جلسه اول یکشنبه (28-5-1397)
(قم بیت آیت الله بروجردی)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدبسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیا و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهلبیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین.
روایات ناب
زیاد اتفاق افتاده که خود ائمهی طاهرین راوی روایت باشند، روایت کننده از پدر بزرگوارشان یا از پدرانشان یا از وجود مبارک رسول خدا و امیرالمؤمنین است. امام باقر(ع) روایات نابی دارند که خودشان راویاند مثلاً از پدر بزرگوارشان امام چهارم روایاتی را نقل میکنند که ای کاش شیعه از متن آن روایات خبردار بود یا خبردار میشد.
امام یک روایتی را از پدر بزرگوارشان امام چهارم نقل میکنند که بیانگر راه و روش زندگی درست است، این روایات همیشه نو است، همیشه زنده است چون با طبیعت مردم، با درون مردم، با اعمال مردم و با اخلاق مردم سر و کار دارد؛ به همین خاطر است که این روایات را وقتی افراد بیتکبر، بدون غرور و افرادی که واقعاً اسیر هوای نفس و شیاطین بیرونی نیستند بشنوند، به آسانی قبول میکنند، تحت تأثیر قرار میگیرند و سعی میکنند خودشان را با مطالب اینگونه روایات منطبق کنند.
راهی برای تأمین سعادت دنیا و آخرت جز قرآن مجید و روایات که تفسیر قرآن است وجود ندارد. اگر انسان خواهان حسنهی دنیا و حسنهی آخرت است چیزی که چندبار پروردگار در قرآن از اهل حال نقل کرده که به پیشگاه حضرت حق عاجزانه عرض میکردند «رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَة»(بقره، 201) احتمالاً هم نکره بودن «حسنه» معنی عام بدهد که ای پروردگار ما! به ما همهی نیکیها و خوبیهای دنیا و آخرت را عطا کن. این یک دعای خیلی فوقالعادهای است که متن در قرآن کریم ذکر شده و رسول خدا هم به این دعا اصرار داشتند.
چه کسی طاقت خشم خدا را دارد؟
در یک روایتی آمده که در نماز پیغمبر یکی از مأمومین در دلش ـ حالا به زبان که نمیتوانست بگوید ـ خیلی جدی به پروردگار عرض کرد من قبل از مسلمان شدنم از نظر اعتقادی، عملی، اخلاقی آدم درستی نبودم، خیلی علاقه دارم که هر جریمهای برایم نوشتی این را در همین دنیا برای من قرار بدهی، دیگر بعد از مردن کاری به کار من نداشته باش، من طاقت جریمهی آخرت را ندارم، هیچ کس ندارد.
«و هو بلاء تطول مدته و یدوم مقامه و لا یخفف عن اهله لانه لا یکون الا عن غضبک و انتقامک و سخطک» و این قسمت گفتار امیرالمؤمنین در دعای کمیل برای اهلش کمرشکن است که عرض میکند این سخط تو، این انتقام تو، این خشم تو «و هذا ما لا تقوم له السماوات و الارض» که این متن را کسی بخواهد درک کند باید یک هفت هشت دهتا کتاب از کتابهای امروز دربارهی آسمانها را بخواند و ببیند خلقت عالم بالا چه خبر است، کتابهایی که بر اساس ابزارهای مهم علمی و تلسکوپهای دقیق امروزی نوشته شده است. میلیاردها کهکشان و سحابی و ستاره و خورشید و ماه که کهکشان ما در مقابل آنها چیزی نیست.
امیرالمؤمنین دیدههایش را بیان کرده است، امیرالمؤمنین ـ خودش امام مبین است ـ میدید و میفرمود: «وَ كُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْناهُ فِي إِمامٍ مُبِين»(یس، 12) فرهنگ به جا ماندهی امیرالمؤمنین نشان میدهد امام مبین است. شما خطبهی اول نهجالبلاغه را ببینید من تقریباً این خطبه را قسمت آفرینش عالمش را در انگلستان در آسماننمای لندن دیدم، آنجا دوازده روز برای منبر رفته بودم.
