روز نهم جمعه (19-11-1397)
(تهران حسینیه بنی الزهرا (مرحوم طریقت))عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- مشاهدهٔ درجات بهشت و درکات جهنم در دنیا
- -ناسپاسان عالم در احاطهٔ درکات جهنم
- -حق تلاوت قرآن با فهم و عمل به آیات ان
- -چهرهٔ محصولات بهشتی در دنیا
- انسان، جهنمساز یا بهشتساز در دنیا
- حکایتی شنیدنی از انسانی خدایی
- -آدمشدن در پرتو نفرت از گناه و رضایت از دادههای پروردگار
- -خداوند، تنها کارگردان عالم
- -شناخت انسان از نفس خود
- -غفلت مردم دنیا از خویشتن
- -غیرقابلتحمل بودن آتش برزخ
- -دلبستگی اندک رفقای خداوند به امور مادی
- -بهترین انسان از نظر معاویه
- -انسان، آتشگیرهٔ آتش جهنم
- جایگاه ویژهٔ انسان در دنیا و آخرت
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
مشاهدهٔ درجات بهشت و درکات جهنم در دنیا
معرفت به خود در همهٔ شئونش که «از کجا آمدهام»، «به کجا آمدهام»، «برای چه آمدهام» و «به کجا خواهم رفت»، سبب میشود که انسان با بیداری و بینایی زندگی کند و خودش را با غیرحق معامله نکند. پروندهٔ دو گروهی که با خدا و غیر معامله کردهاند، دو پروندهٔ بسیار گسترده است و در همین دنیا میتوان درجات بهشت را در زندگی معاملهکنندگان با پروردگار و درکات دوزخ را هم در پروندهٔ آنهایی دید که همهٔ وجود خود را با غیرحق معامله کردهاند. شما ممکن است بفرمایید کو آن چشم که بشود همهٔ درجات بهشت و همهٔ درکات دوزخ را را در زندگی مردم مشاهده کرد؟
-ناسپاسان عالم در احاطهٔ درکات جهنم
جوابش این است که پروردگار عالم این چشم را به اهل معرفت داده که وضع دو گروه را ببینند و آن چشم هم قرآن مجید است. چنانکه در سورهٔ مبارکهٔ عنکبوت میخوانیم: «وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکٰافِرِینَ»(سورهٔ عنکبوت، آیهٔ 54) همهٔ آنهایی که خودشان، مالشان و احوالاتشان را با غیر معامله کردهاند، پروردگار میفرماید که کل جهنم همین الآن آنها را احاطه کرده است. آیهٔ شریفه از نظر ادبی، جملهٔ اسمیه است؛ یعنی اوّل آیه با اسم شروع شده، نه با فعل. جهنم اسم است و کلمهٔ «محیط» در آیهٔ شریفه، اسم فاعل است که معنی مضارعش را میدهد. زمان حال و آینده در ذات مضارع است؛ اما در آیهٔ شریفه، زمان حال در آن لحاظ شده و کاملاً روشن است که الآن همهٔ ناسپاسان عالم در دَرکات دوزخ بهسر میبرند، نه اینکه بنشینند تا عمرشان و دنیا تمام شود، قیامت برپا شود و بعد به اینها بگویند همهٔ شما دوزخی هستید. آنها الآن دوزخی هستند، اما عذابهای دوزخ را الآن لمس نمیکنند؛ و الّا در عذابها به سر میبرند. چرا لمس نمیکنند؟ چون یک سپر قوی مانند دنیا در برابر آنهاست؛ ولی بهمحض اینکه پرده و سپر دنیا را بردارند، میبینند که از ابتدای معاملهشدن با غیرخدا در دوزخ بودهاند.
