روز چهارم، جمعه (23-6-1397)
(تهران حسینیه آیت الله علوی تهرانی)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- مأموریت سخت انبیای الهی
- -آتش دوزخ، پیامد پذیرش دعوت معبودهای باطل
- -کار معبودهای ساختگی، زیبا جلوه دادن زشتیها
- دعوت خداوند به دو حقیقت
- -توبه، لازمهٔ آمرزش
- -وظیفهٔ بنده، فراهم آوردن بستری برای آمرزش
- روکش شیرین و لذتبخش گناهان
- -آیات قرآن، راهی برای شناخت بطن گناهان
- دفع فساد در همراهی با توحید
- -اسارت آدمی در بند شهوات و لذتها
- -سلام رسول اکرم(ص) بر مؤمنین آخرالزمان
- کشش و جاذبهٔ نیرومند معبودهای ساختگی
- -شبههافکنی معبودان ساختگی دربارهٔ عزاداری برای امام حسین(ع)
- -فقط بگو خدا
- -پیامد خوردن مال یتیم در کلام خدا
- -چشمپوشی از بتهای درونی و بیرونی
- گریهٔ امام زمان(عج) بر مصائب جانسوز کربلا
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیا و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».
مأموریت سخت انبیای الهی
-آتش دوزخ، پیامد پذیرش دعوت معبودهای باطل
شنیدید همهٔ انبیا خدا براساس مأموریتی که از سوی پروردگار مهربان داشتند، مردم را به توحید و نفی همهٔ معبودهای ساختگی و باطل دعوت میکردند؛ چه معبودهای درونی، چه معبودهای بیرونی، معبودهایی بودند که دعوتی جز به فساد و دعوتی جز بهسوی آتش دوزخ نداشتند؛ البته هیچکدام آنها بهصورت آشکار به ملتها نمیگفتند که ما شما را بهسوی آتش دوزخ دعوت میکنیم، شما هم دعوت ما را با عشق و همت بپذیرید. اینکه قرآن مجید میفرماید: «أُولٰئِک یدْعُونَ إِلَی اَلنّٰارِ»(سورهٔ بقره، آیهٔ 221﴾، معنیاش این است که نتیجهٔ دعوت آنها بهسوی آتش دوزخ است و دعوتشان هم در دنیا بهسوی فساد است.
-کار معبودهای ساختگی، زیبا جلوه دادن زشتیها
در آیات متعددی از سورهٔ مبارکهٔ بقره میفرماید: این معبودها شما را به فساد اقتصادی و حرامخوری از همه نوع آن دعوت میکند و بهگونهای هم زمینه را فراهم میآورند که حرامخوری برای شما آسان باشد، سنگین نباشد. قرآن کتاب عجیبی است! «زُینَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمٰالِهِمْ»(سورهٔ توبه، آیهٔ 37)، تمام زشتیها را پیش شما آرایش میدهند، زیبا و خوب جلوه میدهند و کاری میکنند که به شما بقبولانند اگر مسیر را ادامه ندهید، زندگیتان نمیچرخد؛ اگر وارد ربا نشوید، اگر وارد رشوه نشوید، اگر وارد زد و بند نشوید، اگر تو نخوری دیگری میخورد، اگر تو نبری دیگری میبرد؛ اگر نبری، میخواهی سختی زن و بچهات را چهکار بکنی؟ «زُینَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمٰالِهِمْ»، یعنی روی روان شما کار میکند و انحراف روانی برایتان ایجاد میکند.
