بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».
پروردگار عالم در یکی از آیات سورهٔ مبارکهٔ آلعمران به همهٔ امور مادی و آن نعمتهایی که در اختیار انسان است، آن امور مادی هم نعمت خودش است و بندگان درستکارش از راه صحیح و مشروع بهدست آوردهاند، اشاره میکند و میگوید این مجموعهٔ زندگی دنیای شماست که برای شما لازم و ضروری است و اگر در اختیارتان نباشد، دنیای خوبی نخواهید داشت.
بعد از بیان این مجموعه امور مادی که خیلی هم مورد علاقهٔ انسان است، آنها را دوست دارد و در کنار آنها زندگی میکند، میفرماید: «قُلْ أَ أُنَبِّئُکُمْ بِخَيْرٍ مِنْ ذٰلِکُمْ»(سورهٔ آلعمران، آیهٔ 15)، حبیب من! به بندگان من بگو: من شما را به بهتر از همهٔ آنچه از دنیا در اختیارتان است، آگاه کنم و خبر بدهم. پروردگار عالم از اینجای آیه به بعد، صریحاً مسئلهٔ تقوا را(مردم را در پایان سورهٔ توبه به آن دعوت کرده است) مطرح میکند که ببینید نتیجهٔ پاسخ دادن به دعوت مرا از قول خودم چیست.
من شما را به تقوا دعوت کردهام: «يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ»(سورهٔ توبه، آیهٔ 119)؛ حالا ببینید اگر شما این تقوا را مراعات کرده، خود را در عرصهٔ عبادت، ترک حرامها و حسنات اخلاقی حفظ کنید و در این سه عرصه استقامت کنید، نلغزید و بیرون نروید؛ چون بهمحض بیرون رفتن از این سه عرصه، یقیناً در آغوش آتش دوزخ قرار خواهید گرفت. رعایت این تقوا برای شما از تمام این امور دنیایی که در آیهٔ پیش برایتان گفتم، بهتر است؛ نه اینکه آنها را زمین بگذارید و از خودتان جدا بکنید! آنها هم خوب است، ولی ماندگار نیست و نمیماند؛ نه همسر انسان برای انسان میماند، نه فرزندانش، نه طلا و نقرهاش، نه زمینهای کشاورزی و نه مَرکبهایش. قرآن مجید میگوید: اینها برای بهرهوری چندروزهٔ دنیای شماست، ولی همه از دستتان میرود و نهایتاً آن لحظهای که شما را به عالم بعد انتقال بدهند، آنها همه از دست رفته است.
حالا شما را به بهتر از همهٔ آنها خبر بدهم؟ «لِلَّذِينَ اتَّقَوْا عِنْدَ رَبِّهِمْ» برای کسانی که تقوا را مراعات میکنند و اهل خودنگهداری در آن سه عرصه هستند. فعلاً که در دنیا هستند، برای اهل تقوا چه چیزی بهعنوان ذخیره در پیشگاه پروردگارشان خواهد بود؟ چیزی را که انسان با تقوا ایجاد کرده و در اختیار پروردگار است، میتواند خطری متوجه آن بشود؟ میتواند دزد ببرد یا حادثه به آن بخورد؟ آنچه پیش پروردگار است، ماندگار، دائمی و همیشگی است. «لِلَّذِينَ اتَّقَوْا عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَ أَزْوَاجٌ مُطَهَّرَةٌ وَ رِضْوَانٌ مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ». آنچه پیش من برایتان قرار دارد، نه یک بهشت، نه دو بهشت است؛ کلمهٔ جنات جمع جنت است و از سه به بالا را میگیرد. حالا طبق روایات، مخصوصاً به فرمودهٔ امیرالمؤمنین(ع)، بهشت هشت تاست که امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: این هشتتا طبقه روی هم نیست، بلکه در سطح صافی است که آدرسش هم طبق قرآن، سدرةالمنتهی است و پهنای این بهشت هم، پهنای کل آسمانها و زمین است. یقین بدانید تا برپا شدن قیامت، پهنای آسمانها و زمین روی همدیگر برای احدی قابلروشنشدن نیست.
