بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
خداوند در همهٔ کتابهای آسمانی، همهٔ انبیای او و ائمهٔ طاهرین(علیهمالسلام) از عالم آخرت و به تعبیر اهل سلوک و اهل دل، از عالم ملکوت خبر دادهاند. پیغمبر اسلام(ص) در یک سخنرانی در مسجد خیف و دوبار در مسجدالحرام فرمودند: هیچچیزی در رابطهٔ با بهشت و دوزخ -اعلام، گفتن و علتش- فروگذاری نشده و من خدا را بر این مسئله بر خودم شاهد میگیرم؛ یک نفر هم نمیتواند در قیامت بگوید حق به من نرسید!
حق یا بهوسیلهٔ خدا یا انبیا یا ائمه میرسد؛ یا اگر کسی در منطقهٔ پَرتی در دل جنگلها زندگی میکند که این اسامی به گوشش نخورده است، حق بهوسیلهٔ عقل خودش به او رسیده و میرسد. عقل هم یک نورافکن، البته با نور محدود است که بخشی از خیر و شرّ را به انسان تعلیم میدهد و به قول قرآن مجید، کمکی هم به نام فطرت دارد. چنین کسی میفهمد که مال دیگری را به ناحق بردن، خون دیگری را به ناحق ریختن یا ظالمانه در گوش کسی زدن بد است و همین حق و حجت میشود که بر همین اساس هم، در قیامت محاکمه میشود؛ اگر کاملِ این مطلب را بخواهید، روایاتش را در جلد اول «اصول کافی»، همان باب اول ببینید.
اینطور نیست که بگوییم هر کسی نام خدا، انبیا، ائمه و حلال و حرام به او نرسید، خوشبهحالش! هر کاری دلش میخواهد بکند، در قیامت هم میگوید به من نرسید و معذور هستم. «انما یجاز العباد بقدر عقولهم» این یکی از آن روایات است؛ بهاندازه عقل پاداش و کیفر میدهند؛ اگر یکوقت صدای خدا، انبیا و ائمه(علیهمالسلام) به او نرسید، صدای عقل که پیغمبر باطن انسان است، به انسان میرسد. در همین جلد اول اصول کافی، باب عقل است که موسیبنجعفر(ع) میفرمایند: «ان لله علی الناس حجتین» خدا برای مردم دو چراغ، دو راهنما و دو دلیل قرار داده است: «حجة ظاهره» یک چراغ، دلیل و راهنمای آشکار است که میشود دید؛ یک چراغ و راهنما هم باطنی است که با چشم دیده نمیشود، ولی هست. «اما الظاهره فالرسل و الانبیاء و الائمه» این چراغ ظاهر و دلیل و راهنمای ظاهر است، «و اما الباطنه فالعقول» پایان این جاده، این است که من بگویم نود سال وسط جنگل آمازون بودهام، حلال و حرام تو، حق و معارف به من نرسید و نباید مرا به جهنم ببری. عقل که به تو رسید! وقتی جنین بودی، عقلت تکوّن پیدا کرد. عقل همراه با روح وارد ظرف وجود تو شد. عقل هم زبان، حرف و راهنمایی دارد و به فرمودهٔ موسیبنجعفر(ع)، حجت است. در این عالمی که قرآن مجید در یک مقدار بیشتر از هزار آیه، خبر آن را داده و به تعبیر خودش، اسمش آخرت، قیامت، یوم التغابن است، یوم الحسرت و یوم الدین است. یک مسئلهٔ بسیار مهمی که در این هزار آیه صریحاً بیان شده(نه تأویل دارد و نه بهصورت کنایه است، بلکه خیلی روشن است)، این است که مردم آنچه در دنیا -چه در باطنتان از حالات و چه در ظاهرتان با زبان، گوش، چشم، دست، شکم، پا یا عضو جنسی- انجام میدهید، در عالم ملکوت یا به تعبیر خود پروردگار، در عالم آخرت کارکردهای مثبت و منفی را با چشمتان خواهید دید؛ یعنی صورت آخرتی اعمالتان روحانی نیست. ما آخرت روحانی نداریم، بحث روحانی و حشر روحانی نداریم. فلاسفهای که میگویند قیامت روحانی است، مادی و جسمی نیست، دروغ میگویند؛ چون آیات قرآن مجید میگوید حشر با همین بدن و روح است و دقیق همین بدن وارد قیامت میشود: «عَلَىٰ أَنْ نُسَوِّيَ بَنَانَهُ»(سورهٔ قیامت، آیهٔ 4)، خطهای انگشتهایی که در دنیا داشتید و خاک خورد، بعد از ده بیستهزار سال که زندهتان کنم، با همان خطهایی که سر انگشتانتان بود، وارد محشر میشوید. کجای قیامت روحانی است؟! فلاسفهٔ قبل از اسلام و بعضیها هم بعد از اسلام، از این دروغها زیاد در کتابهایشان دارند که صریحاً خلاف قرآن مجید است.
