لطفا منتظر باشید

جلسه پنجم پنجشنبه (22-1-1398)

(تهران حسینیه هدایت)
شعبان1440 ه.ق - فروردین1398 ه.ش
11.33 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».

 

آثار عظیم و بی‌نظیری که از وجود مبارک حضرت سیدالشهدا طلوع کرد مورد بحث بود که پایه و ریشه و علت ظهور این آثار چه بود؟ این مطلب برای هر کسی روشن بشود، شخصیت معنوی و الهی همۀ انبیا و ائمۀ طاهرین برایش روشن و کشف می‌شود.

هیچ تعجبی ندارد که پروردگار مهربان عالم در یک ظرفی مثل ظرف جسم عامل این همه آثار را قرار بدهد و این ظرف را مشرق طلوع این همه حقایق کند. بدن همۀ آنان مانند بدن دیگر انسان‌ها بود، هیچ بدنی در عالم پر آفریده نشده، خالی است. بدن یک ظرف است که بیشتر مردم عالم از زمان آدم تاکنون این ظرف را از آب و نان پر کردند و پر می‌کنند و می‌میرند، هیچ چیز دیگری در این ظرف نمی‌ریزند.

اینهایی که کارشان فقط این است که این ظرف را از آب و نان پر بکنند، در قرآن مجید می‌فرماید با چهارپایان چه فرقی می‌کنند؟ آنها هم این ظرف را با علف و جو و کاه و یونجه پر می‌کنند و نتیجه‌اش هم یک مقدار شیر است، یک مقدار هم پهن است، حالا آنهایی که حلال گوشت هستند و می‌شود زندگی را با آنها مربوط کرد، حرام‌گوشت‌ها هم که داستانی برای خودشان دارند؛ ولی آنهایی که در این ظرف خالی الهی فقط مواد خوراکی می‌ریزند یک بخشی تبدیل به فضولات می‌شود که باید از بدن بریزند بیرون و اگر دیر هم بخواهند بریزند بیرون یا مزاحمشان می‌شود یا آبرویشان را می‌برد. یک بخشی با این انرژی دنبال اضافه کردن زمین و ثروت و باغ و ویلا می‌دوند.

 

زنده‌کردن مردگان

با توجه به خبرهایی که پروردگار در صد و چهارده کتاب از قیامت داده و صد و بیست و چهار هزار پیغمبر و ائمه طاهرین که این خبر را دادند؛ هیچ راهی برای دروغ انگاشتن قیامت وجود ندارد. کسی که می‌گوید قیامتی وجود ندارد دروغ است چون هیچ دلیلی برای حرفش ندارد، کسی که می‌گوید نمی‌شود مرده‌ها زنده بشوند، هر روز جلوی چشمش میلیاردها مرده را خدا زنده می‌کند، چرا نمی‌شود؟

کرم ابریشم دور خودش پیله می‌بافد، در و پنجره‌ای هم برای پیله‌اش نمی‌سازد، کار پیله‌سازی که تمام شد آن تو حبس می‌شود و می‌میرد. این را از آنهایی که در پیله هستند بپرسید، وقتی کرم ابریشم می‌میرد در پیله خشک می‌شود، با قویترین ابزار علمی هم که این مردۀ خشک را بررسی بکنند از آثار حیات چیزی در او وجود ندارد، یک میت خشک شده است و خیلی آرام هم آن میت را فشار بدهند پودر می‌شود. میت از این پیله به‌صورت پروانۀ زیبای رنگارنگ دلبر این جنازه تبدیل می‌شود و بیرون می‌آید. این پروانه هزار کار در این عالم می‌کند و کارش هم با گلستان‌هاست.

