روز هشتم جمعه (30-9-1397)
(خوانسار حسینیه آیت الله ابنالرضا)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- دعای ندبه، گنجینهای ارزشمند
- بخش نخست دعای ندبه: جلوهٔ حکمت و رحمت خداوند
- بخش دوم دعای ندبه: دشمنشناسی
- شیوههای دشمن کنونی برای جدایی مردم از دین
- الف) نیمهعریان کردن زنان و دختران مسلمان
- ب) گره زدن سفرهٔ مسلمانها با اقتصاد ربایی
- ج) فاصله انداختن بین مردم و روحانیّت
- د) جدایی شیعه از ابیعبدالله(ع)
- ه) بیارزش کردن فتوای مرجعیت
- کلام آخر؛ کجایید ای هواداران، ببندید محمل زینب
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابوالقاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
دعای ندبه، گنجینهای ارزشمند
شاید نزدیک به بیست سال قبل با یک دکتر دندانساز و دندانپزشک و فوق تخصص بنا گذاشته شد که دعای ندبه بررسی شود. نهایتاً با کمک آن بزرگوار و یکی دو نفر دیگر، آنچه از این دعا استخراج شد، بیش از چهارصد مسئلهٔ اعتقادی، اخلاقی، اجتماعی و روانی بود. بنا شد این چهارصد مسئلهٔ بسیار مهم شرح زده شود؛ ولی من تا الآن نفهمیدم آن پوشه و پروندهای که برای ندبه تشکیل شد، چگونه غایب شد، از دست رفت و پیدا نشد! بعضی از آنها هم الآن در خارج زندگی میکنند، بعضیها هم از دنیا رفتهاند و کارهای من هم آنقدر زیاد شده است که نمیتوانم به این دعا برسم و فکر نمیکنم بهتنهایی بتوانم آن چهارصد مطلب را دربیاورم.
دعا یک خزانه و گنجینه است و پادشاه خزانهدارش هم معصوم است؛ اگر گوهرهای این خزانه بخشبخش و جمله به جمله شود و هر صبح جمعه یک جمله از آن در جلسات دعای ندبه با زبان نرم، عاشقانه، عارفانه و با زبان محبت به مردم در حدود یکربع یا بیستدقیقه تعلیم داده شود و بعد دعای ندبه را بخوانند، خیلی جلسهٔ سودمند و پرباری خواهد شد.
بخش نخست دعای ندبه: جلوهٔ حکمت و رحمت خداوند
شما اگر در دعای ندبه دقت کنید، ابتدای دعا به زیباترین صورت شیعه را با مقدرات الهیه و قضای پروردگار آشنا میکند که جلوهٔ حکمت، رحمت و کرامت پروردگار است؛ اگر خوب توضیح داده شود، مستمع تا آخر عمرش از چونوچرای نسبت به اندازهگیریها و تقدیرات خدا و قضا، یعنی احکام الهی، آسودهخاطر میشود و احکام و تقدیرات و اندازهگیریهای پروردگار مهربان عالم را با کمال میل و با دل و جان قبول میکند. گاهی درد میکشد، ولی کنار درد میگوید:
از درد منالید که مردان رهِ دوست×××××××با درد بسازند و نخواهند دوا را
یا اگر حادثهای برای او پیش بیاید، میگوید:
هر که در سجن ریاضت سر کند×××××××یوسفآسا کاخ عرفانش دهند
این هیجانزدگیها و چونوچراها با پروردگار عالم، جریانات هستی و احکام حکیمانهٔ الهی به خاطر این است که مردم بهدنبال معرفت این امور نرفتهاند و وقتی هم در این جلسات آمدهاند، تعدادی از ما معرفت به امور را به آنها انتقال ندادهایم؛ البته نه همهٔ ما! خیلی از منبرها و خیلی از خطبهها برای مردم راهگشاست؛ اگر بیایند! تربیتشدهٔ منبر اهلبیت(علیهمالسلام)، ظالم و خائن نیست و با کلانتری، دادگاه و دادگستری کار ندارد؛ چون معرفتش همهٔ امور را سروسامان میدهد، اصلاح میکند و راه را برای او باز میکند.
