شب هشتم،دوشنبه (26-6-1397)
(تهران حسینیه حضرت ابوالفضل (ع))عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- احترام اقلیتهای مذهبی در حقوق اجتماعی اسلام
- اولین مقرّری حقوق بازنشستگی در حکومت
- جریمۀ قیامتی تأخیر عمدی حل مشکل مردم
- حق الناس بودن تضییع عمر مردم
- ریشهکنی فقر با نظام صحیح بیت المال
- معرفی بدگمانی به عنوان حق الناس
- حساسیت فوق العادۀ اسلام به بیت المال
- محاسبۀ حق عمر و آبرو در قیامت به عنوان حق الناس
- حرمت تجسس و کاوش منفی در زندگی مردم
- کاوش مثبت به جای کاوش منفی
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابوالقاسم محمد و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرّمین.
احترام اقلیتهای مذهبی در حقوق اجتماعی اسلام
کتاب خدا در رابطه با رعایت احترام، ارزش و حقوق مردم یک سلسله مسائل بسیار مهمی مطرح کرده که توجه به آنها واجب و لازم است؛ اما به آن مسائل کمتر توجه میشود؛ چرا؟ چون به نظر میرسد اعتقادشان به پروردگار و قیامت ضعیف است. اگر اعتقاد قلبی مرد یا خانمی به خداوند مهربان و قیامت قوی باشد، یقیناً این مسائل را رعایت میکند؛ چون ارتکاب این مسائل واقعاً مورد نفرت پروردگار است و جریمۀ قیامتی نیز دارد. خداوند برای بندگانش احترام قائل است. البته کافر، مشرک، یهودی، مسیحی یا لائیک، اگر با ما وارد جنگ شوند، به خاطر ورود به جنگ با ما، احترامی ندارند. ما نباید شروع کنندۀ جنگ باشیم؛ اما اگر یهودی، مشرک، مسیحی، کافر، تابع ادیان دیگر و زرتشتی بین ملت و در کشور اسلامی زندگی میکنند، شروع جنگ نداشته باشند، قوانین مملکت را رعایت کنند، قابل احترام و دارای حقوق انسانی هستند.
این جملۀ امیرالمومنین(ع) در کشورداری، از باارزشترین جملات تاریخ بشر است. وقتی به وجود مبارک مالک اشتر برای استانداری مصر مأموریت میدهد، با خط مبارک خود، در فرمان استانداری مینویسد: مالک! مردمی که در آن استان زندگی میکنند یا برادر دینی تو هستند و یا همنوع انسانی تو، اگر همدین تو نیستند؛ ولی همنوع تو، انسان و موجود زنده که هستند، پس حق انسانی، حق حیات و کار دارند. بر عهدۀ توست که حقوق آنها را رعایت کنی.
اولین مقرّری حقوق بازنشستگی در حکومت
اینکه بعضیها فکر میکنند قانون بازنشستگی، عجب قانون زیبا و یادگار اروپاست، بعد به آمریکا منتقل شده، بعد هم به کشورهای شرقی، این یک فکر اشتباهی است؛ چون حقوق بازنشستگی مربوط به اسلام است. روزی امیرالمؤمنین(ع) در ایام حکومتشان از خیابان عبور میکردند، در راه پیرمردی را دیدند که گدایی میکند. امام کلاً از اینکه یک انسان، هر کس باشد، شخصیتش را در معرض شکست قرار میداد، رنج میبرد. آمدند جلوی پیرمرد نشستند، خیلی بامحبت فرمودند: چرا گدایی میکنی؟ کار تو قبلاً چه بود؟ گفت: من کارمند ادارۀ دارایی بودم. در کوفه ادارۀ دارایی برای حکومت چه کسی بود؟ حکومت امیرالمؤمنین(ع). کارمند دارایی برای چه آمده در خیابان نشسته، گدایی میکند؟ فرمود: برای چه گدایی میکنی؟ گفت: من مسیحی بودم، در وزارت دارایی دیگر نمیتوانستم کار بکنم، مرا بیرون کردند. امام ایستاد. حاکم مملکت، امیرالمؤمنین(ع) را میگویم. امام؛ یعنی انسانی که بخشی از وقتش را وقف خدا کرده و بخشی دیگر را عیناً وقف بندگان خدا. امام برای مردم و بندگان خدا به شدت احترام قائل بود.
