لطفا منتظر باشید

جلسه یازدهم چهارشنبه (29-1-1398)

(تهران حسینیه هدایت)
شعبان1440 ه.ق - فروردین1398 ه.ش
10.74 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».

 

 عالم کبیر و عالم صغیر

بعضی از کتاب‌هایی که به‌طور معنوی بحث انسان را مطرح کردند، به‌خصوص کتاب‌هایی که دانشمندان مؤمن و اهل خدا نوشتند از انسان به عالم اکبر تعبیر کردند و نوشتند این جهان ظاهر با هر چه که در او هست نسبت به انسان عالم صغیر است، می‌گویند آنچه که در این عالم ظاهر و در این عالم ملک است، خلاصه‌اش را پروردگار در انسان قرار داده و یک حقایق اضافه‌ای انسان دارد که عالم صغیر ندارد. هر چه در عالم ملک و شهود است در انسان است ولی هر چه در انسان است در عالم ملک نیست.

با این عظمت، قدر و جلالتی که انسان دارد تقریباً انسان‌ها دو رشته شدند. در کتاب‌ها می‌گویند یک رشته قابیلیان هستند، یعنی آنهایی که خودشان را نشناختند، قدر خود را ندانستند. با دو تعبیر قرآن آنهایی که از خود غافل شدند و تعبیر سنگین‌تر آنهایی که خودفراموش شدند، خودشان را یادشان رفت که چه کسی هستند، چه هستند، چه دارند و در این عالم هستی در چه جایگاهی قرار دارند.

 

نتیجۀ خودفراموشی

شما با قرآن آشنا هستید در خواندن قرآن ملاحظه کردید، پروردگار عالم می‌فرماید این گروه «هُمُ الْغافِلُون»(نحل، 108) بی‌خبر از خودشان هستند، چون بی‌خبر از خودشان هستند به هر جادۀ منفی کشیده می‌شوند و عجیب‌تر از غفلتشان این است که در کشیده‌شدن به هر جادۀ منفی لذت هم می‌برند، این را باز قرآن می‌فرماید.

در یک تعبیر دیگر می‌فرماید: «نَسُوا اللَّهَ» خدا را به کل فراموش کردند. هشتاد سال در دنیا زندگی می‌کنند یک بار چشم دلشان را باز نمی‌کنند ببینند غیر از خودشان خبر دیگری هم در این عالم است. خدا را فراموش کردند و این گناه بسیار سنگین خدافراموشی در همین دنیا جریمه دارد «فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُم»(حشر، 19) این خدافراموشی جریمه‌اش این است که خودشان را فراموش کنند؛ فراموش کردند خودشان را که بنده هستند، مملوک هستند، در این دنیا مهمان هستند.

این کارهایی که می‌کنند کار انسان نیست، به قول آیات قرآن مجید یا کار چهارپایان «انعام» است یا کار درندگان «سباع» است یا کار شیطان است. کارهای انسان‌هایی که خود را فراموش کردند کار همین سه نوع موجود است، با بی‌رحمی نسبت به انسان‌های دیگر درنده هستند، با بی‌عاطفگی نسبت به انسان‌های دیگر چهارپا هستند و بدون این که ذره‌ای دلشان بسوزد نسبت به دیگران مثل شیاطین هستند. آنان اهل مکر هستند، اهل حیله هستند، اهل ترفند هستند، بندباز هستند؛ ولی شبانه‌روز در نقشه هستند که چگونه سر مردم را، سر یک مملکت را، سر یک ملت را، سر یک فرد را، سر یک خانواده را کلاه بگذارند و آنها را بدوشند.

در رابطه با هر سه خلق هم قرآن کریم آیاتی دارد، روایات فوق‌العاده‌ای هم از ائمۀ طاهرین از اهل‌بیت نقل شده که نمونۀ این روایات را مذاهب دیگر اسلامی ندارند، آنها دستشان حتی از حقایق قرآن کاملاً خالی است.

