لطفا منتظر باشید

شب هفتم، چهارشنبه، عید غدیر خم(7-6-1397)

(اصفهان بیت الاحزان)
ذی الحجه1439 ه.ق - شهریور1397 ه.ش
10.35 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیا و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».

 

کلمهٔ ولایت در آیات و روایات

کلمهٔ ولایت، هم در آیات قرآن کریم به‌صورت‌های گوناگون -اسم، فعل و مصدر آمده و به دنبال قرآن، در روایات هم از این کلمه زیاد یاد شده است. این به چه معناست؟ بیشتر در زبان‌ها استعمال می‌شود، ولی به‌معنای عام اشاره ندارند. ولایت در رابطهٔ با پروردگار: «إِنَّمٰا وَلِیکمُ اَللّٰه»(سورهٔ مائده، آیهٔ 55) و در رابطهٔ با رسول خدا(ص): «وَ رَسُولُهُ» و در رابطهٔ با امیرالمؤمنین و ائمهٔ طاهرین(علیهم‌السلام): «وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا اَلَّذِینَ یقِیمُونَ اَلصَّلاٰةَ وَ یؤْتُونَ اَلزَّکٰاةَ وَ هُمْ رٰاکعُونَ». این یکی از روشن‌ترین آیات ولایت است. در رابطهٔ با خدا و پیغمبر(ص) و امیرالمؤمنین و ائمهٔ طاهرین(علیهم‌السلام) به چه معناست؟ مثلاً می‌گویند دارای ولایت علی(ع) باشید یا من ادعا می‌کنم من ولایت علی(ع) یا ولایت پیغمبر(ص) را یا ولایت خدا را دارم.

 

مفهوم پذیرش ولایت

-ولایت خدا

معنی‌اش این است که من مسئولیت‌هایی را به‌عهده گرفته‌ام که ولیّ من، درحالی‌که او را قبول و به ولایت انتخاب کرده‌ام و یک انتخاب صد درصد درستی است، به من گفته است. چرا ولایت خدا را قبول کرده‌ام؟ چون همه‌کارهٔ من، خالق من، رازق من، به‌وجودآورندهٔ من، حیات‌بخش من، سفردهندهٔ من به عالم آخرت، مالک ظاهر و باطن هستی است. ذات، صفات و افعال او بی‌نهایت است، حق، درست و صحیح است که من ولایت او را قبول کرده‌ام؛ چون یک ولایت درست و حقیقی است.

 

-ولایت رسول و ائمهٔ طاهرین(علیهم‌السلام)

ولایت رسولش یا ولایت ولیّ‌اش، امیرالمؤمنین و ائمهٔ طاهرین(علیهم‌السلام) را قبول کرده‌ام، یعنی مسئولیت‌هایی که خدا، پیغمبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) به من ارائه کرده‌اند، من به‌عهده گرفته‌ام که به تمام این مسئولیت‌ها وفا کنم؛ حالا یا مسئولیت‌های اخلاقی است یا اعتقادی یا عملی یا مالی یا خانوادگی.

 

ناسپاسان در ولایت حق و حرکت به‌سوی ولایت شیطان

خروج از این ولایت -ولایت الله، ولایت الرسول ولایت المعصوم- یعنی حرکت به‌سوی ولایت کفر، ولایت شرک و ولایت نفاق: «اَللّٰهُ وَلِی اَلَّذِینَ آمَنُوا یخْرِجُهُمْ مِنَ اَلظُّلُمٰاتِ إِلَی اَلنُّورِ وَ اَلَّذِینَ کفَرُوا أَوْلِیٰاؤُهُمُ اَلطّٰاغُوتُ»(سورهٔ بقره، آیهٔ 257)، یعنی آنهایی که نسبت به ولایت خدا ناسپاس هستند، «أَوْلِیٰاؤُهُمُ اَلشیطان» شده‌اند. خروج از ولایت حق، ولایت پیغمبر و ولایت ائمه(علیهم‌السلام) یعنی ورود در ولایت شیطان، یعنی من فرهنگ شیاطین را به‌عهده گرفته‌ام تا وفادار به این ولایت هم باشم.

