لطفا منتظر باشید

روز اول، دوشنبه (9-7-1397)

(تهران حسینیه هدایت)
محرم1440 ه.ق - مهر1397 ه.ش
10.64 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیا و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».

 

اثرِ عشق پروردگار به بندگان

روایتی در هشت قسمت در سال‌های گذشته -این دهه- مورد بحث بود که بزرگان دین از وجود مبارک رسول خدا(ص) نقل کرده‌اند؛ مخصوصاً یک بخش این روایت را شیخ بهایی توضیح بسیار مهمی داده که از سالکان الی‌الله بوده است. این روایت مقدمهٔ قابل‌دقتی هم به این مضمون دارد: «اذا احب الله تعالی عبدا الهمه ثمان خصال» وقتی خدا عاشق بنده‌ای باشد، هشت خصلت را به او الهام می‌کند.

-شعلهٔ محبت عبد به خداوند

الهام امری قلبی است که برایتان توضیح می‌دهم، اما اوّل مسئلهٔ محبت را بیان کنم که خیلی مهم است؛ آن‌هم محبت از بالا به پایین که محبت خدا به عبد است. محبت عبد به خدا، محبتی از پایین به بالاست؛ یعنی عبد دربارهٔ خودش فکر می‌کند، به نعمت‌ها فکر می‌کند و به قول امام صادق(ع)، شعلهٔ محبت در قلبش نسبت به آن وجود مقدسی روشن می‌شود که این لطف‌ و احسان‌ها را درباره‌اش انجام داده است.

-سپاسگزاری در طبیعت انسان

طبع انسان این است که از هرکسی کار خوب و خیری می‌بیند، قلباً تحت تأثیر قرار می‌گیرد؛ حالا یا سپاسگزاری می‌کند یا نمی‌کند، ولی بالاخره خوبی که می‌بیند، قلبش از خوبیِ طرف اثر می‌گیرد و شاد و خوشحال می‌شود، علاقه پیدا می‌کند که خوبیِ طرف مقابل را تلافی کند و دلش نمی‌خواهد که مفتِ خودش بداند. کاری که برای طرف مقابلش انجام می‌دهد، اسم آن در معارف الهیه «شُکر» گذاشته شده است. یک لیوان آب در تشنگی به او داده است و او هم در مقابل آن لیوان آب خدمتی انجام می‌دهد و مشکلی را از آب‌دهنده حل می‌کند، عرب این را شکر و سپاس می‌گوید. این طبع کارِ خیر و احسان است که قلب را تحت تأثیر قرار می‌دهد.

-غیرقابل‌قیاس بودن محبت مادر به فرزند با محبت فرزند به مادر

بچه مادر را در ماه‌های اوّل نمی‌شناسد، ولی به خاطر ارتباط شدیدی که با احسان مادر دارد و تمام تغذیهٔ خودش را از طریق مادر می‌بیند، به مادر وابسته است؛ با اینکه نمی‌شناسد این مادرش است و در رحم او بوده، اما با حالات، حرکات، گریه و با دنبال کردن او تلافی می‌کند و با رفتارش سپاسگزاری می‌کند؛ اما بین محبت بالا به پایین تا محبت پایین به بالا خیلی فرق است! محبت مادر به فرزند با محبت فرزند به مادر قابل‌مقایسه نیست. محبت مادر در اوج فداکاری است، اما فرزند نه! مادرش را دوست دارد، اما در حدّ مادر در مرز فداکاری برای مادر نیست؛ مگر قرآن و روایات چقدر سفارش اولاد را به مادر کرده‌اند؟ یک درصد؛ اما چقدر سفارش مادر را به اولاد کرده‌اند؟ 99 درصد، چون آن‌قدر که مادر به اولادش محبت دارد، اولاد به مادر خود محبت ندارد.

-بی‌نهایت بودن محبت خدا به بندگان

یک‌وقت انسان به خدا محبت پیدا می‌کند، چون فکر می‌کند خدا لطف‌هایی به او کرده است که این محبت نهایت دارد، یعنی محدود است؛ اما یک‌وقت خدا به انسان محبت پیدا می‌کند و این نهایت ندارد؛ چون محبتی که از خدا ظهور می‌کند، از یک وجود بی‌نهایت است و آنچه از وجود بی‌نهایت ظهور می‌کند، بی‌نهایت است.