بخش دوم دعای ندبه: دشمنشناسی
بخش دوم دعای ندبه، دشمنشناسی(قبل از دوستشناسی) است. در آن جملاتی که کلمهٔ بدر، حُنین، خیبر و کارگردانان ابلیسصفت این جنگها را بیان میکند، نشان میدهد ابداً این خط تاریک ابلیسی به زمان رسول خدا(ص) اختصاص نداشته است. این جریان خطرناک باطلی است که فقط به دست امام دوازدهم(عج) قطع میشود و ریشهاش کنده میشود. الآن جریان بدر و خیبر و حنین و سردمداران آن، اسرائیل، آمریکا، انگلستان، فرانسه و بعضی از کشورهایی است که شمشیر قلدری به کمرشان بستهاند و حاضر هم نیستند که این شمشیر را غلاف بکنند.
شیوههای دشمن کنونی برای جدایی مردم از دین
الف) نیمهعریان کردن زنان و دختران مسلمان
اگر آدم به ندبه در همین بخش آن معرفت کامل پیدا بکند، کینهٔ الهی در قلبش نسبت به دشمنان این روزگار رشد میکند و هرگز حاضر نیست با هیچچیز دشمن، مخصوصاً با فرهنگش بسازد. الآن کارهایی که دشمن دارد، فقط و فقط لباسش را عوض کرده، وگرنه آشکار کردن همان دشمنیهای بدر و خیبر و حنین است؛ مثلاً یک حرف دشمن در زمان ما که هشتاد نود سال سابقه دارد، این است که اگر بخواهید کل مسلمانهای کشورهای اسلامی را از دین جدا بکنید و قیچی بکنید، دختران و زنان اینها را از خانه بیرون بکشید و در پارکها، جنگلها، خیابانها، ادارات و دانشگاهها نیمهعریانشان کنید. جوانها و مردها وقتی هر روز این زنان و دختران عشوهگر آرایشکرده و نیمهعریان را ببینند، تحریکات شهواتشان بهقدری قوی میشود که دین را راحت کنار میگذارند. این یک کار دشمن است! من این را به این سادگی نمیگویم و چهل سال در کتابهای مهم مطالعه کردهام. کتابهایی که با دلسوزی و عالمانه برای حفظ دین نوشته شده و مطالبشان هم با مدرک است.
ب) گره زدن سفرهٔ مسلمانها با اقتصاد ربایی
کار دیگر دشمن در زمان ما، البته در این قرن اخیر، یک گناه بسیار خطرناکِ اختراعِ یهود(چون قبل از یهود نبوده) است.گناه این است که سفرهٔ مسلمانها را با ربا، یعنی بانکها آمیخته کنید و زلف سفرهٔ مسلمانها را با پولها و اقتصاد ربایی گره بزنید تا حرام بخورند و دین مثل کبوتری که از قفس میپرد، از قفس قلبشان بپرد. این هم یک کار دشمن زمان ماست.
-دعای ندبه، راهنمای مسلمانها در دشمنشناسی
این دشمنشناسی که ندبه به ما میدهد، این دشمنشناسی را نباید به بدر و خیبر و حنین منحصر کنیم، بلکه آنها تقریباً یک راهنمایی است؛ یعنی ابوسفیانها تا آمدن امام زمان(عج) در کارند؛ یعنی یهودیها با تغییر قیافهٔ فرهنگی بهصورت صهیونیست در کار هستند؛ یعنی کفر و شرک با ابزارهای بسیار قوی که تا کنار تختخواب و رختخواب و جیب بچههایتان آوردهاند. همین موبایلهای(گرانهایش، نه قدیمیهای آن که شماره میگرفتند، جوابی میشنیدند و کار دیگری نمیکرد) فعلی به تمام مراکز فساد جهان و فحشا و منکر وصل است.
