لطفا منتظر باشید

جلسه نهم دوشنبه (26-1-1398)

(تهران حسینیه هدایت)
شعبان1440 ه.ق - فروردین1398 ه.ش
10.35 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».

 

عقل و فطرت

انسان این استعداد را خدا به او عنایت کرده که چند سالی که زندگی می‌کند در حد ظرفیت وجودیش آثار مثبتی از او ظهور کند. ظهور این آثار مثبت با توجه به مایه‌های اولیه‌ای که خدا به او عنایت کرده ممکن است؛ مثل عقل که محبوبترین مخلوق خداست ـ این را کتاب شریف «کافی» در جلد اول در باب عقل نقل کرده است ـ و مایه‌ای مثل فطرت که در سورۀ روم به این مایه اشاره شده است.

«فطرت» یعنی جهت‌گیری وجود انسان به‌طرف پروردگار، یعنی هر انسانی را که خلق می‌کند جهت‌گیری طبیعی و باطنیش به‌طرف خداست. از همان وقتی که در رحم مادر آفریده می‌شود مسافر به سوی خدا آفریده می‌شود و پایان این سفر هم پروردگار است.

 

نصحیتی از زبان علامه طباطبایی

در قم در یک درسی من یک هم‌درسی داشتم، نه در درس فقه و اصول، یک درس دیگری بود، حالات خوشی داشت وقتی می‌آمد درس، درس را با همدیگر مباحثه می‌کردیم، به قول خودمان پایش روی زمین بند نبود. یک بار در صحن مطهر حضرت معصومه دید علامه طباطبایی از کنار دیوار صحن آرام‌آرام راه می‌رود. رفت خدمت ایشان گفت: شما من را یک نصیحت بکن، یعنی نصیحت‌کننده زیاد است من هم می‌توانم پیش این و آن بروم، شما من را یک نصیحت بکن.

علامه زود جواب نمی‌دادند تأمل می‌کردند، فکر می‌کردند، این دستور دین است زود جواب ندهید. روایات ما می‌گویند افراد درست زبانشان پشت عقلشان است، ولی افرادی که خودشان را میزان بار نیاوردند زبانشان جلوی عقلشان است. کسی که زبانش پشت عقل است یعنی فکر می‌کند و جواب می‌دهد و پشیمان نمی‌شود، آنکه زبانش جلوی عقل است اول می‌گوید بعد می‌فهمد اشتباه کرده و آبرویی را برده، مالی را به خطر انداخته، پشیمان می‌شود، گاهی هم خرابکاری قابل جبران نیست.

 

وارد شدن در قیامت بدون حساب

روایات ما می‌فرمایند مراقب زندگی کنید، یکی هم دائماً مراقب شماست. کلمه «رقیب» در قرآن مجید در آیات ذکر شده «كُنْتَ أَنْتَ الرَّقِيبَ عَلَيْهِم»(مائده، 117). در دعاهایمان هم آمده، در دعای کمیل امیرالمؤمنین(ع) به پروردگار عرض می‌کند درست است که اعضا و جوارح من را مراقب من قرار دادی؛ یعنی چه مراقب من قرار دادی؟ یعنی همۀ آنها کارمند تو هستند که همۀ حرکات من را در خودشان ذخیره کنند، یعنی اعضا و جوارح من پروندۀ قیامتی من هستند.

این مطلب را در قرآن هم صریحاً می‌توانید ببینید «شَهِدَ عَلَيْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ»(مائده، 117) این «عَلَيْهِمْ» یعنی کسانی که مواظب خودشان نبودند و هر کاری دلشان خواست کردند، هر مالی دلشان خواست خوردند، هر ظلمی دلشان خواست مرتکب شدند. «شَهِدَ عَلَيْهِمْ» یعنی فردا گوش و چشم و پوستشان به ضرر آنها گواهی می‌دهند، ضد آنها گواهی می‌دهند.

