شب هفتم، شنبه (14-7-1397)
(تهران بیت الزهرا (س))عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدبسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهلبیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین.
بیخبری شیعه از علم علی(ع)
امیرالمؤمنین(ع) فراوانترین جملات حکیمانه را دربارۀ زبان دارند، یعنی غیر از روایات ایشان و غیر از آنچه که سید رضی در «نهجالبلاغه» جمع کرده و حدود هشت برابر «نهجالبلاغه» که بهعنوان «مستدرک نهجالبلاغه» جمع آوری شده و چاپ شده است، حدود یازده هزار سخن حکیمانه دارند؛ هر کدام از این یازده هزار یک رشتۀ حکمت است، یک رشتۀ عرفان است، یک رشتۀ علم است، یک رشتۀ اخلاق است.
پانصد سال پیش بخشی از این یازده هزار جمله را یکی از چهرههای برجستۀ کمنظیر شیعه به نام آقا جمال خوانساری شرح کرده و معروف است به «شرح غرر الحکم» که در زمان ما در شش جلد چاپ شده است. اینهایی که من برای شما گفتم غصهآور هم بود، چرا؟ چون در همین مملکت ایران که مملکت شیعه است، امیرالمؤمنین(ع) به این اندازه هم شناخته شده نیست. اغلب مردم نمیدانند که وجود مقدس او یک اقیانوس بیساحل از انواع علوم است.
برای اینکه بدانید علم که خود حضرت میفرماید سیلوار از وجود من سرازیر است، در وجود او چه کیفیتی داشته؟ بدون اینکه چندتا کتاب نوشته شدۀ امروز غرب را اسم ببرم، کتابهایی که در فرانسه نوشته شده، در انگلستان نوشته شده، در آمریکا نوشته شده، در ایتالیا و بعضی کشورهای دیگر که من قسمتی از ترجمههای این کتابها را دارم؛ در این کتابها آخرین نگاه دانشمندان دربارۀ پدید آمدن عالم خلقت است که این جهان چگون به وجود آمده و مادۀ اولیهاش چه بود.
شروع جهان از یک ذرۀ نور
نمیخواهم جلسه را به این بحث علمی طبیعی بکشم، گرچه یکی از زیباترین رشتههای خداشناسی است، فقط یک گوشهاش را برایتان بگویم که این جهان پهناوری که طول و عرض و حجمش برای هیچکس حتی برای یک نفر معلوم نیست. در ابتدای به وجود آمدن جهان به صورت یک ذره بوده، یک دانه بوده، یعنی تک بوده و از سر سوزن هم خیلی کوچکتر بود؛ این مجموعه اصلش و ذات آن مادۀ کوچکتر از سر سوزن نور بود.
اینها نمیگویند چه کسی این مادۀ اولیه را شکافت، هیچکدام نمیگویند. این کتابهایی که من دارم، مجلات علمی که من دارم، مقالات علمی که من دارم ـ اسم هم ببرم حوصله شما نمیکشد، نه بروید بخرید و نه بخوانید ـ نمیگویند چه کسی این اولین ذرۀ کوچکتر از سر سوزن را شکافت، فقط میگویند شکافته شد. این ذره نور بود، شکافته شده و دو قسمت شد، چون شکافت چهارتا شد، بعد هشتتا شد، بعد شانزدهتا شد، بعد سی و دوتا شد، بعد شصت و چهارتا شد و ادامه پیدا کرد.
حالا بروم سراغ اینکه چه کسی این ذره را شکافت. قرآن مجید میگوید ابتدای کار کل این آفرینش «كانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما»(انبیا، 30) یک چیز بستهای بود و هیچ شکلی نداشت، یک مادۀ بسته که رنگ نداشت، شکل نداشت، قیافه نداشت و خیلی عجیب است به هیچ کجا هم تکیه نداشت، به هیچ کجا هم بسته نبود، فقط موجودی «رتقا» بسته بود.