جدیداً هم یعنی در این چهل سالهٔ اخیر و شاید هم 34-35 ساله(اینها را من خواندهام و مدارکش هم درز کرده است)، بسیار قوی دارند برای اره کردن درخت دین خدا فعالیت میکنند. خودشان که اصلاً دین ندارند! من حدود بیست کشور اروپایی به منبر رفتهام، سرِ کلیسای خیلی از این کشورها بنر زدهاند که به فروش میرسد؛ یعنی کاری کردهاند که حتی روز یکشنبه هم مرد و زن اسم خدا، اسم مسیح و اسم دین به گوششان نخورد. کلیساها را که میفروشند، یا قمارخانه یا کاباره یا مرکز مشروبفروشی یا مرکز مشروبخوری میشود.
من اینها را در اروپا دیدهام و اینها دیگر چیزی نیست که برایم نقل کرده باشند؛ دشمن خیلی هم تیز است! شاید بیست سال پیش، تاجر متدینی در ماه رمضانها از آمریکا برای منبر ظهر و شب میآمد و بعد از ماه رمضان هم برمیگشت. یک ماه رمضان که دیگر نزدیک روزهای آخرش بود، به من گفت: من اگر شما را برای منبر به آمریکا دعوت کنم، میآیید؟ گفتم: ببین زمینه جور میشود که بیایم، میآیم! رفت، سال بعد آمد و گفت: نشد شما را دعوت کنم؛ چون میخواستم برایتان دعوتنامه بفرستم، به قول ما، به اداره اطلاعات وابسته به وزارت خارجهشان رفتم و گفتم من میخواهم چنین شخصی را برای منبر دعوت کنم. گفت: مدارکت باشد؛ کامپیوتر را روشن کرد و عکس، موقعیت، اسم همسر و بچهها و منبرهای ماه رمضان و محرم و صفر شما روی کامپیوتر آمد، پس گفت: این شخص برای آمریکا بسیار خطرناک است و نمیشود!
ج) فاصله انداختن بین مردم و روحانیّت
ارّه برای زدن ریشه در دست دشمن است. حالا خود من را به آنجا راه ندادند؛ اما هفت هشت ده سال است که همه ما را در کشور با زبان، قلم و فکر خود مردم میکوبند. آنجا راهمان نمیدهند و اینجا هم کاری میکنند که مردم ما را در خودشان راه ندهند و به نماز، نماز جمعه و منبر نیایند. با ما کاری نداشته باشند و اختلاف و دعوایشان را پیش ما نیاورند؛ چون میدانند اگر اختلاف و دعوا را پیش ما بیاورند، ما بهسرعت با قرآن و روایت حل میکنیم. همین ده روز پیش در تهران بودم که اختلاف بسیار سنگینی را پیش من آوردند و گفتند: شکایت طرفینی کردهایم که به دادگستری و دادگاه میرود و حداقل پنج سال طول میکشد تا حل شود. دو طرف اختلاف به من گفتند: ما داوری شما را قبول میکنیم؛ شما بین ما حکم بده، کتبی یا زبانی حکم بده. گفتم: حرفهای هر دو طرف روی کاغذ بیاید و برایم بیاورند؛ شما دیگر زحمت نکشید، من اختلاف را حل میکنم. اختلاف یکساعته از جانب ما قابلحل است و تمام شد. آقا شما این مقدار را بگذر و شما هم این مقدار را گذشت کن، شما آقا این توقع را کنار بگذار؛ شما دو طرف، قرآن و روایت این را میگوید و اگر هم بخواهید عمل نکنید، در قیامت گیر میافتید. پنج سال هم یک شیعه میخواهد از پلههای این دادگاهها بالا برود. خودش، زنش، دخترش و ناموسش را بین هزارجور چشمچران ببرد که میخواهد ملکی را که اختلاف دارد، بهنام خودش کند یا بهنام طرف شود.
