جلسه چهاردهم دوشنبه (30-2-1398)
(تهران حسینیه همدانیها)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدبسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».
نظر امیرالمؤمنین(ع) دربارۀ قرآن
اهل تسنن در کتاب شانزده جلدی «کنزالعمال» که هر جلدی بیش از پانصد صفحه است در باب روایات مربوط به قرآن کریم از قول وجود مبارک امیرالمؤمنین(ع) نقل میکنند که حضرت فرموده من پای منبر رسول خدا بودم، منبر آن روز رسول خدا دربارۀ قرآن مجید بود، منبر نزدیک به یک صفحه مطابق کتابهای زمان ماست، پیامبر در دو جمله در آن منبر دربارۀ قرآن مجید فرمودند: «لا تحصی عجائبه» شگفتیهای قرآن به شماره درنمیآید، یعنی این نعمتی است که اجزای شگفتآورش را اگر شمارهکنندگان بخواهند بشمارند به عددی نمیرسند.
ما یک ظاهری از قرآن مجید میبینیم و یک حدود لفظی از کتاب خدا میبینیم که سی جزء است، صد و بیست حزب است، شش هزار و ششصد و شصت و چند آیه است، این را ما میبینیم. یک مقدار معنایی هم که از قرآن بلد هستیم آگاهان به قرآن که علمشان را از رسول خدا و ائمه گرفتند به ما انتقال میدهند. «و لا تبلی غرائبه» امور باارزش و گوهرهای معنوی قرآن مطلقاً کهنه شدنی نیست.
معنای الله
بنابر گفتار پیغمبر کتاب خدا از نظر لفظ حدود دارد، با «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم» شروع میشود و با «مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاس» ختم میشود؛ اگر کسی بخواهد همین آیۀ اول قرآن «الله» را توضیح بدهد چقدر طول میکشد؟ «الله» در فارسی به معنای خدا نیست، اینکه در تمام ترجمهها خدا معنی کردند از روی ناچاری بوده وگرنه خدا معنی الله نیست، معنی «الله» این است: «ذات مستجمع جمیع صفات کمال».
امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: صفات حد ندارد، یعنی شما نمیتوانی یک چهار خط دورش بکشی و بگویی صفت این است. معنی صفت در وجود مقدس او بینهایت است، یعنی هیچکس نمیتواند بگوید رحمت خدا این مقدار است. اگر کسی صفتی را محدود بکند کافر میشود، حدود ندارد.
ترجمۀ واقعی «الله» را اگر بخواهید تفصیلاً باید دعای جوشن کبیر را ببینید. هزار وصف برای پروردگار عالم بیان شده، بیان هم برای کسی نیست، دعای جوشن کبیر یک حقیقت نازل شده است، یعنی هیچکس ننشسته بسازد، از جانب خود او آمده است. این هزار صفت هر صفتش بینهایت است، حالا شما بنشین بینهایت بودن هر دانه از این هزار تا را چشمانداز برایش درست کن، میشود «الله»، این یک کلمۀ قرآن است. بقیه را باید چه کار کرد؟
عجایب سورۀ حمد
قرن هفتم یک کسی آمده در همین شهر ری که اکنون معلوم نیست قبرش کجاست، چهل جلد تفسیر برای قرآن به نام «تفسیر کبیر» نوشته است. اولین سورهای که معمولاً مفسران تفسیر میکنند سورۀ حمد است، ایشان فقط راهنمایی کرده که این برنامه را شما به این شکل حساب کن، به حساب انسانی نه به حساب خدا، یعنی با قدرت مغز خودت؛ «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين» شما را به یک میلیون معنا میرساند.
شما میدانید نمازی که میخوانید چه بار عظیم معنوی دارد؟ نماز هم یک حقیقت ناشناخته است. در نماز ما در هر رکعتی سورۀ حمد را میخوانیم، واجب است، نمیشود سوره را حذف کرد و به جای سورۀ حمد نمیشود سورۀ یس یا واقعه یا تبارک یا صافات یا آلعمران را خواند، نماز باطل است.