 

اهمیت انتخاب راه در جذب محبت پروردگار

-محبت به امام حسین(ع)، راهی مطمئن در جذب محبت خدا

آنچه خیلی مهم است، این است: ما راهی را انتخاب بکنیم که محبت پروردگار را به‌طرف خودمان جهت بدهیم و خودمان را در معرض محبت قرار بدهیم. راه‌های مختلفی هم دارد و خوش‌به‌حال کسی که همهٔ راه‌ها را طی بکند؛ البته این روایتی که امروز تبرکاً عرض می‌کنم، کل راه نیست، بلکه جزئی از راه است و شیعه و غیرشیعه هم نقل کرده‌اند: «أحب الله من أحب حسیناً»، کسی که حضرت حسین(ع) را دوست دارد، خدا او را دوست دارد. این یک راهِ جهت دادن محبت پروردگار به خود است؛ اگر آدم این محبت را به‌طرف خودش جهت بدهد، یک محبت بی‌نهایت است.

-پاداش بی‌نهایت برای تمام خوبی‌های محدود انسان

هیچ‌وقت هم محبت ما نسبت به او، یعنی به پروردگار، محبت بی‌نهایت نمی‌شود، اما پاداشش بی‌نهایت می‌شود. این هم قرارداد پروردگار و و واقعاً احسان اوست؛ مثلاً تمام عبادات ما از نظر کمیت نهایت و حد دارد؛ عمر ما در دنیا حدّ دارد و بی‌نهایت نیست که به تناسب این حدّ داشتن عمر ما، همهٔ خوبی‌های ما حدّ دارد، اما پاداش همهٔ خوبی‌های حدّدار ما بی‌حدّ است. تمام آیاتی که پاداش‌ها را بیان می‌کند، این‌گونه است: «جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا»(سورهٔ مائده، آیهٔ 119)، پاداش بی‌نهایت است، ولی عمل نهایت دارد که این لطف خدا و احسان خداست.

 

دوری از منفوران درگاه الهی، شرط ورود به حوزهٔ محبت خداوند

آنچه از ناحیهٔ او طلوع می‌کند، بی‌نهایت است و آنچه از ناحیهٔ ما برای او انجام می‌گیرد، نهایت دارد. این مقدمهٔ مطلب بود. مقدمهٔ روایت می‌گوید: «اذا أحب الله عبداً» هرگاه خداوند عاشق بنده‌ای بشود؛ حالا من چه‌کار کنم تا خدا عاشق من بشود؟ من باید ببینم خداوند متعال از چه کسانی نفرت دارد، آنها را کنار بگذارم. خدا از چه کسانی نفرت دارد؟ من وقتی آنها را کنار گذاشتم، وارد حوزهٔ محبت خدا می‌شوم. چندتا از آن مواردی که اگر در افراد باشد، مورد نفرت پروردگار می‌شوند، آنها را من از قرآن مجید برایتان بخوانم.

الف) نفرت خداوند از کبر

یک مورد اخلاقی که در ابتدای سورهٔ بقره است و به‌شدت مورد نفرت پروردگار است، کبر است. خود صفت کبر مورد نفرت است، در هر انسانی که باشد، مورد نفرت خداست و تا زمانی که این صفت در شخص باشد، این شخص محبوب خدا نمی‌شود. وقتی انسان محبوب خدا نشود، درهای فیوضات مسلماً بسته است. شک نکنید، مسلماً بسته است! کبر در مقابل چه‌چیزی؟ یک‌وقت من یک‌جا نشسته‌ام، یکی وارد می‌شود، حالا من عمداً جلوی پای او تمام‌قد بلند نمی‌شوم، اما جواب سلام می‌دهم و احترام می‌کنم. این مورد نفرت خدا است؟ نه؛ یعنی این حالت درهای فیوضات را می‌بندد؟ نه؛ یک وقت رد می‌شوم، جا دارد که سلام بکنم، اما نمی‌کنم، آن کِبری که قرآن می‌گوید، این است؟ نه، کبر هست و بد هم است، اما این قفلی نیست که تمام درهای فیوضات الهیه را به روی من ببندد. یک‌وقت من با پدرم از خانه بیرون می‌آیم و جلوتر از پدرم راه می‌روم، آن کِبری که در سورهٔ بقره می‌فرماید، این است؟ نه، این هم کار زشت و بدی است، اما بدی آن در حدّی نیست که من را از چشم رحمت خدا بیندازد.