-حق تلاوت قرآن با فهم و عمل به آیات ان
بهشت هم همینگونه است و الآن اهل حال، اهل دل، اهل خدا، نبوت و امامت در درجات بهشت هستند. برای این مطلب هم یک آیه از سورهٔ بقره بخوانم که از آیات عجیب قرآن است! من این آیه را در جلد اوّل تفسیری که نوشتهام (35 جلد است)، حدود شاید نزدیک چهل صفحه توضیح دادهام که آیه چه میگوید. شما هم این آیه را خیلی خواندهاید، ولی به عمق آیه نگاه نداشتهاید که اینگونه قرآنخواندن موردپسند خدا و پیغمبر(ص) نیست؛ امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: حداقل (البته حداکثر هم دارد) روزی ده آیهٔ قرآن را بخوانید و بفهمید. دین قرائت تنها را قبول ندارد؛ بخوان، بفهم و عمل کن که این قرائت و تلاوت میشود. آیه میفرماید: «اَلَّذِینَ آتَینٰاهُمُ اَلْکتٰابَ یتْلُونَهُ حَقَّ تِلاٰوَتِهِ أُولٰئِک یؤْمِنُونَ بِهِ»(سورهٔ بقره، آیهٔ 121) آنهایی که قرآن میخوانند و حق خواندن را ادا میکنند، «اَلْکتٰابَ یتْلُونَهُ حَقَّ تِلاٰوَتِهِ» این حق تلاوت را رعایت میکنند، در معارف الهی آمده است که میخوانند، میفهمند و عمل میکنند.
-چهرهٔ محصولات بهشتی در دنیا
حالا این آیه را عنایت کنید؛ کسانی که در قیامت -چه مرد و چه زن- وارد بهشت میشوند، «کلَّمٰا رُزِقُوا مِنْهٰا مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقاً»(سورهٔ بقره، آیهٔ 25) خیلی آیهٔ عجیبی است! هرگاه میوهای یا محصولی از بهشت بهعنوان رزق به آنها عطا میشود، وقتی تمام محصولات بهشت را میبینند، به خودشان میگویند: «هٰذَا اَلَّذِی رُزِقْنٰا مِنْ قَبْلُ» وقتی در دنیا بودیم، همهٔ اینها را به ما عطا کرده بودند. دنیا چهاردیواری محدود است که اگر این حدود برداشته شود، همین الآن تمام درجات بهشت و دَرکات دوزخ بهراحتی قابلدیدن است؛ ولی با این چشم، یعنی قرآنی که خدا برای ما قرار داده است.
داستان انسان داستان عجیبی است! آیه که خیلی صریح است و میگوید: هرچه محصول در بهشت به آنها عطا میشود، میگویند «هٰذَا اَلَّذِی رُزِقْنٰا مِنْ قَبْلُ» همهٔ اینها را در دنیا به ما عطا کردند؛ اما شکل آن با اینجا تفاوت داشت و ذاتش با اینجا یکی است. آن محصولات بهشتی که در دنیا به ما عطا کردهاند، در دنیا بهصورت نماز، روزه، انفاق، کار خیر و گریهٔ شبانه بود؛ اما حالا که در قیامت به بهشت آمدهایم، همانهایی که در دنیا روزیِ ما کرده بودند، به این کیفیت و کمیّت برای ما رخ نشان میدهد.
انسان، جهنمساز یا بهشتساز در دنیا
امیرالمؤمنین(ع) 110 خصلت برای اهل تقوا در خطبهٔ متقین بیان میکند؛ من وقتی «نهجالبلاغه» را ترجمه میکردم، به این نظر رسیدم که امیرالمؤمنین(ع) خودشان را بدون اسم معرفی میکنند؛ چون کس دیگری غیر از پیغمبر(ص) نبود که ایشان را معرفی کند و پیغمبر(ص) هم یک معرفینامه در 23سال بعثتشان برای حضرت صادر کردند و بقیهاش هم ماند که حضرت خودشان را معرفی کنند. اسم نمیبرد، چون ما کسی را غیر از ائمهٔ طاهرین(علیهمالسلام) در این عالم پیدا نمیکنیم که این 110 ویژگی را در اوج نهایی داشته باشد. یک جملهاش این است که میگویند: میدانید اهل تقوا چه کسانی هستند و چه وضعی دارند؟ این یک ویژگی است: «فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا» اینها عیناً مثل کسی میمانند که وارد عالم بعد شده است و بهشت را میبینند. اینجا میبینند! «فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا» اینها همین الآن در دنیا درجات بهشت را میبینند، «وَ هُمْ وَ النَّارُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا» در دنیا هستند، اما تمام درکات دوزخ را میبینند؛ یعنی انسانها از لحظهای که وارد تکلیف میشوند، یا جهنمساز هستند یا بهشتساز و جامعهٔ بشری از این دو طایفه هم خارج نیست.
