شب ششم یکشنبه (13-8-1397)
(تهران حسینیه بنی الزهرا (مرحوم طریقت))عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدبسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابوالقاسم محمد صلی الله علیه و علی اهلبیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین.
بنابر آیات قرآن کریم و روایات اهلبیت، گناه آثار شومی دارد. در قرآن مجید میخوانیم عاقبت کسانی که کاسب گناه هستند یعنی مطلقاً اهل خودداری از گناه نیستند و هر گناهی که پیش بیاید مرتکب میشوند، تکرار و طول گناه، کار توبه را بر آنها مشکل میکند و بخواهند همۀ گذشته را با آن همه بار سنگین جبران کنند، خیلی سخت است.
تسویل نفس
یک نامهای امیرالمؤمنین(ع) به سلمان نوشتند که یک جملهاش این است: ورود به امور مادی بیقید و بند کار خیلی آسانی است «الدخول فیها سهلٌ» مثل یک سرازیری تندی میماند که آدم راحت میتواند طی کند اما «و الخروج منها مع السلامة صعبٌ» آن کسی که در آن افتاده اگر میخواهد با سلامت بیاید بیرون مشکل و سخت است.
این افراد معمولاً خیلی زود و خیلی سریع توبهشکن میشوند، توبه میکنند ولی توبه را نمیتوانند نگه دارند. به قول قرآن کریم گاهی هم دچار «تسویل» باطن خودشان میشوند، یعنی باطن خودشان کلاه سرشان میگذارد و فریبشان میدهد، توبه کرده بعد به یک گناه پر لذتی برمیخورد با خودش صحبت میکند مگر خدا ارحم الراحمین نیست؟ مگر خدا کریم نیست؟ مگر خدا قدرت گذشت ندارد؟ مگر خدا توبه را قبول نمیکند؟ با بودن یک چنین خدایی چه عیبی دارد این گناه را هم مرتکب شوم؟ این را تسویل میگویند.
همین حالت برای بچههای حضرت یعقوب پیش آمد، گفتند: خدا که کریم است، ارحم الراحمین است، این برادر هفت هشت ساله را میاندازیم داخل چاه نابود شود و بعد میرویم توبه میکنیم. شب که برگشتند به پدر نگفتند که ما یک چنین حالی داشتیم، خدا آمرزنده است، ارحم الراحمین است، این برادرمان را میاندازیم داخل چاه نابود میشود، گذشت میکند؛ ولی پیغمبر الهی نوشتههای نفس آنها را میخواند و فرمود: «بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ»(یوسف، 18) سرتان کلاه رفت، به وسیلۀ خودتان فریب خوردید.
ورود آگاهانه به گناه
حکمای الهی آنهایی که خیلی دلسوز ما هستند یک مطلب خیلی جالبی دارند، میگویند اینکه آدم بیاید از کنار سوراخ مار یا عقرب رد شود، یک دواخانه هم سر کوچه است که پادزهر نیش مار و عقرب را دارد، من بیایم دستم را بکنم داخل لانۀ مار یا عقرب که میدانم من را میزند؛ میگویم بزند، سر کوچه که دواخانه هست، میروم پادزهر مار و عقرب را میگیرم و به کار میبرم و خوب میشوم و زهر را خنثی میکنم.