قرآن مجید می‌گوید: «أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدىً لِلنَّاسِ وَ بَيِّناتٍ مِنَ الْهُدى‏ وَ الْفُرْقان»(بقره، 185) این کتاب کتاب هدایت است، کتاب روشنگری است، کتاب دستگیری است. شما خیلی از تفاسیر پنج جلد و ده جلد و هشت جلد دیگر مذاهب را که می‌بینید، اغلب مباحثشان در آیات قرآن بحث ادبی است، بحث فعل و فاعل و مفعول و مفعول مطلق و جر، اینها به چه درد تودۀ مردم می‌خورد؟ مگر قرآن برای یاد دادن ادبیات عرب نازل شده؟ اینان قرآن مجید را معلم صرف و نحو کردند، همین‌هایی که سال اول طلبگی در همۀ کشورهای اسلامی یاد طلبه‌ها می‌دهند و از کلاس هفتم به بعد هم در ایران در هفته دو بار یاد بچه‌های مدرسه می‌دهند. این «هُدىً لِلْمُتَّقِين»(بقره، 2) برای این بوده؟ این به چه درد مردم مسلمان و جامعۀ اسلامی می‌خورد؟

 

آیا «بسم الله» جزو سورۀ حمد است؟

شما در تفاسیر غیرشیعه سورۀ مبارکۀ حمد را ببینید، بعضی از تفسیرها شاید سی چهل صفحه، من این تفاسیر را دارم که می‌گویم چون دیدم و می‌گویم نقل از زبان دیگران نیست، چهل پنجاه صفحه بحث مطرح است که آیا «بسم الله الرحمن الرحیم» جزو سوره است یا نیست؟ اگر به این نتیجه برسند که جزو سوره نیست که البته به یک نتیجه باطلی رسیدند و حرف خدا را نمی‌زنند.

خودت نشستی بحث می‌کنی با کمک دیگران که «بسم الله» جزو سوره است یا نه؟ اگر نظرشان به اینجا برسد که جزو سوره نیست، پس همۀ پیش‌نمازها را دستور می‌دهند در نماز فرادا و نماز جماعت حتی در مسجدالحرام روبه‌روی کعبه وقتی می‌خواهی نماز را شروع کنی «بسم الله» نگو؛ یعنی با بریدن از پروردگار وارد نماز شو، با بریدن از ذات مستجمع جمیع صفات کمال، با بریدن از رحمانیت، با قطع رابطه با رحیمیت مطلقِ هستی وارد نماز شو. «فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ»(آل‌عمران، 187) بسم الله را بینداز پشت سرت، به آن هیچ عنایتی نداشته باش. اینها یک گروه بسیار فراوانی هستند در مدرسه‌هایی که اسمشان مدرسۀ اسلامی است، مکتب فقهی اسلامی است.

یک عده‌ای هم که بحث می‌کنند دلیل می‌آورند و سخن دیگران را نقل می‌کنند، غربال می‌کنند و به این نتیجه می‌رسند که «بسم الله» جزو سوره است ولی یواش بخوان، بلند نخوان در همۀ نمازها، بلند نخوان یعنی مبادا کسی اسم خدا را بشنود. اگر خودش هم نگوید معنیش این است، آدم عاقل می‌فهمد معنیش این است اسم خدا را این‌قدر آهسته بر زبان جاری کن که آن بغل دستی‌ات که آمده به تو اقتدا کند نشنود که این عالم خدا دارد، رحمان دارد، رحیم دارد، بپوشان نشان نده، صدایش را درنیاور، صدای «بسم الله» را به گوش مردم نرسان.

یک عده‌ای هم نشستند این‌قدر صفحه سیاه کردند تا به این نتیجه رسیدند که دلت می‌خواهد بخوان، دلت هم می‌خواهد نخوان. یک عده‌ای هم پنجاه شصت صفحه را سیاه کردند به این نتیجه رسیدند که حالا دلت می‌خواهد بلند بخوان، دلت می‌خواهد آهسته بخوان. این تفسیر قرآن آنان است.

