لطفا منتظر باشید

روز دهم یکشنبه (30-10-1397)

(تهران مسجد رسول اکرم (ص))
جمادی الاول1440 ه.ق - دی1397 ه.ش
9.86 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».

 

دعوت انبیا بدون هیچ مزدی

به امت‌ها اعلام کنید که ما یا هر پیغمبری یا من برابر رساندن پیام‌های خداوند به شما هیچ پاداشی را درخواست نمی‌کنیم: «لاٰ أَسْئَلُکمْ عَلَیهِ أَجْراً»(سورهٔ سبأ، آیهٔ 47). اساتیدمان در قم به ما یاد داده‌اند که اگر ترکیب جمله در آیه‌ای یا روایتی نکرهٔ در سیاق نفی بود، «لا» حرف نفی است؛ یعنی نه، نمی‌خواهم، نمی‌شود، نباید بشود و این معنی «لا» است. «أجر» در آیهٔ شریفه «الف» و «لام» ندارد و «الأجر» نیست؛ فقط «أجر» خالی است. اسم کلمه‌ای که در عربی «الف» و «لام» ندارد، کلمهٔ «نکره» است و در برابر معرفه است که «الف» و «لام» دارد و مستمع -مستمع عرب- می‌فهمد که مسئله چیست. گوینده‌ای با یک دو عرب صحبت می‌کند و می‌گوید: «إشتریت الکتاب» که کتاب در «الف» و «لام» دارد و دیگر به توضیح لازم نیست. مستمع می‌فهمد که ایشان مثلاً فلان کتاب را خریده است که مستمع‌ها می‌دانند؛ یعنی قبلاً صحبت بوده که من می‌خواهم به بازار بروم و مثلاً کتاب «حیات‌القلوب» را بخرم. وقتی به مستمع می‌گوید «إشتریت الکتاب»، دیگر اسم آن را نمی‌برد. مستمع می‌داند که «الکتاب» یعنی «حیات‌القلوب»، چون قبلاً صحبت آن بود؛ اما اگر به مستمع بگوید «إشتریت کتاباً» من کتابی خریدم، مستمع اصلاً نمی‌فهمد که این کتاب چه کتابی است. هزاران کتاب در بازار است و مستمع نمی‌داند منظور از این «کتاباً» که «الف» و «لام» ندارد، چه کتابی است؛ مگر اینکه خودش توضیح بدهد، اسم کتاب را ببرد و مؤلفش را بگوید تا کتاب مَعْرِفه یعنی شناخته شود.

حالا اگر در جملهٔ منفی که «لا»، «ما» یا «لیس» دارد(اینها حرف‌های نفی‌کنندهٔ مطلب است)، کلمه‌ای بعد آن بیاید که «الف» و «لام» نداشته و نکره باشد؛ مثل همین آیهٔ شریفه که از این آیه در قرآن زیاد است و همهٔ انبیا به امت‌ها گفتند: «لاٰ أَسْئَلُکمْ عَلَیهِ أَجْراً» ما در برابر پنجاه سال، شصت سال، هشتاد سال زحمتمان که دین خدا را به شما رساندیم تا آن پیغمبری که مثل حضرت نوح(ع) عمرش 950 سال بود، ما در برابر این همه‌سال زحمت، بیداری، حرف زدن و آمد و رفت که می‌خواستیم دین خدا را به شما برسانیم، هیچ پاداشی نمی‌خواهیم. نکرهٔ در سیاق نفی می‌شود هیچ؛ هیچ اجری، مزدی، پاداشی، تشکری و قدردانی از شما نمی‌خواهم که ملت فردای قیامت نگویند این پیغمبر تو(حالا هرکس که بوده است! نوح، ابراهیم یا اسماعیل بوده) در مقابل زحماتش از ما میلیاردی پول می‌خواست، ما هم چنین جیبی را نداشتیم و نتوانستیم بپردازیم؛ این است که به حرف او گوش ندادیم و به‌دنبالش نرفتیم.

