لطفا منتظر باشید

شب پنجم یکشنبه (30-10-1397)

(تهران حسینیه اهل بیت (گلپور))
جمادی الاول1440 ه.ق - دی1397 ه.ش
10.45 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».

 

حقیقت معنایی فضل

-محسن، از صفات پروردگار

در فرمایشات صدیقهٔ کبری(س)، به یکی از صفات پروردگار مهربان عالم، یعنی فضل اشاره شده که این صفت کراراً در قرآن مجید بیان شده است: «ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ» و امثال این آیهٔ شریفه. کلمهٔ فضل را به احسان توضیح داده‌اند، خود احسان هم مشتقّات زیادی دارد که یکی محسن است. محسن از صفات پروردگار مهربان عالم است، مرحوم فیض کاشانی نقل می‌کنند: حضرت مجتبی و حضرت سیدالشهدا(علیهما‌السلام) 25بار از مدینه و از بیرون اتاق با پای برهنه به مکه آمدند. جاده حدود نود فرسخ است و جادهٔ قدیم هم جادهٔ سنگلاخ و ریگزار و رَمْلی بوده است؛ این دو امام بزرگوار هم این نود فرسخ را با پای برهنه 25 بار طی کردند و به محض اینکه به در مسجدالحرام رسیده‌اند، هر دو قبل از اینکه وارد شوند، صورت مبارکشان را روی در ورودی مسجدالحرام گذاشته و گفته‌اند: «یا محسن قد عطاک المسیع فتجاوز عن قبیح ما عندی به جمیل ما عندک». محسن یعنی وجود مقدسی که به همه احسان دارد و اخلاق او نیکی کردن است.

ادیم زمین سفرهٔ عام اوست×××××××بر این خوان یغما چه دشمن چه دوست

-آراستگی انسان به اخلاق احسانی

صفت محسن صفتی است که انسان می‌تواند خود را به این صفت آراسته کند؛ یعنی انسان هم محسن بشود و در این مرحله هم‌اخلاق وجود مقدس پروردگار شود. سخت هم نیست و مقداری یاد گرفتن معارف الهیه لازم است که این اخلاق احسانیِ خدا چیست. انسان می‌تواند خودش را با تمرین به این اخلاق احسانی آراسته کند. اخلاقی است که در هر کسی به‌وجود بیاید، طبق صریح قرآن مجید، محبوب پروردگار می‌شود و خدا نسبت به او محب یا به تعبیر ساده‌تر، عاشق و او نسبت به پروردگارش محبوب و معشوق می‌شود.

 

خداوند، دوستدار بندگان محسن

-نفرت خداوند از تفرقه‌افکنان در دین

حالا دو سه‌ آیه از قرآن مجید در همین زمینه عنایت بفرمایید؛ آیات عجیبی است! آیات هم به همدیگر پیوند دارد. مطالب بعضی از آیات قرآن، مستقل است؛ اما مطالب بعضی از آیات با همدیگر پیوند دارد و آیات با واو عاطفه که در عربی مطرح است، به‌هم پیوند خورده، همان یک واو و تکرارش نشان می‌دهد که این مسائل به همدیگر پیوستگی دارد؛ اگر انسانی بخواهد وارد این حوزهٔ معنوی باارزش شود، تمامش را باید انجام بدهد، تکه‌پاره و بخش‌بخش نکند. به قول قرآن مجید(خیلی این مطلب در قرآن تکرار شده است)، «وَلا تَفَرَّقوا» دین را تکه‌تکه نکنید! من اینجای آن را قبول دارم و اینجای آن را قبول ندارم؛ اینجای آن را عمل می‌کنم و اینجای آن را عمل نمی‌کنم؛ اینجای آن را حوصله ندارم و اینجای آن را حوصله دارم؛ اینجای آن چون پولی نیست، کاملاً اجرا می‌کنم و اینجای آن چون پولی است، من واردش نمی‌شوم. خداوند متعال از کسانی که در عمل در دین تفرقه ایجاد می‌کنند، واقعاً متنفر است؛ یعنی به قول خودش، «نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْضٍ»(سورهٔ بقره، آیهٔ 150). این‌طور نباید شود! دین در وجود انسان باید یکپارچه طلوع و ظهور کند. من بگویم عاشق خدا هستم؛ ولی نماز نخوانم، روزه نگیرم و کار مالی برای خدا انجام ندهم، شما یقین بدانید طبق آیات قرآن، این عشق نجات‌دهنده نیست: «قُلْ إِنْ کنْتُمْ تُحِبُّونَ اَللّٰهَ فَاتَّبِعُونِی»(سورهٔ آل‌عمران، آیهٔ 31)، عشقتان را به من همراه با پیروی قرار بدهید! عشق بدون پیروی ارزش ندارد و پیروی بدون ارتباط با پروردگار هم ارزش ندارد.