-باور قلبی مردم به روحانیت در روزگار قدیم
روزگاری یک آخوند کل دادگستری در یک شهر بود و مردم به روحانیت شیعه ایمان داشتند؛ اگر هم حق طرف خودشان بود و آن روحانی میگفت بیا برای خدا بگذر تا حل شود، میگفت روی چشمم؛ اینقدر به روحانیت ایمان داشتند! این را اسرائیل و آمریکا در این چهل ساله خوب فهمیده است؛ قبلاً هم آمریکا و انگلیس از فتوای تحریم تنباکو و از قدرت بیان و قلم مرحوم آیتالله حاج شیخ فضلالله نوری و مدرّس خوب فهمیده بود که یکتنه جلوی رضاخان قلدر ایستاد. علمای تهران پیش مدرّس آمدند و گفتند: یک سری پیش رضاخان در کاخ سعدآباد برو و با او رودررو حرف بزن تا مشکلتان را حل کنید و رفع شود. به علمای تهران گفت: این مسلمانی نیست که طرفِ من باشد و من با آیه و روایت حل کنم؛ چون انسان بیدین که آیه و روایت را قبول نمیکند. دو تا مؤمن، زن و شوهر یا برادر، با هم اختلاف دارند که سر ملک یا پول است؛ ولی خدا و قیامت را باور دارند که ما میتوانیم اینها را راحت حل کنیم. حالا شما اصرار میکنید، باشد!
مدرّس درک کرده بود که رضاخان مأمور تمامقد انگلیس است و دین هم ندارد. اصلاً هیچچیزی را قبول نمیکند و باید موبهمو خواستههای لندن را پیاده بکند؛ ولی گفت حالا که شما علما از من درخواست دارید، من ادب میکنم و رد نمیکنم. آن عبای معمولی و قبای کرباسی را با عمامهٔ معمولیاش پوشید، عصایش را برداشت(خانهاش روبهروی مسجد سپهسالار قدیم، نزدیک چهارراه سرچشمه است) و از خانه بیرون آمد. در خیابان(آنوقتها به آن امیرکبیر میگفتند و به توپخانه میرفت) جلوی یک درشکه را گرفت. درشکهچی هم نمیشناخت، گفت: آقا بفرمایید؛ هر جا باید بروید، من شما را میبرم. مدرّس گفت: من اوّل باید کرایهٔ رفتن و برگشتن را با تو طی کنم؛ من را از اینجا به کاخ سعدآباد ببری(کار دارم و خودت هم برگرد، من بعداً با یک درشکه میآیم؛ چون ممکن است طول بکشد) چقدر کرایهات میشود؟ درشکهچی هم گفت: دو ریال است(حالا پیرمردهای این مجلس میدانند دو ریال، دو قِران است)، بیا بالا! مدرّس گفت: نه، اعلیحضرت قَدَرقدرت رضاشاه دو ریال نمیارزد، برو!
-دشمنسازیِ دشمن برای روحانیت
عالم شیعه هیچوقت بر ضد شما با دشمن رفاقت نکرده و هیچوقت بر ضد شما خواستههای دشمن را قبول نکرده است؛ حالا اگر چندنفری که در همین شهر با مفاسد مبارزه دارند؛ مبارزه یعنی نمیخواهند جوانها و دخترهای شما در خطر همین نقشههای بدریون، خیبریون و حُنَینیون بیفتند، میایستند و میگویند این جلسات خلاف شرع، خلاف اخلاق، خلاف این منطقه است و خلاف این شهری است که نزدیک هشت قرن فقیهپرور، عالمپرور، عارفپرور، خطاطِ قرآنپرور و مفسرپرور بوده است؛ اگر همین چهار تا خانوادهٔ مرحوم آیتالله ابنرضا، امام جمعهٔ دلسوز و محترمتان که من به جای القاب، همان آزاده برای ایشان بگویم، بهترین نقطهٔ شخصیت است؛ مثل اینکه خودم به همه میگویم من را با القاب ننویسید و در اعلامیهها و بنرها بنویسید «روضهخوان ابیعبدالله(ع)» که برای من کل القاب است؛ همینها اگر با افرادی بسازند که خودآگاه یا ناخودآگاه میخواهند سفرهٔ فساد را در این شهر پهن بکنند، نان آنها خیلی در روغن است و اینقدر به آنها احترام میکنند، اینقدر دعوتشان میکنند، اینقدر برایشان بالا و پایین میشوند، اینقدر خم و راست میشوند؛ ولی اینها بهخاطر شما برای خودشان دشمنسازی میکنند. اینها میخواهند جلوی حکومت فرهنگ اسرائیل و آمریکا را بگیرند؛ یکمشت آنهایی که میخواهند این کارها را بکنند و یکمشت هم آنهایی که بیدین هستند و میخواهند به کنندگان کمک بدهند که کار انجام بگیرد، دشمن درست میکنند.