شروع آفرینش
شخصی من را راهنمایی کرد رفتم و آسماننما را دیدم، خیلی دلم سوخت چون این آسماننما ابتدای شروع آفرینش را از ابتدای ابتدا که یک اتم بوده و خود این اتم منفجر هم مخلوق بوده، آن منفجر شده و شده چندتا اتم، آنها منفجر شدند تا تقریباً یک گازی به وجود آمد به نام گاز سدیم بر وزن شریف، بعد با آن گاز دوره به دوره کار شده با ارادهی پروردگار، نه با کمک کس دیگر و نه با ابزار، فقط با اراده تا عالم فعلی به وجود آمده است.
از نقطهی اول تا ساختمان فعلی آسمانها را آن آسماننمای لندن نشان میدهد که یک کلمه با اینکه میدانند ـ چون میدانم میدانند ـ من کتابخانهی بریتیش را وقتی رفتم نگاه کردم تعداد کتابش اینقدر زیاد است که قفسههایی که در آن کتابخانه هست اگر کنار هم بچینند به طول هزار کیلومتر است، اینقدر هم کتاب اضافه داشتند که دیگر در قفسهها نبود، در اتاقها روی همدیگر بود.
اعتراف اروپا به دزدی علمی از مسلمانان
من بعضی از آثار خطی جابر بن حیان را آنجا دیدم، یک رسائل امام صادق دارد دو هزار صفحه که آنجاست. شاید ـ من حالا ارزیابی دقیق که ندارم ـ شصت درصد کتابخانههای این کتابخانه، کتابهای مسلمانها باشد. اروپا حدود چهارصد سال است وارد علم شده، ما پانزده قرن قبل با قرآن مجید وارد علم شدیم، خیلی هم خوب وارد شدیم ولی با مرگ رسول خدا مثلث شوم نفاق یهودیت و مسیحیت راه ورودی را بست.
آن مقداری که ما تا چهارصد سال پیش با کمک قرآن و روایات تولید علم کردیم، حساب کنید اگر آن در را نبسته بودند الان علم دست مسلمانها بود اما در عین حال آنها هم روی کتابهای ما خیلی کار کردند. یک کتابی هست برای ما طلبهها که خیلی خوب است؛ سه جلد است، «خورشید اسلام در اروپا» این را یک دانشمند غربی نوشته و جالب این است که مواد و بنیان اولیهی علوم فعلی را آدرس داده که برای مسلمانهاست، چندین جا هم میگوید اگر بخواهند از ما علمای اروپا وصفی به میان بیاورند باید بگویند ما دزدیم، این را خود او اقرار کرده است.
اولین باری که این کتاب چاپ شد من درجا خریدم، میگوید ما دزدی کردیم و به نام خودمان هم ثبت کردیم، بعد اسم میبرد که چه مسائل عظیم علمی مسلمانها داشتند و مال آنها بوده، ما به نام خودمان ثبت کردیم. آنوقت انواع نهجالبلاغههای خطی چاپی در آن کتابخانهی بریتیش پر است، یعنی علمای لندن و دانشمندان انگلیس از خطبهی اول نهجالبلاغه خبر ندارند؟ یقیناً خبر دارند.
فرش و فال ایرانی در کتابخانهی لندن
من یک کتابی دیدم نهصد صفحه دربارهی فرش ایران در لندن نوشتند، عکس فرشهای تمام مناطق ایران در آن کتاب است، برای هشتاد نود سال پیش است. هر فرشی را توضیح دادند که این فرش بافت لرستان است، این بافت ترکمنستان ایران است، این بافت کاشان است و بعد توضیح دادند عمر مفید این فرش سیصد و بیست و دو سال است، چهارصد و بیست و پنج سال است چرا؟ میگوید آبی که در خرم آباد و مناطق لرستان است گوسفند خورده، علفی که خورده، آب و املاحش این بوده، علفش این بوده و پشمی که بر گردهی گوسفند روییده از این آب و از آن علف است که آمدند فرشش کردند، پس طاقت چهارصد سال عمر دارد.
یک کتاب دارند هزار صفحه دربارهی فالهای ایرانیها که ایرانیها چه نوع فالهایی دارند؛ فال نخودی، فال انگشتی، فال تسبیحی. اینها از ریز و درشت ما خبر دارند، از وجب به وجب استانهای ما خبر دارند، از صفحهی اول نهجالبلاغه خبر ندارند؟ آنجا آدم میخواهد خون گریه کند.