من خودم مطلقاً نمیفهمم و تا حالا هم برایم روشن نشده که این موجود بستۀ کوچکتر از سر سوزن ظرفش چه بوده؟ چون عنصر ظرف میخواهد، باید یک جا باشد، یعنی عنصر یا به قول فلاسفه جوهر یعنی یک مادۀ مادی باید «یکون فی ظرف» این ظرف چه بوده؟ آن وقت که هیچچیز نبوده، «کان الله و لم یکن معه شیء» خدا بود و این مادۀ اولیۀ هستی؛ باید در یک جا قرارش داده باشند، کجا بوده؟ من نمیدانم.
این ذره را که شکافتند، همینطور شکافتن ادامه داشت. دانشمندان غربی میگویند در آن موقع بهصورت گازی درآمد، به نام گاز سدیم که تمام فضا را پر کرد. این شکافتن اول که این ماده کاملاً بسته بود و وقتی هم شکافت ذاتش نور بود، پروردگار میگوید: مادۀ اولیه بسته بود «فَفَتَقْناهُما» من آن را شکافتم. چه عیبی داشت اسم خدا را در این کتابها ببرید؟ چه میشد؟ برای چه از نام وجود مقدس او فرار کردید؟ برای چه نام او را پنهان کردید؟ پنهان کردن حقیقت بدترین گناه نیست؟ بالاترین گناه نیست؟ آلودهترین گناه نیست؟
این مادۀ اولیه نور بود، بسته بود، من آن را شکافتم. برگردیم به هزار و پانصد سال پیش، این موضوع که مادۀ اولیه نور بود را دانشمندان قبل از صدسال پیش نمیدانستند. الان ابزارهای علمی قوی و تلسکوپهای قوی به دست آوردند، نورهایی که از پانصد میلیارد سال قبل حرکت کرده و تازه به زمین رسیده را میگیرند، پانصد میلیارد سال قبل نوری که ثانیهای سیصد هزار کیلومتر حرکت میکند. وسعت جهان را ببینید چه خبر است، کل آن قبلاً یک عنصر کمتر از سر سوزن بود و نور.
به هزار و پانصد سال پیش برگردید، مدام نگویید این دین قدیمی است و به درد نمیخورد، به درد همان عربهای بیابانهای عربستان میخورد. پیغمبر اکرم میفرماید: «اولُ ما خلق الله النور» اولین عنصری که خدا آفریده نور است، همین نور است که شکافته شده و بعد فضای عالم را به صورت گاز سدیم پر کرده، بعد آسمانها و زمین تشکیل شد.
نظر تفسیری استاد انصاریان دربارۀ آیۀ نور
در سورۀ نور میبینید پروردگار میفرماید: «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض»(نور، 35). بعضی از مفسرین میگویند اینجا نور به معنی اسم فاعل است، یعنی «الله منور السماوات و الارض». من حدود صد صفحه در تفسیر خودم که حدود سی و پنج جلد است، تمام هم شده، به این آیه که رسیدم صریحاً گفتم که من این آیه را به این شکل که «الله منور السماوات و الارض» خدا روشن کنندۀ آسمانها و زمین است، قبول ندارم معنی شود.
الان علم میگوید جهان ذاتاً نور است، آیه هم میگوید آسمانها و زمین نور هستند. «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض» این نور هم نور ارادۀ حق است، نور حکمت حق است، نور علم حق است، نور حقیقت است. منور یعنی چه؟ خودش نور است.
گاز سدیم فضا را پر کرد، این گاز سدیم در هم پیچیده به حرکت آمد، بادهای شدیدی شمالی و جنوبی به این گاز وزید. عربی این گاز در قرآن مجید «دخان» است، یعنی دود، گاز.