حکما میگویند اولاً این کار عاقلانه نیست، تو که حالا زهر نخوردی، مار تو را نزده، عقرب نیشت نزده، برای چه خودت را در معرض نیش مار و عقرب قرار میدهی؟ این مورد پسند عقل نیست و خردمند نمیآید این کار را بکند. این اصل مسئله که کار غلطی است، اشتباه است. ثانیاً اگر این عقرب و این مار زهرت زد و به دواخانه نرسیدی و مردی، میخواهی چه کار کنی؟
مردن در حال گناه
یک، ورود به گناه عاقلانه نیست. دو، اگر در حال گناه مثلاً در حال مشروبخوری یا در حال زنا یا در حال یک گناه کبیرۀ دیگر که هنوز گناه تمام نشده، خودت هم خبر نداری پروردگار رقم مرگت را همان وقت زده باشد، وسط گناه بمیری و زنا تمام نشده، عرق تمام نشده، ورق تمام نشده، ظلم تمام نشده، ارتباط با نامحرم تمام نشده و عمرت سرآمد؛ خدا «ارحم الراحمین» سر جایش، «اکرم الاکرمین» هم سر جایش، تو کِی میخواهی توبه کنی؟ باید باشی در دنیا که این گناه را جبران کنی؟
اینکه میگویند کسی خودکشی کند برای ابد در عذاب الهی خواهد سوخت، چرا؟ مگر خدا کریم نیست؟ مگر خدا «ارحم الراحمین» نیست، حالا یک جوانی، یک پسری، یک دختری، روی ناکامی در عشق یا ناکامی در کار یا ناکامی در امتحان خودشان را کشتند، چرا تا ابد باید در جهنم باشند؟ برای اینکه نیستند توبه کنند، اگر بخواهد نرود جهنم باید توبه کند، نیست که توبه کند؛ یا باید برگردد و توبه کند که برگشت هم محال است، این کاروان در حال رفتن است، یک نفر هم از این کاروان برنمیگردد. اینجا را چه کار میکنی؟
توفیق توبه نداشتن بعد از گناه
یک مسئلۀ دیگری هم وجود دارد. اگر وسط گناه نمردی، وسط مشروبخوری و قماربازی و ظلم و زنا و ارتباط نامشروع نمردی، زنده ماندی، از کجا میدانی که توفیق توبه پیدا میکنی؟ این را از کجا میدانی؟ از کجا میدانی که اگر دوباره شبیه این گناهان پیش نیامد مرتکب نشوی، چه ضمانتی داری؟ اینها خیلی مطالب پسندیدۀ ریشهداری است که باید قبول کرد و پذیرفت.
یک وقتی در روزنامه چهل و پنج شش سال پیش در همین روزنامههای معروف اطلاعات یا کیهان، من دیدم عکس پنج ششتا را انداختند که یک نوع مشروب خورده بودند و خیلیها لمس شده بودند، خیلیها کور شده بودند، این چندتا هم مرده بودند. یکی از این عکسها را من شناختم، هیئتی بود، مسجدی بود، چطوری کلاه سرش رفت که در آن جلسه شرکت کرد؟ در حالی که شکم پر از مشروب حرام بود سنگکوب کرد و مرد، من او را میشناختم، او را دیده بودم.
اینها را باید چه کار کرد؟ یعنی به ما ضمانت دادند اولاً تا پیر شوید توبه کنید و ثانیاً ضمانت دادند که توفیق توبه پیدا کنیم و ثالثاً اگر در وسط گناه مردیم آنجا باید چه کار کرد؟ من اینها را برایتان عرض کردم، میدانم یادتان میماند ولی با همین مسائلی که امشب شنیدید میتوانید زندگی کنید، یعنی یک اندیشۀ مثبت بر خودتان حاکم کنید.
خدای ارحم الراحمین
کسی نمیگوید خدا «ارحم الراحمین» نیست، ولی آیا ضمانتی به من دادند که گناه کنم و بعد خودم را به رحمت او برسانم؟ نه. ضمانت عمر به ما دادند؟ به ما خبر ندادند تا کی زندهای. به ما خبر ندادند اگر وسط گناه بودی و پشیمان شدی و خواستی توبه کنی توفیق به تو میدهم، راهت میدهم؛ به ما هم گفتند به دلگرمی دواخانه دستت را داخل سوراخ و لانۀ مار و عقرب نکن.
این حرف امیرالمؤمنین(ع) است که «الدخول فیها سهلٌ» افتادن در گناه مشکل نیست. گناه فراوان است، همه جا فراوان است، در کشور ما هم فراوان است، هر گناهی در دنیا هست اینجا هم هست و برای همه هم آماده هست، برای بیپول و با پول و پیر و جوان و زن و مرد آماده هست. ارتکاب گناه که کار مشکلی نیست، در خلوتش کار مشکلی نیست، در آشکارش هم کار مشکلی نیست؛ اما اینها را آدم باید حساب کند که اگر وسط گناه مرد چه؟ اگر موفق به توبه نشد چه؟ این را یعقوب به بچههایش گفت که فریب خودتان را خوردید، گول خودتان را خوردید «سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ».
تعجب زینالعابدین(ع) از رفتار آدمی
یک جمله از وجود مبارک زینالعابدین(ع) بگویم که امام در ابتدای جمله شگفتزدگی خودش را بیان میکند و معلوم میشود مسئله خیلی مهم است که برای زینالعابدین(ع) شگفتی داشته، خیلی مهم است که حضرت میگوید تعجب میکنم، خیلی است که امام اعلام تعجب کند، اعلام شگفتزدگی کند «عجبتم لمن یحتمی عن الطعام لمضرته» من شگفتزدهام از کسی که خیلی دغدغۀ سلامت بدنش را دارد، در فکر است چربی خونم بالا نرود، قند نگیرم، مهرههای کمرم جابهجا نشود، بیماری سل نگیرم، میکروبی وارد بدنم نشود.