مسلمانان و نخواندن کتاب
من وقتی این آسمان نما را دیدم دو ساعت هم طول کشید که شروع خلقت را نشان دادند تا اکنون، آنوقت عین آن در خطبهی اول نهجالبلاغه است که مرحوم حاج میرزا خلیل کمرهای در هفتصد صفحه آورده است. او آدم واردی بود، فیلسوف بود، فقیه بود، اصولی بود، بسیار عالم بزرگی بود که هفت جلد هم دربارهی کربلا نوشته که من فکر میکنم از زمان حادثهی کربلا تا حالا کتاب به این خوبی نوشته نشده است؛ یک جلد هشتصد صفحهاش فقط دربارهی مسلم بن عقیل است، سه جلد دربارهی اصحاب است، سه جلد دربارهی خود ابیعبدالله(ع) است. یک جلد هم مؤسسهی ما به آن اضافه کرد تحت عنوان فهرست، ما آن هفت جلد را دو بار و هر بار در دو هزار دوره چاپ کردیم.
آدم بسیار واردی بود، الان هم شرح بخش آسمان نهجالبلاغه را با شکل جدید در هفتصد صفحه چاپ کردند. ایشان بخش خطبه را که دربارهی عالم خلقت است توضیح داده، خواندنی است، حیف است ما وارد قیامت شویم و کمتر از فرهنگ عظیم اهلبیت بیخبر باشیم، حیف است وقت به بطالت بگذرد، حیف است که چشم و فکر ما هزینهی تماشای عظمت مسائل اهلبیت نشود، چیزی هم فروگذار نشده است.
ما اگر همان هفتصد صفحه کتاب مرحوم کمرهای را بخوانیم که بدانیم عالم بالا چه خبر است، ما اگر کتاب «از جهانهای دور» را که خارجیها نوشتند بخوانیم، ما اگر کتاب «یک دو سه بینهایت» را بخوانیم، ما اگر کتاب «حیات و مرگ خورشید» را بخوانیم، اگر کتاب «سرگذشت زمین» را بخوانیم، حداقل اگر کتاب «الهیئة و الاسلام» مرحوم آقا سید هبةالدین شهرستانی را بخوانیم به گوشهای از عالم بالا آگاه میشویم.
عظمت هستی در روایات
معلوم نیست این مجموعه کتابها دربارهی آسمان اول است یا نه؟ فوق آسمان اول هم در آن هست؟ به نظر نمیرسد که این مجموعه کتابها در رابطهی با آسمانهای دیگر باشد. من یک روایتی را دیدم از امام ششم که حضرت میفرماید: آسمان اول در برابر آسمان دوم مانند حلقهی یک در است، آسمان دوم نسبت به سوم مانند حلقهی یک در است تا آسمان هفتم که آسمان ششم نسبت به هفتم مانند حلقهی یک در است.
امیرالمؤمنین میگوید: این مجموعه در قیامت تاب خشم و انتقام و سخط تو را ندارند. چه کسی طاقت جریمهی قیامت را دارد؟ ما تا نمردیم باید جریمههای قیامتی خود را حذف کنیم. به فرمودهی قرآن با اصلاح و با توبه که در آیات کلمهی توبه و اصلاح گاهی کنار هم آمده یعنی یک برگشت باطنی و یک فعالیت مثبت ظاهری ناب و اصلح، این جریمه را حذف میکند.
درخواستهای بیخودی از خداوند
در نماز به پروردگار عالم میگوید که جریمهی قیامت من را بیانداز به دنیا، هر بلایی دلت میخواهد همین جا سرم بیاور که ما دچار آخرت نشویم. نماز تمام شد، آمد خانه خیلی سخت به تب و لرز افتاد، فردایش رسول خدا آمد عیادتش، معلوم میشود آدم خوبی بود. رسول خدا گفت: دیشب که تو خیلی سالم بودی، در نماز ما هم که شرکت داشتی، چه شد یک دفعه؟ گفت: یا رسول الله من مثل بقیه قبل از مسلمان شدنم مشکل اخلاقی، اعتقادی، فکری، عملی داشتم، همهی آنها هم گناه و جرم است و جریمه دارد، در دلم به پروردگار گفتم این جریمهی قیامت من را بیانداز دنیا.