حکایتی شنیدنی از انسانی خدایی
-آدمشدن در پرتو نفرت از گناه و رضایت از دادههای پروردگار
در همین منطقه و محله، یک مقدار پایینتر، یکسال در ایام فاطمیه به منبر میرفتم. خیلی جوان بودم و هنوز در قم مشغول تحصیل بودم، اما مشغول آدمشدن نبودم! اصلاً این بخش را در دورهٔ طلبگیام یادم رفته بود و بعد از مدتها به آدم چشمداری گفتم، او هم که گوهر نابی بود، طاقت نمیآورد اسم خدا را پیش او ببرند و تمام صورت از اشک پر میشد. من هم نمیفهمیدم او چه اتصالی به عالم دیگر دارد! خیلی کم حرف میزد و اگر هم حرف میزد، حرف نورانی میزد. به او گفتم: آیا من آدم شدهام؟ اشک ریخت و گفت: نصفهکاره است و آدمشدن حالاحالا کار دارد. خیال میکنی آدمشدن سفر آسانی است؟ وقتی آدم میشوی که به تمام خواستههای پروردگار صددرصد راضی باشی و اصلاً به مغزت نگذرد که خدایا! نماز ظهر و عصر را ده رکعت میکردی، ما صبح یکخرده بخوابیم. وقتی آدم هستی که صددرصد به دادههای پروردگار راضی باشی و دلت از گناه نفرت داشته باشد؛ نه اینکه برای تو خیلی شیرین باشد، منّتی روی خدا بگذاری و بگویی ببین با لذتی که این گناه داشته، من کنارهگیری کردهام! وقتی از گناهانِ پولی و بدنی نفرت داشته باشی و اصلاً لذتی جلوی تو نیاید، آدم هستی.
اوّلینباری بود که من در این مسجد دعوت شده بودم. خیلی هم برایم جالب بود! دو سه کارگردان داشت و من طلبهٔ نوجوانی بودم که خیلی هم مرا آدم حساب نمیکردند و درست هم بود؛ یعنی میگفتند حالا دعوتش کردهایم، چه میخواهد بگوید! این منبر جای بزرگترین گویندگان تهران است، حالا او میخواهد چه کار کند؟ نشان میداد که به من محل نمیگذارند و مرا کسی نمیدانند که درست هم بود؛ در باطن همین بود.
-خداوند، تنها کارگردان عالم
حالا اگر مرا کسی نمیدانی، دیگر این را نمایش نده؛ بد است! او را آدم نمیدانی، با او طبیعی برخورد کن؛ ولی حالا آنها طبیعی برخورد نمیکردند و ما هم خوشحال بودیم که دوتا پیدا شدهاند، سوزن دست آنهاست و باد ما را با این برخورد خالی میکنند؛ چون در جوانی و ایام طلبگی و دوکلمه در قم درس خوانده، فکر میکند شیر ژیان است و مقامی پایینتر از پیغمبر و امام دارد. آدم اینطوری بدبخت، بیچاره و مفلوک است! تا به جایی برسد که حس کند هیچکاره است و عالَم فقط یک کارگردان و یک عظیم دارد و که آنهم پروردگار است. مردم دنیا خودشان را مسخره میکنند، «چون ندیدند حقیقت، ره افسانه زدند».
