شب اول شنبه (17-1-1398)
(تهران مسجد جامع آل یاسین)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- تفاوت علم معصومین(علیهمالسلام) با دانش بشر
- -تغییرناپذیری علم معصومین(علیهمالسلام)
- -علم معصومین(علیهمالسلام)، چشم الهی
- عالم ملکوت، پشت پردهٔ عالم شهود
- چشم علم، مختص معصومین(علیهمالسلام)
- -تفاوت معنایی تجسس و تحسّس
- وجود دو درخت در روز قیامت
- -شاخههای درخت طوبی و زقوم در دنیا
- -نمایش درخت طوبی در دنیا بهشکل حسنات
- -سخاوت، درختی از بهشت
- -بدیها و سیئات، شاخههای دنیایی درخت زقوم
- کلام آخر؛ ماه شعبان، ماه زیارتی امام حسین(ع)
- -دعای پایانی
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیا و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».
تفاوت علم معصومین(علیهمالسلام) با دانش بشر
-تغییرناپذیری علم معصومین(علیهمالسلام)
دانش انبیا و ائمهٔ طاهرین(علیهمالسلام) با همهٔ دانشها تفاوت دارد. دانش مردمِ عالم دائماً در تغییر است، همهٔ علوم همینطور است؛ امروز مطلبی را قاطعانه میگویند، دو روز بعد عالمان دیگری میآیند و قاطعانه آن مطلب را رد میکنند. این تغییر علمی و تحول دانش تا بشر در کرهٔ زمین است، هست و ایستایی ندارد؛ اما دانش انبیا و ائمهٔ طاهرین(علیهمالسلام)، چون دانش اعطایی و نعمت خاصی بوده که پروردگار مهربان عالم به آنها عطا کرده است، تا قیامت قابلتغییر نیست. در هر روزگاری هم که گروهی آن دانش واقعی انبیا و ائمه را انکار کردند، بعد معلوم شد که انکارشان درست نبوده است؛ یا برای خودشان روشن شد و از انکار برگشتند یا برای آیندگان روشن شد.
-علم معصومین(علیهمالسلام)، چشم الهی
جالب این است که علم انبیا و ائمهٔ طاهرین(علیهمالسلام) یک چشم الهی بود. ما در روایاتمان، حتی در کتابهای خیلی مهم داریم که پروردگار مهربان عالم، شرایطی را برای بندگی بیان فرموده است. بخشی از آن در کتاب شریف «اصول کافی»، یعنی دو جلد اول عربی است(چون هفت جلد فروع و یک جلدش هم روضه، نه بهمعنی ذکر مصیبت، بهمعنی گلستان است) که اگر آن شرایط عملی بشود(در انبیا و ائمه کامل عملی شد)، پروردگار میفرماید من چشم عبد میشوم؛ هرچه را میبیند، با کمک آن چشم میبیند و این برای او علم میشود؛ هرچه را میشنود، با کمک آن گوش میشنود؛ هر حرکتی هم که میکند، با آن قدرتی که من در او قرار دادهام(نه قدرت بدنی)، حرکت میکند.
عالم ملکوت، پشت پردهٔ عالم شهود
چنین علمی در 124هزار پیغمبر و دوازده امام، این مطلب را بیان کرده که آنچه در عالم ملکوت، یعنی عالم پشت پرده این عالم و آنچه در این عالم، یعنی عالم شهود و مُلک وجود دارد، یک ماهیت و حقیقت است. حالا من یک آیه برای جهان طبیعتش بخوانم که روایات فراوانی هم کنار این آیه داریم. در تفسیر «نورالثقلین»، تفسیر «برهان» و تفاسیری که همیشه قابلتوجه اهل دانش، بینش، انصاف و ایمان بوده، روایات فراوانی در زمینهٔ همین آیه نقل شده است که قرآن دربارهٔ عالم پشت پردهٔ این عالم میگوید: «يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ»(سورهٔ ابراهیم، آیهٔ 48)، یوم یعنی آن روز، آن عالم، همین زمین وارد قیامت میشود، البته نه با این شکل. حالا دیگر کیفیت شکل، گستردگی و مسائل دیگرش چیست، اینها مفصّل است؛ ولی عمر این زمین فقط در یک عالم نیست(عالم دنیا) و یک عمر دیگرش هم برای پشت پردهٔ این عالم(عالم آخرت) است.
«تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ» یعنی نابودی و عدم وجود ندارد، بلکه تغییر وجود دارد؛ اما اینکه زمین نابود بشود و دیگر چیزی برای ابد نماند، اینجور نیست. زمین دو زندگی دارد: یک زندگی در این دنیا با یک عمر طولانی است که من تا حالا عدد دومی هنوز ندیدهام. چون خیلی به مجلات علمیِ این مسائل و سایتهای علمی سر میزنم، نوشتهاند که از عمر زمین تا الآن، چهارمیلیارد و پانصدمیلیون سال است گذشته است. نوشتههای چه کتابی در عالم مفصّلتر از این کتاب است! الآن که اجازه ندارد حرف بزند؛ ولی در قیامت، طبق آیات سورهٔ زلزال، وقتی شروع به حرف زدن بکند، تمام محتویات درون خودش -پنهان و ذخیره کرده- را بیان میکند و معلوم میشود که از بین نمیرود. دو تا زندگی دارد؛ یکی اینجاست، کرویشکل، دریا، صحرا و مناطق کشاورزی، یکی هم به تعبیر اهل دل در عالم ملکوت است، حالا یکی هم به تعبیر قرآن و انبیا و ائمهٔ طاهرین(علیهمالسلام) در عالم آخرت است.
یک کتاب است که از این آیات معلوم است؛ این علم غیر از علم انسانهاست که چون منکرین خیلی آن را درک نمیکنند، انکارش میکنند. زمین گوش، هوش، خبرگیری و حفظ خبر دارد، که این گوش ما ذرهای از همین گوش زمین است؛ چون خدا ما را از همین زمین آفریده است و هرچه او دارد، ما هم داریم. الآن یک معده دارد که میلیاردها بدن در این معده است و طبق قرآن، در روز قیامت بیرون میاندازد؛ دهان دارد که در قیامت حرف میزند، «يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا»(سورهٔ زلزال، آیهٔ 4)، تأویل هم در این آیات درست و لازم نیست؛ واقعاً حرف میزند و سخن میگوید. ما در آیات قرآن مجید داریم که گوش، چشم و پوست، دست و پا در روز قیامت با پروردگار حرف میزنند. در سورهٔ یس میفرماید: «وَتُكَلِّمُنَا أَيْدِيهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ»(سورهٔ یس، آیهٔ 65)، تُكَلِّمُنَا یعنی دست و پا با من حرف میزند. پوست، گوشت و چشم هم در یک آیه است که میفرماید: «شَهِدَ عَلَيْهِمْ سَمْعُهُمْ وَأَبْصَارُهُمْ وَجُلُودُهُمْ»(سورهٔ فصّلت، آیهٔ 20)، گوش و چشم مردم، تمام اعمال دورهٔ عمر مردم را بیان میکند؛ یعنی حافظه در کل وجود ماست، چنانکه در کل زمین است؛ دیدن در ماست، کل در زمین است؛ شنیدن در ما و جزئی است، در زمین کامل است. «وَقَالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَيْنَا»(سورهٔ فصّلت، آیهٔ 21)، مردم که البته اهل دوزخ هستند، به پوست خودشان اعتراض میکنند که چرا به ضرر ما حرف زدی؟ گوش و چشم و پوست جواب میدهند: «قَالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذِي أَنْطَقَ كُلَّ شَيْءٍ». تأویل هم لازم ندارد، نطق و گویایی زبان است.