من دین ندارم، ولی آدم خوبی هستم و با پولم ده‌ درمانگاه، یک بیمارستان یا یک دارالایتام می‌سازم، پیغمبر اکرم(ص) می‌فرمایند: چون خدا را قبول نداری و ارتباطی با خدا نداری، پس این کارهای به ظاهر خوبت، معاملهٔ با خدا نخواهد بود؛ چون او را که قبول نداری و در زندگی‌ات حذف کرده‌ای، چه کسی می‌خواهد این کارهای خیرت را قبول کند و پاداش بدهد؟! کار قبول و پاداشش با پروردگار است؛ لذا پیغمبر(ص) می‌فرمایند(مرحوم فیض در محجةالبیضاء نقل می‌کند): آدم بی‌دین را در روز قیامت با کل کارهای خیرش می‌آورند، کارهای خیرش را روی کول او می‌گذارند و با کارهای خیرش در جهنم می‌اندازند. نمی‌شود آدم به خدا کافر باشد و خوبی‌هایش هم ارزش داشته باشد؛ نمی‌شود آدم به خدا مؤمن باشد و خوبی نداشته باشد؛ این هم ارزش ندارد. همین آیه را کاملاً دقت بفرمایید: «قُلْ إِنْ کنْتُمْ تُحِبُّونَ اَللّٰهَ فَاتَّبِعُونِی» اگر واقعاً خدا را دوست دارید، متابعت کنید که علامت دوستی صادقانهٔ پروردگار، عمل به خواسته‌های وجود مقدس پروردگار است.

-مقام محسن، نجات‌دهندهٔ انسان

حالا آیا انسان توانمند است که محسن، یعنی هم‌اخلاق پروردگار شود؛ یعنی محسن شود، چنان‌که خدا محسن است؟ این امر می‌شود؛ اما چیزی که هست. پروردگار در محسن بودن بی‌نهایت است و ما به هر مقامی از مقام محسن بودن هم برسیم، باز محدود هستیم؛ ولی همین مقام محسن بودن ما از عوامل بسیار مهم نجات‌دهندهٔ ماست.