-اتمام حجت خداوند با بندگان

خود اینکه پیغمبران اعلام کردند در مقابل زحماتی که برای تبلیغ پیام‌های خدا کشیدیم، ما پاداشی نمی‌خواهیم، اتمام حجت بر بندگان است که وقتی مخالفین در روز قیامت محاکمه شدند و به آنها گفتند چرا به حرف انبیا گوش ندادید، نگویند انبیا از ما پول حسابی می‌خواستند و ما نداشتیم که بدهیم، گوش ندادیم. این در دنیا بی‌سابقه است و این مسئله فقط در عرصهٔ دین اتفاق افتاده است؛ و اِلّا شما الآن در پنج قارهٔ آسیا، آفریقا، آمریکا، اروپا، و اقیانوسیه برو، ببین کسی حاضر است مشتاقانه یک‌ ماه، یک هفته یا پنج روز برای کسی مجانی کار کند؟! هیچ‌کس حاضر نیست! ولی چقدر کار انبیای الهی زیبا بوده و این امر واجبی است که خدا به آنها کرده و گفته است هیچ پاداشی را در مقابل تمام زحمات چندساله‌تان برای امت طلب نکنید تا اینها فردای قیامت حجتی بر من نداشته باشند و من محکومشان کنم و بگویم شما با انبیا مخالفت کردید، برای چه مخالفت کردید؟ از شما پول، زمین، مغازه یا آپارتمان می‌خواستند؟ چه می‌خواستند که پرداختش برایتان سخت بوده و گفته‌اید حالا که پرداخت مشکل است، ما کاری به کار انبیا نداشته باشیم؟

-وعدهٔ حق خداوند به انبیای الهی

این مربوط به 124هزار پیغمبر است: «لاٰ أَسْئَلُکمْ عَلَیهِ أَجْراً فَهُوَ لَكُمْ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ» پاداش ما فقط برعهدهٔ خداست؛ اگر من 950 سال بین شما تبلیغ دین کردم، پاداش این 950سال من برعهدهٔ محبوب و مولایم است. من کارگر او بودم و او کارفرمای من بود، مزد مرا هم وعده داده که می‌پردازد و وعده‌اش هم وعدهٔ حق، درست و قابل‌اجرایی است. این را دقت فرمودید؟ این مربوط به 124هزار پیغمبر بود.

 

فرمان ویژهٔ پروردگار به رسول اکرم(ص)

-گرمای طاقت‌فرسای مکه

حالا نوبت پیغمبر اسلام(ص) که شد، به پیغمبر(ص) دستور دیگری داد که خیلی دستور جالبی است. به پیغمبر(ص) فرمود(دو سه جای قرآن است؛ یکی در سورهٔ شوراست): در برابر 23سال رنج، زحمت، زندان و شکنجه‌هایت؛ پیغمبر اکرم(ص) سیزده سال در مکه بود، سه سالِ آن را با آنهایی که مسلمان شده بودند، در شعب ابی‌طالب زندانی بود و خدیجهٔ کبری(س) هم با او بود. وقتی سه سال تمام شد، خدیجهٔ کبری(س) تقریباً در آن سه سال از پا درآمده بود و از دنیا رفت. شعب ابی‌طالب یک دره‌مانند در کوه‌های روبه‌روی مسجدالحرام است؛ یعنی از مسجدالحرام که بیرون می‌آیید و رو به بازار ابوسفیان می‌روید(حالا آن بازار را خراب کرده‌اند؛ آنجایی که اتوبوس‌ها برای بردن مسافرها می‌ایستند)، کوه خیلی سختی است که یک دره دارد. مشرکین پیغمبر اکرم(ص) و مسلمان‌ها را که تعدادشان هم زیاد نبود، به این کردند محکوم که سه سال، یعنی هزار شبانه‌روز در این دره و شکاف کوه باشند.