حرف دانشمندان غربی و نهجالبلاغه
شما همین امشب اگر خدایی نکرده در خانه «نهجالبلاغه» دارید، در همین مملکت علی خیلی غریب است، اگر خدایی نکرده «نهجالبلاغه» دارید، نیم ساعت یا یک ربع هم یا فقط شش هفت دقیقه ترجمۀ خطبۀ اول «نهجالبلاغه» را دربارۀ ساخته شدن آفرینش از قول امیرالمؤمنین(ع) بخوانید و ببینید دانشمندان امروز آمریکا و فرانسه و ایتالیا و انگلستان حرفهایشان اضافهتر از امیرالمؤمنین(ع) است؟ فردا شب بیایید به من بگویید، من این لباسم را تحویل شما میدهم و دیگر هم منبر نمیروم اگر اضافهتر است، اگر در اصول سازمان آفرینش جهان حرفهای دانشمندان امروز از علی اضافهتر دارد.
آدم بخش اول خطبه را که میخواند، خیال میکند خداوند قبل از خلقت آن ذرۀ نوری اول امیرالمؤمنین(ع) را خلق کرده، بعد به او گفته کنار دست من بنشین، من میخواهم عالم را خلق کنم، نگاه کن تمام که شد من دوباره تو را بهصورت روح برمیگردانم و بعد در روزگاری که باید به دنیا بیایی تو را به دنیا میآورم. وقتی به دنیا آمدی، بزرگ شدی، امام شدی، روی منبر مسجد کوفه داستان خلقت را برای مردم بیان کن.
آدم بهتش میبرد پای آن منبر علی(ع) یک مشت آبکش، یک مشت درختکار، یک مشت بیلزن، یک مشت کشاورز، یک مشت بقال، یک مشت عطار نشسته بودند و امیرالمؤمنین(ع) داستان پدید آمدن آفرینش را میگفت. اگر کسی علی را نشناسد و اگر کسی نداند این گفتار برای پانزده قرن قبل است و اگر کسی نداند که علی این حرفها را در مسجد کوفه زده فکر میکند که یک مشت مستمع پای این منبر بودند به نام افلاطون، ارسطو، ارشمیدس، سقراط، کندی، ابونصر فارابی، شیخ الرئیس ابوعلی سینا، فخر رازی، اسماعیل خواجوی، ملاصدرا صدر المتألهین شیرازی، ملا اسماعیل درب کوشکی.
آدم فکر میکند پای این سخنرانی ریاضیدانان بودند، هیئتدانان بودند، فلاسفۀ عالم بودند و عالمتر از همۀ آنان برای اینها که از خلقت هیچچیز خبر نداشتند همۀ پدیدۀ خلقت را بیان کردند. این غربت علی که حتی از این هفت هشت خط اول «نهجالبلاغه»اش این هفتاد میلیون نفر خبر ندارند. یقین هم به شما بگویم از هر ده هزارتا روحانی و طلبه دوتای آنها هم خبر ندارند.
اهلبیت را رها نکنید
چقدر پیغمبر سفارش کرد نگذارید اهلبیت من بعد از من غریب شوند؟ بالاترین غربت غربت علمی است. مردم میگویند علی، اما علی را در تاریکی میگویند، یعنی در تاریکی بیمعرفتی، در تاریکی عدم شناخت؛ چون شناخت ندارند هر بادی بوزد راحت از علی جدا میشوند.
شصت سال پیش در ایران یک پرچمی بلند شد به نام پرچم تودهای، یک مرتبه در تمام شهرهای ایران از دانشگاهی تا کارخانهای تا بازاری تا کوچه و خیابانی چقدر در این مملکت تودهای پیدا شد. هر زمان پرچم یک حزبی بلند میشود یک دفعه چند هزار نفر دورش را میگیرند تا وقتی پرچم خاموش شود یا بخوابد.