این را همیشه یادم باشد مراقب زندگی کنیم، چون آدم مراقب دارد؛ نسبت به خودم، زن و بچه‌ام، مردم، نسبت به پول، نسبت به نعمت‌ها مراقب زندگی کنیم، چون مراقب داریم. اگر مراقب زندگی کنم باز طبق روایاتمان و قرآن که خواندید دربارۀ عد‌ه‌ای خدا می‌فرماید «بِغَيْرِ حِساب» این یک معنیش این است که قیامت پروندۀ آنان جای رسیدگی ندارد، چون خودشان در دنیا رسیدگی کردند، دیگر ما دو بار پرونده را رسیدگی نمی‌کنیم. اینان خودشان در دنیا مواظب همه چیز بودند و اکنون با یک پروندۀ پاکی آمدند، دادگاه ندارند، «بِغَيْرِ حِساب» هستند یعنی محاسبه ندارند.

 

محاسبۀ شهدای کربلا در قیامت

امیرالمؤمنین(ع) در مسیر جنگ صفین به کربلا که رسید به خاک اشاره کرد و فرمود: «یخرجون منک اقواما» قیامت یک عده‌ای از تو بیرون می‌آیند «یخرجون منک یدخلون الجنه بغیر حساب» پرونده ندارند.

در یک روایت دیگر دارد که این روایت نشان‌دهنده ایمان و عشق و محبت دریاوار اینهاست. زمانی که خدا وارد محشرشان می‌کند مثلاً به هر هفتاد و یک نفرشان می‌گوید همین الان شما وارد بهشت بشوید، اینها می‌گویند: ما بدون ابی‌عبدالله(ع) وارد نمی‌شویم، حالا هر مقداری که می‌خواهد طول بکشد.

 

صراط مستقیم

این نگاه پروردگار است، مردم که اکثر این نگاه‌ها را ندارند، این نگا‌ه‌ها را هم قرآن و روایات به ما یاد دادند. وقتی جنین است مسافر است، یک راه هم خدا برایش قرار داده از باب لطف و محبت و احسان و آقایی که شبانه‌روز ده بار ما به‌صورت واجب اسم آن جاده را در نماز می‌بریم «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيم» این صراط مستقیم راهی است که طبق فرمایشات امیرالمؤمنین(ع) که مرحوم فیض کاشانی در مقدمۀ «تفسیر صافی» نقل می‌کند از جنین کشیده شده و به پروردگار می‌رسد. «صراط ممدود» اسمش است، جاده‌ای است که مد کشیده شده، خود خدا هم کشیده است.

خداوند انسان را مسافر آفریده و جاده‌اش هم صراط مستقیم است، مقصد نهایی هم پروردگار است.

 

جایگاه پرسیدن در فرهنگ اهل‌بیت

این دوست من به علامه طباطبایی گفت: شما من را یک نصیحت کن، ایشان هم همان‌طور که فرمودند زبانش پشت عقلش بود، درجا حرف نمی‌زد، درجا حرف زدن خوب نیست. یک اخلاق خوب انسان‌های بیدار، انسان‌های درستکار و مؤمن این بود که بدون شرمندگی چیزی را از ایشان می‌پرسیدند بلد نبودند می‌گفتند نمی‌دانیم، باید بروم بپرسم، یا باید بروم کتاب ببینم.

من یک بار در مسئله‌ای درگیر بودم، آدم دوست دارد نفهمی‌هایش را تبدیل به فهم کند. نمی‌دانی واجب است برو بپرس «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ»(نحل، 43) پرسیدن در مکتب شیعه واجب است. من در مسجدالحرام بغل یک روحانی غیرشیعه بودم، یک مسئله پرسیدم از پرسیدن من فهمید که من با مذهب خودش یکی نیستم، گفت: السؤال حرام. او فهمید اگر جواب بدهد جوابش حق است، بعد من به او می‌گویم چرا ملتزم به این حق نیستی؟ گفت پرسش حرام است.

در مکتب اهل‌بیت پرسش واجب است، همیشه بپرسید، خجالت هم نکشید اگر چیزی از شما پرسیدند بگویید نمی‌دانم که یک وقت جواب ما مردم را گمراه نکند، عمل کسی را باطل نکند، یک جوابی ندهیم که وضوی مردم، تیمم مردم، نماز مردم، روزۀ مردم باطل بشود. اتفاق افتاده گاهی مردم از یکی پرسیدند تا چه زمانی می‌شود سحری خورد؟ به او گفتند تا آخر اذان؛ این روزه باطل است، بگو نمی‌دانم.

