شب دوم، پنجشنبه (19-7-1397)
(سمنان مهدیه اعظم)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدبسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین.
باور به خدا و قیامت
در اوایل سورۀ مبارکۀ آلعمران نام دو نفر و دو خانواده برده شده، خداوند آن دو نفر و دو خانواده را بهعنوان دارندگان مقام «اصطفی»، یعنی برگزیده بر جهانیان معرفی کرده است. در آیات بعد سخن فقط از یک خانواده است، شرح ارزشهای معنوی آن خانواده؛ یک زن، یک شوهر، یک فرزند و یک معلم، آلعمران است که سوره مبارکه هم به نام آنهاست.
آنچه درباره این بزرگواران خداوند مطرح کرده است ظهور ارزشهای الهی انسانی و اخلاق ملکوتی به خاطر یک اصل و یک ریشه پاک و بسیار پرمنفعت است. این ریشه و این اصل پاک این است که این خانواده با معرفت خدا و قیامت را باور داشتند، باورشان هم باور یقینی بود، یعنی باوری که هیچ حادثۀ مخالفی قدرت ضربه زدن به این باور را نداشت. این بهترین نوع ایمان است، این ایمان و باور داشتن خدا و قیامت است که یک اصل است، یک ریشه است و جای این ریشه در سرزمین پاک قلب است؛ شاخ و برگ این ریشه همین ارزشهایی است که در آیات بعد از آیات «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى آدَمَ وَ نُوحاً»(آلعمران، 33) بیان شده است.
مؤمن ماندن در خوشی و ناخوشی
در سورۀ مبارکۀ حجرات، وقتی مؤمنان واقعی را پروردگار تعریف میکند، آیه را با «انما» شروع میکند. انما در ادبیات عرب از ادات حصر است، یعنی فقط همین است که میگویم و دومی و سومی ندارد، حقیقت همین است و غیر از این نیست، این معنی انما است. آیه مؤمنون واقعی عالم را معرفی میکند، نه مؤمنون زمان پیغمبر اکرم، کل مؤمنون واقعی تاریخ را میگوید «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ»(حجرات، 15) مؤمنین واقعی خدا و پیغمبر را باور دارند.
«ثُمَّ لَمْ يَرْتابُوا» به این باورشان هیچ چیزی نمیتواند زخم بزند؛ خوشیها، مصائب، لذتها، تلخیها، رنجها، سختیها، بالا و پایین شدن زندگی، اصلاً نمیتواند به این باور زخم بزند. در این باور با همان نور باور دارند، حس میکنند که با حفظ این باور هیچ ضرری نمیکنند و با این باور هم دنیایشان به معنای واقعی آباد است؛ نه آباد با آجر و گچ و سیمان و سنگ و آهن و میلگرد، دنیایشان آباد است یعنی از دسترس شیاطین محفوظ است. اگر مثل ابوذر در تشنگی و گرسنگی در بیابان ربذه بمیرند، اصلاً به ایمانشان لطمه نمیخورد، با پروردگار عالم وارد چون و چرا نمیشوند، آنچه که برایشان مهم است این است که خدا را از دست ندهند، قیامت را از دست ندهند.
خیلی آیه عجیبی است این آیه «لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُم»(حدید، 23) از امور مادی آنچه ازدستشان میرود اصلاً تأسف نمیخورند، یعنی از همه قیود امور مادی دل و جانشان آزاد است. «وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُم» اگر دنیا ـ دنیای حلال ـ به ایشان رو بکند، شاد نمیشوند، چون میدانند ارزشی ندارد، میآید و میرود، آخرش هم باید بگذارند و بروند و آن چیزی که برایشان اصل و مهم است، بودن با پروردگار و هزینه کردن وجود و مالشان در راه پروردگار است. این مؤمن واقعی است.
نذر همسر عمران
این خانواده ـ آلعمران ـ در اوج ایمان بودند. ایمان همراه با معرفت، یعنی دانای به خدا بودند، آگاه به خدا بودند، بینای به پروردگار و به قیامت بودند، تمام ارزشهایی که در آیات بیان شده شاخ و برگ همین ایمان است.
دقت بفرمایید من آن ارزشها را دانه دانه برایتان عرض کنم. قابل توجه مادران، قابل توجه معلمان، قابل توجه کسانی که درآمد مالی دارند، این واقعیات در این آیات مطرح است.
