لطفا منتظر باشید

شب هفتم سه شنبه (9-11-1397)

(تهران مسجد جامع غدیر خم)
جمادی الاول1440 ه.ق - بهمن1397 ه.ش
10.25 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».

 

شب پایانی سال گذشته در همین مجلس از یکی از سوره‌های قرآن مجید که همۀ آیاتش به کار گرفته شد، شخصیت الهی و ملکوتی حضرت صدیقه کبری را بیان کردم؛ امشب هم با توفیق خداوند از آیات دیگری برای نشان دادن گوشه‌ای از شخصیت با عظمت او بهره می‌گیرم.

او کسی است که وجود مبارک امام عصر که خلاصۀ وجود همۀ انبیا و ائمۀ طاهرین است و از او در روایاتمان تعبیر به طاووس بهشتیان شده می‌فرماید: کل زندگی حضرت صدیقه برای من سرمشق است. عظمت عجیبی را جملۀ امام دوازدهم بیان می‌کند.

 

برترین زن؛ حضرت مریم یا حضرت فاطمه

در یک روایتی در کتب معتبرمان داریم که یک نفر در مدینه از کنار منزل حضرت باقر(ع) عبور می‌کرد، صدای نالۀ امام را شنید، ظاهراً اتاق بر کوچه بود و صدا بیرون می‌آمد، شنید که امام ذکر «یا فاطمه» دارد. در زد، کسی آمد در را باز کرد، گفت: می‌خواهم امام را زیارت کنم. گفت: بیا داخل. وقتی آمد دید حضرت بیمار است و درد می‌کشد، پرسید: یابن رسول‌الله ذکر «یا فاطمه» گرفتید؟ فرمود: همۀ ما به این اسم ـ دقت می‌فرمایید به این اسم نه به خودش ـ برای حل مشکلاتمان به پیشگاه پروردگار توسل داریم، به اسمش نه به خودش، خودش که یک جایگاه عظیمی در این عالم هستی دارد. این تعبیر از رسول خداست که «سیدة نساء العالمین من الاولین و الاخرین».

اینجا یک بحث ظریفی دربارۀ حضرت مریم است که در قرآن دارد «وَ اصْطَفاكِ عَلى‏ نِساءِ الْعالَمِينَ»(آل‌عمران، 42) این با جملۀ پیغمبر چگونه سازگار است؟ این دربارۀ امت حقیقی پیغمبر است، نه این همه آدمی که روی کرۀ زمین است با دویست گونه مذهب که هیچ‌کدام به پیغمبر نمی‌رسد.

 

دین واحد

یک کتاب پر صفحه‌ای مقدس اردبیلی دارد به نام «حدیقة الشیعه» این دین‌های ساختگی بعد از پیغمبر را که برچسب اسلام هم به آن زدند، بخشی را شمرده؛ از پانصد سال پیش که مقدس اردبیلی از دنیا رفته تا حالا معلوم نیست چقدر دین من‌درآوردی به خورد این بیش از یک میلیارد مسلمان‌ها دادند.

دین پیغمبر یک دین بود و آن اسلام است؛ در قرآن می‌گوید همین دین به نوح و ابراهیم و موسی و عیسی وحی شد، یعنی از زمان آدم تا قیامت خدا یک دانه دین دارد. کلمۀ دین هم در قرآن تثنیه و جمع نیامده، دینین یا ادیان نداریم. کلاً در قرآن می‌خوانید: «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلام»(آل‌عمران، 19) و می‌خوانید: «وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْه»(آل‌عمران، 85) و می‌خوانید: «أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا»(شورا، 13) کنار اسلام دین‌سازی نکنید.

ملاحظه می‌کنید که در تمام شمال آفریقا، عربستان، عراق، هند، کشورهای دیگر و کشور خودمان صد جور دین به نام اسلام موج می‌زند. کل منطقۀ شرق کشور چند جور دین اسلام دارد، در کردستان چند جور دین حکومت می‌کند، در همین گوشه‌و‌کنار خودمان ـ اسم نمی‌برم ـ حدود بیست و چهار پنج کیلومتری پنج شش‌ جور دین دارند؛ مردم اهل حق، صوفیه و علی‌اللهی هستند.