 

ترویج عادات زشت و زیبا در جامعه

این مسئله‌ای که من علاقه داشتم بدانم رفتم خدمت حضرت آیت‌الله العظمی گلپایگانی از ایشان بپرسم. ایشان هشتاد سال شناگر دریای علوم اهل‌بیت بود. آن وقت امام زنده نبود. من رفتم خیلی محبت کردند، بزرگواری فرمودند، عرض کردم آقا پاسخ این مسئله چیست؟ فرمودند: نمی‌دانم، بعد به آیت‌الله العظمی صافی که روی تخت نشسته بود فرمودند که فلان کتاب را از کتابخانه شما بیاور ورق بزن و نگاه کن، باید جواب آن مسئله آنجا باشد، من الان نمی‌دانم.

خیلی خوب است آدم نسبت به مردم اخلاق «نمی‌دانم» داشته باشد، یعنی خودش را همه جا عالم و علامه و مجتهد نداند، همیشه طرف نمی‌دانم را بگیرد نه طرف می‌دانم را، چون طرف می‌دانم را که آدم بگیرد خیلی‌ها را گمراه می‌کند. ایشان بلند شدند و آن کتاب را آوردند و ورق زدند، آنجایی که آدرس دادند ایشان گفتند آقا جواب مسئله این است، و ایشان فرمود این جوابش است.

حالا من مرجع تقلید هستم و الان هم تک مرجع افتادم، پس خیلی بد است من به یک طلبه بگویم نمی‌دانم؛ چه بدی دارد! خیلی هم خوب است. ما عادت داریم به خیلی بد است، جمعه مهمان داریم سه جور غذا درست بکنیم اگر یک جور بکنیم بد است، اگر عروسی پسر یا دخترمان را فلان هتل نیندازیم بد است؛ مردم چه می‌گویند؟ اصل کارت بد است نه اینکه اگر نیندازیم آنجا بد است، آنجا انداختنت بد است، چون این همه آستین کهنه و پابرهنه و بی‌کفش در مملکت زندگی می‌کند، خرج آن هتل را بده در یک هتل پایین شهر ارزانتر، دو قسمت پولش را بده به دو تا خانواده بچه‌هایشان عروسی کنند. بد است یعنی چه؟ اینها یک عادات بسیار زشتی است که حاکم شده است.

 

نصحیتی از زبان علامه طباطبایی

این دوست من به علامه طباطبایی گفت: شما من را یک نصیحت کن. علامه خودش هم خیلی استاد دیده بود، استادهای مهم؛ مرحوم نائینی را دیده بود، مرحوم سید اصفهانی را دیده بود، مرحوم کمپانی را دیده بود، مرحوم واقعاً آیت حق حاج سید علی قاضی را دیده بود. علامه پر بود، یعنی خودش به تنهایی تبدیل شده بود به تمام آن استادها یعنی هر چه آنها داشتند در ایشان جمع شده بود.

این شخصیت با این علمش با این فکر و عقلش که بیست جلد تفسیر قرآن نوشته، ده‌ها بار هم چاپ شده، همۀ کشورها هم رفته، باید گوش داد چه نصیحتی می‌خواهد بکند. دوست من گفت: آقا شما من را نصیحت کن. ایشان سرش را انداخت پایین رفت در فکر. زبان عاقل پشت عقلش است، یعنی از عقل می‌گیرد می‌دهد به زبان، بعد به زبان می‌گوید بگو. علامه سرش را بلند کرد، من خودم هم زیباترین نصیحتی که در دورۀ عمرم شنیدم همین بود، به این هم بحث و هم درس من با یک حالی معلوم بود حالش عوض شد، گفت: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُون» و خداحافظی کرد و رفت.

آن طلبه فهمید ایشان چه می‌گوید من نفهمیدم، یعنی خدا تو را در جنین که آفرید «انا لله» بودی، یک جاده هم برایت گذاشت که این پنجاه شصت سال عمرت در این جاده حرکت بکنی، آخرش «انا الیه راجعون» است. مواظب باش، مراقب باش، فکر نکنی اگر از این جاده بیرون بروی در یک جاده بهتری می‌افتی، یا نه اصلاً در هیچ جاده‌ای نمی‌افتی.