-محرومیت از فیوضات الهی، پیامد کبر در برابر خداوند

این کبری که درهای فیوضات الهیه را به روی من می‌بندد؛ از یک‌طرف من را از رحمت پروردگار محروم می‌کند، از یک‌طرف خدا را بر من خشمگین می‌کند، از یک‌طرف من را از پیشگاه لطف او می‌راند، چه کبری است؟ کبر در برابر اوامر و نواهی اوست. برادران و خواهران! ما در حدّی نیستیم، اگر در آن حدّ بودیم که عیبی نداشت، ولی از نظر خلقت، عقل، فطرت، بدن و روح در آن حدّ نیستیم که پروردگارمان ما را به کاری -حالا یا بدنی یا مالی یا اخلاقی- دعوت کند، ما در برابر وجود مقدس او بایستیم و بگوییم نه، قبول نمی‌کنیم! در آن حدّ نیستیم که ما را از عملی نهی بکند، باز بایستیم و بگوییم نه، قبول نداریم!

-نابودی و هلاکت، سرانجام ایستادگی در برابر فرامین الهی

اینجا امیرالمؤمنین(ع) در مقابل کسانی که می‌ایستند(در ایران خودمان می‌گوییم آقا مقابل این برنامه نایست)، این جمله را دارند که در اوایل «نهج‌البلاغه» هم نقل شده است: «من اَبدي صفحته للحق هلک» کسی که در مقابل حق بایستد و به‌عبارت ساده‌تر، بگوید یکی من و یکی تو؛ به‌عبارت دیگر، به پروردگار بگوید تو را نرسیده که به من امر و نهی بکنی؛ مثلاً زن به پروردگار بگوید به تو چه ربطی دارد که به من بگویی حجاب بر تو واجب است؟ من از آنهایی نیستم که به این امر تو گوش بدهم، از آنهایی نیستم که من را از بی‌حجابی نهی بکنی و گوش بدهم! یا منِ مرد، از آنهایی نیستم که مرا از ربا نهی بکنی و من راحت بگویم چشم، به نهی تو گوش می‌دهم! یا از آنهایی نیستم که مرا به نماز امر بکنی، من هم سریع صبح بلند شوم و نماز بخوانم! این کبر است، یعنی ایستادن در برابر امر و نهی خدا. این کلام امیرالمؤمنین(ع) است: «من ابدی صفحته للحق هلک» یعنی با همهٔ قد و قامت و با همهٔ وجود نابود است؛ چون من در قد و قواره‌ای نیستم که در برابر پروردگار بایستم و بگویم یکی من، یکی تو؛ تو چه‌کاره هستی که در حق من امر و نهی می‌کنی؟ من نه به امر تو گوش می‌دهم، نه به نهی تو؛ نه به امر تو ارزش قائل هستم، نه به نهی تو.

-حقیقت معنایی کبر

کبر یعنی قرآنت را مقابل من باز نکن و ببند که من هیچ‌چیزی را گوش نمی‌دهم؛ کبر یعنی روی 124هزار پیغمبرت را از من برگردان؛ کبر یعنی روی دوازده امام را از من برگردان و زبانشان را نسبت به من ساکت کن. «وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا»(سورهٔ بقره، آیهٔ 34)، چرا؟ «فَسَجَدُوا»؟ چون تواضع و کوچکی در مقابل حق داشتند و خودشان را در آن حدی ندیدند که در مقابل پروردگار بایستند. «إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَىٰ وَاسْتَكْبَرَ» همه سجده کردند، مگر ابلیس که سرپیچی و استکبار کرد؛ یعنی با تمام قد در مقابل پروردگار ایستاد و به پروردگار گفت تو را نرسیده به من حکم کنی که به آدم سجده کنم! این معنی استکبار است. من نمی‌دانم این شعر درست یا غلط است، ولی فکر می‌کنم که شعر می‌خواهد پلیدی و آلودگی کبر را بگوید.

