شب اول سه شنبه (8-8-1397)
(تهران حسینیه بنی الزهرا (مرحوم طریقت))عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدبسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهلبیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین.
از مهمترین مباحث قرآن کریم بحث گناه است؛ در این زمینه آیات فراوان وجود دارد و روایات اهلبیت که روایات دریاواری دارد. علت گناه، آثار گناه در دنیا، عواقب گناه در آخرت و در برزخ همه در مبحث گناه است. من همۀ آیات مربوط به گناه را بیاستثنا در سی جزء قرآن کریم مطالعه کردم و نگاه کردم و در تکتک آیات مربوط به گناه دقت کردم، اما همۀ روایات مربوط به گناه را بهخاطر کثرت و فراوانی آن، همه را تا الان موفق به دیدن نشدم.
احادیث جعلی
به نظر نمیرسد که بشود در یک دهه اصل گناه، علت گناه، آثار گناه در دنیا و آخرت و برزخ را بیان کرد؛ ولی ضروری میدانم که به محضر مبارک همۀ شما برادران و خواهران تذکر بدهم که در این زمینه به آیات قرآن و روایات اهلبیت اعتماد کنید. شما شنیدید که بعضی از روایات ساختگی است، این را ما طلبهها هم میدانیم، از زمان پیغمبر ساختن روایات به وسیله منافقین و دشمنان پایهگذاری شد که پیغمبر اکرم به مردم فرمودند: آنچه از من نقل میکنند با آیات قرآن بسنجید، میزان و معیار سنجش قرآن است؛ اگر موافق با آیات بود بدانید که من گفتم، اگر موافق با آیات نبود بزنید به دیوار و قبول نکنید.
حال باید ببینیم روایات ساختگی در زمان رسول خدا زیاد بوده؟ نه، چون تازه کارخانه روایتسازی شروع شده بود، روایات ساختگی بعد از مرگ پیغمبر زیاد شد، در چه بابی؟ بیشتر در باب فضائل دروغین بنیامیه و بعد هم بنیعباس.
این را یقین بدانید که این حدیثسازان که هدف حدیثسازی آنان تخریب دین خدا بوده، هیچوقت دربارۀ گناه حدیث نمیساختند؛ چون با پولی که از دربار بنیامیه و بنیعباس میگرفتند همخوانی نداشت و با اهداف بنیامیه و بنیعباس هم مطابقت نداشت. آنها با پول دادن به حدیثسازان وارد تخریب دین شدند در حالی که احادیث مربوط به گناه هدفش پاکسازی مردم بود، پاکسازی فکر مردم، روح مردم، اخلاق مردم و عمل مردم بود. هیچوقت حدیثسازان نمیآمدند یک حدیثی را موافق با اهداف قرآن مجید بسازند.
مبحث گناه
آیات قرآن که جای خود دارد، ولی احادیثی هم که در این زمینه برایتان نقل میکنم شما به آن احادیث اعتماد کامل کنید و یقین کنید، به آثار گناه در دنیا و در برزخ، حتی وقت مرگ و قیامت اعتماد کنید.
جلال الدین میگوید: (آب دریا را اگر نتوان کشید...) ما الان همین مسئله را داریم که صدها آیه قرآن را در این زمینه و بیش از چند هزار روایت را در این زمینه در فرصت یک هفته و ده شب و یک ماه رمضان نمیشود بیان کرد و توضیح داد، چون این آیات و روایات حتی کلمه به کلمهاش هم باید توضیح داده شود، چینش آیات و روایات، کلماتی که استخدام شده و به کار گرفته شده است.
من اولین بارم است بعد از پنجاه سال منبر این بحث را به این گستردگی مطرح میکنم؛ اصل گناه، علت گناه، آثار دنیایی گناه، آثار گناه وقت مرگ، آثار گناه در برزخ و آثار گناه در قیامت.
سورۀ حمد
قرآن مجید را ببینید، اولین سورۀ قرآن مجید سورۀ حمد است، دو تا تودهنی به دو طایفه مجرم و اهل گناه زده است. خواندن سورۀ حمد در تمام نمازها بر ما واجب است، ولی یک سوره بعد از حمد که سورۀ خاصی باشد واجب نیست، شما هر سورهای را برای بعد از حمد انتخاب کنید عیبی ندارد؛ رکعت اول «انا انزلنا» بخوانید، رکعت دوم «انا اعطیناک الکوثر» بخوانید، سوره شمس را بخوانید، سوره قمر و قیامت را بخوانید، شما را آزاد گذاشتند؛ ولی اگر حمد ـ فاتحه الکتاب ـ خوانده نشود نماز شکل نمیگیرد.
