لطفا منتظر باشید

روز سوم، چهار شنبه (11-7-1397)

(تهران مسجد رسول اکرم (ص))
محرم1440 ه.ق - مهر1397 ه.ش
10.94 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».

 

از ابتدای شروع زندگی در کرهٔ زمین، این سؤال مطرح بوده که هدف از آفرینش انسان یا به‌عبارت دیگر، فلسفهٔ تبدیل خاک به این موجود زنده به‌نام بشر، چه بوده است؟ 

 

بهترین پاسخ دربارۀ فلسفۀ خلقت انسان

بهترین پاسخ به‌وسیلهٔ وجود مقدسی که آدمی را آفریده، ارائه شده است. بعد از این پاسخ، معنی ندارد که انسان به گدایی درِ خانهٔ این‌وآن و سراغ یک‌مشت افراد شرقی و غربی برود. واقعاً آنها چه‌کاره‌اند که بخواهند هدف خلقت ما را بیان کنند. یک‌مشت حرف هم زده‌اند که تاریخِ حرف‌هایشان به چندهزار سال قبل برمی‌گردد. نزدیک‌ترینِ این حرف‌ها مربوط به سه‌هزار سال قبل از میلاد مسیح است که پنج‌هزار سال پیش می‌شود. من بعضی از نظریات آنها را در کتاب‌ها دیده‌ام. 

 

یک کتاب علمی هست که البته علمیِ زمینی است و ما آن را علمی می‌گوییم؛ اما در مقابل علوم آسمانی، خیلی قابل‌توجه نیست. نمی‌خواهم اسم مؤلفش را بگویم. کتاب مفصّلی است. یک یهودی‌زاده مطالب آن را نظام داده و جزء کتاب‌های مطرح است. پدربزرگ این مؤلف، یهودی بود. پدرش مسلمان شد و در اواخر حکومت قاجار، وارد دستگاه دولتی شد. خود او هم از پایه‌گذاران حکومت رضاخان بود. او این کتاب را نوشته و نظریات دانشمندان دربارهٔ انسان از پنج‌هزار سال پیش را آورده است. اگر شما آن کتاب را بخوانید، به‌قول شما، ته آن چیزی گیر آدم نمی‌آید. بهتر بگویم، یک‌مشت مسائل بافتنی است.

 

عقل و معارف الهیه

وقتی سراغ معارف الهیه می‌رویم و مطالب پروردگار را بررسی می‌کنیم، می‌بینیم کلمه‌به‌کلمه‌اش حق است و عقل را قانع می‌کند؛ یعنی دیگر برای آدم، جای چون‌وچرا و سؤال باقی نمی‌گذارد. 

 

حق در قرآن

حق یعنی صدق؛ یعنی یک حقیقت استوار و درست. حق نوری است که اگر بخواهم آن را قبول نکنم، بعد از آن، هیچ‌چیز غیر از گمراهی گیرم نمی‌آید. این حرف پروردگار است: «فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلَالُ»؛[1] بعد از حق، هیچ‌چیز گیرم نمی‌آید.

 

مشاهده و تدبر در آیۀ 90 سورۀ مبارکۀ نحل

من برایتان یک آیهٔ قرآن می‌خوانم و شما ببینید که ما بعد از این آیه، سراغ چه باید برویم. سراغ هرچه برویم، گمراهی است. آیۀ نود سورهٔ مبارکهٔ نحل است. آیه دو طرف دارد که هر طرف آیه، سه حقیقت بسیار مهم مطرح است که تا روز قیامت هم کهنه نمی‌شود؛ یعنی راهی برای کهنه‌شدن ندارد. شما هر عنوانی را می‌توانید روی این آیه بگذارید. این آیه‌ای عقلی، فطری، دینی، شرعی، اجتماعی و انسانی است. راه ندارد که با واقعیات آیه، چیزی را جابه‌جا کنیم؛ مثلاً بگوییم این شش‌ مسئله را برداریم و به‌جای آن، شش‌ مسئلۀ دیگر بگذاریم. چنین چیزی راه ندارد. اگر ما این شش‌ مسئله را کنار بگذاریم و شش‌ مسئلۀ دیگر را جایگزین کنیم، وارد گمراهی حتمی شده‌ایم. این حق است. نمی‌دانم شما تا حالا به این کیفیتی که برایتان عرض کردم، به معنای حق برخورده‌اید یا نه.

