر آقا سید مهدی، می‌گویند آقا ما یک خبر بدی می‌خواهیم به شما بدهیم حوصله می‌کنید؟ حاج قوام گفت: آری، چه شده؟ اینها آدم‌های ظاهر الصلاحی هم بودند، از آنهایی که آدم حرفشان را زود قبول می‌کند که نباید آدم حرف همه را زود باور بکند، قرآن می‌گوید: هر خبری به شما دادند جستجو کنید که مبادا دروغ باشد و از روی نادانی ضرر بزنید به دیگران. چه شده؟ گفتند: مهدی پسرت بهائی شده است.

یادم است آن وقت‌ها خیلی از روحانیون تهران در عمامه‌شان مهر بود، این مهرها هم تربت ابی‌عبدالله(ع) بود و از آنجا آورده بودند، همه جا درمی‌آوردند نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا را می‌خواندند دوباره می‌گذاشتند در عمامه‌شان، وقتی به حاج قوام گفتند پسرت مهدی بهائی شده، مهرش را درآورد گذاشت رو به قبله رفت به سجده ده پانزده بار گفت: شکراً شکراً شکراً و بعد از سجده بلند شد، گفتند: آقا ما به شما خبر دادیم مهدی بهائی شده تو خدا را شکر می‌کنی؟ گفت: تا دیشب مهدی من هیچ دینی نداشت، الان شما گفتید بهائی شده خدا را شکر کردم حداقل متدین به یک دینی شده، این نرمی است، این آرامش است، این همان اخلاق پیغمبر است، این همان راحت بودن انسان است.

 

ادامه داستان  واعظ و آیت الله بروجردی

در مورد آقای بروجردی دیگر یک حرف راستی بوده مثل این تهمت پسرت بهائی شده نبود، یک حرف درستی بوده که دیشب منبری در جمعیت زیاد چنین چیزی گفت، دیدند آقای بروجردی عکس العمل نشان نداد و رفتند، آقای بروجردی چون تازه وارد قم شده بود و همه نمی‌شناختند صبح بعد از نماز از خانه بیرون می‌آید، تک و تنها ماشین هم نبود، جلوی درشکه را می‌گیرد و بالا می‌رود، اسم آن واعظ را می‌برد و می‌گوید خانه این واعظ معروف قم را آقای درشکه‌چی بلد هستی؟ می‌گوید: بله.

این قضیه‌ای که من می‌گویم چون من پارسال پنجاه و نهمین سالگرد ایشان را مسجد اعظم منبر رفتم، داستان برای هفتاد سال پیش یا کمتر است. درشکه‌چی می‌گوید: بله آقا بلد هستم، من ایشان را خیلی این طرف و آن طرف می‌برم. می‌گوید: من را برسان در خانه‌اش، پیاده می‌شود و پول درشکه‌چی را می‌دهد و درشکه‌چی می‌رود. آرام آقای بروجردی در می‌زند، این شیخ هم عادت داشت بعد از نماز صبح می‌خوابید، بیدار می‌شود و عصبانی می‌شود این وقت صبح کیست در می‌زند؟ مگر نمی‌دانی مردم این وقت استراحت می‌کنند؟ در را باز می‌کند می‌بیند اعلم علمای شیعه است و با ریش قرمز آمده در خانه‌اش تنها هم هست.

 

آقای بروجردی می‌فرماید: اگر راضی باشید اجازه بدهید من چند دقیقه بیایم داخل منزل، خیلی خجالت کشیده می‌شود و می‌گوید: بفرمایید و دیگر نرم می‌شود چون نمی‌دانست پشت در کیست. آقای بروجردی می‌آید در اتاق می‌نشیند، در اتاق یک تشکچه بود تعارف می‌کند و آقای بروجردی روی آن تشکچه می‌نشیند، چایی درست کنم؟ درست کن. صبحانه آماده کنم؟ آماده کن.

چایی را می‌خورند، صبحانه‌شان را می‌خورند، هفتاد سال پیش به پول آن روز پنج هزار تومان پول آن روز را می‌گویم با پنج تومان دو تا و نصفی خانه قم می‌شد بخری، من پدرم اولین خانه‌ای که در تهران خرید چهار هزار و هفتصد تومان خرید، شصت متر بود. پنج هزار تومان می‌گذارد زیر این تشک بعد هم می‌گوید من خیلی خوشحال شدم از زیارت شما اجازه بدهید بروم برای درس، دوباره یک درشکه می‌گیرد و برمی‌گردد.

 

این جریان را داشته باشید، وقتی مسجد ارگ تهران تمام می‌شود نزدیک ماه رمضان بود، سازنده مسجد حاج محمد حسین کاشانی می‌رود قم، مقلد آقای بروجردی بود، می‌گوید: آقا من یک مسجد فوق العاده ساختم ماه رمضان نزدیک است، یک واعظی که خیلی به نظر شما عالم، خوش بیان، گوینده فرهنگ اهل‌بیت باشد به من معرفی می‌کنید؟ می‌فرماید: بله بشین آقای بروجردی به خادمش می‌گوید برو آن واعظ را بگو بیاید اینجا، همانی که بالای منبر تهمت زده بود.

آن واعظ می‌آید آقای بروجردی می‌فرمایند: ایشان برای ماه رمضان مسجد ارگ از من گوینده خواسته، من لایق‌تر از شما را سراغ ندارم، قبول می‌فرمایید؟ می‌گوید: من اطاعت امر شما را واجب می‌دانم، شما نایب امام زمان ما هستید. این را همان وقت هم عقیده‌ات بر این می‌بود برای چه رفتی بالای منبر گفتی ریش قرمزها را انگلیسی‌ها می‌خواهند تحمیل به ما بکنند؟ تا آخر عمر که شانزده سال آقای بروجردی قم بود، منبری درجه اول روضه‌های خودش و خانه‌اش همین آدم بود، یک بار هم به رخش نکشید که تو چنین حرفی در حق من زدی.

 

دعای آخر

خدایا اخلاق پیغمبر را به ما به مردان و زنان ما، پیران ما، جوانان ما، بچه‌های ما، نوه‌های ما، نسل ما، تمام مسلمان‌های دنیا برای خوب زندگی کردن، خوب مردن و قیامت خوب پیدا کردن عنایت بفرما. من از خوشی‌های اخلاق برایتان گفتم، دیگر با گریه اذیت‌تان نکنم.

خدایا به همه ما خیر دنیا و آخرت عنایت کن. خدایا ما را مؤمن از دنیا ببر. خدایا ما را مدیون احدی از دنیا نبر. خدایا گذشتگان ما را غریق رحمت کن. خدایا دشمنان دین و مسلمان‌ها را ذلیل و زمین‌گیر کن. خدایا شرّ دولت امریکا و اسرائیل را به خودشان برگردان. خدایا در این تصمیم‌هایی که ضد ما می‌گیرند به حق پیغمبر ناکام‌شان بگذار.

 

برچسب ها :