این روایت از رسول خدا نقل شده است: «لا صلاة الا بفاتحة الکتاب» نماز جز با خواندن حمد و فاتحة الکتاب نماز نمیشود. آدم همۀ نماز را بخواند و عمداً حمد را نخواند، دیگر آن نماز نماز نیست، باید دوباره بخواند.
شبانهروز ده بار به اهل ایمان؛ دیگران که از نماز فراری هستند یا کافر هستند، یا مشرک هستند، یا منافق هستند، یا فاسق هستند، یا مجرم هستند، شامل حال آنها که نمیشود، خطاب پروردگار است که در شبانهروز ده بار بهصورت واجب حمد را بخوان. روی حرف خدا با مردم مؤمن است، یعنی آنهایی که قبولش دارند، قیامتش را قبول دارند، انبیائش را قبول دارند، کتابهایش را قبول دارند و ائمه را بعد از بعثت پیغمبر قبول دارند، یعنی شما، در این دوره خطاب به شماست، دورههای قبل هم تا زمان پیغمبر خطاب به اهل ایمان بوده وجوب نماز و این که شبانهروز ده بار سوره حمد را بخوانید.
دلیل امر و نهی خداوند
اگر در یک رکعت حمد را نخوانید نمازتان نماز نیست، برای چه ده بار؟ به ما واجب شده، واجبی که از حکمت خدا، رحمت خدا و لطف خدا سرچشمه گرفته است. خدا به ما نفرموده به زور به شما میگویم باید نماز بخوانید، زورگویی کار ستمگران است، کار ظالمان است؛ پروردگار عالم عدل بینهایت است، رحمت بینهایت است، کرم بینهایت است، اگر به ما امر میکند به عبادت فقط برای این است که جادۀ رسیدن به مغفرت و لطف و رضوان و بهشت را به روی ما باز بکند.
اسم این را که نمیگذارند زورگویی، این را میگویند امر پیچیده به محبت، به عشق، به حکمت، به مصلحتخواهی، به علم؛ لذا انبیای خدا و ائمۀ طاهرین و بعد از این دو طایفه اولیای الهی عاشق اوامر پروردگار بودند، چون میدانستند اوامر و نواهی خدا معدن است که ما با عمل کردن درِ این معدن را باید باز کنیم و از این معدن بهشت استخراج میشود، دفع دوزخ استخراج میشود.
این حقیقت عبادت است، من این روایت را هم از رسول خدا دیدم و هم از امیرالمؤمنین(ع) «فان الجنة محفوفة بالمکاره» بهشت پیچیده به عبادات است. شما وقتی عبادت بکنید در حقیقت معدن را میشکافی، از این معدن رحمت خدا تجلی میکند، غفران خدا تجلی میکند، لطف خدا تجلی میکند، رضایت خدا و بهشت پروردگار طلوع میکند. این عاقلانه نیست که آدم به اوامر پروردگار محل نگذارد و به اوامر پروردگار ارزش ندهد، این کمال بیانصافی است.
دستور امیرالمؤمنین(ع) به پدر علامه مجلسی
یک داستان کوتاهی برایتان بگویم. پدر مرحوم مجلسی شخصیت علمی او و عرفانی او با پسرش ملا محمد باقر تفاوت داشته، یعنی او از نظر روحی و علمی مایهدارتر از پسرش بوده است. بیشتر کتابهایش عربی است من نمیتوانم به شما آدرس بدهم بخرید و بخوانید.
ایشان یک کتاب دارد به نام «روضة المتقین» باغ پرهیزگاران، نزدیک بیست جلد قطور است که شرح روایات «من لا یحضره الفقیه» شیخ صدوق است. بسیار کتاب عالمانهای است، ایشان نجف بود این را به خط خودش در حاشیه همین کتاب «روضة المتقین» نوشته است؛ پس هم خطی این کتاب هست و هم خط خود مرحوم ملا محمد تقی است.