من چهار پنج شب قبل، یک آیه در این زمینه برایتان خواندم و دو آیه باقی ماند که در عالم آخرت میشود اعمال و حالات دنیای خود را به دو صورت مشاهده کرد و دید. این دو آیه، البته نه این را که میخواهم بخوانم، این دو آیهای که طلبتان بوده نه، اما این دو آیه را همه میدانید: «فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ»(سورهٔ زلزال، آیهٔ 7)، نه مزدش را میدهم؛ آیه میگوید اگر عمل خیرت به وزن دانهٔ ارزن باشد، آن را میبینی. «وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ»، اگر عمل بد تو هم به وزن دانهٔ ارزن باشد، آن را هم میبینی. یکخرده مفصّلتر از این دو آیه، آیهٔ سورهٔ لقمان است که خدا بهعنوان حکمت نقل کرده و خیلی آیهٔ عجیبی است. این آیه ذکر اولیای خدا بوده است: «يَا بُنَيَّ إِنَّهَا إِنْ تَكُ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ»(سورهٔ لقمان، آیهٔ 16)، پسرم! اگر وزن عمل تو بهاندازه یک ارزن باشد، «فَتَكُنْ فِي صَخْرَةٍ» کلمهٔ صخره الف و لام ندارد، «فَتَكُنْ فِي صَخْرَةٍ» یعنی این عمل بهاندازهٔ وزن ارزن تو در یکی از میلیاردها میلیارد سنگی که در این جهان است قرار بگیرد، «أَوْ فِي السَّمَاوَاتِ»، میدانید «فِي السَّمَاوَاتِ» یعنی چه؟ الآن که دوربینهای عظیم نجومی گوشهای از عالم بالا را نشان دادهاند؛ چندصد میلیارد کهکشان و هر کدام با چندصد میلیارد ستاره که کهکشان اوّل قابلدیدن از این صدها میلیون، همین خط شیری طولانی است که در شبهای صاف آسمانی در بیابان دیده میشود و منظومهٔ شمسی ما در یک گوشهٔ بازوی این کهکشان است. منظومهٔ شمسی ما خورشید است که یکمیلیونودویستهزار برابر زمین است؛ مریخ، زمین، زحل، اورانوس، عطارد، پلوتو و نپتون است، اینها را بدون اینکه فشرده کنند، با همین موجودیت فعلی در گوشهای از بازوی کهکشان اوّل است.
پسرم! اگر عملت در اعماق این آسمانها بیفتد، عملی که بهاندازهٔ وزن یک ذره یا یک ارزن است، در این عوالم پهناور بیفتد، «أَوْ فِي الْأَرْضِ» یا اگر این عمل بهاندازهٔ ذرهات لابهلای این کرهٔ خاکی برود تا قیامت برپا بشود، «يَأْتِ بِهَا اللَّهُ» خدا آن ذره را جلوی چشمت میآورد و میگوید این کار توست. این داستان قیامت، داستان قدرت خداوند، داستان این انسان و این بشر و داستان اعمالش است.