-رحمت پروردگار در پرتو پیروی از فرامین الهی

«وَ أَطِیعُوا اَللّٰهَ وَ اَلرَّسُولَ لَعَلَّکمْ تُرْحَمُونَ»(سورهٔ آل‌عمران، آیهٔ 132). همهٔ این آیات به‌هم پیوستگی دارد. برادران و خواهرانی که عربی خوانده‌اند، مقداری توجه دارند یا اگر یادشان رفته است، من یادشان بیندازم. «لَعَلّ» در جملات مثبت به‌معنی شاید نیست، بلکه به‌معنی یقینی و قطعیت است. بعضی از ترجمه‌های قرآن دارد: «یٰا أَیهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا کتِبَ عَلَیکمُ اَلصِّیٰامُ کمٰا کتِبَ عَلَی اَلَّذِینَ مِنْ قَبْلِکمْ لَعَلَّکمْ تَتَّقُونَ»(سورهٔ بقره، آیهٔ 183) که ترجمه شده است: شاید با روزه گرفتن یک‌ماه به تقوا برسید؛ مگر خداوند متعال اهل تردید و شک است؟ مگر حقیقت را کاملاً نمی‌داند که «شاید» ترجمه شده است؟ یعنی شاید هم به تقوا نرسید! خداوند متعال شک‌دار معرفی شده است! کتاب «مغنی» که از کتاب‌های مهم ادبیات عرب است و تمام ادبیات را به‌صورت الفبا توضیح داده و تفسیر کرده است، در حرف «لام» که به «لعل» می‌رسد، می‌گوید: «لَعَلّ» در جملات مثبت به‌معنای حتمی بودن است. «وَ أَطِیعُوا اَللّٰهَ وَ اَلرَّسُولَ لَعَلَّکمْ تُرْحَمُونَ» از خدا پیروی کنید، محبت تنها نمی‌شود؛ از پیغمبر پیروی کنید، محبت تنها نمی‌شود؛ تا مورد رحمت قرار بگیرید. این از آیات خیلی مهم قرآن است که در سورهٔ آل‌عمران قرار دارد. بدون پیروی، بدون عمل به دین، بدون عمل به مسائل اخلاقی دین و بدون عمل به مسائل فقهی دین، از رحمت خبری نیست.

-پاسخ شبهات و وسوسه‌های انسان در قرآن

حالا ما با این سند الهی چه‌کار بکنیم؟ می‌توانیم از پیش خودمان بگوییم، یعنی باید آیه را کنار بگذاریم و بگوییم که نه آقا، خدا ارحم‌الراحمین است، خدا اکرم‌الأکرمین است؛ هرچه هم که باشی، از تو گذشت می‌کند و مورد رحمت قرار می‌دهد. خودش می‌گوید این کار را نمی‌کنم! من از کجا و با چه دلیلی به‌عهدهٔ خدا می‌گذارم که من هر کاری کنم، خدا من را مورد رحمت قرار می‌دهد؟ یک‌وقتی یکی با ابوذر هم سخن شد؛ البته او انحراف در فهم دین داشت، به ابوذر گفت: چرا این‌همه پافشاری می‌کنید که کار بد، گناه و معصیت نکنید؟ چقدر به مردم فشار می‌آورید؟ پس رحمت خدا کجا می‌رود؟! خوش‌به‌حال آنهایی که قرآن بلدند! تمام شبهه‌ها و وسوسه‌ها را می‌شود با قرآن جواب داد؛ البته اگر کسی قرآن را قبول کند. من خودم پنجاه سال است این جوان‌ها و خانواده‌ها که به من مراجعه کردند و شک و تردید داشتند، وسوسه به آنها هجوم کرده بود و دچار سفسطه شده بودند، با قرآن مجید حل کردم. بعضی‌هایشان می‌گفتند راحت شدیم! قرآن در خود قرآن است: «وَ نُنَزِّلُ مِنَ اَلْقُرْآنِ مٰا هُوَ شِفٰاءٌ وَ رَحْمَةٌ»(سورهٔ إسراء، آیهٔ 82). این کتاب واقعاً درمان‌کننده است.