حالا در کشور ما ـ جاهای دیگر را من نمی‌دانم ـ بیش از هزار سال است که ملاک بیان اشعار عاشقانه شده همین مرده‌ای که زنده شده است. این مورد هر روز جلوی چشم مردم است. مگر در قرآن نمی‌فرماید «وَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها»(روم، 19) زمین هر سال می‌میرد، یعنی آن قدرت حیاتیش را از دست می‌دهد و باز ده روز پانزده روز مانده به بهار زنده می‌شود، میلیاردها دانۀ نباتی و گل و درخت که در آغوشش زنده شده فعالیت می‌کند. آن وقتی که زنده نیستدرخت‌ها همه خشک است و یک برگ سبز ندارند.

 

انکار آخرت

کسی که می‌گوید آخرتی وجود ندارد، مرده نمی‌شود زنده بشود دروغ می‌گوید، چون هیچ دلیلی برای حرفش ندارد. ما اگر پر آفریده می‌شدیم، بی‌نیاز می‌شدیم، پر بودیم و دیگر آب و نان و هوا نمی‌خواستیم، ولی اصلاً ما پر آفریده نشدیم، صددرصد خالی آفریده شدیم. داخل همۀ استخوان‌هایمان هم خالی است. یک دانه موی روی پوستمان که گاهی به زحمت زیر نور می‌شود دید آن هم داخلش خالی است. چه می‌گویی جنس دوپا؟ سینه‌ات را برای چه سپر می‌کنی؟ برای چه کسی سپر می‌کنی؟

در اسمت وجود خالی محض است که به‌خاطر خالی بودنت و خلأ تو سراپایت نیازمند است، گدا است، فقیر است. هر لحظه که نفس پایین می‌دهی و بالا می‌دهی ـ که خیلی طول نمی‌کشد ـ هفتصد لیتر اکسیژن و ازت را برای زنده بودنت مصرف می‌کنی. تو ناهارت دیر بشود سردرد می‌گیری و دادت درمی‌آید، شکمت هم پر بشود با حالت دو دنبال توالت می‌گردی که آبرویت را نبرد، حالا چه می‌گویی؟

 

ترس انبیا برای آخرت بشر

کسی که هشتاد نود سال این ظرف را فقط از مواد خاکی و عنصری پر می‌کند که محصولش هم این می‌شود که دستشویی را پر کند، انرژی باقیمانده‌اش هم به کار بگیرد برای این که سفرۀ دنیایش را گسترده‌تر بکند، این سفره را تا کِی می‌خواهی نگه داری؟ این سفره شده چند صد میلیارد پول، چند صد هکتار باغ و زراعت، آن لحظه‌ای که شب خوابیدی در بستر بی‌خیال از همه چیز مغرور به این که چقدر دارم؛ پروردگار عالم به قلب یک اشاره می‌کند که وقتت تمام شد بایست.

زن و بچه صبح می‌آیند بیدارش کنند برود روی آن صندلی گران روی آن میز خاتم‌کاری بنشیند و صبحانه بخورد، می‌بینند کل اعضا و جوارح بی‌حرکت است، چشم نمی‌بیند، گوش نمی‌شنود، زبان نمی‌گوید، بدن حرکتی ندارد. به قول امیرالمؤمنین(ع) زن و بچه دو قطره اشکی می‌ریزند و می‌بینند هیچ چاره‌ای دیگر نیست، تلفن می‌کنند به چهار تا قوم و خویش‌ها و بهشت زهرا که بیایید ببرید او را که اگر شب در خانه باشد ما می‌ترسیم بخوابیم.

آخرت در صد و چهارده کتاب آسمانی خبرش آمده و همۀ انبیا هم خبرش را دادند و به امت‌ها می‌گفتند با این کارهایی که شما دارید «إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ عَظِيم»(اعراف، 59) ما در ترس و وحشت هستیم برای شما از عذاب بزرگی که پیش رویتان است، عذابی که محصول اخلاق و اعمال و رفتار و کردارتان است.