تا کسی وارد جنگ نشده، جنگ کار خیلی بدی است. برای چه با بیگناهان وارد جنگ میشوید؟ آمریکا خیلی مجرم است، انگلیس 400 سال است بدترین جرمها را مرتکب شده. یکی از وکلای انگلستان (مدرکش را در خانه دارم)، در مجلس بلند شد؛ چون مسیحی بود، اسم خدا را برد، جلوی تمام وکلا گفت: اگر خدا هرچه عذاب در این عالم دارد، به سر ما انگلیسیها فرو بریزد، به خاطر جنایاتی که نسبت به ملتها کردهایم، آن عذابها، جنایات ما را جبران نمیکند. جنگ خیلی بد است، به چه علت با مردم دنیا میجنگید؟ جنگیدید، به چه علت از کشورتان به کشورهای دیگر میآیید و طلا، نفت، گاز، معادن، دین، ناموس و فکر مردم را غارت میکنید؟ اگر کسی با دیگران جنگ نداشته باشد، در اسلام مورد احترام است.
جریمۀ قیامتی تأخیر عمدی حل مشکل مردم
کارمند مسیحی بوده، پیر شده، نمیتواند کار کند، او را بیرون کردند، امام علی(ع) از این خبر رنج کشیده، به او نفرمود: باشد، کار تو را بعداً درست میکنم. بعداً یعنی چه؟ برای امیرالمؤمنین(ع) بعداً معنا ندارد. باید مشکل این انسان الآن حل شود. برو 10 روز دیگر بیا؟! شاید فردا مُرد. شاید دو روز دیگر به مشکلی برخورد، نتوانست بیاید. مشکل مشکلدار را امروز حل کنید؛ چون شما میتوانید. ممکن است بگویید قانون اجازه نمیدهد. پروردگار عالم در قرآن راه را برای شما باز کرده، نفرموده فقط قانون، اول گفته: ((إِنَّ اَللّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ))[1] کار مردم را با قانون حل کنید، اگر نشد ((وَ الْإِحْسَانِ)) با احسان از قانون عبور کرده و با نیکوکاری و احسان کار مردم را حل کنید. برای بندگان من بنبست ایجاد نکنید. خودش هم در قرآن قانونی که بنبست داشته باشد، ندارد.
کسی به پروردگار میگوید: تو گفتی نماز واجب است و حق بندگی، به روی چشم، ولی گفتی نماز را باید ایستاده بخوانی، من دکتر رفتم، دکتر به من گفته: ایستاده نماز خواندن فعلاً برای مهرههای ستون فقراتت ضرر دارد. پروردگار میگوید: به حرف دکتر گوش بده! میگویم: پروردگارا! مولای من! دکترم مسیحی است، دین میگوید: من به دین دکترت کار ندارم، به تخصص او کار دارم. مسیحی، یهودی یا زرتشتی باشد یا نمازشب خوان، وقتی میگوید: نماز ایستاده برای شما ضرر دارد، اگر ایستاده نماز بخوانی، باطل است. روی صندلی بنشین و بخوان! دکتر میگوید: روی صندلی هم اجازه نداری نماز بخوانی. به مهرهها فشار میآید. چطور نماز بخوانم؟ میگوید: روی تخت دراز بکش و مهر را هم برای سجده داخل دستت بگذار، اگر میتوانی کمی سرت را از متکا بلند کن، اگر نمیتوانی، با چشمت اشاره کن، با دست هم مهر را روی پیشانیات بگذار. قانون قرآن با وضع انسان در حرکت است. پیر شدم، نمیتوانم به مکه بروم، میگوید: اگر پسر خودت واجب الحج نیست، امسال پسرت را به جای خودت به مکه بفرست، من مکۀ او به جای تو را قبول میکنم. دکتر گفته نمیتوانی روزه بگیری، تا سال دیگر صبر کن، اگر نتوانستی بگیری، امسال نشد و به روزۀ سال دیگر وصل شد، برای هر روز که نگرفتی، یک مُد غذا به فقیر بده!