-روحانیت شیعه، حافظ دین و ناموس مردم
آدمی که دشمن داشته باشد، راحت نیست! آخوند شیعه این نیست که عُرفی میگوید:
چنان با نیک و بد سر کن که بعد از مردنت عرفی×××××××مسلمانت به زمزم شوید و هندو بسوزاند
این آخوند شیعه نیست! آخوند شیعه آخوند واجد شرایط است و آمریکا و اسرائیل میداند که حافظ قرآن، دین، اخلاق، ناموس و حافظ پول مردم، همین روحانیت شیعه است. روحانیت شیعه مردم را در مساجد و حسینیهها جوری تربیت کرده است که هیچوقت به مال مردم دستدرازی نمیکنند، رشوه نمیگیرند، دزد و اختلاسچی نیستند؛ یعنی مال مردم را برای خودشان میدانند و میگویند عین برای خودمان است. چطور ما دلمان نمیخواهد مال ما دست بخورد و ضرر بکند، نمیخواهیم مال دیگران هم دست بخورد.
آخوند شیعه است که جوانها را پای منبر نگه میدارد تا دوست دختر پیدا نکنند، زنا نکنند، معشوقهٔ پنهانی نگیرند. اینها همه کار منبر، کار محراب، کار روحانیت اصیل شیعه است. کار روحانیت است و کار روحانیت را باید به مردم هر شهری بشناسانند که مردم با جان و دل پیش مدیران همین حوزهها بروند و بگویند آقا ما دو روز دیگر میمیریم، دو میلیارد ثلث ماست و بچههای ما پول ما را با خدا معامله نمیکنند؛ این را بگیر و خرج دین کن که ما در برزخ پای سفرهٔ خودمان بنشینیم و در قیامت هم پای سفره خودمان باشیم.
-طرح دشمن برای ضربه زدن به روحانیت
جدیداً در این چهل ساله سه چهار طرح گذاشتهاند که حالا یک مقدار تقریباً پیاده شده، این است که مردم و نسل را به روحانی بدبین کنید؛ یعنی جوری وانمود کنید که اینها مزاحم هستند و خیر شما را نمیخواهند؛ جوری وانمود کنید که اگر اینها را کنار بزنید، ماشین زندگیتان در خیابان زندگی بیدردسر حرکت میکند. حالا ضربه هنوز به همه نخورده است؛ ولی اگر مردم بیدار نباشند، به همه ضربه میخورد.
گاهی به من میگویند: آقا ما فقط پای منبر شما میآییم و هیچکس دیگر را قبول نداریم؛ میگویم: به دینت لطمه و ضرر خورده و تو نمیفهمی چه میگویی! تو تحت تأثیر دشمن هستی. فردا من را هم راحت از دست تو میگیرند! تو حالا با ماشین، بیست کیلومتر راه از آنطرف تهران پای منبر میآیی، هر شب به مسجد محلهتان برو! در ماه رمضان به مسجد محلهتان برو و ده شب را پای منبر من بیا. این همین شگرد دشمن است؛ چون همه را که بگیرد، یک نفر را راحت میتواند از تو بگیرد. سی سال است تبلیغات سوء میکند و همه را گرفته، زورش به من یکی نرسیده که من را هم کمکم از تو میگیرد و بیدینت میکند. یکی اینکه مردم را به روحانیت بدبین کند که مردم بهکل بِبُرّند و وقتی مردم وقتی بِبُرّند، حوزههای علمیه بر باد است، قم و نجف بر باد است و ایران مشرک و کافر میشود که آنوقت حل مشکلش به دست امام عصر(عج) است. ناموس از بین میرود، مال حلال از بین میرود، استقامت در مقابل گناه و فساد از بین میرود و کمکم دین به نابودی کشیده میشود.
