روز نهم، سه شنبه (17-7-1397)
(تهران مسجد رسول اکرم (ص))عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- داوریهای شیطانی دربارۀ خداوند
- خیر و شر در منظر قرآن
- خداوند منشأ همۀ خیرهای بشر
- منشأ بدیها و گناهان
- خیربودن کار و فعل و عمل خداوند
- وجود خیر محض الهی در پدیدههای آفرینش
- شگفتیهای خاک
- نمونههایی از برهان نظم
- خلقت حیرتانگیز آب
- تابش حکیمانۀ نور خورشید به زمین
- شگفتی خلقت و آفرینش استخوانها
- بهرهمندی انسان از نعمت ذلولبودن حیوانات
- غفلت انسان از شگفتیهای آفرینش
- پروردگار عالم، سرچشمۀ تمام خیر و خوبیها
- معنای عبادت و انواع آن
- عبادات مالی
- عبادات اخلاقی
- عبادات بدنی
- هدف خلقت انسان از دیدگاه قرآن
- فضل و رحمت الهی نسبت به مؤمنان
- دشواری فهم برخی آیات
- احسان دائمی پروردگار
- تشبیه کافران به حیوانات در قرآن
- کلام آخر؛ شخصیت والای شهدای کربلا
- معنویت عظیم قمربنیهاشم(ع)
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
در معارف اسلامی گفته شده که وجود مقدس پروردگار، «کلّ خیر» است و آنچه انجام میدهد و از او صادر میشود و جریان پیدا میکند، بهتناسب خیربودن خودش، خیر است. محال است از وجود مقدسی که کلّ خیر است، ذرهای شر و زیان و ضرر و خسارت صادر شود.
داوریهای شیطانی دربارۀ خداوند
اگر شری را به خدا نسبت میدهند، از جهل است و بهخاطر این است که نسبت به او معرفت ندارند و در قضاوت و داوری دربارهٔ او دچار خطا و اشتباه میشوند. معمولاً نسبتهای ناروا، نسبتهایی شیطانی و ابلیسی است. در سورهٔ مبارکهٔ بقره میخوانیم: «وَأَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ»[1] دشمنان، شیاطین و مجسمههای جهل و نفهمی و نادانی، شما را وادار میکنند مطالبی دربارهٔ پروردگار بگویید که این مطالب، ریشهای جز جهل و نادانی و نفهمی ندارد. وجودی که از جهت عقلی، علمی، طبیعی و دلایل فلسفی و از هر جهت نیز ثابت و ذاتش خیر مطلق است، محال است که از این کلّ خیر، شر صادر شود.
خیر و شر در منظر قرآن
قرآن آیهای دارد که خوب است در زندگیمان همیشه یاد این آیه باشیم تا گرفتار داوری غلط نسبت به پروردگار نشویم.
خداوند منشأ همۀ خیرهای بشر
آیه این است: «مَا أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ»[2] ای انسان، آنچه از خوبی به تو میرسد، از سوی خداست. چون در آن ناحیه، شرّی وجود ندارد که به تو برسد.
منشأ بدیها و گناهان
«وَمَا أَصَابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ» و آنچه از ضرر و زیان به تو میرسد، از ناحیهٔ خود توست. این تو هستی که عجله میکنی، مرتکب اشتباه و بیدینی میشوی، از هوای نفست پیروی میکنی و حرف گمراهان را گوش میدهی و به این دلیل، دچار ضرر میشوی. این ربطی به پروردگار عالم ندارد؛ چون هیچ شر و زیانی را نمیشود به وجود مقدس او نسبت داد.
خیربودن کار و فعل و عمل خداوند
باز میرویم سراغ قرآن مجید و سورهٔ مبارکهٔ آلعمران. نمیدانم که این آیه، چه سالهایی جزء دعاهای بعد از نماز مردم بوده است. من کودک که بودم، وقتی به مسجد محل میرفتم، یکی از دعاهای بعد از نماز، این آیهٔ شریفه بود: «قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ».[3] برای اینکه مردم نسبت به این چهار قسمت آیه، یعنی «تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ» به اشتباه نیفتند و دچار داوری غلط نشوند، آیه را با جملۀ «بِيَدِكَ الْخَيْرُ» ختم کرده است. خیر فقط به دست و ارادهٔ اوست؛ یعنی اشتباه نکنید، چراکه کار و فعل و عمل خدا خیر است.