حالا نمی‌دانم شما مکه را در تیر و مرداد دیده‌اید یا نه؟! من دیده‌ام؛ آن وقتی که من به مکه رفتم(سال پنجاه)، تعدادی از مردم، نه‌فقط از کشور ایران، بلکه از همهٔ کشورها از گرمازدگی می‌مُردند! بیمارستان و وسایل درست و حسابی نبود، مردم گرمازده شدند و عده‌ای می‌مردند. من خودم یک‌دفعه گرمازده شدم؛ فقط برای من مهم این بود که مسجدی قدیمی و کهنه نزدیکم بود، گفتم داخل این مسجد بروم و زیر پنکه بیفتم؛ حالا اگر مُردَم که سفر حج است و مردنش خیلی مهم است، اگر هم زنده ماندم که زنده مانده‌ام. اتفاقاً این مسجد یک کولر گازی داشت و جای تعجب داشت که خیلی هم خنک بود. من یکی دو ساعت آنجا بودم تا حال من طبیعی شد.

-محاصرهٔ سه‌ساله در شعب ‌ابی‌‌طالب

حالا حساب کنید هزار شبانه‌روز در شکاف کوه که وقتی آفتاب به دو طرفش هم می‌تابید، از سنگ‌ها آتش بلند می‌شد؛ خریدوفروش با این نشستگان در شکاف کوه را هم ممنوع، یعنی تحریم اقتصادی کرده بودند. اوّلین باری نیست که این دشمنان بی‌رحم، پلید، کثیف و بدتر از گرگ برای ما تحریم ایجاد می‌کنند. ریشهٔ تحریم برای زمان پیغمبر(ص) و اسلام است. فروش نان و خوراکی را ممنوع کرده بودند و فقط نصف شب‌ها که این گرگ‌ها و سگ‌های هار خواب بودند، علی(ع) که حدود سیزده چهارده سال داشت، یواشکی از این شکاف بیرون می‌آمد و به خانهٔ رفیق‌های پدرش ابوطالب می‌رفت که حالا علی(ع) را به‌خاطر رفاقت با پدرش دوست داشتند و بعد هم می‌گفتند بچه است، این فعلاً جا ندارد با او مبارزه کنیم. یواشکی از آنها مواد غذایی یا نان خالی می‌خرید و تا صبح نشده، هوا روشن نشده و او را این سگ‌های هار ندیده‌اند، داخل آن شکاف کوه می‌آورد.

-رسول اکرم(ص) و مزاحمت‌های دشمنان در مکه و مدینه

پیغمبر(ص) سه سال در محاصرهٔ بود؛ بعد هم که محاصره تمام شد و بیرون آمد، هر جا او را دیدند، یا به او سنگ زدند یا با چوب زدند یا عبا را به دور گردنش پیچیدند یا کارهای دیگر کردند که حالا خیلی سخت است برایتان بگویم. در توضیحات آیات سورهٔ فرقان در تفاسیر است که به مسجدالحرام می‌آمد و نماز می‌بست، آنها می‌فهمیدند در حال ارتباط با پروردگارش است و نمازش را نمی‌شکند، آب دهان به صورتش می‌انداختند، آ‌ن‌هم آن دهان‌های نجس، کثیف و پلید. با این حال، پیغمبر(ص) یک لحظه در این 23 سال از تبلیغ دین خدا عقب‌نشینی و استراحت نکرد، نگفت خسته شده‌ام.

