شب اول شنبه (27-5-1397)*شب شهادت امام محمد باقر علیه السلام*
(قم مسجد اعظم)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدبسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیا و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهلبیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین.
از روایات اهلبیت و دعاهای آن اولیای خاص الهی میتوان فهمید که در روایات و در دعاهایشان، دریاوار حقیقتی تحت عنوان عرفان موج میزند. در دعای کمیل میخوانیم «یا غایة امال العارفین» معلوم میشود امیرالمؤمنین به گروهی به عنوان عارفان نظر داشته است. یک دعای کمنظیری داریم که حدود سه صفحه دعای بعد از زیارت حضرت رضا(ع) توجه میشود، آنجا هم میخوانیم «یا معروف العارفین» ای وجود مقدسی که برای عارفان شناخته شدهای.
تفاوت عرفان الهی و عرفان بشری
البته به این نکته باید توجه داشت که عرفان این عارفان نه از هند گرفته شده و نه از عالمان قبل از اسلام ایران و نه از دانشمندان یونان و نه از دانشمندان اسکندریه؛ بین عرفان اینان و عرفان فرفریوس ایرانی و فلوتین اسکندریهای و عرفان دانشمندان یونان و مسیحیان گذشته تفاوت اصولی هست، با همدیگر نمیخواند:
ـ عرفان این عارفان ریشه در نبوت انبیای الهی و امامت امامان شیعه(ع) دارد، این عرفان تصفیهی قلب را از هر نوع شرکی به عهده دارد در حالی که در عرفانهای متداول رگههایی از شرک دیده میشود.
ـ در این عرفان به تصفیهی نفس نظر هست که باطن را از همهی آلودگیهای اخلاقی شست و شو بدهد و در این عرفان نظر به عمل هست که عمل فقط عمل صالح باشد؛ عملی که بر وفق فرهنگ ناب توحید صورت بگیرد، خالص باشد و بتواند خودش را به منطقهی قبولی پروردگار مهربان عالم برساند.
ـ در عرفان اهلبیت و نبوت، عارف به سوی نورانیت کامل قلب، به سوی سلامت نفس، به سوی صالح بودن عمل حرکت میکند و نهایتاً اگر حرکتش را ادامه دهد بهطور یقین تبدیل به انسان کامل میشود؛ انسانی که اقوالش، عقایدش، کردارش و خلقیاتش آلودگی ندارد، این عرفان اهلبیت است.
مخاطب خاص امام باقر(ع)
به مناسبت شهادت حضرت باقرالعلوم(ع) یکی از روایات ناب عارفانهی حضرت را به محضر مبارک شما ارائه میکنم. روایت در کتابهای معتبرمان است و مطالب بسیار فوقالعادهای دارد. روایت خطاب به کسی است که شایسته بوده و تمام شایستگی را داشت که امام باقر(ع) با او هم سخن شود و آنقدر ظرفیت بالایی داشته که امام باقر(ع) روایت را خطاب به او صادر کرده است.
از کتابهایی که این روایت بسیار پرقیمت را نقل کرده «امالی» وجود واقعاً مبارک «شیخ طوسی» اعلی الله مقامه الشریف است. مخاطب روایت یک چهرهی برجستهای است که شما باید برای شناخت او به قدیمیترین کتاب رجال مانند «رجال کشی»، «رجال بحرالعلوم» و سایر کتب رجالی و کتاب شریف «الغدیر» مراجعه کنید و در این سه منبع باید ببینید مخاطب این روایت از چه ایمانی، از چه درایتی، از چه عقلی، از چه روحیهای و از چه نفس مطمئنهای برخوردار بوده که امام باقر(ع) به آسانی حاضر شده چنین گنج عظیمی را در اختیار او بگذارد.
مشتری عمل به این روایت تقریباً از زمان امام باقر(ع) تا حالا کم بوده و هر کس هم خودش را وارد چهارچوب این روایت کرد و این روایت را باور کرد و به این روایت عمل کرد به مقامات انسانی رسید و لایق شد که درهای فیوضات الهیه به روی قلبش باز شود و در مسیر مناجات خدا با خودش قرار بگیرد.
