شب پنجم،جمعه (23-6-1397)
(تهران حسینیه حضرت ابوالفضل (ع))عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدبسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابوالقاسم محمد و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرّمین.
اسلام با برترین نظام حقوقی
من بر خود واجب میدانم با خبرهایی که از بحث قبل دارم، از طریق دوستان باز هم دربارۀ حقوق مردم مطالبی را به محضر مبارک و نورانی شما مردم عزیز و ملت بزرگوار ایران برسانم. ابتدا با هم نظری بیندازیم، ببینیم خداوند متعال ما را به چه مقدار به حق و رعایت آن دعوت کرده است؟ البته در اسلام حقوق بحث گستردهای است که نمونهاش را هیچ مکتب و مذهبی در کرۀ زمین ندارد. این را چون من یک مسلمانم نمیگویم، بلکه این اعتراف و اقرار دانشمندان باانصاف جهان است. در شرق و غرب استادان، دانشمندان و حقوقدانانی هستند که دربارۀ حقوق در اسلام مقالات، داوری و قضاوتهایی دارند که بسیار باارزش بوده، دلیل بر انصاف آنان است. با اینکه همدین ما نیستند و به نظر میآید که باید منکر باشند، ولی انکار نکرده، بحث حقوقی ما را برترین و گستردهترین بحث میدانند.
تأثیر هدایتگر نظام حقوقی اسلام
وقتی خودم کتاب «نظام خانواده در اسلام» را نوشتم، در زبان فارسی تاکنون حدود 40 بار چاپ شده، بعضی چاپهایش 30 هزار تیراژ داشته، فکر نمیکردم از این کتاب اینقدر استقبال بشود. فکر میکنم نورانیت آیات و روایاتی که در این کتاب به کار گرفته شده، سبب استقبال از این کتاب گشته است. در چهارچوب خانواده، از ولادت تا مرگ، 30 بحث تولد انسان تا ازدواج، تشکیل زندگی و بچهدار شدن، پایان زندگی و ارث و... به شش زبان ترجمه شده است. روزی با هواپیما به آلمان میرفتم، جلسۀ خیلی مفصلی برای امیرالمؤمنین(ع) بود، دعوت داشتم، بیش از هزار نفر در آن جلسه شرکت داشتند. در هواپیما ترجمۀ ترکی استانبولیاش را در دست چند جوان ترکیهای دیدم که میخواندند. البته من خود را معرفی نکردم. آنها نزدیک صندلی من نشسته بودند. وقتی بنا شد این کتاب را به انگلیسی ترجمه کنند، آن انتشارات برای اینکه خیلی خوب به انگلیسی ترجمه شود، به یک خانم آمریکایی که به زبان فارسی تسلط بالایی داشت، به نام خانم «مورگان» دادند. انتشاراتی او را میشناخت، من اصلاً نمیدانستم چه کسی است، خبر هم نداشتم که این کتاب به انگلیسی ترجمه شده. کتاب فارسی به آمریکا رفت و خانم مورگان شروع کرد به ترجمه کردن، وقتی ترجمهاش تمام شد، صاحب انتشارات به من گفت: به آن خانم پیغام دادم، فکس زدم و گفتم: اگر میبینی 600 صفحۀ مفصل است، خلاصهاش کن! این خانم مسیحی به من گفت: نه، در این کتاب به روایتی از پیغمبر(ص) شما برخورد کردم که فرموده: اگر پدر یا مادر فرزندش را ببوسد، به عنوان حقی که بچه بر پدر و مادر دارد؛ یعنی بچه حق دارد که مورد محبت پدر و مادر قرار بگیرد؛ یک حق الهی، انسانی و اخلاقی بر پدر و مادر دارد که او را ببوسند، بچه باید حرارت لب پدر و مادر را لمس کند؛ چون روی او اثر مثبتی میگذارد، به بچه انرژی میدهد، این عبادت است. گفته بود: این دین شما مرا ماتزده کرده، این چه دینی است؟ چه میگوید؟ من مسلمان و شیعه شدهام. اسم خارجی خود را عوض کرده، اسمم را زینب گذاشتهام. بعد که کتاب را ترجمه کرد، به ایران آورد و مشهد رفت، یک سال هم کنار حرم حضرت رضا(ع) ماند. بعد سر زندگیاش برگشت. تازه من تمام حقوق زن، شوهر، فرزندان، دختر و پسر را در این کتاب نیاوردهام، بلکه دورنمایی از حقوق اینها را آوردهام. اگر میخواستم تمام حقوق را بیاورم، باید حدوداً چهار هزار روایت را میآوردم.