چون الآن دانشمندان نجومی مسائلی را دربارهٔ عوالم بالا میگویند که شگفتآور است. آنها در کتابهایشان نوشتهاند، با ابزارهای علمی هم بهدست آوردهاند و نوشتهاند. این دوربینهای نجومی تا میلیاردها سال راه نوری را رصد میکند و میگوید فلان ستاره از زمانی که آفریده شده و نورش را شروع به پخش کرده است، این نور که ثانیهای سیصدهزار کیلومتر حرکت میکند تا به کرهٔ زمین برسد، پانصد میلیارد سال طول میکشد. برای دانشمندان هم معلوم نیست این آسمانی که میگویند، آسمان اول است یا تا دوم را دیدهاند یا تا سوم را دیدهاند. طبق قرآن مجید، هفت آسمان است که هر آسمانی براساس علوم امروز، ترکیبی از میلیاردها کهکشان است. هر کهکشانی هم مرکّب از میلیاردها ستاره، خورشید، ماه و منظومهٔ شمسی است که وقتی پهنای همهٔ اینها را در کنار همدیگر قرار بدهند، پهنای بهشت میشود.
در حقیقت، آیه میگوید: دقت کنید که چهچیزی بهخاطر تقوا گیر شما آمده است. از هرچه در این دنیاست، برایتان بهتر است؛ چون هرچه در این دنیاست، هرچه هم که خوب باشد، ازدسترفتنی است، ولی بهشت ماندگار است. «جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ» یک مورد از زیبایی بهشت، جاری بودن نهرها در زیر پای بهشتیان است. قرآن مجید چهار نهر را میشمارد که از هر کدام یک مایع بسیار لذتبخش جاری است؛ این نتیجهٔ تقواست.
اما این بهشتهایی که به شما میدهم، دیگر پس نمیگیرم. خیلی از چیزها را در دنیا به انسان میدهند، بعد پس میگیرند؛ خود پروردگار هم خیلی از چیزها را به انسان میدهد و پس میگیرد؛ مثلاً جوانی را میگیرد، توان بدن را میگیرد، نور چشم را میگیرد، شنوایی گوش رامیگیرد و گاهی هم تمام هستی آدم را با یک سیل میگیرد. این چند استانی که دچار سیل شد، تمام آنها مردم آبرومند، مسلمان و اهل خدایی بودند که خیلیهایشان ثروتمند بودند و کارخانه داشتند؛ ولی صبح که بیدار شدند، خودشان و زن و بچهشان به یکدست لباس نیاز داشتند و برای شکمشان نیازمند یک وعدهٔ غذا بودند. اینکه خداوند میگوید به امور مادی دلخوش نکنید، چون امور مادی نسبت به انسان سیریشام ندارد که این چسب وا نرود. با یک آب، یک آتش، یک حرکت زمین، یک رانِش زمین یا یک طوفان، کل آن از دست میرود.
بهشتهایی که من به شما میدهم(خداوند در این آیه خیال مردم باتقوا را راحت میکند با که لازم است به پروردگار اطمینان داشته باشند و بدانند وعدههای پروردگار صد درصد عملی میشود)، عکسالعمل تقوایتان است: «لِلَّذِينَ اتَّقَوْا عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا»، از شما پس نمیگیرم و دیگر برای خودتان است. مرگ، پیری، درد و بیماری و مرض را هم در بهشت به سراغتان نمیفرستم و حتی در این بهشت که ابدی هستید، یک سردرد نخواهید داشت: «لاَ يُصَدَّعُونَ عَنْهَا وَ لاَ يُنْزِفُونَ»(سورهٔ واقعه، آیهٔ 19). «صداع» یعنی سردرد، یعنی تا ابد خوش و خرم، جوان، سرزنده، شاد و پر از نشاط زندگی میکنید و یک سردرد مختصر هم به سراغتان نمیآید. واقعاً باید گفت اللهاکبر از این تقوا که رعایتش هم برای همگان میسّر است.
