جلسه سوم پنج شنبه (19-2-1398)
(تهران مسجد امیر)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدبسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».
روزه، لطف خداوند به امت رسول خدا(ص)
کلام دربارهٔ نکات بسیار مهم معنوی روزه، این عبادت ویژه بود. در تعدادی از کتابها نوشتهاند: این یکماهِ ماه رمضان فقط حقیقتی است که پروردگار به امت پیغمبر(ص) لطف کرده است و اگر در آیهٔ وجوب روزه میفرماید: «كُتِبَ عَلَیْكُمُ الصِّیَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَی الَّذِینَ مِن قَبْلِكُمْ»(سورهٔ بقره، آیهٔ 183) مراد از این «من قبلکم»، انبیای خدا هستند، نه امتها. خداوند این روزه را از حضرت آدم(ع) تا حضرت مسیح(ع) بر شخص آنها واجب کرد؛ ولی بهخاطر محبت خاصی که به پیروان پیغمبر عظیمالشأن اسلام دارد، این روزه را در این یکماه بر آنها هم واجب کرده است.
-شأن و منزلت ویژهٔ روزه
شئونی هم برای این روزه قرار داده که اینطور که در روایات میخوانیم، ظاهراً برای هیچ عبادتی قرار نداده است؛ البته جریمهاش برای کسانی که از این عبادت فرار بکنند، با جریمهٔ فرار از عبادات دیگر فرق میکند. جریمهٔ کسی که به هر علتی موفق به خواندن نماز صبح نشود، این است که همان دو رکعت ازدسترفته را بخواند و جریمهٔ بیشتری ندارد؛ یا اگر مستطیع بود و به هر سببی موفق به رفتن حج نشد، جریمهاش این است: سالی که برایش میسّر است، برود و آن حج را انجام بدهد؛ اما اگر از استطاعت بدنی افتاد، یک نفر را نایب بگیرد که برود و حجّش را انجام بدهد، اگرچه زنده است. عبادات دیگر را نمیشود برای زنده نیابت کرد؛ اگر من یک سال نماز یا روزه به گردنم است و زنده هستم، نمیتوانم برای نماز یکساله و روزهٔ یکماههام نایب بگیرم؛ اما اگر یک روز ماه رمضان را عمداً روزه نگیرم و هیچ عذری هم نداشتهام، تقریباً بگینگی هوایی از کبر در برابر پروردگار برای من پیش آمد و خواستهٔ حضرت او را گوش ندادم. حالا یک روز از ماه رمضان دچار اخلاق ابلیس شدم و «أبی وَاسْتَکْبَر» شدم. او سجده نکرد، من روزه نگرفتم! ممکن است بگویم نه، من تکبری نسبت به پروردگار نداشتم، شاخوشانهای نکشیدم و سینهای سپر نکردم، فقط روزهام را یک روز خوردهام، چرا روزه را خوردی؟ خودش شاید عالم به این معنا نباشد که این یک عامل روانی دارد و عامل روانی هم چیزی غیر از تکبر نیست؛ ولو اینکه من این تکبر را در وجود خودم حس نکنم، اما هست. سبب ترک عبادت، کبر در برابر پروردگار عالم، فرار از حالت انکسار، خاکساری، تواضع و فروتنی است.