-قرآن، درمان‌کنندهٔ بیماران روحی و فکری

من خیلی داستان از قرآن بلد هستم؛ این داستان‌ها را از کتاب‌های قرن سوم تا همین کتاب‌های قرن چهاردهم جمع کرده‌ام(خودش یک مجموعه است که من نوشته‌ام، البته هنوز چاپ نشده است) که قرآن مجید بیماران فکری، روحی و روانی را چقدر زیبا و آسان معالجه کرده است. بدترین دزدان -بدترینشان- که یکی را احمد غزالی(قرن چهارم) در تفسیر سورهٔ یوسفش تقریباً دو صفحه به‌طور مفصّل ذکر کرده و یکی را مؤلف کتاب(قرن هفتم) در «تذکرة‌الاولیاء» ذکر کرده است. آنچه در قرن چهارم نوشته شده، امام محمد غزالی نوشته است. یک دزدِ گردن‌کلفتِ بی‌سوادِ لاتِ زبان‌نفهمِ چاقوکش در یک بیابان در برخورد یک آگاه به قرآن، با یک آیهٔ قرآن بیدار شد و به یک انسان عابد، خدمتگزار و مفید تبدیل شد. آنچه در تذکرة‌الاولیاء(قرن هفتم) است که اتفاقاً خارجی‌ها در همین زمینهٔ یک موردی، کتابی ششصدصفحه‌ای نوشته‌اند. وقتی پنجاه سال پیش این کتاب ترجمه و چاپ شد، من خریدم و الآن دارم. برای یک دزد از اینکه قرآن چقدر اثر دارد، یک دانشمند غربی پانصد صفحه کتاب نوشته که یک آیهٔ قرآن با یک دزد چه کار کرده است! این دزد با شنیدن یک آیه -خودش هم نخواند، یکی می‌خواند و به گوش او خورد- از سورهٔ مبارکهٔ حدید، چنان انقلاب حالی پیدا کرد که سی سال کلاس تربیت نفوس و تعلیم عرفان اسلامی داشت. جوان بیست‌ساله‌اش جلوی چشمش از دنیا رفت، لبخند زد؛ به او گفتند چرا برای مرگ جوانت لبخند می‌زنی؟ گفت: من سی سال است که تحت‌تأثیر یک آیه برگشته‌ام و امروز با مرگ بچه‌ام فهمیدم خدا قبولم کرده است؛ چون خدا هر مصیبتی را در دامن هر کسی نمی‌گذارد، مگر در قرآن نخواندید: «وَ لَنَبْلُوَنَّکمْ بِشَیءٍ مِنَ اَلْخَوْفِ وَ اَلْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ اَلْأَمْوٰالِ وَ اَلْأَنْفُسِ وَ اَلثَّمَرٰاتِ وَ بَشِّرِ اَلصّٰابِرِینَ × اَلَّذِینَ إِذٰا أَصٰابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قٰالُوا إِنّٰا لِلّٰهِ وَ إِنّٰا إِلَیهِ رٰاجِعُونَ × أُولٰئِک عَلَیهِمْ صَلَوٰاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولٰئِک هُمُ اَلْمُهْتَدُونَ»(سورهٔ بقره، آیات 155-157). اینکه خدا به مصیبت‌دیده بشارت می‌دهد، معلوم است قبولش کرده لبخند ندارد؟

-ضرر بشر در برداشت‌های نادرست از دین

برادران عزیز، خواهران! خیلی باید به مسائل الهی، مخصوصاً قرآن و روایات توجه دقیق داشت! خدایی نکرده در ذهنم از خودم دین درست نکنم که هر کاری بکنی هم بکن، خدا ارحم‌الراحمین است.

یکی گرفتار همین فکر شد، به ابوذر گفت: ابوذر چه خبرت است! این‌همه به مردم می‌گویید تقوا پیشه کن، گناه نکن، ظلم نکن؛ پس رحمت خدا چه می‌شود؟! ببینید آگاه به قرآن چقدر زیبا جواب می‌دهد! او گفت: رحمت خدا! خدا آدرس رحمت خودش را در قرآن داده است که چراغ رحمت کجا روشن می‌شود و کجا قرار می‌گیرد. «إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِيبٌ مِنَ الْمُحْسِنِينَ»(سورهٔ اعراف، آیهٔ 56). من ارحم‌الراحمین هستم، اما نه نسبت به همه؛ من نسبت به محسنین ارحم‌الراحمین هستم و «اشد المُعاقبین» هم هستم. تو چرا صفحهٔ بعد را نمی‌خوانی؟ «انت ارحم الراحمین فی موضع العفو و الرحمة» اگر جا داشته باشد، عفو و رحمت است، «و اشد المعاقبین فی موضع النکال و النقمه». ما اگر به سراغ قرآن و اهل‌بیت(علیهم‌السلام) نرویم، برداشت‌های اشتباه و عجیب و غریبی پیدا می‌کنیم که براساس همان برداشت‌ها هم زندگی می‌کنیم. امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند: یک‌مرتبه بعد از مردن چشم باز می‌کنیم و می‌بینیم خواب بوده‌ایم، تازه بیدار شده‌ایم و در خواب هم با این برداشت‌های اشتباه چقدر ضرر کرده‌ایم! خواهان رحمت خدا هستید، این راهش است: «وَ أَطِیعُوا اَللّٰهَ وَ اَلرَّسُولَ لَعَلَّکمْ تُرْحَمُونَ».