ایشان میگوید: من نجف تمام درسهایی که خوانده بودم کامل شده بود؛ یعنی من در ادبیات، در فقه، در اصول، در تفسیر، در بدیع و بیان و این چند رشته علوم اسلامی را کامل کرده بودم و متخصص شده بودم، به اصطلاح یک ملای باسواد جامع الاطراف شده بودم. من عجیب دلم وابسته به نجف بود، یعنی اصلاً میلی در خودم نمیدیدم این شهری که پنج شش ماه شرجی و هوای گرم و دارای گرد و غبار سخت و زندگی در آنجا خیلی طاقتفرساست را رها بکنم و به اصفهان که شهر زاینده رود و شهر باغها و شهر گلها و شهر طراوت و شهر انواع میوههاست بروم.
من اصفهانی بودم و آمدم نجف، شهر نجف و خانههای نجف کجا و اصفهان کجا؟ یعنی دلبریده بودم و فقط به نجف دلبسته بودم، آن هم به خاطر امیرالمؤمنین(ع) وگرنه من به شهر کاری نداشتم. من یک درس میرفتم و یک خانه کاهگلی زندگی میکردم و حرم میرفتم. تمام وابستگی من به امیرالمؤمنین(ع) بود. این وابستگیها چقدر عالی است که قلب آدم پرنده این طرف و آن طرف بپر نباشد؛ یک روز اینجا، یک روز آنجا، یک روز پیش این زن، یک روز پیش آن مرد، یک روز پیش این دختر، یک روز پیش دیگران، قلبم یک پارچه وابسته به این بود که تا آخر عمرم کنار امیرالمؤمنین(ع) بمانم و اصلاً برایم پیش نمیآمد که هوس کنم به اصفهان برگردم.
یک شب این را با خط خودش عرض کردم نوشته است، اینها هم واقعاً آدمهای محرمی بودند، یعنی در حد خودشان راه داشتند به حریم ولایت اهلبیت. ایشان مینویسد: یک شب امیرالمؤمنین(ع) را خواب دیدم، فرمود ملا محمد تقی رضایت ندارم اینجا بمانی، مردم اصفهان به شدت در دینداری، دینشناختن و در استقامت در دین نیازمند به تو هستند، همین فردا برگرد.
من از خواب بیدار شدم و واقعاً به این خواب محل نگذاشتم، پیش خودم فکر کردم که فکر نکنم این خواب اصالت داشته باشد، یک کسی در عالم خواب به شکل امیرالمؤمنین(ع) برای من جلوه کرده و به من میگوید برو بیرون، من اینجا ملا شدم و به اندازۀ یک مرجع اعلم درس خواندم، شاگرد دارم، خیلی کار میکنم، برای چه بروم؟ اصفهان چه کار کنم؟
شب دوم دوباره همان خواب را دیدم، باز محل نگذاشتم؛ اما شب سوم چهرۀ امیرالمؤمنین(ع) را درهم دیدم که خدا نیاورد پیغمبران و ائمه طاهرین، حتی اولیای خدا از ما دلگیری پیدا کنند، خدا نیاورد. دلگیری برای ما بار خیلی سنگینی است، در دنیا میشود این دلگیری را معالجه کرد اما اگر کار به قیامت بکشد یک مقدار مشکل و سخت است. پیغمبر میفرماید: «الدنیا دار عمل و لا حساب و غداً دار حساب و لا عمل» آنجا جای کار نیست، آنجا فقط جای حساب پس دادن است. دلگیریها به آنجا برسد، مشکل است.
شکایت سه چیز در قیامت
یک روایتی رسول خدا دارد که سه چیز در قیامت از بعضی از افراد امت من شکایت میکند و پروردگار عالم هم به شکایت آنان گوش میدهد، یعنی بابت شکایت حکم میکند. یکی قرآن مجید است که شکایت میکند، چون میدانید در قیامت همه چیز زنده است، قیامت قرآن کاغذ و جلد و چاپ و خط نیست، زنده است. قرآن حرف میزند، نطق دارد، یعنی به آن صورت اصلی که ما نمیدانیم چگونه است ظهور میکند.
