لطفا منتظر باشید

روز اول جمعه (23-9-1397)

(خوانسار حسینیه آیت الله ابن‌الرضا)
ربیع الثانی1440 ه.ق - آذر1397 ه.ش
11.13 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابوالقاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».

 

آرزوی جمعیت معاندان و کفار

آرزوی بسیاری از مردم از ابتدای شروع نبوت پیغمبران الهی تا الآن که در حدی به انبیا و فرهنگ انبیا علاقه داشتند، این بوده و هست که به اهداف پاک در دنیا و آخرت برسند. این جمعیت غیر از جمعیت مشرک و کافر و معاند و بی‌دین هستند و مشرکان، کافران و بی‌دینان اهداف پاک و مقدسی نداشتند. کل آرزوهای آنها طبق قرآن مجید در دو چیز تبلور داشت و سومی هم وجود نداشت:

الف) رسیدن به انواع لذت‌های آزاد

«وَ اَلَّذِینَ کفَرُوا یتَمَتَّعُونَ وَ یأْکلُونَ کمٰا تَأْکلُ اَلْأَنْعٰامُ»(سورهٔ محمد، آیهٔ 12). یک آرزویشان رسیدن به انواع لذت‌های آزاد بود؛ یا به جای کلمهٔ آزاد، رسیدن به لذت‌های نامشروع بود، به‌دنبال آن هم رفتند و می‌روند. قرآن مجید می‌فرماید این‌طور نیست که به کل آن آرزو برسند؛ می‌رسند، ولی به اندکی: «وَ مَنْ کٰانَ یرِیدُ حَرْثَ اَلدُّنْیٰا نُؤْتِهِ مِنْهٰا»(سورهٔ شوری، آیهٔ 20). به ما طلبه‌ها در ادبیات یاد داده‌اند که «مِن» در آیات، مثل همین آیهٔ قرائت‌شده «مِن» تبعیضیه است؛ یعنی مقداری، اندک و کم. «وَ مَنْ کٰانَ یرِیدُ حَرْثَ اَلدُّنْیٰا نُؤْتِهِ مِنْهٰا» یعنی من خدای بخیلی نیستم و آن‌که به‌دنبال امور دنیا -لذت‌ها، خواسته‌ها، کالا و متاع- است، چه من را قبول داشته باشد و چه نداشته باشد، اندکی به او عطا می‌کنم. همهٔ آب و نان دنیا را که شش‌هفت‌ میلیارد جمعیت سهم دارند، نمی‌شود که به یک نفر داد؛ همهٔ پول دنیا را که نمی‌شود به یک نفر داد؛ همهٔ لذت‌های دنیا را که نمی‌شود به یک نفر داد؛ این تقسیم شده است و کمی در اختیار آنهایی قرار می‌گیرد که همهٔ آرزویشان رسیدن به همین لذت‌هاست؛ حالا یا لذت خیالی است، یا عقلی یا لذت بدنی است. این یک آرزوی بی‌دینان عالم، یعنی اهل کفر و شرک است.

ب) بهره‌وری‌های مادی

اما آرزوی دیگرشان(چون قرآن مجید دو تا نقل می‌کند) «وَ یَأکُلُون»، این است که شکمی از عزا دربیاورند و بخورند. «یأکُلُون» و «یتَمَتَّعُونَ» فعل مضارع هستند؛ یعنی اینها آرزویشان این است که تا در دنیا هستند، به همین‌ها برسند. به کم هم می‌رسند، نه اینکه به کل نرسند، می‌رسند. «وَ اَلَّذِینَ کفَرُوا یتَمَتَّعُونَ وَ یأْکلُونَ» یک آرزویشان بهره‌وری‌های مادی است، یعنی دائم بنشینند و بخورند؛ حالا هر خوراکی که معده‌شان هضم می‌کند یا هر خوراکی که از هر جا به‌دست می‌آید. برای آنها مهم نیست این سفره‌ای که برای خودشان، زن و بچه‌شان، عروس و دامادشان پهن کرده‌اند، غصبی است، دزدی است، محصول رشوه است، میوهٔ تلخ رباست یا حق ارث برادر و خواهر و مادر است! برای آنها مهم نیست و آرزویشان این است که بخورند؛ اینها آدم‌های مقیّدی نیستند.