چشم علم، مختص معصومین(علیهمالسلام)
به اصل مطلب برمیگردیم؛ زمین یک چهرهٔ مُلکی و یک چهرهٔ ملکوتی دارد. مُلکی را که میبینیم؛ اما شکل، وزن، سطح و جامعیت ملکوتی آن با الآن فرق میکند، ولی همین زمین است. دنباله آیهٔ میفرماید: «وَالسَّمَاوَاتُ»(سورهٔ ابراهیم، آیهٔ 48)، تمام کهکشانها، سحابیها، ستارگان و میلیاردها گردشکنندهٔ بالای سر ما هم در قیامت به شکل دیگری وارد میشوند. «وَبَرَزُوا لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ»، زمین و کل آسمانها با شکل دیگری در پیشگاه پروردگار آشکار میشوند.
روایات هم که علم انبیا و ائمه، یعنی علم عینی است؛ علمی که چشمشان است، نه تحصیلی. از کسی یاد نگرفتهاند و خداوند متعال یک چشم علمی(طبق روایتی که عرض کردم و روایات دیگر) به آنها عنایت کرده که با آن چشم میبینند و میگویند، گفتهها هم قابلتغییر نیست؛ چون هرچه میبینند، حقیقتش را میبینند، لذا دانششان تغییر نمیکند. پیغمبر(ص)، امیرالمؤمنین(ع)، امام باقر(ع)، امام صادق(ع) و حضرت رضا(ع) خبرهایی را از روزگاران بعد از خودشان(خیلی بعد از خودشان) دادهاند؛ مثلاً پیغمبر(ص) یک روایت دارند که در جلد دوم تفسیر علیبنابراهیم قمی است. آنجا اصلاً صحبت از دجال و این حرفها نیست، فقط پیغمبر اکرم(ص) دستشان را به حلقهٔ در کعبه گذاشتند و از اوضاع، اخلاق، رفتار، کردار و کسب مردان و زنان الآن -نه فقط در کشورهای اسلامی، بلکه در کل دنیا- خبر دادند که تمام آن هم اتفاق افتاده است. تفسیر علیبنابراهیم که عربی و برای اوایل قرن چهارم است؛ شما اگر این روایت را بخواهید، باید ببینید که علیبنابراهیم ترجمه شده است یا نه! من نشنیدهام که ترجمه شده باشد، ولی احتمالاً تفاسیر جدید آن روایت را نقل کردهاند که پیغمبر(ص) هر مطلبی را میگوید؛ مردها اینجور، زنها اینجور، کسبها اینجور، اخلاقها اینجور. هر جملهای که میگوید، سلمان که خودش بهرهٔ عظیمی از علم غیرانسانی داشته است، به پیغمبر(ص) میگوید اتفاق میافتد؟ پیغمبر(ص) شاید چهل-پنجاه بار برابر سؤال سلمان قسم خوردند «به آن کسی که جان من در دست اوست، اتفاق میافتد» و اتفاق افتاده است.
-تفاوت معنایی تجسس و تحسّس
من یکبار کل این روایت را بیستسال پیش روی منبر گفتم و وقتی داشتم میگفتم، وضع مردان و زنان، بیرون و کسب و کار هم که در این روایت خوانده میشد، میدیدم موجود است. این علم است! این علم چشم است، نه علم! علم برای ماست، ولی چشم علم برای آنهاست؛ مثلاً بچههای حضرت یعقوب(ع)، وقتی حضرت با یقین فرمود: «يَا بَنِيَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ يُوسُفَ وَأَخِيهِ»(سورهٔ یوسف، آیهٔ 87)، به مصر بروید و از یوسف و جستوجو کنید. «تَحَسَّسُوا» نه تجسس؛ تجسس کار زشتی است که الآن خیلی رواج دارد و مردم یا بعضی از نهادها و ادارات از پنهان مردم تجسس میکنند. بیچاره مردم توجه ندارند و وادار میشوند که پنهانشان را بگویند. این حرام است؛ هم پرسیدنش حرام است، هم واجب نیست آدم پنهان خودش را بگوید.