آنها باز هم خواب بودند، فقط پر می‌کردند و خالی می‌کردند و اضافه‌ای که به‌صورت انرژی می‌ماند بازهم دنبال گناه و جمع کردن ثروت و زمین به قول قرآن مجید اضافه کردن بودند. حالا قلب ایستاد، کجا رفت؟ بدنش که می‌رود در قبر و درِ قبر را می‌بندند که این حشرات زمین با خیال راحت بیایند از این سفره چرب و نرم ده بیست روز استفاده بکنند و بخورند. زیر خاک یا کرم است یا مار است یا عقرب یا حشرات دیگر است، روح کجا رفت؟

 

پذیرش حق یا گمراهی

قرآن را اگر باور نکنم چه حرفی را باید باور بکنم؟ کتاب خدا می‌فرماید: «فَما ذا بَعْدَ الْحَق»(یونس، 32) بعد از اینکه حق را باور نکنی هیچ راهی جز قبول کردن گمراهی نداری؛ خدا را قبول نمی‌کنی حتماً در دامن شیطان می‌افتی سومی ندارد؛ قیامت را قبول نداری حتماً در دامن پر کردن این ظرف خالی از آب و علف می‌افتی؛ انبیا و ائمه را قبول نداری حتماً در دامن طغیان و سرکشی و انواع گناهان می‌افتی.

این بدن را که هیچ‌کس قبول نمی‌کند؛ فرض کنید یک دختری که در شکل و قیافه و ساختمان خلقت و مو و چشم و ابرو به نظر ارزیاب‌ها زیباترین دختر یک مملکت است، این ملکه زیبایی است هجده سالش است، اگر خانواده ثروتمند یا از یک خانواده معمولی یک جوانی که قصد ازدواج دارد به مادرش یا خواهرش می‌گوید بگردید برای من زن پیدا بکنید، آنها هم یکی دو روز می‌گردند و پیدا می‌کنند و به او می‌گویند زیباتر از این دختر در مملکت وجود ندارد.

خانواده می‌روند بله‌برون و قبول می‌کنند و مهر می‌دهند و می‌گویند یک صیغه بخوانیم شش هفت ماهه یا نه از اول صیغۀ دائم بخوانیم، این جوان هم دیگر سرتاپایش را نمی‌شناسد چون زیباترین معشوقه گیرش آمده آن هم از راه حلال.

یک شب دختر بر اثر سکتۀ مغزی می‌میرد، به این جوان عاشق دلباخته بگو صد میلیارد بگیر این جنازه را نگه دار، نگه می‌دارد؟ نمی‌شود نگه دارد، باید دل بکند و ببرند خاک کند. عاقبت بدن همین است.

 

برزخ در قرآن

پروردگار در قرآن مجید در سوره مؤمنون از یک جهانی بعد از مردن همه نام می‌برد به نام برزخ، این کلمه در قرآن است که پیش روی همه شماست «وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى‏ يَوْمِ يُبْعَثُون»(مؤمنون، 100). اول، جهان برزخ است و این جهان ادامه دارد تا قیامت برپا بشود، این جهان بعد از برزخ است، در برزخ که این قبر نیست پشت پرده این جهان است.

برزخ وضع ارواح در چه حال است؟ یک ارواحی هستند که با دست پر رفتند، یعنی روزی که در دنیا بودند این خلأ بدن را با آب و نان حلال پر می‌کردند؛ خلأ روح را با ایمان، معرفت، محبت، اخلاق، پیوند با خدا و با انبیا پر می‌کردند، حالا این روح با دست پر وارد برزخ شده است. رسول خدا می‌فرماید: برزخ «روضة من ریاض الجنة» یک باغی از باغ‌های بهشت است.

 

دعای ابی‌عبدالله(ع)

من هنوز حرف اصلی را نزدم. ما روزها دنبال این علت و سبب می‌گردیم که چه علتی و چه سببی باعث شد که از وجود مبارک حضرت ابی‌عبدالله الحسین(ع) این همه آثار طلوع بکند؟ یکی همین دعایی است که دیروز متنش را شنیدید به ترجمه‌اش هم حتی نرسیدم. خود این دعا با اینکه یک صفحه بیشتر نیست من می‌توانم بگویم که تا آخر عمر یک عالم دانشمند دین‌شناس توضیحش را تمام نمی‌کند.