سیزده سال را در مکه آن‌طوری گذراند، ده سال مدینه را هم نگذاشتند که یک آب خوش از گلوی او پایین برود. مردم شهر مدینه چند طایفه بودند: یکی یهودی‌های مدینه که دائم مزاحمت ایجاد می‌کردند؛ مسیحیان مدینه کمتر مزاحم می‌شدند و مزاحمت‌های غیر مثلاً فیزیکی داشتند. یک نوعش این بود که این کشیش‌ها به مردمشان می‌گفتند مواظب باشید! آن پیغمبری که خدا در انجیل خبر داده و شما می‌خواندید، این نیست و دائم دروغ پراکنی می‌کردند که مبادا یک ارمنی یا مسیحی مسلمان شود؛ چون قبل از بعثت پیغمبر، مسیحی‌ها ششصد سال در انجیل و یهودی‌ها چندهزار سال در تورات خوانده بودند که آخرین پیغمبر در عرب مبعوث به رسالت می‌شود. قرآن می‌گوید اینها همه منتظر آمدن آن پیغمبر بودند؛ ولی وقتی پیغمبر(ص) آمد، با اینکه احبار آنها(علمای یهود و قِسیسین، یعنی علمای مسیحیت) کاملاً می‌شناختند این همانی است که تورات و انجیل خبر داده است. آنها همهٔ نشانه‌هایی که در تورات و انجیل بود، در پیغمبر(ص) می‌دیدند ولی به عوام‌الناس و بی‌سوادها می‌گفتند مواظب باشید گول نخورید! این آن کسی نیست که خدا خبر داده است. 1500 سال است که همین را می‌گویند؛ یعنی همین یهودی‌ها، مسیحیان و کلیساییان امروز، هنوز هم همین را می‌گویند و می‌گویند پیغمبری به مسیح ختم شده است. حالا تورات و انجیل را هم که به‌هم ریختند و مطالبش را عوض کردند و دیگر کسی در یهودی‌ها و مسیحی‌ها نمانده است که منتظر آمدن پیغمبر باشد.

-رسول خدا(ص) و درخواست مزد رسالت از مردم

شما فکر کنید پیغمبر مظلومتان، اولاً چقدر زجر کشید و ثانیاً کامل‌ترین، جامع‌ترین و نورانی‌ترین دین را در آن شرایط بسیار سنگین تبلیغ کرد؛ حالا اوضاع کمی آرام شده و دیگر وقت آن است که مثلاً مزد برای پیغمبر تعیین شود. 23 سال کار کرده است و خدا برخلاف 124هزار پیغمبر که به آنها گفت: به امت‌ها بگویید ما هیچ پاداشی از شما نمی‌خواهیم؛ ولی به پیغمبر(ص) دستور واجب داد که به ملت بگو من پاداش می‌خواهم. این جامعه حق ندارند در برابر زحماتت تو را بدون مزد و اجر قرار بدهند. سؤال این است چه مزدی به تو بدهند؟

-تعیین مزد پیامبر(ص) برعهدهٔ خداوند

تعیین این پاداش به‌عهدهٔ ملت نیست که حالا سران اوس و خزرج و قبیله‌های دیگر که مسلمان هستند، در مدینه و داخل خانه‌ای، سالنی، باغی در اطراف مدینه جلسه بگیرند و فکرها را روی هم بریزند که مقابل این 23 سال زحمتش چقدر به او طلا و نقره، درهم و دینار و به قول ما پول بدهیم. پروردگار در آیه می‌گوید(یعنی در مفهوم آیه): تعیین پاداش به‌عهدهٔ من است؛ چون من می‌دانم این 23 سال تو چه پاداشی دارد. حالا این پاداش را اعلام کن که به تو بدهند.

 

مودّت قُربا، پاداش رسالت رسول اکرم(ص)

در اوّل منبر هم گفتم که توضیح و بیان مصادیق این نوع آیات، فقط کار علمای شیعه نیست و علمای اهل‌تسنن هم همین حرف‌ها را زده‌ان؛د یعنی همین حرف‌هایی که ما دربارهٔ این‌گونه آیات می‌گوییم، آنها هم می‌گویند بدون اینکه حرفشان با ما فرق داشته باشد. گاهی بعضی‌ از آنها دایرهٔ آیه را کمی گسترده‌تر کرده‌اند که ما آن را قبول نداریم و با ده‌جور دلیل رد کرده‌ و گفته‌ایم نه، این را که شما می‌گویید، محدود به این بخش است و خدا خارج از این بخش را نفرموده است. حالا که 23 سال رسالتت تمام شده و نزدیک رفتنت است، به مردم اعلام کن و پاداشت را بخواه: «قُلْ لاٰ أَسْئَلُکمْ عَلَیهِ أَجْراً أَجْراً إِلاَّ اَلْمَوَدَّةَ فِی اَلْقُرْبیٰ»(سورهٔ شوری، آیهٔ 23). جریان آیه تا روز قیامت است و به مردم مدینه اختصاص ندارد. آیهٔ عامی است و دوره به دوره تا روز قیامت با ملت اسلام حرف دارد که الآن نزدیک دو میلیارد هستند. آیه الآن با این دو میلیارد حرف دارد؛ قبلی‌ها که مرده‌اند و نود درصدشان هم که به این آیه عمل نکرده‌اند و یقیناً به جهنم رفته‌اند. من شکی ندارم؛ حالا کسی شک دارد، این شک برای خودش باشد. «قُلْ لاٰ أَسْئَلُکمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلاَّ اَلْمَوَدَّةَ فِی اَلْقُرْبیٰ» بگو پاداش من که بر شما واجب است پرداخت کنید، مودّت قُرْبای من است؛ محبتم نه، مودت.