-ایمان به پروردگار، عامل تقیّد کامل

آنچه آدم را مقیّد می‌کند، آن هم مقیّد کامل و نه مقیّد جزئی(مقیّد جزئی هم هست)، فقط ایمان به پروردگار و باور داشتن خداست. خیلی‌ها اصلاً قیدی ندارند، خیلی‌ها هم یک مقدار قید دارند که این مقیّد بودنشان به اصطلاح، ریشهٔ کم‌اخلاقی دارد؛ مثلاً یک مقدار دل‌رحیم است، می‌گوید حالا این مال را نَبَرم یا این رشوه را نگیرم، اما قید کاملی ندارد.

-پایان جادهٔ «یَتَمَتعون» و «یَأکُلون»

اینها خودشان با این دو آرزو نمی‌دانند در این سفری که در فضای «یَتَمَتعون» و «یَأکُلون» دارند، به کجا می‌رسند. خودشان نمی‌فهمند، به‌دنبال فهمیدنش هم نرفته‌اند و نمی‌روند؛ ولی پروردگار بیان می‌کند، حالا قبول داشته باشند یا نداشته باشند، پایان این جادهٔ دو آرزو این است: «فَالنَّارُ مَثْوًى لَهُمْ»(سورهٔ فصلت، آیهٔ 24)، آخر و سرانجام کارشان، آخر جاده‌ و گاراژی که باید در آن پیاده شوند، جهنم است. اینها وضعشان روشن است.

 

آرزوی دوستداران خدا و مؤمنین

اما گروه اوّل که انبیا، ائمه، قرآن و خدا را در حدی دوست دارند، دلشان می‌خواهد برزخ و قیامت آرام و آبادی داشته باشند، البته نتیجه را هم می‌دانند که نتیجهٔ مادی خوبی‌ها، درستی‌ها، خوش‌کرداری‌ها، اخلاق و عبادت، بهشت در قیامت و نتیجهٔ معنوی هم رضوان‌الله است که در قرآن مطرح شده است.

-انسان، مانع خودش در رسیدن به رضوان‌الله

اما چرا اینهایی که این آرزوی مثبت را دارند و این علاقه‌ها را هم دارند، به آن مقصد، منزل و هدف نمی‌رسند؟ چه علتی دارد؟ آیا علت بیرونی دارد؟ یعنی در مسیرشان یک نفر دیگر غیر از خودشان مانع ایجاد می‌کند، دیوار می‌کشد، سد می‌بندد، جاده را می‌بندد و اینها از حرکت باز می‌مانند و به آن هدفی که آگاه هستند، یعنی به آن بهشت و رضوان‌الله نمی‌رسند، به سعادت به‌معنای واقعی نمی‌رسند، به آرامش باطنی در این دنیا نمی‌رسند؟ مانع‌تراش کیست و چه کسی جلوی اینها ایجاد مانع می‌کند؟ قرآن مجید این سؤال را جواب می‌دهد که علت نرسیدنت خودت هستی و هیچ‌کس دیگری نیست.