 

عقل، حجت الهی

این هم راهنمایی قرآن مجید است: «فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلَالُ» بعد از حق، غیر از گمراهی چیست؟ این نوع سؤالات خداوند متعال، سؤال از عقل است. بعد از حق، غیر از گمراهی چیست؟ جناب عقل! جواب بده. خدا عقل را قبول دارد. عقل محبوب خداست. عقل باارزش‌ترین نعمت پروردگار مهربان عالَم است. خدا خیلی از مواقع، بله و نه عقل را قبول دارد. خودش عقل را ساخته و داوری عقل را پذیرفته و قبول کرده است. داوری عقل در کلیات، قابل‌قبول است. خیلی جاها به‌قول حکمای الهی، داوری عقل جنبهٔ دو دوتا، چهارتا دارد. حالا شما دو دوتا را بردار و در تمام کرهٔ زمین بگرد؛ دو دوتا، سه‌ یا پنج‌ نمی‌شود. این حق است.

 

نظر اندیشمند یهودی دربارۀ قرآن

این آیهٔ شریفه چقدر زیباست! من زمانی به یک مقالهٔ خارجی برخوردم، البته دنبال چیز دیگری می‌گشتم که در کتابی، این مقاله را دیدم. نویسندۀ مقاله، یک آقای فرانسوی و دانشمند در علوم حقوقی و اجتماعی بود. در مقاله‌اش نوشته بود که من تصمیم گرفته‌ام این قرآن را از اول تا آخر مطالعه کنم. نام قرآن را خیلی شنیده بودم و دلم می‌خواست که ببینم این قرآن چه می‌گوید؛ بنابراین باید از اول تا آخرش را می‌دیدم. آنها هم در مطالعه خسته نمی‌شوند. من نزدیک به بیست کشور خارجی رفته‌ام و با سران مذاهب و خیلی از دانشمندان ملاقات کرده‌ام؛ مِن‌جمله خیلی از پروفسورها و استادهای دانشگاه‌های مهم دنیا در ایتالیا، هلند، انگلستان و فرانسه. باید فکر کنم تا بقیه را یادم بیاید. آنها خیلی اهل دقت هستند.

 

این دانشمند فرانسوی نوشته بود: من از اول سورهٔ «حمد» تا سورهٔ «ناس» را مورد مطالعه‌ قرار دادم. اولین آیهٔ قرآن: «بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمَنِ ٱلرَّحِيمِ» تا آخرین آیه: «مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ».[2] مطالعه‌ام تمام شد و نوبت قضاوتم رسید که دربارهٔ این کتاب داوری کنم. آدم عالِم و دانشمندی بود و آدم مخالف و دشمنی نبود. همهٔ خارجی‌ها با ما دشمن نیستند، بلکه دولت‌هایشان با ما دشمن هستند. نوشته بود: اگر قرآن غیر از آیهٔ نود سورهٔ «نحل»، هیچ‌چیز دیگری نداشت، یعنی در طول 23 سال عمر پیغمبر(ص)، فقط همین یک آیه نازل شده بود و همۀ جامعهٔ اسلامی از مرد و زن، فقط به همین یک آیه عمل می‌کردند، برای اینکه ملت اسلام بر تمام ادیان و تمام ملت‌ها و دولت‌ها پیروز شوند و یک ملت و حکومت بیشتر در دنیا نماند، کافی بود؛ اما به این یک آیه، عمل نمی‌شود.

 

راه پیروزی ملت اسلام بر دنیای کفر

یک طرفِ آیه، سه موضوع است که ملت باید عمل به این سه موضوع را انتخاب کنند؛ یعنی عمل را جدی بگیرند. یک طرفِ دیگر آیه هم سه موضوع است که باید حذف کنند؛ یعنی مسلمانان در این انتخاب و این حذف، ملت پیروز می‌شوند و چراغ تمام دشمنان‌ آنها خاموش می‌شود. فقط یک ملت در کرهٔ زمین می‌مانند که آن هم ملت اسلام است. اما الآن شما ببینید در این یک‌ونیم‌میلیارد جمعیت، از جهت گناه و معصیت و اختلاف و اختلاس و گناهان کبیره، چه خبر است! با این امراض فکری و روحی و باطنی، راه پیروزی بر کفر و نفاق و شرک بسته است.