وجود خیر محض الهی در پدیدههای آفرینش
برای ما روشن نیست که میزان خیر خدا چقدر است. کل عالم آفرینشی که هر روز همهٔ ما یک گوشۀ آن را میبینیم، خیر است. مثلاً خورشید و ماه خیر هستند. اگر بخواهید خیربودن اینها را متوجه شوید، باید کتابهای مختلفی را آدرس بدهم که بخرید، حوصله کنید و بخوانید. مثلاً کتابی است به نام «علم و زندگی» که خیلی کتاب مهم و مفصّلی است. شاید نزدیک به هفتصد صفحه باشد. در این کتاب، بخش اندکی از نعمتهای خدا نوشته شده است. کتاب هم برای مسلمانها نیست و نوشتهٔ خارجیهاست. وقتی انسان در این کتاب، فقط راجع به انرژی و انرژی در عالم مطالعه میکند، میبیند اگر در این انرژی که در عالم قرار داده شده، کمترین اختلالی اتفاق بیفتد، نظام زندگی تمام موجودات بههم میریزد. اصلِ انرژی، خیر است.
شگفتیهای خاک
در این کتاب، دربارۀ خاکی که به نظر ما نمیآید، صحبت شده و حدود یک سانتیمتر خاک را مورد بحث علمی قرار داده است و گفته که این خاک چه سود و منفعتی برای زندگی دارد. مثلاً این لایهٔ خاکی که روی کرهٔ زمین است، اگر ضخیمتر یا نازکتر بود، چه میشد یا اگر آب دریاها بیشتر یا کمتر بود و اگر خشکیها گستردهتر یا محدودتر بودند، چه اتفاقی میافتاد.
نمونههایی از برهان نظم
اگر درختان در حال رشدکردن متوقف نمیشدند و رشدشان را ادامه میدادند؛ مثلاً از حالت نهالبودن مرتب بالا میرفتند و یکجا ایستایی پیدا نمیکردند، فکر کنید که چه شرایطی پیش میآمد! حالا که چنین چیزی اتفاق نیفتاده است؛ اما اگر اتفاق میافتاد، فقط درختهای میوه را حساب کنید که چقدر میشد! اگر درخت گردو از اولی که شروع به رشدکردن میکرد، یکجا نمیایستاد، الآن هر درخت گردو بیستهزار متر بود یا درخت پرتقال و سیب چهلهزار متر رشد کرده بودند و بشر دیگر دسترسی به میوه نداشت.
درختان در حد معیّنی میایستند و هرچه هم کود و آب بدهید و نور و هوا به آنها برسد، بالاتر نمیروند. این توقفی که به نباتات داده، همان خیر است و هرچیز دیگری که در این عالم مشاهده میکنید هم، خیر است.
ما بالاخره مدتی رشد کردیم و اگر این رشدکردن ادامه پیدا میکرد، فکر کنید بعد از پنجاه سال، الآن قد هرکدام از ما پانصد متر بود! حالا اگر میخواستیم یک خانه بسازیم و دو اتاق هم درست کنیم که داخلش برویم و بخوابیم، باید برای بلندی سقف اتاق، 510 متر از شهرداری جواز میگرفتیم تا داخل اتاقها جا شویم و بتوانیم بایستیم و بخوابیم. این خیر است.
خلقت حیرتانگیز آب
وقتی خورشید میتابد و یک مقدار آب اقیانوسها گرم میشود، از این آب بخار بلند میشود. پروردگار در ذات بخار، میل به بالارفتن قرار داده است. اگر بخار همان جا روی آب میماند، اصلاً ابری به وجود نمیآمد و وقتی ابری ایجاد نمیشد، باران و برفی هم نمیبارید؛ آن وقت، چشمه و رودخانه و جوی آب نبود. بدون آب، کشاورزی و کشتوکار هم نبود و کرهٔ زمین هم مثل مریخ و ماه، یک مرکز خاکی و کوهستانیِ خشک بود که یک مورچه هم نمیتوانست روی آن زندگی کند.
آیا این خیر نیست که آفتاب با حرارت معیّنی بتابد؟ آفتاب چند سال است که میتابد؟ چند سال است که به این دریاها و اقیانوسها میتابد؟ این مقداری که بهصورت تخمینی نوشتهاند، هنوز از این عدد جلوتر نرفتهاند. حدود سی سال است که من در کتابها و مقالات علمی، این عدد را میبینم و چیز جدیدی اضافه نکردهاند.