حق الناس بودن تضییع عمر مردم
کار امروز مردم را به فردا نیندازید که حرام و ضایع کردن حق مردم است. کاری هم به خدا ندارد. در قیامت جناب اداری، مدیر، فرماندار و استاندار! التماس کنی که به خدا من در 35 سال اداری بودنم، کار 100 هزار نفر را امروز به شش ماه دیگر انداختم، مرا ببخش! روایات میگویند: خدا میفرماید: به من چه؟ آن حق الناس است، خودت میدانی با آن کسی که حقش را پایمال کردی. ببین راضی میشود؟ او را راضی کن! راضی نمیشود، سرت را پایین بینداز و به جهنم برو! پس برای اینکه راحت باشیم، بیاییم قیامت و خدا را باور کنیم.
امیرالمؤمنین(ع) به آن مسیحی نگفت: باشد، یک شکایت بنویس و به مسجد کوفه بیاور، من میدهم تا بررسی کنند. در آن شکایت آدرست را هم بنویس، وقتی بررسی کردیم، تو را خبر میکنیم. فرمود: بیا ببینیم چه کار باید بکنیم. مشکلی که الآن میشود حل کنی، حل کن! خدا در قرآن فرموده: ((إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ))[2] من در کمین تو هستم و تو را میبینم. به یکی فرمود: همین الآن به وزیر دارایی بگو به اینجا بیاید. به «علی بن ابی رافع» گفتند: امیرالمؤمنین(ع) در گرما ایستاده و با تو کار دارد. دوید نزد حضرت آمد، فرمود: به چه دلیل این پیرمرد مسیحی را که دیگر نمیتوانست کار کند، زانودرد یا کمردرد داشته یا پیر و ضعیف شده، بیرون کردهای؟ جواب نداشت بدهد، جواب هم ندارد. گفت: علی جان! چه کار کنم؟ این خیلی جالب است. ای کاش دنیا اسلام را میشناخت. ای کاش مردم ایران و دولتیها هم اسلام را میشناختند. امیرالمؤمنین(ع) فرمود: ببین خرجی خودش و خانوادهاش در یک ماه چقدر است، نه اینکه حقوقی برایش معین کن که سر برج، هشتش گرو یازدهاش باشد، فرمود: ببین با چقدر زندگیاش اداره میشود، مقرر کن تا زنده است، برج به برج بیاید، با احترام به او بده! بعد از مرگش هم اگر خانوادهاش نانآور نداشتند، خرج آنها به عهدۀ بیت المال است.
ریشهکنی فقر با نظام صحیح بیت المال
خدا برای بیت المال پولهای مختلفی تدارک دیده: انفال، زکات، خراج، انفاق و صدقه دارد. اگر بیت المال بر اساس قرآن مجید نظام داده شود، یقیناً یک گرسنه، فقیر، مسکین، بیخانه، دختر بیشوهر، پسر بیزن و بیکار باقی نمیماند. اینکه میگویم، یقیناً تحقیق دارم؛ چون در ابتدای سورۀ انفال آمده: ((يَسْئَلُونَكَ عَنِ اَلْأَنْفالِ)) [3]نزدیک 200 صفحه در تفسیر قرآنم راجع به انفال؛ یعنی تمام جنگلها، معادن رو و زیر، با آمار و تحقیق مطلب نوشتم. اگر نظامِ درستی داده شود. انسان احترام دارد.
به سراغ آیات قرآن برویم. چرا خدا حقوقی که برای انسانها قرار داده، انسانی که احترام و ارزش دارد، باز هم تأکید کنم، یک وقت با ما جنگ دارند، قرآن مجید میگوید: بزنید انگشت جنگ را قطع کنید! امام علی(ع) میفرمایند: بزنید چشم فتنه را دربیاورید! و الا نمیتوانید زندگی بکنید؛ اما گاهی نه، کاری به کار ما ندارند؛ یا بیرون زندگی آرامی دارند و یا در درون کنار ما زندگی میکنند. همنوع ما هستند، بقیه هم که همدین ما هستند.