 

انتخاب بین حق و باطل

یک کتابی داریم به نام «محاسن» مؤلف آن یک عالم شیعی است به نام برقی، از خاندان‌های علمی کوفه بودند، این روایت آنجاست. کسی خیال نکند اگر با خدا قهر کرد، در یک آغوش با محبتی می‌افتد آنجا دیگر خیلی لذت می‌برد، اگر رو از خدا برگرداند رویش به‌طرف یک گلستان و باغستان فوق‌العاده‌ای می‌شود یا اگر جهت‌گیری باطنش را که اسمش فطرت است این را برگرداند به‌طرف جای دیگر خیلی به او خوش می‌گذرد.

این روایت از روایات مهم ماست، از رسول خداست. در این عالم «انما الله و الشیطان، و الحق و الباطل، و النور و الظلمه، و الآجل و العاجل، فما کان من الحسنات فمن الله و ما کان من السیئات فمن الشیطان» ای مردم! در زندگی شما اگر الله نباشد فقط شیطان است، فکر نکنید اگر از خدا دست برداشتید مثلاً یک جای راحت‌تری اقامت می‌کنید.

اگر به‌خاطر گرانی کمبودی است، زلزله‌ای است، سیلی است، مشکلی است، مردن بچه‌ای است، ورشکستگی است، فکر نکنید فشار به شما بیاید از خدا رو برگردانید به جای دیگر که برایتان خوب است رویتان برمی‌گردد؛ نه، از خدا که رو برگردانید شیطان منتظرتان است که سریع شما را بگیرد و با شما کار بکند.

زندگی شما با حق است یا با باطل است، این‌طور نیست که اگر از حق دست بردارید به یک چیز خوشتری برسید، شما به باطل می‌رسید. زندگی شما دنیا و آخرت است، نور و ظلمت است. خداوند از اولی که این انسان را آفرید به او یک سلسله مایه‌های پرارزش داد، مانند عقل و آن روحی که چقدر کتاب‌ها درباره‌اش حرف زدند.

 

دمیدن روح خدا

در کنار این آیه «فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي»(حجر، 29) هنگامی که ـ این در جنین هم هست ـ بدنش را معتدل و آراسته کردم از روح خودم در او می‌دمم. این «ی» که به «روح» وصل است، یعنی یک حیات ویژه به او می‌دهم. معنی آیه این نیست که از خودم یک تکه می‌کنم و در بدن قرار می‌دهم. نظر قرآن و ائمۀ طاهرین بر مباینت کلی بین خالق و مخلوق است، یعنی هیچ چیز ما به خدا نمی‌ماند و هیچ چیز خدا هم به ما نمی‌ماند؛ ما مخلوق هستیم او خالق، او رب است ما مربوب، او مالک است ما مملوک، او حی است ما میت، او رازق است ما مرزوق، «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‏ء»(شورا، 11).

از روحم یعنی یک حیات ویژه‌ای در این بدن دمیدم که نوری از طرف من است که با قدرت این مایۀ روحی و آن عقل و این فطرت این جاده‌ای را که سیر می‌کند آثار عظیمی از او ظهور کند، و این آثار عظیم فهرستش البته اگر بخواهید کمی مفصل‌تر ببینید واقعاً من از شما تقاضا می‌کنم که بعد از تمام شدن جلسه بازار، خانه، اداره، دو سه لحظه که بیکار بودید قرآن مجید را باز بکنید، سوره مبارکه بقره آیه 177 را ببینید.

در آن آیه می‌بینید برای کسی که راهش صراط مستقیم است، مایه‌اش عقل است، جهت‌گیری‌اش فطرتش است؛ به ناچار پانزده اثر از وجود او ظهور می‌کند، یعنی به قول قرآن تبدیل می‌شود به «كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِي السَّماء»(ابراهیم، 24). فهرست خیلی مختصرش غیر از آنی که آیه کامل بیان می‌کند، این است که از این انسان در باطنش ایمان ظهور می‌کند، از این انسان در عرصۀ نفسش اخلاق حسنه ظهور می‌کند، از این انسان در اعضا و جوارحش عمل صالح رخ نشان می‌دهد. خدا ما را آفریده برای همین، به ما نیازی نداشته، عشقش کشیده است.