تا اینجای آیه را در ذهن مبارکتان نگه دارید؛ من دو آیه از سورهٔ مبارکهٔ یوسف برایتان بخوانم، بعد آیه را دنبال بکنم. یک آیه این است که یک نکته دارد و من مخصوصاً این آیهٔ سورهٔ یوسف را بهخاطر آن نکتهاش انتخاب کردهام؛ وگرنه بحث تقوای در آیهٔ سورهٔ آلعمران را ادامه میدادم. یک نکته در سورهٔ یوسف است که باید به آن نکته توجه داشت: «وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ لِلَّذِينَ آمَنُوا وَ کَانُوا يَتَّقُون»(سورهٔ یوسف، آیهٔ 57). نکتهٔ سوره یوسف در این «کَانُوا يَتَّقُون» است. چه نکتهای در این «کَانُوا يَتَّقُون» است؟
خدا در آیهٔ آلعمران فرمود: «لِلَّذِينَ اتَّقَوْا عِنْدَ رَبِّهِمْ»، همین؛ ما باید آیات قرآن را کنار هم بگذاریم تا نظر پروردگار عالم از این کنار هم گذاشتن آیات دربیاید. خود شما هم هیچوقت به یک آیه تکیه نکنید؛ چون بعضی از آیات، مثلاً در سورهٔ آلعمران است و توضیحش در سورهٔ احزاب است؛ یک آیه در سورهٔ یس است و توضیحش در سورهٔ بقره است. ما باید نگاهمان به قرآن مجید، یک نگاه کامل و جامع باشد. یک آیه را نگیریم و بگوییم همین است؛ نه اینطور نیست!
حالا نکتهٔ آیهٔ سورهٔ یوسف: آن ایمانش که معلوم است. «وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ لِلَّذِينَ آمَنُوا» آخرت آباد برای مردم مؤمن است و غیر از مردم مؤمن، آخرتشان خراب کامل است. «وَکَانُوا يَتَّقُون»، در شهر قم که بودیم، ادبیات که به ما درس میدادند، به اینجا میرسیدیم که یک جمله، ترکیبی از فعل ماضی و فعل مضارع است. فعل ماضی یعنی فعلی که بر گذشته دلالت دارد، میگویم «صَلّیت» من نماز خواندم؛ فعل مضارع هم بر آینده دلالت دارد، میگویم «اُصَلّی» شب نماز میخوانم. حالا که شب نیامده است. با فعل مضارع از آینده خبر میدهم و با فعل ماضی هم از گذشته خبر میدهم؛ حالا اگر فعل ماضی و مضارع ترکیب شد، مثل همین آیهٔ «وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ لِلَّذِينَ آمَنُوا وَکَانُوا يَتَّقُون»، آخرت آباد و پاداش آخرت، «جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ» سورهٔ آلعمران برای کسانی است که همواره و پیوسته، رعایت تقوا را تا هنگام خروج از دنیا داشته باشند و رابطهشان را با تقوا قطع نکنند.