-تفاوت معنایی محبت و مودّت

اگر آیه می‌گفت: «الّا المحبة فی القربی»، یعنی شما قُرْبای من را دوست داشته باشید و دیگر کاری لازم نیست. این معنی محبت است، یعنی آنها را دوست داشته باشید. شما به لغت عرب، حتی به کتاب‌های سنی‌ها و تفسیر قرآنشان مراجعه کنید؛ در جلد هفتم «تفسیر المنار» که صاحب آن رشید رضا از اساتید مهم دانشگاه الازهر مصر در هشتاد نود سال قبل بود(یازده جلد این تفسیرش را نوشت و بقیه‌اش را تمام نکرد و مرد؛ یعنی یک‌سوم قرآن را تفسیر کرد)، آمده است: مودت در زبان ما اهل عرب به‌معنای محبت همراه با اقتدا کردن است، نه محبت خالی.

-مصادیق حقیقی قُربا در روایات

من از شما پاداشی نمی‌خواهم، «لاٰ أَسْئَلُکمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلاَّ اَلْمَوَدَّةَ فِی اَلْقُرْبیٰ» فقط پاداش من این است که قُرْبای من را هم دوست داشته باشید؛ هم ما با روایاتمان ترجمه کرده‌ایم و هم اهل‌سنت ترجمه کرده‌اند که قربا یعنی امیرالمؤمنین، صدیقهٔ کبری، امام مجتبی، ابی‌عبدالله(علیهم‌السلام) و نه‌ فرزندشان که همه امام معصوم بودند. این معنی قرباست که ما در همهٔ تفاسیرمان نوشته‌ایم، آنها هم نوشته‌اند؛ البته بعضی‌هایشان دایره را یک‌خرده بزرگ‌تر کرده و گفته‌اند منظور از قربا ام‌سلمه، ام‌حبیبه، حفصه، و عایشه هم هست. آنها ده دوازده‌تا را ردیف کرده و به‌زور به آیه چسبانده‌اند؛ ولی ما این وسعت مسئله را قبول نداریم و اصلاً عقلی نیست که پاداش پیغمبر(ص)، محبت و اقتدای به چهار پنج‌تا از خانم‌هایش باشد.

اگر آیه این را می‌گوید که بعد از مرگ من، زنان من را دوست داشته باشید، احترام و اقتدا کنید؛ پس طبق آیه بر همهٔ مسلمان‌ها واجب بوده است که وقتی عایشه آنها را به جنگ با امیرالمؤمنین(ع) دعوتشان کرد، باید می‌رفتند و علی(ع) را می‌کشتند. آیه این را می‌گوید؟! عقل ندارید؟! شما خودتان در کتاب‌هایتان نوشته‌اید مُشت و شمشیر بلند کردن در مقابل جانشین پیغمبر، کفر است و از این طرف می‌گویید آیه شامل حال زنان پیغمبر هم می‌شود؛ یعنی بر امت اسلام واجب بوده است که حرف عایشه را گوش بدهند و علی(ع) را بکشند؟! دلیل‌های دیگر هم داریم که این گستردگی در مصداق درست نیست و قُرْبا یعنی امیرالمؤمنین، صدیقهٔ کبری، امام مجتبی، ابی‌عبدالله(علیهم‌السلام) و نه‌تا امام معصوم که به اینها محبت داشته باشید و اقتدا کنید. این امر واجب -واجب الهی- است.