 

سه دستور عملی پروردگار در سورۀ مبارکۀ نحل

آیه را گوش بدهید: «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَىٰ»؛[3] این سه‌ دستور عملی پروردگار است. 

 

الف) عدالت در نظام تکوین و تشریع

دستور اول: خداوند قاطعانه شما را به رعایت عدالت در تمام امور اقتصادی، اجتماعی و اخلاقی فرمان می‌دهد. عدالت یک امر الهی است. خدا عادل است. دانشمندان الهی می‌گویند این هفت آسمان و زمینی که میلیاردها سال برپاست و هیچ اختلالی در هیچ‌کجای این عالَم دیده نمی‌شود، به‌خاطر عدالت است. «بِالْعَدْلِ قَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْض».[4] خداوند متعال میلیاردها کُرۀ آسمانی را به عدالت تکیه داده که این کرات، میلیاردها سال است سرپا ایستاده‌اند. اگر در مجموعهٔ عالَم، به قانون عدالت کمترین لطمه‌ای زده شود، تمام نظام جهان درهم می‌ریزد.

 

شگفتی‌های طبیعت آفریقای جنوبی

من یک سفر تبلیغی به آفریقای جنوبی رفته بودم. آفریقای جنوبی یکی از زیباترین کشورهای جهان است. ما وقتی می‌گوییم آفریقا، مردم، کویر و بیابان خشک و بی‌آب‌وعلف، کوهستان و دره و جایی پر از حیوانات وحشی به ذهن‌شان می‌آید؛ اما همه جای آفریقا این‌طور نیست. آفریقای جنوبی، کنار دو اقیانوس قرار گرفته است. یکی اقیانوس هند و دیگری اقیانوس اطلس است.

 

خداوند مهربان در ساختن آفریقای جنوبی، قلم زیبایی‌اش را به‌طور کامل به‌کار برده است. مثلاً وقتی شما می‌خواهید در شهرهای آفریقای جنوبی، پیاده راه بروید، دو طرف خیابان درخت‌هایی هست که این درخت‌ها نُه ماه باران ملایم می‌خورد و نه تا ده ماه هم شکوفه می‌کند. شکوفه‌ها به دو رنگ سفید و صورتی هستند. این شکوفه‌ها دقیقاً به‌شکل لباس عروس است. گردن و سینه و دامن دارد! بعدازظهر باد ملایمی می‌وزد و پیاده‌رو از شکوفه فرش می‌شود. 

 

در آفریقای جنوبی، این باران ملایم در نُه ماه سال می‌بارد و لطافت هوا عجیب است. این دو اقیانوس بزرگ جهان، یعنی اطلس و هند در چندهزار کیلومتر چسبیده به‌هم هستند. آب اقیانوس هند گرم است؛ یعنی دستتان را که داخل آب اقیانوس می‌گذارید، آب گرم است. آب هم تیره‌رنگ و لجنی است. آب اقیانوس اطلس سرد است و نمی‌توانی دستت را داخل آب نگه داری. آب آن هم مثل اشک چشم زلال است. چندمیلیارد سال است که این دو اقیانوسِ به‌هم‌چسبیده، با هم قاتی نمی‌شود! باد و طوفان هم که بیاید، آب اینها با هم قاتی نمی‌شود.

 

اعجاز قرآن دربارۀ اقیانوس اطلس و هند

سورهٔ «الرحمن» در مکه نازل شده است. شما اگر بخواهید از فرودگاه امام یا فرودگاه جدّه به آفریقای جنوبی بروید، باید سیزده ساعت روی هوا باشید. سورهٔ الرحمن در شهر مکه نازل شده که یک چشمه یا جوی آب در آن نیست؛ الآن هم نیست. مکه لوله‌کشی آب ندارد. الآن در این دنیای متمدن، در شهر مکه با تانکر برای خانه‌ها آب می‌برند. در مکه سبزی و چمن روییده نمی‌شود، چون خاک ندارد و تماماً رمل است.