دعوت خداوند به دو حقیقت
-توبه، لازمهٔ آمرزش
دعوت خدا بهسوی دو حقیقت است: «واللَّهُ يَدْعُوا إِلَي الْجَنَّةِ وَ الْمَغْفِرَةِ»(سورهٔ بقره، آیهٔ 221)، خدا شما را به بهشت و به آمرزش دعوت میکند که برای رسیدن به آمرزش هم توبه لازم دارید و راه توبه را هم نشان میدهد. توبه برای همه هم کار طاقتفرسایی نیست و به فرمودهٔ حضرت مجتبی(ع)، گاهی «اصلاحه ماله»، این است که من مالم را هرچه که هست، بررسی بکنم و ببینم چقدر حرام در مالم هست؟ حالا اگر دقیق هم بهدست نیاوردم، ائمهٔ ما میفرمایند بهاندازهای که خیالت راحت بشود، مثلاً با خارج کردن دهمیلیون از مال خود، واقعاً اطمینان پیدا میکنی، این دهمیلیون را دربیاور. این دهمیلیون ارث خواهر و برادرت است که در مال خودت کشاندهای، دربیاور! نمیتوانی که با خودت به عالم بعد ببری. این پنجاهمیلیون تقلب در جنس بوده است که بیست سال به مردم فروختی، این صد میلیون ربا بوده که از مردم گرفتی، بهنظرت با چقدر خارج کردن از مال خود اطمینان پیدا میکنی، همان کار را بکن. دین فشاری به ما نیاورده است و میگوید با چقدر پاک میشوی، خودت را پاک کن.
-وظیفهٔ بنده، فراهم آوردن بستری برای آمرزش
معنیِ «من تو را به آمرزش دعوت میکنم»، این نیست که سرت را بالا کن و بگو خدایا! من را بیامرز. من که تو را یقیناً میآمرزم، اما تو هم زمینهٔ آمرزش را برای خودت فراهم کن. عرقخور هستی، دیگر نخور، اینکه کاری ندارد؛ خانم بیحجاب هستی، دیگر از فردا بیحجاب نباش، خیلی معونهای ندارد؛ اهل غیبت و تهمت و دروغ هستی، اهل نگاه به نامحرم هستی، از این به بعد نباش! تا حالا نماز نمیخواندی، شروع به خواندن کن و ببین چقدر از نمازهای قبلی را هم نخواندهای، در حدّی که مطمئن بشوی، حالا لازم نیست مته لای خشخاش بگذاری، مثلاً بهنظرت میآید که اگر چهار سال، پنج سال، ده سال بخوانی، مطمئن میشوی که پروندهات پاک شده است، همان مقدار بخوان. لازم نیست که یک دفعه هم بخوانی؛ نماز صبحها را دو تا نماز بخوان، ظهر و عصر را دو تا بخوان و اگر حال داری، بیشتر بخوان. توبه کاری ندارد، مگر میخواهی مثل حربنیزید توبه کنی؟ توبهٔ او خیلی معونه داشت؛ او باید از زن و بچهاش میگذشت، از خانهٔ کوفهاش میگذشت، از ارتشبدی میگذشت، از نیروی زیر دستش میگذشت، از حقوق بنیامیه میگذشت، از عمرش هم میگذشت، از قدرتش هم میگذشت، از جانش هم میگذشت؛ و او از همه گذشت. من حالا به تو نمیگویم که از زن و بچه و خانه و زندگی و جانت بگذر، من میگویم اگر پول حرام داری، از پول حرام بگذر و من تو را میبخشم؛ من به تو نمیگویم که از همه بگذر و دم خیمه برو و سؤال کن که «هل لی من توبه»، نه سؤال هم نمیخواهد بکنی، این مقدار هم به تو زحمت نمیدهم، فقط بگو خدایا! از امروز شروع به اصلاح میکنم. «إِلَّا مَنْ تَابَ»، تو گناه را قطع کن و اصلاح را شروع کن، من هم به تو اطمینان میدهم، سند قرآنی هم میدهم، «وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا». این دعوت من است: «واللَّهُ يَدْعُوا إِلَي الْجَنَّةِ وَ الْمَغْفِرَةِ».