-شتاب بندگان به‌سوی مغفرت و بهشت خداوند

آیهٔ بعد واو دارد، یعنی مسئله را دنبال می‌کند: «وَ سٰارِعُوا إِلیٰ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکمْ وَ جَنَّةٍ عرض‌ها اَلسَّمٰاوٰاتُ وَ اَلْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ»(سورهٔ آل‌عمران، آیهٔ 133)، واقعاً به‌سوی مغفرت خدا و بهشت بشتابید، بدوید، حرکت کنید؛ اوّل باید مغفرت شامل‌ شما بشود که بتوانید وارد بهشت شوید. آلودگی‌ها را باید بشویید، بعد درِ بهشت را به روی‌ شما باز کنند. «وَ سٰارِعُوا إِلیٰ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکمْ وَ جَنَّةٍ عرض‌ها اَلسَّمٰاوٰاتُ وَ اَلْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ» بهشتی که پهنای آن پهنای همهٔ آسمان‌ها و زمین است و خدا فقط این پهنای آسمان‌ها را می‌داند. حالا پهنای زمین را زمین می‌گویند که پنج‌ قارهٔ خشکی و پنج‌ اقیانوس بزرگ هم دارد و حدوداً می‌توانند بفهمند پهنایش چقدر است؛ ولی پهنای آسمان‌ها را چه کسی می‌تواند بفهمد؟ هیچ‌کس! تا حالا کسی فهمیده است؟ یقیناً نفهمیده است.

-پهنای ناشناختهٔ آسمان‌ها

من در کتابی علمی که اخبار(خیلی عجیب است) رصدخانه‌های مهم جهان را منتشر می‌کند، در آنجا خواندم. این دوربین‌های نجومی یک ستاره را پیدا کرده‌اند که «ولگا» اسم‌گذاری کرده‌اند. یک ستاره است که خیلی هم از زمین دور نیست و چهار سال نوری با زمین فاصله دارد(اگر درست بگویم)؛ یعنی اگر کسی از روی زمین پرواز کند، ساعتی، دقیقه‌ای، ثانیه‌ای، سیصدهزار کیلومتر برود، چهار سال دیگر می‌رسد. حالا همین یکی دو سال پیش هم در تلویزیون شنیدم که این دوربین‌های نجومی ستاره‌ای را پیدا کرده‌اند که پنج‌میلیارد سال نوری با زمین فاصله دارد. خدا می‌داند در عالم بالا چه خبر است! آن‌وقت این ستارهٔ ولگا را توضیح داده‌(چون دیده‌اند) و نوشته‌اند: سطح این ستاره به‌اندازه‌ای پهن است که اگر فاصلهٔ زمین، زهره، زحل، اورانوس، نپتون و پلوتو را کم نکنند؛ یعنی مریخ، زمین، زحل، اورانوس، زهره و تا آخرین سیارهٔ منظومهٔ شمسی(پلوتو که 83 سال یک‌بار دور خورشید می‌چرخد) را بدون اینکه فشرده کنند، به همین حال فعلی بلند کنند، در یک گوشهٔ این سیاره جا می‌گیرد. این عالم بالاست!