اینجا ممکن است به ذهن مبارکتان بیاید که ما تقوا را از یک روزگاری شروع کردیم و در میدان عبادات، ترک گناهان و حسنات اخلاقی ماندگار و ثابتقدم شدهایم؛ حالا گناهانی که قبل از این میدانها مرتکب شدهایم، چه میشود؟ جوان، بیخبر، ضعیف و کماراده بودیم و دچار گناه شدیم؛ پروندهٔ گذشتهمان را که میخوانیم، میبینیم هم گناه صغیره و هم گناه کبیره داریم، تکلیف آنها چه میشود؟
قرآن مجید این را هم حل کرده و بهترین راهش هم همین ماه مبارک رمضان است. پیغمبر(ص) به معاذبنجبل فرمودند(این خیلی جملهٔ جالبی است): «معاذ و احدث لکل ذنب توبه» معاذ! هر گناهی که مرتکب شدهای(من که نمیخواهم بگویم چیست، خودت میدانی و خدا)، در قرآن یا سنت من ببین که توبهٔ آن گناه چیست؟ مثلاً سی سال پیش، آنوقتی که وارد عرصهٔ الهی و عرشی تقوا نشده بودی، یکمیلیون دستی از مردم گرفتهای و حالا سی سال گذشته است، صدبار هم داشتی که بپردازی، اما نپرداختی؛ حالا جبرانش مشکلی نیست، یکمیلیون را پس بده و اگر طلبکار گفت یکمیلیون سی سال پیش، مثلاً بر فرض الآن دهمیلیون شده است، بعضی از فقهای شیعه میگویند: در دِین ارزش افزوده هم لحاظ میشود؛ مثلاً در عقدنامهٔ خانم تو آمده که مهریهاش بیستهزار تومان است، خانمت میبیند پول و ثروت داری و خیلی بامحبت میگوید همسر بزرگوارم، مهریهٔ مرا بده. حالا آدم دوتا دههزار تومانی یا چهارتا پنجهزار تومانی روی هم بگذارد و بگوید بفرمایید؟! عدهای از فقهای شیعه میگویند زمان در دِین لحاظ میشود و قبول هم دارند. من به مغازهای میروم و میگویم: یخچال نقدی چند؟ میگوید سهمیلیون تومان؛ میگویم: من الآن ندارم و میخواهم پنج ماه دیگر پولش را بدهم، میگوید: سهمیلیونونیم. لحاظ زمان عیبی ندارد. دِینی بدهکار هستی؛ حالا پول خالی هم نه، زمینی را به تو دادهاند و ملک تو هم نکردهاند، طبق قراردادی هم گفتهاند این زمین را بعداً از تو میگیریم. حالا این زمیندار بیست سال است زمین مردم را نداده، توبهاش این است که زمین مردم را پس بدهد. توبه نمازهای نخوانده این است که آدم خردهخرده بخواند. پروردگار نمیگوید بیست سال نماز ازبین رفته را یکماهه بخوان؛ میگوید هر وقت حال داری، با نماز صبحت دوتا نماز، با نماز ظهر و عصر دوتا نماز و با مغرب و عشا هم دوتا نماز بخوان؛ یا پنج سال روزه نگرفتهای، الآن هم دیگر توانایی این را نداری که آن پنج سال روزهٔ خورده را بگیری، قرآن میگوید کفارهاش را بده.
این کار توبه را که انجام بدهی، گناهان را از پروندهات پاک میکنم. گناهانی هم مثل زنا هست(عیبی ندارد، دین است دیگر و باید به مردم گفت)؛ یکی جوان و بیتوجه بوده، مسئله را نمیدانسته یا میدانسته و مرتکب این گناه کبیره شده، حالا در میدان تقوا افتاده است که پروردگار میخواهد «جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا» را به او بدهد، داستان این زنا را چطوری باید حل کند؟
اسلام خیلی عجیب است! داستان این زنا یا هر گناهی مثل زنا را از قول امیرالمؤمنین(ع) برایتان بگویم. آیا بعد از انجام عمل زنا که تمام و شعلهٔ شهوت خاموش شد، جِدّی پشیمان و ناراحت شدی، خودت را سرزنش کردی که چرا این کار را کردم و این چه غلطی بود! امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند همین توبه است و تمام، دیگر دنبال نکن! دیگر پیش این روحانی و آن روحانی نرو که من گناهی کردهام، خدا مرا میبخشد یا نمیبخشد؟ امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: «الندم توبة» خود آن پشیمانی توبه است. خدا که خدای سختگیری نیست و در قرآن میفرماید: «يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلَا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ»(سورهٔ بقره، آیهٔ 185)، من آسانی شما را میخواهم.