 

اقیانوس اطلس و هند چسبیده به‌هم هستند، ولی آب آنها قاتی نمی‌شود. خداوند داستان این دو اقیانوس را در سورهٔ الرحمن نازل کرده است: «مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيَانِ»[5] دو اقیانوس که «يَلْتَقِيَانِ» چسبیده به‌هم هستند. «بَيْنَهُمَا بَرْزَخٌ لَا يَبْغِيَانِ»[6] بین این دو اقیانوس، یک پرده است که آب آنها قاتی نمی‌شود. شما می‌توانید بالای یک بلندی بایستید و نگاه کنید که وقتی یک باد ملایم می‌آید، خط سفیدی بین این دو اقیانوس پدیدار می‌شود که بسیار زیباست!

 

جلوه‌هایی از عدالت تکوینی در نظام آفرینش

از ژوهانسبورگ سوار هواپیما می‌شوی و به یک شهر دیگر می‌روی که با هواپیما یک ساعت راه است. کنار دریا می‌روی. یک نوع ماهی در آن دریا هست که تخم‌گذاری‌اش زیاد است. اگر این ماهی رها باشد، در طول یک سال، آن دریا از ماهی پر می‌شود. تراکم این ماهی این‌قدر بالا می‌رود که ماهی‌ها دیگر جای راه‌رفتن هم ندارند! دولت چه‌کار می‌کند؟ دولت هیچ‌کاری نمی‌کند. دولت نمی‌تواند کاری بکند. مثلاً هر سال، هزارمیلیون ماهی می‌توانند داخل این آب باشند و گنجایش آن، این اندازه است. پروردگار عالَم، به این ماهی‌ها یاد داده که سر سال، از هزارمیلیون ماهی که گنجایش آن دریاست، صدمیلیون ماهی که اضافه می‌آید، این ماهی‌ها بی‌کم‌وزیاد لب ساحل می‌آیند و خودشان را بیرون می‌اندازند! مردم آن شهر سبد و ماشین آماده می‌کنند و بدون زحمت، صدمیلیون ماهی را داخل سبد می‌ریزند و با وانت یا کامیون به بازار ماهی‌فروش‌ها می‌برند و زندگی سال‌ خود را اداره می‌کنند. این عدل و عدالت است، یعنی «وَضْعُ كُلِّ شَي‌ءٍ في مَوْضِعِه»[7] هر چیزی را جای مخصوص خودش قرار دادم. 

 

اگر خدا گیاه کاکتوس را رها می‌کرد، الآن کرهٔ زمین، زیر گیاه کاکتوس بود و تمام موجودات زنده هم نابود می‌شدند؛ ولی عدالت پروردگار اقتضا می‌کند که گیاه به‌اندازه باشد. چه‌کار می‌کند که به‌اندازه باشد؟ باید این را بروید و داخل کتاب‌ها بخوانید.

 

عدالت در عالَم بالا، گیاهان، دریاها، ماهی‌ها، پرندگان هوا و حشرات، حاکم است. قرآن مجید به انسان امر می‌کند: «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ»؛ اگر قدم از عدالت بیرون بگذارید، فقط و فقط به ظلم آلوده می‌شوید. چون هیچ‌چیز دیگری، جایگزین عدالت نیست. این همان دو دوتا، چهارتاست که سه‌ یا پنج‌ نمی‌شود. عدالت حق و معلوم است. این یک حرف خدا در این آیه بود که این دانشمند فرانسوی می‌گوید اگر قرآن غیر از این یک آیه را نداشت، همین یک آیه برای تمام کرهٔ زمین بس بود.