تابش حکیمانۀ نور خورشید به زمین
چهارمیلیارد و پانصدمیلیون سال از عمر زمین و ششمیلیارد سال هم از عمر خورشید گذشته است. چهارمیلیارد و پانصدمیلیون سال است که حرارت مرکزی خورشید بیستمیلیون درجه است؛ ولی خدا تابش خورشید را به روی آب، بهاندازهای قرار داده که چهارمیلیارد سال است این اقیانوسها به غُلغُل و جوشیدن نیفتادهاند! اگر اقیانوسها به جوشیدن افتاده بودند، همۀ آنها بخار شده، بالا رفته و تبدیل به کویر شده بودند. اما پروردگار این حرارت را چطور تنظیم کرده که فقط آب را تبدیل به یک بخار ملایم میکند! تازه بخار که بالا میرود و ابر میشود، دوباره بار این ابر را به دریا برمیگرداند. اگر برنمیگشت، دریاها خالی میشد و الآن دیگر آبی در عالم وجود نداشت. این گردش نعمتها در چرخهٔ عالم هستی و همهچیز در این عالم، خیر است.
شگفتی خلقت و آفرینش استخوانها
استخوانهای ما توپُر، ولی استخوانهای پرندگان توخالی است و سبک آفریده شده تا بتوانند پرواز کنند. اگر استخوانهای این میلیاردها پرنده توپُر بود و نمیتوانستند از زمین بلند شوند، حشرات هوا، حتی یکدانه گندم، عدس، نخود، لوبیا، ارزن، ذرت یا میوه برای خوردن مردم باقی نمیگذاشتند. اینها میتوانند راحت پرواز کرده و هوا را از حشرات اضافی تمیز کنند.
همین توپُربودن استخوان ما که باعث میشود به بالا پرت نشویم و سبکبودن استخوان پرندگان که میتوانند راحت پرواز کنند، خیر است. حالا اگر مرغ و خروس هم بلد بودند که بپرند، شما یکدانه مرغ هم گیرتان نمیآمد تا بخورید. همه میپریدند و میرفتند.
بهرهمندی انسان از نعمت ذلولبودن حیوانات
مسئلۀ خلقت خیلی عجیب است! اگر خداوند حالت رامبودن را به شترِ به این پرقدرتی، گاو، استر و اسب، قاطر، گوسفند یا بز نمیداد، ما حتی یکدانهٔ اینها را نمیتوانستیم نگه داریم. اگر همۀ آنها وحشی بودند، الآن همگی در جنگل بودند. اما یک بچهٔ دهپانزدهساله در دهاتهای دنیا، پنجاهتا گاو را جلوی خودش میاندازد و همهٔ این پنجاه گاو مطیع این بچه هستند.
یک بچهٔ شانزدههفدهساله، یک قطار شتر را در کویر با خودش راه میاندازد و میبرد جایی که ساربان میگوید و آنجا میخواباند. دوسهتا چوپان یک گله گوسفند پنجهزارتایی را با دوسهتا سگ برمیدارند و به صحرا میبرند و هر پنجهزار گوسفند را هم شب برمیگردانند. خدا در قرآن میگوید که همهٔ اینها را «ذلول»، یعنی رام قرار دادم و اگر وحشی قرار داده بودم، حتی یکی از آنها پیش شما نمیماند. پنجهزار گوسفند را که صحرا میبردید، یکی هم برنمیگشت. بیابان را که میدیدند، فرار میکردند.
غفلت انسان از شگفتیهای آفرینش
هیچکس به اینها فکر نمیکند؛ یعنی اغلب مردم، هرچه را تماشا میکنند، با چشم معمولی تماشا میکنند و با چشمی که وابستهٔ به اندیشه و عقل باشد، نگاه نمیکنند. این نظر، همان نظرکردن حیوانات است. حیوانات هم همهچیز را میبینند؛ اما نسبت به دیدنشان، اصلاً بلد نیستند و نمیتوانند که ارزیابی کنند.
پروردگار عالم، سرچشمۀ تمام خیر و خوبیها
تمام عالم خیر است. چرا؟ چون وجود مقدس خود پروردگار کلّ خیر، معدن خیر و «بِيَدِكَ الْخَيْرُ»[4] است. خیر از او صادر میشود و جریان پیدا میکند. آنچه از ناحیهٔ او به ما میرسد، خیر است؛ ولی آنچه شر و ضرر است، مربوط به اشتباهکاریهای خود ماست. ما در ضررها نباید جهت را بهطرف خدا بگیریم و بگوییم چرا؛ چرا اینطوری شد؛ چرا ما را چلاندی و نیشگون گرفتی؛ چرا سر ما بلا آوردی. در آیهٔ شریفه میگوید که به من ربطی ندارد. برای چه تهمت میزنید؟! این مقدمه را که شنیدید، در یک کلمه خلاصه کنم. وجود مقدس او کلّ خیر است. آنچه از این کلّ خیر صادر میشود، خیر است.