-خیر دنیا و آخرت در مودّت قُربا

آن وقت در همین آیات شریفه خیلی عجیب است که به پیغمبر می‌گوید: به امت بگو این پاداشی که من از شما برای 23 سال زحمتم طلب کرده‌ام، یعنی «اَلْمَوَدَّةَ فِی اَلْقُرْبیٰ» محبت به اهل‌بیتم و اقتدای به آنها، چنین پاداشی را که از شما خواسته‌ام، «ما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ»(سورهٔ سبأ، آیهٔ 47)، برای دنیا و آخرت خودتان است؛ یعنی حبیب من، همهٔ پاداشت را به امت برگردان.

قرآن چه می‌گوید؟ این آیات شریفه چه خبر است؟ «اَلْمَوَدَّةَ فِی اَلْقُرْبیٰ» یعنی شما اهل‌بیت(علیهم‌السلام) را دوست داشته باشید، به فقه اهل‌بیت(علیهم‌السلام) عمل کنید و براساس رأی اهل‌بیت(علیهم‌السلام) نماز بخوانید، روزه بگیرید، حج بروید و زکات بدهید. براساس وضع اهل‌بیت(علیهم‌السلام) هم‌اخلاق آنها شوید، چقدر ثواب دارد؟ به پیغمبر(ص) می‌گوید، به آنها بگو: کل آن برای خودتان است. اول بگو پاداش من را بدهید و پاداش من «اَلْمَوَدَّةَ فِی اَلْقُرْبیٰ» است، بعد بگو پاداشی که می‌خواهید به من بدهید، برای خودتان است. دیگر رحمت و لطف از این بالاتر هم می‌شود؟

حالا من آیه را با دقت عرفانی معنی کنم: «ما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ» یعنی شما فقط و فقط با اهل‌بیت(علیهم‌السلام) می‌توانید به بهشت بروید و مشمول رحمت خدا و مغفرت خدا شوید؛ اگر این مزد و پاداش پیغمبر(ص) را کنار بگذارید، پیغمبر(ص) در قیامت از شما 23 عمرش را طلبکار می‌شود، شما هم قیامت نمی‌توانید طلبش را بدهید و باید سرتان را پایین بیندازید و به جهنم بروید.

-محاکمه و بازخواست در روز قیامت برای مودّت قربا

خوب دقت بفرمایید؛ خیلی از آنجاهایی که می‌گویند «هزار نکتهٔ باریک‌تر ز مو»، اینجاست! وقتی شخصیت عظیمی مانند فیض کاشانی در کتاب هشت جلدی «محجة البیضاء» خود از قول پیغمبر(ص) نقل کند(فیض اگر این روایت را قبول نداشت، آن را دور می‌انداخت. او آدمی است که اگر در حقیقت روایتی شک کند، اصلاً آن را قبول نمی‌کند، نمی‌نویسد و نقل نمی‌کند. فیض عجیب به روایات ایمان داشته و این‌قدر ایمانش بالا بوده است که او را به اخباری‌گری متهم کرده‌اند، با اینکه اخباری‌مسلک نبوده است) که ایشان می‌فرمایند: اگر به قصابی بروی و انگشتت را بدون رضایت و اجازهٔ قصاب روی قطعه گوشتی بگذاری که آویزان است و بگویی آقای قصاب از این گوشت به من بده، قصاب هم به‌خاطر بهداشتِ لاشهٔ گوسفند که نباید کسی دست بزند، در دلش راضی نباشد، روز قیامت به‌اندازهٔ چربی‌ای که به سر انگشتت مالید، برای تو دادگاه تشکیل می‌شود که چرا بی‌اجازهٔ مردم چربی مغازهٔ مردم را با انگشتت بردی، جواب بده! وقتی در قیامت کسی را برای یک‌ذره چربی که دستش را با صابون می‌شورد، هیچ کجا هم حساب نمی‌شود و به درد هیچ‌چیز هم نمی‌خورد، محاکمه کنند؛ حال برای 23 سال عمر پیغمبر(ص) که طلبکار می‌شود، کسی را محاکمه نمی‌کنند؟