هرکسی پنهانهایی بین خودش و خدا دارد؛ ممکن است پنهانی داشته باشد که واجبالقتل باشد، اما دین میگوید لازم نیست بگویید! بین خودت و خدا توبه کن، پروردگار هم تو را میبخشد و نیازی ندارد خبر بدهی که تو را قصاص، جریمه یا اعدام بکنند. پروردگار عالم برای پنهان مردم بسیار ارزش قائل شده است و اجازه هم نمیدهد که آدم پنهانهای زشت خودش را برای دیگران بگوید. «وَلَا تَجَسّسوا» برای همین پنهانهای زشت است که در پروندهٔ زندگی مردم موشکافی نکنید، حرام است؛ اما «تَحَسَّسُ» یعنی با جان و دل بهدنبال همه خوبیهای پنهان بگردید. خدا خیلی گوهر پنهان دارد، بگردید؛ مثلاً پیغمبر(ص) میفرمایند: در بین مردم معمولی(مردمی که قدیمها آستینپاره، آستینکهنه یا کفشکهنه میگفتند) اولیای خدا وجود دارند که خودشان اظهار نمیکنند و نمیگویند، اما شما میتوانید تحسس بکنید، پروردگار هم لطف کند و کمک کند، به شما نشان بدهد. این شدنی است! من همین حالت را در دورهٔ عمر خودم داشتم و بهدنبال خوبان عباد خدا بودم. اینقدر خدا عباد خوب به من معرفی کرد که حالا همهشان هم از دنیا رفتهاند. با این جدیدیها که آشنا نیستم، ولی نمونهشان را نمیبینم. انسانهای عجیب و فوقالعادهای بودند. حالا بعضی از امتیازاتشان را که من کنارشان بودم، بخواهم برایتان عرض کنم، واقعاً ترس از این هست که باورتان نشود؛ اما بگردید، پیدا میکنید.
«يٰا بَنِيَّ اِذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ يُوسُفَ وَ أَخِيهِ وَ لاٰ تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اَللّٰهِ إِنَّهُ لاٰ يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اَللّٰهِ إِلاَّ اَلْقَوْمُ اَلْكٰافِرُونَ»(سورهٔ یوسفٔ آیهٔ 87)، روح یعنی رحمت خدا؛ برادرها در دل خودشان، بعد هم بیرون به همدیگر گفتند: پیر و خرفت شده و به بیهوده گفتن افتاده است؛ البته خودش هم اشاره کرد این که من میگویم، اگر نگویید «لَوْلَا أَنْ تُفَنِّدُونِ»(سورهٔ یوسف، آیهٔ 94) که مغزم یا عقلم خراب شده است. آنها گفتند که مثلاً ما بچهاش را سیسال پیش در چاه انداختهایم و تا حالا هفت کفن پوسانده است، این میگوید در کشور مصر بهدنبال یوسف من بگردید! اما از آن چشم علم به خبر داد و به آنها گفت: «إِنِّي أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ»(سورهٔ یوسف، آیهٔ 96). این علم است که تغییر نمیکند؛ من چیزهایی را از جانب خدا میدانم، یعنی یک چشم علم به من داده است که میبینم و میدانم، اما شما نمیدانید؛ یعنی کل انسانها نمیدانند. این علم انبیا که در آیات قرآن هم اسم برده شده است.