 

ب) احسان و نیکی به مردم

دستور دوم: در ادامه می‌فرماید: «وَالْإِحْسَانِ» من به شما امر می‌کنم که کارتان نسبت به خودتان، زن و بچه‌تان و کل مردم نیکی باشد و اصلاً بدی نسبت به کسی نداشته باشید. تا وقتی ‌کسی با شما وارد جنگ نشده، شما هم وارد جنگ نشوید. حالا یکی با شما وارد جنگ شد، ولی جنگ را شروع نکرده، گفت من صلح می‌خواهم. قرآن می‌گوید صلح را قبول کن. 

 

اخلاق جنگ در اسلام

اگر دشمن جنگ را شروع کرد، قرآن مجید می‌گوید دشمن را نسوزانید؛ هم قرآن و هم روایات می‌گویند که آب را به روی دشمن نبندید. زخمی و اسیر دشمن را نکشید. پناه‌آور را پناه بدهید. دشمن را گرسنه و تشنه نگذارید. جنگ اسلام هم جنگ عدالت، محبت و احسان است.

 

ج) برخورد با خویشاوندان در اسلام

دستور سوم: «وَإِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَىٰ» اصلاً از مشکلات قوم‌وخویش‌هایتان غافل نشوید. نگویید به من ربطی ندارد. خدا از فرهنگ «به من ربطی ندارد» متنفر است! نگویید امور برادرم، شوهرخواهرم، دامادم، عمو و پسرعمویم به من ربطی ندارد. این خلاف خداست. «به من ربطی ندارد» یعنی چه؟ حالا او به تو بدی کرده، ولی تو حق نداری بگویی به من ربطی ندارد. این حرف یعنی چه؟ این حرف را به غریبه هم نباید بگویی. این را به هیچ‌کس نگو. نسبت به همه، احساس مسئولیت، محبت و عاطفه کن. این سه کاری که باید انجام داد.

 

سه نهی پرودگار عالَم در سورۀ مبارکۀ نحل

اما سه کاری که نباید انجام داد: «وَيَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ» شما را از تمام اعمالی که زشت است، نهی می‌کنم؛ «وَالْمُنْكَرِ» شما را از همهٔ گناهان نهی می‌کنم؛ «وَالْبَغْيِ» شما را از هر تجاوزی نهی می‌کنم. این معنی حق است. در یک آیهٔ دیگر می‌فرماید: «فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلَالُ».[8]

 

عبادت خداوند، یکی از اهداف مهم خلقت

به اول سخن برگردم. ما وقتی حرف تاریخ را دربارهٔ انسان می‌بینیم، مشاهده می‌کنیم که این حرف‌ها دربارهٔ اهداف خلقت انسان، یک‌مشت حرف‌های بافتنی است و ته آن چیزی درنمی‌آید. اما وقتی سراغ حرف‌های خالق و سازندۀ خودمان می‌رویم، می‌بینیم که نور و حق است. خدایا، ما را برای چه ساخته‌ای؟ در پاسخ این سؤال، مطالب خیلی عجیبی وجود دارد. ممکن است روزهای دیگر، اشاراتی به آن داشته باشم. به شما عرض کنم که من در این زمینه، آدم کارکشته‌ای هستم و خیلی کتاب مطالعه کرده‌ام و آیات و روایات بسیاری دیده‌ام. اگر بتوانم، هر روز یک اشاره‌ای خواهم داشت.

 

خدایا، برای چه ما را خلق کرده‌ای؟ یک جواب او در قرآن، این است: «إِلَّا لِيَعْبُدُونِ».[9] این «إِلَّا لِيَعْبُدُونِ» خیلی حرف دارد. من تو را خلق کردم، چون عشقم کشیده بود که تو در همۀ موجودات عالَم، هزینهٔ خودم بشوی. احتیاجی هم به تو نداشتم. در تمام هشتادنود سال عمرت، حتی به اندازۀ یک چشم‌بر‌هم‌زدن هم به تو نیاز نداشتم؛ اما عاشق این بودم که تو خرج خودم بشوی. که چه بشود؟ در بین تمام موجودات عالم، در خرج‌شدنت برای من، بهشت ابدی نصیبت شود. خوشم می‌آید که هفتاد‌هشتاد سال در دنیا خرج من بشوی و بعد به صورت ابد در قیامت، کنار خودم در بهشت به سر ببری و «عِنْدَ رَبِّهِمْ»[10] پیش پروردگارت باشی. در این آیه خیلی نکته هست که برای فردا بماند. به‌قول حافظ، «هزار نکتهٔ باریک‌تر ز مو اینجاست». 