1ـ اولین شکایت قرآن است، قرآن میگوید: خدایا من در بین این افراد بودم اما من را پشت سر انداختند. پشت سر انداختن کنایه است، یعنی نیامدند زندگی خودشان را با من هماهنگ کنند، نیامدند مطابق با من عمل کنند، این شکایت است.
2ـ دومین چیزی که در قیامت شکایت میکند عالم ربانی، عالم واجد شرایط است که خدایا من جان کندم و عالم به دین تو شدم، در یک محل آمدم، در یک شهر آمدم، مردم به من محل نگذاشتند و برای دینشان به من مراجعه نکردند، برای حلال و حرامشان به من مراجعه نکردند. من بین مردم بودم اما غریب بودم، بیگانه بودم.
3ـ سومین چیزی که شکایت میکند مسجد است که میگوید: خدایا محل پر از جمعیت بود و ما را خالی گذاشتند. خدا به شکایت هر سه گوش میدهد.
نقشۀ لاتها برای پدر علامه مجلسی
شب سوم چهرۀ امیرالمؤمنین(ع) دلگیر بود و لحن صدایش هم عوض شده بود، به تو نگفتم نجف نمان برای چه دو روز است بعد از حرف من بیشتر ماندی؟ فردا حرکت کن و برو مردم اصفهان نیازمند به تو هستند، نیازمند به علم تو هستند.
ما یک کاری باید بکنیم که در هر صورت زن و بچۀ ما، محلیهای ما، معاشرین ما، مردم برای دینشان و برای آخرتشان و برای اصلاح حالشان نیازمند به ما باشند، اینطور باید باشیم.
فردا صبح آمدم حرم برای خداحافظی، با چشم گریان خداحافظی کردم و اصفهان آمدم. ایشان خیلی هم در اصفهان اثرگذار بود، یک کارش که ترک نمیکرد امر به معروف و نهی ازمنکر بود، اصلاً هم برایش فرق نمیکرد که طرفش شاه است ـ شاهان صفوی ـ وزیر است، وکیل است یا رئیس نظامی است، یک زبان عالمانۀ حکیمانۀ نرمی برای امر به معروف و نهی از منکر داشت.
ایشان در منطقهای که زندگی میکرد هفت هشت تا لات بودند، اینها آلوده بودند به گناهان و ایشان چند بار هم رئیس اینها را و هم نوچهها را در کوچه دید، اینها که مسجد نمیآمدند، خانۀ این عالم ربانی که نمیآمدند، خیلی لطیف و نرم با محبت نصیحتشان کرد که دنیای خود را خراب نکنید، آخرتتان را خراب نکنید، مرگتان را به سختی نکشانید، برزخ خود را از عذاب پر نکنید، قیامت هیزم جهنم نباشید. به لاتها هم برمیخورد که آقا شیخ به زندگی ما چه کار داری؟ یک مسجد داری، یک درس داری، برو نمازت را بخوان، برو مدرسه درس بده، مزاحم ما برای چه میشوی؟
امر به معروف و نهی از منکر که مزاحمت نیست، عشقورزی و محبت به گنهکار است، دلسوزی به گنهکار است، دیدند آرام نمیشود جمع شدند دور همدیگر نقشه کشیدند که ما چه کار بکنیم در شهر آبروی این را به کل نابود کنیم که دیگر ببندد دهانش را و حتی مسجد هم نتواند برود، اصلاً از چشم مردم بیفتد.
اصفهان آن زمان میلیونی که جمعیت نداشت، صد هزار جمعیت داشته شاید هم کمتر، در شهر زود حرف پخش میشد. لاتها میگفتند: چه کار بکنیم برای اینکه او را بشکنیم و آبرویش را ببریم؟ ببینید این یکی از آثار آلودگی روحی گنهکار است که میآید حمله میکند به عالم، به دلسوز، به حکیم، مگر چه چیزی پیش اوست جز آیات قرآن و روایات اهلبیت، چیز دیگر که پیشش نیست. اینگونه حمله، در حقیقت حمله به قرآن و حمله به روایات است، حمله به شخص نیست، کجایش حمله به شخص است؟
لاتها میگفتند: چه کار بکنیم که آبرویش را ببریم؟ لاتها هم خبر ندارند پیغمبر فرموده ارزش آبروی مؤمن با خونش مساوی است، چه آبروی یک مؤمنی را ببری و چه خونش را بریزی. آبروی مؤمن خیلی گران است.