-پروردگار عالم اهل راه‌بندان نیست

این جاده مثبت است، راه هم باز است و خدا هم اهل راه‌بندان کردن نیست؛ آنهایی که راه‌بندان می‌کردند، قُلدُرهای سرِ گردنه بودند که راه را به قافله‌ها می‌بستند و اموالشان را می‌بردند. این راه‌بندان الآن جور دیگر شده و اسم راه‌بندان امروز را تحریم می‌گذارند. مانع ایجاد می‌کند که یک ملت به پول و حق خودش نرسد، به آرامش نرسد. پروردگار عالم اهل راه‌بندان نیست، چون ذاتش، صفاتش و وجود مقدس او اقتضا ندارد که اهل راه‌بندان باشد. این خیلی مهم است که من بدانم پروردگار عالم، وجودش و صفاتش، اقتضای ایجاد راه‌بندان ندارد؛ ولی اگر کسی به راه‌بندان گیر کرد و خودش نتوانست جاده را باز بکند، از او بخواهد که راه را باز کند، راهی که خودم ایجاد مانع کرده‌ام، به‌خاطر ارحم‌الراحمینی‌اش قبول می‌کند و راه را باز می‌کند. کتاب خدا می‌گوید راه‌بندان کار خودت است: «وَ مَا أَصَابَکَ مِن سَیِّئَةٍ فَمِن نَّفْسِکَ»(سورهٔ نساء، آیهٔ 79).

-ضمانت خداوند به اجابت‌ دعاها

تو خدا را قبول داری، انبیا را قبول داری، ائمه را قبول داری، قرآن و احکام را قبول داری، حلال و حرام را قبول داری و می‌دانی که فرجام زندگی مطابق با این حقایق بهشت است؛ اما به بهشت نمی‌رسی! خودش می‌آید و راه‌بندان ایجاد می‌کند؛ مثلاً آدمی که این چیزها را قبول دارد، می‌داند که اگر دعا بکند، پروردگار عالم در قرآن ضمانت کرده است که دعا را مستجاب کند: «اُدْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکمْ»(سورهٔ غافر، آیهٔ 60).

-آیات و روایات، نشان‌دهندهٔ راه اجابت

ولی بعد می‌بیند در ماه رمضان دعا کرد و مستجاب نشد! محرّم دعا کرد و مستجاب نشد! روزهٔ مستحبی گرفت و دعا کرد، اما مستجاب نشد! کربلا رفت، حتی زیر قُبه هم دعا کرد که می‌گویند آنجا دیگر دعا حتماً مستجاب است و درست هم هست، اما باز هم نشد! این باید به آیات قرآن بدبین شود؟ نه، اگر بدبین شود که اشتباه کرده است؛ آیا باید به روایات اهل‌بیت(علیهم‌السلام) که هم‌وزن آیات قرآن است، بدبین شود؟ نه، خدا گفته است دعا کن، من مستجاب می‌کنم؛ پیغمبر(ص) فرموده‌اند دسته‌جمعی دعا کنید، مستجاب می‌شود؛ به پدر گفته است به بچه‌هایت دعا کن، مستجاب می‌شود؛ به مادر گفته است دعا کن، مستجاب می‌شود؛ ولی می‌بیند چهار سال، پنج سال، ده سال است که هرچه دعا می‌کند، مستجاب نمی‌شود، این نباید به پروردگار و روایات بدبین بشود؛ بلکه بهتر این است که آیات و روایات را ببیند، آیات و روایات به او نشان می‌دهند که تو در راه مستجاب شدن دعایت دیوار کشیده‌ای، جادهٔ بین تو و مستجاب شدن بسته است، دعایت پشت دیوار مانده است و بالا نمی‌رود.

 

موانع مهم رد نشدن دعا به درگاه خداوند

خدا اسمع‌السامعین است و صدایت را می‌شنود؛ می‌بیند که دعا می‌کنی، هم خودت را می‌بیند و دعا کردنت را هم می‌شنود، ولی گوش نمی‌دهد! بلد هم هست که مستجاب کند، قدرت هم دارد، چرا نمی‌شود؟ روایاتمان را که می‌بینیم، بین هشت تا ده مانع بیان کرده‌اند که اگر این موانع در راه دعا باشد، دعا، زحمت دعا و خواندن دعا، گریه کردن، حرم رفتن و احیا رفتنت پیش خودت می‌ماند و رد نمی‌شود. جاده را باز کن تا رد شود! دعاهای سی سال، چهل سال هم عین آبی که پشت یک سدّ خاکی طبیعی جمع شده است، پایین سد هم جایی برای کشاورزی مناسب نیست؛ آب هم با آمدن تابستان گرم بخار می‌شود یا در زمین فرو می‌رود و هیچ سودی نمی‌دهد. دعاها در پشت مانع‌ها متراکم است.