وجود دو درخت در روز قیامت
این بزرگواران و این مجموعهٔ نور، چشم خدا و علم الله به ما فرمودهاند: در قیامت دو درخت وجود دارد(در صریح قرآن و روایات هم هست) که یکی درخت طوبی و یکی هم درخت زقوم است. درخت زقوم درختی است که مادهٔ مایع از خودش بیرون میریزد؛ مثل انگومهایی که قدیم در باغهایمان میدیدیم، ولی برای آن مایع. یکبار پیغمبر(ص) بعد از نازل شدن آیهای که اسم زقوم را برده است، «شَجَرَةَ الزَّقُّوم»(سورهٔ صافات، آیهٔ 62)، روی منبر میگفتند که چنین عذابی در جهنم هست، همین درخت زقوم است که مایع دارد. عربی بلند شد و گفت: من معنی زقوم را نفهمیدم و قابلفهم هم نبود! چون آدم باید چیزهایی را برود و در قیامت ببیند؛ توضیحش اصلًا برای آدم میسّر نیست. پیغمبر(ص) وصف آن درخت را فرمودند: یک مایعِ تلخِ تندِ عذابدهندهای از این درخت بیرون میآید که اگر پروردگار اجازه بدهد و یک قطرهاش -بهاندازهٔ یک اشک چشم- را به دریاهای عالم بیندازند، تمام موجودات دریاها درجا نابود میشوند. «لَآکِلُونَ مِنْ شَجَرٍ مِنْ زَقُّوم»(سورهٔ واقعه، آیهٔ 52)، میگوید جهنمیها به زور باید از این زقوم بخورند؛ چه باید کرد با فردای قیامت؟! با این غفلتی که من دارم و خیلی کم اتفاق میافتد که در شبانهروز به یاد قیامت بیفتم؛ مگر مسجدی، حسینیهای، واعظی یا روضهخوانی یادآوری بکند؛ اگر بکند و یادم بیاید که اوضاع عالم ملکوت چه اوضاعی است! یک درخت به اسم زقوم دارد که در قرآن سورهٔ صافات و واقعه است؛ یک درخت دیگر هم هست که طوبی نام دارد.
-شاخههای درخت طوبی و زقوم در دنیا
این دو درخت در ملکوت عالم است؛ ولی عین آن درخت طوبی و زقوم در دنیاست که فرمودند: تمام حسنات -چه حسنات اندیشهای، چه حسنات قلبی، چه حسنات فکری، عملی و اخلاقی- به آن درخت طوبی مربوط است؛ یعنی شاخههای آن در دنیا به شکل حسنات است. تمام سیئات هم -صغیر و کبیر- در دنیا همان شجرهٔ زقوم است که اینجا بهصورت بدیها نمایش دارد.
-نمایش درخت طوبی در دنیا بهشکل حسنات
خیلی عنایت بفرمایید؛ اینها گفتار همان انبیا و ائمه است. وقتی حسنات، یعنی خوبیها در دنیا -چه خوبیهای اخلاقی، عملی، رفتاری، کرداری و خوبیهای اقتصادی- هر خوبیای در انسان تکرار بشود؛ یکنفر همهٔ خوبیها را شصتسال انجام بدهد، از خوبی فراری و کسل نیست که در قرآن مجید هم بهصورت امر واجب هست: «وَافْعَلُوا الْخَيْرَ»(سورهٔ حج، آیهٔ 77)، هرچه خیر است که شامل حالتان میشود، انجام بدهید. پیغمبر(ص) میفرمایند: ولو یکذره آشغال از راه مسلمانها برداری و کنار بگذاری، یک قلوهسنگ برداری و کنار بگذاری. یکوقتی عالم بزرگی که تقریباً همهٔ ایران میشناختند و از دنیا رفته است، از شیراز بهدنبال من بهطرف اصفهان راه افتاد. دیر آمد، من به رانندهاش گفتم جایی ایستادید؟ گفت: یکجا ایستادیم که استراحتی کنیم و یک چای در قهوهخانه بخوریم. دوتا دستشویی بود، ایشان رفت که تجدید وضویی بکند، بهخاطر ایشان دیر شد. گفتم: چرا؟ گفت: این دستشوییها گرفته بود، ایشان لباسهایش را درآورد و آستینهایش را تا شانه بالا زد، دستش را در فضولات این دوتا به اصطلاح دستشویی کرد و همه را بیرون کشید؛ کهنه در آن بود، کاغذ بود، نمیدانم چیزهای دیگر بود. کاملاً اینها را شست و تمیز کرد، آب ریخت و کف را هم تمیز کرد، بعد دست خودش را هم با صابون شست و گفت: خارجی در این جادهٔ تهران-شیراز زیاد رفتوآمد دارد، من این کار را کردم که آبروی دین نرود! در این دستشوییها نیایند و بگویند مسلمانها این هستند! خارجیها خودشان دستشوییها و حمامهای تمیز دارند، اینجا بیایند و این دوتا را ببینند و به آبروی دین لطمه بخورد. ببینید فکر خوب میتواند تا کجا را شعاع داشته باشد.
