شب دوم، شنبه (31-6-1397)
(خـــــــــــــــوی بقعه شیخ نوایی)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدبسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهلبیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین.
شگفتیهای بیشمار قرآن
قرآن مجید تجلی علم و حکمت و رحمت خداوند عالم است. این کتاب ابتدا دارد، ابتدای این کتاب با «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم» شروع شده ولی از نظر معنا انتها ندارد. دوتا دلیل در این زمینه هست؛ یک دلیلش روایتی است که کلینی در جلد دوم «اصول کافی» در باب فضل قرآن نقل میکند، در روایتی که یک منبر پیغمبر است و حدود یک صفحۀ کتاب شریف «کافی» است.
نقل کنندۀ منبر مقداد است که بعضی از بزرگان دین میگویند بر سلمان مقدم است. عین همین روایت را «کنزالعمال» هندی که شانزده جلد است و از کتب روایی اهل سنت است نقل میکند که راوی روایت امیرالمؤمنین(ع) است. هم مقداد میگوید من کنار منبر پیغمبر بودم و هم امیرالمؤمنین(ع). پیغمبر قرآن را تعریف میکند تا میرسد به این جمله «لا تحصی عجائبه» شگفتیهای قرآن قابل شمردن نیست؛ یعنی دنبال عدد نگردید که اعلام کنید شگفتیهای مطالب قرآن مجید هزار میلیون است، دو هزار میلیون است، عدد ندارد، علتش هم این است که «علم الله» است، علم خدا که به عدد درنمیآید، هیچ چیز خدا به شماره درنمیآید.
همین امشب اگر بتوانید به اواخر سورۀ کهف و هم به سورۀ لقمان مراجعه کنید ـ اینکه در دسترستان است ـ خود پروردگار میفرماید: اگر بخواهید موجودات آفریده شدۀ من را بشمارید؛ دریا مرکب شود، هفتتا دریا هم به آن اضافه کنید، درختان هم قلم شوند، این مرکبها تمام میشود و قلمها هم دست نویسندگان تمام میشوند، اما «ما نَفِدَتْ كَلِماتُ اللَّه»(لقمان، 27) مخلوقات او از نظر شماره تمام نمیشوند.
به فکر ما که نمیرسد خدا چه میگوید؟ عالم را میگوید تمام نمیشود، آن وقت شما یک کتابی را که شش هزار و ششصد و شصت و چند آیه بیشتر ندارد، مطالبی که در این شش هزار و ششصد و شصت و چند آیه گنجانده، این را پیغمبر اکرم میفرماید به شمردن درنمیآید، تعجب دارد؟ یقیناً تعجب دارد. چرا تعجب ندارد؟
توهین به شیعه
یک غیرشیعه که به اعتقاد ما نور ندارد، علم دارد اما نور ندارد، ثابت هم میکنیم. ایشان یک تفسیر چهل جلدی نوشته است، خوب هم نوشته، البته اشتباهاتی هم دارد.
ایشان وقتی که به تفسیر یک آیۀ نیم سطری میرسد «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين»(فاتحه، 2)، این تفسیر در شهر شما هم هست، یک تفسیر گمشدهای نیست، راهنمایی میکند و خوب هم راهنمایی میکند، میگوید که به این صورت «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين» را دنبال کنید، به یک میلیون معنا میرسید. یک آدمی که نور ندارد، هر جا هم به نظر ما رسیده، نظر ما ـ پیرو اهلبیت ـ را نقل کرده است. کنار نظر ما هم نوشته شیعه و این حرف را در این آیه زده است: خدا این طایفه را ذلیل کند. خداوند که تا کنون ما را ذلیل نکرده است.
هفت قرن است به ما نفرین کرده؟ نمیدانم چرا خدا ما را ذلیل کند؟ به چه علت؟ ما به او چه هیزم تری فروختیم؟ چه پدرکشتگی با او داریم؟ هر کجای این تفسیر به نظر ما رسیده میگوید «خذلهم الله» خدا خارشان کند، ذلیلشان کند. خدا هم که معطل نفرین دیگران به شما نیست، شما شیعه بمانید خدا ثانیه به ثانیه شما را عزیز میکند.