همسر عمران حامله شده، خودش و شوهرش در اوج ایمان هستند، در اوج اعتقاد صحیح هستند، اینهایی که من عرض میکنم از جملات آیه استفاده میکنم؛ جملات را که میخوانم قبول میکنید آنچه را که عرض میکنم که اینها در اوج ایمان قرار دارند. او نمیداند بچهای را که حامله شده چیست، بیشتر فکرش به این طرف جهت دارد که این بچه پسر است. در ایام حاملگی با پروردگار عالم یک قرارداد میبندد.
اگر این زن کاملاً معرفت به خدا نداشت و خدا را باور نداشت، یک زن آن هم دو هزار و هجده سال پیش، چنین قراری نمیبست. الان سال دو هزار و هجده است، اگر سال میلادی درست باشد بنا به اعتقاد مسیحیان، مسیح دو هزار و هجده سال پیش به دنیا آمده است. یک خانم در گوشه یک شهر با پروردگار عالم نسبت به بچهای که در رحم دارد یک قرارداد میبندد.
خدا را میشناسد که قرارداد میبندد، خدا را میداند که قراردادش را میپذیرد، پس معلوم میشود هم از ایمان بالایی این زن برخوردار است و هم از معرفت برخوردار است. چه اندیشههای والایی در بعضی از خانمهای تاریخ بوده است. این متن قرارداد البته به زبان عبری بوده، پروردگار عالم در قرآن متن قرارداد را به عربی برگردانده، یعنی عین قرارداد این خانم را با خودش به عربی برگردانده است.
«إِنِّي نَذَرْتُ لَكَ ما فِي بَطْنِي مُحَرَّرا»(آلعمران، 35) اولاً از چه معرفت بالایی برخوردار بوده که از اسامی پروردگار عالم رفته سراغ رب، نه رحمان، نه رحیم، نه الله، نه ودود، سراغ رب رفته است.
دعاهای پیامبران با لفظ «رب»
این کلمه «رب» تکیهگاه دعاهای صد و بیست و چهار هزار پیغمبر بود. من چند تا نمونهاش را از قرآن برایتان بدون ترجمه قرائت کنم.
آدم: «قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِين»(اعراف، 23) این یک دعاست ولی تکیه به رب داده شده.
نوح: «وَ قالَ نُوحٌ رَبِّ لا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْكافِرِينَ دَيَّارا»(نوح، 26) این دعای نوح است، با رب شروع شده، یعنی دعا متکی به نام مبارک رب شده است.
ابراهیم: «رَبِّ اجْعَلْنِي مُقِيمَ الصَّلاةِ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي»(ابراهیم، 40) این دعای ابراهیم است، خدایا من و تمام نسل من را پایبند به نماز قرار بده.
دعای ابراهیم برای نسل نمازگزار
این آیه خیلی مهم است که یک پدری چند هزار سال قبل با همۀ وجود و با توسل به پروردگار دغدغه نماز نسلش را تا قیامت دارد، این مهم است؟ خیلی مهم است. یک پدر نهایتاً بچههایش را میبیند و شش هفت تا نوه و دو تا نبیرهاش، اما شما متن این دعا را در قرآن ببینید که ابراهیم نسلش را تا قیامت در ذهنش آورده و به پروردگار عالم التماس میکند ـ دعا یعنی التماس ـ که خدایا! من و ذریه من و نسل من را تا جایی که از من دختر و پسر به وجود میآید، پایبند نماز قرار بده.
ما از این آیه باید بفهمیم نماز از چه جایگاه با عظمتی به نفع مردم نه به سود خدا، برخوردار است. کل مردم عالم هم از زمان آدم تا قیامت نماز نمیخواندند، چه ضرری برای خدا داشت؟ امیرالمؤمنین(ع) در نهجالبلاغه میفرمایند: «لأنه لا تضره معصیة من عصاه» از گناه گنهکاران عالم هیچ ضرری به خدا نمیرسد، همه گناه بکنند. «و لا تنفعه طاعة من أطاعه» از عبادت کل عبادتکنندگان عالم هم یک ذره سود به خدا نمیرسد.
عبادت معدن منفعت دنیا و آخرت است ولی سودش برای خود عبادتکننده است. ترک عبادت شر است، ضرر است، ولی برای شخصی است که عبادت را ترک کرده، حالا سود عبادات و ضرر ترک عبادات خودش در قرآن مجید و روایات یک پرونده عجیبی است. اگر خدا به من لطف کند به آیات دیگری که یادداشت کردم درباره ویژگیهای مؤمن که یکیش نماز است برسم، یک نکات مهمی را در این دو مسئله برایتان عرض میکنم.