معنای عبادت و انواع آن
عبادت یعنی سلسله کارهایی که خداوند دستور داده تا انسان انجام بدهد.
عبادات مالی
بخشی از این دستورات، مالی است؛ مثل انفاق، خمس، زکات، صدقه، کمک به یتیم و قوموخویش فقیر و کمک به مسکین و نیازمند. این عناوین در قرآن و جزء عبادات مالی است.
عبادات اخلاقی
یک سلسله عبادات، اخلاقی است؛ مثل گذشت، مهربانی، محبتکردن، رأفت و نرمخویی. اینها در قرآن است. همچنین حقوق افراد بر یکدیگر، مانند حقوق زن بر شوهر، شوهر بر زن، اولاد بر پدر و مادر، پدر و مادر بر اولاد، مردم بر مردم، امام بر رعیت و رعیت بر امام که انجام آنها نیز عبادت است.
عبادات بدنی
یک سلسله عبادات هم، بدنی است؛ مانند نمازهای یومیه، روزهٔ ماه مبارک رمضان و سایر عبادات.
هدف خلقت انسان از دیدگاه قرآن
خداوند این مجموعۀ عبادات را در قرآن مجید بهعنوان هدف خلقت انسان بیان کرده است. کلّ خیر، معدن خیر و جریاندهندهٔ خیر فرموده که من این خاک مرده را تبدیل به انسان زنده کردم، «لِيَعْبُدُونِ»[5] برای اینکه در گردونهٔ عبادت بیفتد. تمام فرمانهای او نسبت به همهٔ عبادات، خیر است؛ پس کسی که عبدالله و اهل عبادت مالی و بدنی و اخلاقی است، وصل به کلّ خیر میشود.
فضل و رحمت الهی نسبت به مؤمنان
دشواری فهم برخی آیات
حالا حضرتعالی که خدا را عبادت میکنی، چقدر گیرت میآید؟ هیچکس غیر از خود خدا نمیداند. دیروز عنایت فرمودید که در تحلیل آیۀ مورد بحث، گفتم این جملهٔ آخر آیه را نمیفهمم. با اینکه من خیلی روی قرآن کار کردهام. شاید پنجاه سال است که وقتم را هزینهٔ قرآن و روایت کردهام. من روی کلمهبهکلمهٔ قرآن دقت و فکر کردم. به لغت و روایات مراجعه کردم و وقتی که نتیجهٔ کارم را جمعآوری و تنظیم نمودم، شروع به نوشتن کردم که دوازده سال طول کشید. من بیشتر این دوازده سال را هرجا که بودم، از شش صبح تا دهیازده شب، غیر از دوسه ساعت بعدازظهر که دیگر توان نداشتم، کار کردم که نتیجهاش 35 جلد هشتصد صفحهای تفسیر قرآن شده است. با این کار سخت و مداوم، باز هم در تفسیرکردن، بخشی از این آیات را نفهمیدم.
احسان دائمی پروردگار
«وَيَزِيدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ»[6] که دیروز شنیدید، یعنی چه؟ شما میتوانید معنا کنید؟ پروردگار میگوید: قیامت به عبادتکننده «لِيُوَفِّيَهُمْ أُجُورَهُمْ» پاداشهای هر عبادتی را کامل میدهم؛ یعنی پیمانه و کیل پُر که دیگر چیزی از پاداش نمیماند که بخواهم به او بدهم. هیچچیز نمیماند. پشتسرش میگوید «وَيَزِيدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ» بعد از اینکه پاداشهای پر به او دادم، از احسانم به پاداش او اضافه میکنم؛ آن هم نه یک بار و دو بار. طلبههای محترمی که اینجا حاضر هستند، میدانند که فعل مضارع، دلالت بر استمرار دارد. «وَيَزِيدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ»، یعنی در قیامت، دائماً و الیالابد، از احسانم به بندگانم اضافه میکنم. این را شما میتوانید بفهمید؟
به چهچیزی اضافه میکند؟ آن اضافه هم برای ما قابل مصرف است. انبار که نمیکنیم؛ یعنی در بهشت، دوهزار سوله به ما نمیدهد که بگوید پاداشت را کامل به تو دادم و دیگر پر هستی. حالا این اضافهای که از احسانم به تو میدهم، داخل این سولهها انبار کن. پروردگار عنایت میکند که بندهاش در بهشت استفاده کند.