شما همین امشب اگر زحمت نباشد به نهجالبلاغهی شریف مراجعه کنید، به آن خطبهای که امیرالمؤمنین «رِجالٌ لا تُلْهِيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّه»(نور، 37) را ریشهیابی میکند مراجعه کنید و ببینید که در آنجا امیرالمؤمنین میفرماید: این رجال کسانی هستند که خدا با آنها از طریق قلبشان نجوا میکند؛ یعنی به جایی رسیدند که دل با عالم ملکوت توانسته ارتباط برقرار کند، گوشِ دل صدای شخص پروردگار را در بیداری صاحبش بشنود. این راه، راه اختصاصی نیست و برای همه باز است اما همه حوصلهی سلوک در این راه را ندارند، همه مشتاق سالک این راه نیستند. جابر این راه را طی کرد، ظرفیت بالایی پیدا کرد و از اولیای خدا شد و توانست از امام باقر(ع) گنجهای الهیه را دریافت کند.
اما متن روایت، «و اعلم...» میدانیم امر بدون قید دلالت بر وجوب دارد، این در اصول بحثش شده، «و اعلم» یعنی بفهم و واجب است بفهمی، بدان و واجب است بدانی، دانا باش و لازم است دانا باشی. «یا جابر» امام باقر(ع) به صورت امر واجب مطالب روایت عرفانی خودشان را مطرح میکنند، با خطاب «و اعلم» لازم است این معنا را بدانی ای جابر، که چه؟ چه چیزی را بدانی؟ «ان اهل التقوا هُم...» این خیلی روایت عجیبی است، کلمهی «هُم»، حرف «هُم» که ضمیر فصل است دلالت بر انحصار دارد «و اعلم یا جابر ان اهل التقوا هم الاغنیاء» اگر اینها منحصراً اغنیا هستند غیر اینها تهیدست و فقیر هستند؛ اگر هم چیزی داشته باشند خیلی به حساب نمیآید، خیلی قابل توجه نیست. اهل تقوا اختصاصاً ثروتمندان عالم هستند، واقعاً اهل تقوا از ثروت عظیمی برخوردارند.
معیت خدا
این چندتا آیه را در کتاب خدا عنایت کنید تا معلوم شود حرف حضرت باقر(ع) چیست «اعلم یا جابر ان اهل التقوا هم الاغنیاء» ثروتمندان این کرهی زمین، فقط اهل تقوا هستند. حالا اهل تقوا چه چیزی دارند؟ این متن قرآن است: «إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا وَ الَّذِينَ هُمْ مُحْسِنُون»(نحل، 128) اینها سرمایهی معیت الله را با خودشان دارند.
این معیت چیست؟ که پروردگار عالم برای این معیت نه تنها این آیه را نازل کرده آیات دیگری هم در مسألهی معیت نازل شده، اصلاً معیت پروردگار با عبدش کیفیتش چیست؟ اینجا که کمیت مطرح نیست اصلاً بحث کمیت را نمیشود در اینجا به میان آورد. اینجا بحث کیفیت است؛ کیفیت نه قابل وزن است، نه به طور کامل قابل لمس است و نه به طور کامل قابل درک است، مگر پرده را کنار بزنند و خودشان به انسان کمک بدهند کیفیت معیت را لذت معیت، ارزش معیت و بار معنوی معیت را بفهمد.
ما معیت زیاد داریم؛ مع الدنیا، مع الدرهم، مع الدینار، مع الشهوة، مع البطن، مع الدنیا، مع الهوی. اینها چه کسانی هستند که همهی این معیتها را جارو کردند، همهی این معیتها را دور ریختند، همهی این معیتها مورد نفرتشان است، زمینهای فراهم کردند که یک دانه معیت در زندگی آنان تجلی کند و از افق وجودشان یک معیت طلوع کند، آن هم «معیت الله» است.