این آدم با این دغدغۀ شدید نسبت به سلامت جسمش هر خوراکی را که بفهمد ضرر دارد پرهیز میکند. حالا هر چه هم رفیقهایش التماس کنند میگوید نه نمیخورم، بخور آقا خیلی خوب است میگوید نه من خودم میدانم که این غذا و این گوشت برایم ضرر دارد نمیخورم. این را تعجب میکنم که برای سلامت بدنش اینقدر مواظب است «و لا یحتمی عن الذنب لمعرته» ولی از گناه پرهیز نمیکند در حالی که گناه آسیب سنگینی دارد.
«معره» یعنی آسیب سنگین، یعنی زشتی، یعنی مشکل ساز. این را امام چهارم میفرماید که من در تعجبم، یعنی جان و قلب و روح و عالم معنویتت به اندازۀ این چند کیلو پوست و گوشت و استخوان نمیارزد؟ این چند کیلو را اصرار داری سالم نگه داری ولی اصلاً توجهی به واقعیت وجودت، به شخصیتت، به انسانیتت و به کرامتت نداری؛ اینجا را که باید بیشتر اصرار داشته باشی و پافشاری داشته باشی که ضربه به آن حقیقت وجودت نخورد. این حرف امام چهارم است.
اصرار بر گناه
و اما امیرالمؤمنین(ع) طبق آیهای که شروع کردم «ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذِينَ أَساؤُا السُّواى»(روم، 10) اصرار بر گناه، یک وقت یک کسی مرتکب گناهی میشود در قرآن میفرماید: «وَ لَمْ يُصِرُّوا عَلى ما فَعَلُوا»(آلعمران، 135) اما پافشاری ندارد، یک اشتباهی کرد، یک گناهی مرتکب شد، تا دو سال دیگر سراغ آن گناه نرفت. جالب است که آیۀ شریفه میگوید خطا میکند و یک بار داخل گناه میافتد، اما اصرار ندارد که این گناه را ادامه دهد، فردا و پس فردا و هفته و ماه و سال، نه، هیچ پافشاری نمیکند.
امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: تداوم گناه، اصرار بر گناه دوتا ضرر بزرگش این است «أعشی بصره» چشمش را از دیدن عاقبت، از دیدن حق، از دیدن حقیقت، از دیدن قیامت، از دیدن جهنم کور میکند. اصلاً انگار این چیزها وجود ندارد وقتی کور شد و در تاریکی رفت، دیگر انگار حق وجود ندارد، برزخ وجود ندارد، قیامت وجود ندارد، جهنم وجود ندارد.
اخبار آینده و گذشته در نهجالبلاغه
این مطالب را کسی میگوید که طبق روایاتش و خطبههایش و نامههایش که ده برابر «نهجالبلاغه» از او باقی مانده، به آینده و گذشتۀ جهان، عالم کامل بوده است. من دلیل هم دارم، دلیل روایات خودش است. شما «نهجالبلاغه» را ببینید، بین امیرالمؤمنین(ع) و حملۀ هلاکوخان به بغداد هفتصد سال فاصله بود، اصلاً آن وقت مردم عراق و مردم مدینه چیزی به نام مغول نمیشناختند، یک دانه مغول هم در عراق و ایران نبود، همۀ اینها در تبت و مغولستان و حدود چین زندگی میکردند. امیرالمؤمنین(ع) حملۀ هلاکوخان را به بغداد که بیش از دو سوم جمعیت شهر را کشت خبر داد.
ممکن است یک بازیگری بیاید بگوید که این خبرها را آخوندهای شیعه ساختند، حالا در «نهجالبلاغه» که سید رضی نوشته برای قرن سوم است، قبل از سید رضی هم خبر امیرالمؤمنین(ع) از هلاکوخان در کتابهای دیگر، در کتابهای خطی بوده است. ما از کجا نشستیم ساختیم؟ مگر ما مرض داریم به امیرالمؤمنین(ع) دروغ ببندیم که فردای قیامت از عهدهاش برنیاییم؟ دروغ بستن به امیرالمؤمنین(ع) در پیشگاه خدا اینقدر سنگین است که روزۀ واجب ماه رمضان را باطل میکند. برای چه ما این دروغها را به ائمه ببندیم؟
یک مشت بازیگر هستند که این حرفها را میزنند، اینها همانهایی هستند که حضرت میفرمایند گناه چشمشان را کور کرده است. حضرت رنگ ارتش هولاکو را میگوید، قیافۀ چشمشان را میگوید، شکل جمجمهشان را میگوید، سختی حملات هولاکوخان را میگوید، این خبرش از آینده بود.