روکش شیرین و لذتبخش گناهان
اما بت -چه بت زنده و چه بت بیجان- و معبود باطل شما را به فساد دعوت میکند که نتیجهٔ فساد هم دوزخ است. دعوت این معبود هم صریح نیست که شما بترسید و جا بزنید و عقب بنشینید، به شما نمیگوید به جهنم برو که شما وحشت کنید و بگویید این چه دعوتی است؟! دعوتش را لای زَروَرق میپوشاند، «زُینَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمٰالِهِمْ» و روی دعوتش اتو میکشد. هیچ دکتری دوای عریان در نسخهاش نمینویسد و هرچه دوا مینویسد، کپسول یا قرص روکشدار است؛ چون اگر بخواهد اصل دوا را بنویسد، از زهر عقرب تلختر است و کسی نمیخورد، دوا را با روکشدار به خورد ما میدهند. این مَثَل است و در مثل مناقشه نیست. دواهای تمام دواخانهها روکش دارد، شربتهایشان هم درصدی شکر دارد؛ اگر نزنند، ما نمیخوریم.
-آیات قرآن، راهی برای شناخت بطن گناهان
همهٔ دعوتهای معبودان باطل روکش دارد و برای مردم شیرین است. تمام گناهان روکش لذت دارد، ولی اگر طبق آیات قران مجید، این روکش را با قرآن کنار بزنید، میبینید که زیر این روکش تا آسمان شعله میکشد. با قرآن روکش را کنار بزنید؛ حالا ما که قرآن را باور داریم، برای نمونه یک آیهاش را بخوانم. یک نمونه از مال حرام، مال یتیم است. خیلیها تا حالا مال یتیم را خوردهاند؛ کسی مُرده و سه بچهٔ یتیم از او مانده است و شما هم حتماً خبر شدهاید. یکوقت یکی به من مراجعه کرد و گفت: من را خلاصم کن. گفتم: چه شده است؟ اینکه من میگویم، اگر اصلاح شده بود، الآن بالای چهارمیلیارد تومان بود. یک هفته به مُردن او مانده بود، آن یک هفته را هم دکترش به من گفت که این رفیقت یک هفته وقت دارد، میمیرد؛ چون عضلات قلبش از کار افتاده است و به خارج هم نمیرسد. به زورِ این دواهای قوی میتواند یک هفته بماند، شاید هم نماند. روزی من را خواست و گفت: اوّلین بار است که میگویم؛ سی سال پیش پدرم که مُرد، برادر و خواهران من بچه بودند و هیچچیزی حالیشان نبود. شب هفتم و شب چلهم که تمام شد، با یک محضری در شهر خودمان(در تهران نبود) وابستم و هرچه پدرم -زمین و خانه و مغازه- داشت، مادرم هم بیسواد بود و من هم بچهٔ بزرگتر بودم و به من هم علاقه داشت، به محضری دادم، سند تنظیم کرد و کل ماندهٔ بابا را بهنام من نوشت. مادرم را هم بردم و پای سند انگشت گذاشت و همه برای من شد. بعد هم مادرم مُرد و ما به تهران آمدیم. الآن دو مغازه در بهترین خیابان تهران دارم، یک گاراژ دارم، چند ماشین گرانقیمت کاری دارم، نه ماشین سواری. بهاندازهای که من از پدرم ارث میبردم، من در این اموال سهیم هستم؛ اما الآن کل آن بهنام من است. چیزی برای من بنویس که بعد از مردن من، بچههایم بهاندازهٔ سهمالارث قدیمم بردارند و بقیه را به برادر و خواهرهایم بدهند. گفتم: نمیدهند! گفت: نه آنها خوب هستند و میدهند. گفتم: خودت با خط خودت بنویس و امضا هم بکن. خط من که برای خانوادهات اعتباری ندارد. نوشت و امضا کرد. توبهٔ اینگونه مال، «اصلاحه ماله»؛ این راهنمایی امامان ما و پروردگار است.
