بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».
دو نکتهٔ بسیار مهم در کتاب خدا، قرآن مجید است که ما بهخاطر خیلی از امورمان، باید به این دو نکته توجه کنیم. پیش از آنکه این دو نکته را عرض بکنم، قرآن مجید مطلبی دربارهٔ همهٔ موجودات عالم دارد که این است: موجودات عالم گوناگون آفریده شدهاند و شکل، رنگ، قد، حجم و آثارشان متنوع است. سبب این گوناگونی و تنوع هم حکمت و علم پروردگار است؛ یک مثال روشن بزنم که شما هم با شنیدن این مثال، در متنوع و گوناگون بودن موجودات آفرینش فکر بکنید.
تمام درختان کرهٔ زمین، میوهدار و بیمیوه؛ تمام روییدنیها و نباتات روی زمین، دانهدار و غیردانهدار؛ با همدیگر تفاوت دارند و همشکل، همقد، همتنه و همرنگ نیستند؛ یعنی یک واحد در کرهٔ زمین نیست. اگر تمام درختان عالم فقط درخت گردو بود، بهنظر مبارکتان چه میشد، زندگی میچرخید؟ ابداً! خیمهٔ حیات سرپا میشد؟ ابداً! اگر تمام روییدنیها و نباتات دانهدار فقط نخود بود، حداقل برای ما انسانها زندگی میچرخید؟ اگر تمام علفهای بیابانها فقط و فقط خاکشیر بود، باز زندگی سرپا میشد؟ اگر تمام کرهٔ زمین خاک بود، خیمهٔ حیات بهپا میشد؟ اگر تمام کرهٔ زمین دریا بود، باز پرچم حیات بالا میرفت؟ اگر تمام انسانها از زمان آدم(ع) تا قیامت یک شکل بودند و دو چهرهٔ متفاوت پیدا نمیشد؛ یعنی صورتها همه یکشکل، رنگها همه یکشکل، قد همه یکاندازه، تُن صدا همه یکجور؛ فکر کنید چه بههمخوردگی عظیمی در زندگی بهوجود میآمد! اگر خطوط سر انگشت تمام مردم عالم یکسان بود یا مردمک چشم کل انسانها یکجور بود، دیگر حیات معنا نداشت؛ حالا اگر همه یکشکل و یکرنگ بودند و تُن صدا مساوی بود، هر مجرمی میتوانست به قاضی بگوید من مجرم نیستم؛ حتی در هر انگشتنگاری روشن نمیشد که مسئله از چه قرار است و در عکسبرداری مردمک چشم هم معلوم نبود اوضاع از چه قرار است.
جالب این است که در قرآن مجید میگوید: این گوناگون بودن از نشانههای وجود من است؛ یعنی گوناگونی نشان میدهد که یک علم، حکمت، مصلحتخواه و مهربان بینهایت، چنین نظامی را بهوجود آورده است که اگر او نبود و کار سازماندهی خلقت به دست تصادف بود، تمام عالم یکنواخت میشد. هیچ وقت تصادف وارد تنوع نمیشود؛ اگر کاری از دست تصادف برآید، یک کار است و تمام جهان هم همان یک کار، یک قیافه، یک شکل و یک تُن صدا بود.
«وَ مِنْ آياتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِکُمْ وَ أَلْوانِکُمْ»(سورهٔ روم، آیهٔ 22)، این از نشانههای وجود من است که زبانها و رنگهایتان گوناگون است؛ این از نشانههای من است که عدهای مرد و عدهای زن آفریده شدهاید؛ حالا اگر تصادف میخواست این کار را بکند، یک واحد خلق میکرد؛ یعنی اگر فقط مرد خلق میشد، آنها عمرشان را میکردند و میمردند و پرونده جمع میشد؛ اگر هم فقط زن خلق میشد و مردی نبود، آنها هم بعد از مدتی میمردند و بساط جمع میشد.