همان دو خط اول را که دیروز شنیدید، اگر کسی بخواهد توضیح بدهد باید از همۀ عالم هستی برای توضیحش کمک بگیرد، از ذره‌ذره وجود هستی. این روح پرشده از این همه ارزش‌ها در برزخ و در «روضة من ریاض الجنة» به سر می‌برد.

 

همسایۀ علامه مجلسی در برزخ

یکی از علمای بزرگ تبریز در اواخر قاجاریه به نام حاج میرزا محمود شیخ‌الاسلام که حدود سی جلد هم کتاب علمی دارد، فامیلشان شیخ‌الاسلام بود ولی از سادات محترم تبریز بود. در سن هفتاد سالگی حج به او واجب می‌شود، آن وقت هم از ایران تا بروند حج دو ماه سه ماه طول می‌کشید، دو ماه هم آنجا می‌ماندند، چند ماه هم طول می‌کشید برگردند، هشت ماه خیلی‌ها هم برنمی‌گشتند و می‌مردند.

ایشان با یک کاروان تبریزی که یک تعدادی با هم جمع شدند به‌عنوان یک کاروان ـ نه مثل کاروان‌های الان ـ رفتند حج اعمال منا تمام شد برگشتند در آن خانه‌ای که اجاره کرده بودند، دور هم نشستند برنامه‌ریزی کردند برای برگشتن، حاج میرزا محمود گفت من برنمی‌گردم. گفتند: آقا مردم تبریز و اقوامتان و علمای تبریز همه الان برای استقبال آمادگی پیدا می‌کنند. گفت: نه، شما بروید و سلام من را به آنهایی که باید برسانید برسانید، من می‌خواهم اینجا بمانم.

هر کاری کردند حاضر نشد بپذیرد برگردد. هم اتاقی‌ها سحر برای نماز شب بلند شدند، با اینکه هر شب حاج میرزا محمود زودتر از همه بلند می‌شد اما این مرتبه دیدند بلند نشد، گفتند: خوابش برده صدایش کنیم، چراغ را روشن کردند دیدند از دنیا رفته است. تازه فهمیدند دیشب چه می‌گفت،آدم وقتی از ارزش‌ها در حد خودش پربشود چشمش یک چشم دیگری می‌شود، گوشش یک گوش دیگری می‌شود، هوشش یک هوش دیگری می‌شود؛ بالاخره در حد ظرفیت خود آدم پیش‌رو را نشانش می‌دهند که تو امشب آخرین شب عمرت است و کارت در دنیا تمام است، حالا کار آخرتت باید شروع بشود، به این هم اتاقی‌ها بگو که من اینجا می‌مانم. من سر قبرش یک بار رفتم، پایین پای خدیجه کبری دفن است.

ایشان اینجا مرد، غسلش دادند و دفنش کردند. شب همان روز بعد از دفن، سه ماه طول می‌کشد برگردند ایران، مثلاً روز پنجشنبه دفن کردند در تبریز شب جمعه یکی از چهره‌های معتبر ایمانی خواب دید وارد یک محلی شده که نمونۀ این محل، فضای محل، آسمان محل، روز محل را در تبریز و در شهرهایی که رفته ندیده است. ایشان در خواب دید دو تا باغ که دو تا در دارد جدای از همدیگر ولی دیوار به دیوار، شمال و جنوب و این طرف و آن طرفش پیدا نیست، فقط همین جلوی باغ پیداست، طرف راست و چپ و عمق باغ ناپیداست و در هم باز است.