یک روز ناهار، آب یا یک شربت خوردهام؛ اصلاً شکمم را سیر نکردهام و یک چای خوردهام. اینقدر روزه در پیشگاه پروردگار عظمت دارد که جریمهٔ خوردن این یک چای، یک لیوان آب یا یک غذای مختصر، حالا جای خالیاش را پر بکند و در پروندهام نماند، این است که شصت روز کامل روزه بگیرم؛ 31 روزش هم باید وصل و پیدرپی باشد؛ حالا اگر دکتر به من گفت شما توان گرفتن شصت روز پیدرپی را نداری، باید شصت گرسنه و فقیر را(حالا در جامعهٔ ما هم کم نیست و دارد اضافه میشود) بهطور کامل سیر کنم؛ یعنی یک غذای درست و حسابی به او بدهم. یک مُد طعام، یعنی غذایی که گرسنه را سیر کند؛ یا شصت روز و یک روز هم قضا یا شصت گرسنهٔ مستحق را سیر کنم، این جریمهٔ آن یک روز میشود. جای خالی آن یک روزی که نگرفتهام، غیر از یک روز قضا کردن، شصت روز روزه گرفتن یا شصت مستحق آبرودار را سیر کردن است، این از پروندهام پاک میشود؛ اما اگر این کار را نکنم، گناه خوردن آن یک روز روزه در پروندهام میماند و رد نمیشود؛ مگر اینکه زمانی به من برسد و به پروردگار بگویم سی روز که نمیتوانم روزه بگیرم، واقعاً نمیتوانم، نه اینکه بازی درآورم و سر خودم را کلاه بگذارم! نمیتوانم، برای آن یک روز دستور داده است که هجده روز روزه بگیر؛ اگر نتوانستم، سه روز و اگر نشد، شصت مسکین را طعام بدهم؛ اگر آن شصت مسکین هم نتوانستم و الآن به وضعی رسیدهام که شکم خودم و زن و بچهام هم به زحمت اداره میکنم، اینجا باید چهکار بکنم؟ اینجا رحمت واسعهٔ الهیه به فریادم میرسد؛ میگویم از وجود مقدس حق بهخاطر این تکبرت و رویگردانی عذرخواهی و طلب مغفرت کن. وقتی همهٔ راهها بسته بود، من هم تو را میآمرزم.
این دیگر آخر جاده است؛ اما تا جایی که استطاعت داشته باشم، باید آن شصت روز را بگیرم با یک روز روزهٔ قضا، یا شصت مسکین را طعام بدهم، یا هجده روز بگیرم یا یک روز روزهٔ قضا بگیرم، باید انجام بدهم؛ اگر نشد، پروردگار عالم اهل زورگیری به بندگانش نیست. عذرخواهی و استغفار کن؛ فقط یکبار بگو مرا بیامرز، قبول میکند و رد نمیکند.
-جریمهٔ روزهخواری عمدی
حالا اگر کسی به حرام افطار بکند، اینجا سه جریمه دارد؛ حالا یا با عمل حرام یا با غذای حرام(نعوذبالله یک لیوان مستکننده بخورد) افطار بکند، سه جریمه برای یک روز دارد:
الف) یک روز قضا و شصت روز روزه؛
ب) طعام دادن شصت مسکین؛
ج) آزاد کردن یک برده در راه خدا.
حالا برده که پیدا نمیشود، آن دو جریمه دیگر میماند؛ شصت روز پیدرپی روزه گرفتن و یک روز هم قضای خود آن روزه و شصت مسکین طعام که هر دو باید انجام بگیرد؛ ولی جایی که آدم روزه را یک روز به حرام نگیرد، میتواند یکی از این دو جریمه را جایگزین کند.
-تنها خداوند، آگاه به عظمت روزه و ماه رمضان
فقط خدا عظمت روزه و ماه رمضان را میداند. ما هر روز میشنویم: «هَذَا شَهْرٌ عَظَّمْتَهُ وَ كَرَّمْتَهُ وَ شَرَّفْتَهُ وَ فَضَّلْتَهُ عَلَى الشُّهُورِ». ما هر روز بعد از نماز در هر مسجدی و هر نماز جماعتی میشنویم یا بعد از هر نماز فُرادایی میخوانیم؛ اما درک این «عَظَّمْتَهُ وَ كَرَّمْتَهُ وَ شَرَّفْتَهُ وَ فَضَّلْتَهُ» کار بسیار مشکلی است و اگر هم بخواهد درک بشود، فقط کار قلب اولیای الهی و عاشقان وجود مقدس اوست. امیرالمؤمنین(ع) در نهجالبلاغه برای عاشقان او و اولیائش، چهل خصلت در یک خطبه و 110خصلت در یک خطبه بیان میکنند. دقت در نهجالبلاغه به آدم نشان میدهد که حضرت آن چهل خصلتِ خطبهٔ 86 را در خطبهٔ دیگر با 110 مسئله تفسیر کرده و توضیح داده است.