این معیت چیست؟ ای کاش خود این معیت زبان داشت به ما میگفت من چه هستم، چه حالی هستم و چه کیفیتی هستم. خیلی رنجآور است که این همه معارف در قرآن و در فرهنگ اهلبیت باشد و من محروم از درک و فهم و شناختش باشم و بیگانه از این مسائل زندگی کنم؛ رفیقهای من در دنیا نفسم باشد، هوایم باشد، شهواتم باشد، خودخواهیهایم باشد، خیالاتم باشد، تصورات بیپایهام باشد، نفسهای مسموم باشد، رفیقها و رفت و آمدم با کسانی باشد که یا شیطاناند یا معیت با شیطان دارند.
استشمام بوی بهشت از فاطمه(س)
این مسأله را من بیواسطه نقل میکنم؛ یک مسجدی سی شب ماه رمضان در یک شهری من را دعوت کردند، من امام جماعتش را نمیشناختم ولی همان شب اولی که رفتم با یاد داشتن این مقدار حرفها دیدم چهرهی خاصی است، بعد هم دیدم اشتباه نکردم، از منبر که آمدم پایین رفتم کنارش نشستم، حالا بسیاری از اینها را من دوست داشتم دستشان را ببوسم نمیگذاشتند، نگذاشتند و محروم شدم. لمس بدن اینها با لب، لمس ملکوت است.
اینها بو دارند که وجود مبارک امام صادق(ع) میفرماید دستم در دست پدرم بود وارد مسجد مدینه شد، مسجد النبی یک جمعی نشسته بودند ـ حدیث در مجموعهی ورّام است ـ پدرم امام باقر(ع) آمد بالای سرشان ایستاد «فسلم علیهم و قال و الله انی احب ریحکم و روحکم و ارواحکم» قسم به الله عاشق بویتان هستم و عاشق ارواح شما. اینها بو دارند، اینها بوی خدا میدهند.
(احمد ز یمن بوی خدا میشنوم/ یمنی برقع من بوی خدا بوی تو بود) «انی لانشق الرائحة رحمان من طرف الیمن». وقتی که یکی از همسران پیغمبر از باب ناراحتی و کم ظرفیتی و حسادت به رسول خدا گفت: چه خبرت است اینقدر فاطمه را میبویی؟ بقیهی پدرها هم دختر دارند چه کار میکنی در حق این دختر؟ فرمود: من بوی بهشت از فاطمه استشمام میکنم. بهشت یعنی نعمت کامل ابدی، بهشت یعنی همهی فیوضات مادی و معنوی پروردگار، بهشت یعنی جای انبیا و ائمه و مؤمنان و اولیا، بوی یک چنین جایی را از یک دختر هفده هجده ساله استشمام میکرد، این دختر به کجا رسیده بود؟
این یک سرمایهی اهل تقواست، آیا کم است؟ با این معیت، اهل تقوا لذت عالم را داشتند و دارند. با این معیت، اصلاً در این عالم احساس تنهایی نمیکردند، رنج بیگانه بودن را نمیچشیدند. این معیت با قلب، روح، محبت و عبادت ایشان چه کار میکرد؟ «إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا» من واقعاً توان معنا کردن معیت را ندارم. این یک سرمایهی اهل تقواست.
یک عشق پاکِ خالصِ بینهایت
اما سرمایهی دیگر، این چه سرمایهی عظیمی است؟ «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِين»(توبه، 4) این متن قرآن است که خدا عاشق اهل تقواست. ارتباط این معشوق و عاشق چه ارتباطی است؟ کیفیت ارتباط چیست؟ عشق خدا چیست؟ خدا که محدود نیست، خدا اگر کسی را دوست داشته باشد یک ذره دوست دارد؟ یا ده درجه دوست دارد؟ یا زمانی دوستش دارد؟ خدا وقتی میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ» با فعل مضارع که این محبت و عشق تداوم دارد؛ یعنی این معشوقهایم را رها نمیکنم. در این آیه خدا خودش را گذاشته جای عاشق و اهل تقوا را گذاشته جای معشوق، در حالی که آدم فکر میکند مسأله باید برعکس باشد؛ من باید عاشق باشم و او معشوق ولی در آیهی شریفه او عاشق است و اهل تقوا معشوقان او هستند.