من یک مقدار مطلب را بالاتر ببرم که این هم از عجایب دین اسلام است. من اولین بارم است پای منبر آمدهام و گوینده راجعبه گناهان صحبت میکند. گناهانی مثل همین زنا یا شبیه زنا بین من و خداست و من همینطوری که سخنرانی را گوش میدهم، در وجودم مثل سیر و سرکه میجوشم و میگویم عجب کار زشتی بود، این بخشیده شد و هیچچی؛ گوینده میگوید نمازهایی که نخواندهای و روزههایی که نگرفتهای، باید اینگونه جبران کنی؛ اگر بدهی هم به مردم داری، باید بدهی؛ این آمادگی به من داده میشود و من هم مصمم میشوم و تصمیم قطعی میگیرم که وقتی منبر تمام شد، گناهان بین خودم و مردم را که بدهکاری است، یا ترک نماز و روزهای که بین من و خداست، بروم و مال مردم را به آنها برگردانم؛ هیچجا هم ننوشتهام، زن و بچهام هم نمیدانند و فقط خودم خبر دارم، ولی تصمیمم قطعی است که مال مردم را بدهم، نمازهای نخوانده را بخوانم و چون نیرو دارم، روزههای نگرفته را بگیرم. مسجد تمام میشود و به خیابان میآیم، یک تاکسی میگیرم و آدرس را میدهم تا من را به خانه برساند، در تاکسی میمیرم و سکته میکنم و عمرم تمام میشود. حالا تکلیف این پرونده چه میشود؟
تکلیف این پرونده را هم اسلام روشن کرده است: «لکل امرأ ما نوی»، آنچه نیت جدی کردهای و حالا میخواستی همه را انجام بدهی، اما نتوانستی و مُردی، همه را میپذیرم و قبول میکنم. زن و بچهات هم نمیدانند که باید ده سال نماز و روزه برای تو بدهند یا سی چهل میلیون به کسی بدهکار هستی، همه را میپذیرم و گذشت میکنم؛ اما امور بین تو و مردم میماند و روز قیامت میشود، یکی، دوتا، سهتا از طلبکارهایت در صحرای محشر جلوی تو را میگیرند و میگویند بدهی ما را بده! بندهٔ من، تو چیزی غیر از یک کفن به این طرف نیاورده بودی و نداری که بدهی! من به طلبکارهایت رو میکنم و میگویم: طلبتان را میخواهید؟ میگویند: بله، میخواهیم. میگویم: حاضر به گذشت نیستید؟ میگویند: نه! حاضر به گذشت نیستیم. بعضی از طلبکارها آدمهای سختی هستند و این سختی را با خودشان به قیامت هم میبرند. خدا خیال بندگانش را راحت میکند، خیلی رحیم است! میگویم: گذشت نمیکنی؟ میگویند: طلبم را میخواهم! خطاب میرسد حالا گناهی هم در پروندهٔ خودت هست؟ طلبکار میگوید: خدایا تا بخواهی، دوهزار، پنجهزار گناه دارم. خطاب میرسد: میبخشم، به شرطی که این شخص را ببخشی. اینجوری هم حسابهایت را تصفیه میکنم.
اما برادران و خواهران، دقت بفرمایید آیه میگوید: «وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ لِلَّذِينَ آمَنُوا»، اگر مؤمن باشی، من این کارها را برای تو انجام میدهم؛ اصلاً این کارها را برای بیدین انجام نمیدهم! بیدینی که به هزار نفر بدهکار است و در قیامت هم ندارد که بدهد، باید به جای آن بدهکاریاش عذاب بخورد. این غیر از مؤمن است. «وَکَانُوا يَتَّقُون» و آنهایی که تقوا را ادامه بدهند، نشکنند، قطع رابطه نکنند و این ساختمان الهی را خراب نکنند.
حالا به آیهٔ آلعمران برگردیم: «لِلَّذِينَ اتَّقَوْا عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَ أَزْوَاجٌ مُطَهَّرَةٌ وَ رِضْوَانٌ مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ»، نتیجهٔ تقوایتان بهشتهای متعدد است که پیش پروردگارتان است. سفر دنیا را تمام بکنید و به آخرت بیایید، به شما میپردازم و پس هم نمیگیرم.
