لطفا منتظر باشید

جلسه اول سخنرانی چهارشنبه (2-5-1398)

(مشهد حرم مطهر امام رضا(ع))
ذی القعده1440 ه.ق - مرداد1398 ه.ش
10.74 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».

 

اهتمام معصومین(علیهم‌السلام) به معرفی شیعهٔ حقیقی

از مسائل بسیار مهم و ارزشمندی که وجود مبارک حضرت رضا(ع) در زمان خودشان به‌شدت به آن توجه داشتند، معرفی کردن شیعهٔ حقیقی بود. ایشان نمی‌پسندیدند هر کسی خودش را بدون داشتن ویژگی‌های شیعه و بدون دلیل شیعه بداند. ویژگی‌ها و صفاتی برای شیعه بیان کردند که دانستنش بر همهٔ ما لازم و واجب است تا خدایی ناکرده عمری را به‌عنوان شیعه نگذرانیم و بعد از کنار رفتن پرده و ورود به عالم برزخ، معلوم بشود که ما شیعه نبودیم.

 

-خانهٔ دنیا، خانهٔ عمل

کسی که در عالم برزخ و عالم قیامت دست خالی باشد، جایی برای جبران نخواهد داشت و برزخ و قیامت، جای پر کردن دست خالی نیست. پیغمبر عظیم‌الشأن اسلام(ص) می‌فرمایند: دنیا، یعنی همین مدت شصت‌هفتادسال که در آن زندگی می‌کنید، برای هر کدام‌ شما مزرعه، محل کشت و زراعت است؛ اگر اینجا نهال ایمان، اخلاق و عمل صالح بکارید، هم در برزخ و هم در قیامت از میوهٔ آن بهره‌مند خواهید شد؛ اما اگر دست خالی وارد برزخ و قیامت بشوید، آنجا جای کاشتن و دانه پاشیدن نیست. امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند: «إنکم الیوم فی دار عمل» امروز که فرصت عمر در اختیار شماست، این خانهٔ دنیا برای شما خانهٔ کار و فعالیت و زحمت است، اما فردا دیگر خانهٔ عمل و فعالیت نیست، فردا چه وضعی خواهید داشت؟

 

-قیامت، روز حساب‌رسی

«و انتم غداً فی دار حساب» فقط روز رسیدگی به پرونده‌تان است. چنان‌که در آیات قرآن کریم می‌خوانیم، قیامت فقط روز باز شدن، قبول یا رفوزه شدن پرونده است. شما یقین بدانید که طبق آیات قرآن، اگر میلیاردها نفر مرد و زنی که وارد قیامت می‌شوند، کسی از پروردگار اجازه بخواهد یک نماز دو رکعتی بخواند، اجازه نمی‌دهند. در سورهٔ مبارکهٔ قلم آمده است: آنهایی که در دنیا مطلقاً اهل عمل، اهل خیر، اهل نماز و عبادت نبودند، در روز قیامت هم اگر بر فرض به عبادت دعوتشان بکنند، قدرتش را ندارند. «وَيُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ فَلَا يَسْتَطِيعُونَ»(سورهٔ قلم، آیهٔ 42) اینها در دنیا به عبادت دعوت شده‌اند، اما به عبادت تن نداده‌اند؛ حالا که وارد قیامت شده‌اند، ارزش عبادت، ارزش کار خیر و ارزش حسنات اخلاقی را می‌بینند و آرزو می‌کنند عمل صالحی در آنجا انجام بدهند که امکان ندارد؛ یعنی همین‌طور که قدرت بر انجام کار مثبت را در دنیا در خودشان نابود کردند، در آخرت هم دیگر قدرت بر کار مثبت نخواهندداشت.

روزگار امام هشتم، روزگار موسی‌بن‌جعفر، روزگار حضرت صادق و امام باقر و حضرت زین‌العابدین(علیهم‌السلام) عده‌ای پیدا شدند که ادعا می‌کردند ما شیعه هستیم، ولی نه حضرت باقر(ع)، نه امام صادق(ع)، نه موسی‌بن‌جعفر(ع) و نه امام هشتم(ع) ادعای آنها را قبول نکردند و ادعایشان را رد کردند؛ یعنی به یاران و اصحابشان اعلام می‌کردند اینهایی که بی‌در و پیکر زندگی می‌کنند، از هیچ گناهی روی‌گردان نیستند، دچار اخلاق بد و رذایل پَست و حالات شیطانی هستند، والله شیعیان ما نیستند.