 

این ولایت می‌گوید خدا را رها کن و وقتی من زیر بار ولایت شیطانم، یعنی مسئولیتی را قبول کرده‌ام که به‌عهده‌ام قرار داده است و خدا را رها می‌کنم. ولایت شیطان می‌گوید پیغمبر را بکش، می‌روم و می‌کشم؛ ولایت شیطان می‌گوید امام را بکش، به کربلا می‌آیم و می‌کشم؛ ولایت شیطان می‌گوید به جای قوانین قرآن، قوانین شرک و کفر را عملی کن، قبول کرده‌ام و وفا هم می‌کنم.

 

تقسیم ولایت در قرآن؛ ولایت حق و ولایت باطل

خداوند ولایت را در قرآن این‌گونه تقسیم کرده است: ولایت حق و ولایت باطل، ولایت خدا و ولایت شیطان، ولایت پیغمبر(ص) و ولایت ابولهب، ولایت امیرالمؤمنین(ع) و ولایت معاویه، ولایت ابی‌عبدالله(ع) و ولایت یزید. این ولایت شیاطین یک ولایت عجیبی است! قدرت ولایت شیاطین، دنیا و آخرت انسان را تباه می‌کند؛ ولی ولایت خدا و پیغمبر و ائمه(علیهم‌السلام)، دنیا و آخرت انسان را به معنای واقعی آباد می‌کند.

 

قبول ولایت حق و آبادی دنیا و آخرت

-آبادی در دنیا

من اگر مسئولیت‌های ارائه‌شدهٔ پروردگار و پیغمبر و ائمه(علیهم‌السلام) را قبول کنم و وفادار شوم، معنی آباد شدن دنیایم این نیست که یک خانه به‌اندازهٔ کاخ کرملین پیدا می‌کنم، بلکه این است که یک خانهٔ صد درصد حلال پیدا می‌کنم؛ حالا یا صد متر یا دویست متر یا سیصد متر یا پانصد متر است؛ یعنی یک مغازهٔ صد درصد ملک شرعی پیدا می‌کنم؛ یعنی یک ازدواج به حق می‌کنم؛ یعنی به‌دنبال تربیت اهل‌بیتی اولادم می‌روم. این آبادی دنیاست.

 

-آبادی در آخرت

آبادی آخرتم که باید خودتان در آیات قرآن مجید ببینید؛ خود خواندن آیات قرآن، مست‌کننده است، چه برسد به اینکه انسان به مصداق آن آیات برسد که بهشت، مغفرت، رحمت، رضوان‌الله، هم‌نشینی با انبیا و صالحین و صدیقین و شهداست: «وَ مَنْ یطِعِ اَللّٰهَ وَ اَلرَّسُولَ فَأُولٰئِک مَعَ اَلَّذِینَ أَنْعَمَ اَللّٰهُ عَلَیهِمْ مِنَ اَلنَّبِیینَ وَ اَلصِّدِّیقِینَ وَ اَلشُّهَدٰاءِ وَ اَلصّٰالِحِینَ وَ حَسُنَ أُولٰئِک رَفِیقاً»(سورهٔ نساء، آیهٔ 69). یک رشتهٔ آبادی آخرت، بودن با این چهار طایفه و هم‌نشین بودن با همهٔ انبیا، صدیقین، شهدای دار بقا و شایستگان است؛ البته این آبادی دنیا به‌معنای حقیقی‌اش و آبادی آخرت، فقط با قرار داشتن در گردونهٔ ولایت خدا و پیغمبر و ائمهٔ طاهرین(علیهم‌السلام) به‌دست می‌آید و هیچ جای دیگری نیست که آدم به سراغش برود و به‌دست بیاورد.

 