 

سبع مثانی از نگاه اهل‌بیت

اما وقتی سراغ اهل‌بیت می‌آیی، این مطالب دو کلمه است. حرف اهل‌بیت دیگر پنجاه صفحه سیاه کردن ندارد، دو کلمه است. یک کلمه‌اش این است که بزرگترین و بالاترین آیه‌ای که در عمل سرقت شده آیه «بسم الله الرحمن الرحیم» است. سرقت شده یعنی جزو آیه نیست نخوان، اگر بخوانی نمازت باطل است، یعنی اگر اسم خدا و رحمانیت و رحیمیتش را در نماز بیاوری نمازت باطل است. اعظم آیه‌ای که دزدی شده این آیه است. در قرآن‌ها می‌نویسند ولی در عمل نمی‌خوانند. این یک کلمه است، این چهل صفحه سیاه کردن نمی‌خواهد.

کلمه دوم هم این است که اهل‌بیت ما می‌گویند قرآن مجید حجت است، حجت الهی در دنیا و آخرت است. یک بار هم که شده سوره حجر یک آیه‌اش را بخوانید و آن هم این آیه است که خدا ـ یک خط هم نمی‌شود ـ به پیغمبر می‌فرماید: «وَ لَقَدْ آتَيْناكَ سَبْعاً مِنَ الْمَثانِي»(حجر، 87) آیه دربارۀ سورۀ حمد است. «آتیناک» به معنی عطا کردن است، پیغمبر می‌فرماید یک خصوصیت نبوت من در بین صد و بیست و چهار هزار پیغمبر این است که خدا سورۀ حمد را به من عطا کرده است، آنها نداشتند.

این سوره به پیامبر عطا شد، ببینید چقدر بازی سر این یک سوره درآوردند. حبیب من! «آتَيْناكَ» به تو عطا کردم «سَبْعاً مِنَ الْمَثانِي» یک سورۀ هفت آیه‌ای. این سوره در چند صد میلیون به‌خاطر بازیگری‌های معلمانشان که مثل معلمان یهود و نصاری هستند همۀ دین موسی و عیسی را به هم ریختند، اینها سبع المثانی را شش آیه می‌خوانند. سوره‌ای که خود خدا می‌گوید هفت آیه است. این حرف ائمۀ ماست، یک خط بیشتر که نمی‌شود.

در نصف خط می‌گوید بالاترین آیه‌ای که دزدیده شده در نماز آیه «بسم الله» است؛ در یک خط هم می‌گوید این سورۀ حجر جلوی چشمان شماست «آتَيْناكَ سَبْعاً مِنَ الْمَثانِي». «سبع مثانی» اسم سورۀ حمد است، یعنی هفت آیه.

انسان وقتی که خودش را فراموش می‌کند به علت خدافراموشی آن وقت به دزدی در قرآن هم دست می‌زند. «نَسُوا اللَّه» خدا را یادشان رفت حتی در نماز هم خدا را یادشان رفت. بعد از این یک خطی که ائمۀ ما دارند که بالاترین آیه‌ای که دزدیده شده در نماز «بسم الله» است و یک نگاهی به سورۀ حجر بکن که خدا به پیغمبر فرمود «آتَيْناكَ سَبْعاً مِنَ الْمَثانِي»، حالا بیا «بسم الله» را برایت بگویم.

 

رزق عبادت

وقتی می‌خواهی وارد نماز بشوی باید بدانی که به پیشگاه چه کسی راهت دادند و مشرف می‌شوی، راهت دادند نه اینکه خودت می‌روی، خودت کجا می‌روی؟ اگر به خودم بود که تاکنون یک رکعت نماز نخوانده بودم. آنهایی که به خودشان هستند و به قول پروردگار عالم آنان را واگذار کردم به خودشان، افسار سرخودشان کردم، «ذرهم» که به پیغمبر می‌گوید اینها را هم رها کن.

اگر به خودم بود من یک رکعت نماز هم نمی‌خواندم، به خودم نیست. «إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِين»(ذاریات، 58) عبادت رزق من است، اگر به خودم بود که این رزق به من نمی‌رسید. وقتی به خودم هستم فقط رزقی که به شتر و گاو می‌رسد به من هم می‌رسد. «مَتاعاً لَكُمْ وَ لِأَنْعامِكُم»(عبس، 32) این روییدنی‌های زمین هم برای شماست و هم برای گاو و خر و شتر و اسب و قاطر است.