-بهشت پروردگار ویژهٔ خودنگهداران

به‌سوی بهشتی بشتابید که عرضش مانند پهنای آسمان‌ها و زمین است؛ این بهشت با عظمتی هشت بخش دارد که امیرالمؤمنین می‌فرمایند: این هشت بهشت هم روی همدیگر نیست و ساختمان هشت طبقه نیست. کل بهشت در سطح صاف است، همینی که پهنایش پهنای آسمان‌ها و زمین است. این بهشت را برای چه کسی قرار داده‌اند؟ آیا مفت است؟ یعنی در باز است و دروازه هم باز است، هرکس از قبر درآمد، می‌تواند وارد شود؟

«أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ» من این بهشت را برای کسانی قرار داده‌ام که مقابل خطرات امروز و فردا خودنگهدار هستند؛ یعنی زنا جلو می‌آید، می‌گویند نه؛ ربا جلو می‌آید، می‌گویند نه؛ تقلب جلو می‌آید، می‌گویند نه؛ خلافکاری جلو می‌آید، می‌گویند نه؛ رابطهٔ نامشروع جلو می‌آید، می‌گویند نه؛ رشوه جلو می‌آید، می‌گویند نه؛ «أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ» خودنگهداران.

 

از اوصاف متقین

-انفاق در هر حالی

حالا چندتا از اوصاف خودنگهداران را بیان می‌کند؛ این اخلاق چقدر زیبا و عجب اخلاقی است که با اخلاق پروردگار هماهنگ است! «اَلَّذِینَ یُنْفِقُونَ فِی اَلسَّرّٰاءِ وَ اَلضَّرّٰاءِ»(سورهٔ آل‌عمران، آیهٔ 134). «یُنْفِقُونَ» فعل مضارع است و فعل مضارع در عربی بر استمرار دلالت دارد. انفاق نه یک روز، نه دو روز و نه یک هفته، بلکه تا وقتی که زنده‌اند، اهل انفاق هستند؛ علم دارند، انفاق می‌کنند؛ آبرو دارند، انفاق می‌کنند؛ پول دارند، انفاق می‌کنند؛ قدرت دارند، انفاق می‌کنند؛ زمانی که زندگی گشایش‌دار دارند، انفاق می‌کنند؛ زمانی که در سختی پول و معیشت هستند، انفاق می‌کنند؛ آن وقتی که دارد، ده میلیون می‌دهد و آن وقتی که ندارد، پنج تومانی می‌دهد. روح انفاق دارند که روح انفاق به جیب و دست‌ آنها کاری ندارد، بلکه اخلاق انفاق دارند: «اَلَّذِینَ ینْفِقُونَ فِی اَلسَّرّٰاءِ وَ اَلضَّرّٰاءِ» در داشتن اهل انفاق هستند، در نداشتن هم اهل انفاق هستند.