مفهوم ولایت

-معنای لغوی ولایت

ولایت امیرالمؤمنین(ع) داشته باشید؛ شما به لغت هم که مراجعه کنید، لغت کتابی است مورد اعتماد همهٔ دانشمندان است و کتاب قابل‌بررسی نیست که من ببینم این لغت را درست معنی کرده یا غلط معنی کرده است! وقتی راغب اصفهانی لغات قرآن را نوشت، هزار سال از زمان نوشتنش تا الآن گذشته است و در این هزار سال، تمام دانشمندان شیعه و غیرشیعه برای فهم کلمات قرآن به این کتاب مراجعه می‌کنند و هیچ‌کس هم نمی‌گوید این لغات را بررسی کنیم. لغات خارجی هم همین‌طور است؛ دانشمندان خارجی که دیکشنری نوشته‌اند، یعنی یک میلیون لغت اسپانیایی، انگلیسی، آلمانی و مالیایی را جمع و معنی کرده‌اند که آن معانی، معانی درستی است؛ یعنی کل دنیا به کتاب‌های لغت اعتماد دارند. ولایت یعنی قبول مسئولیت‌های ارائه‌شدهٔ از جانب ولیّ که پروردگار، پیغمبر و ائمهٔ معصومین(علیهم‌السلام) هستند و وفای عملی به این مسئولیت‌های ارائه‌شده. این دنیا و آخرت آدم را آباد می‌کند.

 

-حقیقت معنایی ولایت

حالا برای اینکه توضیح و تفسیر این لغت را بدانید؛ ولایت تفصیلاً یعنی چه؟ اگر همهٔ مردم ایران که ادعای تشیّع دارند، به‌معنای واقعی اهل ولایت بودند، یقین بدانید نود درصد این مشکلات را نداشتند و ده درصدش هم برای همین مشکلاتی است که طبیعت دنیاست. حالا شاید خود من هم همین‌طور و شما هم همین‌طور، سخت باور کنید؛ ولی امشب بیایید و آسان باور کنید، سختش نکنید. در کتاب «احتجاج» طبرسی که از کتاب‌های مهم شیعه است و روزگاری طلبه‌ها این کتاب را به‌عنوان درس می‌خواندند و حالا حذف شده است، در آنجا از سلمان فارسی نقل می‌کند:

 

وقتی امیرالمؤمنین(ع) را کنار زدند، یعنی ارائهٔ مسئولیت‌های آسمانی و نبوت را از طرف ایشان به مردم تعطیل کردند و شیاطین ارائهٔ مسئولیت کردند، مردم هم قبول کردند و پذیرفتند؛ چون مردم متعصبی بودند که برادر، پدر، رفیق‌، قوم‌و خویش، دایی‌ یا عمویشان در جنگ‌های زمان پیغمبر(ص)، به دست امیرالمؤمنین کشته شده بودند و از امیرالمؤمنین(ع) کینه داشتند. وقتی دیگران ایشان را کنار زدند، خوشحال شدند و همه رفتند و از روی کینه با دیگران بیعت کردند. اینکه روایات ما اصرار دارد اگر می‌خواهید به کسی کینه بورزید، ارزیابی کنید که کینه‌ورزی شما برای الله باشد؛ اگر مردم مدینه می‌خواستند برای خدا کینه بورزند، باید به شیاطین می‌ورزیدند، نه اینکه به ولی‌الله‌الاعظم.

 

ولی‌الله‌الاعظم، نجات‌بخش انسان‌ها

-نجات مصریان از هلاکت به‌خاطر فرمانبری از ولی‌الله

یک ولی‌الله در کشور مصر بود و دولت و ملت مصر مشرک و بت‌پرست بودند؛ یک ولی‌الله خواب سلطان و ملک مصر را فهمید و به آنها پیشنهاد کرد که هفت سال فراوانی در کشور می‌آید و هفت سال هم خشک‌سالی و قحطی می‌آید. شما در این هفت سال خوب بکارید، خوب برداشت کنید و در حدی انبار کنید که از آن هفت سال قحطی به‌راحتی بیرون بروید و به کسی لطمه نخورد. یک ولی‌الله در کشور مصر بود! کشور مصر از نظر تمدن پایه، نزدیک دوهزار سال از ما در آن زمان جلوتر بوده است.

 

ما اگر تا پنجاه-شصت سال پیش ادعای تمدن 2500ساله داشتیم، مصری‌ها تمدن شش‌هزار ساله داشتند و خیلی مردم قوی‌ای بودند، ولی مشرک، بت‌پرست و بی‌دین بودند. یک ولی‌الله در این مملکت پیدا شد و چقدر زیبا مملکت و انبارهایش را پر کرد و چقدر زیبا انبارها را به‌گونه‌ای هزینه کرد که هفت سال قحطی را رد کنند؛ یعنی خدا به احترام یک ولی‌الله که گوش به حرفش دادند، در‌حالی‌که دین نداشتند، کشور را از نابودی نجات داد.