-سخاوت، درختی از بهشت
همهٔ این حسنات شاخههای آن درخت هستند که وقتی تکرار بشود و در ذات انسان ریشه و رنگ بگیرد و ثابت بشود، چه میشود؟ بدیها هم اگر در انسان تکرار بشود و ریشه و رنگ بگیرد، چه میشود؟ این را از جلد دوم عربی کتاب شریف «اصول کافی»(نمیدانم جلد چندم ترجمهاش است؛ با اینکه خود من هم سهسال طول کشید اصول کافی را ترجمه کردم و دو ماه است درآمده، ولی از بس که ذهنم شلوغ و کارم هم زیاد است، الآن نمیدانم در جلد چندم فارسی است). این علم پیغمبر(ص) است: «السخاء» یکی از حسنات، دست به جیب بودن است. مخصوصاً الآن که مردم چند استان در یک شب به خاک نشستند و فقیر شدند؛ یک فرش برای زیر پا یا شیر برای بچهشان نداشتند و همهٔ شما دیدید. «السخاء شجرة فی الجنة» دست به جیب بودن و روحیهٔ پرداختن، این سخاوت و کَرَم و جود درختی در بهشت است که همان طوبی نام دارد. «من اخذ بغصن منها»، کسی که در دنیا به یک شاخهاش بچسبد و دیگر این چسبیدن از بین نرود و بماند، «لا یترکه ذلک الغصن» بین او و آن شاخه دنیاییاش تا قیامت جدایی نمیافتد. وقتی خدا پردهها را کنار زد، شاخههای درخت طوبی که به شکل حسنات بود، به قیامت برمیگردد و آنکه به آن شاخهها چسبیده است و رها هم نمیکند، «یدخله الجنه». شاخهٔ دنیایی آن انسان سخیِ کریمِ مؤمنِ دست به جیب را با خودش به آخرت میکشد و به بهشت میبرد. «و شحّ بخل» و کار خیر نکردن، این عمل و حالت زشت، «غصن من اغصان شجرة الزقوم من اخذ بغصن منها» کسی که دچار شاخهٔ بخل است، دنیا که تمام بشود، شاخهها میخواهد به عالم ملکوت برگردد، این بخیل را با خودش به «فیدخله النار» میبرد؛ چون این درخت برای جهنم است.
-بدیها و سیئات، شاخههای دنیایی درخت زقوم
من این بحث را امشب به این مناسبت برایتان عرض کردم و در روایاتمان داریم(امشب هم مفاتیح را اگر لطف کنید، بخوانید) که در ماه شعبان شاخههای درخت طوبی آویختهٔ در خانهٔ همهٔ مردم مؤمن است. به همهٔ ما سفارش کردهاند که به حسنات آراسته بشوید و به این شاخهها بچسبید تا فردای قیامت که این شاخهها میخواهد سرجایش برگردد، شما را به بهشت ببرد. ما اهل چسبیدن به شاخههای درخت زقوم هم که نیستیم! بدیها مثل ربا در اقتصاد، تقلب در جنس، بیانصافی در این موقعیت در جنس و فروختن، دروغ، تهمت، غیبت، ریختن آبروی مردم، توهین به شخصیتها که گناهی ندارند یا گناهی از آنها خبر نداریم، اینها همه شاخههای درخت زقوم است. آنهایی که برای ما گفتهاند، با چشم خدایی برای ما گفتهاند و علمشان بصر الله بوده است.