اختلافات خانوادگی ناشی از ناآگاهی از دین
کدام مکتب در این عالم به این گستردگی برای زن، شوهر و فرزند طرح حقوق ریخته است؟ اگر زن و شوهرها 40 حدیث از این چهار هزار روایت را بلد بودند و به آن اعتقاد داشتند، به هیچ دادگاهی برای طلاق مراجعه نمیکردند. فقط 40 حدیث. شما فکر میکنید این کسانی که برای تحقق طلاق مراجعه میکنند، کار درستی است؟ اگر در این طلاقها، همسر؛ یعنی زن بیگناه باشد و با وجود بیگناه بودن طلاق داده شود، یقیناً طبق آیات قرآن، مرد در فرهنگ الهی ظالم، ملعون و محروم از رحمت خدا شناخته میشود، راهی هم به رحمت خدا ندارد، مگر همسرش را قلباً راضی کند یا به زندگی برگرداند. اگر زن ظالمانه در طلاق گرفتن دخالت داشته باشد، او نیز مورد لعنت است؛ چون مُعَنون به عنوان ظلم میباشد، مگر اینکه برای برداشتن عنوان ظلم و لعنت، مرد را راضی کند. من با این شکل طلاقی که امروزه رسم شده، جوانی که دو سال است ازدواج کرده، گوشۀ زندان بیفتد، جوانیاش لگدمال، غرائزش لگدکوب و احساساتش نابود شود، در زندان با زندانیان دیگر اختلاط پیدا کند و صدها شوک روانی و فکری به او وارد شود و بیرون بیاید، دیگر سلامت نداشته باشد، این ساختمان تخریب شده را، خانمی که ستمکار در ایجاد طلاق بوده، با این 40ـ50 سال زندگی، در قیامت چه جوابی به خدا میخواهد بدهد که یک بندهاش را لگدکوب کرده، او را گوشۀ زندان از نظر شخصیتی لگدمال کرده و از هویت و احساسات انداخته، غرایزش را سرکوب کرد، نشاط جوانیاش را بر باد داده، پدر و مادر این جوان را داغدار کرده؛ یعنی یک مادر شب و روز نشست، برای جوانش که گوشۀ زندان بود، اشک ریخت و بر اثر فشار غصۀ روانی یک طرف سینۀ مادر، غدۀ سرطانی درآمد (چگونه میخواهد جواب این همه تبعات طلاق را بدهد؟).
خیلی راحت: آقای قاضی! من این شوهرم را نمیخواهم، طلاق میخواهم. به همین سادگی؟ بدون لحاظ کردن خدا، قیامت، جریمۀ الهی، احساسات، غرایز و شهوات یک جوان؟ مگر یک جوان با غریزۀ جنسی حق ندارد؟ چرا باید چند سال گوشۀ زندان باشد؟ این طلاقها درست و اخلاقی است؟ اگر مردم به 40 حدیث از همین روایات الهیه آگاه بودند، حاضر به طلاق نمیشدند. مشکل این است که بسیاری از مردم به اسلام پایبند نیستند، از اسلام خبر هم ندارند. شاید در ذهن بسیاری از مردم، اسلام عبارت باشد از نماز و روزه که همان را هم بسیاری نه نماز میخوانند، نه روزه میگیرند، ولی اسلام فقط نماز و روزه نیست. حدود نزدیک پنج هزار روایت دربارۀ ازدواج و مسائل زن و شوهری وجود دارد. دین این مقدار برای نماز و روزه روایت ندارد.