معرفی بدگمانی به عنوان حق الناس
به سراغ قرآن بروم که از هرچه بگذریم، سخن دوست خوشتر است. چه دوستی از خدا بهتر؟ خانمها! برادران! این آیه از عجایب آیات قرآن در مسائل اخلاقی است. خانمها! به حق هر کس که دوستش دارید، شما را سوگند میدهم! به این آیه تا آخر عمرتان عمل کنید که به خیر و صلاح شما است: ((يا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا اِجْتَنِبُوا كَثِيراً مِنَ اَلظَّنِّ))[4] از بسیاری از گمانها، خیالات و تصورات در حق دیگران، زن و مرد بپرهیزید! ((إِنَّ بَعْضَ اَلظَّنِّ إِثْمٌ)) یقیناً بخشی از گمانهایی که در حق مرد و زن میبرید، گناه است و پای شما مینویسند؛ یعنی عملاً کار و حرکتی نکردید، نشستید، در ذهن خود داوری کردید که او دزد است، قیافهاش نشان میدهد که تریاکی است، چشم خمارش نشان میدهد که دیشب از پنج سیر بیشتر عرق خورده، خانهاش نشان میدهد که مال مردم را دزدیده، راه رفتن این زن نشان میدهد که یک چیزیش میشود، اینها گمانهایی است که پروردگار میفرماید: برای شما به عنوان گناه مینویسم و در قیامت نیز شما را به دادگاه میکشانم، میگویم: ثابت کن! آن روز که در دنیا در حق این خانم خیال بد کردی که دامن ناپاکی دارد، در حق این آقا خیال کردی با این خانهاش دزد مال مردم بوده، خیال کردی به خاطر قیافهاش، مشروبخور یا معتاد بوده، ثابت کن! وقتی در پیشگاه خدا نتواند ثابت کند، محکوم است؛ محکوم به جریمه. آنجا باید برای نجات خودش دامن چه کسی را بگیرد؟ واقعاً باید چهکار کند؟
حساسیت فوق العادۀ اسلام به بیت المال
تاریخ اسلام را ورق میزدم، به این روایت تاریخی برخوردم: جنگ خیبر تمام شد، پیغمبر اکرم(ص) به جارچی فرمودند: هر کس از قلعههای خیبر غنیمت برداشته، بیاورد یکجا دسته کند که ما مطابق سهم رزمندگان تقسیم کنیم. کسی چیزی پیش خود نگه ندارد؛ چون غنایم مشاع برای همه است تا من مطابق خواست خدا تقسیم کنم. همه آمدند، هرچه بود روی هم ریختند، یک نفر گفت: یا رسول الله! من از غنایمی که جمع میکردند، یک جفت بند پوتین(کفش) برداشتم، هیچ چیز دیگر هم گیرم نیامد، این بند پوتین هم داخل جیبم است، این را هم باید روی کل غنائم بریزم؟ یک جفت بند پوتین که ارزشی ندارد. حضرت فرمود: بریز! اگر این را میبردی و نمیگفتی، پیغمبر(ص) است، قیامت، خدا، حق مسلمانها و مشاع، اگر این یک جفت بند پوتین را برده بودی، وقتی روز قیامت وارد محشر میشدی، یک جفت بند از آتش به پای تو میبستند تا تمام مسلمانها از حق این بند پوتین حلالت کنند. به این راحتی که نمیشود مال مردم را خورد و حق مردم را برد.