مردم اگر علی شناس باشند دنبال هیچ حزبی، دار و دستهای، پرچم مخالفی، مکتبی، لنینی، استالینی، دکارتی، دنبال هیچکدام از اینها نمیروند؛ چون میفهمند اینها در مقابل علی هیچچیز ندارند و علی به تنهایی کل دنیا و آخرت در کف دستش است. این خیلی حماقت است که آدم سرمایهدار عظیم دنیا و آخرت را رها کند و برود به یکی اقتدا کند که صد میلیونش را بجوشانند در دیگ و یک نفرش کنند، خاک کف کفش علی هم نمیشود.
این پنج شش خط خطبۀ اول «نهجالبلاغه»اش است، حالا این یازده هزار کلمۀ قصارش را اگر ببینید چه کار میکنید؟ اگر کل خطبههای ده جلدی که به «نهجالبلاغه» اضافه شده، نامههایش و حکمتهایش یا روایاتش را ببینید چه میگویید؟ شما راهنماییهای او را دربارۀ خانواده، دربارۀ کسب، دربارۀ معاشرت، دربارۀ انسانیت، دربارۀ اخلاق، دربارۀ قیامت، دربارۀ امور دیگر ببینید.
نامۀ حکومتداری به مالک اشتر
شما فقط عهدنامۀ مالک اشتر را دربارۀ حکومتداری ببینید، هنوز هم جهان علم میگوید روش حکومتداری مانند علی در تمام جهان ارائه نشده است. هزار و پانصد سال پیش نه در شرق، نه در غرب، نه در شمال دنیا، نه در جنوب دنیا، یعنی پاکیزهترین و محکمترین و بهترین و برترین روش حکومتداری همینی است که امیرالمؤمنین(ع) به عنوان عهدنامۀ مالک اشتر نخعی نوشته است. روحیۀ عمل کردن به آن هنوز در مردم دنیا پیدا نشده است.
یک جملهاش این است به مالک اشتر مینویسد: سالی که کسب رونق ندارد، سالی که رکود کسبی برای کشاورزان، تاجران، کاسبها و مغازهداران، دلها را زخمی کرده؛ مالک آن سال تمام مخارج دولت را بزن و از مردم مالیات نگیر چون ندارند بدهند، آن مالیات گرفتن حرام است.
اگر باران نیامده، برف نیامده، کشاورزی نچرخیده، محصول نیامده، در بازار مغازهها خرید و فروش نکردند، تاجرها بار نتوانستند بخرند چون نبوده، بار را نتوانستند انتقال به این شهر و آن شهر بدهند؛ چه مالیاتی از مردم میخواهی بگیری؟ ملت را بدبین به دولت نکن، مالک بگذار دولت سرپا بماند، مالک قلب مردم را علیه دولت جریحهدار نکن. کجای دنیا قدرت روحی دارد به همین یک بخش مسائل حکومتی امیرالمؤمنین(ع) عمل کند؟
در همین طرح میگوید: مالک مردم دو دستهاند؛ مردم یا هم کیش تو هستند و مسلمانند ـ این خیلی جملۀ عجیبی است ـ یا هم نوع تو هستند. این خیلی حرف عالی است، مالک! مردم ـ به تعبیر امروزی معنی کنم ـ یا شیعه هستند در حیطۀ حکومت تو یا نه هم نوع تو هستند، انسان هستند، ولی هم کیش تو نیستند. مالک مسیحی هستند، یهودی هستند، زرتشتی هستند، بیدین هستند، هم نوع تو هستند، ولی هم کیش تو نیستند؛ مالک! حقوق تمام ملتی که در سیطرۀ حکومت تو هستند مساوی رعایت کن.
