روز سوم جمعه (28-10-1397)
(تهران حسینیه محبان الزهرا (س))عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدبسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».
سرمایهای به نام عمر
بعضی از نعمتها را خداوند به انسان عطا میکند ولی یک بار، اگر این نعمت بدون اینکه به قول قرآن انسان با آن نعمت کاسبی کند و از آن نعمت بهره بگیرد از دست برود، برای بار دوم آن نعمت محال است که به انسان عطا شود.
یک نعمتی که اینگونه است و به این کیفیت است نعمت عمر است. طبق آیات قرآن یک مدت معین، اجل (اجل یعنی مدت) معین، براساس فقط لطف و محبتش در اختیار انسان قرار میدهد، از زمان آدم هم که اولین کسی بود که عمر به او عطا شد راه کاسبی کردن با این سرمایه سنگین و بینظیر را تعلیم و یاد داد.
تعلیم خداوند در سورۀ مبارکۀ بقره است «قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَمِيعاً فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدى»(بقره، 38) روی زمین زندگی خود را شروع کنید، من هم هدایتم را به شما عطا میکنم. «هدایت» در اینجا به معنای دین است.
تنها دین تمام انبیا
طبق آیات قرآن پروردگار عالم دو تا دین ندارد، برای خدا فقط یک دین است که این دین را در قرآن به نامهای گوناگون معرفی میکند؛ یک نامش اسلام است، یک نامش صراط مستقیم است، یک نامش شرع است. به آدم این اسلام عطا شد اما مسائل آن اسلام برابر با ظرفیت زندگی آدم است، یعنی دین یک چهارچوب معینی داشت چون جمعیت هم نبود یک زن و شوهر بودند بعد هم دختر و پسر پیدا کردند. حلال و حرام قوانین و مسائل اخلاقی و مسائل اعتقادی درخور ظرفیت همین زن و شوهر و چند تا بچه به آنها عطا شد.
زمانی که خداوند میخواست نوح را مبعوث به رسالت کند، جمعیت خیلی زیاد شده بود، البته در همین منطقه شرق زمین در همین منطقه شامات، به تناسب زیاد شدن جمعیت و بیشتر شدن نیاز قوانین بیشتری به دین اضافه شد و این جریان تا زمان پیغمبر ادامه داشت.
در زمان رسول خدا دینش را کامل و تام کرد و حجت را برای مردم در هر کجای زمین تا روز قیامت تمام کرد که دیگر بعدش مردم پیغمبری لازم ندارند، کتابی لازم ندارند، دین دیگری لازم ندارند؛ دین اسلام است و کتاب این دین هم قرآن است. «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلام»(آلعمران، 19).
سود هزینه کردن عمر
عمر را به آدم و حوا داد، آنان را راهنمایی هم کرد که با این عمر که مدتش محدود است و طولانی نیست چگونه کاسبی کنید. ساعات شب و روز، هفته، ماه و سال خودتان را مطابق با قوانین دین و اسلام و شرع الهی و صراط مستقیم هزینه کنید؛ وقتی عمر را به این صورت هزینه بکنید سود این هزینه پیش من برایتان میماند.
«وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّه»(بقره، 110) هیچکس مثل من امانتدار نیست، سود این سرمایۀ عمر را به این صورتی که هدایت شدید من برایتان نگه میدارم؛ روز قیامت که وارد محشر میشوید کل سود دورۀ عمرتان را ««تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّه» پیش پروردگار میبینید، بعد هم میشود برای خودتان، این سود را من نمیخواهم.
سود صحیح هزینه کردن عمر چیست؟ بیش از صد بار در قرآن مجید میگوید «جنت» است، یا میگوید «جنات» است، یا میگوید «مغفرت» است، یا میگوید «رضوان» است، یا میگوید «رحمت» است، یا میگوید «عیش راضیه» است. این سود سرمایۀ عمر است که درست هزینه شده است. خیلیها در عرصۀ اسلام از زمان آدم تا حالا مواظب عمرشان بودند که این سرمایه به لجن کشیده نشود، هدر نرود، نابود نشود، پوچ نشود و آخر کار از این سرمایه جهنم بیرون نزند.