الف) حرام‌خوری

از این هشت تا ده مانعی که در مهم‌ترین کتاب‌هایمان بیان شده و یکی از آنها همین جلد دوم کتاب باعظمت «اصول کافی» است، یک علت مستجاب نشدن دعا حرام‌خوری است؛ پوست و گوشت آلوده است، دستگاه گوارش آلوده است، زبان و دهان آلوده است، موهای درشت و ریز بدن آلوده است و همه در مزبلهٔ حرام‌خوری روییده شده است؛ حالا هرچه می‌خواهی، داد بزن! خداوند فرموده است اگر برای دعا پیش من می‌آیی، با دل پاک، بدن پاک، چشم گریان و با تواضع بیا: «هب لی من قلبک الخشوع و من بدنک الخضوع و من عینیک الدموء». این‌جوری بیا، من دعا را مستجاب می‌کنم.

-حقیقت معنایی تواضع

معنی بدن متواضع در روایت این نیست که پاهایت را جمع و گردنت را کج کن، مواظب باش کج ننشینی؛ بدن متواضع یعنی متواضع در برابر حلال و حرام خدا. شکم وقتی در برابر حرام خدا متواضع نباشد، متکبر می‌شود و کار ابلیس را می‌کند؛ سجده کن، نمی‌کنم! حرام نخور، می‌خورم! خب دعا مستجاب نمی‌شود.

ب) رعایت نکردن حق والدین

یا یکی جوان است، می‌گوید چقدر من دههٔ عاشورا حمّالی کردم، چقدر شب‌ها سینه زدم، چقدر سیاه‌پوش کردم، چقدر به دسته کمک کردم، چقدر عَلَم کشیدم؛ اما هرچه دعا می‌کنم، جوابم را نمی‌دهند! من که کم نگذاشتم، چرا دعای این جوان مستجاب نمی‌شود؟ برای اینکه روایات می‌فرمایند: حق پدر و مادر را رعایت نکرده‌ای. حق پدر و مادر، مجموعاً در لغت عربی به‌معنی عاق بودن است. عاق یعنی زیرپا گذاشتن حقوق پدر و مادر. احترام نکردی، تواضع نکردی، بد نگاه کردی، بد حرف زدی، دلشان را سوزاندی، به خواسته‌های درستشان گوش ندادی و دیواری در راه دعایت ایجاد شده است. این دیوار را که من نگذاشته‌ام! من که خدای راه‌بندان‌کننده‌ای نیستم.

-خدای عالم، خدای قانونمند

آنهایی که راه‌بندان می‌کردند، یاغی‌های سرِ گَردنه بودند و من خدای عالم هستم. اخلاق من در جوشن‌کبیر بیان شده که هزار مورد است، برو و ببین من چه کسی هستم! آیا می‌توانی با من چون‌وچرا کنی؟ تو اگر من را بشناسی، اصلاً با من چون‌وچرا نمی‌کنی، خوشحال هم می‌شوی و می‌گویی عجب خدای قانونمندی است! من دل پدر و مادرم را سوزاندم، بی‌ادبی کردم و به حرفشان گوش ندادم، می‌گوید من هم به حرف تو گوش نمی‌دهم. خوشحال هم می‌شود که خداوند چقدر قانونی است! به من گفته حق پدر و مادر را رعایت کن، ثواب دارد و یک ثوابش مستجاب شدن دعاست؛ من هم حق پدر و مادر را رعایت نکردم، خدا هم روی خود را از من برگردانده است. این عین عدالت و بزرگواری است؛ اگر خدا روی رحمتش را از آدم بدکار برگرداند، این بزرگواری نیست؟! اگر برنگرداند، بزرگواری نیست؛ حالا که برگردانده است و قانونمند عمل می‌کند، پس بزرگوار است