دفع فساد در همراهی با توحید
-اسارت آدمی در بند شهوات و لذتها
معبود باطل میگوید مال مردم را بخور؛ معبود باطل میگوید رشوه بگیر، ربا بخور، مال یتیم را ببر، غصب ببر، دزدی بکن، تقلب بکن؛ اما انبیا اصرار داشتند که به توحید وصل باشید، چون در توحید فساد تولید نمیشود و دفع میشود. بیشتر مردم توحید را مثل حالا قبول نمیکردند. حالا چهارتا مثل ما را به آمریکا یا اروپا یا روسیه بفرستند و تلویزیون آنها را به دست ما بدهند، مگر توحید را قبول میکنند؟ همین الآن در اینجا هم بسیاری از مردم توحید را قبول نمیکنند؛ با اینکه این حرفها در تلویزیون و رادیو هم پخش میشود. مگر الآن همهٔ مردم اهل توحید هستند؟ اگر همه قبول میکردند که ما یک زندانی نداشتیم. آنها قبول نمیکنند و لذتگرایی نسبت به مال و نسبت به شهوات، بیشتر مردم را اسیر کرده است.
اینها را به اسارتی گرفته که تا آخوند صاحب نَفَس هم نمیتواند یکدانهاش را آزاد کند. حالا ما که نَفَس نداریم، آن آخوندهایی که در قدیم داشتیم و صاحب نفس بودند. من بچه که بودم، بعضیهایشان را دیده بودم. یکی در اراک بود. اراک منطقهٔ انگورخیز است؛ آقایی در آنجا بود که من پسرش را دیده بودم. او گوینده بود، گویندهٔ خیلی خوبی بود. من در آنوقت یک بچهٔ هفت-هشت ساله بودم و فقط فامیلیاش را یادم مانده است که بیانالحق بود. این پسر او بود، لشکر زنبور آمادهٔ حمله به باغهای انگور بود و انگورها هم رسیده بود. آن وقت هم مردم پولدار نبودند و میخواستند با فروش انگور خرج یکسال زندگیشان را دربیاورند. مردم و کشاورزها در خانهٔ آن مرد الهی ریختند و گفتند آقا به دادمان برس؛ او هم در خانه نشسته بود، گفت: نگران نباشید و بروید؛ وقتی زنبورها با آن ارتش انبوه آمدند، یکی از شما بر بالای بلندی بگوید بیانالحق گفت برگردید. رفتند و گفتند بیانالحق گفته از این منطقه بروید و همه رفتند؛ وگرنه هزار تا از آنها را پشت تلویزیون بیاورند، یکدانه از این اسیران شهوات را نه اینکه نمیتواند آزاد کند، به او میخندند.
-سلام رسول اکرم(ص) بر مؤمنین آخرالزمان
ما الآن ماه رمضان داریم، احیا داریم، دعای عرفه داریم، این منبرهای محرّم و صفر را داریم، اما روزبهروزمان بدتر و مشکلاتمان بیشتر میشود. چهار تا مثل شما برای ابیعبدالله(ع) و پیغمبر و ائمه(علیهمالسلام) ماندهاید که پیغمبر اکرم(ص) هم بهخاطر قیمت شما به شما سلام رسانده است؛ چون شما ارزش بالایی دارید، حتی پیغمبر(ص) فرمودهاند: شما از اصحاب زمان خودش خیلی بهتر هستید؛ چون آنها نه سینما، نه اینهمه زن بدحجاب و نه اینهمه فساد داشتند. آنها هیچچیزی در مدینه نداشتند. یکمشت خانهٔ گلی بود و همین چیزی نداشتند که آنها رابه اینهمه فساد بکشد؛ لذا گاهی در مسجد نشسته بودند که یکمرتبه حالشان عوض میشد و میگفتند: «واشوقاه لاخوانی» وای از اشتیاقم به برادرانم. به ایشان میگفتند پس ما چهکاره هستیم؟ آخر عربها گاهی تلخ و تند هم بودند؛ همه مثل امیرالمؤمنین(ع) یا مثل سلمان و ابوذر نبودند که به پیغمبر(ص) ادب داشته باشند. هان چه خبرت است؟! بعضی از زنهای خودش هم ادب نداشتند و پیغمبر را نمیفهمیدند. میگفتند: چه خبرت است؟! پدرها همه دختر دارند؛ تا به زهرا میرسی، دستش را میبوسی و بو میکشی! نمیفهمیدند.