حالا مرد هستی یا زن، فرقی نمیکند؛ مرد باتقوا یا خانم باتقوایی هستی، وقتی وارد این بهشتهایی میشوی که از تو پس نمیگیرم، «جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَ أَزْوَاجٌ مُطَهَّرَةٌ»، اگر خانمی و وارد بهشت شدی، من یک همسر پاک پاکیزه، درون و برون با طهارت برای تو قرار میدهم؛ اگر مرد هستی، من یک زن پاک، پاکیزه و تمامعیار الهی برای تو قرار میدهم؛ یعنی زنان باتقوا چنین همسرانی در بهشت دارند و مردان باتقوا هم چنین همسرانی در بهشت دارند.
«وَ رِضْوَانٌ مِنَ اللَّهِ»، مسئلهٔ دیگری که بهخاطر تداوم تقوایتان در قیامت برایتان مطرح است، این است(این را ملاصدرا در تفاسیر قرآن ثابت کرده و میگوید: لذت این مسئله با هشت بهشت قابلمقایسه نیست. مرحوم صدرالمتالهین این را ثابت کرده که لذت این از آن هشت بهشت و از ازواج مطهره بیشتر است): بندهٔ باتقوای من، موج رضایتم و خشنودیام را از تو به قلبت وصل میکنم؛ بهشت قلبت رضوان من است و بهشت بدنت همان هشت بهشت است.
آخر آیه هم میگوید: «وَاللَّهُ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ» من به همهٔ شما بینا هستم و پروندهتان پیش من است، هیچچیزی از نظر من مخفی نیست و اینجور نیست که تو در دنیا میان میلیاردها جمعیت کرهٔ زمین اهل ایمان و تقوا بودهای و من تو را با یک نفر دیگر اشتباه بگیرم! «وَاللَّهُ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ» که اینهم خیلی خوشحالکننده است. من بینای به بندگانم هستم، یعنی بندگان من در حضور من هستند و اعمالشان و باطنشان در حضور من است.
هر دم از عمر میرود نفسی ××××××××× چون نگه میکنم، نماند بسی
ای که پنجاه رفت و در خوابی ××××××××××× مگر این پنجروزه دریابی
هر که آمد، عمارتی نو ساخت ×××××××××× رفت منزل به دیگری پرداخت
عمر برف است و آفتاب تمور ××××××××× اندکی مانده خواجه غرّه هنوز
مصیبت دیروز را ادامه بدهم؛ دو سه شبانهروز بود محبوبش را ندیده بود! عزیزترین عباد خدا را به اسارت گرفتهاند و برای تماشای مردم به سر بازار کوفه آوردهاند. او که دو سه روز است محبوب را ندیده، گوشهٔ محمل زانو بغل گرفته و آرام آرام گریه میکند. یکمرتبه صدای قرائت قرآن برادر را شنید: «أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ وَالرَّقِيمِ كَانُوا مِنْ آيَاتِنَا عَجَبًا»(سورهٔ کهف، آیهٔ 9).
بر فراز نیزه چون خورشید تابان ×××××××××× نمایان شد سر شاه شهیدان
همه هستی به راه دوست داده ×××××××××× رُخش بر روی خاکستر نهاده
نگاهش گاهی در آسمان بود ×××××××××× گهی چشمش بهسوی خواهران بود
ز ابرو بودش تا زینب اشارت ×××××××××××× همی میداد خواهر را بشارت
که من بر عَهد خود بس استوارم ×××××××××× به پیمان تو هم امید دارم
تو پیمان شکیبایی ببستی ××××××××× چه شد پیشانی از محمل شکستی
جدم، پدرم، مادرم و برادرم، همهٔ حوادث کربلا را برای من گفته بودند؛ اما نگفتند روزی میآید که سر بریدهاش را بالای نیزه میزنند...
تهران/ مسجد امیر(ع)/ ویژهٔ ماه مبارک رمضان/ بهار1398ه.ش./ سخنرانی هشتم