 

دلایل دوری ما از امام زمان(عج)

من این مقدمه را به مناسبت روز جمعه عرض کردم که روز امام عصر(عج) است. یک روایت از کتاب باعظمت هشت جلدی سید بحرانی به‌نام «غایة‌المرام» برای شما بگویم. ابن‌مهزیار واقعاً با چه زحمتی(حالا من دقیق نمی‌دانم همین فردی است که در اهواز دفن است یا یک شخص دیگر است. ما هم ابراهیم‌بن‌مهزیار داریم و هم علی‌بن‌مهزیار داریم؛ حالا من برای اینکه درست بگویم، ابن‌مهزیار می‌گویم) خدمت حضرت ولی‌الله‌الأعظم و سبب اتصال آسمان و زمین رسید و با یک حال زار، غصه‌دار و حالت محزونی گفت: یابن‌رسول‌الله! چرا نمی‌شود خدمت شما رسید؟ مردم این‌همه داد می‌زنند، گریه می‌کنند، ندبه می‌خوانند، اشک می‌ریزند، «عجّل فی فَرَجِک» می‌گویند و دربه‌در به‌دنبالت هستند، دوستت دارند و می‌خواهند تو را ببینند، چرا نمی‌شود تو را ببینند؟ امام چه جواب جالبی دادند!

من می‌گویم جواب جالبی است؛ ولی همین کوه‌های شمال شهر، اگر گوش داشتند و این جواب را می‌شنیدند، همین امشب از هم داغون می‌شدند، می‌پاشیدند و نمی‌ماندند. امام فرمودند: من هم دلم نمی‌خواهد شما را ببینم، دوست ندارم ببینم! نمی‌توانید مرا ببینید؟ باید هم نتوانید من را ببینید، چون خود من هم دوست ندارم شما را ببینم. بعد امام عصر(عج) سه موضوع و علت فرمودند که چرا نمی‌توانید من را ببینید. عربی روایت را که می‌بینید، با همین «لام» شروع می‌شود که «لام» علت و سبب است:

الف) پول‌دوستی و زیاده‌خواهی

«لأنکم کثرتم الاموال» برای اینکه شما پولَکی شده‌اید و آدم‌های پولکی به درد من نمی‌خورند. آدم‌های پولکی سی سال هم ندبه بخوانند و به‌دنبال من بدوند، به من نمی‌رسند و نمی‌توانند من را ببینند، مانع دارند. حالا این حرف امام عصر(عج)، یعنی «لأنکم کثرتم الاموال» الآن در جامعهٔ اسلامی هست؟ من مغازه‌ام، تجارت‌خانه‌ام، کارخانه‌ام پر از جنس مورد نیاز مردم است؛ انبار من پر از پارچه است، پر از اجناس عَلافی است، پر از اجناس سوپری است، پر از گندم است، پر از نخود و لوبیا و گردو و مغزهای دیگر است. کارخانه‌ام هم یک‌سال است تولید می‌کنم و یخچال یا چراغ گاز تولید کرده‌ام که تا سقف سوله پر است. خودم هم می‌دانم، زن و بچه‌ام هم می‌دانند، رفیق‌هایم هم می‌دانند که من تمام این جنس‌هایم را چه کارخانه‌دار هستم، چه مغازه‌دار هستم و چه تجارت‌خانه‌ دارم، قبل از تکان خوردن قیافهٔ نحسِ نجس دلار خریده‌ام و همه خریدِ قبل است؛ پس برای چه الآن که می‌خواهم به مردمی که نیاز دارند، مثلاً ده روز دیگر عروسی دخترش است و دلش می‌خواهد یک یخچال بزرگ‌ترِ دو در، یک طرف فریزر و یک طرف یخچال بخرد، خیلی هم دلش خوش بود که با دو و نیم سه میلیون می‌خرم. این هم جنس را جوری تولید کرده است که اگر دو و نیم سه میلیون بفروشد، پانصدهزار تومان هم سود می‌برد؛ پس الآن چرا یخچال را 22 میلیون تومان می‌گویی؟ حالا بنشین و هر روز دعای ندبه بخوان، هر روز بگو «عجّل فی فَرَجه».