شمارش دین‌هایی که در ایران است و برچسب اسلام دارد خیلی است، در حالی که پروردگار مهربان عالم یک دین داشته ولی بعد از مرگ پیغمبر دین‌سازی شروع شده و این کارخانه هنوز کار می‌کند. چه پولی بنی‌امیه و بیشتر از آنها بنی‌عباس برای این کارخانۀ دین‌سازی دادند. اندازۀ ششصد و پنجاه سال بنی‌امیه و بنی‌عباس و انگلستان برای دین‌سازی خرج کرده، آن وقت دین خدا یک دین است و در قرآن مجید هم مفرد آمده، مثل کلمۀ «نور» که نورین و انوار در قرآن نیست، نور مفرد است، واحد است، دوتا نور در این عالم نیست، یک نور است نور پروردگار و بقیه شئون نور حضرت حق هستند.

 

برترین زن؛ حضرت مریم یا حضرت فاطمه

برای پیدا کردن شخصیت و عظمت صدیقه کبری سراغ قرآن مجید برویم، البته یک مقدار بحث پیچیده است ولی خیلی می‌ارزد، شما هم الحمدلله دل به مباحث قوی قرآن و روایات می‌دهید و این خیلی با ارزش است.

اول می‌رویم سراغ یک آیه که به حضرت مسئولیت واجب می‌دهد که این مطلب را به گوش همۀ امت برسان، امتی که امت است «كُنْتُمْ‏ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاس»(آل‌عمران، 110) این «أُخْرِجَتْ لِلنَّاس» یعنی همین امت با این چهار پنج هزار دین؟ اینها خیر امت هستند؟ ابداً. شما اگر روایات را ببینید این‌قدر رسول خدا و امیرالمؤمنین(ع) از امت بعد از درگذشت خودشان ناله و شکایت و گریه کردند که جگر انسان را می‌سوزانند.

این امتی که خدا می‌گوید «كُنْتُمْ‏ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاس» از فرمایشات ائمۀ ما برمی‌آید که اینها مؤمنین واقعی امت هستند و امام صادق(ع) می‌فرماید مؤمنین واقعی هم غیرشیعۀ واقعی کسی نیست. یک روایت دارند حضرت می‌فرمایند: هر کجا قرآن گفته مؤمن و هر کجا ما گفتیم شیعه، این دوتا یکی است؛ مؤمن در قرآن یعنی شیعۀ واقعی و شیعه‌ در کلام ما یعنی مؤمن واقعی.

در این خیر امتی که مؤمنین واقعی هستند که از همۀ امت‌ها برترند، صدیقه کبری قرار دارد؛ پس «سیدة نساء العالمین» او با «وَ اصْطَفاكِ عَلى‏ نِساءِ الْعالَمِينَ» وقتی کنار همدیگر گذاشته می‌شود با توجه به این تحلیل مریم می‌شود برگزیدۀ زنان روزگار خودش و صدیقه کبری که در برترین امت است می‌شود بهترین زنان جهانیان «من الاولین و الاخرین». این مشکل حل شد، چون این شبهه ممکن است در ذهن آنهایی که با قرآن مأنوس هستند بیاید که قرآن مریم را می‌گوید: «اصْطَفاكِ عَلى‏ نِساءِ الْعالَمِينَ» این عالمین یعنی چه؟ روشن شد این عالمین یعنی مردم روزگار خودش، ولی صدیقه کبری «من الاولین و الاخرین» است، به‌خاطر اینکه فردی از بهترین امت عالم است، پس او برتر از مریم می‌شود.

 

نوشتن کلمات خدا

آیه خطاب به پیغمبر است که این مطلب را به همه بگو، یعنی به پیغمبر واجب می‌کند «قُلْ لَوْ كانَ الْبَحْرُ» برادرانی که ادبیات عربی را نه کامل تا حدی خواندند می‌دانند، ما اگر اینها را در آیات قرآن دقت نکنیم معنی درست و حسابی از داخل آیه نمی‌توانیم دربیاوریم، الف و لام در ادبیات عرب چند نوع است: 1ـ الف و لام که اسمش عهد ذهنی است که در قرآن این الف و لام زیاد است. 2ـ الف و لام که اسمش الف و لام معرفه است، یعنی سر یک اسمی که بیاید ناشناخته را شناخته می‌کند. 3ـ یک الف و لام به معنی کل است، به معنی جمع است که الف و لام کل است.