این عالم با خود گفت: بروم داخل. آمد داخل و دید درخت‌ها غیر از درخت‌های دنیاست، گل‌ها غیر از گل‌های دنیاست، میوه‌ها غیر از میوۀ دنیاست. خواب اگر با آیات قرآن و روایات میزان باشد، رؤیای صادقه است. قرآن هم پنج تا خواب نقل می‌کند؛ خواب یک عالمی است خدا قبول دارد این خوابی که در قرآن بیان کرده مثل خواب یوسف، خواب ابراهیم، خواب پادشاه مصر، خواب پیغمبر سال هفتم هجرت، اینها در قرآن بیان شده است. همۀ خواب‌ها راست نیست و همۀ خواب‌ها هم دروغ نیست.

وقتی وارد باغ شد دید ساختمان وسط این باغ اصلاً نمونه‌اش را هیچ جا ندیده، نمی‌شود گفت کاخ، نمی‌شود گفت قصر، در آن باز است، وارد ساختمان شد و دید درون این ساختمان جهانی است از زیبایی، حاج میرزا محمود شیخ‌الاسلام در سالن این ساختمان روی یک تخت نشسته است. گفت: آقا باغ برای کیست؟ گفت: برای من، ملک من است. گفت: شما که سفر حج هستی، مکه که باغ ندارد، مکه که این چیزها را ندارد. گفت: نه، من مکه نیستم، من آمدم این طرف، این باغ بغلی من که از باغ من خیلی بزرگتر و مهمتر است و قابل مقایسه با باغ من نیست برای علامه مجلسی است، من همسایۀ او هستم، هر روز همدیگر را می‌بینیم.

ایشان این خواب را برای کسی نگفت تا سه ماه بعد که کاروان برگشت و گفتند حاج میرزا محمود آنجا از دنیا رفت و کنار قبر حضرت خدیجه خاک کردیم. این برای ارواح دست پر است.

 

تبلور ارزش‌های عظیم

البته ما هم یک چیزهایی در این باطن قرار دادیم اما نه مثل آنها، خدا را دوست داریم اما نه با معرفت کامل، انبیا و ائمه را دوست داریم، قرآن را دوست داریم، واجبات را دوست داریم، از محرمات متنفر هستیم، اینها ارزش‌هایی است که ما در خودمان از بچگی با کمک پدر، مادر، معلم درست و حسابی، مسجد و منبر قرار دادیم؛ انعکاس اینها در عالم برزخ «روضة من ریاض الجنة» است. ارواحی دست خالی هستند که فقط بدن را پر می‌کردند، بدن را که انداختند در قبر، اینها را رسول خدا می‌فرماید «حفرة من حفر النیران» برزخشان یک چاله‌ای از دوزخ است، در این چاله در آتش عذاب هستند تا قیامت برپا بشود.

این ظرف کوچک و خالی است، ولی در این ظرف خالی عظیم‌ترین ارزش‌ها را می‌شود جا داد. هنوز در کرۀ زمین نخ بهتر محکم‌تر و گران‌تر از نخ ابریشم خالص پیدا نشده است، خدا سازمان ساختن این نخ را در دهان یک کرم کوچک قرار داده است. هنوز در مواد غذایی بهتر از عسل پیدا نشده، خدا کارخانه‌اش را در شکم یک حشره که از یک بند انگشت کوچکتر است قرار داده است. خدا در ظرف‌های کوچک ارزش‌های عظیمی را قرار داده است.

خدا در دل سنگ‌های سخت و بی‌ریخت و زبر نیشابور فیروزه گذاشته، گاهی یک دانه‌اش را می‌گویند ده میلیون ارزش دارد. در سنگ‌های معدن‌های یمن عقیق گذاشته، بعضی‌هایش را می‌گویند صد میلیون ارزش دارد. خدا این استعداد را به انسان هم داده که در این ظرف کوچک ارزش‌های عظیمی را بریزد و با دست پر وارد قیامت بشود.