ما باید روایات را فارسی فارسی کنیم دیگر، پیغمبر اکرم فرمود: بیخود کردی که از خدا چنین تقاضایی کردی، اشتباه کردی، تعیین جریمه به تو چه؟ چه کسی به تو گفت تعیین جریمه کنی؟ الان دعایت را عوض کن تا همین الان خدا به تو شفا بدهد. گفت: آقا یادم بدهید. فرمود: بگو «ربنا اتنا فی الدنیا حسنة و فی الاخرة حسنة» اگر هم جریمهای داشتی با همین دعا بخشیده میشد. برای چه خودت را گیر انداختی؟ چرا نمیآیید بپرسید که ما به خدا چه بگوییم؟ چطوری با خدا حرف بزنیم؟ چون آدمهای خوب درخواستشان از پروردگار انجام میگیرد.
یوسف و فراموشی یاد خدا!
من این روایت را از حضرت رضا(ع) دیدم، خیلی برایم جالب بود که میگویند یوسف حدوداً بین هفت سال تا نه سال زندان بود، البته ما آن داستان آمدن جبرئیل و زدن به زمین و بعد دریا و بعد زیر دریا یک سنگ و بعد در دل سنگ یک مورچه و در دهان مورچه هم یک برگ سبز و جبرئیل به او گفت خدا این را فراموش نکرده تو را فراموش میکند که به آن زندانی آزاد شده گفتی «اُذْكُرْنِي عِنْدَ رَبِّكَ»(یوسف، 42) به شاه بگو یک بیگناه داخل زندان است، ما این ماجرا را طبق خود سورهی یوسف قبول نداریم.
اوایل سوره در درگیری یوسف با زلیخا که درگیری هم از طرف زلیخا بود، آن روز طبق آیهی شریفه زلیخا خیلی از کوره در رفته بود و مصمم بود «وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِه» که او را وادار به همخوابگی کند، آخر آن آیه پروردگار میفرماید: آن وقت یوسف شانزده هفده سالش بود «إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصِين»(یوسف، 24) و عباد مخلص نه اشتباه میکنند، نه خدا را فراموش میکنند، نه کار بیجایی میکنند.
اگر به آن زندانی آزاد شده گفت به شاه بگو حرف ناروایی نیست، حرف درستی است. ما اینجا افتادیم خبر از ما ندارند، خبر بده، این خیلی خوب است که عمر بیشتر در زندان نگذرد چون عمر در زندان بگذرد حرام میشود، آنجا کاری نمیتوانست بکند. هیچ مانعی نداشت، ما هم اجازه داریم کارهایی که هست به دیگران بگوییم، این شرک نیست، این فراموشی پروردگار عالم نیست. من به رفیقم میگویم: بنای خوب سراغ داری؟ خانهی من یک گوشهاش خراب است بیاید آنجا را بسازد، اینها را که نمیشود به خدا بگویم خدایا جبرئیل را بفرست این خانهی ما را بنایی کند. باید ما همهی احوالاتمان را به همدیگر بگوییم، آنهایی را که سرّی نیست، این است داستان.
مسافرت از نگاه دینی
اینگونه روایاتی که امام باقر(ع) از پدرانشان، گاهی از زینالعابدین(ع)، گاهی از ابیعبدالله(ع) که حضرت را دیده بود، گاهی از امیرالمؤمنین، گاهی از پیغمبر نقل میکنند، روایات بسیار راهگشایی است، حظ میکند آدم این روایت را میبیند. این روایات را که آدم در این کتابهای معتبر میبیند اصلاً قلبش روشن میشود، شاد میشود، انگار کنار حضرت باقر(ع) نشسته، از داخل روایت صدای امام باقر(ع) میآید. ما نباید روایات را راحت رد بشویم، روایات فقهی، روایات اخلاقی، روایات اصولی، روایات نفسی و روایات معنوی ما هر کدامش را باید کنارش بایستیم یعنی دلمان بایستد، عقلمان بایستد روی روابط الفاظ، روابط جملات، مطالب و به کارگیری کلمات دقت کنیم.