یک خبرهایی دربارۀ خانمهای امروز دنیا دارد که اعجاب انگیز است؛ شکل آرایش موی زنان این روزگار را گفته، شکل لباس پوشیدن آنان را گفته، بافت لباسهای نازک بدننما را گفته که میپوشند و بیرون هم میآیند و خودشان را در معرض تماشای همه قرار میدهند. اینها هم در کتابهای خیلی قدیم است، برای حالا نیست.
در «نهجالبلاغه» میفرماید: شما قرآن کریم را به صدا دربیاورید «فاستنطقوه»، قرآن را به زبان دربیاورید تا اوضاع جهان و گذشته و آینده را برای شما بگوید، اما «ولن ینطق» قرآن مجید فعلاً اجازۀ حرف زدن با شما را با صدا ندارد، فقط با شما با همین آیاتی که روی صفحه نوشته حرف میزند، «ولکن اُخبرکم عنه» بیایید تا من خبر بدهم از قرآن که قرآن چه دارد، «الا ان فیه علم ما یأتی» دانش تمام آینده در قرآن است و من میدانم. این را امیرالمؤمنین(ع) میگوید «و الحدیث عن الماضی» تمام حوادث گذشتۀ عالم تا ابتدای خلقت در قرآن است، بیایید من برایتان بگویم، این علم است.
تداوم بر گناه
امیرالمؤمنین(ع) خبر میدهد که تکرار گناه، تداوم گناه، اصرار بر گناه چشم حقیقتبین را کور میکند، نه چشم حیوانی را. اگر چشم حیوانی کمسو شود، مجرمها و گنهکارها میروند پیش متخصصترین دکتر و عینک به آنان میدهد یا عمل میکنند. آن چشمی که باید وضع خودشان را ببینند، آیندۀ خودشان را ببینند، قیامت خودشان را محاسبه کنند؛ در تکرار گناه کور میشود.
«و أمرض قلبه» تکرار گناه دل را هم بیمار میکند؛ یعنی این دل بیمار، کسل، ضعیف، ناتوان، هر چه به صاحب این دل میگویی بیا برویم یک شب از ده شب در جلسات علم، در جلسات حقیقت، یک شب فقط نیم ساعت بنشین گوش بده ببین خدا کیست؟ پیغمبر کیست؟ امام حسین کیست؟ میگوید که حال ندارم و نمیآید. مریض است، ناتوان است، ضعیف است؛ برای گناه کردن رستم است ولی برای عبادت خدا حتی دو رکعت نماز صبح مریض است، اصلاً بلند نمیشود، مرض بدنی ندارد، مرض قلبی دارد. دل در تکرار گناه به جایی میرسد که خدا را نمیخواهد و دوست ندارد، پیغمبران را دوست ندارد، گریه را دوست ندارد، کربلا را دوست ندارد «أعشی بصره و أعمی قلبه».
برزخ گنهکاران
دنبالۀ آیه را بشنوید که پروردگار میفرماید: کسانی که دائم اهل گناه هستند «أَساؤُا السُّواى» و مرتب مرتکب زشتی شدند، عاقبتشان این میشود که «أَنْ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّه»(روم، 10) میگویند: هر چه خدا آیه دارد در قرآن و تورات و انجیل همه دروغ است؛ ولی یک دلیل هم ندارند که اثبات کنند شش هزار و ششصد و شصت و چند آیۀ قرآن دروغ است، دلیل ندارند بگویند این یک آیه دروغ است، ولی تکذیب میکنند، منکر میشوند و علنی میگویند ما قبول نداریم.