نمیدانم. همیشه به این روایت که میرسیدم، آخر کسی نقل کرده که حدش به شاهراه وصل است. وجود مبارک علامۀ خبیر، حکیم متأله، فقیه بزرگ، فیلسوف عظیم الشأن، عارف بیداردل، نویسندۀ 300 جلد کتاب علمی، ملامحسن فیض کاشانی(ره)، چهکارش کنم؟ یک آخوند معمولی ننوشته که بگویم به او اعتمادی ندارم، یک چیزی نوشته. ایشان نوشته است که پیغمبر اکرم(ص) میفرماید: در مغازۀ قصابی میروی، اگر میخواهی به قصاب بگویی از اینجای گوشت به من بده! به قصاب بگو و انگشت روی گوشت بگذار؛ چون اگر نگویی، روی سردست، ماهیچه، چربی، گردن دست بگذاری، قصاب رنجیده شود که گوشت باید بهداشتی باشد، برای چه انگشت گذاشتی؟ به مقدار چربی که به انگشتت میچسبد، در دادگاه قیامت، باید قصاب را راضی کنی. حق مردم است. مردم ارزش دارند.
محاسبۀ حق عمر و آبرو در قیامت به عنوان حق الناس
عمر حق مردم است، به مردم نگو: برو ده روز دیگر بیا! کاری که الآن میشود برایش انجام بدهی، امضایی که الآن میشود بکنی، انجام بده! اگر ده روز او را معطل کنی، ده تا 24 ساعت در قیامت باید جواب او را بدهی. عمر که راحت به دست نمیآید. در این ده روز هم دل این مرد و زن دائم مثل سیر و سرکه میجوشد که آیا بعد از ده روز امضا میکند یا نه؟ بعد از ده روز کارم راه میافتد؟ مشکلم حل میشود؟ گاهی انسان از کنار این ادارات رد میشود، من رد شدهام، در بعضی از ادارات مراجعه کننده نزد بعضی از افراد میروند، همه هم اینطور نیستند، افراد خوب هم هست؛ اما به بعضیها که مراجعه میشود، جواب سر بالا میدهند. گاهی پیش من آمدهاند، مثل مادر فرزندمرده گریه میکنند که کارشان را میشده راه بیندازند؛ اما راه نینداختهاند.
به کسی گمان بد نبرید. روزی امیرالمؤمنین(ع)، امام حسن(ع) را صدا کرد (چقدر اسلام عالی است) فرمود: حسن جان! فاصلۀ بین حق و باطل چقدر است؟ عرض کرد: بابا! فاصلۀ حق و باطل چهار انگشت است. اگر امیرالمؤمنین(ع) از من میپرسید: میگفتم: از مشرق تا مغرب یا میگفتم از زمین تا آسمان. حسنم! فاصلۀ حق و باطل چقدر است؟ امام حسن(ع) بچه 6ـ7 ساله بود، گفت: بابا! چهار انگشت. گفت: عزیز دلم! نشانم بده! آن دست کوچکش را بلند کرد، انگشت کوچکش را کنار چشمش گذاشت، انگشت چهارمی را کنار گوشش، گفت: بابا! هرچه را با چشمت دیدی، حق است؛ اما هرچه را با گوش خود شنیدی، فعلاً باطل است تا ثابت شود درست است. چه چیزی میگویند؟ میگویند: فلانی دزد، بدکار، عرقخور و... است.
امیرالمؤمنین(ع) به محمد حنفیه، یکی از پسرانش فرمود: «لَا تَقُلْ مَا لَا تَعْلَمُ»[5] آنچه را که یقین نداری، به زبان جاری نکن! اصلاً «بَلْ لَا تَقُلْ كُلَّ مَا تَعْلَمُ» عزیز دلم! هرچه را هم میدانی، نگو؛ چون گاهی میبیند اگر بگوید، آبروی مردم میریزد، نگو! خدا اجازه نمیدهد: ((اِجْتَنِبُوا كَثِيراً مِنَ اَلظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ اَلظَّنِّ إِثْمٌ)) به کسی با خیال، گمان و چشمت تصور بد نبر! قیافه که نشان نمیدهد طرف چهکاره است. من صبح ساعت 8 او را میبینم، بگویم دیشب چقدر خورده، از کجا میدانی؟ دیشب دو ساعت بیدار بوده، گریه و مناجات کرده، رنگش زرد شده، گردنش کمی از رکوع و سجود طولانی کج شده، بگویم عرق خورده؟ ((إِنَّ بَعْضَ اَلظَّنِّ إِثْمٌ)).