در خود وجود شما هم گوناگونی موج میزند که الآن این حرف امیرالمؤمنین(ع) در علوم امروزه ثابت شده است. امام در «نهجالبلاغه» میفرمایند: از هر عیب و نقصی منزه است پروردگاری که بینایی ما را با مقداری پیه قرار داده، گویایی ما را با ذرهای گوشت قرار داده و شنوایی ما را با مقداری استخوان قرار داده است. هیچکس این را در زمان امیرالمؤمنین(ع) نمیدانست که شنوایی برای استخوان است و امروز مُرده را تشریح کردهاند، بهاصطلاح باز کردهاند و دیدهاند هر انسانی سه گوش -گوش بیرونی یا لالهٔ گوش، گوش میانی و گوش سوم و پایانی- دارد. اینقدر لطیف آفریده شده که شما وقتی از ده متری حرف میزنید، در هوا موج ایجاد میشود و موج در گوش مخاطب میرود، چکش و سندان و استخوانها تحتتأثیر آن موج قرار میگیرند و عصبهای گوش که به مغز وصل است، در سیهزارم ثانیه به مغز میگویند یکی حرف میزند، مغز به گوش میگوید بشنو! این گوش از نشانههای خداوند حکیم، علیم و خبیر است.
حالا همین گوش چه نوع آبی برای طراوت لازم داشته است؟ آب تلخِ بسیار بدبویی لازم دارد. شما جوانترها تا کسانی که الآن هفتادهشتادساله هستند و در جلسه شرف حضور دارند، این بوی متعفن بسیار بد دو گوشتان را تا الآن استشمام کردهاید؟ نه! آب تلخ که آب تلخ است، پس این بوی بد را برای چه به این آب داده است؟ برای اینکه حضرتعالی از ده شب تا چهار و پنج صبح که میخوابی و میخواهی برای نماز بلند شوی، ممکن است دهجور حشره سر زمین، در کارخانه یا خانهٔ قدیمی به سراغ گوش تو بیایند؛ اولاً شامهٔ آنها خیلی حساس است و از آن بو فرار میکنند، یعنی نمیتوانند طاقت بیاورند؛ ثانیاً آب اینقدر تلخ است که اگر دهان بزنند، درجا میمیرند و از این بغل به پایین میافتند. گوش آب تلخ و بدبو میخواسته که تصادف این را نمیفهمد؛ چشم آب شور میخواسته، چون پیه است و پیه چربی در آب شور سالم میماند؛ یعنی چشمهٔ آب شور در کنار دو چشم قرار داده که دائم این آب میآید و پلک را هم مأمور شستوشو کرده است. گرد و خاک غبار روی آن مینشیند، من آب در چشم میدهم، تو چشم را دائماً بشور؛ این کار تصادف نیست! بعد هم این کارخانهٔ تولید آب شور و آب تلخ در کجای بدن ماست؟
یکی را قبل از ماه مبارک دیدم، نیمساعتی پیش او بودم. به او ارادت هم دارم، مجسمهٔ تقوا و خدمت است؛ دیدم شیشهٔ آبی بغل دستش است و هر دو سه دقیقهای که جواب من را میدهد، برمیدارد و مقداری میخورد، درِ شیشه را میبندد و پنج دقیقهٔ دیگر دوباره همین کار را میکند. عرض کردم چه شده است؟ فرمود: من یک نوع سرطان دهان و زبان گرفتم که آن چشمهها، یعنی سه جفت چشمهای که آب شیرین میدهد تا زبان، عصبها و گلو مرطوب باشد، از بین رفته است؛ اگر این کار را نکنم، زبان و دهانم خشک میشود.
ما غرق نعمت هستیم و خبر نداریم؛ مگر بلایی سرمان بیاید و بلا آن نعمت را از ما بگیرد، آنوقت آن بلا به ما بگوید که حالا حالت چطور است؟ بالاخره عالم خدا دارد یا ندارد؟! خدا نکند کار به جایی بکشد که من وقتی به خدا مؤمن بشوم که دیر شده باشد!