دعاهای پیامبران با لفظ «رب»
ابراهیم برای اینکه خودش و نسلش پایبند به نماز باشند متوسل به ربوبیت پروردگار شد؛ نه الوهیت، نه خالقیت، نه رزاقیت. معنی رب را خواهم گفت.
موسی: «رَبِّ إِنِّي لِما أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِير»(قصص، 24) کلیم الله دعا میکند ولی با توسل به ربوبیت خدا.
یوسف: «رَبِّ قَدْ آتَيْتَنِي مِنَ الْمُلْكِ وَ عَلَّمْتَنِي مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحادِيثِ فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَنْتَ وَلِيِّي فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَة»(یوسف، 101)
عیسی: «اللَّهُمَّ رَبَّنا أَنْزِلْ عَلَيْنا مائِدَةً مِنَ السَّماءِ تَكُونُ لَنا عِيداً لِأَوَّلِنا وَ آخِرِنا»(مائده، 114) ببینید همه انبیا به ربوبیت متوسل هستند.
زکریا: «رَبِّ هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَة»(آلعمران، 38)، «يَرِثُنِي وَ يَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ وَ اجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيًّا»(مریم، 6).
مؤمنین واقعی در دعاهایی که در قرآن از آنان نقل شده است یکی از دعاهایشان این است: «وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً»(بقره، 201).
معنای رب
رب یعنی چه؟ رب که معنی آن معلوم است، توجه این صد و بیست و چهار هزار پیغمبر، توجه مردم مؤمن واقعی، توجه این خانمی که همسر عمران است و حامله به یک فرزند شده به مسئله مفهوم رب خیلی مهم است، کارگشا توجه به این مفهوم است. رب یعنی اینها به این حقیقت آگاه بودند که مالک واقعی دنیا و آخرت تمام موجودات هستی و انسان یک نفر است، این مالک عاشق مملوکش است، این خیلی توجه مهمی است. مالک یک نفر است، بقیه چه کاره هستند؟ مملوک، یعنی بقیۀ موجودات و همۀ انسانها در جنب مالکیت خدا هیچکاره هستند.
اگر مردم میگویند: ملک من، خانه من، لباس من، علم من، محراب و منبر من، مرجعیت من، تمامش مجازی و اعتباری است، یعنی همه در معرض از بین رفتن است. یک روزی آن شخص مرجع است، صورتش را گذاشتند روی خاک دیگر مرجع نیست و قابل تقلید هم نیست. یک روزی منبری است، صورتش را میگذارند روی خاک و صدایش دیگر به هیچکس نمیرسد. یک روزی ثروتمند را میگذارند در قبر و مالک هیچ چیزی نیست، مالک آن چهار پنج متر کفن هم نیست، چون آن هم بعد از چهار پنج ماه نیست. مملوک نیازمند دستش برای رفع نیازش به طرف وجود مقدس تو که مالک همه هستی در دنیا و آخرت هستی، دراز است.
یک حقیقت دیگری که در رب تجلی دارد این است که این مالک توجه تربیتی به مملوکش دارد، مملوک را نساخته و رهایش بکند، او را نساخته که بگوید برو پی کارت، انسان را ساخته و صد و بیست و چهار هزار عاقل، خالص، خردمند، آگاه، برای دستگیری او فرستاده، صد و چهارده کتاب فرستاده، این تجلی ربوبیت پروردگار است که به مملوکش عشق تربیتی دارد.
عاقبت قارون
خدا نکند کسی از زیر چتر مالکیت خدا بهصورت ظاهر بیرون بیاید ـ باطنی که نمیتواند ـ آن وقت قارون میشود. تمام مشکل قارون این بود که از زیر چتر مالکیت الهی خودش را بیرون حساب کرد، وقتی که قوانین پروردگار به او گفت از این ثروت با خدا معامله کن، طبق آیات سوره قصص به بنی اسرائیل گفت: «إِنَّما أُوتِيتُهُ عَلى عِلْمٍ عِنْدِي»(قصص، 78) این ثروت چه ربطی به خدا دارد؟ من خودم عاقل هستم، متفکر هستم، دانش دارم، علم خودم این ثروت را به من داده است. علم خودت به تو داده؟ یک اشاره پروردگار به زمین کرد، خودش و ثروتش را فروریخت. از زیر چتر مالکیت او که نمیشود بیرون رفت. اگر آدم با غرور به خیال خودش برود بیرون، حالت قارون را پیدا میکند، پروردگار هم عذاب خسف را دنبالش میفرستد. این معنی مالک است.