 

پرهیز و خودداری معصومین از سوگند در هر حالی

با توجه به اینکه شما اگر کتاب‌های روایتی را بررسی بکنید، ائمهٔ ما قسم به خدا خیلی کم داشتند و جایی که نیاز شرعی نبود، ائمهٔ ما به پروردگار قسم نمی‌خوردند. روایتی دراین‌زمینه برایتان بگویم که خیلی قابل‌توجه است؛ امام صادق(ع) این روایت را نقل می‌کنند و می‌گویند: پدرم خانمی را طلاق داد و علت طلاقش هم این بود که همان اوایل ازدواج معلوم شد این خانم اهل‌بیت(علیهم‌السلام) را دوست ندارد و دل خوشی با اهل‌بیت پیغمبر ندارد؛ چون نصیحت و هدایتگری در او اثری نکرد، وجود مبارک امام باقر(ع) هم او را نگه نداشتند و باطناً ملزم شدند که این خانم را طلاق بدهند. خانم به مدینه رفت و به دادگاه حکومت بنی‌عباس شکایت کرد. مأمور به در خانهٔ حضرت باقر(ع) آمد؛ امام صادق(ع) می‌فرمایند مأمور پدرم را به دادگاه دعوت کرد. پدرم به من گفت: شما هم با من بیا.

 

وقتی وارد دادگاه شدیم، رئیس دادگاه گفت: یابن‌رسول‌الله! خانمی از شما شکایت کرده و شکایتش هم این است که شما همسر او بوده‌اید، طلاقش داده‌اید و مهریه‌اش را نپرداخته‌اید. پدرم امام باقر(ع) به رئیس دادگاه فرمودند: من مهریهٔ این خانم را پرداخت کرده‌ام. دادگاه به پدرم گفت: قسم بخور! قسم صحیح در دادگاه این است: «و الله تالله بالله». مهریه‌اش هم چند صددرهم بود! پدرم برگشت و به من گفت: پسرم به خانه برو و این مقدار پول را که این زن ادعا دارد، بیاور. من به منزل آمدم و کیسهٔ پولی به مقداری آوردم که پدرم فرموده بودند. پدرم به رئیس دادگاه دادند و گفتند به این خانم بده. پول را به این خانم داد، محاکمه تمام و پرونده بسته شد.

 

-ادب و احترام مأموم به امام

من و پدرم که از دادگاه بیرون آمدیم، با یک دنیا ادب به پدرم حضرت باقر(ع) عرض کردم؛ با یک دنیا ادب، نه اینکه در روایت باشد، ولی از گفتار امام صادق(ع) به پدر بزرگوارشان معلوم است که امام با یک دنیا ادب با حضرت باقر(ع) صحبت کرده‌اند. این وظیفهٔ مأموم است که با امام، چه امام در دنیا زنده باشد و چه به عالم بعد انتقال پیدا کرده باشد، باید با یک دنیا ادب با امام صحبت کند. امام صادق(ع) هم تا امام باقر(ع) زنده بودند، مأموم حضرت باقر(ع) بود و بعد از اینکه حضرت از دنیا رفتند، امامت امام صادق(ع) آشکار شد. لذا برای ما در طول این پانزده قرن که خودمان، پدرانمان، مادرانمان و اجدادمان زائر بودند و به کربلا، مدینه، سامره یا خراسان می‌آمدند، ائمهٔ ما زیارت‌نامه انشا کرده‌اند که وقتی به محضر امام مشرّف می‌شوید، هر جوری دلتان می‌خواهد حرف نزنید!