الف) مسئلهٔ «عَظَّمْتَهُ» که شخص وجود مقدس تو به ماه رمضان عظمت داده است؛
ب) «وَشَرَّفْتَهُ» و شخص تو بزرگی و رفعت و مقام ویژه به ماه رمضان دادهای. آن مقام ویژه و بزرگی چیست؟
ج) «وَكَرَّمْتَهُ» و این ماه را آینهٔ ارزشها قرار دادهای. «کرم، کریم، کریمة» یعنی ارزش؛ عرب به سنگهای قیمتی مثل الماس، فیروزه، عقیق و امثالش میگوید «احجار کریمه» سنگهای باارزش. آن ارزشی که خودت به این ماه عطا کردی، چیست؟ فهمش برای ما بسیار مشکل است!
د) و چهارمی هم «وَ فَضَّلْتَهُ عَلَى الشُّهُورِ» روزها و شبهای ماه رمضان براساس عالم طبیعت، گردش زمین به دور خودش که در این گردش شب و روز پدید میآید. این گردش را که در طول یکسال برای شوال، ذیالقعده، محرم و صفر، دوتا ربیع، دوتا جمادی، رجب و شعبان دارد. این «فَضَّلْتَهُ» یعنی چه؟ روز و شب که در ماه رمضان، طبیعی و براساس گردش زمین به دور خودش است؛ ولی چه نظری به این ماه انداختهای، چه احسانی به این ماه کردهای، چه لطفی به این ماه فرمودهای، چه نگاه ویژهای به این یک ماه کردهای که ارزش، معنویت و نورانیتش با هیچ ماهی از یازده ماه دیگر قابل مقایسه نیست!
ماه رمضان، ظرف سه حقیقت منحصربهفرد
عجیب این است که ما از صریح آیات قرآن استفاده میکنیم این یک ماه که ادبیات عرب به ظرف زمان نامگذاری میکند، یعنی یک ظرف -ظرف زمانی- است، همهٔ ماهها، همهٔ قرنها و همهٔ ایام ظرف است؛ اما وجود مقدس او در این ظرف، سه حقیقت غیرقابلارزیابی قرار داده که هیچکدام آن را به ماه دیگر نداده است؛ یعنی این ماهِ محبوب پروردگار، یک ماه ویژه و حقیقتی جدای از یازده ماه دیگر دارد. به خاطر این نورانیت، کرامت، شرافت، عظمت و فضیلت، ظرف سه حقیقت شده است:
الف) ظرف قرآن
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحیم × إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیلَةِ الْقَدْرِ»(سورهٔ قدر، آیهٔ 1) و در جای دیگر میفرماید: «شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ»(سورهٔ بقره،آیهٔ 185). این یک گوهر که پروردگار در این ظرف قرار داده و اسم این گوهر هم قرآن است. در سورهٔ مبارکهٔ بقره میفرماید: «أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِلنَّاسِ»، این گوهر شبچراغ عرشی و ملکوتی، راهنمای مردم است. مردم را به چهچیزی راهنمایی میکند؟ به مسئولیتهایی که خودم برایشان مقرر کردهام که چه مسئولیتهایی در مقابل خودشان، بدنشان، قلبشان، جانشان، زن و بچهشان، اقوامشان، مردمشان، پول و مال و کاسبی دارند. هر کدام از آن مسئولیتها رشتهٔ وصلکنندهٔ انسان به پروردگار مهربان عالم است و آدم هر کدام از این رشتهها را که قطع بکند، دچار بُعد از پروردگار میشود. امیرالمؤمنین(ع) تحلیل جالبی در این زمینه دارند که خیلی قابلدقت است.
-نگرانی انبیا بر مردم از عذاب روز عظیم
امیرالمؤمنین(ع) همینطوری حرف نمیزده و من اعتقادم است نسبت به همهٔ انبیا و ائمهٔ طاهرین(علیهمالسلام). شما ببینید تعدادی از انبیا که نامشان در قرآن برده شده، به ملتها میگفتند: «إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ»(سورهٔ شعراء، آیهٔ 135)، ما برای آن عذاب بزرگ بر شما میترسیم و دلنگرانی، اضطراب و ترسوبیم داریم. آنها این عذاب را میدیدند و به مردم میگفتند ما بر شما از عذاب روز عظیم میترسیم.