دستور حکیمانۀ اسلام به خانوادههای دارای اختلاف
شما همین امشب آخر سورۀ بقره، آیات طلاق را بخوانید! ببینید مگر به این راحتی میشود طلاق داد؟ مثلاً به مرد میگوید: اگر شرایط طلاق تحقق پیدا کرد و واقعاً زن و شوهر به این نتیجه رسیدند که شرعاً باید از هم جدا شوند، نه اینکه مرد به زن یا زن به مرد بگوید: از تو خوشم نمیآید یا بگوید: من از خواهر و مادرت خوشم نمیآید، من اصلاً از اسم مادرشوهر متنفرم؛ یا با من زندگی کن و اصلاً خانۀ پدر و مادرت نرو، یا بیا مرا طلاق بده! واقعاً قرآن میگوید: اگر به این نتیجه رسیدند که اخلاقاً و شرعاً نمیتوانند با هم زندگی کنند و در یک کلمه همکفو یکدیگر نیستند؛ یعنی با هم چرخدنده نیستند که اگر بخواهند در این زندگی بچرخند، پرّهها میشکند و این چرخدنده نمیچرخد و باید جدا شوند، ابتدا باید سراغ طلاق رجعی بروند؛ یعنی صیغۀ طلاق را جاری میکنند؛ اما مرد حق ندارد زن را از خانه بیرون کند، حق ندارد بگوید: به خانۀ پدر و مادرت برو! اینها آیه است. زن سه ماه محترمانه، با رعایت تمام حقوق انسانی و شخصیتیاش، بدون اینکه مرد بر سر او داد بکشد، بیادبی و بیاحترامی کند، باید در خانۀ شوهر، در یک اتاق دیگر باشد، مرد خرجش را بدهد، به او ادب و احترام کند، جواب سلامش را بدهد، اگر تا سه ماه با همدیگر نتوانستند سازش کنند، بعد جدا شوند؛ اما اگر بعد از جاری شدن صیغۀ طلاق(رجعی) (تا قبل از عده؛ یعنی سه ماه و ده روز) هر دو پشیمان شدند، ده روز بعد یا پنج روز بعد، آتشها فروکش کرد و پشیمان شدند یا دیدند اشتباه کردهاند، زن از آن اتاق گفت: آقا محمد! آقا حسن! دلم برایت تنگ شده است، اشتباه شد، مرد هم گفت: شیرین خانم! زهرا خانم! من هم ناراحتم، دل من هم برایت تنگ شده، اسلام میگوید: این دو کلمۀ زن و مرد، طلاق را قطع میکند و همین دو کلمه عنوان ازدواج را دارد. بیایند با هم زندگی کنند. عقد و محضر دوباره نمیخواهد، به هم برگردند.
آیات را بخوانید! حقوق فقط حق مالی نیست. من در جلسۀ قبل فقط به یکی دو مورد حق مالی اشاره کردم. اگر عناوین حقوق را بخواهم بگویم، مثلاً حق نعمتها بر انسان؛ یعنی شما سر سفرۀ صبحانه که مینشینی، حق نان، پنیر، تخم مرغ، کره، چای و آب، ظهر حق برنج، سبزی، نوشابه و ماست، بعدازظهر حق میوه، آسمان، خورشید، ماه، ستارگان، مردم، پدر، مادر، فرزندان، جاده، باران، انبیا(علیهم السلام)، قرآن، ائمه(علیهم السلام)، علم، عالمان، معلمان، پدران گذشته، مادران، عمهها، داییها، عموها، خالهها، نوهها و رانندهها، اگر کسی بخواهد اینها را توضیح دهد، چند سال باید این مجالس ادامه داشته باشد، آن هم توضیحش تمام نمیشود. یک مرحلهاش هم حق حیوانات است. اسلام دین شگفتآوری است.