تا حالشان عوض میشد، «واشوقاه لاخوانی» برادرهایم! فراقکشیده ناله میکرد و این عربها میگفتند: چه خبرت است؟ ما چهکاره هستیم؟! خودشان که خیلی آرام حرف میزدند، فدایشان بشوم! خدای محبت و عشق بودند و میفرمودند: شما اصحاب من هستید، شما من و نزول قرآن من را دیدهاید و قبول کردهاید؛ ولی آنها در آخرالزمان، نه من را دیدهاند و نه کیفیت نزول قرآن من را دیدهاند، اما به من وابسته هستند.
کشش و جاذبهٔ نیرومند معبودهای ساختگی
اسارت اسیران شهوات و حرامها اینقدر شدید است که آن صاحب نفسهای قدیم هم اگر الآن پشت تلویزیون بیایند، دهنفر هم از یکمیلیون نفر آزاد نمیشوند؛ اینقدر کشش و جاذبهٔ معبودهای باطل قوی است. انبیا چه جانی کَندند برای اینکه معبودهای باطل را حذف کنند و پروردگار عالم را در زندگی مردم جایگزین معبودهای باطل کنند. دائم به گوش مردم میخواندند: «لا اله الا الله»، معبودهای باطل هیچ و پوچ هستند، شما را به انواع فسادها و آتش دعوت میکنند؛ وقتی میخواهید برای یک کار خیر در جیبتان دست بکنید، وعدهٔ فقر میدهند و میگویند پول درنیاوری، بیچاره میشوی؛ پول ندهی، فقیر میشوی؛ پول ندهی، چراغی که به خانه رواست، به مسجد روا نیست. یکنفر با رفیقهایش در 1500 سال پیش با یزید بر سر صندلی درگیر بوده است، ریختهاند و آنها را کشتهاند؛ برای چه اینقدر پول خرج او میکنی؟ «الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ»(سورهٔ بقره، آیهٔ 268)؛ معبودهای باطل چرندیاتی به خورد مردم میدهند.
-شبههافکنی معبودان ساختگی دربارهٔ عزاداری برای امام حسین(ع)
روایات ما غیر از مسیحیها و یهودیهاست. روایات آنها سند ندارد و نودونهونیم درصد هم قلابی است؛ چون ما برای اثبات باطل بودن قاعده داریم. روایات ما سندهای متین دارد و کتابهایی داریم که نزدیک به عصر ائمه(علیهمالسلام) نوشته شده، کتابهایی هم داریم که خوشبختانه مانده و در زمان خود ائمه(علیهمالسلام) نوشته شده است. حالا کاری به واجبات ندارم که بحث خمس، زکات، صدقات، انفاق، بذل و عطا در قرآن است و عناوین مختلفی دارد. همین دست در جیب کردن؛ برای چه ماه محرّم دست در جیبت میکنی؟ سیاه زدن به در و دیوار هم حرف شد؟ اینهمه پول برای پارچهٔ سیاه میدهید! ما کتاب داریم که نزدیک به عصر ائمه نوشته شده است؛ مثل «المحاسن» برقی. این کتاب را واقعاً به من بدهند(حالا من خودم این کتاب را دارم) و دکتر بگوید دو تا از مویرگهای قلبت گرفته است، برای آنژیو بیا، میگویم باشد و میروم این محاسن را از کتابخانهام درمیآورم، روی قلبم میمالم و میگویم حالا عکس بگیر و ببین آنژیو میخواهم یانه! کتاب داریم که آدم را شفا میدهد. در این کتاب است که اهلبیت(علیهمالسلام) بعد از حادثهٔ کربلا به دستور زینالعابدین(ع) سیاه پوشیدند. در این کتاب است که زینالعابدین(ع) دو سال در خانهٔ خودشان غذا میپختند و برای گریهکنها در مدینه ناهار و شام میفرستادند و میگفتند شما وقتتان را صرف آشپزخانه نکنید، من ناهار و شام شما را میدهم. چرا؟ چون خدا در کوه طور به موسیبنعمران(ع) گفت(روایتش را همین دیشب میخواندم. من نمیدانم موسی چند سال قبل از کربلا بوده، پنج-ششهزار سال قبل از کربلا بوده است): موسی! اگر کسی برای حسین دست در جیبت کند و یک درهم خرج کند، هنوز نمرده است که من هفتاد برابر به او برمیگردانم. کسی بر من منت نگذارد که اینقدر برای حسین خرج کردهام.
-فقط بگو خدا
معبود باطل میگوید دست در جیبت نکنی! احمق بیعقل، چه میگویی؟! اما معبود حق، اگر شما این بحث را در فکر خودتان کامل کنید، بعد این آیهٔ بسیار زیبا را در قرآن میبینید که خدا به پیغمبرش میفرماید: «قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ»(سورهٔ انعام، آیهٔ 91)، فقط بگو خدا و هرچه بعد از خدا هست، همه رادور بریز؛ چون دورریختنی هستند، یعنی زباله هستند. برای چه اینها را در زندگیات نگه داری؟ تمام معبودهای باطل به هر شکل و قیافهای زباله هستند. شما باید آیات قرآن را بلد باشید که اگر قیافهٔ ترامپ و امثال او را در تلویزیون نشان دادند، با عینک قرآن ببینید که چقدر زشتی زیر این قیافهها خوابیده است، آنوقت در شب از ترس خوابتان نمیبرد.
-پیامد خوردن مال یتیم در کلام خدا
توبه که کاری ندارد؛ به آن شخص گفتمک تا نمردهای، این ارث برادرها و خواهرهایت را بده. گفت: نه نوشتم؛ تو گفتی بنویس، امضا کردم، میدهند. گفتم: نمیدهند! گفت: نه میدهند. یک هفتهٔ بعد هم مُرد، حساب کردند، چهل میلیون تومان در سی سال پیش میشد. یک سال هم من بهخاطر اینکه حق رفاقت با من داشت، دویدم و دیگر خانمش بعد از یک سال گفت: دیگر مزاحم ما نشوید! گفتم: شوهرت طبق این آیات و روایات در برزخ گرفتار است و حق یتیم بوده است. خیلی راحت گفت: چشمش کور، میخواست خودش انجام بدهد و دیگر هم رابطهٔ ما قطع شد.
حالا شما زرورق این چهلمیلیون تومان را با این آیه کنار هم بگذار: «إِنَّ اَلَّذِینَ یأْکلُونَ أَمْوٰالَ اَلْیتٰامیٰ ظُلْماً»(سورهٔ نساء، آیهٔ 10)، این یک موردش است. پدرت مرده، مادر بیسوادت را ظالمانه به محضر بردهای و با محضری هم وابستهای، مادرت انگشت گذاشته است و کل مال را بالا کشیدهای. این «ظلما» است؛ «إِنَّمٰا یأْکلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نٰاراً»، «إِنَّما» یعنی غیر از این نیست که میگویم و همین است، «یأْکلُونَ» فعل مضارع است و دلالت بر استمرار دارد؛ یعنی از آنوقتی که مال یتیم را بهطرف خودش کشید تا ابد، دارد آتش میخورد. حالا زن و بچهاش که دیگر نمیدانم مردهاند یا زنده هستند. من از آنها خبر ندارم، چه کسی میتواند او را از خوردن آتش نجات بدهد؟ او دائم در برزخ آتش میخورد.