تمام استخوانهای بدن و ماهیچهها با هم فرق میکند. آنکسی که میخواست پا را بسازد، برای کف پا طاق ضربی درست کرد؛ اگر ماله میکشید و صاف صاف میکرد، ما در همان یکی و دو سالگی کمردرد و استخواندرد میگرفتیم و از راه رفتن میافتادیم. آنکسی که انگشتان دست را ساخت، یکنواخت نساخت و بندبند برای آن مَفصل قرار داد. برای هر انگشتی ناخن قرار داد که اگر ناخن قرار نمیداد، انگشت شُل بود و نمیتوانست یک خط بنویسد. انگشت به ناخن تکیه میکند و مینویسد. خلقت و آفرینش داستانی است! شما در این کرهٔ زمین، پروانهها را در ایام بهار خیلی متنوع میبینید؛ تا جایی که من مطالعه کردم و تا آنوقتی که من دیدهام، از آن به بعد را نمیدانم، سههزار نوع پروانه آفریده شده است. پروانهها را با چه مادهای خلق کرده است؟ چقدر زیبا هستند! دو شاخک، یک بدن و دو پر دارند که نقاشی این پرها آدم را حیرتزده میکند. چقدر دقیق نقاشی شده است! کجا سفید، کجا ارغوانی، کجا گلی، کجا آبی! همین پروانه را از چه مادهای ساخته است؟ این پروانه را از مادهای ساخته که من زندهشدنم را در قیامت باور کنم و دیگر دلیلی نخواهم.
کرم ابریشم پیله را که میبافد، یک روزنه برای نفس کشیدن خودش نمیگذارد و آنجا میبافد و میبافد، پیله که درست میشود، آنجا هوا نیست، خفه میشود و میمیرد؛ بعد از مدتی هم خشک میشود و هیچگونه آثار حیات در آن کرم خشکشده وجود ندارد. هیچ اثری از آثار حیات! پیله را باز میکنند، کرم خشکیده که به درد نمیخورد، دور میاندازند؛ بعد از مدتی، این کرم خشکیده به پروانه تبدیل میشود و زنده میشود، بعد با یک شکل و قیافهٔ زیباتر، با دو پر و دو شاخک پرواز میکند.
این مطلبی که لازم بود خارج از آن دو نکته بگویم؛ این مطلب باید تا آخر بحث در ذهن شما بماند تا آن مطلب مهمی که میخواهم بگویم، برایتان آفتابی روشن بشود.
نکتهٔ اول این است: «الَّذي أَعْطي کُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدي»(سورهٔ طه، آیهٔ 50)، پروردگار شما کسی است که هر موجودی را در این عالم آفرید؛ یک اتم، یک مورچه، یک موریانه، یک زنبور یا یک کرم ابریشم را آفرید، «ثُمَّ هَدي» سپس یک جاده و راه بعد از آفرینش برای او قرار داد. به کرم ابریشم گفت این جادهٔ تو، به زنبور گفت این جادهٔ تو، به گربه گفت این جادهٔ تو، به بز گفت این جادهٔ تو، به شتر گفت این جادهٔ تو و به آسمانها گفت این جادههای شماست.
نکتهٔ دوم اینکه برای این جاده و راه، راهنما قرار داد. خودش راهنمای کل موجودات، غیر از انسان است و خودش تمام موجودات را در جاده راهنمایی میکند. «مَا مِنْ دَابَّةٍ إلَّا هُوَ أَخِذٌ بِنَاصِيَتِهَا»(سورهٔ هود، آیهٔ 56) ، جنبندهای در این زمین نیست، مگر اینکه خودم هادی او در راهی هستم که برایش قرار دادهام.
اما انسانها از نظر طبیعت معنوی یکجور ساخته نشدهاند؛ مثل درختان عالم که فقط درخت گردو نیست و چند میلیون نوع درخت است. پروردگار عالم عدهای از انسانها را که آفرید، برایشان راه قرار داد(نه کل انسانها) و در قرآن مجید، اسم آن جاده را دین، صراط مستقیم، سبیلالله گذاشته که تعبیرات قرآن است. برای کل راه قرار داد و کل را پیغمبر نساخت، یعنی کل درختها فقط درخت سیب نیست؛ کل را امام معصوم نساخت و تقسیم کرد. 99درصد را مردم و درصدی را هم امام برای راهنمایی ساخت. ببینید خلق کرد، راه قرار داد و در تقسیمبندی حکیمانهاش، عدهای مأموم و عدهای راهنما هستند.