این حرف این مفسر قرن هفتم است، اما از قول شیخ سلیمان بلخی حنفی مذهب در چهار جلد کتاب «ینابیع المودة» بشنوید، این را دیگر نمیتوانند به من ببندند که شما شیعهها به امیرالمؤمنین(ع) تعصب دارید، این حرفها را ساختید. این حرف ما نیست درکتابهای ما هم نیست، این در کتابهای شماست، شما مجبور به اقرار به این حقایق هستید، نمیتوانید پنهانکاری بکنید.
شیخ سلیمان در جلد اول این کتاب معروف مهم از قول راویان متعدد نقل میکند که امیرالمؤمنین(ع) به شاگردان درس تفسیرش (چون تفسیر قرآن از ایشان شروع شده بعد از پیغمبر) فرمودند: اگر من این هفت آیۀ سوره حمد را از «بِسْمِ اللَّه» تا «وَ لَا الضَّالِّين» را تفسیر کنم شما هم بنویسید و بعد به شما بگویم در حد و اندازۀ شما تفسیر کردم، بیشترش در حد و اندازۀ عقلتان نیست، اگر بخواهید این نوشتههایی که من برای حمد گفتم انتقال به جای دیگر بدهید هفتاد شتر باید بیاورید که این نوشتهها را بار کنید و ببرید.
کمی حوصله کنید، کسی یک وقت از پای منبر صدا نزند امشب شب ولادت امام مجتبی(ع) است، شما چه میگویی؟ کجا داری میروی؟ من حضرت مجتبی(ع) را میگویم، چیز دیگر امشب نمیخواهم بگویم. ادب اقتضا میکند که کل بحث امشب راجعبه ایشان باشد و بحث هم راجعبه ایشان است.
معلوم شد عجایب قرآن قابل شمردن نیست، سوره حمد را اگر برایتان بگویم بنویسید برای انتقالش هفتاد شتر باید قطار کنید این نوشتهها را چون شتر از همه حیوانها بار سنگینتری را میبرد مخصوصا حضرت میگوید شتر نه اسب و قاطر، این قرآن است.
ظرف قرآن کجاست؟
این قرآن در این عالم با این عظمت و بینهایت بودن و شمرده نشدن شگفتیهایش، خدا حقیقت قرآنی که در علمش بوده نه این قرآنی که محدود به الفاظ است و در سیصد چهارصد صفحه چاپ شده، آن قرآن در علمش را که عجایبش شمرده نمیشود، سوره حمد تفسیرش را هفتاد شتر باید بکشد، آن قرآن که میگوید «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْر»(قدر، 1)، این قرآن اولیه، این قرآن در لباس لفظ است قرآنی که لباس لفظ ندارد، حقیقت محض است؛ این را خدا کجا جا داده است؟
ما باید برویم سراغ خود قرآن مجید و به قرآن بگوییم خدا تو را کجا جا داده؟ آن جای تو باید اینقدر گستردگی معنوی داشته باشد که تو در آن جا بگیری، یعنی یک ظرفی باید باشد که تمام این معانی بینهایت مثل معنی الله، معنی هفت تا آیۀ سورۀ حمد، معنی سی جزء در آن جا بگیرد؟ ظرف تو کجاست؟ چه ظرفی بوده که توانسته تو را در خودش جای بدهد؟ بالاخره به دنیا آمدی، «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْر»، نزول لیلة القدری داری، از مقام علم الهی آمدی در این کرۀ زمین، حالا که آمدی خداوند کلِ تو را کجا جا داده؟ ظرفت کجاست و آن چه ظرفی است که تو مظروفش هستی؟
قرآن صریحاً میگوید ـ یعنی پروردگار میگوید ـ حبیب من! کل این قرآن را فرشتۀ وحی که در آیه اسم میبرد «روح الامین»، وقتی قرآن از علم من به روح الامین داده شد که آن را نازل بکند، همۀ آن قرآن حقیقی را در قلب تو جا داد. این قلب چقدر گسترده است؟
مسلمان شدن دانشمند فرانسوی
یک دانشمند فرانسوی به نام «انتین دینه» که نمیدانم زنده است یا مرده، من این مطلب را حدود سال پنجاه و دو از او دیدم. این دو جلد کتاب به زبان فرانسه نوشته است، هر جلدی به لغت فرانسه سیصد چهارصد صفحه است، نمیشد کتاب را یک جلد کند چون قطور بود. کل این دو جلد کتاب دربارۀ رسول خداست و اسم روی جلد اسم پیغمبر اسلام است. کامل شخصیت پیغمبر را از دید علم و عقل توضیح میدهد.