 

کلام آخر؛ مقام رضا و تسلیم ابی‌عبدالله(ع)

حالا سراغ عاشق خدا برویم که در گودال قتلگاه و در مناجات عاشقانه‌اش، در جمله‌ای گفت:خدایا! «تَرَكْتُ الْخَلْقَ طُرّاً فِي هَوَاكا»[11] داروندارم را در طَبَق عشق گذاشتم و تقدیم تو کردم! مگر من می‌توانم این جملهٔ امام باقر(ع) را بفهمم. اصلاً نمی‌توانم بفهمم که امام باقر(ع) چه می‌گویند؛ یعنی عقلم نمی‌رسد. آنجا که حضرت می‌فرمایند: حسین عزیز! برای آنچه به خدا پرداختی، ابداً نیت اجر و پاداش نداشتی و فقط با خود خدا معامله کردی. بار این مسئله از نظر معنویت، خیلی سنگین است! کنار بدن علی‌اکبر(ع) آمدی؛ کنار بدن قمربنی‌هاشم(ع) آمدی؛ کنار بدن عون و جعفر آمدی؛ کنار بدن اصحاب آمدی؛ بدن قطعه‌قطعهٔ خودت را میان گودال ارائه کردی؛ اما اصلاً نظر به پاداش نداشتی، بلکه فقط به خود خدا نظر داشتی. من این را نمی‌فهمم! 

 

ما یک بلایی که سرمان می‌آید، البته حق داریم، چون ظرفیت‌ ما همین مقدار است، می‌گوییم خدایا، این بلا را پای ما حساب کن. حالا بچه‌مان مریض یا علیل شده یا از دنیا رفته است؛ این را پای ما حساب کن. در روایات، این به ما حق داده شده که هرکس بچه‌اش از دنیا برود، اجرش را محتسباً پای خدا حساب کند و خدا هم پاداش آن را می‌دهد. اما بچه‌های امام حسین(ع) جلوی چشم ایشان یا از تشنگی مُردند یا با تیر سه‌شعبه در بغل حضرت جان دادند؛ اما حضرت هیچ نظری به مزد نداشتند. قرآن می‌گوید که شهید زنده است: «وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا».[12] حضرت در خرابهٔ شام، حاضر و ناظر بچه‌های خودشان بودند. در مسیر کربلا و شام هم حاضر و ناظر کتک‌خوردن آنها بودند و می‌دیدند که با تازیانه و کعب نی می‌زنند. گرسنگی و تشنگی بچه‌ها را می‌دیدند. حالا هم با سر بریده در خرابه، در آغوش دختر سه‌ساله آمده‌اند. حضرت صدای بچه را می‌شنوند: «يا أبتاهُ مَنْ ذَا الَّذي أَيتمني علي صِغَر سِنّي»[13] پدر جان! چه‌کسی در این خردسالی، من را یتیم کرد؟ «مَنْ ذَا الَّذي خَضَبكَ بِدِمائكَ» چه‌کسی محاسنت را به خون سرت خضاب کرد؟ «مَنْ ذَا الَّذي قَطع وَ رِيدَيْكَ» چه‌کسی گلویت را برید؟!

 



 
[1]. سورۀ یونس، آیۀ 32.
[2]. سورۀ ناس، آیۀ 6.
[3]. سورۀ نحل، آیۀ 90.
[4]. کافی، ج5، ص266.
[5]. سورۀ الرحمن، آیۀ 19.
[6]. سورۀ الحمن، آیۀ 20.
[7]. شرح الاسماء‌الحسنی، ص54.
[8]. سورۀ یونس، آیۀ 32.
[9]. سورۀ ذاریات، آیۀ 56.
[10]. سورۀ آل‌عمران، آیۀ 169.
[11]. سوگ‌نامۀ آل محمد، ص 365.
[12]  سورۀ آل‌عمران، آیۀ 169.
[13]  نفس‌المهموم، ص456.

برچسب ها :