روایاتی دربارۀ حق مادر
به امیرالمؤمنین(ع) عرض کرد: علی جان! مادرم به من گفت: خیلی دلم میخواهد به مکه بروم؛ اما وضع بدنیاش وضعی نبود که من او را سوار شتر، قاطر و اسب کنم، اذیت میشد. من از شهر خودمان لباس نرمی تنم کردم، مادرم را روی دوش گرفتم، آرام آرام آمدم، هر جا مادر به من گفت خسته شدم، گفتم: نوکرتم، دستبوستم، او را آرام از دوشم روی زمین گذاشتم، روی یک پارچۀ نرم خواباندم، به او آب و غذا دادم، او را دستشویی بردم، شستم و آوردم. علی جان! در مسجدالحرام شما را دیدم، مادرم را طواف داده، سعی صفا و مروه بردهام، اکنون هم آمادهام او را به عرفات، مشعر و منا ببرم، بعد برای طواف حَجةالاسلام، صفا و مروه او را برگردانم. آیا من حق مادرم را ادا کردهام؟ فرمود: نه، یک وقت فکر نکنی حق مادرت را ادا کردهای. حق یک شب بیداری او را کنار بستر بچگیات ادا نکردهای. فکر میکنی حق مادر، حق سبک و آسانی است؟
به پیغمبر(ص) عرض کرد: ما که تازه مسلمان شدهایم. شما هنوز مبعوث نشده بودید، اکنون میگویی حق پدر و مادر. پدر و مادرم مردهاند، نیستند که حقهایی که شما میفرمایید، دربارۀ آنها رعایت کنم، چه کار کنم؟ دلم میسوزد. پیغمبر(ص) فرمودند: خاله داری؟ گفت: دارم. فرمود: همان احترام و ادبی که باید در حق مادرت رعایت میکردی، برو در حق خالهات رعایت کن! او به منزلۀ مادر توست. اسلام میخواهد همه با هم پیوند و محبت داشته باشند. چرا بین قوم و خویشها جدایی است؟ چون مردم به دین پایبند نیستند. یا دو طرف یا یک طرف پایبند نیست. چرا مردم باید ده سال خاله یا عمۀ خود را نبینند؟ چرا ملت ایران زیر بار ساخته شدن این محلهای نگهداری پیرمردها و پیرزنها رفتند؟ چرا دولت زیر بار رفته؟ چرا ما فرهنگ غرب را قبول کردیم که بسیاری از خانوادهها پدرها و مادرها را دور میاندازند؟ در خانۀ سالمندان قرارداد میبندند که ما ماهی چند میلیون میدهیم، میخواهیم پدر و مادرمان را اینجا بیاوریم. گاهی به این سالمندان سر بزنید، احوالشان را بپرسید. آنها زار گریه میکنند، میگویند: دو سال است فرزندمان را ندیدهایم. نمیآیند به ما سر بزنند. این چه فرهنگ غلطی است؟ میدانید درِ چه عبادتی را به روی خود بستهایم؟ میدانید خدمت به این سالمندان چه عبادت عظیمی است؟
گریۀ شدید شیخ انصاری(ره) بعد از رحلت مادر
مرجع تقلیدی داشتیم، یقیناً، شک نکنید 200 سال است که نمونهاش نیامده، به نام شیخ مرتضی انصاری(ره) 68 ساله بود که از دنیا رفت. تمام مراجع بعد، سر سفرۀ او مرجع شدند. شخصیت خیلی بزرگی بود. در نجف خانهای کاهگلی با سه اتاق داشت. در یک اتاق، خودش و خانمش بودند، یک اتاق دو دخترش، بیشتر از آن دو فرزند نداشت، یک اتاق هم در اختیار مادرش بود. مهمترین مرجع که درس نجف با او بود. صبح که میخواست به درس برود، اول نزد مادر میآمد، دست مادر را میبوسید، ده دقیقه یک ربع با لهجۀ دزفولی شوشتری با مادرش حرف میزد، مادرش عربی بلد نبود، سواد نداشت، میگفت، میخندید، شوخی میکرد، بعد برای درسدادن میرفت. وقتی برمیگشت، دوباره خدمت مادر میآمد، دستش را میبوسید، شوخی میکرد، میخنداند و به او غذا میداد و هفتهای یکبار، روزی که درس تعطیل بود، مثل پنجشنبه، بنا به خواست مادر، اگر بیشتر میخواست بیشتر، کارگر نمیگرفت، خودش؛ یعنی این مرجع عظیم شیعه، من نمیدانم الآن به چه کسی مثال بزنم، اصلاً هیچ کس به ذهنم نمیآید، موقعیت شیخ از تمام رؤسای جمهور دنیا بالاتر بود، خودش میآمد، بقچۀ حمام مادرش را میبست، مادرش را روی دوش خود سوار میکرد، بقچه را هم زیر بغلش میگذاشت، با یکدست لباس، کنار در حمام زنانه میآورد، پرده جلوی در بود، خانم حمامی را صدا میکرد، از پشت پرده به خانم حمامی میگفت: مادر را آوردم، او را قشنگ کیسه بکش، صابون بزن! من داخل کوچه قدم میزنم، نمیروم، نکند یک وقت مادرم بگوید: مرتضی! من نباشم تا جوابش را بدهم، ناراحت شود، روز قیامت نتوانم جواب خدا را بدهم. من همین جلوی حمام قدم میزنم. مشهدی علی یا مشهدی حسین عطار را نمیگویم، آقامیرزاتقی روضهخوان را نمیگویم، شیخ انصاری(ره) را میگویم.