یک آیه از سورهٔ نساء خواندم که قیافهٔ حرام در قیامت چیست؟ آیهٔ دیگر، آیهٔ 180 سورهٔ آلعمران است؛ البته به قول حضرت رضا(ع)، محسنات حرفهای ما و قرآن را دربیاورید، نه اینکه قرائت بکنید و ترجمه فارسی آن را بخوانید، بلکه ببینید زیباییهای کلام چیست. «وَلَا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَبْخَلُونَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ»؛ «آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ» شامل هیچ مال حرام، مِلک حرام، پاساژ و مغازهٔ حرام و ثروت حرامی نمیشود. «آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ» یعنی هرچه من به تو عنایت و لطف کردم و پرداختم، پاک و حلال است؛ حالا میخواهد یک خانهٔ صد میلیونی با درآمد ماهی چهار میلیون یا یک خانهٔ چهار پنج میلیاردی با درآمد روزی سه میلیون داشته باشی. آنچه من به تو عطا کردهام(مال حلال)، «وَلَا يَحْسَبَنَّ» گمان نکنم؛ «حسب» در لغت عرب یعنی گمان و خیال بیپشتوانه، گمانی که دلیل ندارد، گمانی که پشتوانهاش علم، دل و عرفان نیست، بلکه یک چیز هوایی و پوکی است. کسانی که از آنچه از احسانم به آنها عطا کردهام و نسبت به عطای من بخل میورزند، دستشان در جیبشان نمیرود و دلشان رحم نمیآید؛ میبیند که یکی با چهار دختر(حالا چهار دختر پیدا کرده، چه کار باید کرد) برای نصف نصف جهیزیه یکیشان لنگ است؛ خانهٔ یکی خراب شده و نمیتواند تعمیر کند ؛ همسر جوان یکی بیمارستان است و میگویند ده میلیون بده تا ترخیصش کنیم؛ یک پیرمرد ازکارافتاده و قد خمیده پروستات دارد و باید عمل کند، وگرنه سرطان میشود و دو ریال ندارد که عمل بکند؛ این ثروتمند است، ولی نسبت به این ثروتش بخل دارد! میبیند، دلش هم نمیسوزد! میبیند که زن، مرد یا بچه پشت تلویزیون میآیند، بچه میگوید دفترچه، کتاب و مدادم را آب برده است و ندارم؛ میبیند زن بچه در بغلش است و میگوید غیر از این یکدست لباسی که تن اوست، هیچچیزی ندارند؛ میبیند یک مرد میگوید خودم مهماندار بودم و رفتوآمد داشتم، اما حالا خودم و زن و بچهام به یک صبحانه محتاج هستیم! پولدار میبیند و تکان نمیخورد! اینها گمان نکنند آن بخلی که میورزند، «هُوَ خَيْرًا لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ» به سودشان است، بلکه بهشدت این بخل به زیانشان است. بعد خود پروردگار زیان را توضیح میدهد: «سَيُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُوا بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلِلَّهِ مِيرَاثُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ» تمام ثروت انباشتهشدهشان را در قیامت میآورم، کل ثروتی که در دنیا بوده، آن را میآورم و به گردنبندی فلزی تبدیل میکنم که آتش خالی است، ولی گردنبند آب نمیشود و بهاندازهٔ گردنش است. حالا شما بگو هشتاد سال اینهمه ثروت با طلا و نقره محاسبه میشود، نه با این اسکناسها و این طلا و نقره را در قیامت آورده است. یک گردنبند چقدر وزن دارد؟ الآن دانشمندان جهان میگویند: اگر کسی بتواند در مکانیسم کرهٔ زمین تصرف بکند، تمام خلأهای بین اتمها و الکترونها را بگیرد، الکترونها و اتمها به همدیگر بچسبند و دیگر فضای خالی نباشد، کرهٔ زمین بدون اینکه وزنش کم بشود، بهاندازهٔ یک نارنج میشود؛ یعنی هشتاد سال ثروت -طلا و نقره- را در قیامت میآورد و به یک گردنبند با وزن هشتاد سال فلز تبدیل میکند، به گردنش میاندازم. من چه نیازی به تو دارم که پول بدهی؟ «وَلِلَّهِ مِيرَاثُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» من وارث همهٔ آسمانها و زمین هستم، پولی هم که داری، من به تو دادهام و میگویم بخل نکن، به نفع توست! پولت که بعد از مُردنت گیر من، جبرئیل یا میکائیل نمیآید و به نفع خودت است. این انعکاس ثروتِ بخلورزیده شدهٔ به آن در قیامت است. الآن پول یا خانه یا زمینهای اضافه یا پاساژها را مُلک و آن گردنبند را ملکوت میگوید. گردنبند هیچ فرقی با آن هشتاد سال ثروت جمعشده ندارد و یک حقیقت، یک واحد، یک واقعیت و یک ماهیت است: «الدنیا مزرعة الآخرة» آنجا از خودش چیزی ندارد و کل بازار دنیا، همین آخرت و همین دنیاست؛ کل بازار آخرت همین دنیاست و هیچ اضافه هم ندارد. این هم یک آیه بود.