 

-ولی‌الله، درمانگر انسان‌ها از گناه

یک ولی‌الله در مصر بود، اما ما دوازده‌تا ولی‌الله داریم، ما 124هزار ولی‌الله داریم و در انواع مشکلات هم دست‌وپا می‌زنیم، چهل سال هم هست می‌گوییم درست کن، درست می‌شود، باید درست کنیم، دست‌به دست هم بدهیم ،ولی مشکلات روزبه‌روز افزون‌تر می‌شود؛ چون روزبه‌روز عقب‌نشینی ما از ولایت ولی‌الله‌الاعظم که یا پیغمبر یا ائمه یا انبیا هستند، بیشتر می‌شود و فاصله‌مان هم از آنها بیشتر می‌شود.

 

من نمی‌خواهم گناهان را روی منبر توضیح دهم که هم خودم شدیداً غصه‌دار شوم و هم شما شدیداً غصه‌دار شوید؛ گناهی در کرهٔ زمین نیست، مگر اینکه این جامعه آن گناه را پذیرفته است. حالا من و شما نپذیرفته‌ایم، من و شما نمی‌توانیم درد هشتادمیلیون را درمان کنیم! با یکی دوتا و پنج‌تا دکتر که هشتاد میلیون مریض معالجه نمی‌شوند، بلکه هشتاد میلیون باید راه معالجه را از ولی‌الله‌الاعظم قبول کنند. ولی‌الله‌الاعظم را خدا قرار داد، بعد از مرگ پیغمبر می‌شد که آن کشور یا آن ملت، مرتب سیر صعودی کنند و اگر تا الآن ادامه پیدا می‌کرد، یقین بدانید دیگر آیینی به‌نام مسیحیت، زرتشتیت، یهودیت، صابئین، کمونیسم، لائیک، شرک و کفر در کرهٔ زمین نبود. کاری که امام عصر(عج) می‌خواهد بکند، اگر کار در دست امیرالمؤمنین(ع) بود، همان را انجام می‌داد؛ بعد کار به دست امام حسن(ع) می‌افتاد و قوی‌تر می‌شد، به دست ابی‌عبدالله(ع) می‌افتاد و قوی‌تر می‌شد. اصلاً مردم امروز جهان، همه خانه‌ای با یک خشت طلا و یک خشت نقره داشتند.

 

حل مشکلات جهان در سایهٔ ولی‌الله

-قدرت کرهٔ زمین در ادارهٔ مردم جهان

دانشمندان خارجی می‌گویند: کرهٔ زمینِ الآن -همین الآن که بخشی‌ کویر، بخشی‌ اقیانوس، بخشی‌ دریا و بخشی‌ کوه است- قدرت دارد که زندگی پنجاه برابر جمعیت الآن را به‌خوبی اداره کند و یک گرسنه نماند، یک برهنه نماند، یک فقیر نماند، یک بی‌جهیزیه نماند، یک عریان نماند، یک حیران نماند. آنها می‌گویند: با محاسباتی که کردیم، زمین توانمند است پنجاه برابر این هشت‌میلیارد نفر را به‌خوبی اداره کند. پس مشکل چیست؟

 

-مشکل مردم در جهان امروز

مشکل این است که کار در هیچ کجای جهان در سایهٔ ولی‌الله‌الاعظم نیست؛ حالا چهارتا آخوند یا چهارتا مؤمن مثل شما ‌هم هرچه داد می‌زنیم که ملت، به واجبات برگردید، به توبه برگردید، به خوبی‌ها برگردید و بدی‌ها را تعطیل کنید، به ما می‌خندند و مسخره‌مان می‌کنند. حالا این آیه را بگذارم و یک روایت از از جلد ده «مجمع‌البیان» برایتان بخوانم. عجب روایتی است! «مجمع‌البیان» کتاب کمی نیست! «مجمع‌البیان» را طبرسی نوشته است. وی شیعه و بسیار انسان والایی بوده، در سبزوار هم نوشته است و قبر او هم در کنار حرم حضرت رضا(ع) است. این کتاب در قرن نهم نوشته شده و این‌قدر استوار است که به دستور مرجع تقلید اهل‌تسنن در مملکت مصر و به‌وسیلهٔ سرمایهٔ اوقاف مصر چاپ شد.