من چیزهایی که زیاد شنیده‌اید، تکرار نمی‌کنم؛ اما گاهی لازم می‌شود فقط گوشه‌ای از شنیده‌هایتان را بگویم. زهرای مرضیه(س) در شب عروسی‌اش ده دست لباس نداشت و یک کمد لباس با خودش به خانهٔ شوهر نبرده بود؛ نهایت، پیغمبر(ص) به سلمان پول داد که یک پیراهن نو و ارزان برای عروس بخرد. او هم حالا نمازش را در غروب خوانده و پیراهن را پوشیده است. خانهٔ امیرالمؤمنین(ع) هم آن‌وقت با خانهٔ پیغمبر(ص) فاصله داشت. من در مدینه پرسیدم و جای خانهٔ زمان دامادی‌اش را پیدا کردم که با حرم پیغمبر(ص) حدوداً دویست قدم یا یک‌خرده بیشتر فاصله دارد. حالا عروس را در تاریکی راه از خانهٔ پیغمبر(ص) به خانهٔ داماد می‌برند، باید دویست‌ سیصد متر راه برود، کوچه‌ها تاریک هم هست و چراغ ندارد، یک‌مرتبه به خانم‌ها فرمودند: من را نگه دارید. نگه داشتند، گفت: صدای ناله به گوشم می‌آید، چه کسی است؟ گفتند: یک خانم است که در این تاریکی شب ناله می‌کند. فرمودند: راه را باز کنید تا جلو بیاید. راه را باز کردند، جلو آمد. فرمودند: چرا ناله می‌کنی؟ گفت: شب عروسی‌ات است، خوش‌به‌حالت! پیراهن نو داری؛ من دیگر نمی‌توانم پیراهن پاره‌ام را هم وصله کنم. فرمودند: خانم‌ها دور مرا بگیرید تا کسی من را نبیند. حالا مرد که نبود و همه زن بودند. پیراهن نوی عروسی را درآوردند، تا کردند و به مستحق دادند، پیراهن کهنهٔ خانهٔ پدر را پوشیدند و به خانهٔ داماد آمدند. داماد هم داماد ایرادبگیری نبود و جلوهٔ اوصاف خدا و ‌افق طلوع صفات پروردگار بود، اصلاً یک کلمه نپرسید که دختر پیغمبر، شب عروسی‌ات است، چرا پیراهن کهنه تن توست؟! پیغمبر(ص) فردا صبح به دیدن دختر آمد، دید لباس کهنهٔ خانهٔ پدر تن اوست، گفتند: فاطمه جان، لباس دیشبت کجاست؟ گفت: در راه به مستحقی برخوردم، به او دادم. پیغمبر(ص) اشک ریختند و گفتند: پدرت فدایت شود. حالا چرا این پیراهن کهنه را ندادی؟ گفتند: قرآن شما می‌گوید «لَنْ تَنٰالُوا اَلْبِرَّ حَتّٰی تُنْفِقُوا مِمّٰا تُحِبُّونَ»(سورهٔ آل‌عمران، آیهٔ 92)، اگر می‌خواهید به نیکی برسید، از آن جنسی در راه خدا بدهید که دوست دارید. من دیشب به قرآن شما عمل کردم. قرآن را بفهمیم، پشت سرش هم عمل کنیم؛ یعنی نه فقط بفهمیم و بخوانیم! اصلاً قرآن برای عمل کردن آمده است: «وَيُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا كَبِيرًا»(سورهٔ اسراء، آیهٔ 9). این یکی از علائم اهل تقواست که در دارایی و نداری، روح انفاق دارند.

-فرو خوردن خشم در عصبانیت

«وَ اَلْکٰاظِمِینَ اَلْغَیظَ»(سورهٔ آل‌عمران، آیهٔ 134)، وقتی کسی اینها را از کوره در می‌آورد، آتش شعله‌ور تندی را فرو می‌خورند؛ یعنی اِعمال نمی‌کنند. عصبانی که می‌شوند، چشم‌غُرّه نمی‌روند، داد هم نمی‌کشند، فحش هم نمی‌دهند و مشت هم بلند نمی‌کنند. خدا نمی‌گوید عصبانی نمی‌شوند، چون عصبانی شدن طبع انسان است؛ بلکه می‌گوید اهل تقوا عصبانی می‌شوند، اما این آتش خشم را فروکشش می‌دهند.

-گذشت قلبی مردم

آنها نه فقط آتش خشم را فروکش می‌دهند، بلکه «وَ اَلْعٰافِینَ عَنِ اَلنّٰاسِ» قلباً از طرف مقابلشان که او را از کوره دربرده است، گذشت می‌کنند؛ نه ظاهری و زبانی، بلکه قلباً گذشت می‌کنند.

حالا که گذشت کردند، انفاق هم کردند و اهل تقوا هم شدند، «وَ اَللّٰه یحِبُّ اَلْمُحْسِنِینَ» اینها جزء بندگان محسن من هستند و من عاشق آنها هستم.