در این سرمایه خیلیها هم ضرر میکنند، آیه را عنایت کنید. خداوند متعال در قرآن قَسمهای مختلفی دارد، بالاترین قسم چهار تا قسم است؛ یک قسم به خودش است، موردش هم این است «فو ربک» این واو در ادبیات عرب واو قسم است، به پیغمبر میگوید به پروردگارت سوگند حبیب من، «فَوَ رَبِّكَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ عَمَّا كانُوا يَعْمَلُون»(حجر، 92 و 93) روز قیامت از کل مرد و زن دربارۀ آنچه که انجام دادند خود من بازپرسی میکنم، خودم بازپرس کل مردان و زنان در روز محشر هستم.
بازپرسی روز قیامت
خداوند از چه بازپرسی میکند؟ یعنی ما را میبرند در دادگاه قیامت میگویند که جواب بده چرا نماز خواندی؟ چرا روزه گرفتی؟ چرا خمس و زکات دادی؟ چرا یک ساعت وقتت را روزها بردی کنار یک معلم مسائل دینت را یاد گرفتی؟ چرا نصف شب بیدار شدی یازده رکعت نماز خواندی و زار زار گریه کردی؟ چرا دعای کمیل خواندی؟ چرا عرفه خواندی؟ چرا مکه رفتی؟ اینها را سؤال نمیکنند، اینها را فقط پاداش میدهند.
سؤال برای کارهای منفی است، چرا ربا خوردی؟ یعنی من روزیدهنده نبودم؟ من بلد نبودم یک نان و پنیر پاک به تو بدهم تا آخر عمرت؟ چرا غصب کردی؟ چرا دزدی کردی؟ چرا روز روشن از بیتالمال این بندگان مظلوم من میلیاردی دزدیدی؟ چرا بهخاطر چند لحظه لذتت روابط نامشروع با نامحرم داشتی؟ اینها را دلیلش را بگو. قرآن مجید میگوید هیچکس در این امور جواب خدا را نمیتواند بدهد، فقط جای یک مسئله میماند که از پروردگار عالم عذرخواهی بکنند و خداوند در قرآن میگوید عذر احدی را قبول نمیکنم، ابتدای ورود به محشر به ملت میگویم: «لا تَعْتَذِرُوا الْيَوْم»(تحریم، 7) وارد عذرخواهی نشوید چون قبول نمیکنم.
من از کل کارهای منفی شما سؤال میکنم، هیچوقت در مملکت ما نمیآیند کسی را جلب بکنند ببرند در ادارۀ آگاهی که نزدیکمان است و با تلخی به او بگویند آقا شما چرا به مردم بدهکار نیستی؟ آقا شما چرا تا حالا در این مملکت خلاف نکردی؟ آقا چرا یک بار از چراغ قرمز رد نشدی؟ آقا چرا یک بار سیلی به صورت کسی نزدی؟ آقا چرا نشستید دورهمدیگر تشکیل خیریه دادید و ششصد هفتصد تا خانواده را زیر نظر گرفتید و طول سال مشکلاتشان را حل کردید؟ در هیچ مملکتی این کار را نمیکنند، خواستن برای تخلف است، جریمه برای خلاف است، زندان برای خلاف است. این وضعی که در دنیا هست یک صحنهای از قیامت است که هیچکس را برای کار خوب نمیخواهند، جریمه هم نمیکنند.
اگر میگوید به خودم قسم از کل بازپرسی میکنم، بازپرسی کردنش در این امور است؛ بدن سالم به تو دادم، صبحانه دادم، ناهار دادم، شام دادم، حال دادم، چشم و گوش دادم، هوش دادم، فهم دادم، زن و بچه هم به تو دادم، مغازه هم دادم، کارخانه هم دادم، چرا صبح دو سه دقیقه بلند نشدی بهعنوان شکر این همه نعمت من دو رکعت نماز بخوانی؟ مگر همۀ انبیا دعوت به نماز نکرده بودند؟ مگر همۀ اولیا دعوت به نماز نکرده بودند؟ سؤالات قیامت خیلی سؤالات درستی است و از این قبیل است.