راهنما را گذاشت که راه را به مردم نشان بدهند و بگویند ای مردم، در این هزاران جادهای که در کرهٔ زمین برای شما ساختهاند؛ کاپیتالیسم یک جاده، کمونیسم یک جاده، اومانیسم یک جاده؛ من کتابی دارم تمام این جادهها را در آن نوشته است. دویستتا «ایسم» فقط در کرهٔ زمین ساخته شده که همهٔ سازندگان آن هم میگویند بشر راه تو این است، اما قرآن میگوید راهت نیست! چون اگر در راههای ساخت این افراد گمراه بیفتی، تکهتکه و متلاشیتان میکنند، وحدت انسانیتان را بههم میریزند و همهٔ شما را دشمن همدیگر میکنند؛ یکی میگوید ژرمن، نژاد برتر هستم؛ یکی میگوید یهود، بالاترین نژاد هستم؛ یکی میگوید مسیحیت، جاده فقط واتیکان است؛ یکی میگوید من اصلاً این حرفها را قبول ندارم، جاده فقط کمونیسم یا لیبرالیسم است. خدا اینها را میداند؛ در زمان انبیا هم جادهسازی زیاد شده بود که تمام جاده رهرو خود را به جهنم میبرد.
واجب بود، نه مستحب که خداوند برای این راه -دین، سبیل الله و صراط مستقیم- راهنما قرار بدهد تا آن راهنما مرا هدایت کند که این جاده را چگونه طی کنم؛ همچنین واجبات است که شرایط طی کردن را یادم بدهد، چون خودم نمیتوانستم واجبات را کشف بکنم. شرایطِ سِیر، ترک مُحرمات است؛ شرایط حرکت، حسنات اخلاقی و موتور حرکت هم اخلاص است؛ در این جاده حرکت کن، پایانش هم این است.
«هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلي تِجارَةٍ تُنْجيکُمْ مِنْ عَذابٍ أَليمٍ»(سورهٔ صف، آیهٔ 10)، این آیات سورهٔ صف چه آیات زیبایی است! آیا میخواهید شما را راهنمایی بکنم؛ «اَدُلُّ» یعنی دلالت و راهنمایی، یعنی شما خودتان نمیتوانید جاده را پیدا بکنید و بر فرض که پیدا کنید، نمیتوانید شرایط حرکت را کشف بکنید که با چه شرایطی امکان حرکت است! حالا شرایط جاده چیست؟ «تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجاهِدُونَ في سَبيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ ذلِکُمْ خَيْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ»(سورهٔ صف، آیهٔ 11)، به الله و فرستادهٔ او وابسته بشو و وابستهٔ لنین، استالین، دکارت، مکتبهای لیبرالیسمی و مکتبهای اباحهگری نشو! این جادهها تو را از عذاب قیامت و جهنم نجات نمیدهد و به آنجا، یعنی جهنم تحویلت میدهد. راهنما به تو میگوید؛ اگر در آیه دقت بفرمایید، به پیغمبر(ص) میگوید به مردم بگو: شما مأموم آفریده شدهاید و من امام؛ منِ رسول، راهنما، پیشوا و راهبر به شما بگویم چهکار بکنید تا از قیامت و جهنم رها باشید؟ «تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجاهِدُونَ في سَبيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ» کارتان را با خدا و با پیغمبر ببندیدکه فرستادهٔ من است؛ همچنین با اموال و وجودتان، هر دو، در راه من جهاد کنید. با وجود تنها نمیشود، شما به پایان جاده نمیرسید و از عذاب الهی نجات پیدا نمیکنید. مرد عربی وسط کویر نشسته بود، شترش از گرسنگی جان میداد و یک بقچه نان هم بغل عرب بود. یکی گفت: شترت چه شده است؟ گفت: از گرسنگی میمیرد. گفت: دوتا نان از سفره دربیاور و جلوی او بینداز. گفت: آخر نان پولی است، مُردن این شتر مُفتی است، بگذار بمیرد! با بدن تنها نمیشود بهطرف من حرکت بکنید، «تُجاهِدُونَ في سَبيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ ذلِکُمْ خَيْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ»؛ در این جاده نمیتوانید مفت بیایید و باید برای مسکین، فقیر، یتیم، اسیر، مسجد، مدرسه، پل و برای جاده پول خرج کنید.
پس اگر این جاده را با راهنما حرکت بکنید، «يَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُم وَ يُدْخِلْکُمْ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ مَساکِنَ طَيِّبَةً في جَنَّاتِ عَدْنٍ ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ»(سورهٔ صف، آيهٔ 12)، من بهخاطر گل جمال آن راهنما و راهی که با کمک راهنما طی میکنی، تمام گناهان گذشتهات را میبخشم و وارد بهشت میکنم. «وَ أُخْري تُحِبُّونَها»(سورهٔ صف، آیهٔ 13) و چیز دیگری که غیر از بهشت و آمرزش گناه دوست دارید، به شما میدهم: «نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَ فَتْحٌ قَريبٌ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنينَ»، خودم یارتان میشوم و گشایش عجیبی در زندگیتان ایجاد میکنم.