امام باقر(ع) رأساً نقل میکنند یعنی دیگر واسطه بین حضرت و بین رسول خدا ندارد، رأساً میفرمایند: رسول خدا با جمعی در مسافرت بودند، حضرت نمیفرمایند سفر کجا بوده و محل کجا بوده، فقط کلمهی سفر را میفرمایند. سفر در اسلام یک کار مثبتی است، اگر سفر درست و حسابی باشد نه مثل سفرهایی که امروز رسم شده برای تفریح عید بروند در بدترین شهر ترکیه یا بروند اروپا نه، سفر اگر سفر درستی باشد منسوب به امیرالمؤمنین است «تغرب عن الأوطان فی طلب العلی» برای بهدست آوردن ارزشها به مسافرت برو.
اصلاً هدف سفرت این باشد بروی به وجودت، به فکرت، به عقلت، به جانت، به ایمانت، به تربیتت و به ادبت اضافه شود «و سافر ففی الأسفار خمس فوائد تفرج همٍ و اکتساب معیشةٍ و علم و آداب و صحبة ماجد» پنجتا منفعت دارد سفر و حضرت دستور میدهد که مسافرت کنید، یک جا ننشینید، نپوسانید خودتان را که برای ما طلبهها چقدر این زمینه فراهم است که ماه رمضان، محرم و صفر، فاطمیه سفر برویم، اگر سفر را با هدف برویم خیلی چیز گیرمان میآید غیر از اینکه با سفر ما خیلی چیز گیر مردم میآید.
معنای سلام کردن مسلمانان
در هر صورت وجود مبارکشان با جمعی در یک مسافرتی بودند، یک تعدادی به حضرت برمیخورند و میگویند: «السلام علیک یا رسول الله». سلام نام پروردگار است، حقیقت سلام به معنی امنیت است «ادْخُلُوها بِسَلامٍ آمِنِين»(حجر، 46) آن «آمنین» تأکید این سلام در آیهی شریفه است. از امام صادق(ع) دیدم معنی سلام را که میفرمایند: هر کسی به هر کسی سلام میکند معنیاش این است که آقا از دست من، از زبان من، از چشم من، از فکر من، به تو ضمانت امنیت میدهم.
چندتا از این سلامها در این هشتاد میلیون جمعیت است؟ اصلاً الان میآیند سلام میکنند، باب آشنایی را باز میکنند که صدجور کلاه سر آدم بگذارند، سلام اعلام امنیت است. خود پروردگار در سورهی یس ببینید «سَلامٌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِيم»(یس، 58) به بهشتیان خدای رحیم اعلام امنیت میکند، قولی هم اعلام امنیت میکند که صدای وجود مقدس او را بهشتیان بشنوند.
علم متصل به وحی
به پیغمبر سلام دادند، حضرت فرمودند: من انتم؟ چه کسی هستید؟ پیغمبر نمیدانست اینها چه کسانی هستند، پیغمبر اگر همهی داناییهایش را میخواست حبس کند که این فرهنگ گسترده به وجود نمیآمد. پیغمبر اکرم یک تعدادی از یارانش با او هستند، اینها هم الان با پیغمبر حرف میزنند؛ بالاخره پیغمبر باید مطلب را به هر دو برساند، هم به اینها هم به آنها، اگر میخواست به علم خودش اکتفا کند که میدانست اینها چه کسانی هستند. سلام علیکم و رحمة الله خداحافظ شما، اصلاً یک چنین روایتی برای ما نمیماند و ظهور نمیکرد و طلوع نمیکرد.
«من انتم؟» یعنی هم میخواهم به خودتان حالی کنم که روش شما درست است، هم میخواهم به یاران خودم حالی کنم که داستان معنویت و دین و آدم بودن از چه قرار است. بله میدانست اینها چه کسانی هستند، پیغمبر اکرم به علم خدا وصل بود، نبود؟ شما جلد دوم تفسیر علی بن ابراهیم را در «اشراط ساعت» یعنی در نشانههای نزدیک بودن آخرت بخوانید، جلد دوم در فهرستش هم میتوانید بخوانید اشراط ساعت چهار صفحه روایت دارد، پیغمبر چهار صفحه شاید هم بیشتر که دیدم مرحوم علامهی طباطبایی(ره) در جلد هفتم المیزان هم متن این روایت را آوردند (یا یک جلد دیگرش خیلی وقت است دیدم).