د) جدایی شیعه از ابیعبدالله(ع)
یک سرمایهگذاری خطرناکی که در این سیساله کرده و خیلی هم پول(میلیاردی) خرج آن کردهاند، این است که شیعه را(با ترفندهایی که حالا اتاقهای فکرشان دادهاند) یکپارچه از ابیعبداللهالحسین(ع) جدا کنند تا دیگر مردم محرّم و صفر نداشته باشند، گریه و سینهزنی، زنجیرزنی و عَلَم و کُتَل نداشته باشند، درِ حسینیهها و مسجدها بسته شود و ابیعبداللهالحسین(ع) از زندگی مردم بیرون برود؛ چون بهتر از ما میفهمند و خیلی کار فکری بر ضد ما کردهاند.
-استعمارگری دشمن با سلاح علمِ بدون دین
من در لندن میخواستم کتابخانهٔ بریتیش را ببینم. قفسههای کتابخانهٔ بریتیش پر از کتاب است و جا ندارد؛ اگر قفسههای کتابخانه را بهدنبال هم بگذارند، هزار کیلومتر و پر است؛ یعنی جا ندارد! کتابخوان دارند و دنیا را با علم چاپیدهاند. استعمارگری را با اسلحهٔ علم حاکم کردهاند و تمام اینها را علم بدون دین انجام میدهد. لندن اگر عالم نبود، صد کشور را مستعمرهٔ خودش نمیکرد. طلبهها، مردم، جوانها! علم اروپا را به اینجا رساند، آمریکا را به اینجا رساند که میگوید من قلدر و کدخدای جهان هستم؛ ولی علمی که دین نبود!
من بچه بودم، پدرم تابستانها که مدرسهها تعطیل بود، ما را به اینجا میآورد و روضهخوانهای قدیم همین شهر روی منبر میخواندند. من از شش هفت سالگی عادت داشتم که پای منبرها میرفتم. حالا منبرها را نمیفهمیدم، اما بعضی از تکبیتها را که میخواندند، اینها یادم مانده است.
چو دزدی با چراغ آید××××××گزیدهتر بَرَد کالا
علم بوده است که نیروی دریایی انگلستان را اینقدر قوی کرده است، علم بوده که کرهٔ ماه را فتح کردهاند، علم بوده که موشکهای قارهپیما و زیردریایی ساختهاند. اینها علم دارند، اما دین ندارند؛ گاو شاخدار هستند، ولی دین ندارند! اگر علم ما بیشتر از این بالا برود، اصلاً دیگر نمیتوانند به ما بگویند بالای چشمت ابروست! یکی از آنها بگوید بالای چشمت ابروست، میگوییم سر جای خودت بنشین؛ وگرنه با یک موشک نصف شهرت را سر جای خودش مینشانیم. الآن وحشت آمریکا، اسرائیل و غرب از اسلحهٔ ماست که از علم ما تولید شده است؛ ولی این اسلحه میتواند با نیروی ایمان کار بکند. اگر جوانها و دانشگاهیهایمان بیدین بشوند، با داشتن همین اسلحه هم باز دست آمریکا و اسرائیل را میبوسیم؛ چنانکه شاه این کار را میکرد.