یا پارچه‌ای که خرید قبل از این تغییرات دلار، چه تغییرات اتفاقی و چه عمدی(گردن آنهایی که اتفاقی و عمدی بوده) و قبل از این اوضاع بوده است؛ پارچه‌ای که حالا بهترینش برای خود این آدم و برای زنش و بچه‌اش متری پنج‌هزار تومان بوده است، الآن چرا متری 45 هزار تومان می‌گویی؟ خیلی از جنس‌ها هم که اصلاً زلفش به دلار گره ندارد؛ انگور، سیب، خیار، پرتقال، نارنگی ایرانی، برنج ایرانی، گندم و جوی ایرانی، نخود ایرانی، لوبیای ایرانی. اینها چرا قیمت‌هایش ده برابر شده است؟ اینها که تولید خود مردم است!

-پول، دین جدید مردم

ابن‌مهزیار، برای چه می‌خواهید من را ببینید؟ شما چه لیاقتی دارید که بیایید من را زیارت کنید؟ دین شما پول شده است و پولکی شده‌اید. خود اینها در تلویزیون سه‌چهار شب پیش اعلام کردند و این دیگر حرف منبری‌ها و طلبه‌ها نیست که بگویند شما خبر ندارید! ما اتفاقاً از خودتان خبردارتر هستیم؛ ما عالم هستیم و خیلی‌ از شما جاهل هستید. خودتان اعلام کردید که نود و چند درصدِ سزارین کردن زنان مردم هیچ علت پزشکی ندارد و تنها علتش اسکناس است. بدن زن را ناقص می‌کنید و بچه را دو سه ساعت یا یک روز زودتر به‌دنیا می‌آورید که ضربهٔ حافظه به او می‌خورد و در مقابل سرماخوردگی‌ها و بعضی از بیماری‌ها مقاومتی ندارد؛ پس چندین‌میلیون سال، بچه‌های مردم وقتی طب سزارینی نبود، چطوری به‌دنیا می‌آمدند؟ پیغمبرها طبیعی به‌دنیا آمدند، مادرانشان سرِ زا مردند؟ پدران و مادران ما طبیعی به‌دنیا آمدند، میلیون‌ها و میلیاردها نفر طبیعی به‌دنیا آمدند و چیزی نشدند. علت پول است، خودتان اعلام کردید! اصلاً خیلی از این اِم.‌آر.آی‌ها، عکس‌ها و آزمایش‌ها برای مریض نیازی نیست. بیماری‌ها همین‌هایی است که در قدیم، حکیم‌باشی‌ها مُچ مردم را می‌گرفتند و یک‌خرده ضربان قلب را گوش می‌دادند، بعد پلک چشمش را بالا می‌کردند و می‌دیدند، بعد می‌گفتند زبانت را دربیاور؛ بعد یک نسخه می‌نوشتند، همین مردم این منطقه به دواخانه می‌رفتند و نسخه را سه قِران و پنج قِران می‌گرفتند و خوب می‌شدند؛ دیگر چهل‌هزار تومان پول ام.‌آر.‌آی یا صدهزار تومان پول آزمایش خون نمی‌دادند. این معنی «لأنکم کثّرتم الاموال» است. حتی بعضی از راننده‌ها به زائران اربعین ابی‌عبدالله(ع) هم رحم نکردند! یک گروه چهل‌نفره می‌خواستند با اتوبوس بروند که سر مرز پیاده شوند، راننده می‌گفت چهل میلیون. شما اسمش را بی‌انصافی بگذار؛ نه بابا، اینها همه حرام‌خواری است. کجا بی‌انصافی است؟!