حرمت تجسس و کاوش منفی در زندگی مردم
دوم؛ این دوم را آن بخشهایی که میخواهند انتخاب نیرو کنند، باید بالای سرشان بزنند. دنبالۀ آیه است: ((وَ لَا تَجَسَّسُوا)) احترام مردم را رعایت کنید و در زندگی احدی کاوش یا تحقیق منفی نکنید! در جوانیهایت چهکاره بودی؟ به تو چه؟ مگر تو خالق او هستی؟ میخواهد بله برون کند، میگوید: میتوانم با دخترخانم صحبت کنم؟ بله، میتوانی. میگوید: دختر خانم! دوران دبیرستان، دوستپسر هم داشتی؟ این تجسسهای امور منفی، حرام است، خداوند نهی کرده. اینکه کاوش منفی میکنی، مگر خودت قبل از بله برون امامزاده یا از اولیای خدا بودی که اکنون کاوش منفی میکنی؟ در زندگی مردم کاوش منفی نکنید! هر کسی اشتباهی داشته، جوان بوده، خلاف داشته، شاید توبه و ترک کرده است. بالاخره به ماه رمضانی، شب احیا یا مجالس ابیعبدالله(ع) خورده، یکبار در درون خودش گفته: خدایا! بد کردم. شاید بخشیده شده است. برای چه در زندگی منفی مردم خود را وادار به جستجو میکنید؟ مگر قاضی دادگاه الهی هستید؟ مگر پیغمبر اکرم(ص) در مکه و مدینه، هر کس آمد که مسلمان شود، اول به او گفت: پروندۀ سابقت را برای من توضیح بده؟! به چه کسی گفت؟
وقتی حرّ آمد توبه کند، ابیعبدالله(ع) اصلاً مهلت حرف زدن به او نداد، فقط سؤال کرد: «هل لی من توبة»؟ امام فرمود: سرت را بلند کن! خدا تو را بزرگ میداند. همین. به او گفت: بیا بنشین، ببینم در دستگاه بنیامیه چهکاره بودی؟ چقدر حقوق میگرفتی؟ با چه کسانی رابطه داشتی؟ این حرفها کدام است. برای چه بندگان خدا را خجالت میدهید؟ چرا عباد خدا را شرمنده میکنید؟ کاوش منفی حرام است.
ده فرزند حضرت یعقوب(ع) میخواستند به مصر بروند، در سفر سوم حضرت به آنها فرمان واجب کاوش مثبت داد: ((يا بَنِيَّ اِذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا))[6] با آیهای که از سورۀ حجرات خواندم، یک نقطه فرق دارد، در سورۀ حجرات میگوید: ((وَ لَا تَجَسَّسُوا)) در سورۀ یوسف میفرماید: ((فَتَحَسَّسُوا)) نقطه ندارد.
چو واقف شدی محرم خویش باش*** که محرم به یک نقطه مجرم شود
کاوش مثبت به جای کاوش منفی
با یک نقطه شخص به جهنم میرود، بدون نقطه به بهشت. به فرزندانش فرمود: ((فَتَحَسَّسُوا)) کاوش مثبت کنید. آنها هم به حرف این پیغمبر گوش دادند، کاوش مثبت کرده، یوسف(ع) را پیدا کردند. شما در زندگی مردم کاوش مثبت کن! همین شبها که کنار هم نشستهاید، هنوز منبر شروع نشده، خیلی بامحبت به کنار دستیات بگو: فدایت شوم! تاکنون به کربلا رفتهای؟ گریه میکند، میگوید: نه. بگو: دلت میخواهد اربعین بروی؟ میگوید: خیلی، کشته مردۀ ابیعبدالله(ع) هستم. بگو: من میتوانم، فردا شب ده میلیون برایت میآورم، تو هم به من ضمانت حسینی بده که با این پول به کربلا بروی. یا گذرنامهات را بیاور، خودم ببرم ویزا و بلیط بگیرم، به کربلا برو!