شیعیان در گذر از سختیها
بعد از مرگ پیغمبر شیعه را کشتند و تبعید کردند، زندان انداختند، مال شما را غارت کردند، ظلم به شما کردند، همین امروز هم تعدادی را کشتند، اما روز به روز عزیزتر میشوید، درهای بهشت هم به روی شما باز است و درهای جهنم هم به روی دیگران باز است. روز غدیر پیغمبر به شما دعا کرده، دعای پیغمبر هم مستجاب است، در آن گرمای شدید بیابان گفت: «وانصر من نصره» خدایا یار علی را یاری کن و مخالف علی را خار کن؛ دعای ایشان هم مستجاب است، همیشه مستجاب است.
این حرف پیغمبر راجع به قرآن است، فکر نکنید یک کتاب ششصد و شش صفحه در خانههایتان است، معمولی است، صد و چهارده سوره است، چند هزار آیه است، در خانههای شما علم الله است، نور الله است، حکمت الله است، ذکر الله است، شفای الله است و به قول حضرت ابیعبدالله الحسین(ع) محصول صد و سیزده کتاب نازل شدۀ گذشته است.
غیر شیعه ولی باانصاف
این را حتماً شنیدید اگر هم نشنیدید حالا بشنوید، آنهایی که امشب تازه مهمان شما هستند و تا حالا در این جلسات نیامدند آنها بشنوند. غیرشیعه یک عالِم با انصافی دارند که یک کتاب چهار جلدی دارد، این کتاب را در استانبول نوشته ولی خودش اهل بلخ در منطقۀ قندوز است، به نام شیخ سلیمان. کتاب خوبی است، هر کتابی که غیرشیعه نوشته که بد نیست.
یکی از دانشمندان انگلیسی در لندن یک کتاب نوشته به نام «الابطال» این اسم عربیش است، دربارۀ پیغمبر اسلام است، خیلی کتاب خوبی است.
اسلام آوردن انتین دینه
دو جلد کتاب قطور در فرانسه یک دانشمند فرانسوی به نام انتین دینه نوشته، آخر جلد دوم برای اینکه ما را شرمنده کند، نوشته: یا رسول الله! من زندگی تو را و فکر تو را و علم تو را تحقیق کردم و این دو جلد کتاب را نوشتم، به این حقیقت رسیدم که نمونۀ تو در عالم وجود ندارد ـ یک مسیحی این را گفته ـ و به این حقیقت رسیدم نمونۀ کتابت قرآن هم وجود ندارد.
من به این حقیقت هم رسیدم که در کرۀ زمین غریبتر از تو وجود ندارد، به این حقیقت رسیدم که در بین مسلمانها غریبی، فقط در بین ملتهای دیگر غریب نیستی، در امت خودت هم غریبی چون کم به حرف تو گوش میدهند، من برای اینکه در حد خودم و زن و بچهام غربت تو را کم کنم، خودم و زن و بچهام به حقیقت مسلمان میشوم. این شخص زن و بچهاش مسلمان شد با و تا آخر عمرش هم مسلمان ماند.
نبوت پیغمبر، فکر پیغمبر، عقل پیغمبر و قرآن پیغمبر را نمیشود انکار کرد، تمام وجود پیغمبر دانش است، علم است، عقل است، تمام قرآن حکمت است، علم است، ذکر است، این حرف رسول خداست «لا تحصی عجائبه».
علم علی از زبان عالم سنی
شیخ سلیمان نقل میکند، این شخص شیعه نیست که یک جوان درس خواندۀ امروزی شیعه بگوید من قبول ندارم، این را یک مخالف میگوید، یک مخالف مکتب میگوید، با روایات و سلسله سند خودشان میگوید. امیرالمؤمنین(ع) فرمود: قلم و کاغذ بیاورید، یک میلیون بار (کنار این روایت باید بگویم «الله اکبر») ده میلیون بار میگوید: قلم و کاغذ بیاورید، من این هفتتا آیۀ سورۀ حمد را برایتان تفسیر کنم، وقتی تفسیرم را شروع کردم روزی که اعلام کنم کلاس تعطیل است، نوشتهها را بیاوید جابهجا کنید، از اینجا ببرید یک جای دیگر؛ هفتاد شتر سرخ موی جوان باید بیاورید تا نوشتههای تفسیر سورۀ حمد را بار کنید و ببرید. نه هفتادتا قاطر و اسب نه، شتر که از همۀ حیوانات بار سنگینتری را برمیدارد.
خدا در این سورۀ حمد چه ریخته که علی به اندازۀ هفتاد بار شتر از سورۀ حمد در ذهنش معنا هست، این تازه به اندازۀ گنجایش من است.