شیطان هزارمرتبه بهتر ز بی‌نماز××××××او سجده بر آدم و این بر خدا نکرد

-فروتنی و خاکساری، نشانهٔ بندگی

این یک مورد از عامل نفرت است، پروردگار عالم از کبر و متکبر متنفر است. شما امروز صبح از خواب بلند شدید و نماز خواندید، مقابل خدا نایستادید و جبهه‌گیری نکردید؟ این دلیل بر این است که شما دارای روح فروتنی و خاکساری هستید. شما قبل از اینکه اذان بگویند، بدون اینکه قدرت وجوب در پشت سرتان باشد، بلند شدید وضو گرفتید و یازده رکعت نماز خواندید، این دلیل بر این است که فروتنی شما یک فروتنی افزونی بوده است؛ پس شما محبوب خدا هستید، چون خدا فروتنی را دوست دارد. شما خدا را دوست داشتید که امرش را برای نماز صبح اطاعت کردید، نماز خواندید و محبوب خدا شدید. محبت شما نسبت به خدا محدود بود، اما محبت خدا نسبت به شما نامحدود است. نماز شما محدود است، اما پاداش نمازتان نامحدود است. خدا می‌تواند پاداش نامحدود به شما بدهد، ولی چون شما نمی‌توانید عبادت نامحدود تقدیم کنید، عبادت محدود به گردن‌ شما گذاشته و گفته است دو رکعت صبح نماز بخوانید؛ چون می‌داند قدرت بیشتری ندارید.

-خروج از حوزهٔ محبت خداوند، یعنی محرومیت از فیوضات الهی

کسی که نسبت به وجود مقدس او تکبر دارد، فعلاً از حوزهٔ محبت پروردگار خارج است. حالا آیه‌اش را هم ببینید: «إِنَّهُ لَا یحِبُّ الْمُسْتَكْبِرِین»(سورهٔ نحل، آیهٔ 23). یک‌نفر هم نیست که بگوییم خدا ابلیس را دوست ندارد، چون «أَبَىٰ وَاسْتَكْبَرَ»؛ بلکه هر انسانی -مرد یا زن- در برابر پروردگار جبهه‌گیری بکند، بایستد و امر و نهی خدا را رد بکند، خدا او را دوست ندارد. کسی که خدا دوستش ندارد، از فیوضات الهیه محروم است.

-محبت ویژهٔ خداوند بر شیعه در روز قیامت

کسی که از فیوضات الهیه محروم است، شقیّ دنیا و آخرت است و خوش‌به‌حال شما که خدا خیلی از شما دستگیری کرده است. یک‌وقتی من این کتاب باعظمت «وسائل‌الشیعه» را نگاه می‌کردم که مرحوم آیت‌الله‌العظمی بروجردی خیلی به این کتاب عنایت داشتند و زمان حیات خودشان بر روی این کتاب کار کردند، زحمت کشیدند و این کتاب را در بیست جلد چاپ کردند. خیلی کتاب مهمی است! من این روایت را در آنجا دیدم و سند دارد. امام صادق(ع) می‌فرمایند: اگر مؤمنی در هفتاد سال عمرِ تکلیف خود، دو رکعت نماز قبول‌شده در روز قیامت ارائه کند؛ یعنی هفتاد سال نماز خوانده و این هفتادساله مردود است، نمازش عیب دارد و فقط دو رکعتش مورد قبول است، خدا به فرشتگان نمی‌گوید همهٔ نمازها عیب دارد، فقط می‌گوید به اعتبار این دو رکعت نماز، هرچه نماز دارد، مُهر قبولی بزنید؛ حالا شیعه که اهل‌بیت(علیهم‌السلام) می‌گویند عباداتش قبول است. شما ببینید که چگونه در عبادتتان، کارتان، رفتارتان، تواضعتان، عزاداری‌تان، گریه کردنتان و عمرتان مورد محبت پروردگار هستید. در سرمایه‌هایی که دارید، باید چشمتان را باز کنند؛ ائمه(علیهم‌السلام) می‌فرمایند: خوشحالی‌تان بعد از این دنیا معلوم می‌شود، چون اینجا ظرفیت ندارد تا به شما نشان‌ بدهند که چه‌چیزی دارید. این یک مورد نفرت است که شما ندارید.

ب) نفرت خداوند از دل پرکینه نسبت به دوستان او

یک مورد نفرت هم کسی است که دلش محل کینهٔ با دوستان پروردگار است. خدا چه کسانی را دوست دارد؟ بندگان مؤمنش را دوست دارد. بندگان مؤمنش چه کسانی هستند؟ فکر نکنید که فقط انبیا و ائمه(علیهم‌السلام) هستند، آنها رده‌های بالای بندگان مؤمن پروردگارند. همین‌هایی که ایمان به خدا دارند، اهل عبادت و رعایت حلال و حرام هستند، اینها هم بندگان مؤمن پروردگارند و اگر کسی با اینها کینه داشته باشد، خدا او را مورد غضب و نفرت خود قرار می‌دهد و او هم از فیوضات الهیه محروم است؛ اما کسی که دوستان خدا را دوست دارد، خدا او را دوست دارد. می‌خواهم شما را به جملهٔ اوّل روایت برسانم که پیغمبر(ص) می‌فرمایند: هرکسی را که خدا دوست دارد، درِ هشت خیر را به روی او باز می‌کند که بعداً این هشت خیر را برایتان عرض می‌کنم.