خداوند ما را خلق نکرد که یک نوع رزق به ما بدهد، ما عالم کبیر هستیم، عالم اکبر هستیم؛ و هستی ظاهرش عالم صغیر است. ما رزق‌های گوناگون داریم، اینها را بزرگان دین ما از ائمه طاهرین و علمای بزرگ ثابت کردند که شما یک رزق دارید برای عقلتان است و آن معرفت الله است، یک رزق دارید برای قلبتان است و آن ایمان به انبیا و ملائکه و روز قیامت و قرآن و کتب آسمانی است، یک رزق دارید برای نفستان است «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها»(شمس، 8) رزق نفستان اخلاق حسنه است، یک رزق هم دارید برای شکمتان است که در این رزق با همه حیوان‌ها شریک هستید، سر یک سفره هستید ولی در آن رزق‌های دیگر شما از کل عالم جدا زندگی می‌کنید.

 

بدترین نوع ظلمت برای انسان

من اگر خودفراموش بودم مطلقاً یک رکعت نماز هم نمی‌خواندم، اگر خودفراموش بودم در شصت هفتاد سال عمر یک بار هم مزۀ ماه رمضان را نمی‌چشیدم، محال بود، همین‌طور که هفت میلیارد الان در دنیا زندگی می‌کنند با رزق شکم، نه با رزق عقل، نه با رزق قلب، نه با رزق اخلاق حسنه، نه با رزق عمل صالح که روزی چشم است، روزی زبان است، روزی دست است، روزی شکم است، روزی پا است، روزی گوش است.

خودفراموشی ظلمت خطرناکی است. این تاریکی در این عالم بدترین و متراکم‌ترین تاریکی است که من به خودم توجه نداشته باشم، خودم را یادم رفته باشد، خودم را از یاد برده باشم که من مملوک هستم، من عبد هستم، من وابسته به خالق هستم، مخلوق هستم، من وابسته به رزاق هستم، مرزوق هستم.

وقتی یادم برود خودم را تمام این رشته‌های ارتباط بین خودم و بین وجود مقدس او پاره می‌شود. آنهایی که این رشته‌ها در وجودشان قطع شده به آنان می‌گوید «أُولئِكَ كَالْأَنْعام»(اعراف، 179) یا درنده یا شیطان «كَمَثَلِ الشَّيْطان»(حشر، 16)، فقط در فکر نقشه‌ریزی برای خیانت به مردم است، برای خیانت به یک مملکت است، شیطان است.

 

قلب‌های سنگی در قرآن

این یک گروه آدمیان که در کتاب‌هایی که این نمونه بحث‌ها را دارند اسمشان را گذاشتند گروه قابیلیان؛ یعنی گروه قاتلان انسانیت ـ انسانیت خودشان ـ گروه قاتلان عقل، گروه قاتلان قلب. آنان در سینه قلب دارند ولی قرآن می‌گوید: «فَهِيَ كَالْحِجارَة» قلبشان مثل سنگ است، «أَوْ أَشَدُّ قَسْوَة»(بقره، 74) گاهی هم سخت‌تر از سنگ است.

این افراد را در زمان خودتان دیدید، یک میلیون نفر را در عراق کشتند هیچ ناراحت نشدند، «أَوْ أَشَدُّ قَسْوَة»، هزاران نفر را در افغانستان قطعه‌قطعه کردند. چهار سال است زن حامله، بچه شیرخواره، جوان، کوچک، بزرگ، دختر، پسر، پیرمرد و پیرزن را در یمن قطعه‌قطعه می‌کنند؛ شب‌ها در کاخ ریاض شکمشان را از گرانترین مشروبات الکلی پر می‌کنند، پول می‌دهند گرانترین زنان بدکاره را با هواپیما می‌آورند ریاض که اینها یک شب در آغوش اهل فحشا و منکرات پنج دقیقه لذت ببرند. این معنای «فَهِيَ كَالْحِجارَة» است.