 

امام موجودی خودمانی نیست که با هر زبانی با او حرف بزنید، بلکه انسانی ملکوتی و عرشی است که چند سالی برای هدایت مردم مهمان اهل زمین هستند؛ وگرنه امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند: جای ما در پیشگاه خدا بوده است، ما را چه ربطی به زمین! اینکه خداوند ما چهارده نفر را در زمین ظاهر کرد، فقط به‌خاطر هدایت شما بوده است و اگر پای هدایت شما انسان‌ها نبود، پروردگار ما را در این دنیا نمی‌آورد. چون هدایت، دلالت و راهنمایی امر بسیار فوق‌العاده‌ای است، خداوند متعال ما را در دنیا آورد که شما مرد و زن را تا بهشت برسانیم؛ اگر این هدف نبود، ما را چه‌کاری به این دنیا، در و دیوار، کوچه‌ها و خیابان‌ها بود! علت آوردن ما به دنیا یک علت الهی است. لذا به ما یاد می‌دهند به مدینه، سامره، کربلا و کاظمین رفتی یا به مشهد که خدا به تو توفیق داد و برای زیارت رفتی، با امامت این‌گونه حرف بزن؛ قبل از حرف زدن غسل کن؛ قبل از اینکه به حرم برسی، تکبیر و تسبیح و تحمید بگو؛ از مسافرخانه و هتل و منزل به حرم نرسیده، خودت را با این دعاها -الله‌اکبرها، سبحان‌‌الله‌ها و الحمدلله‌ها- از غبارهای مادیت و معصیت پاک کن. وقتی می‌خواهی وارد حرم بشوی، سرت را پایین نینداز و داخل حرم برو؛ رو به امام بایست و اذن دخول بخوان.

 

انشا و جملات اذن دخول را دیده‌اید؛ زائر اول می‌گوید: خدایا به اذن تو، یا رسول‌الله به اذن تو، ائمهٔ طاهرین(علیهم‌السلام) به اذن شما و ای امامی که به زیارتت آمده‌ام، به اذن حضرت تو؛ یعنی برای رسیدن به محضر امام باید از خدا اجازه گرفت. داستان داستان عظیمی است! جایگاه امام جایگاه فوق‌العاده‌ای است! باید از پیغمبر(ص)، ائمهٔ طاهرین(علیهم‌السلام) و همهٔ ملائکه اجازه گرفت، باید قلب آدم آرام بشود به اینکه خداوند، ملائکه، پیغمبر و ائمه به من اجازه داده‌اند و حالا وارد حرم و رواق می‌شوم و تا کنار ضریح می‌روم. با توجه به اینکه در اذن دخول به ما اعلام شده به امامی که می‌خواهی به زیارتش بروی، بگویی «اشهد أنک تسمع کلامی» یابن‌رسول‌الله! شما مُردهٔ در قبر نیستی؛ من که از راه دور و نزدیک آمده‌ام و به شما سلام می‌کنم، شما سلام مرا می‌شنوی. «و تشهد مقامی» شما در جایگاه من حاضر هستی که من کجا ایستاده‌ام، کجا نشسته‌ام و چه‌کار می‌کنم؛ بعد وارد زیارت بشو. این آداب برخورد با امام است.

 

-مهریهٔ زن، دِین واجب شرعی

امام صادق(ع) می‌گویند: من با یک دنیا احترام و آرام به پدر بزرگوارم گفتم: یابن‌رسول‌الله! مگر شما مهریهٔ این زن را قبل از اینکه طلاقش بدهید، ندادید؟! این اخلاق پیغمبر است که نباید مهریهٔ زن را معطّل کرد. آن‌که دستش باز است، اگر خدایی ناکرده مسئله جدایی به میان آمد، باید مهریه را بدهد؛ اگر مسئلهٔ جدایی هم به میان نیامد، زن مطالبهٔ مهریه کرد و انسان می‌تواند بپردازد، باید بپردازد. پیغمبر(ص) می‌گویند: کسی که مهریهٔ زن را چه در طلاق و چه غیرطلاق نمی‌پردازد، یکی از دزدترین دزدان است. مهریهٔ زن دِین واجب شرعی است؛ یعنی اگر مردی بخواهد مهریه نپردازد و تا آخر هم نپردازد، وقتی از دنیا برود، دِین سنگینی به‌عهده دارد.

 

-عظمت و سنگینی قسم به پروردگار

پدرم فرمودند: چرا فرزندم، من مهریهٔ این خانم را پرداخت کرده بودم. گفتم: یابن‌رسول‌الله! رئیس دادگاه به شما پیشنهاد کرد که طبق فقه الهی قسم بخورید، پس چرا قسم نخوردید؟ فرمودند: فرزندم! من نام پروردگار عالم را برای یک‌ذره مهریه یا یک‌تکه زمین یا یک‌تکه خانه در معرض قسم قرار نمی‌دهم. من این پول را دوباره دادم که قسم نخورم؛ یعنی اسم پروردگار این‌قدر محترم است، چه برسد به خودش! بار عظمت لفظ الله، لفظ بالله و لفظ تالله این‌قدر سنگین است که ائمهٔ ما حاضر بودند پول بدهند. با اینکه جا جای قسم خوردن بود، ولی قسم نخورند.