هیچوقت نگو این هم دین من است و امتیاز برایش قائل شوم، این یهودی یا مسیحی یا زرتشتی است و نباید از سهم مملکت چیزی به او برسد. الان اروپا و آمریکا با مسلمانها اینطور معامله میکنند؟ خیلی از کشورها با مسلمانها اینطور معامله میکنند؟ در کدام کشوری مسلمانها در مجلس وکیل دارند؟
یک گوشهای در ایران، بهعنوان هم نوع احترام کردند و یک مسیحی در مجلس هست، یک زرتشتی در مجلس هست، دوتا غیرشیعه در مجلس هستند، کجای دنیا مسئلۀ هم نوعی را رعایت میکنند؟ مگر آمریکا هر روز سیاه پوستها را نمیکشند؟ مگر نئونازیها در آلمان هر روز در خیابانها عربده نمیکشند که غیرنژاد ژرمن باید از این مملکت بیرون برود؟ مگر جاهای دیگر مردم را با خودشان هم نوع میدانند؟
گناهان زبان
اینها همه مقدمه بود، من دیشب وعده داده بودم یک شب دیگر هم راجعبه زبان صحبت کنم به تناسب روایتی که شب جمعه از زینالعابدین(ع) نقل کردم، در این مجموعه مسائل بیش از پنجاه روایت ناب امیرالمؤمنین(ع) دربارۀ زبان دارند، این عضو به این کوچکی که تازه کل عضو هم مطرح نیست، نوکش مطرح است.
حکمای الهی میگویند: «السان جِرمُهُ صغیرٌ» زبان بخش گویاییاش خیلی کوچک است، «صغیر» یعنی خیلی کوچک، «السان جرمه صغیرٌ» زبان آن مادهاش آن وزنش کوچک است. نوک زبان میتواند حرف بزند و اگر این جرم صغیر وارد انحراف شود، یعنی بخواهد به یک ملت دروغ بگوید، بخواهد به مردم کوچه و بازار دروغ بگوید، بخواهد به زن و بچه دروغ بگوید، بخواهد به خودش دروغ بگوید، بخواهد به خدا دروغ بگوید، بخواهد به مردم تهمت بزند، بخواهد یاوه بگوید، بخواهد باطل گویی کند، بخواهد فحش بدهد، بخواهد ناسزا بگوید، بخواهد شایعه پراکنی کند، بخواهد زورگویی کند ـ معطلتان نکنم ـ دانشمندان ما گناهان نوک زبان را بالای بیستتا گناه شمردند.
عضو شهوت که میگویند گرگ خطرناکی است چندتا گناه دارد؟ سهتا، چهارمی برایش پیدا نمیکنید. یک گناه زناست، یک گناه بالاتر از زناست که در غرب شایع است، یک گناه که قرآن میگوید بین زنا و بین آن گناه بالاتر از زناست، دیگر بیشتر از این اصلاً میدان گناه ندارد.
چشم چندتا گناه دارد؟ یک نگاه به نامحرم. گوش چندتا گناه دارد؟ شنیدن همین یاوهها. شکم چندتا گناه دارد؟ خوردن حرام. پا چندتا گناه دارد؟ رفتن در مجالس خلاف شرع. دست چندتا گناه دارد؟ یک امضای ناباب، یک زدن در گوش مظلوم. اما زبان بیستتا گناه برایش شمردند «جِرمه صغیر» وزن کم است «و جُرمه کبیر» اما گناهانش آتش دوزخ است.
عذاب زبان روز قیامت
یک روایت پیغمبر دارند از عجایب روایات پیغمبر است، خود پیغمبر هم نفرمودند، پیغمبر اکرم این مطلب را از قول خدا نقل کرده که پروردگار میفرماید: قیامت خداوند به زبان خطاب میکند ـ این را گوش بدهید خیلی مهم است ـ خداوند قیامت به زبان میگوید به عزتم! یعنی به قدرت غیرقابل شکستم، این معنی عزیز است، و جلالم! یعنی بزرگی و شکوهم، به عزت و جلالم قسم امروز که روز قیامت است تو را به عذابی عذاب کنم که احدی از جهانیان را به چنین عذابی عذاب نکنم؛ زیرا یک کلمه از تو درآمد که خون بیگناهی را ریخت، یا یک کلمه از تو درآمد آبروی بیگناهی را به ناحق ریخت، یا یک کلمه از تو درآمد مال محترمی را به باد داد.