-شناخت انسان از نفس خود
من نمیدانستم پیشنماز آن مسجد چه کسی است، صحن مسجد هم بزرگ بود و مسجد در همان روز اول (نمیدانم پنجشنبه یا جمعه بود) پر شد. در ذهن مردم هم بود و من شنیده بودم (برایم تعریف کردند) که مردم میگویند یک انصاری کوچک تازه به منبر میرود، بد نیست! حالا بارکالله که مرا کوچک دیده بودند و درست هم دیده بودند؛ اگر میگفتند آقا خیلی خوب است، ماشاءالله ماشاءالله! دروغ بود و من هم میدانستم دروغ است. خدا میفرماید: «الْإِنْسَانُ عَلَىٰ نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ»(سورهٔ قیامت، آیهٔ 14) هیچکس از انسانها در این عالم مثل خود آدم خودش را نمیشناسد. ابداً از دروغهای مردم خوشحال نباشید! خودت که میدانی دروغ است، وقتی به تو میگویند آیتالله، حجتالاسلاموالمسلمین یا استاد، خودت که میدانی دروغ است، پس برای چه قند در دلت آب میکنی؟
-غفلت مردم دنیا از خویشتن
حالا من بیخبر هستم که پیشنماز این مسجد چه کسی است؛ وقتی نمازش تمام شد، در محراب به من گفتند آقا منبر حاضر است، من به منبر رفتم و نشستم. ایشان تازه از رو به قبله بلند شد، به انتهای مسجد، دمِ در ورودی رفت و روی زمین نشست. از بالای منبر که نگاهش میکردم، بهنظرم میآمد که او بافت خاصی دارد و کل مردم این مسجد نباید فهمیده باشند چه کسی است و نفهمیده بودند! درست بهنظرم من آمد. چندبار از بالای منبر نگاهش کردم و با او پیوند برقرار کردم، او هم گاهی همینطوری که سر به زیر بود، سر مبارکش را حرکتی میداد و مرا نگاه میکرد، دوباره سرش را پایین میانداخت. اینها را که برایتان میگویم، در ضمن حس میکنید که مردم دنیا و ایران در چه غفلت عظیمی بهسر میبرند؟! کجا هستند و چه میدانند! از منبر پایین آمدم و به کنار دستش رفتم، تمامقد بلند شد و نشست، من هم نشستم. مقداری ساکت بودم و مقداری هم او ساکت بود، مردم هم صبحانهشان را خوردند و رفتند. گفتم: آقا چیزی به من یاد میدهی که به دردم بخورد؟ چیزی نگفت! گفتم: من احتمالاً مستمع خوبی باشم؛ دلم میخواهد چیزی یاد بگیرم. گفت: باشد؛ چیزی برای تو میگویم. اول هم گفتم: شما اهل کجا هستید و کجا بودید؟ گفت: من پنجاه سال در کربلا بودم، بعد که اوضاع عراق بههم خورد و یک گرگ سرکار آمد، همهٔ ما را بیرون کرد و من هم به تهران آمدم. مدت کمی است که گفتهاند در این مسجد نماز بخوان. آن چیزی که میخواهم یادت بدهم، این است (حالش انقلاب پیدا میکرد و در خودش نبود، این پا و آن پا میشد): در یکی از دهاتهای اطراف جَرقویهٔ استان اصفهان بهدنیا آمدم و تا سیزدهچهاردهسالگی گوسفندهای پدرم را به صحرا میبردم و میچراندم؛ فکر هم میکردم که خدا چوپانی را برای من رقم زده است و باید تا آخر عمرم چوپان باشم. قبل از اینکه گوسفندها را از آغل به صحرا ببرم، هر روز صبح از دهدوازده سالگی از دِه بیرون میآمدم، سر قبرستان میرفتم و برای اموات فاتحهای میخواندم، دعا میکردم و بهسراغ گوسفندها میرفتم. چهارپنجتا ده نزدیک همدیگر بودند که خان خیلی ظالم و زورگویی داشتند. گوسفندهای مردم را میگرفت، گندمها و کره و ماست مردم را میبرد و همه هم میترسیدند! ژاندارمها هم با او همدست بودند، پنجهزار خودش میخورد و یک قِران هم به آنها میداد. احدی شکایتش به جایی نمیرسید. اینها با دزد شریک بودند و شریک دزد از مردم مظلوم دفاع نمیکند؛ بلکه از دزد دفاع میکرد و هیچکس هم جرئت شکایت نداشت، در گوشش میزدند.