آخر جلد دوم چند کلمه با پیغمبر حرف میزند، دیگر مطلب علمی نیست. میگوید: یا رسولالله! با این شناختی که من از تو پیدا کردم و فهمیدم که هستی و فهمیدم چه قلبی، چه مغزی و چه فراست و هوشی داری، با این حیثیت برایم ثابت شد که کسی در عالم در بین ملت و امتش غریبتر از تو وجود ندارد. من با خیلی مسلمانها ارتباط برقرار کردم و دیدم اصلاً تو را نمیشناسند. میگویند ایشان از طرف خدا آمده، چرا آمده؟ برای چه آمده؟ شخصیت، عقل و فکرش چیست؟
ایشان میگوید: حالا که برایم ثابت شد تو در بین امت خودت غریب هستی، من به اندازۀ خودم و زن و بچهام برای رفع غربت تو مسلمان واقعی میشوم که به برنامهها و قرآن و حلال و حرام و به مسائل اخلاقیت عمل کنیم. من و زن و بچههایم که روز قیامت به خدا بگوییم ما برای رفع غربت پیغمبر این مقدار توان داشتیم.
طریقۀ فهم قرآن
پیغمبر کیست؟ قلبش چه قلبی است؟ این دیگر قرآن است، ساخت ما نیست، میگوید: روح الامین قرآن را در قلب تو قرار داده است. الفاظ را که نگذاشته، پیغمبر قلبش که صفحه نبوده، کاغذ نبوده که آنجا جبرئیل الفاظ را نقش بزند، قرآن را در قلب تو نازل کرده نه الفاظ قرآن.
خوب دقت کنید. خداوند به این امت تکلیف کرده بدون معلم قرآن سراغ قرآن نرود، چون خطرناک است. اگر بدون معلم قرآن بروی سراغ قرآن «وَ لا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَسارا»(اسرا، 82) تمام سرمایههای هستی که من به شما دادم نابود میشود. هیچ ظلمی در این عالم سنگینتر از ظلم به قرآن مجید نیست که کسی از پیش خودش قرآن را معنی کند، به مردم بگوید به نظر من این آیه این را میگوید.
تو وقتی میتوانی راست بگویی که مراد خدا را از این آیه فهمیده باشی، تو چطور مراد خدا را میتوانی بفهمی؟ با خدا که تماسی نداری، خدا که با تو حرف نمیزند، صدای خدا را که نمیشنوی که خدا به تو بگوید الا و بالله معنی آیه این است؛ لذا پیغمبر میگوید اگر کسی به تنهایی برود سراغ قرآن و بگوید به نظر من معنی آیه این است، قیامت نشسته او را در آتش جهنم میگذارد. مگر میشود به این سادگی به طرف حریم قرآن کریم رفت؟
پنج شش بار در قرآن میگوید من این پیغمبری که فرستادم و قرآنی که با او فرستادم در بین شما مکلف کردم سه تا کار انجام بدهد، یکی این است: «وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَة»(جمعه، 2). چند هزار سال قبل از تولد پیغمبر در سورۀ بقره است که ابراهیم و اسماعیل وقتی دیوارهای کعبه را ساختند و سقفش را زدند بنایی این خانه بهوسیلۀ دو تا پیغمبر تمام شد. ابراهیم تکیه داد به دیوار کعبه و گفت: خدایا آینده برای این منطقه پیامبری را مبعوث به رسالت کن که «يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِكَ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُزَكِّيهِم»(بقره، 129) یعنی چند هزار سال قبل ابراهیم از قرآن خبر داشت ولی گفت خدایا برای این قرآن کسی را بفرست که معلم این قرآن باشد. تا اینجا مطلب هم درست است.
حدیث ثقلین
پیغمبر که بیست و سه سال بیشتر در مردم نبود، در این بیست و سه سال که نشد همه عجایب و شگفتیها و غرائب این قرآن بینهایت را برای مردم بیان بکند؛ لذا دو سه ساعت مانده به از دنیا رفتنش در حالی که در بستر بود قصد کرد برود مسجد، بلند شد نشست، اما دید نمیتواند بلند شود، دیگر بدن توان ندارد، اگر بلند شود میخورد زمین و نمیتواند راه برود. به امیرالمؤمنین(ع) و فضل ابنعباس فرمود: زیر بغل من را بگیرید بلندم کنید و به مسجد ببرید.