-وظیفهٔ شیعه، زنده نگهداشتن نام امام حسین(ع)
حسین(ع) را از مردم بگیرید، زنهایشان را نیمهعریان کنید و دخترهایشان را همهجا رها کنید، مردم را با آخوندها بدبین کنید؛ دین نابود میشود. من سه سال پیش که در شب بیستویکم مراسم احیا داشتم(تقریباً کانالهای برون مرزی هم احیا را پخش میکنند و آنها هم همهٔ مطالب، دقیقه به دقیقه و کلمه به کلمهاش را میگیرند)، به آمریکا و اسرائیل گفتم: گرفتن حسین(ع) از ما را کور خواندهاید! این مملکت تا روز ظهور امام عصر(عج)، ابیعبدالله(ع) را از دست نمیدهد؛ به هر قیمتی که برای او تمام شود و همین هم هست؛ یعنی یقین دارم که محال است مردم ابیعبدالله(ع) را از دست بدهند. هرچه میتوانید، محرم و صفر را گسترده کنید و فقط به دههٔ عاشورا قناعت نکنید. ششدهه روضه بگیرید! پولدارهای خوانسار پول بدهید، بهترین گویندگان را بیاورند و دین را در این شهر حفظ بکنند. مجالس به یکی دوتا محدود نباشد! پولها را که نمیخواهید در قبرتان ببرید! نمیگذارند که ببرید، میگذارند؟ اگر کسی که صدمیلیارد ثروت دارد(این فقه است)، بمیرد و وصیت نداشته باشد؛ اگر بخواهند جنازهاش را کفن بکنند، باید از وارث اجازه بگیرند و نمیتوانند از صدمیلیارد تومان خودش یک کفن به او بدهند؛ اگر ورثه اجازه بدهند، میلیاردر را کفن میکنند و اگر اجازه ندهند، برادران باید به شهرداریر و بگویند بدبختی مرده است، پول کفن و دفنش را بده؛ اگر شهرداری گفت به من چه، شما باید خرج کفن و دفنش را بدهید. یکنفر در تهران مرد، شصت سند ملکی(ملکهای گران) از صندوقش درآوردند؛ وصیت کرده بود در شاه عبدالعظیم دفنش کنند. زنش جلو آمد و گفت: این جنازه را برای چه میخواهید در شاه عبدالعظیم دفن کنید(آنوقت قبر در شاه عبدالعظیم پنجمیلیون بود)؟ اینکه مرده است و آن زیر میپوسد، دو شب دیگر هم او را موش و عقرب و سوسک میخورند، برای چه پنجمیلیون بدهیم؟ وصیت هم نداشت! او را به بهشت زهرا ببرید و به شهرداری بهشت زهرا بگویید این کسوکاری ندارد. زنش گفت، من در جریانش بودم. جنازه روی زمین بود و آخر یکی از رفقا کلاهش را برداشت و دوره افتاد و گفت: برادران! بالاخره این رفیق ما بوده است، یکخرده پول بریزید تا یک قبر برای او بخریم. پول جمع کردند، گدایی کردند و یک قبر برای او خریدند.
این محرّم و صفر را گسترده کنید! من بچه بودم، تابستانها یادم است که اینجا ایام فاطمیه و محرّم و صفر، پولدارها خانه به خانه روضه میخواندند. روضههای مهم با منبریهای خوب! پولدارهای این شهر! پولتان را خرج ابیعبدالله(ع) کنید ؛یعنی بر شما واجب است به دشمن پاتک بزنید. آنها تک بسیار خطرناکی به ما میزنند.
ه) بیارزش کردن فتوای مرجعیت
یک برنامهٔ دیگرشان هم این است که فتوای مرجعیت را از ارزش بیندازید؛ اگر مرجع و فقیهی فتوایی داد، بگویند برو بابا! دلت خوش است. فتوا را از حیثیت بیندازند. میدانید روزگاری مردم چقدر به مرجعیت و فتوا وابسته بودند؟! میرزای شیرازی یک فتوا داد: «امروز استعمال توتون و تنباکو در حکم محاربهٔ با امام عصر(عج) است». یک تاجر شیرازی که خیلی برگ تنباکو خریده بود، شاگردها و کارمندهایش برگها را در محلی ریخته بودند که در اختیار خودش بود تا خشک بشود. یک نفر را استخدام کرد و گفت: با اسب تیزرو برو؛ شهر به شهر هم میخواهی اسب را عوض بکنی، بکن و پیش میرزا در سامره برو. نامه نوشته بود: حضرت آیتاللهالعظمی، مولا و مرجع من! شما دستور دادید که تنباکوها را جمع کنید و همه تنباکوها را آتش میزنند. من برگ تنباکو را پهن کردهام؛ حال اگر من و شاگردهایم این برگها را جمع بکنیم و آتش بزنیم، دستم به تنباکو بمالد، این هم استعمال حساب میشود و من محارب با امام زمان(عج) هستم؟ میرزا نوشت: نه همه را در گونی کن، ببر و آتش بزن.