این مطلب و نکتهٔ اول بود که پروردگار عالم خلق کرد، «ثُمَّ هَدي» سپس راه جلوی مخلوق گذاشت؛ خودش راهنمای جادهٔ مخلوقات غیرانسانی است و راهنمای انسان، چون مجبور آفریده نشده، بندگان ویژه و خاصش هستند که به آنها بهخاطر ما مقام نبوت و امامت عطا کرده است. مطلب روشن شد؟ 124هزار پیغمبر و دوازده امام را بهخاطر ما خلق کرده است؛ راهت دین، راهنمایت هم انبیا و ائمهٔ طاهرین(علیهمالسلام) هستند. در این راه که با این راهنماها حرکت کنی، «تُنْجيکُمْ مِنْ عَذابٍ أَليمٍ».
یکی از این راهنماها امیرالمؤمنین(ع) است؛ وزن باطن ایشان را بگویم؟ من اسم هر کسی را بردم، شما با سکوت گوش بدهید و محبت کنید عکسالعملی نشان ندهید؛ فقط روایت را با آرامش، بزرگواری ادب و کرامت گوش بدهید. به خدا قسم! این روایت دربارهٔ امیرالمؤمنین(ع)، یعنی پیشوا، راهنما، راهبر و امام است که از جانب خدا برای راهنمایی ما در راهش(دین است) انتخاب شده تا ما این جاده را با چه شرایطی عبور بکنیم. این روایت از عجایب روایات، چشموچراغ و گوهر شبچراغ روایات است؛ ما هم نقل نکردهایم، نمیدانم چرا! یعنی این روایت از شروع نوشتن کتاب بهوسیلهٔ شیعه در کتابهای ما نیست و اگر جایی پیدا کردید، از آنها نقل شده و برای ما نیست؛ ولی آنها این روایت را کاملاً قبول دارند.
کتابی که نقل کرده، «مناقب» خوارزمی از علمای بزرگ اهلسنت است که در صفحهٔ هفده کتابش سند نقل میکند و میگوید من از چه کسی، او از چه کسی، او از چه کسی نقل میکند و هفتهشتده تا از راویان روایاتشان را میآورد. با آرامش و به اصطلاح، سکوت الهی گوش میدهید؛ آخرین راوی که این روایت را خیلی هم قوی نقل کرده، عمربنخطاب است. حالا روایت را ببینید که واقعاً اللهاکبر دارد!
عمر میگوید: «اُشهد علی رسول الله» من نسبت به پیغمبر خدا شهادت و گواهی میدهم؛ کسی برای من نقل نکرده و من خودم با دو گوش خودم شنیدم که «و هو یقول» پیغمبر(ص) میفرمودند؛ اگر به سراغ فعل مضارع «یقول» برویم و بتوانیم از مضارع بودن فعل هم استفاده بکنیم، معنیاش این است که من یک دفعه و دو دفعه نشنیدم، پیغمبر(ص) مرتب میگفتند: «لَوْ أَنَّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعَ وَالأَرَضِينَ السَّبْعَ».
قرآن بارها میگوید هفت آسمان، فقط یکبار میگوید هفت زمین: «وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ»(سورهٔ طلاق، آیهٔ 12)، تعداد زمینهای آفریدهشدهٔ من مانند آسمانهای هفت گانه است. کسی هم به عمق این آیه نرسیده که زمینهای هفتگانه یعنی چه! بعضیها برای اینکه خودشان را قانع کنند، گفتند زمین دارای هفت پوسته است و اینجور قانع کردند؛ ولی میگوید هفت زمین.