مالیات بیش از حد
این کار زبان است؛ آدم میکشد، زبان خون میریزد، مال به باد میدهد. یکی با یکی دشمنی دارد، خیلی عجیب است، حق این آدم این است که امسال سال هزار و سیصد و نود و هفت، دویست هزار تومان مالیات به حکومت بدهد. مالیات حق است و باید پرداخت و الا کشور نمیچرخد. این شخص حقش است دویست هزار تومان مالیات بدهد.
مأمور مالیات میآید از همسایهاش میپرسد ـ همسایه هم دوست و دشمنی دارد ـ این رفیقت مغازهاش معمولی به نظر میرسد؟ میگوید: بله، این پوشش است، این ششتا انبار دارد و تجارت سنگین دارد. میگوید: من چقدر مالیات برایش بنویسم؟ دو میلیارد خوب است؟ میگوید: بد نیست. حالا تا این بیچاره بیاید ثابت کند که دو میلیارد با دویست هزار تومان تفاوتش از زمین تا آسمان است، اینقدر طول میکشد. این شخص تا ثابت شود که آخرش هم نمیتواند ثابت کند، بالاخره یک روز مأمور مالیات میآید که با او کنار بیاید دو میلیارد را بکند دویست میلیون تومان، میبیند بنر زدند در مغازه که مرحوم شده و او را بهشت زهرا بردند.
حرف نزدن به جای حرف باطل زدن
یک کلمه از دهانت درآمد و مالی را به باد داد، جانی را به باد داد، آبرویی را به باد داد. برادران و خواهرانم! بیرون خانه که دور هم مینشینید و راجعبه قوم و خویشها و افراد و عروسها و دامادهای خانوادهها حرف میزنید، شما را به خدا زبانتان کنترل داشته باشد، به حق سخن بگویید.
اگر حرف درست و حسابی ندارید، حرف نزنید، چه عیبی دارد زن و شوهر بنشینند همدیگر را تماشا کنند و دوتا چای بخورند بعد بروند بخوابند، حالا واجب است بنشینند یک ساعت حرف بزنند، حرف نزنند. امام هشتم میفرماید: سلامت ده جزء است، نه جزء در حرف نزدن است. ما چه نیازی داریم به پرحرفی؟ چه احتیاجی داریم به هم میرسیم ده جور حرف بزنیم؟ پروردگار ما را راهنمایی کرده که به هم میرسیم و حرف میخواهی بزنی «وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْر»(عصر، 3) همدیگر را سفارش کنید به استقامت، همدیگر را سفارش کنید به حق، به دین، به عمل صالح. چه نیازی دارد پرحرفی و حرفهای زشت و حرفهای باطل و حرفهای لغو و حرفهای بیهوده، هیچ نیازی ما نداریم.
زبانِ قاتل
این جمله را حفظ کنید خوب است «السان جِرمُهُ صغیر و جُرمُهُ کبیر» دو کلمه است. یک قطعه دارد زیارت حضرت رضا(ع) این هم زبان داخلش است «صلی الله علیک یا ابی الحسن» برای پایین پای حضرت است «صلی الله علی روحک و بدنک» اینجا شاهد هم نیست «صبرت و انت صادق المصدق» این جملۀ آخر قتل الله است یعنی خدا به لعنت گرفتار کند، قتل الله در اینجا معنی لعنت میدهد «قتل الله من قتلک بالایدی و الالسن» خدا لعنت کند کسانی که با دست و زبان قاتل تو شدند؛ یعنی اینقدر نشستند در گوش مأمون خواندند که او را وادار کردند تو را بکشد و الا اگر این زبان بازها نبودند تو کشته نمیشدی.
حادثۀ کربلا و خیلی حوادث را زبان به وجود آورد. برادران و خواهران مواظب زبان باشید، پیغمبر اکرم میفرماید: قیامت شصت درصد مردم به خاطر زبان اهل جهنم هستند. این روایت را اهل تسنن هم در تفسیر «روح البیان» نقل کردند. زبان خیلی موجود خطرناکی است.