یک ماه است بیست و چند استان و از همه سخت‌تر استان خوزستان و لرستان و گلستان مردم چطور گرفتار شدند که از همۀ زندگی گاهی فقط زن و بچه و لباس بدن خودشان ماند. همه چیز آنها را آب برد، خانه‌ها خراب شد، یک عده‌ای غرق شدند، یک عده‌ای تا دو ماه دیگر باید این گل و لای را از خانه‌هایی که تا نزدیک طاقشان آمده پاکسازی بکنند؛ اما یک عده‌ای در این مملکت یک قِرانی، یک پتوی بچه‌گانه، یک بلوز بچه‌گانه، یک شیرخشک با میلیاردها تومان ثروتی که دارند ندادند؛ اینها همین «فَهِيَ كَالْحِجارَة» هستند، دل‌های اینان مثل سنگ است، خودفراموش‌ها هستند، اینها همین گروه قابیلیان هستند.

 

برادرکشی یا نسل‌کشی

قابیل بدبخت زد یکی ـ برادرش ـ را کشت و برای ابد دوزخی شد. چقدر این آدم قاتل را در کتاب‌ها، منبرها، شعرها و سخنرانی‌ها در سرش می‌زنند، یک قتل کرده؛ ولی اینها در جهان این چند میلیارد منهای مردم مؤمن و الهی مسلک و خدایی روش عقلشان را کشتند، قلبشان را کشتند، نفسشان را کشتند، «وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها»(شمس، 10) این نفس‌کشی است در آیه شریفه، و بعد خودشان را  درمقابل شکم و شهوت قربانی کردند.

این یک گروه «قابیلیان»، حالا چند اسم دیگر پیدا کردند، اینها در کتاب‌ها هست، بعضی‌هایش در قرآن مجید هم هست؛ گروه «نمرودیان» که با ابراهیم عقل و ابراهیم قلب مخالفند و می‌گویند باید این ابراهیم را در آتش بیندازیم. «فرعونیان» که این تعبیر در قرآن است «أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذاب»(غافر، 46). آل‌فرعون منظور زن و بچه‌اش نیستند.

 

آسیه الگو و اسوۀ مؤمنان

پروردگار عالم زن فرعون را الگو و اسوه برای تمام مردان و زنان مؤمن عالم تا قیامت معرفی کرده، یک زن در قرآن است می‌گوید: «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ آمَنُوا» من برای اهل ایمان بعد از پیغمبر (قبل از پیغمبر که مؤمن بودند و مردند نبودند که این آیه را بشنوند، آیه برای بعد از بعثت پیغمبر است) برای هر مرد و زن مؤمنی تا روز قیامت همسر فرعون را سرمشق ایمان، معرفت، صبر و شکیبایی قرار دادم.

«ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْن إِذْ قالَتْ رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتاً فِي الْجَنَّةِ»(تحریم، 11) خدایا من را به چهارمیخ کشیدند، یک سنگ دویست سیصد کیلویی هم مأمورها بلند کردند و منتظر فرمان فرعون هستند که بیندازند و بدن من را با زمین مساوی کنند، خدایا! بعد از شهادت من و ورودم به عالم بعد یک خانۀ با عظمت، «رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتاً» (بیتا الف و لام ندارد نکره است و به قول ادیبان عرب دلالت بر عظمت دارد) یک خانۀ با عظمتی در بهشت، اما کنار رحمت و لطف و اتصال به خودت بساز.

من خانۀ خالی نمی‌خواهم، قصر خالی نمی‌خواهم؛ من در بهشت یک قصری می‌خواهم که تمام وقت تجلی تو را در آن قصر ببینم، من دیوار می‌خواهم چه کار؟ عجب معرفتی! عجب دریافتی! یک زن آن هم یک زن جوان. «رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتاً فِي الْجَنَّةِ وَ نَجِّنِي مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِه وَ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِين».

 

گروه قابیلیان

فرعونیان به معنی زن و بچه فرعون نیست، زنش که این است که در قرآن می‌بینید چه مقام با عظمتی پیدا کرده است. فرعونیان یعنی آنهایی که در رفتار با مردم، در کردار با مردم، در اخلاق با مردم مثل فرعون عمل می‌کنند. این افراد تصور می‌کنند آسمان باز شده و همین یک دانه افتاده، خود را مالک همه چیز می‌داند، به کسی هم محل نمی‌گذارد.

دردمند فکر می‌کند این دردش را دوا می‌کند، فکر می‌کند چون می‌بیند این دستش به صندلی وصل است، فکر می‌کند این شخص که دستش به صندلی وصل است چسبیده، اما این‌طور نیست، چون همه صندلی‌ها را از زیر پای صندلی‌‌دارها خدا کشیده و از زیر پای اینها هم می‌کشد.