سؤال از عمر در قیامت
از قول رسول خدا بشنوید که یک روزی در مسجد نشسته بودند، جمعیت هم بود، برگشتند بهطرف مردم فرمودند: «لا یزول قدم عبد» روز قیامت اجازۀ برداشتن یک قدم به مرد و زنی داده نمیشود «حتی یسأل عن اربع» مگر اینکه چهار تا سؤال از آنان داشته باشند و آنها هم جواب درستی بدهند.
اولین سؤال یا به تعبیر بعضیها اولین دادگاه، «من العمر فیما افناه» هفتاد هشتاد سالی که عمر در اختیارت گذاشتم این را کجا هزینه کردی؟ خیلیها هیچ جوابی ندارند بدهند، چه بگویند؟ بگویند خوردیم و خوابیدیم و پوشیدیم و پول درآوردیم و لذتچرانی کردیم و شکمچرانی کردیم؟ چه بگویند؟ این سرمایۀ عمری که برای من بوده و من به تو عطا کردم آن هم ارزان نبوده، میلیاردها چرخ در این عالم میچرخد تا یک دقیقه به وجود میآید، اگر آن چرخها نگردد قیامت برپا میشود، ولی میلیاردها چرخ در کارند که مردم در این خانۀ دنیا شب داشته باشند، روز داشته باشند، هفته داشته باشند، ماه داشته باشند. عمر سرمایۀ ارزانی نیست.
یکی از قسمهایی که پروردگار خورده همین قسم به زمان است. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ وَ الْعَصْر» به روزگار قسم، به روزگار سوگند، به زمان قسم. ما یک قطعه از زمان را داریم، شصت سال یا هفتاد هشتاد سال، یعنی این قسم شامل حال عمر ما هم میشود. به روزگار قسم که چه؟ چه میخواهد بگوید؟ «إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِي خُسْر»(عصر، 2) الانسان یعنی کل انسانها سرنگون در چاه خسارت هستند. خداوند میبیند و قسم خورده، دیده و قسم خورده، آن وقتی که میخواسته این سوره را نازل بکند میدید که بسیاری از مرد و زن سرنگون در چاه خسارت هستند.
تفاوت لغوی منفعت و ضرر و خسارت
برویم سراغ خسارت و ببینیم بزرگان و علمای علم لغت خسارت را چه معنی کردند. ما از پیش خودمان معنی نداریم بگوییم، هر چیزی را باید به متخصص فن آن مراجعه کرد. متخصصین فن میگویند ما سه چیز داریم؛ ما یک ضرر داریم، یک منفعت داریم، یک خسارت داریم.
منفعت این است؛ ده میلیون تومان سرمایه من بوده، یک سال کار کردم، با آن کارکردن مکه رفتم، کربلا رفتم، دخترم را شوهر دادم، پسرم را زن دادم، در این یک سال کامل لباس عوض کردم، لباس خریدم، ماشین خریدم، صبحانه و ناهار و شام خوردم، حالا هم 29 اسفند است، مینشینم حساب میکنم میبینم ده میلیون تومان به صورت سرمایه باقی هست، در این یک سال هم سی چهل میلیون تومان مدام سود کرده و خوردم، آن هم زندگیم بوده و از این ده میلیون تومان الان دو میلیون تومان هم سود سال باقی مانده، این اسمش منفعت است.
ضرر این است؛ اصل سرمایهام ده میلیون بوده، طول سال خرج کردم و مسافرت رفتم، دختر شوهر دادم، پسر زن دادم، حالا 25 اسفند حساب سالم را میکنم و میبینم که ده میلیون تومان هشت تومانش مانده، دو میلیون تومان از اصل سرمایه ضرر کردم.
خسارت این است؛ ده میلیون تومان داشتم با آن زندگی کردم، حالا مینشینم حساب میکنم میبینم ده میلیون تومان رفته و ده میلیون هم بدهکار هستم، این میشود خسارت. خسارت یعنی بر باد رفتن سرمایههای انسان اگر مادی است یا سرمایههای وجودی انسان اگر معنوی است.