همه نوشتند با کمک آن دو تا میآمد، پایش قدرت ندارد پایش را میکشید، راه هم طولانی نبود، در خانهاش در مسجد باز میشد، در مسجد پر بودند، آمد دید پله اول و دوم را نمیتواند برود بالا، میخورد زمین، نشست روی پلۀ اول، این تکلیف امت را تا قیامت معلوم کرد و رفت. «انی تارک فیکم الثقلین؛ کتاب الله و عترتی اهل بیتی، ما ان تمسکتم بهما...» اگر شما چنگ به دامن این دو تا بزنید، قرآن ـ نه فقط قرآن ـ و معلمان واقعی، «لن تضلوا من بعدی ابدا» هرگز روی گمراهی نخواهید دید.
دریای علم امیرالمؤمنین(ع)
دانش حقایق قرآن به امیرالمؤمنین(ع) منتقل شد. هر چه بود آن که روی منبر گفت «سلونی قبل ان تفقدونی» قبل از اینکه من بمیرم هر چه میخواهید از من بپرسید. ما دهانی دیگر در دنیا نداشتیم و نداریم که روی منبر اعلام عمومی بکند هر چه میخواهید از من بپرسید.
من به تمام آسمانها آشناییم از کوچههای کوفه بیشتر است. بدبخت مردم زمانت بیست و پنج سال که در خانه تو را نشاندند و نگذاشتند حرف بزنی، چهار سالی هم که فرصت برایت پیش آمد که جنگ جمل و صفین و نهروان را به تو تحمیل کردند، بعد از نهروان میخواستی بیایی کوفه و برای اسلام و مسلمین فکری بکنی که شب نوزدهم تو را کشتند.
حالا که امیرالمؤمنین(ع) میخواهد از دنیا برود، هر چه علم آسمان و زمین و قرآن بود بهصورت نور انتقال به قلب حضرت مجتبی(ع) داد. بعد از شهادت امیرالمؤمنین(ع) امام حسن ده سال زنده بود، کشتی علوم الهی بود و این ده سال امام واجب الاطاعه اهلبیت و امت بود، در این ده سال یک بار ابیعبدالله(ع) در کاری دخالت نکرد، هر کسی آمد نزدش گفت: امام من حضرت مجتبی(ع) است به او مراجعه کنید، من مأموم هستم.
تفسیر شاهد و مشهود از زبان امام حسن(ع)
چه کسی میداند امام مجتبی(ع) کیست؟ امام حسین(ع). من چه میدانم امام مجتبی(ع) کیست، من چهار خط شعر مدح از دو تا مداح محترم بشنوم یک منبر تقریباً معمولی راجعبه حضرت هم از یک منبری بشنوم.
ایشان در مسجد نشسته، یکی دیگر هم یک گوشۀ مسجد نشسته، یکی دیگر گوشۀ دیگر مسجد نشسته است. یک مسافری وارد شد آمد پیش اولی و گفت: آقا شما قرآن یاد میدهید؟ گفت: بله. گفت: یک آیه در قرآن هست دو کلمه دارد «وَ شاهِدٍ وَ مَشْهُود»(بروج، 3) این را میتوانی به من بگویی شاهد و مشهود چیست؟ گفت: بله، «شاهد» روز جمعه است و «مشهود» روز عرفه است.
آمد پیش دومی گفت: قرآن یاد میدهی؟ حقیقت قرآن هم میدانی؟ گفت: آره. گفت: این دو کلمه که یک آیه است را برای من توضیح بده، شاهد و مشهود چیست؟ گفت: «شاهد» روز جمعه است، «مشهود» روز عید قربان است.
آن شخص دید سومین نفر از آن دو تا جوانتر است، آمد پیش ایشان گفت: قرآن یاد میدهی؟ گفت: بله. گفت: این شاهد و مشهود یعنی چه؟ فرمود: این شاهد و مشهود را از خود قرآن باید فهمید. «شاهد» پیغمبر اسلام است به دلیل این آیه «إِنَّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِيرا»(احزاب، 45). شاهد در این آیهای که از من میپرسی «و» قسم است، پروردگار میگوید: قسم به محمد. چقدر عزیزی که خدا به تو قسم خورده است! همان که فرانسوی مسلمان شده گفت چقدر غریبی.