پیشرفت بشر مرهون انبیاست
کمی اجازه بدهید برویم جلوتر، عیب ندارد، حالا که بناست تعجب کنیم بگذارید بیشتر تعجب کنیم، حالا که بناست گیج شویم به قول لاتهای تهران خب بیشتر گیج بشویم، چه عیبی دارد؟
امام باقر(ع) میفرماید: از زمان آدم تا روز جمعهای که صدای امام دوازدهم شنیده میشود که من آمدم، زمان هم معلوم نیست، تعداد قرن و سال معلوم نیست، از زمان آدم تا ولادت امام زمان اصلاً زمان معلوم نیست؛ از زمان ولادتش تا حالا حدوداً هزار و دویست سال گذشته است. «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها»(بقره، 31) از زمان آدم خدا در را به روی آدم باز کرده، آدم هم وقتی که زندگی را شروع کرد، این در را یواش یواش باز کرد. صد و بیست و چهار هزار پیغمبر هم درِ «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها» را باز کردند.
اگر حالش را دارید به آیات قرآن مراجعه کنید، صریح است و کنایه هم نیست، ریشۀ همۀ علوم را خدا در قرآن به انبیا برگردانده است. ذوب فلزات را خدا در قرآن به داود برگردانده، قویترین رشتۀ طب و شفا دادن و درمان چشم کور را به عیسی برگردانده، درمان جذام را که تا حالا درمان نشده به مسیح برگردانده، سدسازی بین دوتا کوه با ذوب فلز نه با سیمان را به ذوالقرنین برگردانده، ساختن لباس زرهی را برای جنگ به داوود برگردانده است.
پیشرفت عجیب بعد از اسلام
خداوند خیلی مسائل صنعتی را به انبیا برگردانده، اگر انبیا نبودند که ما تا حالا زندگی اولیه را داشتیم، چیزی بلد نبودیم، آنها به ما یاد دادند چطور زندگی کنیم و اکنون دنیا به انبیا پشت کرده است. پیغمبر وقتی آمد در عربستان امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: یک نفر در منطقۀ عرب بلد نبود خط روی کتاب را بخواند، یک نفر بلد نبود با نوک قلم بنویسد؛ چند وقت بعد از پیغمبر کتابخانۀ بغداد یک میلیون کتاب چیده شده بود، نیشابور سه چهار قرن بعد از پیغمبر بیش از یک میلیون کتاب داشت که مغول کل آن را آتش زد.
بعد از پیغمبر مسلمانها مغز جراحی میکردند، در حالیکه قبل از پیغمبر در عربستان مردم دلشان درد میگرفت، کلیهشان درد میگرفت، مغزشان درد میگرفت، چشمشان آب میآورد، شتر را میآوردند داخل خانۀ بیمار و میلۀ آهنی را سرخ میکردند و میگذاشتند روی گردۀ شتر جلزّوولز میسوخت، میگفتند مریضت خوب میشود، این طب عربی بود. حیوان زبان بسته را با میلۀ سرخ شده میسوزاندند که مریض خوب شود. چقدر پیغمبر خدمت کرد به مردم، چقدر قرآن خدمت کرد.
دختر را عرب زنده به گور میکرد. شما برو به کتابخانه سری بزن، من پنجاهتا کتاب را اسم نبرم، یک کتاب اسم میبرم که من مؤلف این کتاب را دیده و مسجدش هم منبر رفته بودم. شش جلد از بانوان دانشمند شیعه، فقط شش جلد شرح حال زنان دانشمندان شیعه را نوشته، آن وقت اینترنت و کامپیوتر نبود که به همه دست پیدا کند، پنجاه سال پیش شش جلد و هر کدام پانصد صفحه نوشته بود. چه کار کرد پیغمبر؟ علم را پیغمبر آورد.
اروپا و تمدن اسلامی
چندتا کتاب را بگیرید بخوانید، «تاریخ و تمدن اسلام» از گوستاو لوبون کتاب یک جلدی است، «تاریخ و تمدن» جرجی زیدان که شش جلد است، «خورشید اسلام در اروپا» سه جلد است، اینها را بگیرید بخوانید. دانشمندان ملت اسلام از دروازههای علوم مختلف وارد شده بودند و دانش را گسترده میکردند. دولتهای اروپا بین صفویه و عثمانی نفاق ایجاد کردند و با جنگ بین این دو دولت، قدرت صفویه و عثمانیه را ضعیف کردند و توانستند این دو دولت را به خاک بنشانند. خود اروپاییها نیز با جنگهای صلیبی بقیۀ دولتهای اسلامی را ضعیف کردند و کتابهای ما را به اروپا منتقل کردند.