وقتی در قم درسها شروع شد، بروید ببینید مراجع شیعه اسم ایشان را میخواهند ببرند، میگویند: شیخ اعظم. مراجع شیعه اسمش را میخواهند ببرند، میگویند: تالی تِلو معصوم؛ یعنی بعد از امام زمان(ع) اگر بتوانیم به کسی بگوییم که دارای مقام عصمت بوده، شیخ است.
میگفت: خانم حمامی! وقتی مادرم را شستی و لباسهایش را پوشاندی، من داخل کوچه هستم، صدایم کن، او را پشت پرده بیاور! کنار برو که من تو را نبینم. شیخ به پیرزن چروک خورده میگفت: تو نامحرمی، به دخترهای کنار پارک و داخل خیابان نمیگفت، به پیرزن چروک خورده میگفت: برو کنار، من تو نامحرم را نبینم. وضع ما خیلی خوب است! بعد از مدتی مادر از دنیا رفت. ایشان در نجف دفن است. مدتها شیخ زانوی غم بغل کرده، زار گریه میکرد. علمای نجف تعجب کردند: مادر 90 سالۀ خمیدۀ پژمرده که دیگر گریه ندارد؟ چرا شیخ با این عظمت برای این پیرزن گریه میکند؟ آخر محضر شیخ آمدند، گفتند: آقا! برای چه اینقدر گریه میکنید؟ گفت: فکر میکنید برای مردن مادرم گریه میکنم؟ مرگ حق است، مادرم نوبتش بود، مرد. گریۀ من برای این است که درِ عبادت بزرگ خدمت به مادر، به روی من بدبخت بسته شد. آنوقت امروزه پدرها و مادرها را دور میاندازند.
از این حقهایی که گفتم، یکی هم حق حیوانات است که در قرآن و روایات پروندۀ گستردهای دارد. اسلام دین کامل و جامعی است. شما هیچ زاویهای از زوایای زندگی باطنی و ظاهری را پیدا نمیکنید که اسلام برایش برنامه نداده باشد. یکی دو حق مالی را بگویم و حرفم تمام. از مهمترین کتابها بگویم که دیگر هیچ کدام شکی نداشته باشید. معمولاً به حرفهای من شک نمیکنید، 50 سال است دیگر اعتماد دارید. دو سه نسل است که به من اعتماد کردهاید، من هم سعی کردهام از معتبرترین کتابها حرف بزنم. کاری نکردهام که به من اعتماد نکنید. همیشه آبروی لباس پیغمبر(ص) را حفظ کردهام. چیزی هم ندارم که برایم عَلم کنند، لباسم و چند کتاب است، قبرم هم کنده، حاضر و آماده است. چیزی در این دنیا ندارم که برایم عَلم شود. خیال شما راحت باشد، سبکبال و سبکبار هستم. هیچ آرزویی ندارم، الا یک آرزو که این هم به طور قطع برآورده است. آن هم اینکه به پروردگار گفتهام: قبل از اینکه چشم مرا به صورت ملک الموت باز کنی، روی پروندۀ من از گناه، نماز، روزه و هرچه که هست، یک قلم قرمز بکش! شتر دیدی ندیدی، بعد مرا ببر! همین. الحمدلله اعتماد دارید.