یا بگو: رفیق! چهرهات را کسل میبینم، همیرت مریض است؟ بچهات عمل دارد؟ اجاره خانهات عقب افتاده؟ اینها کاوش مثبت است. اینها انسان را به بهشت میبرد. شما خانمها هم همینطور؛ از خانمها کاوش مثبت کنید. خیلی عالی است. رفیقی داشتم رانندۀ کامیون بود. روزی به شاگردش گفت: بیا به محضر برویم. گفت: برای چه؟ گفت: نمیتوانم دیگر خودم پشت کامیون بنشینم، میخواهم دو دانگ ماشین را به نامت کنم، تو برو کار کن! به تو اطمینان دارم. دو دانگ ماشین را به نامش کرد. او هم یکسال و نیم با ماشین کار کرد، امین هم بود، آمد و گفت: من اینقدر بار بردم، این هم پولش. گفت: دو تا تو، چهار تا من. بعد از یک سال و نیم گفت: پسر خوبی هستی، من هم یک دختر خیلی خوب دارم، خواهر و مادرت را بیاور، دختر مرا ببینند، اگر پسندیدند، داماد خودم شو! عروسی گرفت و خرج شاگردش را هم خودش داد. دیگر خودش سر کار نمیرفت. پای منبر میآمد.
روزها از هشت صبح تا اذان ظهر، جلوی گاراژ قدم میزد، هر کس میآمد رد شود، تا میدید چهرهاش ناراحت است، جلو میرفت، سلام میکرد، دست میداد، بغلش میکرد و میگفت: فدایت شوم! چرا ناراحتی؟ مثلاً میگفت: زمستان است، پول ندارم بخاری بخرم. به او میگفت: اینکه ناراحتی ندارد، به مغازۀ بخاریفروشی برویم، یک بخاری بردار، داخل وانت بگذار، به خانهات ببر، آن را نصب کن و بیا. برادر! چه شده؟ سه ماه است قبض آب و برقم عقب افتاده، میگفت: هیچ مهم نیست، به من بده ببینم. پرداخت میکرد. میگفت: ماههای دیگر توانستی خودت بده، نتوانستی، خودم نوکرتم، اینجا هستم. تا روزی که مرد، کارش همین بود. کاوش و جستجو کنید؛ اما مثبت. قرآن اجازۀ جستجوی منفی نمیدهد. حرفم تمام شد.
قرآن عجب کتابی است و فرهنگ اهلبیت(علیهم السلام) عجب فرهنگی! بماند.
روضۀ حضرت علیاکبر(ع)
به کربلا برویم، چه کربلایی؟
پس بیامد شاه معشوق الست*** بر سر نعش علیاکبر نشست
سر نهادش بر سر زانوی ناز*** گفت کای بالید سرو سرفراز
ای نگارین آهوی مشکین من*** با تو روشن چشم عالمبین من
ای به طرف دیده خالی جای تو*** خیز تا بینم قد و بالای تو
این بیابان جای خواب ناز نیست*** کایمن از صیاد تیرانداز نیست
اینقدر بابا دلم را خون مکن*** زادۀ لیلا مرا محزون مکن
خیز و تا بیرون از این صحرا رویم*** نک به سوی خیمۀ لیلا رویم[7]
مادر در خیمه دعا میکرد: خدایی که اسماعیل(ع) را به هاجر برگرداندی! خدایی که یوسف را به یعقوب(علیهما السلام) برگرداندی! یکبار دیگر علیاکبرم را به من برگردان! آمدند، گفتند: لیلا! دعایت مستجاب شد، جوانها بدن قطعهقطعۀ عزیزت را میآورند.
افروختن و سوختن و جامه دریدن*** پروانه ز من، شمع ز من، گل ز من آموخت
[1]. نحل: 90.
[2]. فجر: 14.
[3]. انفال: 1.
[4]. حجرات: 12.
[5]. نهج البلاغه، حکمت 382.
[6]. یوسف: 87.
[7]. شعر از حجت الاسلام نیّر تبریزی.