-غیرقابلتحمل بودن آتش برزخ
این خان مُرد و این قبرستان که بین چند ده مشترک بود، حدود غروب خان را به قبرستان ده ما آوردند و دفن کردند. من صبح به عادت همیشگیام، آفتاب هنوز نزده بود که برای فاتحهخوانی اموات آمدم، دیدم تا چشمم قدرت دیدن دارد، از قبر خان آتش به آسمان میرود! این ملاک قرآنی هم دارد یا آن آقا خیالاتی شده بود؟ بله ملاک قرآنی دارد؛ سورهٔ مؤمن (غافر)، آیه به برزخ مربوط است و نه قیامت: «اَلنّٰارُ یعْرَضُونَ عَلَیهٰا غُدُوًّا وَ عَشِیا»(سورهٔ غافر، آیهٔ 46) شب و روز در برزخ به آنها آتش دمیده میشود. تا چه وقتی؟ «وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ» تا اینکه قیامت برپا شود. وقتی وارد قیامت میشوند، دستور میدهم اینهایی که در برزخ در آتش بودهاند، در عذاب دردناک قیامت بریزند؛ چون درد عذاب برزخ کمتر از عذاب قیامت است. آتش برزخ که به روح آدم دمیده میشود (با توضیحاتی که ائمهٔ ما دادهاند)، اصلاً یک چشم برهمزدنش قابلتحمل نیست و نمونهٔ آن آتش هم در دنیا نیست که بگوییم کورهٔ کارخانهٔ فولاد یا ذوب آهن است! پیغمبر(ص) میگویند: همین برزخیهای داخل آتش را اگر به دنیا برگردانند و روی یک کوه بخوابانند که ظاهر و باطنش آتش است، از استراحت خوابشان میبرد.
-دلبستگی اندک رفقای خداوند به امور مادی
گفت: وحشت کردم و برگشتم، به پدرم گفتم میخواهم بروم درس بخوانم. پدرم گفت: وضع زندگی مرا میبینی، خرجیات را ندارم که بدهم. گفتم: خرجی نمیخواهم. گفت: برو! کجا برو، دیگر نگفت. از دِه خودمان با چند نان خانگی که مادرم به من داد، پیاده تا حرم ابیعبدالله(ع) آمدم. رفیقهای خدا هم عجیب و غریب هستند و آدمهای جالبیاند! دلبستگیشان به امور مادی صفر است، فقط و فقط برای ادامهٔ زندگی و حیات، یک خانه، یک مَرکب، یک لباس و کمی خوراک دارند و اصلاً دلبسته نیستند؛ حالا خوراک کم شود، برایشان مهم نیست؛ چلوکباب آنها آبدوغ خیار بشود، اصلاً برایشان مهم نیست و به دنیا میخندند. دنیا را به چشم یک دام میبینند، صید نمیشوند و در دام نمیافتند.