-ارائهٔ عرصهٔ آفرینش به ابراهیم(ع)
مدرکی هم دارد برای اینکه انبیا میدیدند و بعد میگفتند؛ یکی این آیه است: «وَ کَذلِکَ نُري إِبْراهيمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»(سورهٔ انعام، آیهٔ 75) آن حقیقت فرمانروایی نهایی که از من بر عالم هستی است، به ابراهیم ارائه دادم. ملکوت یعنی فرمانروایی پروردگار؛ من آن حقیقت فرمانروایی را ارائه دادم، یعنی چه؟ یعنی به او ارائه دادم که من فرماندهٔ آفرینش هستم. این که ارائه دادن نمیخواهد، بلکه خبر دادن میخواهد. فرماندهی را ارائه دادم، یعنی آن کشور هستی -چه غیبش و چه شهودش- را به ابراهیم ارائه دادم. «نُري» ارائه دادم، یعنی برای او قابلمشاهده و دیدن بود. ارائه دادم، نه خبر دادم! یکوقت آدم خبر میدهد و میگوید بیرون مغازهای هست که از همهجا جنس را ارزانتر میفروشد، اما یکوقت دست طرف را میگیرم و میبرم و میگویم همهچیز این مغازه از مغازههای دیگر ارزانتر است. به ابراهیم(ع) خبر نداد که فرماندهی بینهایت، ابدی و ازلی من بر جهان هستی ثابت است، میگوید «نُري» تمام عوالم تحت فرماندهی را ارائه دادم و به ابراهیم گفتم این عرصهٔ فرماندهی من است.
-دیدار فرشتگان پروردگار با عباد خدا
ما در روایاتمان هم داریم که گاهی فرشتگان بهصورت ظاهر کنار انبیا میآمدند، حرف میزدند و حرف میپرسیدند؛ دربارهٔ حضرت ابراهیم(ع) داریم که یک روز ملکالموت به محضر او آمد، اول از او پرسید وقتم تمام است و برای گرفتن جانم آمدهای؟ گفت: نه به زیارتت آمدهام. فرشتگان هم اهل زیارت هستند و اولیای خدا را زیارت میکنند. ما در قرآن مجید، سوره فصّلت داریم که فرشتگان به عباد خدا، مؤمنین و به آنهایی که در راه خدا با هر مشکلاتی ساختهاند و بیدین نشدهاند، مخصوصاً در آیه دارد که پایداری کردهاند، حالا هر خطر و مشکلی برایشان پیش آمد، از خدا فرار نکردهاند؛ اینها لحظات آخر که هنوز از دنیا نرفتهاند، فرشتگان الهی را با دو چشمشان میبینند. آنها به این شخص میگویند: «نَحْنُ أَوْلِيَاؤُكُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الْآخِرَةِ»(سورهٔ فصّلت، آیهٔ 31)، ما در دنیا عاشق شما بودیم، رفیق و یارتان بودیم و همهجا با شما بودیم؛ شما ما را نمیدید، اما الآن ما را ببینید. هنوز نمردهاند، فرشتگان را میبینند! آخرت هم که با شما هستیم.
به ملکالموت فرمود: وقتم تمام است؟ انبیا خیلی روحیهٔ عجیبی داشتند! ملکالموت را میدیدند و نمیترسیدند، عین یک رفیق شفیق با او صحبت میکردند. باید برویم؟ گفت: نه، برای زیارت آمدهام. به قول ما، به ملکالموت گفت: حالا که با هم روبهرو هستیم، یکخرده با هم صحبت بکنیم؟ گفت: صحبت کنیم(من نصف روایت را میگویم). به ملکالموت فرمود: الآن این شکل واقعی خودت است؟ گفت: بله شکل واقعی خودم است. ابراهیم(ع) هیچ هم نترسید و خوشش هم آمد که یک فرشتهٔ مقرب الهی به زیارتش آمده است.