 

-اصل راست‌گویی در معاملات و خودداری از قسم

در روایات ما دارد، کاسب خوب این است که جنسش را خیلی تعریف نکند؛ کاسب خوب آن است که وقتی جنسی را می‌خرد، تکذیب نکند؛ کاسب خوب این است که در معاملات راست بگوید؛ کاسب خوب این است که در معاملات قسم نخورد؛ یعنی برای دو کیلو جنس، ده کیلو جنس، یک‌خروار جنس یا دومیلیون تومان پول، نام مقدس پروردگار مهربان عالم را در معرض سوگند قرار ندهد. در هر صورت، ائمهٔ ما قسم نمی‌خوردند، مگر مورد بسیار بسیار مهمی پیش بیاید؛ مثلاً امیرالمؤمنین(ع) یک قسم والله دارند که خیلی شنیدنی است. مرحوم سید رضی هم در «نهج‌البلاغه» نقل کرده است که امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند: والله! اگر هفت‌فلک عالم((ما نمی‌دانیم این فلک عالم چیست! الآن که علم پیشرفت کرده و حرف‌های خیلی حیرت‌انگیزی می‌زنند. الآن که دانش پیشرفت کرده است، می‌گویند بعضی از کهکشان‌ها وقتی نورشان را به‌طرف زمین فرستادند، پنج‌میلیارد سال بعد به زمین رسیده است. هفت افلاکی که امیرالمؤمنین(ع) می‌گویند، ما نمی‌دانیم چیست و خود ایشان هم توضیح نداده‌اند)) را با آنچه زیر گنبد این هفت‌فلک است، هرچه سیاره، هرچه کهکشان، هرچه سحابی، هرچه ستاره و هرچه خورشید است، اینها را به منِ علی بدهند و بگویند ما این جنس قیمتی را که هیچ‌کس هم قیمتش را نمی‌داند، یعنی هفت‌فلک را با آنچه زیر آن است، اینها را به تو می‌دهیم تا یک پوست جو را که در دهان مورچه است و به لانه می‌برد، تو این هفت‌فلک را با آنچه زیرش است، از ما بگیر و این پوست جو را از دهان مورچه بیرون بکش، والله من این معامله را نمی‌کنم. جا خیلی مهم است که قسم خورده است؛ یعنی من به‌اندازهٔ یک پوست جو به حق یک مورچه تجاوز نمی‌کنم.

 

اینهایی که الآن میلیاردها دلار و درهم و دینار و پول از حق این مملکت و ملت را برده‌‌اند و شاید بعداً هم ببرند، اینها طبق این گفتار امیرالمؤمنین(ع)، معلوم می‌شود یک جو ایمان به خدا و قیامت ندارند؛ اینکه امیرالمؤمنین(ع) می‌گویند: والله! من این دادوستد را قبول نمی‌کنم که هفت‌فلک را با آنچه زیر آن است، به من بدهند تا پوست جویی را از دهان مورچه بگیرم، والله نمی‌گیرم؛ معلوم می‌شود مسئلهٔ حق خیلی مهم است! حق خدا، حق عالم، حق مردم، حق پدر و مادر، حق نعمت‌ها، حق زن و بچه، حق چشم، حق گوش، حق دست و پا، حق شکم، حق عمر؛ اینها همه حق است که وجود مبارک حضرت زین‌العابدین(ع) همهٔ این حق‌ها را در یک رسالهٔ کامل بیان کرده‌اند.