آن وقتی که انگلیسها معروف به دزدان دریایی بودند، آن وقتی که ایران و ممالک اسلامی دانشگاه داشت، آنها حمام و توالت نمیدانستند چیست. صبحانه و ناهار و شام میخوردند، بیرون خانه میآمدند همانجا دستشویی میکردند، نمیدانستند توالت چیست. با علم در سر دنیا زدند، علمی که پیغمبر جان کند پخش کرد، آنها با علم نیروی دریایی ساختند، با علم نیروی هوایی ساختند، با علم نیروی زمینی ساختند، با علم موشک ساختند، با علم کرۀ ماه رفتند. اینها همه محصول علم است.
در فرانسه به من گفتند: ما دشمن شما و دین شما نیستیم، ما دشمن پیشرفت علوم شما هستیم. شما ایرانیها انحصارشکنی میکنید؛ موشک برای ما بوده، انرژی هستهای برای ما بوده، دانش پزشکی به این قدرت برای ما بوده، شما این انحصار را شکستید.
امسال دانشجویان پسر ما کم شدند و کم میشوند، دانشگاهها را تلفیق میکنند، محصل مدارس کم میشود، صندلیهای علم خالی میشود، مغزهای علمی فرار میکنند. قرآن کتاب علم است، پیغمبر مجسمۀ علم است، ائمه علم هستند، «نهجالبلاغه» علم است، «صحیفۀسجادیه» علم است، روایات علم هستند، بچههایتان را تشویق به علم کنید، در خانههایتان حداقل دویست جلد کتاب مایهدار بگذارید.
وجوب یادگیری قرآن
بروم سراغ نگاه امیرالمؤمنین(ع) به قرآن، عجب نگاهی، برایتان بگویم ببینیم ما تا حالا چقدر به سفارش امیرالمؤمنین دربارۀ قرآن مجید عمل کردیم و قیامت وقتی خدا ما را در معرض سؤال قرار دهد، چه جوابی میخواهیم بدهیم؟
این را بعد از منبر از عالمان شهرتان بپرسید، آنها به شما میگویند که امر وقتی بدون قرینه باشد دلالت بر وجوب دارد؛ یعنی یک وقت خدا و پیغمبر و امام امر میکنند ولی قرینه کنار امر نمیگذارند که ما از آن قرینه بفهمیم نظر پیغمبر و خدا مستحب است، امر را آزاد رها میکنند مثل اینجا «تعلموا کتاب الله» این دلیل بر وجوب است، قرآن مجید را یاد بگیرید، یعنی واجب است یاد بگیرید «فانه احسن الحدیث» نیکوترین و زیباترین گفتار در این عالم قرآن است. تا حالا زیباییش را چشیدم.
بلال، آرام جان نبی
از منبریها شنیدید بلال خیلی سیاه بود، قیر بود، خیلی هم بیریخت بود، مخرج «ش» هم نداشت، شین را سین میگفت، در اذان میگفت: «اسهد ان لا اله الا الله» خیلی هم لاغر بود، ترکه بود، افریقایی هم بود؛ اما یک انسان قرآنی عجیبی بود، خوش به حالش که سردوشی بسیار ارزشمندی خدا روی دوشش گذاشت، سردوشی بلال در قرآن است، «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُم»(حجرات، 13). خیلی حرف است.
برادران و خواهرانم میگویند در شعر شعرای عرب است (ثلاثة یذهبن عن وجه الحزن/ الماء و الخضراء و الوجه الحسن) عرب میگوید که سه چیز غم و غصه را از بین میبرد: آب روان، سبزه، چهرۀ زیبا. بلال سیاه، لاغر مردنی، ترکهای، بیریخت و موهای مجعد داشت، اما پیغمبر اسلام هر وقت بدنش خسته میشد و از حادثهها غم و غصهدار میشد، میگفت بلال را صدا کنید، به بلال میگفت: «ارحنی یا بلال» من را از غم و غصه دربیاور، بلال هم مینشست شروع میکرد قرآن خواندن، بلال میدانست پیغمبر غم و غصهاش با شنیدن قرآن برطرف میشود.