 

دلیل طلب عمر طولانی زین‌العابدین(ع)

این دست پر را از قول زین‌العابدین(ع) برایتان بگویم «وَ عَمِّرْنِی مَا کانَ عُمُرِی بِذْلَةً فِی طَاعَتِک» خدایا مرگ من را نرسان، خدایا من را زنده بدار، تا چه وقت؟ تا وقتی که من گل و گلستان و ارزش‌های طاعت و عبادت تو را در وجود خودم طلوع بدهم، تا کارم این است من را نگه دار. «فَإِذَا کانَ عُمُرِی مَرْتَعاً لِلشَّیطَانِ فَاقْبِضْنِی» خدایا وقتی بنا شد که وجود من چراگاه شیطان باشد هنوز شیطان برای جا خوش کردن در عمر من به من نرسیده، درجا مرگ من را برسان که یک روز هم با شیطان نباشم، یک نصف روز نباشم، یک ساعت نباشم، یک لحظه نباشم، این دنبال ارزش‌ها رفتن است. «وَ عَمِّرْنِی مَا کانَ عُمُرِی بِذْلَةً فِی طَاعَتِک» حرف تمام است دیگر چه باید گفت.

«فَبِعِزَّتِكَ يَا سَيِّدِي وَ مَوْلاَيَ أُقْسِمُ صَادِقاً، لَئِنْ تَرَكْتَنِي نَاطِقاً» اگر بنا بر این شد که من اهل دوزخ باشم و در دوزخ به من اجازه بدهی با تو حرف بزنم، «لَأَضِجَّنَّ إِلَيْكَ بَيْنَ أَهْلِهَا ضَجِيجَ الْآمِلِينَ، وَ لَأَصْرُخَنَّ إِلَيْكَ صُرَاخَ الْمُسْتَصْرِخِينَ، وَ لَأَبْكِيَنَّ عَلَيْكَ بُكَاءَ الْفَاقِدِينَ» به خودت قسم الان هم ناراحت هستم ناراحتی الانم برای این است که بنده خوبی برایت نبودم، «وَ لَأُنَادِيَنَّكَ أَيْنَ كُنْتَ يَا وَلِيَّ الْمُؤْمِنِينَ، يَا غَايَةَ آمَالِ الْعَارِفِينَ، يَا غِيَاثَ الْمُسْتَغِيثِينَ، يَا حَبِيبَ قُلُوبِ الصَّادِقِينَ».

 

سوگواره

فرمود بیابان‌نشین‌ها در خیمه‌های نیم‌سوخته ما بروید یک قطعه حصیر بیاورید، از بچگی ما می‌شنیدیم می‌خواندند مگر کربلا کفنی نبوده که زین‌العابدین(ع) دنبال بوریا فرستاده، زین‌العابدین(ع) می‌داند شهید کفن نمی‌خواهد پس حصیر برای چه می‌خواست؟ برای اینکه وقتی قبر را آماده کرد دید بدن را نمی‌تواند بلند کند، ممکن است هر طرف بدن را بگیرد یک طرف دیگر روی زمین بماند، آرام آرام حصیر را زیر بدن کشید.

دو سه هفته قبل حدود یازده شب وقتی من شبکه‌های ضریح ابی‌عبدالله(ع) را گرفتم یک مرتبه ضریح و حرم از جلوی چشمم رفت، دیدم بیابان است و زین‌العابدین(ع) حصیر را می‌کشد زیر بدن.

بدن را وارد قبر کرد، حالا می‌خواهد صورت میت را رو به قبله قرار بدهد، بابا سر در بدن ندارد، گلوی بریده را روی خاک رو به قبله گذاشت، زیر بغلش را گرفتند و آوردند بیرون، روی قبر نوشت «یااهل العالم هذا قبر حسین بن علی بن ابیطالب الذی قتلوه عطشانا».

 

 

تهران/ حسینیۀ هدایت/ دهۀ اوّل شعبان/ بهار1398ه‍.ش./ سخنرانی پنجم

 

برچسب ها :