و اما معنی «مشهود» در سورۀ هود است «ذلِكَ يَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ وَ ذلِكَ يَوْمٌ مَشْهُود»(هود، 103) مشهود یعنی روز قیامت، روزی که در برابر دید همگان است، مشهود در قیامت دیده شده است. قیامت شاهد بر همۀ انبیا و بر همۀ امت اسلام پیغمبر اسلام است، خدا همۀ را اعمال و رفتار و اخلاق کل انبیا و کل انسانها را با او میسنجد؛ کسی قبول بشود از برکت او قبول شده، کسی هم مردود بشود بدبختیش است که مردود شده است.
این مرد مسافر میگوید: از یکی پرسیدم آن اولی که گفت شاهد روز جمعه است و مشهود روز عرفه آن کیست؟ گفت: ابنعباس. گفتم: آن دومی که گفت شاهد روز جمعه است و مشهود روز عید قربان است آن کیست؟ گفت: آن عبدالله ابنعمر است. گفت: این جوان که کامل آیه دو کلمهای را برای من معنی کرد و من قانع شدم چون از قرآن دلیل آورد این کیست؟ گفت: او را نمیشناسی؟ گفت: نه. گفت: این نور قلب پیغمبر، سبط اکبر، زادۀ صدیقه کبری، فرزند دلبند علی مرتضی، امام حسن است.
مرد عرب هیجانزده شد و گفت: «کان قول الحسن احسن» گفتار امام حسن نیکوترین گفتار دربارۀ قرآن مجید است.
دعای آخر
خدایا! چشم ما، گوش ما، قلب ما، دست و قدم ما، شکم و شهوات ما را حسن قرار بده که روز قیامت به یک شکل خیلی زیبایی وارد محشر بشویم، قیافۀ حیوانها را نداشته باشیم، دست و پای حیوانها را نداشته باشیم، همۀ وجودمان حسن باشد.
خدایا! ما را زن و بچههای ما و نسل ما را از پیغمبر و اهلبیت جدا مکن.
خدایا! شرّ دشمنان مخصوصاً آمریکا و این گرگان درندهای که کارگردانهای آمریکا هستند و شر این حکومتهای خوکصفت اروپا و شر این وهابیت خبیث کثیف و این غلامان حلقه به گوش ترامپ اماراتیهای بدبخت و پست و بیچاره را به خودشان برگردان.
خدایا! به حقیقت حضرت مجتبی(ع) دین ما، کشور ما، ملت ما، محراب ما، منبر ما، مرجعیت ما، رهبری ما را از حوادث حفظ فرما.
خدایا! این ساعت که نزدیک یک است ماه رمضان نصف شد، از این ماه یک بخش دیگر مانده، بخش عمدۀ این ماه از فردا شب به بعد است، خدایا به حقیقت امام مجتبی(ع) لیاقت ورود به این پانزده شب مخصوصاً شبهای احیا را به ما مرحمت فرما.
خدایا! با کرمت جواب ما را بده.
خدایا! پیغمبرت فرموده هر کسی در این ماه از رحمت تو محروم بشود دیگر کارش تمام است، مگر اینکه زنده بماند روز عرفه را درک بکند. خدایا در این شبهای آینده ما را از لطف و احسان و رحمت و مهرورزی و مخصوصاً مغفرتت محروم نکن.
از صدیقه کبری(س) خجالت میکشم که جلسه را مثل هر شب ببرم در تاریکی و در گریه و ناله بماند، انشاءالله اگر زنده بودم برای فردا شب یکی از دعاهای هر شب را که از دستمان نرود آن یکی را نه دعا میکنم.
خدایا به عزت انبیا، به جلال خودت، به آیات قرآن، به ائمه طاهرین، به گریههای پیغمبرت لحظۀ تولد ابیعبدالله(ع) مرگ ما را در حال گریه بر ابیعبدالله(ع) قرار بده.
تهران/ حسینیۀ همدانیها / رمضان/ بهار1398ه.ش./ سخنرانی چهاردهم