یک آیهٔ مفصّل دیگر بعد از این آیه هست خانه که تشریف بردید، خودتان این را در قرآن مجید نگاه کنید و بخوانید. خیلی آیهٔ بعدی‌اش جالب است! خدا یک سلسله مسائل مهمی را در آیهٔ بعدی مطرح کرده و پایان کار هم، درِ بهشت را به روی شما باز کرده است.

 

کلام آخر؛ زهرا(س)، فدایی راه ولایت

ای جلوهٔ آیه‌های قرآن×××××××ای گوهر پربهای قرآن

زد بوسه به دست تو پیامبر××××××یعنی که تویی لقای قرآن

لبخند تو آیه‌ای است از نور×××××××صوت تو بود صدای قرآن

در راه علی به خانهٔ وحی×××××××آخر تو شدی فدای قرآن

ای چشمهٔ فیض بی‌نهایت×××××××پیوند نبوت و ولایت

معمولاً از قدیم در تهران(شاید بیش از صد سال است) این رسم زیبا را قرار داده‌اند که شب‌های آخر ایام فاطمیه برای گدایی و سؤال به در خانهٔ قمر‌بنی‌هاشم(ع) می‌رفتند. عصر تاسوعا به نقل شیخ مفید(من یک‌ساعت برای این جمله در یک منبر مقدمه گفتم تا عظمت قمر‌بنی‌هاشم به‌خوبی برای مردم درک شود)، وقتی زینب کبری(س) به ابی‌عبدالله(ع) عرض کرد: جارچی دشمن جار زده که حمله کنند، فرمودند: زینبم، قمربنی‌هاشم را بگو که بیاید. رفت و به برادر گفت: ابی‌عبدالله شما را می‌خواهد. وقتی قمربنی‌هاشم(ع) آمد(33ساله بود)، امام حسینی که او را تمام هستی می‌شناسند، به قمربنی‌هاشم(ع) رو کردند و فرمودند: «بنفسی انت» خدا من را فدای تو کند! از جانب من به این لشکر بگو که جنگ‌ را به فردا بیندازند.

چنان ساقی نمود از باده مستش×××××××که داد از فرط مستی هر دو دستش

در آن مستی که حالی این چنین داشت×××××××زبان حال با معشوق این داشت

الهی عاشقم عاشق‌ترم کن×××××××××سرم را غرق خون چون پیکرم کن

اگر دستم ز دستم رفت غم نیست××××××××سرم را می‌دهم که از دست کم نیست

بزن تیری به چشم نازنینم×××××××که غیر از یار چیزی را نبینم

وقتی خبر شهادت قیس را در راه کربلا شنید، این‌طوری عکس‌العمل نشان داد: «فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر»؛ کنار بدن غلام سیاه آمد، این‌طوری عکس‌العمل نشان داد: «اللهم بیض وجهه و طیب ریح»؛ کنار بدن قاسم(ع) آمد، گفت: عمو! خیلی برای من سخت است که جلوی چشم من جان بدهی؛ کنار بدن علی‌اکبر(ع) گفت: «علی الدنیا بعدک العفا»؛ اما کنار بدن قمربنی‌هاشم ناله زد: «الآن انکسر ظهری و قلت حیلتی إن قطع رجائی» می‌خواهم از کنار بدنت بلند شوم و بروم؛ بدنت را که نمی‌توانم ببرم، از بس قطعه‌قطعه کرده‌اند! اما به من بگو الآن که برمی‌گردم، بچه‌ها دور مرا می‌گیرند و به من می‌گویند عمو کجاست، جواب بچه‌هایم را چه بدهم؟ مگر اینکه دو کف دست خون‌آلودم را نشانشان بدهم، یعنی دیگر عمو ندارید!

 

تهران/ حسینیهٔ اهل‌بیت/ دههٔ دوم جمادی‌الاولی/ زمستان 1397 ه‍.ش./ سخنرانی پنجم

 

برچسب ها :