تشبیه کافران به حیوانات در قرآن
حالا هرکس که بندهٔ خدا نیست، یعنی نه اهل عبادت مالی است، نه اهل عبادت بدنی و نه اهل عبادت اخلاقی، چه موجودی است؟ بهتر است از خود قرآن بگویم که چه موجودی است. قرآن میفرماید: «أُولَٰئِكَ كَالْأَنْعَامِ»[7] خدا خیلی راحت میگوید که چنین شخصی خر است، گاو است، الاغ و قاطر است! اسمش را آدم نگذار؛ چون این شخص از کاری که خیر محض است، شانه خالی کرده و از یک پاداش کامل و اضافهشدن از احسان من، بهطور ابد فراری شده است. آیا این خر نیست؟ بله، هست. حالا از این خرها در دنیا چقدر است؟ از کلهگندهترین آنها ترامپ بگیر که در آمریکا آبجو میخورد تا کوچکترین آنها، یک دهاتی دوردستی که اهل عبادت و بندگی نیست. عبادت برای آدم چهکار میکند؟ من این شعر را از بچگی حفظ کردم و البته نمیدانم شاعر آن چهکسی است.
از عبادت کی توان الله شد ****** میتوان موسی کلیمالله شد
«از عبادت کی توان الله شد»، یعنی آن شاعر حکیم، منافع عبادت را فهمیده است. بارکالله! میگوید آدم از عبادت، خدا نمیشود؛ یعنی اینقدر ارزش عبادت زیاد است که بالا میرود و بالا میرود، مرتب رشد میکند و ارزش روی ارزش میگذارد، اما خدا نمیشود.
از عبادت کی توان الله شد ****** میتوان موسی کلیمالله شد
یک چوپان بیابان گرد با یک گلیم چوپانی و چند گوسفند که مالکش نبود، کلیمالله شد. او برای شخص دیگری در مدین چوپانی میکرد و مزد میگرفت. یک گوسفند هم برای خودش نبود. یک گلیم چوپانی روی کولش بود و یکدانه هم چوب خشک داشت که با همین چوب و گلیم و با همان چوپانی، بندهٔ واقعی خدا بود و کلیمالله شد؛ نه کاخ داشت، نه گلهٔ گوسفندِ مِلکی و نه طلا و نقرهای. هر کس هم او را نمیشناخت و در بیابان میدید، به او بیمحلی هم میکرد. حالا این هم یک چوپان است دیگر! چه کسی است مگر! یک جوراب هم پایش نبود و اگر ما هم او را میدیدیم، به او سلام نمیکردیم.
کلام آخر؛ شخصیت والای شهدای کربلا
حرف امروزم تمام. امروز متوجه شدید که جنایت این سیهزار نفر در کربلا چقدر سنگین است و چهکسانی را کشتند! آنها بالاترین بندگان خدا را کشتند. پیغمبر(ص) میفرمایند که آقای تمام اولین و آخرینِ عالَم، شهیدان هستند و آقای تمام شهیدان، شهدای کربلا هستند. آقای این 72 نفر هم، حسین من است.
جنایت، کشتنِ تنها نیست. شما باید شخصیت این 72 نفر را نیز لحاظ کنید که چهکسانی کشته شدهاند؛ نه اینکه کدام بدن قطعهقطعه شده است، کدام گلو را تیر زدهاند و کدام دست را از بدن جدا کردهاند. اینها در کربلا با 72 نفر نجنگیدند، بلکه با خدا و قرآن و انبیای الهی جنگیدند. تنها صحبت 72 بدن نبوده است. روی شخصیت این 72 نفر بیشتر فکر کنید.
معنویت عظیم قمربنیهاشم(ع)
این اشعار، اوج معنویت قمربنیهاشم(ع) را نشان میدهد:
چنان ساقی نمود از باده مستش***که داد از فرط مستی، هر دو دستش
در آن مستی که حالی اینچنین داشت***زبان حال با معشوق این داشت
الهی عاشقم، عاشقترم کن***سرم را غرق خون، چون پیکرم کن
اگر دستم ز دستم رفت، غم نیست***سرم را میدهم کهاز دست کم نیست
بزن تیری به چشم نازنینم***که غیر از دوست چیزی را نبینم
[1]. سورۀ بقره، آیۀ 169.
[2]. سورۀ نساء، آیۀ 79.
[3]. سورۀ آلعمران، آیۀ 26.
[4]. سورۀ آلعمران، آیۀ 26.
[5] سورۀ ذاریات، آیۀ 56.
[6]. سورۀ فاطر، آیۀ 30.
[7]. سورۀ اعراف، آیۀ 179.