دیدن مردهها در خواب
یک کسی یک بار به من گفت: ما چرا مردههایمان را خواب نمیبینیم؟ مگر خواب راست نیست؟ گفتم: خواب فی الجمله راست است اما بالجمله نه؛ کل خوابها درست نیست، ولی بعضی از خوابها طبق آیات قرآن درست است. گفت: ما دستورات را عمل میکنیم، روی تشک پاک بخواب، سرت را روی متکای پاک بگذار، باوضو بخواب، ذکر بگو، مرده را خواب میبینی؛ ما چرا خواب نمیبینیم؟ گفتم: من نمیدانم چه کسی را میخواهی خواب ببینی ولی هیچکس در این عالم، در آبروداری مثل پروردگار عالم نیست، او نمیخواهد برزخ مرده را نشانت بدهد، نمیخواهد مرده را ببینی و به او بگویی حالت چطور است، بگوید من گرفتار هستم و آبرویش پیش تو برود.
خدا آبرودار است، البته برای آبروداران، اگر کسی در دنیا آبروی خودش را برده باشد، بین مردم عرق خورده، عربده کشیده، زندان رفته، قاچاقچی شده، آن دیگر آبرو ندارد و خواب دیدن نمیخواهد. آن شخص وقتی میمیرد با سر میرود در آتش برزخ، لازم نیست آدم خوابش را ببیند، این دیگر یقینی است. کسانی که گناهی بین خودشان و خدا بوده، آبروی خودشان را حفظ کردند و نتوانستند در دنیا پروندهشان را پاک کنند و حالا باید در برزخ پاک شود. خیلی پروندهها در برزخ با جریمه شدن پاک میشود، خیلیها هم پرونده سنگین است و پاک نمیشود.
قیامت امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: با افتادن در جهنم یک مقدار اندکی پاکشان میکنند و آنها را بیرون میآورند، اما بنا ندارد خداوند برزخ یک کسی را که گرفتار است به من و شما نشان بدهد. اگر خدا به انبیا نشان بدهد یک مسئلۀ دیگری است، چون انبیا با دیدن برزخ درس درست میکنند، اسم کسی را که نمیبرند، درس درست میکنند، موعظه درست میکنند، پند درست میکنند.
ادامه قصۀ نقشۀ لاتها برای پدر علامه مجلسی
لاتها گفتند: چه کار کنیم آبروی این را ببریم؟ ما باید برویم سراغ یک زن جوان، یک خانم جوانی هست حدود سی ساله، خوش قیافه هم هست، خوش لباس هم هست، این خواننده مجالس اهل لهو و لعب است. شبها جلسه میگیرند، خانم هم میرود، با چادر و روبنده که نمیرقصد و نمیخواند و تار و تنبوک که نمیزند، بین نامحرمان و گنهکاران و مجرمان بیحجاب با زیباترین لباس میآید و رقص میکند و آوازهخوانی میکند. ما باید این را ببینیم، یک پولی به او بدهیم و بگوییم یک شب دعوت داری و پول خوبی هم به تو میدهیم، اما شب به تو میگوییم باید بیایی یک جا برقصی و بخوانی. گفت: باشد.
حالا چطور مرحوم مجلسی را دعوت کنیم در آن جلسه که این زن را میخواهیم بیاوریم برقصد و بکوبد و بخواند؟ یک گشتی در مسجد مرحوم مجلسی زدند و یک چهرهای را گیر آوردند که به نظر میآمد آدم ترسویی باشد، بنده خدا را بیرون دیدند و گفتند که شب جمعه ما هفت هشت تا لات هستیم ما را دعوت کن خانهات شام و مجلسی ـ مجلسی پدر ـ را هم بگو بیاید. گفت: چشم. گفتند: اگر بخواهی زیر بار نروی تو را میزنیم و نباید هم به مجلسی بگویی مهمانهای من چه کسانی هستند، ممکن است نیاید.
آن شخص آمد پیش مرحوم مجلسی و گفت: آقا شب جمعه ما یک جلسهای داریم، رفقا میآیند و یک شام مختصری هم تهیه دیدیم، تشریف میآورید؟ پیغمبر فرموده اگر وقت داری و کار نداری و مانعی نداری، دعوت مؤمن را اجابت کن. گفت: میآیم.