 

-توبه و استغفار، راه رهایی از مشکلات

در جلد دهم «مجمع‌البیان» می‌نویسد: کسی خدمت حضرت مجتبی(ع) آمد و گفت: آقا، ده-دوازده سال است که زن گرفته‌ام، اما بچه‌دار نمی‌شوم. چه‌کار کنم؟ فرمودند: برو توبه کن! یکی آمد و گفت: آقا، جنس خیلی گران است و بیچاره شده‌ایم، جنس هم ساعت‌به‌ساعت در بازار مدینه بالا می‌رود. فرمودند: برو توبه کن! یک‌نفر دیگر آمد و گفت: آقا، کمبود دارد زیاد می‌شود و خیلی از چیزهایی را که نیاز داریم، در هر مغازه می‌رویم، می‌گویند نداریم. فرمودند: برو توبه کن! شخصی که خدمت حضرت نشسته بود، خیلی بهت‌زده شده بود؛ یکی بچه‌دار نشده، امام می‌گوید برو توبه کن؛ یکی می‌گوید گرانی بیداد می‌کند، امام می‌گوید برو توبه کن؛ این ولی‌الله‌الاعظم است و خیلی خوب کارگردانی می‌کند! یکی می‌گوید کمبود جنس دارد پیدا می‌شود، امام می‌گوید برو توبه کن.

 

این سه نفر رفتند، به حضرت مجتبی(ع) گفت: یابن‌رسول‌الله! اینها هرکدام سه مشکل مختلف داشتند و شما یک‌جور راهنمایی کردید. داستان چطوری است؟ امام فرمودند: من برای بچه‌دار شدن، برای ارزان شدن و برای فراوان شدن راهنمایی‌شان نکردم، بلکه خدا راهنمایی کرد و این آیه را خواندند که خطاب نوح به مردم زمانش است. در آن زمان جنس کم شده بود، گرانی شده بود، رودخانه‌ها هم همه خشک شده بود و ملت داخل آن فوتبال بازی می‌کردند. از آیه استفاده می‌شود که باغ‌ها در مسیر نابودی قرار گرفته بود، نوح به مردم گفت: «اِسْتَغْفِرُوا رَبَّکمْ إِنَّهُ کٰانَ غَفّٰاراً × یرْسِلِ اَلسَّمٰاءَ عَلَیکمْ مِدْرٰاراً × وَ یمْدِدْکمْ بِأَمْوٰالٍ وَ بَنِینَ وَ یجْعَلْ لَکمْ جَنّٰاتٍ وَ یجْعَلْ لَکمْ أَنْهٰاراً»(سورهٔ نوح،‌آیات 10-12)، بیایید از همهٔ گناهانی که روز و شب مرتکب می‌شوید، ببُرّید که پروردگار عالم باران فراوان به‌موقع می‌دهد، ثروت همه‌تان فراوان می‌شود و کمک زندگی‌تان می‌شود، بچه‌هایتان بچه‌های خوبی می‌شوند و کمک و بازویتان می‌شوند، تمام رودخانه‌های مملکت پر از آب می‌شود.

 

حالا شما این آیه را در تلویزیون بگو؛ هشتاد میلیون جمعیت -خانم‌ها، آقایان، جوان‌ها، دانشگاهی، دولتی و ملتی- را دعوت کنند که بیایید و یک مسئلهٔ بسیار مهمی را بشنوید. هر هشتاد میلیون هم ساعت نه شب، پیچ‌ تلویزیون را باز کنید. آدم این آیه را بخواند و پیشنهاد کند که برای فراوانی و ارزانی، پر شدن رودخانه‌ها، ثروتمند شدن و برای اینکه بچه‌ها یارمان شوند، بیایید توبه کنید؛ بیشتر ملت تا دوازده شب می‌خندند، انگار یک جوک عجیب‌وغریب و خنده‌داری شنیده‌اند! یعنی من رابطه‌ام را با گناه قطع کنم، ابرها باران به‌موقع و فراوان می‌ریزند؟ نهرها پر از آب می‌شود؟ ما ثروتمند می‌شویم؟ بچه‌های ما به جای مخالفت با ما، یار و مددکار ما می‌شوند؟

 