-مزد رسالت پیامبر(ص) به شیوهٔ اهل سقیفه

طلبکاری‌اش هم این بوده است: «إِلاَّ اَلْمَوَدَّةَ فِی اَلْقُرْبیٰ»؛ آن‌وقت خیلی عجیب است که بعد از درگذشتش، «و الأمة مجتمعة» جمع شدند(این جمله در دعای ندبه است) و همه یک‌دست شدند که پاداش 23 سال عمر پیغمبر(ص) را بدهند! به درِ خانهٔ دخترش آمدند، آتش آوردند و آن اوضاع را برپا کردند. بدبخت‌ها وقتی هم زهرا به شهادت رسید، انگار قانع نشدند و گفتند ما نتوانستیم پاداش 23 سال زحمتش را بدهیم و پیغمبر هنوز از ما طلبکار است؛ در محراب مسجد کوفه آمدند و فرق علی را شکافتند؛ باز هم بیچاره‌ها قانع نشدند و گفتند ما هنوز مزد 23 سال زحمتش را نداده‌ایم و این بار آمدند و جنازهٔ نوه‌اش امام مجتبی(ع) را در کنار حرمش مورد هجوم قرار دادند؛ انگار بیچاره‌ها قانع نشدند و گفتند نشد که مزد پیغمبر را کامل بدهیم و این بار به کربلا آمدند.

 

کلام آخر؛ شبی جانکاه و سخت برای امیرالمؤمنین(ع)

امشب بنا به وصیتش صبر کرد تا مردم مدینه بخوابند؛ جنازه داخل اتاق است. در روایات نوشته‌اند زهرا(ص) هم‌هیکل پیغمبر(ص) بود. امیرالمؤمنین(ع) جنازه را خیلی راحت بلند کرد و داخل حیاط آورد، کمک نگرفت که به بچه‌ها –زینب، حسن و حسین(علیهم‌السلام)- بگوید جنازه سنگین است، سر جنازه را بگیرید؛ چون امام صادق(ع) می‌فرمایند: از بدن مادرم غیر از پوست و استخوان چیزی نمانده بود. به حسن و حسینش فرمودند: عزیزانم آب بیاورید تا من بدن مادرتان را غسل بدهم. در دنیا اولین بار است که یک جنازه را سه‌ امام معصوم غسل می‌دهند. غسل تمام شد و بدن را کفن کرد. بقیه‌اش را شنیده‌اید؛ قبری در همان اتاق کَند(یقیناً در همان اتاق) و جنازه را کنار قبر گذاشت. حالا می‌خواهد وارد قبر کند، اولین و آخرین باری بود که علی(ع) به زانو آمد؛ کسی که در خیبر را شکست و در هیچ جنگی به دشمن پشت نکرد، دید نمی‌تواند! در روایت دارد: دو رکعت نماز در کنار قبر خواند؛ چون خدا می‌فرماید «وَ اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ»(سورهٔ بقره، آیهٔ 45) در مشکلات از نماز کمک بگیرید. دو رکعت نماز خواند، داخل قبر رفت و بدن را سرازیر کرد. اینجا را دیگر هیچ‌کس نمی‌داند که صورت سیلی‌خورده را با چه حالی روی خاک گذاشت! من فکر می‌کنم خودش نتوانست از قبر بیرون بیاید و بچه‌ها جلو آمدند. این دو پسر زارزار گریه می‌کنند، دو دختر ناله می‌کنند و دست بابا را با این دست‌های کوچکشان گرفتند. شما را محروم‌ نکنم! اینجا دو امام و دو دختر بابا را از قبر بیرون آوردند؛ اما در کربلا سکینه را از روی بدن ابی‌عبدالله(ع) با تازیانه و کعب نی بلند کردند...

 

تهران/ مسجد رسول اکرم(ص)/ دههٔ دوم جمادی‌الاولی/ زمستان1397ه‍.ش./ سخنرانی دهم

 

برچسب ها :