 

مراقبت و حسابگری شیعه بر رفتار

امیرالمؤمنین(ع) می‌گویند حق یک مورچه را به این قیمت نمی‌گیرم؛ آن‌وقت آدم مؤمن ممکن است حق این و آن را غارت کند یا زیر پا بگذارد؟! وقتی ائمهٔ ما شیعه را تعریف می‌کنند، می‌گویند شیعه آدم مواظب و مراقب و حسابگری است، شیعه به مال دیگری چشم ندارد و فریب‌کار نیست، شیعه خدعه نمی‌کند و سر کسی کلاه نمی‌گذارد، شیعه غِش در معامله نمی‌کند. پدر حضرت رضا(ع) روایتی در همین زمینه دارند که فوق‌العاده پرقیمت است. شخصی به نام عبدالمؤمن انصاری از شیعیان موسی‌بن‌جعفر(ع) است، می‌گوید: «دخلت علی ابی الحسن موسی ابن جعفر» من به زیارت موسی‌بن‌جعفر(ع) رفتم. وقتی کلمهٔ «دخل» در روایات با حرف «علی» ترکیب می‌شود، به‌معنی زیارت است و به‌معنی وارد شدن نیست. «دخلت علی ابی الحسن موسی ابن جعفر» من به زیارت امام هفتم رفتم. وقتی وارد خانه شدم، دیدم محمدبن‌عبدالله جعفری از نبیره‌های جعفر طیار کنار حضرت نشسته است، من هم نشستم؛ مثل اینکه امام حس کردند که من با چشم بامحبتی به محمدبن‌عبدالله جعفری نگاه کردم، امام هفتم به من فرمودند: «أتحبه» دوستش داری؟ ای عبدالمؤمن، این محمدبن‌عبدالله جعفری را دوست داری؟ افراد عادی هم از نگاه آدم می‌فهمند که نگاه ما نگاه نفرت، نگاه محبت یا نگاه ترحم است. چشم ده‌جور حرف می‌زند، ولو اینکه آدم با زبان نگوید، نگاه تند است؛ مثلاً به صورت پدر و مادرتان تند، غضبناک و خشم‌آلود نگاه نکنید. «أتحبه» دوستش داری؟ چقدر جالب است! گفتم: یابن‌رسول‌الله دوستش دارم، «و ما احببته الّا لکم» اما من اگر کسی را دوست دارم، به‌خاطر شما دوست دارم؛ چون می‌بینم شیعه و مطیع شما و آدم باارزشی است، دوستش دارم. دوست داشتن من خدایی است و کسی را چوب‌انداز دوست ندارم. «ما احببته الّا لکم» این محبت من به‌خاطر شماست.

 

موسی‌بن‌جعفر(ع) فرمودند: «المؤمن اَخ المؤمن» الآن ما در این صحن چند مرد هستیم؟ چند خانم در این صحن هست؟ قرآن مجید می‌گوید: «وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ»(سورهٔ توبه، ٱیهٔ 71) زنان باایمان به زنان باایمان محبت دارند، کینه ندارند و دل‌چرکین نیستند؛ مردان باایمان با مردان باایمان محبت طرفینی دارند، همدیگر را دوست دارند و به همدیگر احترام می‌کنند. خیلی جالب است، امام فرمودند: «المؤمن اَخ المؤمن» مؤمن برادر مؤمن است، بعد حضرت فرمودند: عین برادر پدر و مادری، «و ان لم یلد ابو» اگرچه این مؤمن از پدر این آدم به‌دنیا نیامده باشد؛ یعنی مؤمن با مؤمن غریبه نیست، مؤمن با مؤمن یکی است، یک واحد و یک حقیقت هستند. آنها دو بدن دارند؛ اما هم‌فکر، هم‌محبت، هم‌اخلاق، برادر و مهربان هستند و با هم درست‌کار هستند.

بعد فرمودند: «ملعون من اتهم اخاه» عبدالمؤمن، مورد لعنت خداست کسی که به مؤمن تهمت بزند؛ «ملعون من غش مؤمنا» مورد لعنت خداست کسی که به مؤمن خیانت کند؛ «ملعون من اغتاب مؤمنا» ملعون و از رحمت خدا دور است کسی که از مؤمن غیبت بکند. ما الآن حضور حضرت رضا(ع) آمدیم، امام هم ما را می‌بیند، جایگاه ما را هم می‌بیند، مواظب باشیم گوشی که گوش الهی است و صدای ما را می‌شنود، صدای غیبت و دروغ و تهمت نباشد.