شخصی پیش یک روحانی آمده بود که خمس و سهم من را حساب کن، می‌خواهم با پول حلال به مکه بروم. آن روحانی هم آدم خیلی زرنگ و نورانی‌ای بود، گفت: حالا چقدر پول داری که خمست را حساب کنیم؟ گفت: من خودم در کاغذ نوشته‌ام، نزدیک 140-150 میلیون خمس مالم می‌شود، می‌خواهم نقد هم بدهم. روحانی گفت: چه‌کاره هستی؟ گفت: دکتر هستم. گفت: درآمدت چقدر است؟ گفت: عمل قلب می‌کنم و تا حالا هفتاد-هشتاد قلب عمل کرده‌ام که عمل لازم نداشته است و سی-چهل میلیون گرفته‌ام. گفت: کل پولت را بردار و برو؛ نه به درد خدا می‌خورد، نه به درد من. اصلاً به درد هیچ‌کدام ‌ما نمی‌خورد!

ب) سرگردانی شیعیان در شناخت حق از سوی سردمداران شیعه

این دومی هم خیلی عجیب است که اصلاً در جوامع اسلامی موج می‌زند: «و تحیرتم علی ضعفاء شیعتنا»، شیعیان ما را که خیلی اهل علم، ارزیابی، تحلیل و تحقیق نیستند، شما سردمداران شیعه(حالا یا سیاسی یا آخوند فرقی نمی‌کند) شیعیان را در شناخت حق سرگردان کرده‌اید و نمی‌دانند حق کجاست، حق با کیست، حق با چیست! توقع دارید که در این سرگردان کردن شیعیان ما بیایید، من هم آغوش باز بکنم و از شما پذیرایی کنم؟ من را ببینید و زیارت کنید!

شما باید راهنمای شیعه باشید، شما نباید بگذارید شیعیان ما سرگردان شوند که در سرگردانی بگویند این دین هم نخواستیم، این مسجد هم نخواستیم، این آخوند هم نخواستیم، این نماز و روزه را هم نخواستیم. شما شیعیان ما را سرگردان کرده‌اید! حالا من که یک گوینده هستم و این حرف‌ها را می‌زنم؛ نمی‌دانم آن روزی که خود امام زمان(عج) این حرف‌ها را می‌زده، چقدر دلش می‌سوخته و با چه خون جگری با ابن‌مهزیار حرف می‌زده است.

ج) قطع رحم با یکدیگر

و سوم، «قطعتم رحم الذی بینکم»؛ همهٔ شما با هم قطع رابطه کرده‌اید؛ چندسال است خاله‌ات، عمه‌ات، عمویت، دایی‌ات، خواهرت، پدرت یا دامادت را ندیده‌ای؟ مادری به من پیغام داد که من سه‌سال است بچه‌ام را ندیده‌ام! بچه‌ام طبقهٔ پایین می‌نشیند و من طبقهٔ بالا هستم. سه سال است که از این پله‌ها بالا نیامده تا من به او سلام بکنم؛ فقط گاهی که خبر می‌شوم می‌خواهد سر کار برود، می‌آیم و پرده را جوری کنار می‌زنم که نفهمد، هیکلش را با یک چشمی از پشت پرده می‌بینم که می‌رود و دلم را به همین خوش می‌کنم. شما بین همدیگر قطع رحم کرده‌اید، کجا می‌خواهید مرا ببینید؟ پیوندها را جدا کرده‌اید! این طلاق‌هایی که الآن به این زیادی در کشور واقع می‌شود، اینها درست است؟ شرعی است؟ عقلی است؟ انسانی است؟ نه، من در خیلی از اختلافات خانوادگی بوده‌ام؛ از صد خانواده‌ای که بنا داشتند طلاق‌کاری بکنند، 101 خانواده‌شان به باطل طلاق انجام می‌دادند؛ یعنی اصلاً حق نبود. این مسئلهٔ سوم شما شیعیان ماست.