یک عبارتی حضرت موسی بن جعفر(ع) دارد که در جلد دوم «کافی» است، حضرت میفرماید: کسی یا کسانی که خدا عاشق آنان باشد، رنج قیامت را میچشند؟ اینها رنج عذاب را میچشند؟ اینها رنج نگرانی و دغدغه را در قیامت میچشند؟ عاشق میگذارد معشوقش ناراحتی بکشد؟ عاشق اجازه میدهد معشوقش در رنج قرار بگیرد؟ محال است؛ آن هم آن عشق پاک خالص بینهایت معنوی. میگذارد معشوق گرفتار شود؟
مقابله با گرفتاریهای دنیا
اگر معشوق در دنیا گرفتار است، طبع دنیاست و به آخرت ربطی ندارد. دنیا مرگ دارد، حیات دارد، گرما دارد، سرما دارد، آتش دارد گلستان هم دارد، پیری دارد جوانی هم دارد، سلامت دارد بیماری هم دارد؛ ولی آخرت یک طرفه است، آنجا هر چه واقعیت برای اهل تقوا و اهل ایمان است یک طرفه است، طرف ضدش را ندارد یعنی جوانی آخرت پیری ندارد، در نعمت نشستهی در آخرت نغمت به دنبالش ندارد، در سلامت آخرتی بیماری وجود ندارد، در حیات آخرتی مرگ وجود ندارد.
طبع دنیاست، عاشقان او از طبع دنیا رم نمیکنند، از مصائب دنیا ابداً فرار نمیکنند. اگر بنا به فرار کردن بود که همین امروز یا دیروز مسلم بن عقیل یواشکی فرار میکرد میرفت. او میدانست که در مقابل دریایی از رنج و هجوم بلا و مصائب قرار گرفته است، بلد هم بود فرار کند، از همهی ما زرنگتر بود. اما چرا ایستاد؟ چون از امام دستور نداشت فرار کند، فقط دستور داشت برو، کوفه باش استقبال میکنند.
عاشقان از طبع دنیا در نمیروند، ناراحت نمیشوند، ناله نمیزنند، نمیریزند در خیابانها فریاد خلاف بکشند چون طبع دنیا را میشناسند؛ گرانی دارد، ارزانی دارد، بدی دارد، خوبی دارد، خوشی دارد، ناخوشی هم دارد، کبر دارد، تواضع هم دارد. اهل تقوا خیلی آدمهای آرامی هستند «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِين».
همه وارد جهنم خواهند شد
یک آیهی دیگر بخوانم، این آیه هم از عجایب آیات قرآن است که بحث دوزخ است، کسی نیست که وارد جهنم نشود چون قیامت راه بهشت از جهنم میگذرد. بهشت در سدرة المنتهی است، بهشتیان باید از وسط جهنم عبور کنند و ببینند که به خاطر تقوا از چه بلایی نجات پیدا کردند تا لذت بهشت رفتن برای آنان چند برابر شود.
«وَ إِنْ مِنْكُمْ إِلَّا وارِدُها كانَ عَلى رَبِّكَ حَتْماً مَقْضِيًّا»(مریم، 71) ورود به جهنم را خدا برای بندگانش به خودش واجب کرده اما «ثُمَّ نُنَجِّي الَّذِينَ اتَّقَوْا» نجات دهندهاش هم خودم هستم. اینجا فاعل «ننجی» تقوا نیست بالاتر و بالاتر و بالاتر است، فاعل ننجی خودش است چون عاشق اهل تقواست. انتهای آیهی شریفه «وَ نَذَرُ الظَّالِمِينَ فِيها جِثِيًّا»(مریم، 72) که انشاءالله این پایان آیه به ما ربطی ندارد، قیامت برای ما آنطوری نمیشود.