«لَوْ كانَ الْبَحْرُ» یعنی اگر تمام دریاها، نه یک دانه دریا، من دقیق نمی‌دانم و خیلی هم بلد نیستم بدست بیاورم که این «البحر» دریاهای روی زمین تنهاست یا هر کره‌ای که دریا دارد؟ این را نمی‌دانم چون خیلی جاهای قرآن آدم نمی‌تواند به یقین بگوید این است و غیر این نیست، چون باید سراغ پیدا کردن مقصود پروردگار رفت، ما هم که به آنجا راه نداریم.

«لَوْ كانَ الْبَحْرُ مِداداً» به مردم بگو اگر همۀ دریاها مرکب شود، مداد یعنی مرکب نه به معنی قلم نوشتنی، آن در عربی اسمش قلم است «اَلَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ»(علق، 4). مداد مرکب است. اگر کل دریاها مرکب شود، برای چه همه مرکب شود؟ برای اینکه هر چه نویسنده در این عالم خلقت است، فرشته و جن و انس هر کس بلد است بنویسد، همه بنشینند با همدیگر قلم در این مرکب که همۀ دریاهاست بزنند و شمارۀ کلمات پروردگار را بنویسند. یک، دو، سه، چهار، ... کلمات پروردگار چندتاست؟ کلمات چه هست؟ کلمات پروردگار موجودات هستند.

«قُلْ لَوْ كانَ الْبَحْرُ مِداداً لِكَلِماتِ رَبِّي» برای نوشتن شمار موجودات «لَنَفِدَ الْبَحْرُ» کل مرکب‌ها تمام می‌شود «قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ كَلِماتُ رَبِّي» پیش از اینکه شمارۀ موجودات مالک و پروردگار و مربی من تمام شود؛ تمام مرکب‌ها تمام می‌شود، ولی کلمات پروردگارم پایان نمی‌پذیرد.

آخر آیه خیلی عجیب است «وَ لَوْ جِئْنا بِمِثْلِهِ مَدَدا»(کهف، 109) اگرچه بعد از تمام شدن تمام دریاها که فرض کن مرکب است به مانند کل آن دریاها هم باز مرکب بیاورید، باز هم تمام نمی‌شود.

 

عیسی، کلمۀ خدا

یک آیه در سورۀ مریم است «إِذْ قالَتِ الْمَلائِكَةُ يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ» مریم خدا به تو از جانب خودش مژدۀ یک کلمه را می‌دهد و نام آن کلمه مسیح است «اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ وَجِيهاً فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ مِنَ الْمُقَرَّبِين»(آل‌عمران، 45) این کلمه دنیا و آخرت آبرودار است و این کلمه از مقربین پروردگار است «وَ مِنَ الْمُقَرَّبِين»؛ پس انسان کلمة‌الله است، این باید در ذهنتان بماند تا دنبال بعدش که می‌رویم کامل روشن شود. هر انسانی یک کلمۀ خداست و تمام موجودات هر کدام کلمۀ پروردگارند.

 

توبه با کلمات خدا

می‌رویم سراغ سورۀ بقره «فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ فَتابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيم»(بقره، 37) آدم از پروردگار کلمات دریافت کرد، کلمات یعنی همین ترکیب الف و ب؟ این را که ما هم دریافت کردیم، همۀ ما هم کلمات ترکیبی الف و ب را بلدیم. این کلماتی که آدم از خدا دریافت کرده، طبق روایات مسلم صحیح اهل‌بیت، حقایق زنده بودند که آدم با پیوستن به این حقایق زنده توبه‌اش قبول شد؛ یعنی بدون این کلمات که حقایق زنده بودند آدم و توبه‌اش جان نداشتند، اصلاً طرف قبولی پروردگار نمی‌رفت.

ما توبۀ بی‌جان هم زیاد داریم، خیلی‌ها کار بد می‌کنند و بعد سر هفته که می‌شود شب جمعه هوس می‌کنند در مسیری که می‌روند یک مسجدی بروند، یک گوینده‌ای هم حرف می‌زند در دلش می‌گوید خدایا این هفته کار بد خیلی کردم غلط کردم، باز شنبه دوباره شروع می‌کند. این غلط کردم کلمۀ مرده است؛ لذا خود توبه هم مرده است و حرکتی ندارد.