-اطاعت محض خداوند و پیامبر، زیباترین رسم رفاقت
برادران، خواهران و عزیزانی که بعداً از صداوسیما میشنوید، چقدر خوب است که ما با پروردگار، آفرینش، فرشتگان، انبیا، ائمه و قرآن، به قول لاتهای قدیم تهران رفیق جونجونی باشیم. میدانید یار با این رفاقت چقدر برای برزخ و قیامت در کنارمان است؟ خدا، فرشتگان، انبیا، ائمه و قرآن. آیهٔ 69 سورهٔ نساء را هم برایتان بخوانم که فکر نکنید این حرفم پیشنهاد یک طلبه است! این یک حقیقت قرآنی و الهیه است: «وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُول» این عالیترین مرحلهٔ رفاقت است که من به رفیقم بگویم من سراپا مطیع تو هستم. به خدا و پیغمبر بگویم سراپا شنوای راهنماییهایتان هستم: «وَ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا»(سورهٔ بقره، آیهٔ 285)، این زیباترین رسم رفاقت با پروردگار مهربان عالم، انبیا و فرشتگان است. آنوقت آدم اینهمه یار در دنیا، برزخ و قیامت داشته باشد که تعدادشان هم معلوم نیست. حالا خدا، انبیا و ائمه را میدانیم؛ ولی تعداد فرشتگان و اولیا را نمیدانیم، چون تعداد فرشتگان هم عجیب است! امام صادق(ع) میفرمایند: از همان روز( نه شب) شهادت ابیعبدالله(ع) که ایشان در گودال افتاده بود، هفتادهزار فرشته به اذن خدا به زیارت آمدند. به کرهٔ زمین و کنار گودال آمدند، گفتند: «السلام علیک یا ابی عبدالله، السلام علیک و رحمت الله و برکاته» و برگشتند. امام طبق روایات مهم و با سندمان میفرمایند: دیگر تا قیامت نوبت این هفتادهزار نفر نمیرسد؛ چون هفتادهزار نفر دیگر بهدنبال اینها میآیند و هفتادهزار دیگر بهدنبال آن دومیها! یعنی اینقدر تعداد فرشتگان زیاد است که دیگر تا قیامت نوبت اینها نمیشود.
حالا من، شما، خانمها، مادرانمان، پدرانمان و بچههایمان، اگر اینقدر یار برای خودمان پیدا و جمع بکنیم و در این عالم هستی غریب نمانیم، پروردگار میگوید: عدهای وارد محشر میشوند، «جِئْتُمُونَا فُرَادَىٰ»(سورهٔ انعام، آیهٔ 94) تکوتنها و غریب و بیگانه هستند و یک یار در آن عالم ندارند! یکدانه هم ندارند! حالا آدمی که در این غوغای قیامت تک و غریب است و هیچ آشنایی ندارد، میخواهد چهکار بکند؟ هیچکس هم در قیامت حاضر نیست با او سلاموعلیک بکند.
-معیت با خدا، انبیا، صدیقین، شهدا و صالحین برای مطیعان فرامین الهی
«وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولٰئِکَ مَعَ الَّذِينَ»(سورهٔ نساء، آیهٔ 69)، این معیت نکتهٔ آیه و خیلی مهم است! «أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَدَاءِ وَ الصَّالِحِينَ وَ حَسُنَ أُولٰئِکَ رَفِيقاً»، شما مطیع خدا و پیغمبر بشوی، خدا که رفیقت است و این برای اوست، بعد معیت با همهٔ انبیا، صدیقین، شهدا و صالحین پیدا میکنید.