کلام آخر؛ ماه شعبان، ماه زیارتی امام حسین(ع)
خوشا آنانکه در این صحنهٔ خاک ×××××××××× چو خورشیدی درخشیدند و رفتند
خوشا آنانکه بذر آدمیت ××××××××× در این ویرانه پاشیدند و رفتند
خوشا آنانکه در میزان وجدان ××××××××× حساب خویش سنجیدند و رفتند
خوشا آنانکه پا در وادی حق ×××××××××× نهادند و نلغزیدند و رفتند
خوشا آنانکه بار دوستی را ×××××××××× کشیدند و نرنجیدند و رفتند
تمام شعبان روایتی نداریم که پیغمبر(ص) یا دیگر ائمه را زیارت کنید؛ با اینکه شعبان ماه پیغمبر(ص) است. روایاتِ مربوط به زیارت فقط مربوط به ابیعبدالله(ع) است؛ حتی شب نیمهٔ شعبان که شب امام دوازدهم(عج) است، دستور دادند حسین(ع) را زیارت کنید. امام زمان(عج) زیارتی در روز سوم شعبان دارند که «مفاتیح» نقل کرده است و خیلی مضامین عجیبی دارد. مردم از راه دور و نزدیک ابیعبدالله(ع) را زیارت میکنند؛ اینهایی که به کربلا میروند، قیمتیترین فرش و سنگ و آینهکاری و کاشیکاری را در حرم میبینند و بیرون حرم هم گنبد و گلدستهٔ طلا میبینند. هیچ زائری مثل خواهرش زینب(س) نبود! در آن بیابان گرم میان سیهزار دشمن به زیارت آمد؛ اما زیارت بدن قطعهقطعه، آنهم میان گودال! چطوری دلم را آرام کنم؟! حتی در بدنت یک جای بوسیدن برای من نگذاشتهاند! دو دستش را دو طرف بدن گذاشت و گفت:
کسی چون من گل پرپر نبوسید ×××××××××× کسی گل را به چشم تر نبوسید
کسی چون من گلش نشکفت در خون ×××××××××× کسی گل را ز من بهتر نبوسید
کسی غیر از من و این دل اندرین دشت ×××××××××× به تنهایی تن بیسر نبوسید
به عزم بوسه لعل لب نهادم ×××××××××× به آن جایی که پیغمبر نبوسید.
-دعای پایانی
الهی! آنچه به خوبان عالم عنایت کردی، به ما و زن و بچهها و نسل ما عنایت فرما؛ هرچه شر از آنها برگرداندی، از ما برگردان.
خدایا! به دولت و مردم توفیق کامل برای رسیدگی به این آسیبدیدگان مظلوم عنایت فرما؛ غرقشدگانشان را غریق رحمت و لطفت فرما.
خدایا! دنیا و آخرت ما را دنیا و آخرت محمد و آل محمد قرار بده.
خدایا! به حقیقت ابیعبدالله(ع) سعادت دنیا و آخرت را نصیب ما و زن و بچهها و نسل ما بگردان.
خدایا! به حقیقت زینب کبری(س) مرگ ما را در حال گریهٔ بر ابیعبدالله(ع) قرار بده.
در این لحظهٔ پرقیمت شب اول شعبان، امام زمان(عج) را دعاگوی همهٔ ما -مردم مملکت، علما، بزرگان، فقها، معلمانمان، مردههایمان، زندههایمان، بیمارانمان و سالمهایمان- قرار بده.
تهران/ مسجد آلیاسین/ دههٔ اوّل شعبان/ بهار1398ه.ش./ سخنرانی اوّل