هیزم جهنم چه کسانی هستند؟
وارد قیامت شدم، باز دارم آیه میخوانم، میبینم که عمر هشتاد سال پوچ و پوک شده، هدر رفته، با این سرمایه هیچ کاسبی نکردم. این عمر من نه تبدیل به نماز شده؟ نه. تبدیل به روزه شده؟ نه. تبدیل به کار خیر شده؟ نه. تبدیل به کسب حلال شده؟ اصلاً تبدیل به هیچی نشده، پوچ شده و از آنچه که برای من باقی مانده یک مقدار گوشت و پوست و استخوان خشکیده است.
قرآن مجید میفرماید این عمر هدر دادهها قیامت خیلی بیریخت و کج و کوله هستند، شکل بدی دارند، به قول ما یک پارچه استخوان هستند. خداوند در سوره جن اسم این یک پارچه استخوان را گذاشته «حطب» هیزم، بعد میفرماید اینها که خسارت کردند «کانوا» یعنی همۀ آنان، واو کانوا واو جمع است، یعنی کل «فَكانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبا»(جن، 15) هیزم دوزخ هستند.
دوزخ از خودش آتش ندارد، این استخوان پوست خشکیده وارد جهنم میشود و از همه طرفش شعله میزند بیرون «فَكانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبا» این اسمش در قرآن خسارت است، یعنی کسی که سرمایۀ عمرش تبدیل به کار درست، عمل درست، اخلاق درست، رفتار درست نشده است.
اهتمام به امور مسلمین
لازم است یک آیه دیگر هم دربارۀ اینها برای شما بخوانم. در سوره مؤمنون خدا میفرماید اینها که سرمایۀ عظیم عمر را تبدیل به خیر و سعادت و درستی و نجات نکردند، چند لحظه مانده به مردنشان یک مرتبه ناله میزنند، البته زن و بچه در بیمارستان و یا در اتاق ناله آنان را نمیشنوند، این ناله برای عمق وجود است، برای گلو و زبان نیست، ناله میزنند به چه کسی ناله میزنند؟ پروردگار میفرماید: به خود من.
با این ناله چه میگویند؟ «قالَ رَبِّ ارْجِعُون»(مؤمنون، 99) خدایا من را نبر. من تازه در این لحظه فهمیدم که بود و نبودم به باد رفته و هیچی نمانده، دارم دست خالی وارد عالم بعد میشوم. من تا حالا این هشتاد ساله نه اینکه نفهمیدم مسائل تو را مسخره هم میکردم، یکی را هم که میدیدم آدم منظمی است، آدم درستی است، تا ظهر میشود میگوید من بروم نماز، تا ماه رمضان میشود میگوید روزه هستم، یک چنین آدمهایی را که میدیدم قرآن میگوید البته در سورۀ یونس به آنان میگفتم که آخوندها سرتان کلاه گذاشتند، نماز چیست، روزه چیست، حج کدام است.
از این مملکت بلند میشوی جیبت را پر میکنی با ماشین یا هواپیما میروی در یک شهری به نام نجف، آنجا هم پیاده میشوی با بیست و دو سه میلیون نفر در این گرد و غبار و فشار هشتاد کیلومتر پیاده میروی کربلا، آقایی را هزار و چهارصد سال پیش با او اختلاف حکومتی داشتند کشتند، یعنی کاملاً میگوید حضرت سیدالشهدا دنبال صندلی بوده و به آن نرسید کشته شد.