«لأنکم کثّرتم الاموال و تحیرتم علی ضعفاء شیعتنا و قطعتم الرحم الذی بینکم».

 

کلام آخر

-کسب رضایت امام زمان(عج)

حالا ما به عموم مردم کار نداریم؛ خدایا! به حقیقت زینب کبری(س)، امام زمان(عج) را از ما راضی قرار بده؛ یعنی رفتار ما به‌گونه‌ای شود، به‌گونه‌ای تنظیم بکنیم، به‌گونه‌ای با اسکناس برخورد بکنیم، به‌گونه‌ای با مردم برخورد بکنیم، به‌گونه‌ای با اقوام و رحم برخورد کنیم تا جمعه به جمعه که پروندهٔ ما را به محضر مقدسشان ارائه می‌دهند، اشکشان از دست ما جاری نشود. این هنر را داشته باشیم که دلش را نسوزانیم، همان یک‌بار که دلش را سوزاندند، خودش می‌گوید این دل‌سوزی تمام نمی‌شود و همین‌جوری می‌سوزد؛ پس ما دیگر به این دل‌سوزی کمک نکنیم و اضافه نکنیم.

-گریهٔ شبانه‌روزی امام زمان(عج) در رثای ابی‌عبدالله(ع)

یک‌بار دلش را به‌گونه‌ای سوزاندند که هر روز می‌گوید و قسم می‌خورد: «واللّه لأندبنک صباحاً و مساءً» والله قسم! حسین جان، روز و شب برای تو گریه می‌کنم؛ این گریه برای سوز دل است و دل اگر نسوزد که اشک جاری نمی‌شود! گریه می‌کنم تا کِی؟ دیگر کِی ندارد؛ اگر روزی اشک چشمم تمام بشود، «و لأبکِینَّ علَیْک بدَل الدُّموع دَماً» خون گریه می‌کنم.

گریه می‌کنم بر آن حالت انتظار اهل‌بیتت که دلشان خوش بود از میدان برگردی. شاید همه به هم نوید می‌دادند که الآن می‌آید و دوباره او را می‌بینیم و دست نوازشش را حس می‌کنیم. بر این حالت انتظارشان گریه می‌کنم! گریه می‌کنم که در آن حال انتظار، صدای شیههٔ اسبت را شنیدند، اما صدایش عوض شده بود و به‌شدت پا به زمین می‌کوبید که صدای کوبیدن پایش به خیمه می‌رسید. اوّلین کسی که از اهل‌بیتت پردهٔ خیمه را کنار زد و اسبت را دید، دخترت سکینه بود؛ دید زین اسب واژگون شده و یال اسب خون‌آلود است، معطل نکرد و از خیمه بیرون دوید. تمام این 84 زن و بچهٔ منتظر هم بیرون دویدند و وقتی منظرهٔ اسبت را دیدند، شروع کردند به سر و سینه لطمه زدن و موهای سرشان را پریشان کردند. همه با پای برهنه به جانب میدان دویدند و وقتی رسیدند، دیدند که «و الشمر جالس علی صدره علیه السلام» شمر با آن بدن سنگین روی آن بدن زخمی نشسته است که 72 داغ دیده بود. موهای جلوی سر ابی‌عبدالله(ع) را به دست پیچیده و خنجرش را آماده کرده است...

 

خوانسار/ حسینیهٔ ابن‌الرضا/ دههٔ اوّل ربیع‌الثانی/ پاییز1397ه‍.ش./ سخنرانی اوّل

برچسب ها :