دردمند فکر می‌کند که این دردش را دوا می‌کند دردی که دیگران نمی‌توانند دوا بکنند، چون دستش به صندلی است. پنج شش بار ده بار وقت می‌گذارد می‌رود، نهایتاً رئیس دفتر دلش می‌سوزد می‌گوید یک وقتی به شما می‌دهیم. بعد یک سال می‌رود و می‌آید می‌گویند هنوز آقای رئیس، آقای مدیر، وقت نکردند تا مشکل او را نابود بکند. این فرعونیان هستند.

 

گروه هابیلیان

این یک گروه قابیلیان، فرعونیان، نمرودیان، شیاطین هستند. اما گروه دیگر که اسمشان «هابیلیان» است یعنی مردم خداشناس، مردم مخلص، مردم متواضع، مردم دارای عمل صالح، مردم دارای اخلاق حسنه، اینها تعبیرات دیگری هم به‌خصوص در قرآن دارند. هابیلیان در کتاب‌ها و قرآن مؤمنان، صادقان، متصدقان، منفقین، عابدین، دعاکنندگان هستند.

در کمیل هم که امیرالمؤمنین(ع) می‌خواهد تعریفشان را بکند یک تعریف اوجی می‌کند که اینها کجا قرار دارند، «یا غایت امال العارفین»، ای خدایی که منتهای آرزوی اهل معرفت هستی، دنبالت می‌دوند تا به تو برسند و به تو هم می‌رسند.

 

مقام والای علی اکبر

روز ولادت است، روز ولادت کسی که جز حضرت ابی‌عبدالله(ع) و امام صادق(ع) نتوانستند او را بشناسانند؛ هیچ عالمی نمی‌تواند ایشان را بشناساند، زبان و عقل ابی‌عبدالله(ع) باید او را بشناساند. حداکثر عمری که برای ایشان نوشتند 25 سال است، نوشتند پسر بزرگ ابی‌عبدالله(ع) بود و پسر دومش زین‌العابدین(ع) بود، پسر سومش هم که نگذاشتند بزرگ بشود.

ابی‌عبدالله(ع) درباره علی اکبر می‌گوید «برز الیهم غلام» در زبان عرب غلام یعنی جوان نه نوکر، اصل غلام به معنی جوان است. «برز الیهم غلام» با اینکه علی اکبر پیغمبر را ندیده بود «اشبه الناس»، من این قسمتش را منظورم است «خلقاً»، یعنی خدایا تو دربارۀ پیغمبرت گفتی «وَ إِنَّكَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظِيم» این شبیه‌ترین مردم در اخلاق به پیغمبرت است، یعنی این هم یک دانه دیگر «انک لعلی خلق عظیم» است.

یک جمله هم امام صادق(ع) دارد، الله اکبر از این جمله! با اینکه علی اکبر 25 سال بیشتر در دنیا نبود، یعنی ده سال در مقام تکلیف بود، تا پانزده سال که مکلف نبود، امام می‌فرماید: از آن تولد تا روز عاشورا «لم یشرک بالله طرفة عین ابداً» اکبر ما در کل عمرش یک پلک به هم زدن از خدا جدا نبود.

 

دعای آخر

خدایا ما را جزو گروه‌هایی که در قرآن از آنها یاد کردی که اهل تو بودند، اهل رضایت تو بودند، قیامت اهل بهشت تو هستند قرار بده.

خدایا ماه شعبان است، نزدیک ماه رمضان هستیم، هیچ‌کس نمی‌تواند ما را بشورد، نمی‌تواند غسل درونی بدهد، خدایا ما را برای وارد شدن به ماه رمضان پاک کن.

خدایا به حقیقت علی اکبر بیماران ما را شفا بده، گرفتاران ما را نجات بده، امام زمان را دعاگوی ما و خانواده‌ها و نسل ما قرار بده.

 

 

تهران/ حسینیۀ هدایت/ دهۀ دوم شعبان/ بهار1398ه‍.ش./ سخنرانی یازدهم

 

برچسب ها :