من دین را مسخره میکردم، دیندار را، عمل صالح را، کار خیر را، یکی هم که میخواست برای همین هفتصد هشتصد خانواده ایتام پول بدهد میفهمیدند به او میگفتند چراغی که به خانه رواست به مسجد روا نیست، برو به زن و بچهات برس، به ما چه زن بیوه و پنج تا یتیم و مردی که در خانه لمس شده نمیتواند کار بکند، دولت خرجشان را بدهد، به من و تو چه؟
اگر پروردگار میخواست که در قرآن مجید این همه مردم را تشویق به عمل صالح نمیکرد، میگفت شما مؤمنها بخورید و بخوابید، گردن دولتهاست آنها واجب است اینها را رعایت بکنند، کار اینها را انجام بدهند، پس چرا در قرآن به بندگان مؤمنش میگوید: «وَ تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى»(مائده، 2) چرا به بندگانش میگوید «و افعل الخیر»؟ چرا به دولت نمیگوید؟ دولت هم یک وظیفهای دارد انجام بدهد نسبت به کل ملت، نسبت به مشکلات مردم که انجام داده، وظیفهاش را ادا کرده، اگر انجام ندهد خیلی راحت قیامت همین دولت را هم با کله در جهنم میاندازند. این در قرآن است.
پیغمبر هم فرموده در همین «اصول کافی» است «من اصبح و لا یهتم بامور المسلمین...» کسی که دستش برسد مشکل مسلمانها را حل کند، غم و غصه را از روی دل مردم بردارد و انجام ندهد «فلیس بمسلم» دین ندارد. ممکن است دولت انجام بدهد پس دین ندارد، ممکن است انجام ندهد طبق قرآن قیامت دولتیها را که میتوانستند انجام بدهند و ندادند جهنم میبرد. ما هم با افراد دولت فرقی نمیکنیم، اگر از عمرمان استفاده دینی نکنیم، ما هم میشویم هیزم خشک «فَكانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبا».
برگشت به دنیا برای انجام عمل صالح
این دریافتهایی که الان شما دارید و از زبان ما میشنوید خیلیها ندارند، چون نمیآیند، نیامدند، نشنیدند، نمیخواهند بشنوند، اینها را خدا میگوید لحظه مرگ که هنوز ملکالموت نیامده دیگر چشمش دارد به آن عالم باز میشود گوشش دارد به صداهای آن عالم باز میشود، دیگر دارد رابطهاش قطع میشود و خیلی رابطه با دنیا ضعیف شده، دارد میبرد، ناله میزند: «رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّي أَعْمَلُ صالِحاً فِيما تَرَكْت»(مؤمنون، 99 و 100).
خیلی جالب است، آنان میگویند خدایا پروردگارا ما را سر اول جاده عمر برگردان، سر پانزده سالگی، خانمها هم سر ده سالگی یا سیزده سالگی یا آنها هم پانزده سالگی، بنابر اختلاف فتواها که میگویند دختر نه سالش تمام شود مکلف میشود، بعضیها میگویند سیزده سالش و بعضیها میگویند پانزده سالش، بعضیها هم میگویند وقتی که قاعده بشود همان وقت لحظۀ تکلیف است هر سنی که باشد، حالا هر کسی مقلد هر مرجعی است تکلیف دختر را به همان فتوای مرجع عمل میکند.
آنان میگویند ما را برگردانید اول جاده تکلیف، چه کار بکنیم؟ «أَعْمَلُ صالِحاً فِيما تَرَكْت» دوباره عمری به ما بدهی و ما این عمر را با آن کاسبی بکنیم و از این کاسبی که عمل صالح است سود نجات، سود بهشت، سود رحمت، سود مغفرت نصیب ما بشود. این را با ناله میگویند چون دیگر پرده رفته کنار و حقایق همه آشکار شده است.
حالا ببینیم این خدای مهربان ما، این خدای با محبت ما، چه جواب میدهد؟ ما به همچنین گیری نمیافتیم، به آنهایی که عمر را هدر دادند و عین حیوانات گذراندند، ببینیم به اینها چه جواب میدهد.
شما از عربها بپرسید این «کلا» در آیه یعنی چه؟ آنها عربی برایتان میگویند، من کاملاً فارسی «کلا» را بگویم. وقتی به پروردگار مینالند ما را برگردان سر جاده اول، جاده تکلیف «ارْجِعُونِ لَعَلِّي أَعْمَلُ صالِحاً» تا عمرمان را هزینه عمل صالح کنیم، خودم جواب میدهم به فرشتهای هم نمیگویم جوابش را بدهد، خودم جواب میدهم: «کلا».