روایات زیادی از امام باقر، امام صادق، موسی‌بن‌جعفر و امام هشتم(علیهم‌السلام) نقل شده که همهٔ اینها یک کتاب است و ویژگی‌های شیعه را بیان کرده‌اند. ان‌شاءالله جلسهٔ بعد، فردا شب، نُه ویژگی از حضرت رضا(ع) که در مهم‌ترین کتاب‌هایمان دربارهٔ شیعه نقل شده است، با خواست خدا برایتان می‌گویم و اگر بشود، هر کدامش را توضیح مفصّل می‌دهم.

 

کلام آخر؛ ای درِ تو مقصد و مقصود ما

خدا ما را چه جایی آورده است! ما واقعاً لیاقت اینجا را داشتیم! ما لیاقت رسیدن به محضر ولی‌الله‌الاعظم را داشتیم! بین خود و خدا فکر بکنیم که واقعاً لایق بودیم یا خدا محبت کرده و ما را آورده، خدا لطف کرده و ما را آورده، خدا احسان کرده و این در را به روی ما باز کرده است.

ای درِ تو مقصد و مقصود ما ××××××××× وی رخ تو شاهد و مشهود ما

نقد غمت مایهٔ هر شاده‌ای ×××××××××× بندگی‌ات به ز هر آزاده‌ای

نیست کسی جز تو هوادار ما ×××××××××× مونس ما یاور ما یار ما

لطف تو کام دل ناشاد ماست ×××××××××× بادهٔ ما ساقی ما جام ماست

عشق تو مکنون ضمیر من است ×××××××× خاک سرای تو سریر من است

اینکه دلم بردی و تن کاستی ×××××××× کرد غمت هرچه که می‌خواستی

گر من و دل بر دل او جا کنی ×××××××××× دیگر از این به چه تمنا کنی؟

 

-ارزش زیارت حضرت رضا(ع) در خراسان

این کلام فقط مربوط به امام هشتم است و از رسول خدا(ص) تا امام عسکری(ع)، این مطلب را از هیچ‌کدام نداریم. حضرت فرمودند: هر کسی مرا در خراسان زیارت کند، من سه جا به بازدید او می‌آیم. یکی از علمای بزرگ قم هر هفته چهارشنبه سوار اتوبوس می‌شد، صبح پنجشنبه به زیارت حضرت می‌آمد و شب جمعه برمی‌گشت، نیمه‌شب به قم می‌رسید که اول هفته درسش را شروع کند. من شنیده بودم، اما یک شب احیا برای اینکه در احیا بگویم، به پسر خواهرش تلفن کردم و گفتم من چنین مطلبی را دربارهٔ دایی شما شنیده‌ام که وقتی او را دفن کردند، یکی از بزرگان دین او را در عالم رؤیا دید و گفت: چه خبر؟ گفت: هفتاد هشتاد باری که من به زیارت حضرت رضا(ع) رفتم، حضرت همه را به بازدید من آمدند؛ یعنی یک‌بار را کم نگذاشتند! این دریای بی‌نهایت لطف، احسان و محبت است؛ اما همین دریای محبت و رحمت، به‌محض اینکه هلال شب اول محرّم را می‌دیدند، دیگر کسی او را تا آخر محرّم خندان نمی‌دیدند. هر کسی به دیدنش می‌آمد، زارزار گریه می‌کرد؛ افرادی به کنارش می‌آمدند، خود حضرت شروع به روضه خواندن می‌کردند، خطاب به پسر شبیب در جلسهٔ خانه‌شان فرمودند: پسر شبیب! عاشورا تمام خیمه‌های ما را آتش زدند؛ پسر شبیب! دست عمه‌ها و بچه‌هایمان را با طناب بستند؛ پسر شبیب! عزیزان خدا را به اسارت گرفتند. ذکر مصیبتشان طولانی است! امام هشتم مصیبت را ذکر کرده‌اند، ولی امام باقر(ع) هرچه برای یارانشان گفتند، خودشان در کربلا چهارساله بودند و آتش زدن خیمه‌ها را دیدند، کتک خوردن عمه‌ها را دیدند، گودال قتلگاه را دیدند، دیدند که یک‌مُشت شَریر با خنجر و نیزه در گودال قتلگاه ریختند؛ وقتی از یک‌طرف دیگر بیرون آمدند، با سر بریدهٔ ابی‌عبدالله(ع) بیرون آمدند...

 

مشهد/ صحن جامع رضوی/ دههٔ سوم ذی‌القعده/ تابستان1398ه‍.ش./ سخنرانی اوّل

 

برچسب ها :