«قتل الله من قتلک بالایدی و الالسن» اگر ما را لال آفریده بود که بدبخت بودیم، حالا که زبان به ما داده کنترل نداریم؛ از هر لالی بدبختتر هستند آنهایی که کنترل ندارند. خوش به حال آنهایی که زبان دارند اما زبانشان به حق پیوند دارد؛ یعنی حرف که میخواهند بزنند میسنجند که این حرف حق است از دهان خارج میکنند، حق نیست جلویش را میگیرند.
زبان را خدا روی پیشانی خلق نکرده، گذاشته در یک جعبه، ده بیستتا هم سرباز قوی جلویش چیده، دوتا لب هم برایش درست کرده که همیشه در این زندان باشد، وقتی که حق است آدم یک آزادی به آن بدهد و حق را بگوید و دوباره برود داخل ساکت باشد، آتش روشن نکند.
فکر میکنم یک شب دیگر هم راجعبه زبان باید صحبت کنم، اگر خدا بخواهد. زبان خیلی عضو خطرناکی است.
سوگواره
ما الان در جلسات ایران بهطور یقین پدر داغ دیده داریم، مادر داغ دیده هم داریم، یعنی در ایران من خودم تقریباً شرق و غرب و شمال و جنوب ایران منبر رفتم، هیچ مجلسی را نداریم که پدر شهید یا مادر شهید نباشد. تا کسی داغ جوان ندیده باشد، بعضی از مصائب کربلا را نمیتواند حس کند. شهید شهید است و با عظمت است، «عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ»(آلعمران، 169) هستند، اما فراقش را که دیگر نمیشود هضم کرد، نبودش را که نمیشود هضم کرد، میشود؟ خیلی سخت است.
داغ اینقدر سخت است که من چند بار در روایات متعدد دیدم که حضرت سکینه(ع) که صحیحش سُکِینه است، غلط مشهور در ایران سکینه است، میگوید: وقتی علی اکبر اجازه گرفت برود و هنوز راه نیافتاده بود، من دیدم پدرم چشمهایش مثل آدم محتضر در حدقه میگردد. خیلی سخت است ولو اینکه ابیعبدالله(ع) بداند دو ساعت دیگر خودش هم شهید میشود، بالاخره داغ میچشد، داغ خیلی سخت است.
در روایات ما آمده است زمانی که علی اکبر اجازه گرفت، تمام زنانی که با حضرت در نسب قوم و خویش بودند، خواهرها و عمهها و همۀ آنهایی که محرم بودند، همه با پای برهنه آمدند دورش حلقه زدند، یعنی راه را به او بستند و همینطور نگاهش میکردند، میگفتند: «ارحم غربتنا» به غریبی ما رحم کن نرو؛ اما او آماده شده بود برود، دیدند نمیگذارند زنها برود، ابیعبدالله(ع) آمد جلو صدا زد رهایش کنید، خانمها کوچه باز کردند و اکبر در حرکت آمد، خواهرها و عمهها و ابیعبدالله(ع) نگاهش میکنند.
علی اکبر رفت یک بار دیگر برگشت، دوباره رفت این بار دیگر نیامد و فقط یک بار صدایش به گوش بابا رسید «ابتا علیک منی السلام» بابا دیگر به انتظار برگشتن من نباش. نوشتند ابیعبدالله(ع) با سرعت به طرف میدان آمد. من این را در کتابهای شیخ مفید دیدم، با اینکه ابیعبدالله(ع) با عجله آمد و باید خیلی زود رسیده باشد، ولی وقتی رسید دید زینب روی بدن افتاده و ناله میزند: وای برادرم وای پسر برادرم!
تهران/ حسینیۀ بیتالزهرا/ دهۀ سوم محرم 97/ جلسۀ هفتم