-بیدادگری فقر و انحراف و بلایای سنگین در ممالک غربی

این ضمانت پروردگار در قرآن است، اما بیشتر مردم می‌خندند. بعضی‌ها هم می‌گویند: مگر اروپایی‌ها و آمریکایی‌ها در حال توبه هستند که کشورشان این‌همه سرسبز و آباد است؟ اینهایی که این حرف‌ها را می‌زنند، خبر از وضع آن ملت ندارند؛ ملتی که 99 درصد زیر بند استبداد و استعمارند. ملت آمریکا به‌تنهایی شصت‌میلیون گرسنهٔ شب‌خواب دارد، بیشتر خانه‌دارهای ملت آمریکا را شهرداری به آنها خانه داده است، ملت آمریکا غرق در انواع مفاسد و بلاهای طبیعی‌اند؛ دو ماه است جنگل‌هایشان می‌سوزد و هیچ‌کس نیست که خاموش کند. آنها هم دچار بلاهای سنگینی هستند، من از روزنامه‌های خودشان می‌گویم. من آنجا بوده‌ام و روزنامه‌ها را در انگلیس خوانده‌ام، از خودشان می‌گویم. برادران، خواهران! یکی از بلاهایی که در اروپا و آمریکا بیداد می‌کند، از هر سه نفر بچه‌ای که به‌دنیا می‌آید، دوتای آنها حرام‌زادهٔ واقعی‌اند و این یک حلال‌زاده هم برای خانواده‌های قدیمی هستند که آنها هم از بین می‌روند و کلاً حرام‌زاده می‌شوند. این حرام‌زاده‌ها را به عراق می‌فرستند و می‌گویند یک میلیون را بکش؛ آنها هم می‌کشتند، روی کشته‌ها می‌نشستند و سیگار می‌کشیدند.

 

اینها زندگی خوب و مرتبی دارند؟ بهشت روزگار است؟ یا جهنم است؟ باز وضع ما خیلی بهتر از آنهاست! ما از نظر روحی و روانی هم بهتر هستیم؛ برای اینکه بیماران روانی آنها از نظر عددی کم‌سابقه شده و خیلی‌هایشان هم تا از زندگی خسته می‌شوند، خودشان را می‌کُشند؛ یا دیوانه می‌شوند یا خودشان را می‌کشند. من در سوئیس بوده‌ام؛ بیمارستان بسیار مجهزی در سوئیس است که هرکس در اروپا و آمریکا می‌خواهد خودکشی کند، به آنجا می‌آید و پول می‌دهد، کارت نوبت به او می‌دهند که برود و بخوابد تا او را بکشند.

 

زن در آمریکا و اروپا این حق را دارد که صبح شوهرش از خانه بیرون رفت، با چهارتا بچه یک نامه بنویسد و روی طاقچه بگذارد که من از یک‌نفر دیگر خوشم آمد، خداحافظ! بعد هم پیش پلیس می‌رود و می‌گوید می‌گوید من این شوهرم را نمی‌خواهم، بچه‌ها را هم نمی‌خواهم و با یک‌نفر دیگر رابطه برقرار کرده‌ام، می‌خواهم با او زندگی کنم؛ دولت نصف مال مرد را می‌گیرد و به‌نام زن می‌کند. این چه زندگی است؟ چه خوشی است؟ چه لذتی است؟

 

یک صرّاف تریلیاردر ایرانی در انگلیس به دکتری که عصرها پای منبر من می‌آمد، گفته بود از رفیقت بپرس که خودکشی در اسلام گناه دارد یا ندارد؟ دکتر هم آمد و به من گفت، گفتم: کسی که خودش را بکشد، از عذاب الهی نجات ندارد. گفت: رفیق من می‌خواهد یک مجوز داشته باشد تا خودش را بکشد. گفتم: چرا؟ چه‌چیزی کم دارد؟ گفت: هیچ‌چیزی کم ندارد! بهترین خانه و ثروت زیادی دارد، ولی پیش من آمد و گفت: من در این دنیا یک دختر داشتم که زحمت خیلی زیادی برای تحصیل او کشیدم و نزدیک به دکترا بود، دیشب ساعت هشت شب با یک آفریقایی بلندقد و چهار شانه وارد خانه شد و داخل اتاق خودش رفت. گفتم: بابا این کیست؟ گفت: این دوست من است و به تو هم ربطی ندارد! اوقات تلخی کنی، به پلیس زنگ می‌زنم تا بیایند و تو را بگیرند. برو گم‌شو! گفت: من این زندگی را دیگر می‌خواهم چه‌کار؟ من ناموسم رفته است! جوان‌هایی که آنجا را ندیده‌اند، خیال می‌کنند آنجا بهشت برین است. این‌قدر ایرانی افسرده در آنجا داریم که حساب ندارد! جوانی در ایران ازدواج کرده و به اروپا رفته، پنج-شش ماه دختر با پسر بوده است؛ زن شرعی‌اش بوده، اما پسر از سر کار که برگشته، دیده روی یک کارت نوشته است: من از یک‌نفر دیگر خوشم آمد، با هم به آمریکا رفتیم، تو هم به امید خدا!