شب جمعه آمد و دید گوش تا گوش در اتاق پذیرایی لاتها و چاقوکشها و عرقخورهایی که نصیحتشان میکرده نشستند، چند لحظهای گذشت، پرده آن اتاق کنار رفت و این زن بیحجاب وارد جلسه شد و شروع کرد به رقصیدن و این شعر حافظ را خواند، به اصطلاح تصنیفش کرده بود که با ریتمش بتواند برقصد، او به ریتم میخواند، ما که نمیتوانیم روی منبر به ریتم بخوانیم.
(در کوی نیکنامان ما را گذر نباشد/ گر تو نمیپسندی ـ در حال رقص به مجلسی اشاره میکند ـ تغییر ده قضا را) همین یک خط را که خواند اشک از چشم مجلسی مثل باران ریخت و یک توجهی به پروردگار کرد. باید بلد باشیم که به پروردگار توجه کنیم، باید بلد باشیم مسائل را تغییر بدهیم، خودمان تحتتأثیر مسائل منفی قرار نگیریم. «ادعونی استجب لکم» یک وقت ضرورت دارد دعا همان وقت مستجاب شود، دیگر خداوند زمان نمیگذارد.
گفت: پروردگارا! اشاره کرد به جلسه و به این زن رقاصه و گفت: (گر تو نمیپسندی تغییر ده قضا را). این زن رقصش را بلافاصله برید، یک دانه از پردههای اتاق را کند و انداخت روی سرش، افتاد به سجده، زار زار گریه کرد و گفت که خدا قضا را تغییر داد، به مرحوم مجلسی زیر همان چادر با گریه گفت: من با خدا آشتی کنم قبول میکند؟ تمام لاتها شروع کردند گریه کردن، دانه دانه آمدند پیش مرحوم مجلسی و گفتند: ما را با خدا آشتی بده، ما اشتباه کردیم. از فردا به بعد مردم مسجد دیدند صف اول و دوم این لاتهای معروف هستند که حالا در قنوت و رکوع و سجود چه گریهای میکردند.
چقدر خوب است اینطور شویم که در دیگران تغییر ایجاد کنیم، ولی خودمان از دیگران که منفی هستند تغییر نپذیریم. امیرالمؤمنین(ع) مأموریت داده بلند شو برو برای اصلاح مردم، یعنی امیرالمؤمنین(ع) برای مردم دغدغه گناه داشته که این مرد را با آن عشقی که به ماندن داشته اجازه نداد بماند.
بحث ادامه دارد، در همین زمینه مطالب بسیار مهمی یادداشت کردم که امشب به مقدمه گذشت، آنها را برایتان شب به شب آیات و روایات و داستانهایش را عرض میکنم، اگر خدا توفیق بدهد و زنده بمانم.
در سوره حمد شبانهروز ده بار تکرار کردن و در دهان گناه و گنهکار زدن «غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لا الضَّالِّين»، یعنی بنده من داری نماز میخوانی مواظب باش جزء «الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ» نشوی، مواظب باش جزء «الضَّالِّين» نشوی. همین یکی را گوش بدهیم.
(از آن روزی که ما را آفریدی/ به غیر از معصیت چیزی ندیدی/ خداوندا به حق هشت و چهارت/ ز ما بگذر شتر دیدی ندیدی)
سوگواره
بوی ابیعبدالله(ع) به مشام دختر سیزده ساله خورد، کنار عمه در محمل نشست:
(شمیم جانفزای کوی بابم/ مرا اندر مشام جان برآید/ گمانم کربلا شد عمه نزدیک/ که بوی مشک ناب و عنبر آید/ به گوشم عمه از گهواره گور/ صدای شیرخواره اصغر آید/ مهار ناقه را یک دم نگهدار/ که استقبال لیلا اکبر آید/ حسین را ای صبا برگو که از شام/ به سویت زینب غمپرور آمد/ ولی ای عمه دارم التماسی/ قبول خاطر زارت گر آید/ که چون اندر سر قبر شهیدان/ تو را از گریه کام دل برآمد/ در این صحرا مکن منزل تو عمه/ که ترسم شمر دون با خنجر آید)
تهران/ حسینیه بنیالزهرا/ دهۀ سوم صفر 97/ سخنرانی اول