-اعلام امنیت فرشتگان الهی به بندگان مؤمن در قیامت
اما فرشتگان یک آیه در سوره فصلت بود که شنیدید، یکی هم آیهای در سورهٔ رعد است که تا اینها -یعنی شماها- در روز قیامت از قبر بیرون میآیید و لحد خراب میشود، بدن را به شما برمیگردانم و وارد قیامت میشوید. شما را از خاک خلق کردهام: «ومِنْهَا خَلَقْنَاكُمْ»(سورهٔ طه، آیهٔ 55)؛ به خاک برمیگرداندم: «وَفِيهَا نُعِيدُكُمْ»؛ و از خاک درمیآورم: «وَمِنْهَا نُخْرِجُكُمْ تَارَةً أُخْرَىٰ»؛ یعنی درجا و در یک چشم بههمزدن خاک قبر را به بدنت تبدیل میکنم و به روح میگویم رفیقت را بلند کردم، به کنارش برو! روح به بدن برمیگردد تا قدم به محشر میگذارید(اینهایی که اینهمه رفیق دارند)، «وَ الْمَلائِکَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِمْ مِنْ کُلِّ بابٍ»(سورهٔ رعد، آیهٔ 23)، فرشتگان من از هر طرفشان «يَدْخُلُونَ عَلَيْهِمْ» به زیارتشان میآیند. این خیلی لطیف است! کلمهٔ «دخل» وقتی با حرف «عَلَی» ترکیب بشود، «دخل علیه»، «دخلت علیه»؛ یعنی مادهٔ «دخل» در زبان عربی با «عَلَی» که قاتی میشود، بهمعنی ورود دیگر نیست. «وَ الْمَلائِکَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِمْ»، این «دخل علیهم» یعنی تمام فرشتگان من به زیارتش میآیند. این خیلی میارزد که فرشتگان فوجفوج به زیارت بیایند و در این زیارت به بندگان مؤمن عاشق من میگویند «سَلامٌ عَلَيْکُمْ»(سورهٔ رعد، آیهٔ 24). همین الآن به شما اعلام میکنیم که امنیت کامل در این صحرای محشر برای شماست. این سلام سلام لطفی و بین دو نفر نیست، بلکه سلام در این آیه بهمعنی امنیت است. فرشتگان اعلام امنیت میکنند؛ یعنی همان لحظهٔ اول خیال بندگان عاشق و عاملم را راحت میکنم که حالا با چشمتان هم هفت طبقهٔ جهنم را میبینید، اصلاً برایتان مهم نیست. این امنیت به چه علت است؟ «بِما صَبَرْتُمْ»، چون در دنیا در دینداری، بودن با انبیا، قرآن و فرشتگان ایستادگی کردید. یک گوهر شب چراغ یا به قول امام باقر(ع)، یک کبریت احمر که جنس خیلی گران و کمیابی بوده، در این ظرف ماه رمضان است که قرآن دارد. این عرصهٔ این مسئله است که ما چگونه از خدا اطاعت کنیم. این یک گوهر در ظرف ماه رمضان است.
ب) لیلة القدر
گوهر دوم، «لیلةالقدر» است که این گوهر را در هیچ ماهی قرار نداده است. یک شب که خودش در ارزیابی ظاهری(باطنی را ارزیابی نکرده و نمیدانیم چیست) میگوید: «لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ»(سورهٔ قدر، آیهٔ 3)، آن یک شب از سیهزار شب بهتر است. چهچیز آن بهتر است؟ نمیدانیم!
ج) روزه
گوهر دیگر، روزه است که در این ظرف قرار داده شده است. شما وقتی با ماه رمضان اتصال واقعی پیدا میکنید، یعنی شرایط رمضان را که بعداً عرض میکنم(چیزهای جدید فوقالعادهای است که در جلسات بعد، اگر خدا بخواهد، عرض میکنم)، بهوسیله رمضان با روزه با قرآن و لیلةالقدر متصل میشود. روزه، قرآن و لیلةالقدر هرچه نور دارد، در حد سعه وجودیتان به شما انتقال میدهد.
واقعاً به قول سعدی، «مجلس تمام گشت و به آخر رسید عمر// ما هنوز اندر اول وصف تو ماندهایم». اصلاً نمیدانیم دربارهٔ تو ای ماه رمضان، روزه، قرآن و لیلةالقدر چه بگوییم؟! خدایا میشود درِ دل ما را باز کنی، چشم دل ما را قدرت بدهی و ما در حدی بتوانیم جمال رمضان، روزه، قرآن و لیلةالقدر را ببینیم! ظاهراً که میگوید نه؛ اگر چشمتان را با زکنم، یا درجا میمیرید یا دیوانه میشوید یا مست میکنید و در یک مستی ابدی فرو میروید. اصلاً زندگی دنیایتان به کلی بههم میریزد، بههم میخورد.
کلام آخر؛ آمرزش بندگان در نخستین شب جمعهٔ ماه رمضان
اولین شب جمعهٔ ماه رمضان است؛ این که قاطعانه به ما خبر دادهاند امشب بهاندازهٔ تمام گذشتهٔ رمضان، خدا برای آمرزش مشتری قبول میکند. ای شب جمعه! تو فقط خودت نیستی؛ ای شب جمعه! امشب با وجود مبارک ابیعبدالله(ع) هم که زلفت گره خورده است.