 

زینب(س)، همراه همیشگی برادر

خیلی کم اتفاق می‌افتاد که خواهر برادر را نبیند، مشهور هم هست و من هم این مطلب مشهور را قبول دارم؛ حالا اگرچه خودم توفیق دیدنش را در کتاب‌ها نداشته‌ام، ولی از بچگی می‌شنیدم و قبول دارم. می‌گویند: وقتی عبدالله‌بن‌جعفر، برادرزادهٔ امیرالمؤمنین(ع) به خواستگاری آمد. بعضی‌ها هم می‌گویند: عبدالله با این عظمت و جلالت که داماد امیرالمؤمنین(ع)، شوهرخواهر ابی‌عبدالله(ع) و شوهر زینب کبری(س) بود، چرا به کربلا نیامد؟ به‌نظر من، این چرا نادرست نیست؟! عبدالله شخصیت فوق‌العاده‌ای است! حداقل اینهایی که می‌خواهند ایراد بگیرند، دو صفحه کتاب ببینند. امام حسین(ع) به عبدالله جعفر فرمودند: شما با ما همراه نشو، چون هیچ‌کس دیگری از طرف من در مدینه نیست. شما برای نظام دادن کارها و حفظ امور ما اهل‌بیت در مدینه بمان تا اهل‌بیت من از کربلا برگردند. کسی که به دستور امام مانده است، نباید جای چون و چرا برای ما داشته باشد.

ایشان یک جوان آراسته، پسر شهید، مورد محبت امیرالمؤمنین(ع) و برادرزاده‌اش، علی(ع) عموی اوست، به خواستگاری آمد. امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: عبدالله جان! شرایط خواستگاری زینب با خودش، قبول است؟ گفت: عموجان قبول است. یک شرط زینب کبری(س) این بود: بابا به داماد بگو هر سفری که حسین خواست برود، من با او بروم، ولو شوهرم در آن سفر نباشد! عبدالله قبول کرد. بعضی از شوهرها می‌گویند نه، ما اجازه نمی‌دهیم؛ ولی عبدالله گفت قبول است. چرا گفت قبول است؟ چون می‌دید این خانم تحمل فراق ابی‌عبدالله(ع) را ندارد و این را در این خانواده خبر داشت، گفت باشد. تا اینکه روز بیست‌و‌هفتم ماه رجب، روز حرکت به مکه شد که امام حسین(ع) به عبدالله فرمودند شما بمان، زینب کبری(س) با شوهر خداحافظی کرد، او هم خیلی راحت به همسرش اجازه داد که برود، ولی به همسرش گفت: فرزندمان را ببر، چون من اجازه ندارم به کربلا بیایم، حداقل یک قربانی از خانوادهٔ ما با شما باشد.

چه تواضع‌ها و چه فروتنی‌هایی! دو شبانه‌روز است که محبوبش را ندیده است؛ سخنرانی آتشینی را شروع کرده و کوفه دارد به‌هم می‌ریزد. سربازان آمدند و خبر دادند که کوفه در حال شورش است. حالا چه کسی بوده، نمی‌دانم؛ اما گفته است که من می‌توانم دختر علی را ساکت کنم، این دو شبانه‌روز است برادرش را ندیده، سر برادرش را جلوی محمل ببرید که یک‌مرتبه چشمش به برادر افتاد...

به مهمانی چرا در خانهٔ بیگانگان رفتی××××××بریدی از چه با ما روزی آخر آشنا بودی

که بر روی جراحات سرت پاشید خاکستر××××××مگر زخم تو را این‌گونه دارویی دوا بودی.

یک‌مرتبه دید که این دختر سه‌ساله دارد با سر بریده حرف می‌زند و می‌گوید: بابا برگرد! ما بچه‌ها دیگر از تو آب نمی‌خواهیم...

 

تهران/ حسینیهٔ هدایت/ دههٔ سوم محرّم/ پاییز1397ه‍.ش./ سخنرانی اوّل

 

برچسب ها :