«ثُمَّ نُنَجِّي الَّذِينَ اتَّقَوْا» من اهل تقوا را خودم نجات میدهم. این سرمایه معیت، سرمایه محبت و عشق خدا، این آیه چه آیهای است؟ قرآن چه چیزی کم دارد؟ فرهنگ اهلبیت چه چیزی کم دارد؟ اینکه پیغمبر میفرماید: قرآن شگفتیهایش کهنه شدنی نیست و عجایبش احصا شدنی نیست؛ همین است، همین حقایق است، همین واقعیات است، همین واقعیات. خدایا چه چیزی برای ما کم گذاشتی و ما چقدر از تو و از دینت کم گذاشتیم؟
مقام شکر
طبق آیهی شریفه «فَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُون»(آلعمران، 123) اهل تقوا شاکران واقعی در پیشگاه حق هستند، شکری که حضرت سیدالشهدا شب عاشورا وقتی آن خطبهی فوقالعاده را خواندند ـ که بر تارک هستی میدرخشد و در آینده هم درخشش دارد ـ وقتی که به پیشگاه خدا عرض کردند: «الحمدلله الذی اکرمتنا بنبوة و علمتنا القرآن و فقهتنا فی الدین و جعلت لنا اسماءً و ابصاراً و افئدةً» با تضرّع به پروردگار عرضه داشتند «فجعلنا من الشاکرین» ما هفتاد و دوتا را جزء بندگان شاکرت حساب کن.
این مقام چه مقامی است؟ مقام شکر. امام درخواست کرده خدا در گروه شاکرین قرارشان بدهد، یعنی آنهایی که تا گلو میخورند و میگویند الحمدلله رب العالمین شاکران اینان هستند؟ «اعْمَلُوا آلَ داوُدَ شُكْراً» عمل کنید که شاکر به حساب بیایید. «شکراً» در این آیه مفعولٌ لاجله است از پنجتا مفعول عربی، «اعْمَلُوا آلَ داوُدَ شُكْراً وَ قَلِيلٌ مِنْ عِبادِيَ الشَّكُور»(سبأ، 13) به خاطر تحقق شکر عمل به دین کنید.
«واعلم یا جابر ان اهل التقوا هم الاغنیاء» این یک جملهی روایت است، روایت حدود چهار خط است، فکر میکردم ـ فکر نارساست، فکر گاهی اشتباه به آدم میگوید ـ که کل روایت را امشب بتوانم خدمت شما ارائه کنم ولی نشد. به خواست خدا دنبالهی روایت فردا شب.
نور آیت الله گلپایگانی
بزرگ مرد در محراب نگذاشت من دستش را ببوسم فقط نگاهش کردم، گفت: یک چیزی برایت بگویم؟ گفتم: خیلی چیزها برایم بگو، من فقیرم به منبرم نگاه نکن، خیلی نیاز به حرفهای بالا دارم. گفت: حالا یکی را الان برایت میگویم: صبح زود بود و آفتاب طلوع نکرده بود، آیت الله العظمی آقا سید جمال الدین گلپایگانی را دیدم پوشیده به نور ـ حالا دلش خواست چشم من را باز کند ببینم این هیکل را در نور ـ شاگردش بودم، آمدم سلام کردم، گفتم: آقا اجازه میدهید خدمت شما باشم؟ فرمود: مانعی ندارد، میروم وادی السلام دیدن اموات، زندههای واقعی.
ما رفتیم و نور با او بود تا برگشتیم. رسیدیم به کوچهای که باید میرفت خانهاش، در یک خانه باز شد و یک نفر سر کرد بیرون تا چشمش به ایشان افتاد گفت: آقا صبحانه حاضر است. فرمودند: میل ندارم. در را بست، نور رفت. عرض کردم: آقا نور چه شد؟ گفت: مگر نور را میدیدی؟ گفتم: بله میدیدم، کجا رفت؟ گفت: نفس آلودهی این آدمی که تعارفمان کرد نور را پراند.
اهل تقوا نور دارند، این یک سرمایه است و سرمایهی دیگر «هم الاغنیاء».
قم ـ مسجد اعظم ـ ذی الحجه 97 ـ شهادت امام محمد باقر(ع) ـ جلسهی اول