در این پنج صفحه روایت که در حجة الوداع صادر شده سلمان نزدیکترین حاجی به پیغمبر بود، رسول خدا از ریز و درشت تقریباً قرن آخر قرن سیزدهم به بعد را خبر داده، این خیلی عجیب است از اواخر قرن سیزدهم که چه حوادثی در امت و چه فسادهایی و چه گناهانی و چه جنگهایی و چه برخوردهایی و چه نوع تجارتهایی و اینکه وضع مردان و وضع زنان و وضع جوانان و وضع من آخوند چه خواهد بود، همه را خبر داد، این معلوم است که به علم خدا وصل است، وحی است.
راضی به قضا و تسلیم خداوند
یک کسی به امام باقر(ع) ـ در وسائل است ـ گفت: یابن رسول الله یک روایت با سند برای من بگو، در ذهنش بود که حالا حضرت باقر(ع) یک هفت هشتتا از این راویان درجهی یک شیعه را نام میبرد که بله ابوحمزهی ثمالی برای من گفت که مثلاً از حبیب بن مظاهر شنیدم او گفته از عمار... گفت یک روایت با سند بگو و امام فرمودند: من از پدرم زینالعابدین(ع)، او از پدرش سیدالشهدا، او از پدرش امیرالمؤمنین، او از پیغمبر، او از خدا شنیده، بعد فرمود کل روایات ما سندش همین است یعنی منتهی میشود به پروردگار.
اگر علم وصل به علم خداوند نبود، این دریای عظیم معارف چگونه ظهور میکرد؟ میدانست اما علت حکیمانه داشت که پرسید من انتم؟ چه کسی هستید که به من سلام کردید و به نبوت من هم در سلام خود اقرار کردید، السلام علیک یا رسول الله. گفتند: آقا ما اینیم: «الراضی بقضاء الله و التفییض الی الله و التسلیم لامرلله» خیلی مقام است.
امام باقر(ع) میفرماید: من با پدرم زینالعابدین(ع) دوتایی زمانی که قبر امیرالمؤمنین مخفی بود و هیچکس نمیدانست، از مدینه حرکت کردیم رفتیم رسیدیم کنار قبر مطهر امیرالمؤمنین، پدرم زینالعابدین(ع) کنار قبر این زیارت را خواند و بعد نقل میکند زیارت امینالله را که از بهترین زیارتهای ماست و برای هر امامی هم میشود خواند.
درخواستهایی زینالعابدین(ع) در این زیارت از پروردگار دارد که یکی از آنها این است: «راضیة بقضائک» اینکه من خوشنود باشم، خوشحال باشم، راضی باشم به حکم تو، از کوره در نروم، دردم نیاید، احساس کسالت نکنم که چرا این حکم برای من آمده، راضی باشم چون احکام تو همه حکیمانه است، همه عالمانه است، همه معنوی است، همه سازنده است.
«الراضی بقضاء الله» ما راضی به قضای الهی هستیم، «و التفییض الی الله» همهی کارهایمان را به خدا واگذار کردیم و گفتیم تو وکیل ما، تو تصمیم بگیر ما هم انجام میدهیم. اولین حرفی که روز اول طلبگی یاد ما دادند ـ نمیدانم الان جامع المقدمات رسم هست یا نه ـ چقدر هم این روایت راهگشا بود برای ما طلبهها «اول العلم معرفة الجبار و آخر العلم تفییض الامر الیه» اینکه خودت را رها کنی در دست ارادهی پروردگار، از خودت طبل استقلال نزنی، کوس استقلال نزنی.
رسول خدا بعد از اینکه حرف اینها را شنید دو خط مطلب فرمود. من متن را میخوانم اگر اجازه بدهید توضیحش بماند برای فردا به خواست خدا و انشاءالله تعالی. فرمودند: «علماءٌ حُکَما کادِوا ان یکونوا منَ الحِکمةَ انبیاء فان کنتم صادقین فلا تبنوا ما لا تسکنون و لا تجمعوا ما لا تأکلون و اتقوا الله الذی الیهِ تُرجَعون» غوغا کرده پیغمبر در این دو سه خط که حالا فردا ببینیم باطن این حرفها چیست و رسول خدا چه فرمودند.
قم ـ بیت آیتالله بروجردی ـ ذی الحجه 97 ـ جلسهی اول