عمق و روغنکشیده و فارسی «کلا» این است که خفه شو، حرف نزن. «كَلَّا إِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها»(مؤمنون، 100) رابطه روحی تو با هزینه کردن عمر در عمل صالح چنان قطع شده که اگر برگردانمت سر اول جادۀ تکلیف باز هم کار خیر نمیکنی، یعنی خودت را نابود کردی، تو قابل برگشت نیستی اگر هم تو را برگردانم.
«وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى يَوْمِ يُبْعَثُون»(مؤمنون، 100) پیش روی اینگونه افرادی که میمیرند عالم برزخ است، یعنی الان چشمشان بسته شود از دنیا به عالم برزخ باز میشود «و إِلى يَوْمِ يُبْعَثُون» بعد از تمام شدن جهان برزخ نوبت آمدن قیامت میشود.
(اگر فکر دل زاری نکردی/ به عمر خویشتن کاری نکردی/ شدی مغرور روز روشنی چند/ دیگر فکر شب تاری نکردی/ تو را از روز آزادی چه حاصل/ که رحمی بر گرفتاری نکردی/ کسی در سایه لطفت نیاسود/ به عالم کار دیواری نکردی/ سزاوار تو باشد حق پرستی/ چرا کار سزاواری نکردی/ نچینی گل ز باغ زندگانی/ گر از پایی برون خاری نکردی)
سوگواره
امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: هیچ بلائی، هیچ مصیبتی و هیچ حادثهای برای بشر سنگینتر و تلختر از فراق نیست.
در مسجد نشسته حسن و حسین از بیرون آمدند خانه، میخواهند بروند پیش مادر که اسما جلویشان را گرفت و گفت عزیزانم در آن اتاق باشید. گفتند: فکر نمیکنی که ما میدانیم چه بلائی به سرمان آمده؟ در اتاق را باز کردند دیدند مادر روی زمین افتاده، امام مجتبی(ع) آمد بالای سر مادر و صورت روی صورت مادر گذاشت، دو تا دختر صورت دو طرف بدن گذاشتند، ابیعبدالله(ع) صورت کف پای مادر گذاشت.
این اولین بار است که هر چه مادر را صدا میزنند جواب نمیدهد، ابیعبدالله(ع) بلند شد فرمود: برادر خواهران! شما بمانید کنار مادر من میروم بابا را خبر میکنم. دوید مسجد، مسجد دیوار به دیوار خانه است، بابا بلند شو بیا خانه من گمان نمیکنم مادرم را زنده ببینی، از جا بلند شد عبایش افتاد برنداشت، کفشهایش را پا نکرد، یعنی زهرا اینقدر بزرگ است که اگر بخواهی بروی زیارتش باید پابرهنه بروی، در حالی که میآمد پیش خودش ناله میکرد «لکل اجتماع من خلیلین فرقة و کل الذی دون الفراق قلیل» هر چیزی در این عالم آسان است مگر فراق، فراق خیلی مشکل است «فانّ افتقادی واحدا علی واحد دلیل علی ان لا یدوم خلیل» من که هنوز حرارت داغ پیغمبر از قلبم سرد نشده، چه شد آمدید این خبر را به من دادید که زهرا را زنده نمیبینی.
آمد حسن را بغل گرفت و گذاشت کنار خودش، نشست سر زهرا را به دامن گرفت، یا بنت رسول الله! جواب نمیدهد. یا بنت من حمل الزکاة باطراف الرداء! جواب نمیدهد. بچهها دیدند اشک بابا جوری جاری شد که ریخت روی صورت زهرا، زهرای من! علی هستم صدایت میکنم.
دختر پیغمبر شما چشمت را باز کردی و جواب علی را دادی، اما نوۀ بزرگوارت سکینه چه توقعی داشت که بابا جوابش را بدهد در حالی که دستش را روی گلوی بریده گذاشته و ناله میزند: «ابتاه انظر الی عمتی المظلومه».
تهران/ محبان الزهرا/ جمادیالاول/ زمستان1397ه.ش./ سخنرانی سوم