چیزی که بعداً آیه‌اش را می‌خوانم سورۀ فاطر است، چیزی که قابلیت حرکت به‌طرف حضرت حق را دارد، موجود زنده‌ای است که در هر دو عالم ـ در عالم معنا یا در عالم ماده فرقی نمی‌کند ـ خداوند متعال می‌گوید حرکت به سوی او حتماً جان دارد، زنده است که می‌تواند حرکت کند، اگر مرده باشد که حرکتی ندارد.

 

وحدت حضرت ابراهیم با کلمات

«فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ» اکنون این سه‌تا آیه را کنار همدیگر بگذارید: کلمات در سورۀ کهف، کلمات در سورۀ بقره، کلمه در سورۀ آل‌عمران. یک آیۀ دیگر هم از بقره بخوانیم «وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ» که امام باقر(ع) می‌فرماید: این کلمات سی‌تا کلمه بوده. من دنبالش گشتم این سی‌تا کلمه را در «تفسیر مجمع البیان» پیدا کردم، هر سی‌تا کلمۀ زنده است. وقتی ابراهیم با این کلمات متحد شد «قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً»(بقره، 124) بعد از این کلمات امام شد. یک معنی امام اسوه بودن است، معنی دیگر سرمشق بودن است؛ وقتی که جان ابراهیم با این سی‌تا کلمات آمیخت و یکی شد خطاب رسید: «إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً» من برای کل مردم عالم تا قیامت تو را سرمشق قرار دادم که اگر کسی یک زندگی پاک بخواهد از تو سرمشق بگیرد.

دربارۀ پیغمبر و اهل‌بیت خدا در قرآن می‌فرماید: «إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِيُّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا»(آل‌عمران، 68) نزدیک‌ترین مردم عالم به ابراهیم کسی است که پیرو ابراهیم است؛ پیرو واقعی این پیغمبر من و دوازده امام است. «وَ الَّذِينَ آمَنُوا» چون بعد از پیغمبر آمده مصداق اّتّمش ائمۀ طاهرین(ع) هستند. چه عیبی دارد؟ فکر می‌کنید که از شخصیت پیغمبر کم می‌شود؟ خیر، پیغمبر تمام خوبی‌های ابراهیم را در خودش جمع کرد با توجه به اینکه بالاتر از ابراهیم بود.

ابی‌عبدالله(ع) تمام خوبی‌های انبیای اولوالعزم را در خودش یک نفره جمع کرد «یا وارث ادم صفوة الله یا وارث نوح نبی الله یا وارث ابراهیم خلیل الله» ایشان زمین و مغازه و پاساژ که از آدم و نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و پیغمبر ارث نبرده، ارزش‌ها را در خودش تحقق داده است.

 

معنای حقیقی «کلمه» در قرآن

مسئلۀ کلمۀ وجود ما اینجا خیلی مهم است، چون اگر کلمه بی‌معنا باشد ارزشی ندارد. ما طلبه که بودیم در قم به ما درس دادند، ما اولین کتابمان در قم «جامع المقدمات» بود، به ما درس دادند که کلمه ترکیبی است که معنا داشته باشد، مثل زید اسم شخص، اما اگر این کلمه را به‌هم بریزیم می‌شود دیز، این هیچ معنی ندارد؛ کلمه وقتی منظم چیده شده و حروفش و ترکیبش دقیق است معنی دارد، اگر آن را به‌هم بریزند بی‌معنا می‌شود.

یک فحش آبدار پدران و مادران گذشتۀ ما این بود که هر وقت اذیت می‌کردیم و خیلی گوش به حرفشان نمی‌دادیم، عصبانی که می‌شدند می‌گفتند: برو بی‌معنی، یعنی تو انسانی ولی معنی نداری، به‌هم ریخته‌ای.