برزخ این افراد را نگاه کنید، خیلی عجیب است که پروردگار میگوید ارواح اینها در عالم برزخ به آتش ارائه داده میشوند. برزخ از ما پوشیده است، جزء غیب است، نمیبینیم و نمیدانیم، ولی این قرآن مجید است، قرآن مجید برای ما چشم است، با چشم قرآن ببینیم. «النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْها غُدُوًّا وَ عَشِيًّا»(غافر، 46) برزخ هم روز دارد و هم شب دارد که تقریباً بخشی از برزخ آثار دنیا را دارد، چون در همین عالم است ولی ما نمیبینیم و بخشی هم از قیامت دارد؛ آن بخشی که از دنیا دارد در آیه میگوید برزخ هم شب دارد و هم روز دارد، این برای دنیاست، اما بخشی که از آخرت دارد «النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْها غُدُوًّا وَ عَشِيًّا» ارواح اینها در برزخ شب و روز به آتش ارائه میشوند.
آتش جهنم مانند آتش تنور سنگکی و تافتانی و آتش کورۀ ذوب آهن و کارخانۀ فولاد نیست، امیرالمؤمنین(ع) میگوید: «و هذا ما لا تقوم له السماوات و الارض» کل آسمانها و زمین طاقت تحملش را ندارد، این آتش برخواسته از این امور است، خیلی شدید است، مسئله خیلی شدید است «لانه لا یکون الا عن غضبک و انتقامک و سخطک» شما با دعای عرفه آشنا هستید، امام حسین(ع) معشوق شماست، شدید به ابیعبدالله(ع) وابستهاید.
جدا شدن از دین با پول
بعد از دعای عرفه آنجایی که اعضا و جوارح و جسم را تشریح میکند، ابتدای ورود به اصل دعا میگوید: «الهی لا تَمتنی علی غضبک» خدایا روز مرگ حسین، حسین را با خشمت از دنیا نبر، آن لحظه به من خشم نگیر که مرگ من با خشم تو باشد. این گناه است که انسان را به انکار میکشد، به تکذیب میکشد.
من دیدم آنهایی که هیئتی بودند، مسجدی بودند، دعاخوان در مسجد بودند، پولدار شدند؛ قبل از چهل سال پیش آنها را دیده بودم که خانه و زندگی را در این محل فروختند و رفتند بالا و کراواتی شدند و دخترهایشان بیحجاب شدند و زنهایشان همینطور؛ قبلاً من را میشناختند و در محل مسجد میآمدند، دعا میخواندند، پای منبر بودند. یک وقت یکی از آنها را که خیلی وقت بود ندیده بودم دیدم، به من احترام میکرد، گفتم: کجایی؟ گفت: از شرّ دین و محراب و مسجد و هیئت و سینه زدن خلاص شدم.
این معنی این آیه است. آن وقت شما ببینید انبیا و ائمه که حتی فکر گناه نکرده بودند، چقدر شبها گریه میکردند، چقدر در خانۀ خدا ناله میزدند و اشک میریختند. (ز هر چه غیر یار استغفرالله/ ز بود مستعار استغفرالله/ زبان کان تر به ذکر یار نبود/ ز شرّش الهزار استغفرالله/ سرآمد عمر و یک ساعت ز غفلت/ نگشتم هوشیار استغفرالله/ نکردم یک سجودی در همه عمر/ که آید آن به کار استغفرالله/ ز کردار بدم صد بار توبه/ ز گفتارم هزار استغفرالله/ شدم دور از دیار دوست ای فیض/ من مهجور زار استغفرالله).
سوگواره
(به نوک نیزه چون خورشید تابان/ نمایان شد سر شاه شهیدان/ همه هستی به راه دوست داده/ رخش بر روی خاکستر نهاده/ یکی لبخند بودی بر دهانش/ هزاران سرّ پنهان در نهانش/ نگاهش گاهی در آسمان بود/ گهی چشمش به سوی خواهران بود/ ز ابرو بودهاش تا زینب اشارت/ همی میداد خواهر را بشارت/ که من بر عهد خود بس استوارم/ به پیمان تو هم امیدوارم/ تو پیمان شکیبایی ببستی/ چه شد پیشانی از مهمل شکستی).
حسین من! همۀ حوادث کربلا را جدم و پدرم و مادرم و برادرم به من خبر داده بودند، به من آمادگی داده بودند چه داغهایی را میبینم، اما هیچکدام به من نگفته بودند یک روزی مقابل چشم من سر خون آلودت را به نیزه میزنند، خیلی برایم سخت است که ببینم پیشانیات را شکستهاند، ولی پیشانی خواهرت سالم باشد. چنان سر به چوبۀ مهمل کوبید که وقتی کاروان حرکت کرد دیدند قطره قطره خون از مهمل...
تهران/ حسینیه بنیالزهرا/ دهۀ سوم صفر 97/ جلسۀ ششم