وجه تربیتی مالک
معنی دیگر مالک این است که این مالک توجه تربیتی به مملوکش دارد، اگر مملوک به توجه تربیتی مالک پایبند باشد؛ اگر دهاتی باشد و ایرانی میشود سلمان، اگر بیابانگرد گرسنه ربذهای باشد میشود ابوذر، اگر سیاه چهرۀ حبشی باشد میشود بلال. اگر توجه تربیتی مالک را قبول نکند میشود ابولهب، عموی پیغمبر است اما پروردگار رودربایستی که ندارد، یک سوره ضد او نازل میکند.
با توجه به اینکه خداوند در آیات دیگر میفرماید: اگر من خیری را در شما ببینم عذابی نازل نمیکنم، اگر خیری را در شما ببینم تلنگر به شما نمیزنم، من وقتی که میدانم شما به خیر ـ یعنی به ایمان ـ رو نخواهید کرد، سوره نازل میکنم «تَبَّتْ يَدا أَبِي لَهَبٍ وَ تَب»(مسد، 1) حالا عموی پیغمبر هستی باش، زن عموی پیغمبر هستی باش، شمر هستی قوم و خویش مادر قمر بنیهاشم هستی باش، فرزندان عباس عموی پیغمبر هستید باشید، بنیامیه هستید و در ریشه با جدّ پیغمبر قوم و خویش هستید، «لعن الله بنی امیة قاطبه» اگر تربیت من را قبول نکنید.
من عاشقانه تربیت خودم را به شما ارائه کردم، زوری نیست. من آگاهانه، عالمانه، با محبت، برای اینکه دنیا و آخرت شما را آباد کنم تربیتم را از طریق نبوت انبیا و قرآن مجید و امامت امامان ارائه کردم، قبول نکنی میشوی کافر، یا مشرک، یا فاسق، یا ابوجهل، یا ابولهب، یا شمر، یا نمرود، یا فرعون، یا یزید، یا قارون، حالا من ضرر کردم یا خودت؟
نذر همسر عمران
این خانم با ایمان، این خانم با معرفت، به مالکیت خدا آن هم مالکیت مطلق توجه دارد؛ بهعنوان یک مملوک که خدایا همه چیز من در اختیار توست، خدایا من از خودم هیچ چیزی ندارم، خدایا نه من مالک خودم هستم، نه مالک بچه در رحمم هستم، نه مالک لباسم هستم، نه مالک خوراکم هستم، نه مالک زمین هستم، نه مالک جنس هستم، ای مالک واقعی من، من مملوک هستم. مملوک در همه چیز نیازمند به مالک است و مولای من، من تربیت تو را قبول کردم، همسری مثل عمران به من عنایت کردی و من را بچهدار کردی، براساس قبول تربیت تو، من این قرارداد را با تو میبندم «نَذَرْتُ لَكَ ما فِي بَطْنِي مُحَرَّرا». بچه به دنیا آمد من تمام اختیارات بچه را از خودم سلب میکنم و این بچه را برای تو به تو میبخشم که فقط در راه تو هزینه شود.
این فکر یک مادر دو هزار و هجده سال پیش است، این معرفت یک زن دو هزار و هجده سال پیش است، این آگاهی یک زن دو هزار و هجده سال پیش است، این ایمان یک زن دو هزار و هجده سال پیش است که خود را در سیطره مالکیت و مربی بودن وجود مقدس پروردگار میداند. او آگاه است که پروردگار از طریق مالکیت و ربوبیتش کمال احسان را به او خواهد داشت.
راهحل برونرفت از مشکلات کشور
تمام مشکلات مردم دنیا، تمام مشکلات مردم کشور ما، تمام مشکل دولت ما برای کمبود این اعتقاد به مالکیت مطلق و ربوبیت پروردگار است. چهل سال است این در و آن در میزنند مشکلات حل نمیشود، روز به روز هم اضافهتر میشود در حالی که کلید حل مشکلات خداست نه نوشتههای غربی، نه اقتصاد غربی، نه حرفهای بیهودۀ شرقیها وغربیها، نه تصمیمگیریها در اتاقهای دربسته بدون توجه به انسانیت، انسانها و نیازهای مردم این مملکت. مشکل شما خداست که در زندگیتان جلوه ندارد، اصل کاری را یادتان رفته است. این مالک مطلق نمیتواند حل کند؟ این رب مطلق نمیتواند گره را باز کند؟ او نمیتواند، خودتان میتوانید؟ پس چرا تا حالا باز نکردید؟
این شعر برای حافظ است (سالها دل طلب جام جم از ما میکرد/ آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد/ بیدلی در همه احوال خدا با او بود/ او نمیدیدش و از دور خدایا میکرد). (ای خسته درون تو نهالی است/ کز هستی آن تو را کمالی است/ ای سایهنشین هر درختی/ بنشین به کنار خویش لختی).