کلمۀ وجود انسان اگر بخواهد معنی پیدا کند باید با کلمات معنوی پیوند بخورد و الا بی‌معنی می‌ماند، تا هشتاد نود سال بی‌معنی هم می‌میرد. کلمات معنوی عبارت است از: توحید، نبوت، ولایت اهل‌بیت، اصول اعتقادی، مسائل عالی عرشی و اخلاقی. وقتی که کلمۀ وجود ما با این کلمات پیوند بخورد و اگر بتواند جلو برود و متحد با این کلمات شود که امکان این اتحاد هست.

یک نمونه برایتان بگویم. روز بیستم ماه رمضان که چند ساعت بیشتر به شهادت امام نمانده بود، حدود‌ ده یازده صبح حضرت چشمش را باز کرد، چون دائم بی‌حال می‌شد و به حال می‌آمد، تمام توان ایشان رفته بود. امام مجتبی(ع) از عیادت‌کنندگان عذرخواهی کرد، هیچ‌کس را راه نداد، نمی‌شد هم راه بدهد، می‌آمدند چه کار؟ حضرت توان حرف زدن و گوش دادن به حرف‌ها را نداشت، آن هم آن مردم که روی منبر گفته بود دلم را مثل نمک در آب، آب کردید.

امام چشمش را باز کرد به امام مجتبی(ع) فرمود: حسن جان! خودت برو در خانۀ حجر بن عدی و او را بیاور، من دلم برای او تنگ شده، می‌خواهم او را ببینم. کلمۀ وجود وقتی با توحید و نبوت و ولایت پیوند می‌خورد، این کلمه را به کجا می‌رساند؟

حجر وقتی وارد اتاق شد قیافۀ امیرالمؤمنین(ع) و رنگ زرد و پیشانی و فرق خون‌آلود را دید نشست، آرام سرش را گذاشت روی سینۀ امیرالمؤمنین و گریه کرد. امام به او فرمود: «یا حجرالخیر» این خیلی جملۀ فوق‌العاد‌ه‌ای است، امام نگفت یا حجر الذی اهل الخیر، اصلاً حجر با خیر بی‌فاصله شده بود. امیرالمؤمنین(ع) در تعبیرش گفت: ای حجری که خیر محض شدی، همۀ وجودت شده خیر، نه اهل خیر، خود خیر شدی. من که نمی‌فهمم یعنی چه، ولی معنی این است: ای حجری که خود خیر شدی.

وقتی کلمۀ وجود ما با توحید و نبوت و ولایت و اخلاق الهیه پیوند خورد که اساس این کلمات معنوی «صحف مرفوعه» است «فِي صُحُفٍ مُكَرَّمَةٍ مَرْفُوعَةٍ مُطَهَّرَة»(عبس، 13 و 14) وقتی این‌طور شد و چنین تناسبی و ترکیبی به وجود آمد، انسان آمادۀ حرکت به سوی لقای الهی و سفر به سوی پروردگار عزیز عالم می‌شود، وجودش هم پاک شده، حالا در سورۀ فاطر می‌گوید: «إِلَيْهِ يَصْعَدُ اَلْكَلِمُ اَلطَّيِّبُ»(فاطر، 10) با همۀ وجودت که پاک شدی سیر به سوی من پیدا می‌کنی.

 

حضرت فاطمه زهرا

کل آنچه که امشب شنیدید به‌طور کامل بی‌کاستی بی‌کم بودن در وجود صدیقه کبری تجلی داشت. ایشان کلمه‌ای است که با تمام کلمات معنوی هستی پیوندی خورد که متحد شد.

 اینجا خوب است من یک جمله از فلاسفه عرفان‌منش نقل کنم، چندتایشان را هم اسم ببرم مثل ابونصر فارابی، صدرالمتألهین، حاج ملا هادی سبزواری، ملا عبدالله زنوزی، ملا علی نوری، مرحوم میرزا ابوالحسن جلوه، اینان چهره‌های کم‌نظیر علوم عرفان و فلسفۀ شیعه هستند، یک جمله دارند می‌گویند: اتحاد عاقل و عقل و معقول. من می‌ترسم وارد توضیح این جمله شوم خیلی خسته شوید، باید یک روز با هم همه برویم فیضیه و طلبه شویم بعد استاد هم بالای صندلی درسش بگوید اتحاد عقل و عاقل و معقول یعنی چه.