آنزمانی که قرآن، روحانیت و فتوا حاکم بود، مردم خیلی سالم زندگی میکردند؛ اما الآن فقط مقداری از عظمت روحانیت و موقعیت مرجعیت مانده است؛ ولی هنوز نتوانستهاند به امام حسین(ع) دست بزنند. اقلاً این را تقویت کنید. از این طریق، هم مرجعیت و هم حوزهها و هم مردم تقویت میشوند و باز به اصلشان برمیگردند. این هم بخش دوم ندبه که دشمنشناسی است، ندبه 398 بخش دیگر هم دارد؛ حالا چه کسی جمع بکند، چه کسی بنویسد و چه کسی در جلسات بگوید!
کلام آخر؛ کجایید ای هواداران، ببندید محمل زینب
خوشا آنانکه در این صحنهٔ خاک××××××چو خورشیدی درخشیدند و رفتند
خوشا آنانکه بذر آدمیت××××××در این ویرانه پاشیدند و رفتند
خوشا آنانکه در میزان وجدان×××××××حساب خویش سنجیدند و رفتند
خوشا آنانکه پا در وادی حق××××××نهادند و نلغزیدند و رفتند
خوشا آنانکه بار دوستی را××××××××کشیدند و نرنجیدند و رفتند
عمرسعد را صدا زد و گفت: به لشکرت بگو کنار بروند! اجازه نمیدهم دست شما نامحرمان بیگانه به این زن و بچه برای سوار شدن کمک بدهد. شیعه در محرم و نامحرمی تا پای جان ایستاده است. همه کنار رفتند، خواهرش را صدا زد و به امکلثوم فرمود: شترها را بخوابان، زیر بغل این زنان داغدیده را با هم بگیریم. در محملها سوارشان کرد. در دامن هر خانمی بچهٔ کوچکی را گذاشت. همه که سوار شدند، دشمن نگاه میکند، خانمها از محمل نگاه میکنند، دیدند به امکلثوم گفت: بیا تا زیر بغل تو را هم بگیرم و تو هم سوار بشو. حالا خودش تنها مانده است! زنان و دختران میگویند عمه چطوری میخواهد بدون کمک سوار شود؟ عمه فکر میکند؛ من همانی هستم که وقتی میخواستم از مدینه بیرون بیایم، علیاکبر(ع) برایم رکاب گرفت، ابیعبدالله(ع) زیر بغلم را گرفت، قمربنیهاشم(ع) به من کمک داد؛ اما الآن تمام عزیزانم قطعهقطعه روی زمین افتادهاند. کجایید ای هواداران، ببندید محمل زینب××××××××× که بر باد فنا رفته مکان و منزل زینب
یکمرتبه خانمها و بچهها دیدند به میان گودال دوید و بدن قطعهقطعه را روی بغل گرفت و خم شد:
کسی چون من گل پرپر نبوسید×××××××کسی گل را به چشم تر نبوسید
کسی چون من گلش نشکفت در خون××××××××کسی گل را ز من بهتر نبوسید
کسی غیر از من و دل اندرین دشت××××××××بهتنهایی تن بیسر نبوسید
به عزم بوسه لعل لب نهادم××××××به آنجایی که پیغمبر نبوسید
خدایا! به حقیقت زینب کبری(س)، آنچه به خوبان عالم عنایت کردی، به ما و زن و بچهها و نسلمان عنایت کن؛
خدایا! هرچه شر و بدی از خوبان عالم برگرداندی، از ما برگردان؛
خدایا فهم دین را نصیب همهٔ ما بگردان؛
خدایا! توفیق قدردانی از خدمتگزاران به دین و ملت و کشور را به ما مرحمت بفرما؛
خدایا! گذشتگان ما، گذشتگان این جمعف گذشتگان این خانواده و گذشتگان از این مردم را غریق رحمت بفرما.
خوانسار/ حسینیهٔ ابنالرضا/ دههٔ دوم ربیعالثانی/ پاییز1397ه.ش./ سخنرانی هشتم