فکر کن منشأ این همه مشکلات از کجاست و راه حلش چیست؟ چهل سال است ما نفهمیدیم منشأ کجاست و راه حل آن چیست؟ عقل داریم، علم داریم، وکیل داریم، قانون داریم و هنوز نفهمیدیم منشأ مشکلات و راه حل آن چیست؟ به آیات قرآن مراجعه کنید؛ خلأ توحید، خلأ تربیت الهی و خلأ ایمان به قیامت باعث مشکلات است و تا آن خلأ برطرف نشود گرهها باز نمیشود.
قبول شدن عمل توسط خداوند
چقدر این قرارداد جالب است «انی نَذَرْتُ لَكَ ما فِي بَطْنِي مُحَرَّرا» قرارداد تمام شد؟ نه. دو هزار و هجده سال قبل این خانم یقین دارد یک طرف قرارداد خودش است و طرف دیگر قرارداد حق است؛ اگر وجود مقدس او قرارداد را قبول نکند قرارداد بیارزش است، بیارزش یعنی باید قرارداد را دور بیندازد، لذا در دعای دوم با حال تواضع به پروردگار گفت: «فَتَقَبَّلْ مِنِّي» رب من، مالک من، مربی من، این قرارداد را از من قبول کن که این بچه را برای هزینه شدن برای خودت از من بپذیری. «إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيم» تو هم صدای من را میشنوی و هم به درست بودن و خالص بودن این قرارداد من آگاه هستی، چقدر با معرفت است این خانم، میداند اگر عمل قبول نشود ارزش ندارد.
حدود ششصد سال بعد یک خانم دیگر کنار گودال بود، اولین حرفی که زینب کبری زد حدود یک صفحه کنار بدن ابیعبدالله(ع) حرف زده و سید ابن طاووس مفصل نوشته، سپهر نوشته، دیگران هم نوشتند، یک صفحه حرفهای زینب کبری با بدن و با پیغمبر است. شروع حرف این بود، دو تا دستش را برد زیر بدن و به پروردگار گفت: «ربنا تقبل منا هذا القتیل» خدایا این سر بریده را از خانواده ما بپذیر، یعنی اگر قبول نکنی کل کربلا هیچ میشود.
من چه کار باید بکنم که عملم را قبول بکنند؟ این هم خودش یک پرونده دیگری است. ایمان چه کار میکند، تا فردا شب اگر خدا لطف کند ببینیم نکات دیگر آیات چیست.
سوگواره
چه شب با عظمتی است، چطور شده خدا ما را زنده نگه داشته تا امشب را درک کنیم. روایات ما میگویند شب جمعه کم از شب قدر ندارد، شب عجیبی است.
(اگر کورم خدا را میشناسم/ علی مرتضی را میشناسم/توان با عاشقانش زندگی کرد/ من این دیوانهها را میشناسم/ دلم دیوانه عشق حسین است/ غم و درد و بلا را میشناسم/ ز بس بر سفره فیضش نشستم/ شهید کربلا را میشناسم/ گدایش را به شاهی میرسانم/ من این مشکلگشا را میشناسم/ پریشان گرچه در شهری غریبم/ هزاران آشنا را میشناسم)
با یک حمله، با یک شمشیر، با یک خنجر میشود یک نفر را کشت، نمیدانم چه کینهای داشتند که وقتی زینب کبری آمد کنار گودال، دید از هر نوع اسلحه روی بدن ریخته. این روایت را من در کتابهای خودم درباره کربلا نوشتم، امام باقر(ع) خودش کربلا بود و میفرماید: حتی با سنگ و چوب هم به او حمله کردند، دختر علی نشست و شمشیرها و نیزه شکستهها و سنگ و چوبها را کنار زد؛ زیر بغل بدن قطعه قطعه را گرفت و روی دامن گذاشت. این اعتقاد خود من است، میفهمم چه میگویم، با توجه به اینکه زینب کبری مطلبش را با کاف خطاب گفته، وقتی بدن را روی دامن گذاشت، دید پیغمبر بالای گودال نگاه میکند و صدا زد: «یا رسول الله صلی علیک ملیک السماء، هذا حسینک مرمل بالدماء» جملات زینب کبری را با چه دلی برایتان توضیح بدهم؟ با چه طاقتی؟ «هذا حسینک مرمل بالدماء، مقطع الاعضاء».
سمنان/ مهدیه اعظم/ دهۀ اول صفر 97/ سخنرانی دوم