سنگینی حق مردم و تأکید اسلام به رعایت آن
پیغمبر(ص) میفرمایند: کسی که از سر کارش برگردد، یک درهم از حق مردم به ناحق و حرام به خانهاش ببرد، خداوند آن شب به آن خانه تا زمانی که آن یک درهم در آن خانه باشد، نظر رحمت نخواهد کرد. این طور زندگی خوب است؟ خانه و خود شخص از دید رحمت پروردگار دور و محروم و خانه در تاریکی باشد، زندگی خوبی است؟
روایت دیگری برای شما بگویم، این هم از عجایب روایات است. اصلاً قلب انسان میخواهد از کار بیفتد. اول طلوع صبح، امام حسین(ع) لشکرش را آماده کرد، چه لشکری؟ 71 نفر، آن هم چند نفرش بچۀ 10-11 ساله، مقابل آنها ایستاد، فرمود: عزیزانم! یارانم! اهلبیتم! هر کدام به مردم بدهکار هستید، وارد جنگ نشوید! پیش خدا گرفتار خواهید بود. اگر به کسی دِینی دارید، به اطرافیان خود وصیت کنید، وقتی به مدینه رسیدند، اول دِین شما را بدهند. شهادت دِین را صاف نمیکند. این حق مردم است.
برادران و خواهرانی که کارمند هستید یا کار دارید و پول درمیآورید، آرایشگاه دارید، کار دیگری مثلاً لباسدوزی زنانه دارید! هر شب بدون بدهکاری به مردم، به خانه بروید، مال و دِین کسی به گردن شما نباشد. خیلی سخت است. البته این را هم توجه داشته باشید، امام زین العابدین(ع) میفرمایند: حق خدا سنگینتر از حق مردم است. نگویی از حق مردم گذشت نمیکنند، خدا حق خودش را گذشت میکند. این جملهای است که به غلط بین مردم معروف شده، امام چهارم(ع) میفرمایند: حق خدا، حق الله، حق اکبر است، حق کوچکی نیست.
روضۀ امام عصر(ع) بر جد غریبش
حرفم تمام شد. شب شنبه است. قسم چیز سنگینی است. ائمۀ ما(علیهم السلام) خیلی کم قسم میخوردند. یکی از آنهایی که فکر کنم در دورۀ عمر 1200 سالهاش پنج قسم هم نخورده، امام عصر(ع) است؛ اما به قول طلبهها، با تأکید خطاب به ابیعبدالله(ع) یک قسم خورده: و الله! حسین جان! شب و روز برایت گریه میکنم. از این قسم معلوم میشود گریۀ بر ابیعبدالله(ع) چقدر باارزش است. تا کی گریه میکنی؟ زمان تعیین نکرده، فقط اعلام میکند که اگر روزی اشک چشمم تمام شود، گریهام را تمام نمیکنم، بلکه برایت خون گریه میکنم.
فرمود: گریه میکنم بر آن وقتی که زن و بچهات در خیمه صدای شیهۀ ذوالجناح را شنیدند. اولین نفری که از خیمه بیرون آمد، سکینه(س) بود. دید زین اسب واژگون و یال اسب پر از خون است. چنان ناله زد که تمام زن و بچهها با پای برهنه، در حالی که موهای سرشان را پریشان کرده بودند و با دست به سر و صورت و سینه میزدند، بیرون ریختند. وقتی منظرۀ اسب را دیدند، نایستادند، پابرهنه، فریادزنان، دوان دوان به جانب میدان آمدند. دستور دین است کسی که در شرف از دنیا رفتن، به حال نفسنفس زدن است، سینهاش را سبک کنید! در گودال نفسنفس میزد، دیدند شمر با آن بدن سنگینش «جالسٌ عَلَی صَدرِ الحسین» روی سینۀ ابیعبدالله(ع) نشسته است. تمام زن و بچه فریاد زدند: «وا محمدا! وا علیا!»