«لَوْ أَنَّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعَ وَالأَرَضِينَ السَّبْعَ» هیچکس وزن آسمانها را نمیداند؛ حتی کسی وزن یک کهکشان را نمیداند! «وُضِعَتَا فِي كِفَّةٍ وَ وُضِعَ إِيمَانُ عَلِيٍّ فِي كِفَّةٍ لَرَجَحَ إِيمَانُ عَلِي » اگر یکی بتواند آسمانها و زمینهای هفتگانه را در یک کفهٔ ترازو بگذارد و ایمان امیرالمؤمنین(ع) را در کفهٔ روبهرویی بگذارد؛ عمر میگوید که من این جمله را کرار با دو گوش خودم از پیغمبر(ص) شنیدم! راهنما این است، نه غیر از این؛ راهنما آنکسی است که تمام ارزشها و کمالات در وجودش باشد. «وَ وُضِعَ إِيمَانُ عَلِيٍّ فِي كِفَّةٍ لَرَجَحَ إِيمَانُ عَلِي» وزن ایمان علی(ع) از کل آسمانها و زمین سنگینتر است. این راهنما را خدا قرار داده است.
سه خط شعر از سنایی بشنوید؛ سنایی در زمان غزنویان بوده است. آدم بسیار عالمی بوده که در زمان خودش معروف شد و بعدیها هم وقتی اسمش را میبرند، حکیم سنایی میگویند. فیلسوف، عارف و آگاه به روایات و قرآن بوده است. ، سنایی وقتی میخواهد در دیوانش که بیش از هزار صفحه است، دربارهٔ امیرالمؤمنین(ع) شعر بگوید، این اشعار را میگوید؛ این منبر را مخصوصاً امروز رفتم که وقتی امشب به «بِعَلیٍ» رسیدید، توجه داشته باشید خدا را به چه کسی قسم میدهید! کسی که خدا را به علی(ع) قسم بدهد، خدا دعایش را رد نمیکند.
محمد عربی آبروی هر دو سرای ××××××××× کسی که خاک درش نیست، خاک بر سر او
شنیدهام که تکلم نمود بدین حدیث ×××××××× زبان پاک و لب روحپرور او
که من مدینهٔ علمم علی در است مرا ،،،،،، عجب خجسته حدیثی است، من سگ درِ او
این دو سه روز و شب از علی(ع) خیلی شنیدید، حالا به سراغ علی کربلا برویم. گریهٔ بر ابیعبدالله(ع) آدم را پاک میکند، صفا میدهد و سبک میکند؛ واقعا به آدم آمادگی میدهد که امشب خدا او را بپذیرد.
پس بیامد شاه معشوق الست ×××××××× بر سر نعش علیاکبر نشست
سر نهادش بر سر زانوی ناز ×××××××××× گفت که ای بالیده سرو سرفراز
ای ز طَرف دیده خالی جای تو ××××××××× خیز تا بینم قدوبالای تو
اینقدر بابا دلم را خون مکن ×××××××××× زادهٔ لیلا مرا محزون مکن
این بیابان جای خواب ناز نیست ××××××××××× ایمن از صیاد تیرانداز نیست
خیز بابا تا از این صحرا رویم ××××××××× نک بهسوی خیمهٔ لیلا رویم
مادر در حال دعا کردن است؛ خدایی که اسماعیل را به ابراهیم برگرداندی، خدایی که یوسف را به یعقوب برگرداندی، یکبار دیگر اکبر مرا به من برگردان! بچهها در خیمه ریختند و گفتند: لیلا دعایت مستجاب شد؛ پردهٔ خیمه را کنار بزن که ابیعبدالله(ع) جنازهٔ علی را میآورد...
خدایا! ما و زن و بچهها، اهل مملکت و هر جا در دنیا شیعه هست، به حقیقت امیرالمؤمنین(ع) امشب بپذیر؛ احدی را امشب محروم نکن؛ گذشتگان ما را غریق رحمت فرما؛ بیماران ما را شفا عنایت کن؛ گرانی و گرفتاریهای این مردم را به حق امیرالمؤمنین(ع) برطرف کن؛ مرگ و حیات ما را مرگ و حیات محمد و آل محمد قرار بده.
خدایا! امشب مهمترین شب سال توست و ائمهٔ ما به امشب نظر ویژه داشتهاند؛ اینجور که روایات دارد، بهنظر آنها شب قدر اصلی امشب بود و اهلسنت هم پنجاه روایت(در کتابهایشان هست) نقل کردهاند که امشب شب قدر اصلی است. خدایا! امشب رقم فرج امام زمان(عج) و آمدنش را امضاکن.
خدایا! همهٔ گذشتگان ما را امشب با احیاهای ما شریک کن.
تهران/ مسجد امیر(ع)/ ویژهٔ ماه مبارک رمضان/ بهار1398ه.ش./ سخنرانی نوزدهم