حالا به سورهٔ مبارکهٔ توبه نگاه بکنیم؛ البته دو طایفه را قبل از آن میگوید و اینجا دیگر به کل مردم، مسلمانها، شیعهها، مؤمنین، مسلمین و مسلمات از مرد و زن مربوط است: «وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ»(سورهٔ توبه، آیهٔ 34)، آنهایی که ثروت سنگینی را اندوخته میکنند، بیچارهها دیگر خودشان هم حساب دستشان نیست و تریلیاردر هستند! تریلیاردر به توان تریلیاردری، یک بدن هشتادنود کیلویی با یک زن و دو بچه، چقدر جای خواب، چقدر لباس و چقدر برای شکمشان میخواهند؟! این انباشتن دیوانگی و بیخردی نیست؟! آنهایی که ثروتی مثل طلا و نقره را انباشته میکنند، البته حرام نه، حلال است، چرا و به چه دلیل حلال؟ به دلیل قسمت بعد آیه: «وَلَا يُنْفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللَّهِ». کلمهٔ انفاق، اصلاً نفق یعنی خلأ؛ شما دیدید که مکه خیلی تونل دارد و بالای هر تونلی شماره نوشته است: النفق الاول، النفق الثانی. نفق یعنی خلأ، یعنی اینجا قبلاً کوه بوده، پر بوده و خالی کردهایم. نفق ثلاثی مجرد و انفاق از باب افعال، ثلاثی مزید است؛ معنی انفاق این است: خلأهای نیازمندان، مستحقها، فقیران، ورشکستگان و آبرودارها را با پولشان به خاطر خدا پر نکردند، «فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ» اینها را به عذاب دردناکی خبر بده و به آنها بگو؛ بعد تعریف میکند و توضیح میدهد که این عذاب برای قیامت است: «يَوْمَ يُحْمي عَلَيْها في نارِ جَهَنَّمَ»(سورهٔ توبه، آیهٔ 35)، من این ثروت انباشته را در قیامت با آتش جهنم گداخته میکنم.
حالا اگر بخواهید بدانید آتش جهنم با چه نیرویی آتش است، این قطعهٔ دعای کمیل را عنایت بکنید: «وَ هَذَا مَا لاَ تَقُومُ لَهُ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ» شعله این آتش را رها بکنی، مقاومت کل آسمانها و زمین از بین میرود، دود میشوند و به هوا میروند؛ ولی من مرگ را در این آتش قرار ندادهام و در این آتش، این ثروت انباشته را گداخته میکنم و سه قسمت میکنم:
«فَتُکْوي بِها جِباهُهُمْ» یک قسمتش را به پیشانی ثروتمندانی میچسبانم که انفاق نداشتهاند. چرا به پیشانی؟ چون اینها به جای خدا به دلار سجده کردهاند و ساجد به پول بودهاند؛ اگر سجدهکنندهٔ به این معبود نبودند، انفاق میکردند.
«فَتُکْوي بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ» و یک قسمت این فلز گداخته شده با آتش دوزخ را به دو پهلویشان میچسبانم که محل شکم و شهوت است. اینها براساس این دو عضو اینهمه بهدنبال پول، هوا و هوس و شهوات رفتند.