«اَللّهُمَّ وَ أَسْأَلُكَ سُؤَالَ مَنِ اشْتَدَّتْ فَاقَتُهُ»، یعنی نداری من به حد نهایی رسیده و خیلی دستم خالی است.
«وَ أَنْزَلَ بِكَ عِنْدَ الشَّدَائِدِ حَاجَتَهُ وَ عَظُمَ فِيمَا عِنْدَكَ رَغْبَتُهُ»، خیلی اشتیاقم عظیم و رغبتم بزرگ است. اشتیاق و رغبتم هم به این است که مرا به رحمت خودت برسانی.
«اَللّهُمَّ عَظُمَ سُلْطَانُكَ، وَ عَلاَ مَكَانُكَ، وَ خَفِيَ مَكْرُكَ، وَ ظَهَرَ أَمْرُكَ، وَ غَلَبَ قَهْرُكَ، وَ جَرَتْ قُدْرَتُكَ، وَ لاَ يُمْكِنُ الْفِرَارُ مِنْ حُكُومَتِكَ».
«اَللّهُمَّ لاَ أَجِدُ لِذُنُوبِي غَافِراً»، به کجا بروم؟ پیش چه کسی بروم و به چه کسی بگویم مرا بیامرز؟
«وَ لاَ لِقَبَائِحِي سَاتِراً»، کسی نیست گناهان مرا بپوشاند تا کسی خبر نشود.
«وَ لاَ لِشَيْءٍ مِنْ عَمَلِيَ الْقَبِيحِ بِالْحَسَنِ مُبَدِّلاً غَيْرَكَ، لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ وَ بِحَمْدِكَ، ظَلَمْتُ نَفْسِي».
-گلی گم کردهام، میجویم آن را
اولاً چرا عمهٔ ما دارد آهسته آهسته میرود؟ چقدر حالت ادب به خودش گرفته است. ثانیاً چرا عمه حالت جستوجو دارد؟ به دنبال چه میگردد؟ نپرسیدند، اما اگر یکی از آنها میآمد و میگفت عمه بهدنبال چه میگردی، جواب میداد:
گلی گم کردهام، میجویم آن را ×××××××××× به هر گل میرسم، میبویم آن را
اگر بینم گلم در خاک و در خون ××××××××× به آب دیدگان میشویم آن را (کاری که شما الان میکنید).
دیدند آمد، کناری نشست و نیزهشکستهها و شمشیرها را کنار میزند؛ واقعاً مردم خاک در دهان من، امام باقر(ع) میفرمایند: چوب و سنگها را کنار میزد، دیدند زیر بغل یک بدن قطعهقطعه دست برد و گفت: «أ انت اخی» آیا تو برادر من هستی؟ این چه وضعی است! «و ابن والدی» تو پسر بابای من هستی؟ این چه اوضاعی است! «و ابن امی» تو پسر مادر من، فاطمهٔ زهرا(س) هستی؟
-دعای پایانی
«اللهم احینا محمد و آل محمد و امتنا ممات محمد و آل محمد و لا تفرق بیننا و بین محمد و آل محمد»؛
خدایا! گریهٔ بر ابیعبدالله(ع) را از ما نگیر.
کسی بود که خیلی خوب مصیبت میخواند و مردم خیلی گریه میکردند. من او را میشناختم، در تهران هم نبود و شهر دیگری بود. یکی از بزرگان دین چندروز پیش برایم نقل کرد و گفت(نزدیک چهل سال است از دنیا رفته): من در مکاشفهای دیدم که ائمه(علیهمالسلام) در برزخ کنارش هستند، به یکی از امامان گفتم: مگر او چهکار کرده است؟! همین یک کلمه را فرمودند: دامندامن اشک برای ما گرفته است، مگر میشود ما گریهکن حسینمان را رها کنیم؟!
خدایا! به حقیقت ابیعبدالله(ع)، گرفتاریهای این مردم و مملکت را برطرف کن؛ شرّ دشمنان را به خودشان برگردان؛ گذشتگان ما را الآن غریق رحمت بفرما.
تهران/ مسجد امیر(ع)/ ویژهٔ ماه مبارک رمضان/ بهار1398ه.ش./ سخنرانی سوم