 

دلیل خداوند برای خلقت

من یک وقت جوان‌ها از من می‌پرسند: خدا برای چه ما را خلق کرده؟ می‌گویم: خدا نیازی به ما نداشته ما را خلق کرده، برای نیاز نبوده، عالم را هم نیاز نداشت، خداوند عالم است، قادر است، حکیم است، قدیر است، سمیع است، بصیر است، رحیم است؛ خدا عشقش کشید یک مشت خاک را آمادگی بدهد در آن خوردنی روییده بشود، عشقش کشید چهار تا حیوان حلال گوشت هم خلق بکند از علف‌های بیابان بخورند، عشقش کشید که این مواد روییدنی را با آن گوشت‌ها در مذاق انسان خوشمزه کند، عشقش کشید که انسان را راهنمایی بکند این غذا را بخورد و بعد زن بگیرد یا دختر شوهر بکند، عشقش کشید از این خاک که تبدیل به این روییدنی و آن گوشت حلال شد انسانی را بیافریند که بشود ظرف ایمان و اخلاق و عمل صالح.

اگر خوشت نمی‌آید یکی دیگر منتظرت است اسمش شیطان است، برو با او، آن وقت می‌روی جهنم. خوشت هم نمی‌آید بمانی به خدا بگو تو را برگرداند به این خاک، این دعایی است که مستجاب نمی‌کند. خوشت نمی‌آید پس به او بگو من هر گناهی را مرتکب می‌شوم تو من را نبر جهنم، می‌گوید فضولی می‌کنی می‌برمت جهنم. نهایتاً ما می‌مانیم و پروردگار، این چند روزه را بیاییم با او بسازیم خیلی خوب است، حرف در این زمینه خیلی است، فکر می‌کردم آنهایی را که آماده کرده بودم برای امروز ـ در جیبم هم هست ـ همه را می‌شود بگویم که نشد.

 

مناجات با خدا

(بیم است و امید و بی‌‌قراری/ ذوق است و نوید آشنایی/ عشق است که می‌کشاند و بس/ یار است که می‌کند خدایی/ مستند که می‌روند بی‌خود/ در بهر حریم کبریایی/ اینجا ره گمرهان نباشد/ من خسته و ناتوان و زارم/ غیر از تو ره دیگر ندارم/ با این همه نامرادی و غم/ بر رحمت تو امید دارم/ دانم ـ یعنی یقین دارم ـ که تو دست من بگیری)

بعضی از ما به رفتن نزدیک هستیم اما دلتان خوش باشد، این‌قدر خوب با ما رفتار می‌کنند، این‌قدر عاشقانه ما را از دنیا بیرون می‌برند که فکرش را نمی‌کردیم. (با این همه نامرادی و غم/ بر رحمت تو امید دارم/ دانم که تو دست من بگیری/ هر چند دلی سیاه دارم/ زیرا که تویی تویی امیدم)

خیلی دیگر تحمل مصیبت خواندن را ندارم، خیلی سختم شده مصائب ابی‌عبدالله(ع) را بخوانم. بگذارید خواهر برایتان روضه بخواند «صلی علیک یا رسول الله ملیک السماء هذا حسینک مرمل بالدماء مقطع الاعضاء مسلوب العمامة و الرداء» بیا ببین از تو یک پیراهن کهنه را هم نگذاشتند بماند.

خدایا ما و نسل ما را دنیا و آخرت با ابی‌عبدالله(ع) قرار بده.

خدایا سیر ما را تا ورود به عالم آخرت الهی قرار بده.

خدایا وجود ما را هم منشأ آثاری که در قرآن برای اولیائت شمردی قرار بده.

خدایا گذشتگان ما را غریق رحمت فرما.

وجود مبارک امام زمان را تعجیل در فرجش بفرما.

 

 

تهران/ حسینیۀ هدایت/ دهۀ اوّل شعبان/ بهار1398ه‍.ش./ سخنرانی نهم

 

برچسب ها :