امام حسین(ع) میدانست کوه اندوه و غصۀ زینب را سر بازار کوفه با قرآن میتواند بشکند، میدانست که قرآن میخواند. غصهدار شدید در مغازه قرآن را باز کن و با صدای محزون شروع کن بخوان، گریه کن، شاد میشوی.
شفا با قرآن
برادران و خواهران یک کاری کنید وقتی قرآن را باز میکنید و میخوانید، شما نخوانید، بگذارید خدا برایتان قرآن را بخواند، اینقدر حال میکنید، شما فقط روی صفحه را نگاه کنید و بگذارید خود نازل کننده برایتان بخواند، بگذارید او بخواند: «إِنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُون»(فصلت، 30)، «إِنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ»(احقاف، 13).
وقتی شما میخواهید با خدا حرف بزنید، وضو بگیرید و رو به قبله بایستید، نماز بخوانید «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم» اینقدر لذت دارد، «الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ مالِكِ يَوْمِ الدِّين»(فاتحه، 3 و 4) با خدا حرف بزنید.
«تعلموا کتاب الله فانه احسن الحدیث» نیکوترین سخن است، «و تفقهوا فیه» قرآن را بفهمید، «فانه ربیع القلوب» بهار دلهاست، «و استشفوا بنوره فانه شفاء لما فی الصدور» بیماریهای قلب را درمان میکند. یک مدتی قرآن بخوانید دیگر حسود نیستید، دیگر حریص نیستید، دیگر بخیل نیستید، دل صاف میشود. «و احسنوا تلاوته» دل به قرآن بدهید، «فانه احسن القصص» نیکوترین داستان است.
سوگواره
از حوادث بعد از کربلا برایتان چه بخوانم؟ کدامش را بگویم؟ آسانترینش را بگویم؟ آسانترین ندارد، هر کدامش از دیگری سختتر است.
سلام بر آن آقایی که دهاتیهای بیاباننشین برای دفنش آمدند، دهاتیها هم مانده بودند که این بدنها کدامشان برای کیست، اکبر کدام است؟ قاسم کدام است؟ حبیب کدام است؟ زهیر کدام است؟ مات زده مانده بودند که دیدند آرام یک شترسوار میآید، ترسیدند مأمور دشمن باشد، فرار کردند، از روی شتر آرام صدا زد فرار نکنید، من این بدنها را تکتک میشناسم. پیاده شد خودش را معرفی کرد و همه را دفن کرد؛ اصحاب را یک جا دفن کرد، اهلبیت را یک جا زیر پای ابیعبدالله(ع)، عمو را کنار نهر علقمه دفن کرد.
نوبت به دفن بدن ابیعبدالله(ع) که رسید دید نمیتواند بدن را از روی زمین بلند کند، هر جای بدن را بگیرد جای دیگر روی زمین میماند، گفت از داخل خیمههای نیم سوختۀ ما یک پاره بوریا بیاورید، قدیمها میخواندند: (مگر به کربلا کفن به غیر بوریا نبود...) زینالعابدین(ع) حصیر را برای کفن نمیخواست، شهید که کفن ندارد. زینالعابدین(ع) دید این بدن را نمیشود بلند کرد، حصیر را آوردند آرام آرام زیر بدن کشید، بدن را آورد، اول خودش وارد قبر شد و با دوتا دست مبارکش حصیر را بلند کرد، آرام بدن را داخل قبر گذاشت، حالا باید صورت بابا را رو به قبله بگذارد اما سر بابا را بریده بودند، رگهای بریده را روی خاک گذاشت.
«ابتا! امّا الدنیا، فبعدک مظلمه؛ فامّا الاخرة، فبنور وجهک مشرقه» در آن تاریکی شب بنیاسد هر چه ایستادند، دیدند امام بالا نمیآید، جلو رفتند دیدند خم شده و صورت روی گلوی بریده گذاشته، کاری که عمهاش روز یازدهم کرد. زیر بغل زینالعابدین(ع) را گرفتند، از قبر بیرون آوردند، خودش لحد چید، خاک ریخت روی خاک قبر و نوشت «یا اهل العالم! هذا قبر حسین علی بن ابیطالب الذی قتلوها عطشانا» این قبر حسین پسر علی است که با لب تشنه سر از بدنش جدا کردند.
خوی/ بقعۀ شیخ نوایی/ دهۀ دوم محرم 97/ جلسۀ دوم