-بهترین انسان از نظر معاویه
معاویه یک روز به بارگاهنشینان خود گفت: بهترین انسان در روزگار ما چه کسی است؟ هر کسی به یک شکلی گفت تو؛ این خودباختههای خودفروش علنی میگفتند بهترین انسان روزگار ما تو هستی! این معاملهشدن با بیگانه برای مقداری پول و شکم است که همینها اگر با خدا معامله میکردند، از شکم و لذت هم کم نمیآوردند؛ اما رفتند و خودشان را فروختند. همه نظر دادند و دیگر کسی نمانده بود؛ معاویه گفت: هرچه دربارهٔ من گفتید، تملق بود و زبان شما مثل زبان سگ میماند! اینهایی که گفتید، در من نیست و بهترین آدم این روزگار نیستم. گفتند: خودت بگو که در این زمان بهترین انسان چه کسی است؟ گفت: علیبنابیطالب بهترین انسان است. دلیل هم دارم! دو انبار به دست علی بدهند که یک انبارش تا سقف طلا چیده باشند، یک انبارش هم کاه ریخته باشند و بنا باشد علی تقسیم کند؛ اول طلاها را به مستحقها میدهد، بعد بهسراغ کاه میرود. دو انبار را که جارو کرد، گرسنه و تشنه به خانهاش میرود، نه یک پَرِ کاه از بیتالمال برمیدارد و نه یک دینار پول. گرسنه و تشنه هر دو انبار را جارو میکند و میرود. کاه و طلا در مقابلش مساوی است و هیچچیز نیست.
-انسان، آتشگیرهٔ آتش جهنم
این شخص گفت: پیاده به کربلا آمدم و پنجاه سال نزدیک حرم زندگی میکردم، بعد هم ما را بیرون کردند. گفتم: حالا فردا به بعد هم که من خدمت شما میآیم، باز هم از این دورهٔ عمر هشتادسالهتان، اگر حکمتی دارید، از من دریغ نکنید. «فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا وَ هُمْ وَ النَّارُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا» معاملهکنندگان با خدا در همین دنیا مانند کسی که با چشم سر بهشت و جهنم را میبیند، بهشت و جهنم را میبینند؛ چون خودشان با این اخلاق و اعمال پاک، بهشتساز هستند و بدهای عالم هم با تمام حرکاتشان جهنمساز هستند. معلوم میشود که خدا در روز قیامت، هفت طبقهٔ جهنم را با نفت، گازوئیل، بنزین و زغالسنگ شعلهور نمیکند. در سورهٔ بقره میگوید: «اَلنّٰارَ اَلَّتِی وَقُودُهَا اَلنّٰاسُ»(سورهٔ بقره، آیهٔ 24) از آتشی بپرهیزید که آتشگیرهاش خود انسان است؛ یعنی بنزین، گاز، نفت و زغالسنگ جهنم، خود مردم هستند! اینهایی که خود را با غیر معامله کردهاند.
جایگاه ویژهٔ انسان در دنیا و آخرت
خلاصهٔ بحث هشت روز قبل را برایتان عرض کردم، یک کلمهاش کنم: آنهایی که خودشان را با کمک انبیا، ائمه، اولیا و قرآن شناختند که در جایگاه ویژهای قرار دارند و فهمیدند از کجا آمدهاند؟ «مِن اللّه»؛ به کجا آمدهاند؟ «الدُّنْيَا مَتْجَرُ أَوْلِيَاءِ اللَّهِ»؛ برای چه آمدهاند؟ «وَ اُعْبُدُوا اَللّٰه وَ لاٰ تُشْرِکوا بِهِ شَیئا»(سورهٔ نساء، آیهٔ 36) برای عبادت الهی؛ میخواهند به کجا بروند؟ به آغوش رحمت پروردگار، «یٰا أَیتُهَا اَلنَّفْسُ اَلْمُطْمَئِنَّةُ»(سورهٔ فجر، آیهٔ 27) اینجا میروند: «اِرْجِعِی إِلیٰ رَبِّک». آنها را میگوید: «إِلَىٰ جَهَنَّمَ زُمَرًا»(سورهٔ زمر، آیهٔ 71)، اما اینها را میگوید: «اِرْجِعِی إِلیٰ رَبِّک رٰاضِیةً مَرْضِیةً × فَادْخُلِی فِی عِبٰادِی × وَ اُدْخُلِی جَنَّتِی»(سورهٔ فجر، آیات 28-30).