«وَ ظُهُورُهُمْ» یک قسمتش هم به پشتشان میچسبانم، چون اینها حمّال پول بودند؛ صبح به دفتر، مغازه، تجارتخانه و کارخانه میرفتند و بار میکردند، فقط پول بار میکردند. وقتی به پیشانی، دو پهلو و پشتشان میچسبانم، آنوقت خودم به آنها میگویم: این قطعهای که به پیشانیات چسباندم، این قطعهای که به پهلویت چسباندم، این قطعهای که به پشتت چسباندم، «هذا ما کَنَزْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ» همان ثروتی است که برای شخص خودتان در دنیا انباشته کردید. گفتید من، نگفتید ما!
«هذا ما کَنَزْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ» این ملکوت حال و حالت بخل است. حالا ملکوت نگاههای به نامحرم، امضاهای ظالمانه یا حکم دادن ظالمانه؛ کسی پیش امام سجاد(ع) آمد(خیلی روایت فوقالعادهای است) و به حضرت گفت: یابنرسولالله! کل دین را به من یاد میدهید؟ فرمودند: بله؛ یعنی کل دین را میشود در یک جلسه یاد داد؟ بله ریشههای دین کل دین است و امام سه موضوع به او فرمودند:
«کل دین قول الحق» تا زنده هستی، فقط زبانت حق بگوید، آنهم حق! حق یعنی کلمهٔ ضرردار از دهانت درنیاید؛ نه نسبت به خودت و نه به مردم. حق بگو، این بخشی از دین خداست.
«و الحکم بالعدل» پشت میز قضاوت نشستهای، فقط به عدالت حکم بکن؛ این قوموخویشم است، این قوموخویش عمهام است، این قوموخویش داییام است، این قوموخویش کیست، این برادرزادهٔ رئیسجمهور است، این برادرزادهٔ وکیل مجلس است، همه را دور بریز. «و الحکم بالعدل» این هم بخشی از دین است.
«و الوفاء بالعهد» به پیمان پروردگار وفادار باش. پیمان پروردگار قرآن، نبوت انبیای الهی و امامت امامان است که من این را باید از یکی از آیات سورهٔ بقره برایتان ثابت میکردم، آنجایی که پروردگار میگوید: «لَا ینَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ»(سورهٔ بقره، آیهٔ 124)، «و الوفاء بالعهد» کلی عهد را شامل میشود. این همهٔ دین است.
چه میشود و چه علتی دارد که انسان دچار اعمال و حالاتی میشود که این اعمال و حالات در قیامت به چنین صورتی درمیآید که در سورهٔ نساء، آلعمران و توبه بیان کرده است و علتش چیست؟ این توضیح مفصّلی اندازهٔ یک منبر دارد که اگر خدا لطف کند، این را در جلسهٔ بعد توضیح میدهم. توضیحش خیلی مهم است، چون تلفیقی از آیات قرآن، روایات و سخن اولیای الهی است.
بیم است و امید و بیقراری ×××××××× شوق است و نوید آشنایی
عشق است که میکشاند و بس ×××××××× یار است که میکند خدایی
مستاند که میروند دائم ××××××××××× در بحر حریم کبریایی
من خسته و ناتوان و زارم ×××××××××× جز تو ره دیگری ندارم
با اینهمه نامرادی و غم ×××××××××× بر رحمت تو امید دارم
دانم که تو دست من بگیری ×××××××××× هرچند دلی سیاه دارم
اول افطار سفره میانداختند؛ یک غذای مختصر و ظرفی آب بود. وقت افطار کردن رد میشد، زینالعابدین(ع) هنوز افطار نکرده است، با یک دنیا محبت و ادب عرض میکردند: افطار گذشته، چرا افطار نمیکنید؟ با یک دست ظرف آب، با یک دست هم ظرف مختصر غذا را برمیداشتند، آب را نگاه میکردند و اشک میریختند و میفرمودند: «قتل ابن رسول الله عطشانا» خودم در کربلا بودم که پدرم را با لب تشنه سر بریدند! گریهشان بارانوار بود، در ظرف آب میریخت و آب مضاف میشد، دیگر نمیشد خورد و کنار میگذاشتند؛ بعد ظرف غذا را نگاه میکردند و میفرمودند: «قتل ابن رسول الله جائعا» پدرم را گرسنه کشتند...
تهران/ مسجد آلیاسین/ دههٔ اول شعبان/ بهار1398ه.ش./ سخنرانی پنجم