صدیقه کبری این‌طور شده بود، اتحاد انسان و همۀ کلمات معنوی که معقول بوده و عقل خود او، اتحاد عقل و عاقل و معقول؛ اینجاست که همۀ فقهای ما فتوا دادند بی‌استثنا روز ماه رمضان دروغ بستن به زهرا روزه را یقیناً باطل می‌کند، و فتوا دادند انگشت بی‌وضو دست بی‌وضو و بی‌غسل و تیمم روی اسم زهرای مرضیه معصیت است. این اتحاد عاقل و عقل و معقول است.

یک کلمه عرض کنم، امشب کاملاً یافتید که بعد از مرگ پیغمبر به چه خانه‌ای و به چه کسی هجوم کردند؟ یافتید که آتش در چه خانه‌ای و برای سوزاندن اهلش بردند؟ این را الحمدلله شیعه نقل نمی‌کند، شیعه هم اگر نقل می‌کند از آنها نقل می‌کند، من ده‌تا مدرک الان داخل خانه دارم از اهل تسنن که می‌گویند آتش بیاران داد زدند: در را باز کنید و الا خانه و هر کس در او هست را می‌سوزانیم. این گناه کمی بوده؟ این گناه اصلاً قابل ارزیابی است؟ اصلاً قابل ارزیابی نیست.

آن ناله‌هایی که زهرا زد هزار و چهارصد سال است فرزندان مدرسۀ خلفا را راحت نگذاشته در دنیا، آن ناله‌هایی که او زد پرورش یافتگان آن مرکز بنی‌ساعده را راحت نگذاشته در این عالم، قیامت هم ابداً راحت نمی‌گذارد. در روایاتمان دارد که قیامت وقتی وارد می‌شود با نالۀ اول تمام فرشتگان و انبیا به ناله می‌آیند. آن روایاتمان توضیحات عجیبی دارد.

من از تفاسیر شیعه این روایت را نقل کنم که وقتی وارد محشر می‌شود به پروردگار عرض می‌کند: خدایا! علی، فرزندانم و پیروانمان. این حرف را می‌زند و یک مرتبه دوتا فرزندش را می‌بیند امام مجتبی(ع) و یک بدنی که بی‌سر کنار امام مجتبی(ع) ایستاده است. به امام مجتبی(ع) می‌گوید: حسن جان! این بدن بی سر چه کسی است؟ می‌گوید: مادر این بدن حسینت است. حالا گریۀ بر ابی‌عبدالله(ع) چقدر قیمت دارد که زهرا می‌گوید خدایا یک خیمه در این محشر برای من بزن که من بنشینم برای حسینم گریه کنم. بعد از اینکه گریه‌هایش تمام می‌شود خطاب می‌رسد: دختر پیغمبر تمام راه‌های بهشت به رویت باز است، در محشر نایست، برو. ایشان هم فرمان خدا را که واجب است اطاعت می‌کند و می‌آید تا دم در بهشت، رویش را برمی‌گرداند به محشر و می‌ایستد. خطاب می‌رسد: چرا نرفتی؟ می‌گوید: تنها نمی‌توانم بروم. عجب روحیۀ کریمی! چه کسانی را می‌خواهی با خودت ببری؟ نمی‌گوید پدرم، مادرم خدیجه، بچه‌هایم، نه، می‌گوید: خدایا تمام خدمتگزاران به ما مخصوصاً گریه‌کنندگان بر حسینم را بده به من با خودم ببرم. خطاب می‌رسد: صدایت به همۀ محشر می‌رسد، هر کس به حسین تو هر خدمتی کرده صدایش کن و با خودت ببر وارد بهشت کن.

 

دعای آخر

خدایا به حقیقت زهرا ما را از اهل‌بیت جدا نکن.

خدایا نسل ما را از اهل‌بیت جدا نکن.

خدایا ما را از این مساجد و مجالس محروم نکن.

خدایا دنیا و آخرت ما را دنیا و آخرت انبیا و ائمه قرار بده.

خدایا حجاب را برای ناموس شیعه حفظ کن.

خدایا مردم و زنان و جوانان را از خطرات زمان حفظ فرما.

خدایا شر دشمنان دین و ملت و مملکت را به خودشان برگردان.

 

تهران/ مسجد جامع غدیر خم/ جمادی‌الاول/ زمستان1397ه‍.ش./ سخنرانی هفتم

 

برچسب ها :