-چشمپوشی از بتهای درونی و بیرونی
توبه که آقا خرجی ندارد! «واللَّهُ يَدْعُوا إِلَي الْجَنَّةِ وَ الْمَغْفِرَةِ» دعوت معبود حق را قبول کن و از دعوت معبود باطل، چه بت هوای نفس و چه بتهای بیرونی، چشم بپوش؛ البته شما را نمیگویم، شما که دل پیغمبر(ص) برایتان تنگ بود. اینهایی که حالا بعداً این بحثها را میشنوند، اگر بشنوند! «فَإِلٰهُکمْ إِلٰهٌ وٰاحِدٌ»(سورهٔ حج، آیهٔ34)، معبود شما یک معبود است و آنهم پروردگار است. آیهٔ شریفه دنباله دارد و ختم میشود، در آیهٔ بعدی دو سه قطعه بسیار زیبا دارد که انشاءالله در جلسهٔ بعد.
اینقدر قرآن به آدم حال میدهد، دل آدم را تغییر میدهد و به عالم ملکوت پیوند میدهد. کلام الله است دیگر، نه؟ آدم قرآن میخواند، خدا با آدم حرف میزند؛ ولی یکساعت یا نیمساعت دیگر که نماز میخوانیم، ما با خدا حرف میزنیم. اگرچه به معنای دقیق عرفانی، نماز هم که میخوانیم، او با ما حرف میزند. ما چه کسی هستیم که با خدا حرف بزنیم؟! ما چه مقامی داریم؟ ما چه لیاقتی داریم؟
گریهٔ امام زمان(عج) بر مصائب جانسوز کربلا
خوشا آنانکه الله یارشان بی××××× که حمد و قل هو اله کارشان بی
خوشا آنانکه دائم با تو باشند××××× به عشق جاودان بازارشان بی
در دعای امروز خطاب به امام زمان(عج) میخوانیم: «هذا یوم الجمعه و هو یومک المتوقع فیه ظهورک و انت فیه مأمور بضیافة و الاجاره»، تو از جانب پروردگار مأموریت داری که از ما پذیرایی کنی، از جانب خدا مأمور هستی که مهماندار ما باشی، از جانب خدا مأمور هستی که به ما پناه بدهی. تو مأمور پناه دادن به ما هستی، اما خودت روز و شب برای بیپناه ماندن اهلبیت ابیعبدالله(ع) زارزار گریه میکنی. در آن وقتی که ذوالجناح به خیمهها برگشت، وقتی صدای شیههٔ اسب بلند شد، اوّلین کسی که از اهلبیت(علیهمالسلام) بیرون آمد، سکینه بود. سکینه دید زین اسب واژگون و یال اسب غرق خون است، چنان ناله زد که تمام زن و بچهها به فرمودهٔ امام زمان(عج)، با پای برهنه از خیمهها بیرون ریختند؛ منظرهٔ ذوالجناح را که دیدند، شروع کردند به سر و صورت لطمه زدن و زیر چادر موهایشان را پریشان کردند. جایی ندارد که دور ذوالجناح را گرفتند، ذوالجناح از جلو حرکت کرد و زن و بچه با پای برهنه بهطرف میدان. امام زمان(عج) میفرمایند: وقتی همه رسیدند، دیدند «و الشمر جالس علی صدره»؛ با اینکه گفتهاند بدن محتضر را سبک کنید، اما در حال جان دادن بود که با آن بدن سنگین روی سینه نشست...
تهران/ حسینیهٔ آیتالله علوی/ دههٔ اوّل محرّم/ تابستان1397ه.ش./ سخنرانی چهارم