 

امیرمؤمنان(ع)، مظلوم‌ترین بشر در تاریخ

یک آیهٔ دیگر هم بخوانم: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ اَلْقُریٰ آمَنُوا وَ اِتَّقَوْا لَفَتَحْنٰا عَلَیهِمْ بَرَکٰاتٍ مِنَ اَلسَّمٰاءِ وَ اَلْأَرْضِ»(سورهٔ اعراف، آیهٔ 96)، حالا ولی‌الله‌الاعظم را بعد از مرگ پیغمبر(ص) کنار زده‌اند، او را از ارائهٔ مسئولیت‌ها از کار انداخته‌اند و به انسانی تبدیل کردند که صبح‌ها یک طناب، زنبیل، تیشه و یک سطل روی کولش می‌اندازد(کسی که جهان را باید نجات دهد) و در باغ‌های مدینه می‌رود و برای آبیاری اجیر می‌شود که شب دوتا نان به خانه بیاورد. مظلوم‌تر از علی(ع) هم سراغ دارید؟

 

سلمان در مسجد بلند شد و گفت: این ولی‌الله‌الاعظم را نخواستید؟ حالا که نخواستید و به سراغ دیگران رفتید(این در کتاب احتجاج است)؛ اما اگر ولی‌الله‌الاعظم را نگه داشته بودید و مسئولیت‌های ولایتی‌اش را که به شما ارائه می‌کرد، به نفع دنیا و آخرت شما بود و کارتان به جایی می‌رسید که کنار پنجرهٔ خانه‌تان نشسته بودید، پرندهٔ زیبای حلال‌گوشتی در هوا می‌رفت، به عشق علی(ع) او را صدا می‌کردید، کنار پنجره می‌آمد؛ او را می‌گرفتید، ذبح می‌کردید، می‌پختید و با زن و بچه می‌خوردید؛ سپس استخوان‌هایش را در پوستش می‌گذاشتید و کنار پنجره می‌آوردید و می‌گفتید برو، به عشق علی(ع) زنده می‌شد و می‌رفت.

 

شما خودتان را با کنار زدن علی(ع) از دنیا و آخرت محروم کردید و محروم هم کردند. دیگر برایتان گفته‌اند و خودتان هم خواندید که چه کسانی به مردم مسلط شدند! کاری با جگر علی(ع) کردند که روی منبر کوفه اشک ریخت و گفت: مردم زمان! دلم را مانند نمک در آب، آب کردید؛ خدا من را از شما بگیرد و شرّ خلایق را به شما مسلط کند. حجاج‌بن‌یوسف مسلط شد.

 

اصلاً جایگاه ولی الله‌الاعظم با این یک منبر، ده‌ منبر و سی‌ منبر روشن نمی‌شود؛ شما نمی‌دانید اهل‌بیت(علیهم‌السلام) چه برکاتی برای دنیا و آخرت ما دارند، ولی بیشتر مردم نسبت به اهل‌بیت(علیهم‌السلام)، یا سست‌اند یا جدا شده‌اند یا دلشان نمی‌آید که پای اهل‌بیت(علیهم‌السلام) خرج کنند. من مَثَل دراین‌زمینه زیاد دارم.

 

 اصفهان/ بیت‌الأحزان/ دههٔ دوم ذی‌الحجه/ تابستان1397ه‍.ش./ جلسهٔ هفتم

برچسب ها :